اینسِپشِن یا همان تلقین، یک فیلم علمی_تخیلی از #کریستوفر_نولان است. فیلمی با ایده بکر و فوقالعاده. روایت یک ماموریت عجیب و هیجان انگیز. سفری به لایههای درونی. سفری بین دنیای واقعی و دنیای رویا؛ بین خودآگاه و ناخودآگاه. با قابلیت عمقبخشی و نفوذ به لایههای عمیقتر.
چیدن بجا و زیبای رابطه عاشقانه کارل و همسرش در لابهلای داستان ماموریت کاری، کشش خیلی خوبی در فیلم ایجاد کرده است. از شروع تا پایان فیلم را میشود بدون ذرهای احساس خستگی، با شخصیتها همراه شد. تقریبا هیچ صحنه و دقیقهای از فیلم را نمیتوان از دست داد و البته که برای پی بردن به تمام جزئیات، حتما باید بیشتر از یکبار، فیلم تلقین را دید.
داشتن یک نماد فیزیکی منحصربهفرد برای تشخیص مرز دنیای واقعی و خیالی، از زیباییهای فیلم است. در اینسپشن، به موازات سفر و ماموریت کاری، یک سفر درونی برای کارل، شخصیت اصلی فیلم، در جریان است. سفری که در نهایت میتواند او را متقاعد کند با تمام زیبایی و هیجانانگیز بودن دنیای رویا، به دنیای واقعی و آدمهای واقعی زندگیاش برگردد.
#یادداشت_فیلم
#تلقین
#inception
@Negahe_To
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
.🌙 ⃟🪐"
گاهی به قولِ محمود دولتآبادی:
سرعتِ خیال، غیژ کشیدنِ شهاب را مانَد. در دَم گُم میشود. باز تو میمانی و تو. تو با همهی آنچه که زندگانیات را پُر کرده است، آشفته کرده است. تو در کانونِ هجومِ هستی. تو نیستی که بیتابی؛ این بیتابیست که تویی. خواب همچنان با تو بیگانه است. دلت آرزو میکند آرام بگیری، امّا نمیتوانی. فاصلهی میانِ خواستن و توانستن، بسیار دور است.
«کلیدر»
@daroniyat
کتاب را روزهای آخر مردادماه در حلقه ششم کتابخوانیمان تمام کردم. "پروانهها گریه نمیکنند"، خرده روایتهایی به قلم خانم مرضیه اعتمادی است درباره تفاوتی به نام معلولیت. پانزده روایت واقعی از زندگی پانزده خانواده که هر کدام یک جوری با بحث معلولیت گره خوردهاند. نویسنده، هر چند روایت پروانه معلول خودش، زینب خانم را در این کتاب بیان نکرده اما جنس و حس کلماتش در تمام سطرهای کتاب، نشان از یک زخم آشنای قدیمی دارد.
روایتها، بدون نیاز به واسطهای، مستقیم میروند یک جایی در اعماق دلت مینشینند. همزمان که گزندگی زخمشان، قلبت را خراش میدهد، نور امیدبخششان هم کامت را شیرین میکند. راوی روایتها، گاهی مادر یک پروانه است، گاهی پدر و گاهی هم خواهر. این تغییر راوی در داستانها از زیباییهای کتاب است و کمک میکند که مخاطب از خواندن روایتها خسته نشود. هر چند نحوه پرداختن به روایتها یکدست و یکسان نیست. بعضیها کوتاه و بعضی بلند است و البته در چندتایی از روایتها، خواننده در پایان داستان، با یک سری سوال بیجواب یا ابهام در ذهن، رها میشود.
ایده نامگذاری فصلهای مختلف از مصرعهای شعرهای قیصر امینپور، فوقالعاده زیباست. بزرگترین چیزی که کتاب کم دارد، تصویر است؛ بخصوص تصویر دستاوردهای پروانهها که جایش در متن کتاب بسیار خالیست. مهمترین ایراد کتاب را هم شاید بتوان به طرح جلد گرفت. با توجه به محتوای کتاب، عکس روی جلد، به معنای واقعی کلمه، نازیباست!
این کتاب را تلاشی بسیار ارزشمند و قابل تقدیر میدانم که به خوبی توانسته دست مخاطب را بگیرد و گوشههایی هر چند اندک از زندگی پروانهها، شرایط، مشکلات، نگرانیها و آرزوهایشان را بیپرده و صمیمی نشان دهد. خواندن کتاب را به همه توصیه میکنم. هم به افراد به ظاهر سالم جامعه، تا درک درستی از تفاوتی به نام معلولیت پیدا کنند؛ و هم به افراد به ظاهر معلول جامعه، تا نور امیدی باشد در زندگیشان برای ادامه دادن و ناامید نشدن.
پ.ن. فکر میکنم برای توصیه به خواندن کتاب، باید حتما مادران باردار و مادرانی که نوزاد یا کودک دارند را از آن "همه" استثنا کنم. از آنجا که حجم نگرانی و اضطرابهای یک مادر چه در دوران بارداری و چه در چند سال اول تولد نوزاد بسیار بالاست، خواندن کتاب را در این روزها به هیچوجه توصیه نمیکنم.
#معرفی_کتاب
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#پروانهها_گریه_نمیکنند
@Negahe_To
«دوستان را در دل، رنجها باشد
که به هیچ دارویی خوش نشود،
نه به خفتن، نه به گشتن، و نه به خوردن،
الّا به دیدار دوست
که لِقاءُ الْخليلِ شِفاءُ العَليلِ.»
- فیه ما فیه؛ مولانا
@andalib_poem | عندلیب
🍃 شبت بخیر باد رفیق، غمت نیز هم...
#شب_شد_خیر_است
@Negahe_To
Reza Narimani - Babe Hajaat.mp3
4.01M
🍃رفیق دلشکستهها...
#مداحی
@Negahe_To
میدونین جزوههای خاله چقدر خوشمزه است؟😋
من: 🤐😐😫😤
#روایت_زندگی
#خاله_خواهرزاده
#عشق_چهارم
#میثم_عزیز_من
@Negahe_To
پرسید: "اگه بفهمی حداکثر یه سال از عمرت باقی مونده، چیکار میکنی؟"
سکوت کردم. یاد ۲۰ سالگی افتادم. آن زمان، لیست بلندبالایی از آرزوها و به عبارت دقیقتر، حسرتهای ریز و درشت در دنیا داشتم. تقریبا همه چیز برایم رنگ حسرت داشت. عجله داشتم. زندگیام مدام با "ای کاش" میگذشت. با حسرت عمیق برای آرزوهایی که فکر میکردم رسیدن بهشان یعنی ته خوشبختی و نرسیدن بهشان یعنی نیستی و نابودی محض.
حالا، با اینکه کفه رویاها و هدفهایم سنگینتر از آن روزها، و تکلیفم با خودم و با دنیا مشخصتر شده، اما کفه حسرتها سبکتر شده است. حسرتها تقسیم شدهاند. یک سری را دور ریختهام چون فهمیدهام اصلا ارزش حسرت بودن در این دنیا را ندارند. یک سری را پذیرفتهام که نیست و به جای غصه خوردن برایشان با خودم به صلح رسیدهام. یک سری را رفتهام سراغشان و با هر سختی بود انجامشان دادم. به جای یک گوشه نشستن و حسرت خوردن، تجربهشان کردم و لیست تجربههای تلخ و شیرین زندگیام پُر و پیمانتر شده است. یک سری را هم انتخاب کردهام و از لیست حسرتها و ای کاشها برشان داشتم و به لیست رویاها اضافه کردم. رویا برای من، یعنی چیزی که ارزش جنگیدن هزار باره را دارد. چیزی که مدام برایش پُر میشوی از امید و تلاش.
البته که در زندگی واقعی، همه چیز، به وضوح و تقسیمبندی شیک و دودوتاچهارتای این سطرها نیست؛ اما حالا دیگر لیست بلندبالایی از بایدها و نبایدهای یکسال آخر عمرم ندارم. آنقدر صدای پای مرگ از دور و نزدیک به گوشم میخورد که هر چقدر هم تلاش کنم خودم را به نشنیدن بزنم، نمیشود. حالا فهمیدهام درستترین و البته سختترین کار در دنیا همان است که امام علی گفته. اینکه بتوانی جوری برای زندگی و آینده تلاش کنی که انگار قرار است عمر ابدی داشته باشی و همزمان بدانی که ممکن است امروز، آخرین روز عمر تو باشد.
#روایت_زندگی
@Negahe_To
شاید گران تمام شود؛
اما
شناختن آدمها
از ارزشمندترین
تجربههای دنیاست!
🍃 شبت بخیر باد رفیق؛ غمت نیز هم...
#شب_شد_خیر_است
@Negahe_To