💠 حلقه حُدّاث الحسین(ع)
➕ ابن قولویه در #کامل_الزیارات به نقل امام صادق(ع) نقل میکند:
🔺ما مِنْ عَيْنٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٍ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ
[هيچ چشم و اشكى نزد خدا محبوبتر از چشم و اشکى نيست كه برای #حسین(ع) بگريد و بر آن حضرت جارى گردد]
🔺و مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ ع وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا
[هيچ گريه كننده اى نيست كه بر آن حضرت بگريد مگر آنكه گريه اش به حضرت #فاطمه رسيده و آن بانو را يارى میكند و نيز گريه اش به #رسول_خدا رسيده و بدين وسيله حقّ ما ادا میشود.]
🔺و مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلَّا وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ إِلَّا الْبَاكِينَ عَلَى جَدِّيَ الْحُسَيْنِ ع
[هيچ بنده اى نيست كه روز قيامت محشور شود مگر آنكه چشمانش #گريان است، الا گريه كنندگان بر جدّم #حسين(ع)]
➖فإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ وَ الْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ السُّرُورُ بَيِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ
[چون آنها درحالی محشور میشوند که چشمانی روشن داشته و شادی و نشاط در صورتشان نمایان میباشد]
➖و الْخَلْقُ فِي الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ
[مردم در سختی و ناراحتی اند اما آنها از هر سختی در امان]
➖و الْخَلْقُ يُعْرَضُونَ وَ هُمْ #حُدَّاثُ_الْحُسَيْنِ ع تَحْتَ الْعَرْشِ
[مردم متفرق، پراکنده و مضطرب اند اما آنها در عرش به یاد حسین و به ذکر او مشغول اند]
➖و فِي ظِلِّ الْعَرْشِ لَا يَخَافُونَ سُوءَ يَوْمِ الْحِسَابِ
[و در سایه عرش، هیچ ترسی از سختی ها و ناملایمات روز قیامت ندارند]
➖يقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَهُ
[به آنها گفته میشود وارد #بهشت شوید اما آنها اِبا کرده و ترجیح میدهند در #مجلس_حسین حاضر بوده و ذکر او بگویند]
➖و إِنَّ الْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَيْهِمْ أَنَّا قَدِ اشْتَقْنَاكُمْ مَعَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِينَ فمَا يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَيْهِمْ لِمَا يَرَوْنَ فِي مَجْلِسِهِمْ مِنَ السُّرُورِ وَ الْكَرَامَة
[هرچه #فرشتگان و #حورالعین ها پیام میدهند که ما در بهشت منتظر شما هستیم اما آنها به خاطر نشاط و لذتی که از مجلس حسین میبرند، حتی سر خود را هم بالا نمی آورند تا به آنها نگاه کنند]
📍آیات و روایات اجتماعی | عضو شوید📍
آیات و روایات اجتماعی
💠 حکمرانی به سبک رسول الله 🔺ماجرای #سَمُرَة_بن_جُنْدَب و نخلش، ماجرایی است که تقریبا همه اصولیون د
💠 و اما ماجرا:
🔺جناب سمره درخت خرمايى داشت كه محصول داده بود و مسیر رفتن نزد آن درخت نيز از داخل منزل شخصی مىگذشت، و این تنها مسیر رسیدن به آن درخت بود.
سمره دائم پيش درختش مىرفت بدون اين كه از آن شخص اجازه بگيرد.
🔺آن شخص به سمره گفت: هميشه به طور #ناگهانى به خانه ما مىآيى و ما به نحوی هستیم كه #دوست_نداريم و #اذیت میشویم که تو ناگهانی وارد خانه ما شوى، لذا از این به بعد، هنگام ورود از ما #اجازه بگير.
🔺سمره گفت: براى رفتن نزد درختم تنها همین مسیر وجود دارد و برای آن اجازه نخواهم گرفت چرا که زمین تو در مسیر درخت من است.
آن شخص نزد #پیامبر، از او شکایت کرده و ماجرا را گزارش میدهد و پیامبر نیز سمره را میخواهد و به او میگوید:
🔺فلانی، از تو شکایت کرده و میگوید که تو برای رسیدن به درختت، #بدون_اذن بر او و خانواده اش وارد میشوی و این کار درستی نیست و از این به بعد باید از او اجازه ورود بخواهی اما سمره قبول نمیکند.
🔺حضرت به او میگویند اصلا این درخت را رها کن، در فلان مکان، درخت دیگری به تو میدهم اما او نمیپذیرد.
حضرت میفرمایند دو تا میدهم، اما باز قبول نمیکند. حضرت تا ده درخت پیشنهاد میدهند اما باز قبول نمیکند.
🔺پیامبر میفرمایند ده درخت در مکان بهتری و به اصطلاح امروزی در #بالاشهر به تو میدهم اما او باز نمیپذیرد. حضرت پیشنهاد میدهد که این درخت را ول کن، به جایش یک درخت در #بهشت به تو میدهم اما باز هم راضی نمیشود.
🔺پیامبر به عنوان #حاکم_شهر، بعد از طی این همه مراحل جهت #راضی کردن سمره و نپذیرفتن او، اینجاست که میگوید:
تو شخص #ضرر_زننده و به اصطلاح امروزی انسانی #مریض هستی در حالی که نمیتوان به مومن #زیان زد.
🔺آنگاه حضرت با توجه به #شأن_حاکمیتی خود دستور میدهند آن درخت را از ریشه کنده و جلوی سمره بیاندازند و به او میفرمایند:
«این درختت را بردار و هرجا خواستی بنشان.»
📍آیات و روایات اجتماعی | عضو شوید📍
💠 نسیبه مازنیه، الگوی یک زن مبارز
🔺در #جنگ_احد، وقتی همه پا به فرار گذاشتند، تنها حدود 10 نفر کنار پیامبر ماندند که یکی از آنها همین #نسیبه_مازنیه بود. زنی مبارز که در جنگ احد، همراه شوهر و دو فرزندش پیامبر را همراهی کرده و مسئولیت #آبرسانی و #مداوای_مجروحان را به عهده داشت.
🔺نسیبه خود نقل میکند:
«چون مسلمانان فرار کرده و گريختند، من گِرد رسول خدا مىگشتم، پس شروع به جنگ كردم، گاه با شمشير و گاه با كمان از پيامبر(ص) دفاع مىكردم تا اينكه به سختى زخمى شدم.»
🔺#تفسیر_قمی نقل میکند: در احد، پس از فرار مسلمانان، پسر نسیبه نیز قصد فرار و عقب نشینی داشت که نسیبه جلوی او را گرفته و گفت: «ای پسر، کجا میروی؟ از خدا و رسولش فرار میکنی؟» و او را به جنگ بازگرداند.
🔺سپس یکی از دشمنان حمله کرد و پسرش را کشته و نسیبه برای انتقام گرفتن از او، شمشیر پسرش را برداشت و بر دشمن حمله کرد و او را کشته و انتقام پسرش را گرفت.
رسول الله(ص) فرمود: «درود بر تو ای نسیبه!». نسیبه در این جنگ، ضربه های متعدد و جراحات زیادی برداشت.
🔺یک روز پس از جنگ احد، وقتی مردم براى #جنگ_حمراء_الاسد فراخوانده شدند، نسيبه هم قصد شركت داشت و جامههايش را بر خود پيچيد، ولى به واسطۀ شدت خونريزى نتوانست شركت كند. پيامبر که از حمراء الاسد بازگشت، پيش از آنكه به خانه خود بروند، #عبدالله_بن_كعب مازنى را به احوالپرسى نسيبه فرستادند و از خبر سلامت او شادمان شدند.
🔺از پيامبر(ص) نقل است که مىفرمود:
در جنگ احد، هر وقت به چپ و راست خود نگاه میكردم، نسیبه را میديدم كه بر گِرد من مىجنگد و از من دفاع مىكند. مقام او از خیلی ها بالاتر است.
🔺پسر نسیبه نقل میکند در جنگ احد، پس از تعریف پیامبر از مادرم، مادرم به پيامبر گفت:
یا رسول الله! از خدا بخواه كه من را در #بهشت از دوستان تو قرار دهد.
آن حضرت نیز گفت: پروردگارا، ايشان را در بهشت از دوستان من قرار بده.
مادرم گفت: از اين پس هر چه در دنيا به سرم بيايد، مهم نيست.
📚 المغازی، واقدی، ج1، ص268 به بعد / تفسیر قمی، ج1، ص115.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 پیشبرد دین و ظهور، بواسطه فُجّار و کسانی که بهره ای از دین ندارند!
(بخش اول)
🔺«#قُزمان» کسی بود كه نَسَبَش خیلی معلوم نبود و هر گاه ذكرى از او ميشد، رسول خدا(ص) ميفرمود: «إنَّهُ لَمِنْ أَهْلِ النَّارِ» یعنی او اهل دوزخ است.
🔺#واقدی نقل میکند: وقتی #جنگ_احد پیش آمد، قُزمان كه از #منافقان بود، از شركت در جنگ احد خوددارى كرد. زنان بنى ظفر وقتی متوجه نرفتن او به جنگ شدند، شروع به #سرزنش كردن او کردند و گفتند:
➕اى قُزمان! مردان همه به جنگ رفتند و تو تنها باقى ماندی؟ آيا از اين رفتار خود #خجالت نمىكشى؟ تو نیستی مگر مانند #زنان، مردان به جنگ رفته اند اما تو در خانه نشسته ای!
(يا قُزمان، قد خرج الرجال و بقيت! يا قزمان، ألا تستحي ممّا صنعت؟ ما أنت إلّا امرأة، خرج قومك فبقيت فى الدار!)
🔺این سرزنش زنان بر او اثر گذاشت و قُزمان كه به #شجاعت هم معروف بود، به خانهاش رفت، شمشير و كمان خود را برداشت و از مدینه به سمت محل جنگ احد خارج شد.
🔺او هنگامى به پيامبر(ص) رسيد كه حضرت مشغول مرتب كردن صفوف مسلمانان بود. قزمان از پشت صف ها آمد و خود را به صف اول رساند.
🔺او نخستين فرد از مسلمانان بود كه به سوی دشمن، تير انداخت، تيرهايى كه او مىانداخت، همچون نيزه بود و همچون شتر نر، نعره مىكشيد. سپس با شمشير شروع به نبردی جانانه و برجسته کرد.
🔺غلاف شمشيرش را شكست و شعار داد:
➕#مرگ بهتر از #فرار است! اى اوسی ها، براى حفظ حيثيت و نژاد خود، جنگ كنيد و چنان كنيد كه من میكنم!
(الموت أحسن من الفرار! يا آل أوس، قاتلوا على الأحساب و اصنعوا مثل ما أصنع!) / (قاتلوا، معشر الأوس، عن أحسابكم فالموت خير من العار و الفرار)
🔺قزمان با شمشير، به نحوی جانانه خود را ميان مشركان رساند و شروع به نبرد کرد، به طورى كه گفتند او كشته شده اما دوباره ظاهر شد، درحالیكه میگفت: من جوانمرد قبيلۀ ظفر هستم!
🔺قزمان هفت هشت نفر از مشرکان را كشت و خود نیز زخم هاى زيادى برداشت و به خاك افتاد. در اين هنگام، قتادة بن نعمان از كنار او گذشت و به او گفت:
#شهادت مبارکت باشد!
(قال: هنيئا لك الشهادة!)
🔺قزمان گفت: اى اباعمرو! به خدا من براى #دين، جنگ نكردم، بلکه تنها به قصد #حفظ_خود جنگ كردم كه قريش بر ما پيروز نشوند و زمين هاى ما را لگدمال نكنند.
(إنى و اللّه ما قاتلت يا أبا عمرو على دين، ما قاتلت إلّا على الحفاظ أن تسير قريش إلينا حتى تطأ سعفنا)
🔺خلاصه زخم ها موجب اذیت و آزار او شده و در نتیجه او دست به #خودکشی زد.
اما #بلاذری، #ابن_هشام و #طبری، اینجای ماجرا را کمی متفاوت نقل کرده اند. براساس این نقل، وقتی او زخمی شد، همراهانش او را به خانههاى بنى ظفر بردند.
🔺مسلمانان اطراف بسترش را گرفتند و به او گفتند:
اى قزمان، امروز #در_راه_خدا، تلاش زيادى كرده و حسابی به #جهاد پرداختی و او را به #بهشت و پاداش الهی بشارت دادند.
🔺قزمان گفت: به چه چيز مرا مژده و بشارت میدهيد؟ به خدا اين فداكارى من، تنها به خاطر دفاع از شرف فاميلى و و #تعصب_قبیلگی و حمایت از قبيلهام بود و اگر به خاطر آن نبود، اصلا به این جنگ نمیرفتم!
(قَالَ: بِمَاذَا أبشر؟ فو الله إنْ قَاتَلْتُ إلَّا عَنْ أَحْسَابِ قَوْمِي، وَلَوْلَا ذَلِكَ مَا قَاتَلْتُ) / (أى جنة؟ و اللّه ما قاتلت إلا حمية لقومى) / (و اللّٰه إن قاتلت إلا حدبا على قومي)
🔺قزمان وقتی ديد زخم هاى بدنش او را اذیت و آزار ميدهد و درد او را شدید فرا گرفت، تيرى از ميان جعبه تيردان خود بيرون كشيد و به وسيلۀ آن، رگى را از بدنش بريد و خود را آسوده ساخته و #خودکشی کرد.
🔺وقتی این ماجرا را برای پیامبر نقل کردند، حضرت فرمود: او اهل #دوزخ است.
همانا خداوند گاهی #دین خود را به وسیله مردی #فاجر تایید کرده و پیش میبرد.
(إنّ اللّه يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر)
(ادامه دارد...)
📚 منابع:
1. المغازی، ج1، ص223
2. انساب الاشراف، ج1، ص281
3. سیره ابن هشام، ج2، ص88
4. تاریخ طبری، ج2، ص531
5. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص182
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
آیات و روایات اجتماعی
💠 وصیت کلیدی حضرت امیر پیش از شهادت، به اصبغ بن نباته
🔰 #اصبغ_بن_نباته از اصحاب وفادار امیرالمومنین نقل میکند:
🔺پس از ضربه زدن #ابن_ملجم بر سر حضرت امير، من و چند نفر دیگر از اصحاب ياران مانند حارث بن عبداللَّه اعور و سويد بن غفله و چند نفر دیگر، صبح زود به قصد دیدن حضرت، بر درب خانه حضرت نشستيم. پس از مدتی، صداى گريه از خانه بلند شد و ما نيز گريستيم.
🔺امام حسن(ع) از خانه بيرون آمد و فرمود: اميرالمؤمنين(ع) میفرمايند: به خانه هاى تان بازگردید.
اصبغ میگوید همه رفتند به جز من. مجدد صداى گريه و ناله از منزل حضرت بلند شد و من نيز گريه كردم، امام حسن(ع) بيرون آمد و فرمود: مگر نگفتم برويد؟ عرض كردم:
نه، به خدا سوگند نفسم با من يارى نمیكند و پاهايم بار تنم را نمیكشد كه بروم، جز اينكه اميرالمؤمنين را ببينم.
🔺حضرت اندكى درنگ كرد و درون خانه رفت، چيزى نگذشت كه بيرون آمد و فرمود: داخل شو. پس بر اميرالمؤمنين(ع) وارد شده و ديدم حضرت تكيه داده و دستمالى زرد به سر مبارك بسته و از كثرت خونريزى، رنگ چهره مباركشان قدرى زرد شده بود، به حدی كه نمیدانم صورت مباركش زردتر بود يا دستمالى كه به سر بسته بود.
🔺خود را بروى حضرت انداختم و او را بوسيدم و گريستم. حضرت به من فرمود: اصبغ! گريه نكن، به خدا سوگند به #بهشت میروم. گفتم: فدايت شوم، به خدا سوگند میدانم اما گريه من به خاطر آن است كه شما را از دست میدهم اى اميرالمؤمنين.
🔺در ادامه اصبغ از حضرت میخواهد حدیثی از پیامبر برایش نقل کند. حضرت نیز اجابت کرده و میفرمایند: روزى رسول خدا(ص) مرا فرا خواند و فرمود به مسجد بروم و پس از حمد خدا و درود بر پیامبر، بگویم من فرستاده رسول خدا به سوی شما هستم و از جانب پیامبر به آنها بگویم:
➕«آگاه باشيد، #لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل خداوند و لعنت من بر هر كس كه:
1. خود را به غير پدر خویش منتسب كند،
2. یا خود را از صاحبان و رهبران خود نداند،
3. یا مزد كارگرى را كم بگذارد و به او ستم و ظلم کند».
(أَلَا إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ لَعْنَتِي عَلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ مَوَالِيهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَه.)
🔺من نیز به مسجد رفتم و چنین کردم. هیچ یک از مردم واکنشی نشان ندادند، الا #عمر_بن_خطاب که گفت: ای ابا الحسن! پيام را رساندى اما سخنت سربسته، بدون شرح و تفسير و دارای #ابهام بود. مراد واقعی ات چه بود؟ در پاسخ به او گفتم: به رسول خدا میگویم.
سپس خدمت پيامبر بازگشته و ماجرا را گزارش دادم. پیامبر فرمود مجدد به مسجد بازگرد و بگو:
➕«اى مردم! ما چيزى براى شما نمی آوریم الا اينكه تأويل و تفسير آن را نزد خود داريم.
اولا آگاه باشيد که منم #پدر شما،
ثانیا آگاه باشيد که منم مولا و #رهبر شما،
ثالثا آگاه باشيد که منم اجير و #مزدبر شما.»
(أَيُّهَا النَّاسُ مَا كُنَّا لِنَجِيئَكُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَ عِنْدَنَا تَأْوِيلُهُ وَ تَفْسِيرُهُ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا أَبُوكُمْ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا مَوْلَاكُمْ أَلَا وَ إِنِّي أَنَا أَجِيرُكُمْ.)(1)
🔰 در روایت دیگری مشابه همین ماجرا نقل شده اما با این تفاوت که آن سه وصیت پیامبر به حضرت امیر که بر بالای منبر برای مردم بخواند این چنین ذکر شده است:
1. هرکه بر #والدین خود جفا کرده و عاق آنها بشود، لعنت خدا بر او
(أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ).
2. هر بنده ای که از #مولای خود بگریزد، لعنت خدا بر او
(أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ).
3. هر که در مزد و اجرت #کارگری، ظلم کند، لعنت خدا بر او
(أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ).
🔺و در تفسیر این سه بند، پیامبر انگشت حضرت امیر را گرفته و میفرمایند:
1. به راستی که من و تو، #پدران_این_امت هستیم، هرکه به ما جفا کند، لعنت خدا بر او باد
(أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ).
2. به راستی که من و تو، مولا و #رهبران_این_امت هستیم، هرکه از ما بگریزد، لعنت خدا بر او باد
(أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ مُوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَةُ اللَّهِ).
3. به راستی که من و تو، دو #اجیر_این_امت هستیم، هرکه در پاداش ما ستم نماید، لعنت خدا بر او باد
(أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَجِيرَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ).(2)
————————-
(1) الأمالي (للمفيد)، ص351؛ الأمالي (للطوسي)، ص123.
(2) الروضة في فضائل أمير المؤمنين(لابن شاذان القمي)، ص132.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 ارزش دستگیری ایمانی و معرفتی از دیگران
🔺شخصی با قاتل پدرش که #قصاص بر او واجب شده بود، نزد #امام_سجاد(ع) می آید.
قاتل، از آن شخص درخواست عفو میکند، تا بدین واسطه خداوند به او ثواب زیاد بدهد، اما گویا آن شخص دلش به #عفو راضی نشده بود.
🔺حضرت به آن شخص که خواهان قصاص بود فرمود:
اگر این مرد، حقی بر گردن تو دارد، به خاطر آن، از این جنایت و خطایش بگذر و او را ببخش.
آن شخص گفت: البته او(قاتل پدرش)، بر گردن من حقی دارد، اما به اندازه ای نیست که از خون پدرم بگذرم.
🔺حضرت فرمود: پس چه میخواهی؟ گفت: قصاص، البته اگر #دیه پدرم را بپردازد، او را میبخشم.
حضرت پرسید: او چه حقی بر گردن دارد؟ او گفت: این شخص، #توحید پروردگار، #نبوت پیامبر(ص) و ولایت و #امامت امیرالمومنین(ع) و دیگر ائمه(ع) را به من آموخته است.
(قال: يا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) لَقَّنَنِي تَوْحِيدَ اَللَّهِ و نُبُوَّةَ رَسُولِ اَللَّهِ و إِمَامَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ و اَلْأَئِمَّةِ(ع))
🔺حضرت فرمود: آیا این نیکی و حقی که او بر گردن تو دارد، معادل خون پدرت نیست؟ به خدا قسم، این حقی که او بر گردن تو دارد، برابر با خون تمام مردم روی زمین است، از اولین تا آخرین، مگر انبیا و ائمه(ع) که اگر کشته شوند، هیچ حقی نمیتواند خونشان را جبران کند.
(فَهَذَا لاَ يَفِي بِدَمِ أَبِيكَ؟! بَلَى و اَللَّهِ، هَذَا يَفِيَ بِدِمَاءِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ كُلِّهِمْ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ سِوَى [اَلْأَنْبِيَاءِ وَ] اَلْأَئِمَّةِ(ع))
🔺سپس حضرت به قاتل گفتند:
آیا ثواب این کارت را به من میدهی تا من هم در مقابلش دیه تو را بپردازم که از قصاص نجات یابی؟
(أَ فَتَجْعَلُ لِي ثَوَابَ تَلْقِينِكَ لَهُ حَتَّى أَبْذُلَ لَكَ اَلدِّيَةَ فَتَنْجُوَ بِهَا مِنَ اَلْقَتْلِ؟)
🔺قاتل گفت: یا ابن رسول الله، من به این ثواب نیازمندم، درحالیکه شما نیازی به آن ندارید. چون من گرفتار گناهان زیادی هستم.
(قال: يا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّه(ص)، أَنَا مُحْتَاجٌ إِلَيْهَا و أَنْتَ مُسْتَغْنٍ عَنْهَا فَإِنَّ ذُنُوبِي عَظِيمَةٌ)
🔺حضرت به او گفت: پس خود را برای کشته شدن آماده کن، چرا که ظاهرا این نزد تو محبوب تر است از واگذار کردن آن ثوابت.
(قال: فَتَسْتَسْلِمُ لِلْقَتْلِ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ نُزُولِكَ عَنْ ثَوَابِ هَذَا اَلتَّلْقِينِ)
قاتل نیز به قصاص راضی شد، اما به از بین رفتن آن ثوابش در مقابل نجاتش، رضایت نداد.
🔺سپس حضرت به آن شخص خواهان قصاص گفت:
▫️این شخص، تو و پدرت را از #لذت_دنیا محروم کرد اما اگر بر گناه این شخص صبر کنی و از او بگذری، در #بهشت همدم پدرت خواهی بود.
(قَابِلْ بَيْنَ ذَنْبِهِ هَذَا إِلَيْكَ وَ بَيْنَ تَطَوُّلِهِ عَلَيْكَ، قَتَلَ أَبَاكَ فَحَرَمَهُ لَذَّةَ اَلدُّنْيَا و حَرَمَكَ اَلتَّمَتُّعَ به فيها، عَلَى أَنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ و سَلَّمْتَ فَرَفِيقُ أَبِيكَ في اَلْجِنَان)
▫️او #ایمان را به تو آموخت و در برابر آن، #بهشت جاویدان خداوند را برای تو ضمانت کرد و تو را از #عذاب جاویدان نجات داد. بنابراین، نیکی او نسبت به تو، چندین برابر جنایتی است که مرتکب شده است.
(و لَقَّنَكَ اَلْإِيمَانَ فَأَوْجَبَ لَكَ به جَنَّةَ اَللَّهِ اَلدَّائِمَةَ و أَنْقَذَكَ مِنْ عَذَابِهِ اَلدَّائِمِ فَإِحْسَانُهُ إِلَيْكَ أَضْعَافُ جِنَايَتِهِ عَلَيْكَ)
▫️پس یا بدین خاطر او را ببخش، تا حدیثی از فضل پیامبر برای شما نقل کنم که از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است.
(فَإِمَّا أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ جَزَاءً عَلَى إِحْسَانِهِ إِلَيْكَ! لِأُحَدِّثَكُمَا بِحَدِيثٍ مِنْ فَضْلِ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) خَيْرٌ لَكُمَا مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا فِيهَا)
▫️یا اگر نمیخواهی از او بگذری، دیه را میپردازم تا مصالحه شود، و حدیث را تنها به قاتل خواهم گفت، نه به تو، و آنچه از آن حدیث از دست خواهی داد، برایت بهتر از دنیاست، اگر در آن تأمل کنی.
(وَ إِمَّا أَنْ تَأْبَى أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ حَتَّى أَبْذُلَ لَكَ اَلدِّيَةَ لِتُصَالِحَهُ عَلَيْهَا، ثُمَّ أُحَدِّثُهُ بِالْحَدِيثِ دُونَكَ، وَ لَمَا يَفُوتُكَ مِنْ ذَلِكَ اَلْحَدِيثِ خَيْرٌ مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا فِيهَا لَوِ اعْتَبَرْتَ بِهِ)
🔺آن جوان نیز گفت: «یا ابن رسول الله! از او گذشتم و در مقابل، نه دیه میخواهم و نه چیز دیگری، بلکه تنها برای #رضای_خدا و بهخاطر خواست شما چنین میکنم. پس آن حدیث را برای ما نقل کن!»
(قَدْ عَفَوْتُ عَنْهُ بِلاَ دِيَةٍ، وَ لاَ شَيْءٍ إِلاَّ اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ وَ لِمَسْأَلَتِكَ فِي أَمْرِهِ، فَحَدِّثْنَا يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِالْحَدِيثِ)
حضرت نیز در ادامه، آن حدیث را برای او خواندند.
➕مطالعه کامل روایت + حدیثی که حضرت برای آن مرد جوان خواندند.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9