eitaa logo
آیات و روایات اجتماعی
1.3هزار دنبال‌کننده
91 عکس
15 ویدیو
0 فایل
آیات و روایات با رویکرد اجتماعی ارتباط با حقیر/سوالات، اشکالات و نقدها: @yahadi71 گلچینی از فهرست مطالب کانال: https://eitaa.com/AyatRevayatEjtemai/72 سایر فیش های مطالعاتی و پراکنده در این کانال گذاشته میشود: @Fishha
مشاهده در ایتا
دانلود
آیات و روایات اجتماعی
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 3️⃣ ماجرای یک نامه و رویش یک جوان انقلابی(بخش اول) 🔺#أنساب_الأشراف نقل م
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 3️⃣ ماجرای یک نامه و رویش یک جوان انقلابی(بخش دوم) 🔺وقتی ، نامه را خواند، به ، والی کوفه، نامه نوشت كه او را به سوى مدینه و نزد من روانه كن. او نيز چنین کرد. 🔺جالب اینکه سعیدبن عاص، مأموریت بردن جناب کعب به مدینه را به یک داده بود اما این باديه‌نشين، وقتی در مسیر حرکت، نحوه نماز و عبادت كعب را ديد و شیفته او شده و به مقامش پی برد و گفت: ➕ای كاش بهره‌ام از بردن كعب اين بود كه مرا و گناهم آمرزيده شود! 🔺هنگامى كه كعب نزد عثمان رسید، عثمان گفت: آوازه‌اش را شنيدن، بهتر از خود او را ديدن است! كعب، و كم‌سال و لاغر بود. عثمان به كعب رو كرد و گفت: ➕آيا تو می خواهی حق و را به من بیاموزى؟ وقتی تو در صُلب ات بودی و هنوز به دنیا نیامده بودی، من ایمان آورده و قرآن مى‌خواندم‌. 🔺كعب نیز به او گفت: ▫️«حكومت بر مؤمنان، تنها به وسيله به تو رسيد، آن هم آنجا که با خدا بستى تا به عمل كنى و در آن، كوتاهى نكنى. ▫️اگر براى بار دوم با ما مردم مشورت میشد و از ما نظر خواسته میشد، قطعا حکومت را از تو میگرفتیم. ▫️اى عثمان! كتاب خدا براى كسى است كه به او برسد و آن را بخوانَد و ما با تو در خواندن آن، شريك هستيم و هر گاه قارى به آنچه در قرآن است، عمل نكند، قرآنْ‌، حجّتى بر ضدّ او مى‌شود. 🔺عثمان وقتی صلابت و را میبیند، ترجیح میدهد مسیر بحث را عوض کرده لذا یک اعتقادات، از کعب میپرسد و میگوید: به خدا سوگند، گمان نمى‌كنم كه بدانى پروردگارت كجاست، آیا میدانی خدا در چه مکانی است؟ کعب نیز زرنگی و میکند و میگوید: خدا در است! 🔺، داماد عثمان که شخصیت بسیار مرموزی است و بارها علیه اصحاب حضرت امیر برخوردهای مرموزانه انجام داده، در اینجا نیز ورود کرده و به عثمان میگوید: ای عثمان! و صبر تو، مانند اين افراد را علیه تو و برانگيخته است. آنها از صبوری تو، سوءاستفاده کرده اند. 🔺لذا عثمان فرمان داد تا كعب را برهنه كنند و به او بزنند. سپس او را به تبعيد كرد. در مسیر تبعید، به برخوردند که او از کسی که مأمور جابجایی کعب بود، پرسید: چرا با اين مرد، چنين شده و اینگونه برخورد کرده اید؟ آن مأمور گفت: چون او است. آن کدخدا پاسخ داد: مردمى كه اين شخصْ، از اشرار آنان باشد، آن مردم، ! این هم از روشن ضمیری آن کدخدا بوده است. 🔺پس از مدتی، عده ای مانند و ، عثمان را به خاطر تبعید کعب میکنند. عثمان وقتی اعتراضات به تبعید کعب را میبیند، از کارش پشیمان شده و مجبور میشود او را بازگرداند. 🔺وقتی کعب نزد عثمان آمد، عثمان جهت تحت تاثیر قرار دادن توده های مردم، پیراهن خود را بیرون آورده و خطاب به کعب گفت: اى كعب! كن. اما کعب او را میکند. 📌پ.ن: ▫️کعب و جوانانی مثل او، جزو رویش های (ع) و شاگردانش بشمار می آیند. مسیر حق، همانگونه که ریزش هایی دارد، اما رویش هایی هم دارد. ▫️همین جوانانی که در دوره عثمان اینگونه مشغول عدالتخواهی بودند، پس از آن، به مرور، هرکدام تبدیل به یکی از در كوفه شدند. ▫️کسانی که در خط اول سپاه حضرت امیر، در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان قرار داشتند و حتى پس از شهادت حضرت، هرگز با معاويه نكردند. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 قاطعیت و عدالت علی(ع) نسبت به خطای یاران و نزدیکانش (با سلبریتی فاسد برخورد کنید، ولو ریزش کند) 🔺«» یکی از یارانِ شاعر امیرالمومنین(ع) بود، در واقع حضرت. کسی که از طرفی با شعرهای خود، مردم را برای پیوستن به سپاه حضرت و مبارزه با دشمن، میکرد و از طرفی دیگر و یارانش را رسوا میساخت. کسی که عضو ارشد تیم رسانه ای سپاه حضرت بود و در صفین، در خط مقدم ، به شاعران شام، پاسخ میداد. 🔺 نقل میکند: نجاشى در روز اوّل ماه رمضان، بر گذر كرد. ابوسمّال او را دعوت به غذا میکند. نجاشی میگوید: واى بر تو، در اوّلين روز از رمضان‌ غذا بخوریم؟! ابوسمّال میگوید: ما که به روزِ اولِ رمضان بودن، يقين نداريم، پس بی خیالش! پس از غذا نیز نابی آمده است که حسابی میچسبد. 🔺خلاصه نجاشی قبول کرده و پس از غذا نیز شراب مینوشند و نعره های آنها همسایه را متوجه قضیه کرده و او نیز که از اصحاب حضرت امیر بود، به حضرت اطلاع داده و ماموران نیز به سراغ آنها می آیند اما ابوسمّال فرار میکند ولی نجاشی را میگیرند و نزد حضرت می آورند. 🔺همه منتظر واکنش حضرت بودند که با او چه میکند، یا ؟ علی(ع) در عین علم به همه خدمات او برای اسلام، اما با او مانند دیگر معصیتکاران برخورد میکند و اینگونه نیست که همه خدمات گذشته و ارزشمند او، حضرت را از اجرای حدّ الهی بازدارد. 🔺صبح كه شد، نجاشی را با همان شلوارى كه به پا داشت، هشتاد ضربه شلّاق زده و پس از آن، بيست شلّاق هم اضافه‌تر میزنند. نجاشی به حضرت میگوید: اى اميرمؤمنان! حدّ شراب را دانستم اما اين 20 شلّاق اضافه براى چه بود؟ حضرت فرمود: «براى ات بر خدا و ات در ماه رمضان.» (قالَ‌: لِجُرأَتِكَ عَلى رَبِّكَ‌، و إفطارِكَ في شَهرِ رَمَضان) 🔺سپس حضرت او را با همان شلوار در قرار داد. كودكان بر سر او فرياد مى‌كشيدند كه: نجاشى شلوار خود را كثيف كرده است! و او نیز مى‌گفت: نه به خدا، این شلوار من، فاخر و يمنى است كه‌ بندى محكم و مويين دارد و به راحتى آلوده و كثيف نمى‌شود! 🔺این کار باعث خشم های کوفه و خصوصا شد، لذا خدمت حضرت امير رسیده و گفتند: ▫️اى اميرمؤمنان! فكر نمى‌كرديم كه و تفرقه‌انگيزان با و وحدت‌طلبان، نزد حاكمان دادگر و سرچشمه‌هاى نيكى، در كيفر يكسان باشند، تا اینکه رفتار تو را با نجاشى ديدیم. آیا دوست و دشمن در نگاه شما هيچ فرقى نمیکند؟ ▫️دل‌هايمان را رنجاندى و كار ما را پريشان ساختى و ما را به راهى كشاندى كه فكر مى‌كرديم پوينده اين راه، جهنّمى است. (يا أميرَالمُؤمِنينَ‌! ما كُنّا نَرى أنَّ أهلَ المَعصِيَةِ وَ الطّاعَةِ‌، و أهلَ الفِرقَةِ وَ الجَماعَةِ‌، عِندَ وُلاةِ العَدلِ و مَعادِنِ الفَضلِ سِيّانُ فِي الجَزاءِ‌، حَتّى رَأَيتُ ما كانَ مِن صَنيعِكَ بِأخِيَ الحارِثِ‌...) 🔺حضرت امیر در پاسخ فرمودند: ▫️«بله! اين امر بزرگ است، مگر بر و ». اى برادرِ! جز اين است كه نجاشی يكى از مسلمانان است كه حرمتى از حرمت‌هاى الهى را شكسته است، ما هم حدّى بر او جارى كرديم كه كفّاره‌اش بود؟! ▫️خداوند مى‌فرمايد: «زشتى كار گروهى، شما را به وادار نكند. دادگرى پيشه كنيد كه به تقوا نزديكتر است»». (فقال: «إِنَّهٰا لَكَبِيرَةٌ إِلاّٰ عَلَى الْخٰاشِعِينَ‌»، يا أخا بَني نَهدٍ، و هَل هُوَ إلّا رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ انتَهَكَ حُرمَةَ مَن حَرُمَ اللّهُ‌، فَأَقَمنا عَلَيهِ حَدّا كانَ كَفّارَتَهُ‌! إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ‌: «وَ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلىٰ أَلاّٰ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوىٰ‌») 🔺طارق درحالی از نزد حضرت بیرون آمد که انگار عذرخواه و پذيراى اجراى حدّ نجاشی بود. در مسیر به برخورد. مالک به او گفت: طارق! تو به اميرمؤمنان گفته‌اى كه: دل‌هاى ما را رنجاندى و كارهايمان را پريشان ساختى‌؟ 🔺طارق گفت: آرى، من گفته‌ام. مالك گفت: به خدا سوگند، آن چنان نيست كه گفته‌اى. همانا دل‌هاى ما شنوا و (ع) و كارهايمان براى او هماهنگ و يك‌پارچه است. (قالَ لَهُ الأَشتَرُ: وَاللّهِ ما ذاكَ كَما قُلتَ‌، و إنَّ صُدورَنا لَهُ لَسامِعَةٌ‌، و إنَّ امورَنا لَهُ لَجامِعَةٌ‌) طارق خشمگين شد و گفت: اى مالك! به زودى خواهى فهميد كه اینگونه نیست كه میگویی. 🔺نجاشى و طارق، وقتی سرسختى، و قاطعيتِ حضرت را در اجراى ديدند و اينكه نزد حضرت، هیچ چيز مانع از اجراى حدّ الهی نيست، درحالیکه اصلا فكر نمیكردند حضرت تا اين اندازه سخت‌گير باشد لذا از ايشان كناره گرفته و به معاويه پیوسته و حضرت را کردند. ➕مطالعه کامل این گزارش 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9