بالاخره آمدم؛ و شما مثل همیشه آغوش باز کردی برایم. بیآنکه بیوفاییام را پیش چشمم بیاوری. بیآنکه روبرگردانی از این عاشق پُرمدعای توخالی. من مثل همان روزهای قدیمی، در خود مچاله شدم و زیر چادرتان جا شدم. به عادت همیشه، دست کشیدم به "یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه" روی ضریح و دست تبرک شدهام را کشیدم به چشمها، به گوشها، و به قلبم.
دوست داشتم روز قشنگ میلادتان یا روز تولد خودم بیایم اما شما دوست داشتید روز شهادت مادرتان صدایم کنید. حرم شما، خانه امن من است. خودتان میدانید هر جای این کره خاکی که بروم، باز هم کبوتر جَلد حرم شمایم. یک کبوترِ سیاه که دلش بدجور پیش شما گیر است خانمجان.
#خانمجان
#روایت_زندگی
#شهادت_حضرت_مادر
@Negahe_To
نشستم پایین قبر مادربزرگم. کنارم نشست. دست گذاشتم روی سنگ قبر. همانطور که سرش پایین بود، نگاه کرد به دستم. دست کوچکش را جوری روی سنگ قبر گذاشت که انگشت شستش روی سنگ نباشد. سرش را بلند کرد. نگاه کرد به چشمهایم. نگران بود نکند گریه کنم. بغض را قورت دادم و با چشمهایم خندیدم. لبهایش به خنده باز شد و سرش را پایین انداخت. دو ثانیه بعد دوباره نگاهم کرد. این بار به لبهایم که داشت بیصدا تکان میخورد. «خاله داری چی میگی؟» گفتم: «قرآن میخونم، میخوای بلند بخونم با هم بخونیم؟» به نشانه رضایت سر تکان داد و بلافاصله گفت: «من بلدم صلوات بفرستما». بوسیدمش. با هم صلوات فرستادیم.
#روایت_زندگی
#خاله_خواهرزاده
#عشق_سوم
#علی_نازنینم
@Negahe_To
عقل با دل روبرو شد، صبحِ دلتنگی بخیر
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود!
🌱 اولین شنبه زمستونتون
و ۲۷۸امین روز سالتون
با صفت "یا ستّار"
به خیر و سلامتی و برکت باشه رفقا😍
پ.ن. کاش امروز یکوچولو از خدا یاد بگیریم و سعی کنیم پوشاننده عیبهای هم باشیم🌻
#صبح_شد_خیر_است
#دعای_جوشن_کبیر
#شعر
#فاضل_نظری
@Negahe_To
🎼Worry ends
Don't be saddened by what you see
از آنچه میبینی غمگین نباش
By all the lies and treachery
از تمام دروغها و خیانتها
Life is cruel but don't worry
زندگی بیرحم است اما نگران نباش
In your heart lies the key
در قلب تو کلیدی نهفته است
To unwind all the secrets
برای گشودن تمام اسراری
Of this life we see
که در این زندگی میبینیم
When you feel you've lost it all
وقتی احساس میکنی همه چیز را از دست دادهای
When you don't know who's your friend or foe
وقتی نمیدانی دوست و دشمن تو کیست
You wonder why you're so alone
از خود میپرسی، که چرا انقدر تنهایی
Worry Ends when faith begins
نگرانیها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود
Don't be sad by what you see
از آنچه میبینی ناراحت نباش
It's true life has its miseries
درست است که زندگی سختیهای خود را دارد
But one thing's always worked for me
اما یک چیز همیشه برای من کارساز بوده است
Worry Ends when faith begins
نگرانیها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود
Don't be saddened by what you see
از آنچه میبینی غمگین نباش
I know life can be crazy
میدانم که زندگی میتواند دیوانهوار باشد
A showcase of hypocrisy
ویترینی از دورویی و ریا
In the form of piety
در ظاهر تقوا
It's just one big mystery
تنها یک راز بزرگ وجود دارد
For you and me
برای تو و من
When you feel you've lost it all
وقتی احساس میکنی همه چیز را از دست دادهای
When you don't know who's your friend or foe
وقتی نمیدانی دوست و دشمن تو کیست
You wonder why you're so alone
از خود میپرسی، که چرا انقدر تنهایی
Worry Ends when faith begins
نگرانیها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود
I found my peace deep within
من آرامش خود را در اعماق درونم یافتم
Calling inside
که از درون صدا میزند
"Follow what you feel is right"
آنچه را احساس میکنی درست است، دنبال کن
So trust your heart go ahead
پس به قلبت اعتماد کن و پیش برو
Don't lose sight
بصیرت خود را از دست نده
Follow that voice deep inside
از صدای اعماق درونت پیروی کن
When you feel you've lost it all
وقتی احساس میکنی همه چیز را از دست دادهای
When you don't know who's your friend or foe
وقتی نمیدانی دوست و دشمن تو کیست
You wonder why you're so alone
از خود میپرسی، که چرا انقدر تنهایی؟
Worry Ends when faith begins
نگرانیها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود
If you're weak, it's not a crime
اگر تو ضعیف هستی این جرم نیست
Don't you know it's a blessing in disguise?
آیا نمیدانی که این نعمتی پنهان است؟
To know who's honest, who spreads lies?
تا بدانی که چه کسی صادق است و چه کسی دروغگو
Worry Ends when faith begins
نگرانی ها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود
Don't be sad by what you see
از آنچه میبینی ناراحت نباش
It's true life has its miseries
درست است که زندگی سختیهای خود را دارد
But one thing's always worked for me
اما یک چیز همیشه برای من کارساز بوده است
That's Worry Ends when faith begins
نگرانیها پایان مییابد هنگامی که ایمان آغاز شود🌱
@Negahe_To
۱۴:۳۰
دو تماس بیپاسخ از نامهرسان پست روی گوشی بود. سر کلاس بودم که زنگ زده بود. منتظر بسته پستی نبودم. پیامک داده بود که بسته را تحویل همسایه داده.
۲۰:۱۹
یک تماس بیپاسخ از مامان داشتم. توی ترافیک اتوبان گیر افتاده بودم. مامان میدانست دیر میرسم خانه. جای نگرانی نبود.
۲۰:۴۹
مستقیم رفتم در خانه همسایه. کلی وسیله دستم بود. خستگی از بندبند بدنم چکه میکرد. بسته پستی هم به وسایل اضافه شد. اسم رفیق عزیزم را روی بسته دیدم. به چه مناسبتی برایم بسته پست کرده بود؟
۲۰:۵۲
رسیدم توی خانه. هر چه دستم بود را یکجا گذاشتم روی زمین. گوشی را چک کردم. منتظر بودم پیامک مامان را ببینم که "کاری نداشتم. استراحت کن فردا زنگ میزنم". اما پیام داده بود: "سلام اگه تونستی زنگ بزن من تو مراسم هستم بخاطر همین کارت داشتم".
۲۰:۵۹
لباسها را ریختم روی مبل. چاقو و گوشی را با هم برداشتم. انگشتم را از چپ به راست روی اسم مامان کشیدم و گوشی را گذاشتم بین شانه و گوشم. با چاقو افتادم به جان نوارهای چسب کاغذی روی کارتن. پنجمین بوق که خورد گوشی را برداشت. چسبها باز شده بود اما منگنه بزرگی، لبههای کارتن را محکم به هم چفت کرده بود. صدای مامان لابهلای مداحی و همهمه جمعیت گم میشد. با منگنه کلنجار رفتم. "یه مراسم برای ... گرفته بودن ما رو هم دعوت کردن بیاییم". چرا باز نمیشد؟ گوشی را گذاشتم روی پایم و زدم روی بلندگو. "فاطمه، اینجا خیلی حال و هواش خوبه". دو دستم را گرفتم دو طرف لبه کارتن و با تمام قدرت کشیدم. "یکم پیش شماره کارت واریز مستقیم برای حرم امام علی، امام حسین و حضرت عباس رو دادن". بالاخره باز شد. کتاب کهکشان نیستی را با یک متن پُر از حال خوب، از توی کارتن درآوردم. "اونجا یدفعه یادت افتادم. برا همین بت زنگ زدم". زیر کتاب، یک جعبه شیرینی بود و یک بسته کوچک. بسته را باز کردم. "جواب تلفن ندادی خودم از طرفت برای حرم امام حسین پول واریز کردم". کنار مهر و تسبیح تربت، نوشته بود هنیئا لِزُوارِ الحسین...
#روایت_زندگی
#رفیق_عزیز
#رزق
@Negahe_To
بعد از خواندنش، حبیبه جعفریان را که در جمع رفقایم، "حبیبهی دلها" صدایش میکنیم، خیلی بیشتر دوست دارم!
واقعا اگر نوشتن نبود، چگونه میفهمیدیم قلبها و رنجهایمان اینقدر آشنا و به هم نزدیک است؟
پ.ن. سنگین بودن نوشتار بعضی روایتها ممکن است اذیت کننده باشد. با آرامش، دست اندازها را رد کنید و ادامه دهید!
#نجات_از_مرگ_مصنوعی
#حبیبه_جعفریان
#یک_پیاله_کتاب
@Negahe_To