٢.
🔹 مراسم مباهله
روز ديگر هنگام بالا آمدن آفتاب، پيامبر صلّىاللَّهعليهوآله دست على بن أبیطالب عليهالسّلام را گرفت و از حجره بيرون آمد.
امام حسن و امام حسين عليها السّلام را پيش رو روانه فرمود و حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها از پشت سر آمدند، تا بين دو درختى كه قبلاً تعيين شده بود رسيدند.
قبلاً به دستور حضرت زير آن دو درخت را جارو زدند، و به عنوان سايه بان عباى سياهى بالاى درخت قرار دادند.
مسلمانان مدينه هم آمدند، بنى نجران هم با فرزندان خود آمدند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كسى را نزد سيّد و عاقب فرستاد كه ما آمادهايم.
اسقف با همراهان آمد و گفت: به چه كسانى با ما مباهله مى كنيد؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «با بهترين اهل زمين و نيكوترين جهانيان نزد خداوند متعال زيرا كه از طرف خداوند متعال امر شدهام كه آنها را بياورم»، و اشاره به آل عبا عليهم السّلام فرمودند.
سيّد و عاقب و اسقف همين كه چشمشان به پيامبر صلىاللهعليهوآله و آل عبا عليهم السّلام افتاد، وحشت كردند به حدّى كه چهره هايشان زرد شد.
ابوحارث كه ميل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده، پا پيش گذاشت و دست سيّد و عاقب را گرفته پس كشيد و آنها را نصيحت كرد و از عواقب اين مباهله مطلع كرد و گفت: صفات او و اهل بيت او را در كتابها خواندهاید. اين محمّد همان پيامبر است، مگر نمىبينيد ابرهاى سياه را، و دگرگونى آفتاب را، و شاخههاى درختان را كه خم شده، و صداى مرغان، و دود سياه اطراف و آثار زلزله را كه در كوهها نمودار شده است. آن بزرگواران منتظرند كه دست به دعا بردارند. به خدا قسم اگر سخنى گويند از ما نشانى نمىماند. برويم و با او صلح كنيم.
.
💠 پرهيز نجرانيان از مباهله
ابوحارث نزد پیامبر آمد و مسلمان شد و عرض كرد: مردم نجران پشيمان شدهاند.
حضرت فرمود: اسلام بياورند. گفت: قبول نمىكنند. فرمود: آماده جنگ باشند. گفت: قدرت اين كار را ندارند، ولى حاضرند جزيه را قبول كنند.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به أميرالمؤمنين عليهالسّلام فرمودند: «شرائط ذمّه و مقدار آن را به آنها بگوئيد».
بعد از معيّن نمودن جزيه و شرائط آن، أميرالمؤمنين (ع) آنها را نزد پيامبر (ص) آوردند، و پيامبر (ص) فرمودند: «اگر با من و اين جماعت اهل بيت من مباهله مىنموديد، به صورت ميمون و خوك مىشديد و اين وادى بر شما آتش مىشد و يك سال نمىگذشت كه تمامى نصارى نابود مىشدند».
📔 بحار الانوار: ج۹۷، ص۱۶۸، ۳۸۴؛
تفسير برهان: ج۱، ص ۲۸۷-٢٨٨
#پيامبر #مباهله #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨ شأن نزول سوره هل أتی
حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد.
یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد: چه خوب بود برای شفای دو فرزندت نذری برای خدا می کردی.
حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر میکنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم. فاطمه علیها السلام نیز چنین گفت.
حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند: ما نیز سه روز روزه می گیریم. فضه، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد.
چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند. همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود.
علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشمباف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت:
آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟ شمعون گفت: بله. و به او کمی پشم داد.
فاطمه علیها السلام یک سوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان.
علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمؤمنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه میخورید به من بخورانید. خداوند از نعمتهای بهشت به شما بدهد!»
همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند.
فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت.
بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت: السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه میخورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام کند.
همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند. فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند می کشید، اما به ما غذا نمیدهید؟ آن شب نیز همه نانهای خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند.
فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگی به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم فاطمه برویم.»
نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است. پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: «به خدا پناه میبرم. شما سه روز است که گرسنهاید!»
جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟
جبرئیل آیات آغازین سورهی «هل أتی» را قرائت کرد تا رسید به آیه «إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْیكُم مَّشْكُورًا.»؛ این پاداش شماست و از کوششتان سپاسگزاری شده است.
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر شدند، ولی چیزی از غذا کاسته نشد.
با توجه به آراء علمای شیعه و اكثر علمای اهل سنت و ... این سوره – حداقل 18 آیه اول آن – در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است.
اما این که عده ای تلاش دارند بدون سند و مدرک اقوال شاذ و نادر را را بر اقوال مشهور ترجیح دهند؛ نشان گر اوج مظلومیت اهل بیت علیهم السلام است.
📔 ترجمه الغدیر: ج۵، ص۱۶٩-١٩۴
#پيامبر #اهل_بیت #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🔸 آدم وسواس، عاقل نیست
یکی از مسلمانان در وضو گرفتن، وسواس داشت، به طوری که هرچه برای وضو اعضاء را میشست، به دلش نمیچسبید و آن را نادرست میخواند و تکرار میکرد.
عبدالله بن سنان میگوید: به حضور امام صادق عليهالسلام رفتم و از او یاد کردم، گفتم: با اینکه او یک مرد عاقل است، در وضو وسوسه میکند.
امام صادق (ع) فرمود: این چه عقلی است که در او وجود دارد، با اینکه از شيطان پیروی میکند؟
گفتم: چگونه از شیطان پیروی میکند؟
فرمود: از او بپرس، این وسوسه کاری از کجا به او روی میآورد؟ خود او جواب خواهد داد که: از کار شیطان است.
(چرا که او میداند وسوسه و تزلزل در اراده، از القائات شیطان است، زیرا خداوند در سوره ناس آیه ۴ و ۵ میفرماید:
"من شر الوسواس الخناس - الذی یوسوس فی صدور الناس"
پناه میبرم از شر وسوسههای شیطان مرموز، که در سینههای انسانها وسوسه میکند.
ولی هنگام عمل بر اثر ضعف اراده، قادر بر جلوگیری از اطاعت شیطان نیست.)
📔 کافی، ج١، ص ١٢
#امام_صادق #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 این لباس برای شما!
گروهی از مفوضه و مقصره، کامل بن ابراهیم مدنی را خدمت امام حسن عسکری علیه السّلام فرستادند.
کامل گفت: من با خود گفتم: از ایشان خواهم پرسید، آیا کسی که عقیده اش با من یکسان نباشد داخل بهشت نمی شود؟
وقتی خدمت امام رسیدم، دیدم لباسهای سفید خیلی قشنگی بر تن دارد! با خود گفتم، امام و حجت خدا این لباسها را میپوشد آن وقت به ما دستور میدهد که با برادران خود مواسات کنید و از پوشیدن چنین جامه ای ما را باز میدارد.
در این موقع امام آستین بالا زد، دیدم لباسی خشن در زیر و بر روی پوست بدنش پوشیده. با تبسم فرمود: این برای خدا است و این لباس برای شما.
.
🔹 سخاوت مولا
محمّد (غلام امام عسکری) گفت: استاد و مولایم امام حسن عسکری علیه السلام بهترین و ارجمندترین شخص بنی هاشم و علویهایی بود که من مشاهده کرده ام.
هرگز شراب نمی خورد و در محراب عبادت مینشست و به سجده میرفت. من خوابم میبرد. باز بیدار میشدم و دوباره میخوابیدم، امام همان طور در سجده بود.
غذا کم میل میکرد. برایش انجیر و انگور و هلو و از این قبیل میوهها میآوردند، یکی یا دو تا میل میکرد
بعد میفرمود: محمّد این را بردار برای بچه هایت ببر! عرض میکردم: آقا همه را ببرم؟ میفرمود: ببر. من تا کنون از او سخاوتمندتر ندیدهام.
📔 غیبت شیخ طوسی: ص١٣٩ و۲۴۶
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔹 چرا مرا بر خدا مقدم داشتی؟!
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مردی از قبیله بنی فهد را دید که غلام و خدمتکارش را کتک میزند و او برای رهائی خویش از ضربات اربابش به خدا پناه میبرد، امّا آن مرد اعتنا نمی کرد و همچنان به کتک زدن آن بنده خدا ادامه میداد.
درین بین چشم آن غلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم افتاد و گفت: به محمّد پناه میبرم، دیگر مرا نزن. که آن مرد از زدن او خودداری کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: این غلام به خدا پناهنده شد، پناهش ندادی، چون به من پناهنده شد، او را رها کردی؟! درحالی که خداوند شایسته تر از محمّد بود، که وقتی بدو پناه برد، دست از او بکشی!
آن مرد گفت: هم اکنون من این غلام را آزاد کردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: سوگند به خداوندی که مرا به رسالت برانگیخت! اگر این بنده را آزاد نمی کردی گرمایِ آتش دوزخ چهره ات را میگداخت.
📔 بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۴۳
#پيامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌱 انگشتر هدیه
ابو هاشم میگوید: هیچ وقت نشد که خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام برسم و از آن جناب معجزه ای مشاهده نکنم!
یک روز خدمتش رسیدم. تصمیم داشتم مقداری نقره برای ساختن انگشتری بگیرم که برای تبرک به دست نمایم.
نشستم ولی منظور خود را فراموش کردم. همین که از جای حرکت کردم که خارج شوم، امام علیه السّلام انگشتری به من داد و فرمود:
تصمیم داشتی مقداری نقره بگیری، من به تو انگشتر دادم! نگین و اجرت ساخت هم به نفع تو شد! خدا برایت گوارا کند.
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴٣٧
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
♦️ گزارش خطرناک
ابو هاشم جعفری میگوید: من با عدهای در زندان بودیم که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و برادرش جعفر را نیز زندانی کردند.
ما اطراف آن جناب را گرفتیم و من صورت امام حسن علیه السلام را بوسیدم و ایشان را روی لحافی که داشتم نشاندم؛
زندانبان صالح بن وصیف بود. مردی از جمحی با ما در زندان بود که ادعا میکرد من علوی هستم.
امام عسکری علیه السّلام رو به ما نموده و فرمود: اگر در میان شما نامحرمی نمی بود، میگفتم چه وقت آزاد میشوید و با دست اشاره به همان مرد جمحی کرد.
او خارج شد؛ حضرت فرمود: این شخص از شما نیست، از او بپرهیزید. داخل لباسهایش گزارشی که از شما برای سلطان تهیه کرده پنهان است.
یک نفر حرکت کرد و لباسهای او را جستجو نمود، گزارش را پیدا کرد که بسیار خطرناک نوشته بود و گفته بود که ما تصمیم داریم از داخل زندان نقب بزنیم و فرار کنیم.
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴٣٨
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 عظمت خاندان پیامبر اسلام (ص)
روزی یک یهودی خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسید و در مقابل آن حضرت ایستاد و چشمان خود را به او دوخت. حضرت از او پرسید: حاجتت چیست؟
یهودی گفت: تو افضلی یا موسی بن عمران؟ پیغمبری که خداوند با او سخن گفت، تورات را بر او نازل نمود، عصا به او عنایت فرمود، دریا را برای او شکافت و ابرها بر او سایه افکند.
پیامبر فرمود:
خود را تعریف کردن زیبنده نیست ولی همین قدر میگویم:
وقتی که حضرت آدم دچار خطا گردید سبب آمرزش او این بود که گفت:
خداوندا! از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد گناهانم را بیامرزی، و خداوند او را بخشید.
و هنگامی که نوح (علیه السلام) بر کشتی سوار شد و بیم آن داشت که غرق شود و گفت:
خداوندا! از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا از غرق شدن نجات دهی، و خداوند او را از غرق شدن نجات داد.
و هنگامی که ابراهیم خلیل در آتش افکنده شد، گفت:
خداوندا از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا از این آتش نجات دهی، و خداوند آتش را برای او سرد و بدون آسیب قرار داد.
و هنگامی که حضرت موسی عصای خود را افکند و به صورت اژدها در آمد خودش ترسید و گفت:
خداوندا از تو میخواهم به حق محمد و آل محمد مرا امان دهی و از ترس برهانی، آنگاه خداوند فرمود: «لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَىٰ»، «نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برتری».
سپس حضرت فرمود: ای یهودی! اگر موسی در این زمان میبود، به من و رسالتم ایمان نمی آورد، نه ایمانش برایش نفعی داشت و نه پیغمبریاش.
ای یهودی! از نسل من است مهدی (آخرالزمان) هنگامی که ظاهر شود، عیسی بن مریم، برای یاری او از آسمان به زمین فرود خواهد آمد و او را بر خود مقدم میدارد و پشت سر او نماز خواهد خواند.
📔 بحار الأنوار: ج١۶، ص٣٩٩
#پيامبر #امام_زمان #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🔸 گوشت بخور!
ابو هاشم میگوید: امام حسن عسکری علیه السّلام روزه میگرفت و موقع افطار، غذایی را که غلامش در ظرف مخصوص مهر شدهای برای ایشان میآورد، ما نیز با آن جناب میخوردیم.
یک روز من به واسطه ضعف نتوانستم روزه بگیرم و در خانه دیگری با مقداری نان قندی روزهام را باز کردم.
هیچ کس از این جریان اطلاع نداشت، سپس آمدم و با ایشان نشستم.
امام علیه السّلام رو به غلام کرده و فرمود: چیزی بده ابو هاشم بخورد، او روزه نیست! من لبخند زدم.
فرمود: چرا میخندی؟ هر وقت مایلی نیرو و قدرت پیدا کنی گوشت بخور! نان قندی قوه ندارد!
عرض کردم: خدا و پیامبرش و شما صحیح میفرمایید، درود بر شما باد و شروع به خوردن کردم.
فرمود: سه روز از گرفتن روزه خودداری کن! کسی که به خاطر روزه گرفتن ضعیف شده باشد، تا سه روز از روزه خودداری نکند نیرو نمیگیرد.
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴٣٨
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔹 علم یکسان
ابو هاشم میگوید: فهفکی از امام حسن عسکری علیه السّلام پرسید که چطور میشود زن یک سهم ببرد و مرد از میراث دو سهم داشته باشد؟
فرمود: چون از زن جهاد و تأمین مخارج زندگی برداشته شده و او کفیل پرداخت غرامتها نیست و این مخارج بر عهده مردان است.
ابو هاشم گفت: من در دل گفتم، همین سؤال را ابن ابی العوجاء از حضرت صادق علیه السّلام کرده بود و ایشان همان جواب را داده بودند.
در این موقع امام علیه السّلام روی به من نموده و فرمود: صحیح است، این سؤال ابن ابی العوجاء بود و جواب یکی است زیرا او همین سؤال را کرده بود.
تمام ما از اولین رهبر تا آخرینمان، در علم و امر امامت یکسان هستیم. رسول اکرم و امیر المؤمنین علیهما السّلام دارای فضیلت مخصوص به خود هستند.
📔 مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴٣٧
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ دعای طلب باران
امام جعفر صادق فرمود: اهل کوفه به حضور حضرت علی علیه السلام آمدند و از نیامدن باران به آن بزرگوار شکایت کردند و گفتند: از خدا برای ما باران بخواه.
حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: برخیز از خدا برای ایشان باران بخواه.
امام حسین علیه السّلام برخاست و پس از اینکه حمد و ثنای خدا را به جا آورد و بر پیامبر خدا درود فرستاد، این دعا را خواند:
{خدایا تو عطا کننده خیری و نازل کننده برکت ها، آسمان را بر ما ببار و ما را با بارانی شدید، گسترده، فراوان و ریزان که بندگان ضعیفت با آن نفس میکشند و هر آن چه در سرزمینت مرده است با آن زنده میشود، سیراب کن. آمین ای پروردگار جهانیان.}
هنوز آن حضرت از دعا فارغ نشده بود که فورا باران رحمت پروردگار فرو ریخت و اعرابی از نواحی کوفه آمد و گفت: نهرها و جویبارها را دیدم که از آب موج میزدند.
📔 بحار الأنوار، ج۴۴، ص١٨٩
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
✨
هر گاه امام حسین علیه السلام در مکان تاریکی مینشست، مردم به واسطه سفیدی و نور پیشانی و گلوی مبارکش به طرف آن حضرت راهنمایی میشدند.
زیرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیشانی و گلوی حسین علیه السلام را زیاد میبوسید.
✨
یک روز جبرئیل نازل شد و دید حضرت فاطمه سلام الله علیها خواب است و امام حسین علیه السلام در میان گهواره گریه میکند.
جبرئیل علیه السّلام با امام حسین علیه السلام گفتگو و آن حضرت را آرام مینمود تا اینکه فاطمه زهرا سلام الله علیها از خواب بیدار شد.
حضرت زهرا سلام الله علیها میشنید شخصی حسین را آرام میکند ولی احدی را نمی دید.
سپس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به وی خبر داد آن شخص جبرئیل است.
📔 بحار الأنوار، ج۴۴، ص١٨٩
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌱 قبول دعوت
امام حسین علیه السّلام از کنار گروهی از فقرا عبور کرد که عبای خود را گسترده بودند و چند تکه نان روی آن ریخته و مشغول خوردن بودند.
آنان به امام حسین علیه السلام گفتند: یا ابن رسول اللّه! بیا (با ما غذا بخور)، امام علیه السّلام نشست و با ایشان مشغول غذا خوردن شد و این آیه را تلاوت کرد:
«إنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتکبرین»
{خدا افراد متکبر را دوست ندارد.}
(نحل، ۲۲)
سپس به فقرا فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید. گفتند: اطاعت میکنیم یا ابن رسول اللّه.
آنگاه برخاستند و با آن حضرت وارد منزل امام حسین علیه السلام شدند. آن بزرگوار به کنیزک خود فرمود: آنچه را که ذخیره نمودهای بیاور.
📔 تفسیر عیاشی، ج٢، ص٢۵٧
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌻 پرداخت بدهی
امام حسین علیه السّلام نزد اسامة بن زید که مریض بود رفت، شنید که اسامه میگفت: وا غماه!
امام حسین فرمود: ای پسر برادرم! غم و اندوه تو چیست؟ گفت: قرض من که به شصت هزار درهم رسیده است.
امام حسین علیه السّلام فرمود: قرض تو را من ادا میکنم. اسامه گفت: میترسم بمیرم.
فرمود: تو نخواهی مرد تا من قرض تو را ادا نمایم. راوی میگوید: امام حسین علیه السلام قبل از فوت اسامه قرض وی را ادا کرد.
امام حسین علیه السّلام فرمود: بدترین خصال پادشاهان ترس از دشمنان و قساوت قلب داشتن نسبت به ضعیفان و بخل ورزیدن در هنگام بخشش است.
📔 بحار الأنوار، ج۴۴، ص١٩٠
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ کریم ترین مردم
اعرابی وارد مدینه طیبه شد و از کریم ترین مردم جویا شد. امام حسین علیه السّلام را به وی معرفی کردند.
او داخل مسجد شد و دید که امام حسین مشغول نماز است. مقابل آن حضرت ایستاد و این اشعار را سرود:
کسی که الان چشم امید به تو دارد و حلقه درب خانه تو را حرکت دهد ناامید نخواهد شد.
تویی که بخشنده و مورد اعتماد هستی. پدر تو قاتل افراد فاسق و نابکار بود. اگر مقام نبوت پدران و نیاکان شما نمی بود، دچار آتش دوزخ میشدیم.
راوی میگوید: امام حسین علیه السّلام سلام کرد و به قنبر فرمود: آیا چیزی از مال حجاز باقی مانده؟
گفت: آری، مبلغ چهار هزار اشرفی باقی مانده است. فرمود: آنها را بیاور. زیرا کسی که از ما بیشتر به آنها احتیاج دارد آمده است.
سپس برد یمانی را از تن خویش در آورد و آن اشرفیها را در میان آن پیچید و آن را به این خاطر که به نظر مبارکش اندک بود و بدین جهت که از اعرابی خجل بود، از شکاف در به آن اعرابی عطا کرد و این اشعار را خواند:
این اشرفیها را بگیر و من به خاطر اینکه به تو پول مختصری عطا کردم پوزش میطلبم. بدان که من نسبت به تو مهربان هستم.
اگر حق ما را به ما میدادند باران بذل و بخشش از آسمانها بر تو فرو میریخت.
ولی چه باید کرد که حوادث روزگار وضع انسان را تغییر میدهند و دست من فعلا خالی از پول است.
راوی میگوید: اعرابی آن اشرفیها را گرفت و شروع به گریه کرد. امام حسین به وی فرمود: آیا برای اینکه بخشش ما قلیل و اندک بود گریه میکنی؟
گفت: نه. برای این گریه میکنم که چگونه خاک تو را میرباید و این گونه بذل و بخشش هایت را از بین میبرد.
این حدیث در مورد امام حسن علیه السلام هم روایت شده است.
📔 مناقب آل ابی طالب: ج۴، ۶۵
#امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia