🍂خدا رحم کند دلی را که در #کربلا جامانده...
تمام اشکها و حال آرامشش فقط میشود #حسین...
تمام خاطراتش خلاصه میشود در لحظه آخر و گنبدطلایی که با حسرتی خاص محو میشود...
بی قرارم ای حسین جان!
دلم تنها تو را میخواهد...
تنها تو را...
#دلگیر از تمام آنهایی شده ام که قول دادند به جان مادرت #فاطمه که رهایم نکنند اما چقدر ساده رهایم کردند و تنهایم گذاشتند در این وانفسای دنیا...
خسته و #دلشکسته از تمام آنهائیم که به قولهایشان وفا نکردند...💔
تو وفادار عالمی مرا دریاب اربابم که تنهای تنهایم...💔
#خدایا مرا به محبوبم برسان...😔
الهی آمین
🍂💔
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_بیست_چهارم
#صفحه۵۲
🕊
🍂🍃🌾
🕊
❣توی مقر واحد #اطلاعات عملیات همه ساکت نشسته بودند. علی آقا هم کنار گودالی که محل اصابت توپ بود، به خون دَلَمه شده #علی_شاه_حسینی خیره مانده بود. پرسیدم:چی شده علی؟!
گفت:شاه حسینی مجروح شده. هادی فضلی را فرستادم. شما هم برو ستاد لشکر. اگر خبری گرفتی، به من بگو.
لحن #علی_آقا بوی غم داشت. انگار که شاهحسینی ماندنی نیست.🕊
❣شاه حسینی بعد از #شهادت معاون اول _آقای #مصیب_مجیدی در #فاو _ از تکیه گاه های اصلی علی آقا بود. شهادت مصیب که علی آقا را زیرورو کرد. اگر برای شاه حسینی هم این اتفاق میافتاد، حتماً علی آقا را #دلشکسته تر می کرد.
بنابه دستور علی آقا رفتم و در ستاد لشکر نشستم که با عقبه ها ارتباط تلفنی داشته باشم.
فردا صبح، هادی فضلی از بیمارستان زنگ زد و با بغض و گریه گفت:به علی آقا بگو علی شاه حسینی رفت پیش آقامصیب.🕊🌹
توی مسیر ستاد تا مقر واحد، پشت فرمان یک ریز گریه کردم.😭 رسیدم و دیدم که علی آقا برخلاف انتظار من، وسط گود زورخانه میل گرفته و بدون ضرب ورزش می کند. تا مرا دید و چشمش به صورت خیسم افتاد، بلند فریاد زد و گفت: برای شادی روح پهلوانِ روزهای سخت جنگ، #شهیدعلی_شاه_حسینی صلوات.🌷
همه صلوات فرستادند.
از گود خارج شد. پیش بچههای واحد بغضش را فرو خورد و رفت کنار تانکر آب نشست و صورتش را شست. نگاهش می کردم شانه هایش از شدت گریه تکان میخورد.😭💔
چند روز بعد زمان عملیات برای فتح #قله_قامیش نزدیک شد. عراقیها از بالای قامیش به تمام منطقه، از جمله شهر #ماووت دید داشتند و ما باید سه گردان پیاده را شبانه و از رودخانه ای که در زیر ارتفاع بود، عبور می دادیم و از هفت راهکاری که بچههای اطلاعات عملیات برای حرکت گردانها #شناسایی کرده بودند، رهایشان میکردیم. به غیر از سه گردان ما، یک گردان هم باید از لشکر #قدس_گیلان، از راهکار دیگری به سمت راست قامیش حمله میکرد.
سختی کار اینجا بود که هر چهار گردان باید از روی یک پل چوبی که یک متر عرض، و هفت متر طول داشت و روی رودخانه زیر ارتفاع قامیش زده شده بود، عبور می کردند.
طی کردن این مسافت نیروها را خسته می کرد. به ناچار در طراحی عملیات، چنین تدبیر شد که گردان ها را یکی یکی نزدیک رودخانهای ببریم که از دید دشمن پنهان بود و بعد از عبور از پل چوبی، به داخل غار بزرگی که در دل کوه قامیش بود جا دهیم. نیروها یک روز آنجا بمانند و فرداشب به قله حمله کنند.
🍂_____________________
پ.ن:
مسئولان تیم های هفت راهکار عبارت بودند از:
۱_ سید علی مساواتی ۲_ایرج شهر دوست ۳_محمد طهماسبی ۴_علیرضا میرزایی مطلوب ۵_رضا علیزاده ۶_محمد حاجبابایی ۷_نام مسئول تیم هفتم را فراموش کرده ام.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🕊
🕊 #شناسایی...
🍂🌴
🌴از ارتفاع ساندویچی
خط اصلی عراق بسته شده بود که باید تا آنجا را شناسایی می کردیم.
به تجربه شناسایی های قبل، برای کوتاه کردن مسیر در روز ، تا زیر ارتفاع ساندویچی میرفتیم. نماز مغرب و عشا را میخواندیم و شناسایی را ادامه میدادیم. اما هر بار به گشتیهای دشمن بر می خوریم که فعال تر از ما بودند، دور از چشم دشمن برمیگشتیم؛ زیرا کارمان رزم و درگیری نبود.
تیم #مصیب_مجیدی(شهید) هم شرایط مشابه من داشت. می رفتند و بر می گشتند. تا اینکه #محمدعلی_محمدی #علی_خوش_لفظ(جانبازشهید)و #محمدقربانی مسیر را تا پشت ساندویچی پا زدند.
آنها در حین عبور از میدان مین به تله انفجاری خورده بودند و عراقیها آمده بودند بالای سرشان و به محمد علی محمدی و محمد قربانی #تیرخلاص داده بودند.🕊🌹
آن شب علی خوش لفظ در حالی که همتیمیهایش را در میدان مین جا گذاشته بود، عقب آمد. آن آدم همیشه سر خوش و خندان و خونسرد ، کوه غم شده بود.
محمد علی محمدی یارغار و رفیق خلوتش بود و ناله های غریبانه او را داخل #میدان_مین شنیده بود و با درد و آه از لحظهای که عراقیها به هر کدام از آن دو نفر ۶ تیر زده بودند، می گفت.💔
🍂هنوز زیر آوار غم این حادثه بودیم که حادثه مشابهی اتفاق افتاد.
این بار #حاج_حسن_تاجوک فرمانده گردان مسلم بن عقیل، حاج رضا مستجیری و دوبلدی واحد #محمدعرب و #حسین_جعفریان به کمین دشمن خوردند.
مستجیری از دستشان فرار کرده بود، اما به محمد عرب و حسین جعفریان و حاج حسن تاجوک تیرخلاص زده بودند🕊🌹
علی آقا که از واحد رفته بود برگشت و همه ما را بسیج کرد که هر کدام از سمتی برویم تا شاید حاج رضا مستجیری را_ که از سرنوشتش بی خبر بودیم_ پیدا کنیم.
بعد از دو روز پیکر بی جان محمد عرب و حسین جعفریان را یافتیم آن طرف تر، #حاج_حسن_تاجوک افتاده بود. عراقی ها آخرین تیر را به سرش زده بودند اما جان داشت و هنوز نفس می کشید...✨
او را به عقب انتقال دادیم اما از حاج رضا مستجیری اثری نبود و باز هم ناکام و #دلشکسته به مقر واحد در مسیر #سومار به #میمک برگشتیم...
🍂…………
#حاج_حسن_تاجوک بعد از درمان به #جبهه بازگشت و عَلَم جهاد را تا جایگاه #فرماندهی تیپ به دوش کشید و سرانجام در آخرین ماه های جنگ در یکم تیرماه سال ۱۳۶۷ در جبهه #ماووت به #شهادت رسید.🕊🌹
آزاده سرافراز حاج رضا مستجیری هم بعد از تحمل هفت سال #اسارت در سال ۱۳۶۸ به آغوش وطن بازگشت.🕊
🌺راوی:
#جانبازحاج_کریم_مطهری
فرمانده #گردان_غواصی جعفرطیار(ع)همدان
📚منبع:
#کتاب_هفتادو_دومین_غواص
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄