هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🌷برای #کربلا و #کربلاییان
شاهکار
...........
#کربلا، شاهکار ادبی خداست
جایی که الهام بخشِ #حسین می شود
جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد
در این میان قصیده ای به نام #عباس، رخ نمایی می کند و
غزلی به نام #علی_اکبر
خواستم بگویم #علی_اصغر رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت #حسین است
و اما #زینب که بود؟!
صبر داشته باش!
#محمد و #جعفر، دوبیتی های #زینب بودند و #قاسم و #عبدالله، رباعی های #مجتبی!
گفتم #مجتبی
او که سال گذشته
جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد
اما عده ای تاب نیاوردند و
پرونده قتل او هنوز باز است!
#اصحاب، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند
#خیمه_گاه، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست»
#زینب که بود!؟
صبر داشته باش!
#سجاد را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست
این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت!
او باید اثری تازه می شد #امامت و #ولایت را...
تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند
او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند
که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند
#باقر، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند
آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند
برای فهمیدن #زینب، صبور باش!
#زینب پیچیده است!
#سکینه، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم
و #رقیه...
#رقیه، همه چیزِ #حسین بود نه بیت پایانی غزلش!
#رقیه، جانِ #حسین بود و جانِ کلامش
هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ #حسین!!!
و اما #زینب!
اگر کربلا کتاب باشد و #حسین، نویسنده
پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟
نمی گویم #زینب قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند!
نمی گویم #زینب، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید
او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه
و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت
که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند
رودابه ها مویه کردند
و دیوها خندیدند
نمی گویم #زینب، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید
آنجا که فرمود:
«ما رأیت الا جمیلا»
نمی گویم #زینب دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد
اینجا کربلاست!
سرها باید بالا باشد
هرچه بالاتر بهتر
اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود
#زینب را نباید یک نقطه یا خط نوشت
#زینب را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت
که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود
#زینب را بنویسید
شروع و پایان #حسین!
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
💚 برای #امام_حسن (ع)
خاطرات کوچه 😭
.....
زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت
آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت
خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب
سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت
وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام
دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت
جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست
گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت
رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی
سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت
این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند
هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت
با لگد کوبید #زهرا را به دیواری که ریخت
انتقام غزوه ها را از #علی، آخر گرفت
باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد
او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت
روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام
مزد خدمت کردنش را خوب، #پیغمبر گرفت
تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا
#مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت
با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش
از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت
#کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «#حسین -
قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت»
تا نباشد حس غربت در دل معصومشان
دست #عبدالله و #قاسم را #علی_اکبر گرفت
آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را
که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت
سال ها از #صلح گفت و... #جنگ را مغلوبه کرد
درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت
آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن
جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت
تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم
روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
💚 برای #امام_حسن (ع)
خاطرات کوچه 😭
.....
زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت
آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت
خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب
سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت
وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام
دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت
جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست
گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت
رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی
سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت
این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند
هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت
با لگد کوبید #زهرا را به دیواری که ریخت
انتقام غزوه ها را از #علی، آخر گرفت
باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد
او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت
روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام
مزد خدمت کردنش را خوب، #پیغمبر گرفت
تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا
#مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت
با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش
از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت
#کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «#حسین -
قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت»
تا نباشد حس غربت در دل معصومشان
دست #عبدالله و #قاسم را #علی_اکبر گرفت
آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را
که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت
سال ها از #صلح گفت و... #جنگ را مغلوبه کرد
درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت
آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن
جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت
تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم
روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭🖤 تقدیم به ساحت شاهزاده علی اکبر (ع)
آیینه کاری
...................
ای #مصطفی، ای #فاطمه، ای #ساقی_کوثر
دارد #حسین_بن_علی از تو مگر بهتر!؟
از میمنه تا میسره، فصل طلوع توست
خورشیدی و از تیغ تو هر ذره، خاکستر
حالا که داری می روی یکبار دیگر، آه...
آهسته از ایوانِ چشمان پدر بگذر
تا می توانی از حرامی ها بکُش، اینها
آماده اند آماده ی افتادن معجر
تا می توانی از حرامی ها بکُش، اینها
آماده اند آماده ی گرداندن یک سر
آه ای عقیقی که هزاران تکه شد در دشت
با ما بگو از ماجرای سرخ انگشتر
جای عبا باید که گهواره می آوردم
از تو درآمد #اکبرم چندین #علی_اصغر
مربع
من کیستم یک زائرِ دلخون در آغوشت
می گردم و شش گوشه را دق می کنم آخر
آیینه کاریِ حرم را دیدم و ناگاه
یاد تو و جسم تو افتادم #علی_اکبر
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤 به پیشگاه #سرور_و_سالار_شهیدان اباعبدالله الحسین (ع)
مدح یا مرثیه!؟
...........................
خون خود را دادی و دادی قیامَت را به خلق
اینچنین دادی سعادت در قیامت را به خلق
می شود چشم زمین، رود و... دلش دریای خون
می رساند آسمان وقتی سلامت را به خلق
مثل مادر مُرده ها بر صورت و سر می زنند
ذاکران وقتی که می گویند نامت را به خلق
هر که در گودال آمد دست خالی برنگشت
ای به قربانت که بخشیدی تمامت را به خلق
در کنار صوت قرآنِ تو، ده ها خطبه خواند
#زینب آمد تا بفهماند کلامت را به خلق
مدح یا مرثیه!؟ وقتی اشک بر تو کیمیاست.
شاعرم... باید بگویم من کدامت را به خلق!؟
از #علیِ_اکبر و #اصغر گذشتی آنچنان
هدیه دادی با #علی، نسل امامت را به خلق
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
شعر کامل #ایرج_میرزا در مرثیه حضرت #علی_اکبر علیهالسلام
که مرحوم #علامه_طباطبایی رضواناللهعلیه به خاطر سرودن آن به ایرج میرزا غبطه خوردند:
رسم است هرکه داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بِفشانَد گلاب و شهد
تا تقویت کند دل محنت چشیده را
یک جمع دعوتش به گُل و بوستان کنند
تا برکَنندش از دل، خار خلیده را
جمع دگر برای تسلّای او دهند
شرح سیاهکاری چرخ خمیده را
القصّه هر کسی به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟
چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود
لیلای داغ دیدهی زحمت کشیده را
بعد از پسر دلِ پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانهی مرغ پریده را
🆔 @ss_alavi_ir
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 نثار #شاهزاده_علی_اکبر (ع)
باغ علی اکبر
............
#کربلا لب به لب از داغ علی اکبر بود
#کربلا، واحه ای از باغ علی اکبر بود
سر فرو برد به دامان نجابت، خورشید
که جهان در پی اشراق علی اکبر بود
آنچه او را به #محمد، همه جا کرد شبیه
طینت و منطق و اخلاق علی اکبر بود
او #محمد شد و #فریاد_غدیری سر داد
و اذان، هیئت ابلاغ علی اکبر بود
اینکه گفتند بمان پای امامت تا جان
کار هر کس نه که میثاق علی اکبر بود
#مجتبی، #قاسم خود را #علی_اکبر می خواند
او نشان داد که مصداق علی اکبر بود
آب آبِ #علی_اصغر، همه را ریخت به هم
اولین کشته ی قنداقه، #علی_اکبر بود
بادِ شمشیر #علی، شمر و سنان را انداخت
هویِ #یا_فاطمه، شلاق علی اکبر بود
تا که #انگشتر خود را بدهد بر دشمن
#کربلا در پی #انفاق_علی_اکبر بود
تا که سیراب شود بیشتر از او قدری
#حضرت_میکده، مشتاق علی اکبر بود
شده شش گوشه اگر قبر #حسین_بن_علی
علت اصلی اش، الحاق علی اکبر بود
با تبر، کَند #علی را و زمینش زد باز
ریشه ی کرب و بلا، ساق علی اکبر بود
اینکه در دشت پراکنده شده، قرآن است
بر سر نی، سر و اوراق علی اکبر بود
هرکه با هرچه که می شد به تنش می کوبید
مَرکبِ حرمله، دبّاغ علی اکبر بود
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭 تقدیم به #حسین_زهرا (ع)
سوهان روح
....................
تا شرابِ اشک دارد چشم های ساغرم
مست از این میخانه ام، با روضه هایت بهترم
می دهم هر هفته، قول دیدنت را بر دلم
دل به تو خوش کرده ام! اینقدر اگر خوش باورم
نیستم من مثل خیلی ها که قیدت را زدند
بی صفت بودم ولی دست تو بوده بر سرم
با #توسل مانده ام در #جمکرانِ_انتظار
تا کجا شب های بی روحِ بشر را بشمرم!؟
من هنوز اندر خم آن کوچه ام مثل خودت
#فاطمیه می رسد از راه، گویا آن درم
#کربلا در #کربلا آتش گرفتم با #عطش
زنده ام اما هنوز از آبِ چشمان ترم!
شیرِ پاکِ مادرم را خوردم و گفتم #حسین (ع)
روضه ی #شش_ماهه بوده لای لای مادرم
زیر بیرق ها #علی_اکبر شدم! از من نگیر -
این بزرگی را... که مدیون #علیِ_اصغرم
#کربلا بیچاره ام کرده، شب و روزم یکیست
#اربعین با مادرم امسال می آیم حرم
قتلگاهت را نبینم باز می ریزم به هم -
سنگِ آن باشد نگین، هرچند بر انگشترم
رفته بودم قم، وداع و... روضه خواندم در دلم
چشم وا کردم... پر از دلداده شد دور و برم -
«یاد ما هم باش» می بارید از چشم همه
التماسم کرد این آخر، خیابان ارم
یاد تو افتادم و آن پیکرِ درهم شده
تا خریدم باز هم سوهان برای خواهرم
🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🌷برای #کربلا و #کربلاییان
شاهکار
...........
#کربلا، شاهکار ادبی خداست
جایی که الهام بخشِ #حسین می شود
جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد
در این میان قصیده ای به نام #عباس، رخ نمایی می کند و
غزلی به نام #علی_اکبر
خواستم بگویم #علی_اصغر رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت #حسین است
و اما #زینب که بود؟!
صبر داشته باش!
#محمد و #جعفر، دوبیتی های #زینب بودند و #قاسم و #عبدالله، رباعی های #مجتبی!
گفتم #مجتبی
او که سال گذشته
جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد
اما عده ای تاب نیاوردند و
پرونده قتل او هنوز باز است!
#اصحاب، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند
#خیمه_گاه، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست»
#زینب که بود!؟
صبر داشته باش!
#سجاد را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست
این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت!
او باید اثری تازه می شد #امامت و #ولایت را...
تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند
او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند
که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند
#باقر، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند
آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند
برای فهمیدن #زینب، صبور باش!
#زینب پیچیده است!
#سکینه، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم
و #رقیه...
#رقیه، همه چیزِ #حسین بود نه بیت پایانی غزلش!
#رقیه، جانِ #حسین بود و جانِ کلامش
هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ #حسین!!!
و اما #زینب!
اگر کربلا کتاب باشد و #حسین، نویسنده
پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟
نمی گویم #زینب قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند!
نمی گویم #زینب، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید
او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه
و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت
که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند
رودابه ها مویه کردند
و دیوها خندیدند
نمی گویم #زینب، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید
آنجا که فرمود:
«ما رأیت الا جمیلا»
نمی گویم #زینب دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد
اینجا کربلاست!
سرها باید بالا باشد
هرچه بالاتر بهتر
اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود
#زینب را نباید یک نقطه یا خط نوشت
#زینب را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت
که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود
#زینب را بنویسید
شروع و پایان #حسین!
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭 تقدیم به #حسین_زهرا (ع)
سوهان روح
....................
تا شرابِ اشک دارد چشم های ساغرم
مست از این میخانه ام، با روضه هایت بهترم
می دهم هر هفته، قول دیدنت را بر دلم
دل به تو خوش کرده ام! اینقدر اگر خوش باورم
نیستم من مثل خیلی ها که قیدت را زدند
بی صفت بودم ولی دست تو بوده بر سرم
با #توسل مانده ام در #جمکرانِ_انتظار
تا کجا شب های بی روحِ بشر را بشمرم!؟
من هنوز اندر خم آن کوچه ام مثل خودت
#فاطمیه می رسد از راه، گویا آن درم
#کربلا در #کربلا آتش گرفتم با #عطش
زنده ام اما هنوز از آبِ چشمان ترم!
شیرِ پاکِ مادرم را خوردم و گفتم #حسین (ع)
روضه ی #شش_ماهه بوده لای لای مادرم
زیر بیرق ها #علی_اکبر شدم! از من نگیر -
این بزرگی را... که مدیون #علیِ_اصغرم
#کربلا بیچاره ام کرده، شب و روزم یکیست
#اربعین با مادرم امسال می آیم حرم
قتلگاهت را نبینم باز می ریزم به هم -
سنگِ آن باشد نگین، هرچند بر انگشترم
رفته بودم قم، وداع و... روضه خواندم در دلم
چشم وا کردم... پر از دلداده شد دور و برم -
«یاد ما هم باش» می بارید از چشم همه
التماسم کرد این آخر، خیابان ارم
یاد تو افتادم و آن پیکرِ درهم شده
تا خریدم باز هم سوهان برای خواهرم
🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭🤦🏻😭
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭🖤 به پیشگاه #حسین و #علی_هایش
😭🖤 به پیشگاه #زینب و #علمدارش
#دستور_زبان_عشق
......................
از وقتی با تو آشنا شدم
جهان را #کربلا می بینم!
مگر نه اینکه تو #کلمه ای!؟
مگر نه اینکه تو #نقطه ای!؟
مگر ... (سه نقطه)
#علی_اکبر نیست!؟
مگر ، (ویرگول)
#علی_اصغری نیست که از تشنگی به خود پیچیده!؟
من شنیده بودم که #حسین، #علی_اصغر را با سر به خاک سپرد
اگر این صحیح است پس ؛ (نقطه ویرگول) از کجا آمده!؟
نکند #ماجرای_نیزه درست باشد!؟
: (دو نقطه)
#چشمان_قمر_منیر_بنی_هاشم است که خیمه ها را می پاید
آه...
شک ندارم که «» (گیومه) را از روی #دستان_علمدار ساخته اند که هنوز در آسمان علقمه، قنوت گرفته
❓مگر ؟ (علامت سوال)
عصایی نیست که بر سر #حسین خورده!
❗مگر ! (علامت تعجب)
همان نیزه ای نیست که #سری از آن افتاده ؟!
- (خط تیره) همان #راه_کربلا_به_شام است که روزگار #زینب را سیاه کرد
- (خط فاصله) ای که بین نام #حسین و #زینب نشست و چهل سال بینشان جدایی انداخت
همان خطی که حالا #سفید شده و در #جاده_اربعین، پا به پایم می آید
جاده ای که پایانش . (نقطه) است
نقطه ای که کم کم #طلایی می شود و در چشمانم برق می زند
نقطه ای که روز اول تا در #نجف گفتند:
#هر_که_دارد_عطش_کرببلا_بسم_الله
در زیر #باء_بسم_الله خودنمایی می کرد.
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
💚 برای #امام_حسن (ع)
خاطرات کوچه 😭
.....
زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت
آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت
خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب
سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت
وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام
دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت
جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست
گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت
رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی
سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت
این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند
هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت
با لگد کوبید #زهرا را به دیواری که ریخت
انتقام غزوه ها را از #علی، آخر گرفت
باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد
او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت
روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام
مزد خدمت کردنش را خوب، #پیغمبر گرفت
تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا
#مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت
با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش
از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت
#کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «#حسین -
قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت»
تا نباشد حس غربت در دل معصومشان
دست #عبدالله و #قاسم را #علی_اکبر گرفت
آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را
که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت
سال ها از #صلح گفت و... #جنگ را مغلوبه کرد
درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت
آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن
جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت
تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم
روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15