همسفر:
به نام خالق حسین (ع)
بوی بهشت
پرچم مشکی روی گنبد پیچ وتاب میخورد ، چند بچه کنار حوض آب بازی میکردند .
دلم میخواست دانه ای یکی ، پس گردنشان بکوبم ، تا کی زر و زر ، خنده و قاه قاه .
مادرانشان مشکی تن بچه ها کردن ،اما بهشان نگفتند نباید بخندند، مشکی حرمت دارد ، محرم غم دارد .
دست گذاشتم زیر چانه ام ، نمیدانم از کی صورتم خار دارد ، درد دارد، یکی از بچه ها لیوان به دستم به سمتم آمد، آب از لیوانش چکه میکرد ، فرش های حرم را فاتحه خان کرد .
.....ادامه👇
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#پدر هایمان را یک به یک شهید کردند. اما نمیدانند هنوز ما یک #پدر دیگر داریم که خواهد آمد!
#اللهمعجللولیکالفرج
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
7⃣ گور پدر کمالگرایی!
درخت نارنج بیرون پنجره بیش از همه شاهد ترس های من است…شاهد خروار خروار کاغذهای کاهی که با راپید یونی پین پنج دهم سیاه میکنم….شاهد هراس من از بازنویسی و انتشار چرک نوشته هایم…نوشته هایی که هرگز آن ها را به کسی نشان نخواهم داد…
ترسم از سفیدی کاغذ ریخته و این را مدیون صبح نوشته ها هستم… صبح ها و عصرها کاغذ روی کاغذ انبار میکنم، قلم از روی کاغذ بر نمیدارم، اما پنداری ترسم از نوشتن داستان هایی که در دل دارم بیشتر هم شده…
کمالگرایی و کمالطلبی یعنی از دست دادن لحظه ی حال.
باید از جایی شروع کرد، هر چند زشت هر چند ناقص. باید به بد نوشتن، بد کشیدن و بد انجام دادن هر کاری احترام گذاشت، تا قدم به قدم بهتر شد.
ارتکابات ناقص ما به هیچ کس آسیبی نمی زند.
می خواهم هر روز، حتی شده یک پاراگراف در اینجا بنویسم، بدون فکر به بی سروته بودن مطلب، بدون فکر به جمله بندی و ...
7⃣ چخوف پلاستیکی!
“اگر میخواهی روی هنرت کار کنی روی زندگیات کار کن“ آنتون چخوف
در شرح حال چخوف بزرگ آوردهاند که در جوانی، برای یادگیری بهتر، از روی برخی آثار تولستوی رونویسی میکرده.
من البته اینجا نمیخواهم خودم را با نابغه ای چون چخوف مقایسه کنم.
خواستم بگویم که من از رونویسیِ بعضی آثار او مثل: مرغ دریایی، و بانویی با سگ کوچولویش خیلی چیزها آموختهام، چیزهایی فراتر از داستان نویسی، شاید نگاهی متفاوتتر به زندگی. هر چند نمیدانم ترجمههای فارسی تا چه حد توانستهاند به جان کلام چخوف نزدیک شوند.
به گمانم رونویسی از آثار بزرگ تاثیری به مراتب شگرفتر از خواندن چند بارهی این آثار دارد.
✍️#شاهین_کلانتری
🔴 ایران عاقلانهترین واکنش را درباره افغانستان داشته است
من در این زمینه کارشناس نیستم ولی برداشتم از ماجراهای اخیر را مینویسم:
✔آمریکا، #افغانستان را ترک کرد. طالبان تقریبا تمام افعانستان را تصرف کرد و #اشرف_غنی گریخت.
چند نکته:
۱. امریکا نتوانسته هزینههای سرسامآور حضورش طی بیش از دو دهه در افغانستان را جبران کند، لذا بایدن بالاخره وعده قدیمی خروج از باتلاق افغانستان را عملی میکند. محتملترین فرضیه این است که امریکا میخواهد با تبدیل کردن این کشور به کانون جنگ و بحران، همان هزینهها را بر رقبا و دشمنانش تحمیل کند؛ ضمن آنکه احتمالا طی قراردادهایی با طالبان در قبال تحویل دادن افغانستان به آنها، خیالش از بهرهبرداریهای طولانی مدت از منابع و معادن این کشور راحت شده است.
۲. شرکای ایرانیِ آمریکا در همین راستا بدنبال تبدیل کردن ایران به هیزمی برای این آتشاند.
یک مساله روشن است و آن اینکه رقبا و دشمنان جمهوری اسلامی خیلی علاقمندند که ایران وارد یک درگیری فرسایشی و پرهزینه در افغانستان بشود. پرهزینه، چون افغانستان ضمن اینکه از دولت بیعرضه اشرف غنی به ستوه آمده، دست کم امید دارد برای مدتی با حاکمیت بلامنازع طالبان طعم امنیت را بچشد و لذا ایران را تنها یک مداخلهگرِ فرصت طلب خواهد شناخت.
از طرفی طبعا این درگیری دو اتفاق خوب را برای اسرائیل رقم خواهد زد: اول شعلهور شدن آتش درگیری فرقهای شیعه-سنی در ایران و شرق ایران و دوم: ضعف توان جمهوری اسلامی در غرب ایران(سوریه عراق و...)
۳. طالبان با چهرهای جدید از خود رونمایی کرده است. به جای اعدامهای خیابانی و وضع قوانین عصر حجری، مدام در حال صدور بیانیه های عفو و امنیت بخش است. حتی از برگزاری جلسات عزاداری شیعیان هم ممانعت نکرده. اینکه این چهره فقط یک سیاست مقطعی باشد یا یک تغییر واقعی را نمیدانم ولی هرچه هست این چهره جدید مخالفان را خلع سلاح و پایگاه مردمی طالبان را تقویت میکند.
۴. رقبای داخلی طالبان تقریبا همه در محاق هستند. آمریکایی ها که اشغالگرانی آدم کش اند، دولت که مزدور، خائن و بیعرضه است و مجاهدانی که سالهاست توان مبارزه و مشروعیت جلب حمایت مردمی را ندارند و بعضا خودشان به فساد و خیانت متهماند. شاید یکی از مهمترین دلایل تسلیم شدن سریع(و نه تصرف) شهرهای مهم همین باشد. حالا طالبان حتی در قدرت نرم هم دست برتر را دارد و اگر بتواند کشتار و خرابی را کنترل کند راه را برای هرگونه مداخله خارجی خواهد بست.
🔸️از آنچه گفته شد روشن است که بحران افغانستان با بحران #سوریه متفاوت است. هرچند که قدرت گرفتن طالبان میتواند یک تهدید و بمب ساعتی برای ما باشد.
✍ وحید یامین پور
#بیداری_ملت
#راز
مداح هر چه خواند کسی گریه نکرد. از گودال و خیمه ها و خار مغیلان و هرچه بلد بود. پیرمردی که کنار مداح بود گفت:
- پسرم تا گلو تر کنی من چند بیت بخوانم؟
مداح گفت:
- بله پدر جان، بفرمایید.
پیرمرد شروع کرد:
- علی اکبر من شبه پیمبر من...
جمعیت زیرورو شد. مثل ابر بهار گریه میکردند. مداح از دهیار پرسید:
- کربلایی این پیرمرد را میشناسید؟
دهیار گفت:
- پدر چهار شهید است.
حیدر جهان کهن #پیاده
#داستانک
#عاشورایی
#روزانه_نویسی
امشب روزانهام، خوابی پریشان است.
باید قلم را در دست گرفت و نوشت
بنویسم از این روزها. روزهای محرم ۱۴۰۰ شمسی.که از ترس حمله باید همه جا مراقب باشیم. دشمن تا عنق خاک که نه ولی تا وسط اجتماعاتمان نفود کرده. هرجا جمعی باشد ،باید احساس خطر کرد.
یادم میاید اربعین ۱۳۹۸بود. دیدن آن شکوه، عظمت، دلدادگی، آرمانگرایی د
برنامهایی که کارشناسش (راه قدس از کربلا میگذرد ) را شرح میداد نظرم را جلب کرد. صدای تلویزیون را باز کردم و دل سپردم و لذت بردم. ولی گوشهی ذهنم را چیزی مانند چنگهای رنگی شیطان زخمی میکرد(سپاه ابلیس برای خاموش کردن این حرکت عظیم حتما برنامهای مفصل خواهند ریخت. بدون شک انتقام این عدالتخواهی و آزاد زیستی را خواهند گرفت. چه میتواند باشد برنامهی شومشان برای جلوگیری کردن از این حرکت؟!)
دهها و صدها ترفند و خیانت به ذهنم خطور کرد، از حملهی انتحاری گرفته تا ...حتی حملهی نظامی. اما تاریخ اثبات کرده هیچکدام توانایی ندارد جلوی این موج را بگیرد.
زائران اربعین حسینی که با بیماری بسیار سهمگینتر از انفولانزا وارد ایران شدند جرقهای در ذهنم زد. ممکن است (ویروسی، میکروبی چمیدانم ،مریضی را بین زائران پخش کنند!
خدا کند این یکی به ذهن کثیفشان خطور نکند) و بعد از چند ماه متوجه شدیم که حتی خبیثتر از انچه به نظرمن ممکنه مینمود، طراحی شده است. ویروسی که نه تنها شیعیان بلکه همه دنیا را درگیر کند تا سپاه ابلیس به خواستههای شوم خود برسد.
#یدالله_فوق_ایدیهم
#هاشمی
#000525
⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
⬜️⬜️💎⬜️⬜️🔳🏴⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
⬜️🔳🔳🔳⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
⬜️🔳⬜️⬜️⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️🔳
🔳🔳🔳🔳⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️🔳
🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳
🔳🔳🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️💎⬜️⬜️⬜️
⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳
⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳⬜️💎⬜️⬜️🔳🔳
⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳
⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳
🔳🔳🔳⬜️🔳🔳🔳🔳🔳⬜️🔳🔳
🔳🔳🔳⬜️🔳🔳🔳🔳🔳⬜️🔳🔳
⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
⬜️⬜️⬜️ @ANARSTORY️ ⬜️⬜️⬜️
⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
هنر در ترجمه_compressed.pdf
295.3K
🔸کارگاه نویسندگی
🌱باغبان : آقای میر محمد حسین موسوی
📖مبحث: الگوریتم داستان نویسی
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🌿فرات🌿:
یا نفس لا تخشی من الکفارِ
و ابشری برحمه الجبارِ...
ولله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی...
رآيـآ:
بدون من کجا میری؟
کجای آسمون بگو؟
فکر نمیکردم اینجوری بیبال و پر شی
باید بمونی عصایِ دست پدر شی...
میخوام بغل بگیرمت، ولی میترسم
تو رو بغل بگیرمت، پاشیده تر بشی
به زمین خورده انارِ من و صد دانه شده...
پدرت پیر شد تا که تو رعنا بشی.
خون دل خورد تا که تو آقا بشی...
🌿فرات🌿:
من اگر جای فرات بودم از خجالت آب...نه، از خجالت خشک میشدم....
بوی فرات میآید؛ بوی آب. حتی اگر گوش تیز کنم، میتوانم صدای جریان آبش را بشنوم. آخ...صدای شرشر آب... لبم را میگزم. من الان وسط ماموریتم؛ اما دست خودم نیست. مگر میشود بچه شیعه باشی و بوی فرات به مشامت بخورد و دلت هوایی نشود؟ دست خودم نیست؛ اصلا اسم فرات که میآید دلم زیر و رو میشود. هرچه روضه تا الان شنیدهام میآید جلوی چشمم: فرات از تماشای ساقی/همه اشکِ بیاختیار است/ چه خواهد شد اینجا خدایا؟/ که زینب دلش بیقرار است...
- اینجا خودش روضه ست. روضه توی آبش پخش شده، توی هوای اطرافش.
به کمیل که دارد کنارم راه میرود نگاه میکنم. کمیل لبخند میزند و چشم میدوزد به فرات: ما اینجاییم عباس. هر شب کنار فرات میشینیم و سینه میزنیم. جای تو خالیه. روضهخون هم نمیخواد.
#خط_قرمز
#فرات
#تاسوعا
🏴 sarab.ო 🏴:
اسمش علی بود...
پسر علی بود...
میزدند بخاطر بغض علی.
.
اگه این تیر و کمان نبود...
یک هزار میلیون نفر هم
حریف 72 تن نبود...
مهتا:
زخم هایت یک طرف، زخم سرِ تو یک طرف...
بغضِ نامت ، لشکری را اِبن مُلجم کرده است...
#کپی
Mohamad nikimehr:
من از آن دم که تو رفتی به تنهایی محکومم
#نیک
#مونولوگ
شاید اگه تو برگردی بشه ازچیزی نترسید
#نیک
#مونولوگ
انسانها، شتاب زده عاشق میشوند اما، سرِ فرصت کینه میورزند
#نیک
#مونولوگ
اگر مهربانتر از من دیدی لطفا نشانم بده
کسیکه برایت خیلی سوخت ...
#نیک
#مونولوگ
Z Ghafori:
آزادی ملک طلق آگاهی است. آن جا که حسین(ع) نور خیمه را کم میکند تا هر که ازاد نیست برود و تنها آزاده ها بمانند.
#آزادگی
#تاسوعا
زهراسادات هاشمی:
برای ما زنها روضهای هست به شدت مادرانه...
مردان را به این بخش از مجلس راهی نیست...
اصلاً هیچ مردی نمیتواند بفهمد چقدر داغ دارد آن لحظه
چقدر درد دارد آن جریان...
آنجا که بعد از واقعه
به اهل حرم آب رسید...
آب!
چه کردی با رباب؟!
حالا رباب مانده و شیرِ رگ کرده
حالا رباب مانده و گهوارهی بی علی...
مرا همینجا پای همین صحنه خاک کنید...
شنیدهام رباب روز واقعه گریه نکرده، گریههای رباب از شب شام غریبان شروع شده... بعد از اینکه به اهل حرم آب رسیده!
#مونولوگ
سجادی:
صدای آب که آمد، صدای گریهی رباب بلندشد...
#مونولوگ
زهراسادات هاشمی:
واقعاً داشتن همسر خوب در زندگی خیلی تأثیر دارد
مثلاً یکی میشود همسر امام حسن مجتبی علیه السلام که به حضرت زهر مینوشاند.
یکی هم میشود رباب که بعد از واقعه تا آخر عمرش در سایه ننشست و هروقت از او پرسیدند چرا در سایه نمینشینی؟ با گریه میگفت: خودم دیدیم که بدن مبارک مولایم در زیر آفتابِ سوزان بود...
واقعاً داشتن همسر خوب در زندگی تأثیر زیادی دارد...
#محرمنامه
بعضی از روضههای این روزها را فقط بانوان درک میکنند!
اما من چرا بعد روضه هنوز هم زندهام؟
#مونولوگ
نورای جان❤:
یا بهتر است بگوییم یکی می شود همسر امام حسن که زهر در کامش می ریزد.
و یکی می شود همسر امام حسن، که پسرانی چون عبدالله وقاسم ابن حسن را به قربانگاه عشق می فرستد..
هر دو در یک مکتب وخانگاهند؛ اما این کجا وان کجا.
#محرمنامه
ای که مرا خواندهای راه نشانم بده....:
پسرم، اکبر جانم! اینقدرم لازم نیست دلبری کنی!
آخر در این وادی مرگ هم چشم دارد. دلش میرود برای این حقطلبیات! آنوقت تو را سخت در آغوش میگیرد.
لامصب این مرگ دستهایش و بازوهایش، مثل تیغ است؛ میبرد.
اکر تو را در آغوش گیرد؛ پاره پارهات میکند ها!
جان بابا! فکر قلب بابا را نمیکنی؟! فکر محاسن سپیدم را نمیکنی؟! فکر غریبی بابا را بین این همه نامرد نمی کنی؟!
...
#محرمنامه
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
قطعه قطعه شدنِ نور یعنی چه؟.....
#نسل_خاتم
سجادی:
من از این شکستنور،
هیچ چیز نمیفهمم....
نور باشی، آب نباشد...
کمرت خم شود وبشکند...
#مونولوگ
رآيـآ:
آب در کف دستانت باشد و لبهای تشنهات را! به حرمت لبهای تشنهی عزیزان برادرت، سیراب نکنی...
عباس باشی و پشت برادر را خالی نکنی...
#مونولوگ
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
نور به منشورِ کربلا تابید، طِیفهای گوناگونش همهی عالم را پر کردند.
#نسل_خاتم
رآيـآ:
خورشید در مقابل تو، سر تعظیم فرود آورد.
#مونولوگ
سجادی:
کمتر ز معجزهی
شقّالقمرنبود توی آسمان؛
وقتی که ماه و خورشید همزمان به شام رسید
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
عباس، نگاهش به نور بود و لبش با زمزمهی« قل یا ایهاالکافرون »، عَبَس وتولّی میخواند.
#نسل_خاتم
تو شقّ القمر کردی.....
او شق القمر کرد....
تو قمرِ منیرِ آسمان را.....
او قمرِ منیرِ بنیهاشم را....
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.....
الا لعنة الله علی القوم الظالمین....
.
#نسل_خاتم
حَرامیان، حُرمتِ حَرَمت را شکستند....
لعنت خدا بر حرمله.....بحقِ ربّ الحِلِّ والحَرَم....
#نسل_خاتم
سجادی:
-عباس! تورا زدند؟
مگر میشود؟
امالبنین
باورش نمیشود...
او عالم نامردها را ندیدهاست...
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
آن روز، به زَعمِ خود، نور را شکستند.....
امروز همگان میدانند....
آنکه شکست، ظلمت بود....
#نسل_خاتم
دلم تو را دید و گفت: سبحان ربی العظیم وبحمده.
#نسل_خاتم
سلام بر آن آقایی که علی اصغرش هم اکبر بود.
#نسل_خاتم
سجادی:
یک جمله روضه بگویم وتمام؛
بر اسبها نعل تازه زدند...
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
بر ابنِ سعد، تازیانه.....بر تو، بوسه زدند....
#نسل_خاتم
نامت بر قطرات آب، حک شده....
عجب نیست هرکه خورد گفت: یا حسین ع
#نسل_خاتم
رآيـآ:
و چه گستاخانه هم ردیف شدند...
خار مغیلان
نعلِ اسبها
تازیانه
نیزهها...
و چه آرام گیرد هر دل ناآرامی با نام تو یا حسین ع.
#مونولوگ
مقصد برای من تویی!
تو و همهی راههایی که به تو ختم میشود.
#مونولوگ
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
خار مغیلان، نعل اسبها، تازیانه، نیزهها....همه وهمه تو را عاشقانه در آغوش کشیدند ....
نفرین به فهم وشعورت شمر......
کالانعام بل هم اضل...
#نسل_خاتم
تو منتهی الیهِ همهی راههایی، یا خلیفة الله.....
« چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.....»
#مونولوگ
سجادی:
-کاش جای حسین بودم...
#اینمونولوگ شمر است، لعنتی....
وقتی امام نمازش را اول وقت خواند..
توی مجلس روضه که میروم
حواسم را جمع میکنم که همه چای بخورند...
آخر چای روضه نمک دارد.
#مونولوگ
زهراسادات هاشمی:
- عموجان، إرباً إربا یعنی چی؟ محمد باقر میگه داداش علی إربا إربا شده!
#دیالوگ
#محرمنامه
با تمام توان ب
ه سمت خیمه میدود و با پشت دست اشکهایش را پاک میکند
به خیمه رسیده نفسش در سینه حبس میشود
به پشت سرش نگاه میکند و دوباره اشکش جاری میشود
دستانش مشت شده
پرده را بالا میدهد
مادر بالای سر پدر دعا میخواند، به پسر خیره میشود و از دیدن او با این حال نگران میشود
پسر کنار بستر پدر مینشیند
دست تب دارِ پدر را میبوسد
سعی میکند او را بلند کند
بغض میکند
- بابایی، بابایی، پاشین بریم بیرون... ذوالجناح داره میاد... اما... بدونِ آقاجون!
#محرمنامه
- رباب جان، حق داری گریه کنی، گریه کن تا آرام شوی، بیا این آب را بخور.
+ بی بی جان، برای خودم که گریه نمیکنم...آب نمیخواهم دیگر... خوردم... بس است... با این شیرِ رگ کرده بدونِ علی اصغر چه کنم؟
#محرمنامه
دلم تنگه
دلم تنگه برای روضه
دلم تنگه برای گریه کردن پایِ گاز، موقع ریختنِ چایِ روضه
#دلتنگی
#روضه
Hakime.Salmani:
نَفَسِ یاران، به نفس حسین علیه السلام بند است و این تاریکی شب نیست که رفتن را آسان میکند!
آنان که میدانند؛ نفس کشیدن بدون حسین، کابوسی است موهوم...
#لهوف #یاحسین
#محرمنامه
#حکیمه_سلمانی
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
امشب زمین، تنگی نفس گرفته است.
#نسل_خاتم
#محرم_نامه
نمیدانم عباس کجا رفتهاست؟......
رقیهجان، عمو را ندیدی؟......
#نسل_خاتم
سکینه جان، آرام بخواب.....آرام.....
عباس هست....
#نسل_خاتم
ای ماه، تو از آسمان برو....
برای خیام آل عبا، همین یک قمر، کافی است......
#نسل_خاتم
🏴 sarab.ო 🏴:
غمت سنگین است حسین...
این غصه تا قیامت قصه نمیشود...
#سراب_م
رآيـآ:
دلتنگ توام!
این غم بر قلبم سنگینی میکند.
این حجم از درد را، فقط آغوش مهربان ضریحت آرام میکند.
#رایا
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
شعر نمیگویم.......شعار هم نمیدهم.....
عباس،آب شد، وقتی شمر، امان نامه آورد.
#نسل_خاتم
رآيـآ:
حضرت عباس علیهالسلام به خاطر معرفت و جوانمردی بیدست شد.
واژهها در مقابل عزت و شکوه ساقی کربلا، سر تعظیم فرود آوردند.
#رایا
فائزه ڪمال الدینے:
دلت که رفت،
بگو یاقمر بنی هاشم باهم تکرار کنیم آقاجان؟
الهم عجل الولیک الفرج
#ࢪستاا
رآيـآ:
آب فقط یک بخش است.
کاش دو بخش بود. یک بخشش با عباس میآمد تا خیمهها
#مهدیهمظفری
#مجموعهداستانکهایعاشورایی
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
عمه جان! امشب، در آسمان دنبال چه میگردی عمه.....؟
#نسل_خاتم
#محرم_نامه
فائزه ڪمال الدینے:
قصه قصه ی شهادت نیست
قصه قصه ی عاشقیِ
قصه ی مرادو مریدیِ
مرادی که دل به مرادش بست
تشنه ای که بر تشنه آب ننوشید
سرداری که بر بی سر جان داد ...
#ࢪستاا
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
نترس عزیزم......نترس میوهی دلم.....غریبه نیست.....صدای پای عموست.......پشت خیمهها نگهبانی میدهد....نترس دخترکم.....نترس.....
#نسل_خاتم
#محرم_نامه
فائزه ڪمال الدینے:
حاج قاسم که رفت، یهو دلم لرزید
یخ کردم!
ترسیدم
انگاری که چادر از سرم کشیده باشن
زینب جانت چه میکند عباس؟ رقیه سه ساله ات؟
#ࢪستاا
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد:
رباب، چرا علی اصغر اینقدر بی تابی میکند؟......ها رباب؟......ها؟!
#نسل_خاتم
#محرم_نامه
🔰ماجراهای نخود و آش امام حسین
🔸اینجا حتی نخود هم سرشار از سخن است و بیتابِ افتادن در آش امام حسین و این اثر چنانچه گذشت هدفش دعوت به داشتن این نوع نگاه و زاویه دید است. با این نگاه از نخود دیگ ارباب هم نمیشود به سادگی گذشت؛ «تو خود حدیث مفصل بخوان...»
🔹از قدیم ضربالمثل «نخودی در دیگ انداختن» کنایه از شریک شدن در کار خیر بود ولو به قدر نخودی! وقتی میخواستند از کسی کمکی بگیرند یا او را به شرکت در عزاداری و تأمین بخشی از مخارج آن ترغیب کنند میگفتند: شما هم نخودی در آش امام حسین بیندازید. این مثل ریشه در آن گفتار داشت و شنونده هم از باب «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» کمکی میکرد و در کار خیر شریک میشد و اینجا نخود بود که نقشی داشت برای دعوت به نقش داشتن!
🔸از ماجرای این نخود در آش بگیرید تا آن نخودی که به بهانه در دهان کسی خیس خوردن یا نخوردن، یادآور «اهل سِر بودن» و «مراعات زبان را داشتن» بود و درس «دقت در حرف و صحبت» را به ما گوشزد میکرد تا نخودهایی که میدانستند در تشکیلات بنا نیست نخودی باشند و از آنها هم کاری ساخته است تا... تا آبنخودی که در پیادهروی نجف کربلا خوردیم و به ما چسبید!
🔻تذکر:
🔹اینطور نشود که از فردا عدهای با مَثَل «نخود در دیگ امام حسین» بخواهند نخودشان را به رخ امام حسین بکشند! باید مواظب بود انداختن نخود در دیگ باعث بستن دهان وجدان نشود که ما مثلاً دِینمان را به دستگاه امام حسین ادا کردیم... بعضی وظیفهشان این است که یک گوسفند در دیگ بیندازند نه یک نخود!... بعضی اصلاً باید خودشان را وقف کنند تا به تکلیفشان عمل کرده باشند.
🔻ترفند:
🔸از آنجا که بیشتر مخاطبان این اثر، تجربه آشپزخانهای و پای دیگی خوبی داشته و دارند و عطش بیشتر دانستن، آنها را به این اثر کشانده است؛ بیان این ترفند خالی از ملاحت نیست که انداختن یک دانه نخود در نمکدان باعث جذب رطوبت هوای داخل نمکدان و در نتیجه نچسبیدن دانههای نمک به یکدیگر خواهد شد.
📚 چگونه سر سفره تربیت شویم؟
#هر_سفره_یک_هیئت
#زیر_خیمه_حسین
#حجت_الاسلام_علوی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@tanhaelaj
🔰امام حسین؛ از اندیشه تا زندگی
📚مجموعه آثار عاشورایی زیر خیمه حسین
🔻مراکز تهیه کتابهای حجت الاسلام علوی:
🔸نشر سدید:
۰۲۱۶۶۴۸۵۸۵۰
۰۲۱۶۶۴۸۵۸۵۱
🔸پاتوق کتاب آسمان یزد (شماره تلفن جدید):
۰۳۵۳۷۳۳۲۹۵۰
۰۹۱۳۴۵۱۸۲۲۹
🔸همچنین از طریق پیج و کانال های سدید در شبکه های اجتماعی (اینستاگرام، تلگرام، بله، ایتا و واتساپ) می توان ارتباط گرفت
شماره فضای مجازی برای شبکه های اجتماعی:
۰۹۱۰۹۸۰۳۵۱۱
🚩 با امام حسین به همه جا می توان رسید...
#زیر_خیمه_حسین #مدیریت_عاشورایی #عاشوراپژوهی #حجت_الاسلام_علوی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@tanhaelaj
#بهزاد_دانشگر
#روضه_عباس
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#روزنگاشت
توی ایوان نشستهام.
صدای طبل میآید، یک ضربهی محکم، بعد سه تا ضربهی آرامتر و بعد دوباره تکرارضربهی محکم اول
هوا سرد است. یعنی تمام شد، تابستان دارد میرود، عجب مهمان خوبی بود! خودش را هم از چشم نینداخت.
صاحبخانهها پاییز و زمستانند.
لحظهای صدای طبل خاموش میشود.صدای آب خوردن اردکها با آن نوکهای پهنشان را میشنوم. بیچارهها بد خواب شدهاند.
امروز سرفههایم شدیدتر شدهاند.چهقدر زشت است که آدم بگوید من دوبار کرونا گرفتم.آخر هر دوبار، مجانی بود.من هم گرفتم...
دفعهی قبل به پوست کلفتی خودم پیبردم...اینبار اصلا حوصله ندارم در مورد کارهای این ویروس و حال خودم فکر کنم و نتیجه بگیرم.
یعنی فکرهای نمیگذارند که فکر کنم.
کرونا وقتی معنی مرگ بدهد ترس دارد.
مرگ، آنهم وقتی بروی در عمق چند متری ...
آخر هنوز برای من مسئلهی جدا شدن روح از جسم حلنشدهاست.
هنوز هم با مردهها میروم توی قبر و آن زیر نفسم تنگ میگیرد و حسابی اذیت میشوم.
وای حالا چه لزومی دارد اینقدر عمیق باشد،
انگار بیشتر این مردهها هستند که میخواهند فرار کنند نه ویروسها
سلمان ولی میگوید: برای من حلشده،
من دقیقا احساس میکنم که روح مرده توی قبرش نیست...دور و بر عزادارها دارد میچرخد یا شاید هم یک جایی بهتر، ولی توی قبر نیست.
اگر اینطور که او میگوید باشد، پس چرا میگویند دماغ طرف میخورد به سنگ لحد و...
حتماً یک مقدار درک میکند این ضیق فضا را آنتو....
چه میشد اگر آدم موقع مرگ دود میشد؟
توی خاک، توی آن جای تنگ رفتن، سخت است.
از آنچه که میترسم، میترسم.
مادرم میگوید: از هر چه بترسي و بدت بیاید سرت میآید؛ امتحانت میشود همان چیز...
دیگر همه جا ساکت شده.
مرغوخروس و اردک و غازهای زهرا هم خوابیدند.
سرفهام میگیرد.صدای سرفهام میپیچد توی حیاط، حالا دوباره همه را بیدار میکنم.
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344