🔸هرچند چارچوب #علم_النفس در #فلسفه_اسلامی را #ابن_سینا شکل داده و با #دانش_تجربی خویش در طب و #طبیعیات آن دوران، توسعه ای قابل توجه بدان بخشیده است، اما نوآوری و تغییری که #ملاصدرا در این بخش ایجاد کرده، از مهمترین تمایزات #حکمت_متعالیه با #فلسفه_سینوی و اشراقی بشمار میرود.
🔹#صدرالمتالهین در شرایطی که دیدگاه #تجردتام (تجرد عقلی) در باب #نفس_انسانی برای قرنها در میان فیلسوفان مسلمان جاافتاده بود و پیدایش آن را نیز از ابتدا روحانی و منوط به امر الهی میدانستند (یا برخی به پیروی از افلاطون قائل به ازلیت آن بودند)، دیدگاه #حدوث_جسمانی را مطرح کرد و لااقل یک سر این پدیده (آغاز و پیدایش آن) را بجای عوالم قدسی، در رحم مادر قرار داد.
همین مقدار جسارت برای حل مشکلاتی مانند مسئله جفتشدن (pairing problem) و تاحدی مسئله نحوه ارتباط نفس و بدن نویدبخش مینمود و راهی بسوی #علوم_طبیعی برای تبیین آن میگشود.
🔸وی همچنین نگرش تجرد تام درباره نفس انسانی (عموم انسانها) را کنار نهاد و به #تجرد_مثالی اکتفا کرد؛ تجردی که همچنان #بدن_مند و دارای ابعاد و جسمانیت و زمان و مکان خاص خودش (جسم مثالی و مکانمندی مثالی) است.
روشن است که این مسئله نیز تا چه اندازه میتواند شدت اشکالات اساسی #فیزیکالیسم علیه #دوئالیسم (از جمله اشکال #علیت_ذهنی و نیز مسئله نحوه ارتباط پدیده فرامکان با یک شیء مکانمند و سه بعدی) را کاهش دهد. این نیز یکی دیگر از وجوه بسیار مهم ابداعات ملاصدراست که نفس مجرد تام را به یک پدیده بدنمند و مکانمند تقلیل داده و سنخیت بیشتری با طبیعت برقرار میسازد.
🔹او هرچند در چارچوب سیستم فلسفی خویش و براساس تحلیلهای عقلی (مبتنی بر اصالت وجود و #حرکت_جوهری و النفس فیوحدتها کل القوی و ...) به یک تبیین درباره چیستی نفس و رابطه آن با بدن رسیده بود، اما تبیین تجربی و برمبنای علوم طبیعی زمان خویش را کنار نگذاشت. بلکه در آن بخش نیز دست به ابتکاراتی زد و علاوه بر واسطه #روح_بخاری (بین نفس و بدن)، دو واسطه دیگر هم در طرف بالا و پایین آن قرار داد (بدن مثالی در سمت بالا و خون لطیف در سمت پایین) و ارتباط تشکیکی (طیفی تدریجی از سلسله مراتب) ترسیم کرد که همچنان تلاش داشت ارتباط رأس و قاعده را هرچه طبیعیتر و شدنیتر تبیین نماید.
🔸البته تلاش او میتواند هدف اشکالات مختلف قرار گیرد، اما همان مراجعه به علوم طبیعی روز و عدم اکتفا به تحلیل عقلی، حلقه گمشده بسیاری از تبیینهای فلسفی امروز در کشور ماست.
جالب آنکه این #علم_گریزی با تصلب بر سیستم فلسفی کسانی مانند صدرالمتالهین انجام میشود که خود پرچمدار نوآوریهای طبیعی و ارائه تبیینهای تجربی براساس طبیعیات زمان خویش بوده است!
براستی اگر آنها خود در دوران #نوروساینس زنده بودند، دست به چه تغییرات و نوآوریهایی میزدند؟
@PhilMind
🪝یکی از معضلات فنی-فلسفی در برابر #هوش_مصنوعی، #مسئله_چارچوب (frame problem) بوده است. البته این اصطلاح امروزه بصورتی مبهم درآمده؛ گاه به شکل مسئله مرتبط بودن رفتارها با موقعیتها فهمیده میشود که در واقع مسئله مطرحشده از سوی هیوبرت دریفوس است و قبلاً بدان پرداختهایم. گاه نیز آن را بصورتی توضیح میدهند که ظاهر غیرمعقول محاسباتی برای فرآیندهای جامع تفکر را نشان دهد.
🪝شاید خوانش عمومیتر با اشتباه کمتر از مسئله چارچوب، اینچنین باشد: تعیین شرایطی که تحت آن شرایط، یک باور باید پس از به انجامرساندن یک فعل خاص، به روزرسانی شود. این مسئله در صورتبندی اوّلیهاش بیشتر فنی و محدود بود و در زمینهای از وظایف خاص به وجود آمد؛ مثل استدلال درباره رفتار در «محاسبه موقعیت» (Situation Calculus). «محاسبه موقعیت» در واقع یک سیستم صوری بر مبنای منطق مرتبه اوّل است جهت #بازنمایی و استدلال درباره رفتار، زمان، و تغییرات.
🪝مفهوم اساسی این سیستم، مفهوم سیال (fluent) است؛ یعنی ویژگیای که میتواند مقدار آن در طول زمان تغییر کند. مثل دمای یک اتاق یا موقعیت مکانی یک شیء متحرّک. سیالهای گزارهای میتوانند بازنمایی کنند که آیا یک شیء در سمت چپ شیء دیگر قرار دارد یا نه، آیا چراغ اتاق روشن است یا نه، ... . جهان در هر نقطهای از زمان میتواند بطور کامل توسط دستهای از فرمولها که ارزش تمام سیالها در آن زمان خاص را بیان میدارد، توصیف یا بازنمایی شود.
رفتارهای روبات نیز بدینصورت، بازنویسی میشوند؛ هر فعلی دارای دستهای از پیششرطها و تأثیرات است که هر دو در قالب سیالها تعریف میگردند. اگر پیششرطهای یک فعل در یک حالت خاص برآورده شوند، آن فعل هم میتواند انجام پذیرد و برآوردهسازی تأثیرات خودش را در حالت جدید به دنبال خواهد داشت.
🪝جهت ممانعت از مدلهای عجیب و غریب که در آنها، یک رفتار دارای تأثیراتی نامربوط به خودش باشد، نیازمند تشخیص دقیق ناتأثیرها (Non-Effects) از طریق چیزی هستیم که قواعد چارچوب (Frame-Axioms) نامیده میشود. با آنکه گونههای مختصری از قواعد چارچوب طراحی شده، اما پیچیدگی محاسباتی استدلال با آنها به صورت یک چالش باقی مانده است. راهحلهای متنوع دیگری نیز پیشنهاد شده است ... اما قابل توجه است که هیچکدام از این راهحلها تاکنون حتی به کارآمدی رویکردی که بچههای کوچک درباره رفتارها استدلال میکنند، نزدیک نشدهاند.
🪝اینطور پیشنهاد شده که انسانها بدنبال استدلال برای ناتأثیرهای یک رفتار نمیروند، زیرا این را فرض میگیرند که یک فعل، تأثیر بر هیچچیز ندارد مگر آنکه شواهدی بر خلافش وجود داشته باشد. [یعنی اصل اوّلی بر عدم تأثیر است، مگر آنکه خلافش ثابت شود.] هرچند در اینجا هم معضل واقعی که فیلسوفانی مانند فودور بر آن متمرکز شدهاند، این خواهد بود: چطور میتوانیم بگوییم یک بخش از اطلاعات، تشکیلدهنده «شواهد بر خلاف» است؟
🪝حداقل دو مسئله مجزا در اینجا وجود دارد: اوّل آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم یک بخش از اطلاعات، بنحو بالقوه با برخی باورهای ما مرتبط است. این همان مسئله ارتباط است. دوم آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم آیا این اطلاعات، باور را مخدوش میسازد؟
هر دوی اینها، مسائلی مهندسی برای هوش مصنوعی کلاسیک (GOFAI) هستند و معضلات عام فلسفی. از جنبه مهندسی، خیلی دشوار نیست که یک سیستم نمادین بسازیم به یک حکم معقول برسد که: باورهای با پسزمینه درست، شناسایی شدند. مشکل مهم عملی اینست که به سرعت، اطلاعات مرتبط را به صفر برسانیم. بسیاری این اعتقاد را دارند که خیلی بعید است هیچ سیستم دستکاری نماد بتواند بر این مشکل فائق شود.
See: Konstantine & Bringsjord, 2014, in: The Cambridge Handbook of AI, pp.68-69.
@PhilMind
♦️#ویتگنشتاین در استدلال #زبان_خصوصی این پرسش را مطرح میکرد که معنای واژگان متعارف ما درباره حالات ذهنیمان از کجا بدست میآید؟
مثلا وقتی کامران میگوید زانویش «درد» دارد، به یک شیء خصوصی ارجاع میدهد که از دسترس دیگران خارج است و تضمینی وجود ندارد که احساسی که او دارد، با احساس سهیلا و حمید و ... در هنگام استفاده آنها از واژه درد، یکسان باشد.
پس در اینجا یک مسئله معرفتشناختی وجود دارد: استفاده از واژگان یکسان برای #حالات_ذهنی ، تضمین نمیکند که حالات ذهنی هم یکسان باشند.
♦️وقتی نتوان بطور قطع مشخص کرد که کامران - یا هرکس دیگر - از واژگان ذهنی بدرستی استفاده میکند، هویات ذهنی هم بعنوان معنای این واژگان وجود ندارند. بلکه معنای واژه درد، چیزیست که معیار و تمایز میان کاربرد درست و غلط آن را مشخص سازد. ویتگنشتاین این معنا و معیار را «رفتار» شخص میداند. برخی مانند گلن استراوسون میگویند ادعای ویتگنشتاین نهایتا به #رفتارگرایی میانجامد؛ دیدگاهی که ماهیت حالات ذهنی را در همین رفتار (بالفعل و بالقوه) خلاصه میکند و هیچ چیز دیگری (امر سابجکتیو) غیر از آن باقی نمیگذارد.
♦️البته ممکن است فردی این معیار عمومی و مشاهدهپذیر که ویتگنشتاین میگوید را برآورده سازد، بدون آنکه واقعا درد داشته باشد (مثلا تمارض نماید). یا ممکن است کسی واقعا احساس درد داشته باشد، اما بدلایل مختلفی بروز ندهد (مثلا سربازان در میدان جنگ).
اگر ما این معیار عمومی (بروزهای رفتاری) را صرفا راهنمایی معرفتشناختی بر وجود حالات درونی بدانیم، حتما خطاپذیری آن معیار هم قابل توجیه است. ولی طبق استدلال ویتگنشتاین، سخن از رابطهای معرفتی در اینجا نیست؛ بلکه او نتایج متافیزیکی درباره وجود یا عدم اشیاء خصوصی میگیرد. در نتیجه گویی رابطه «سازنده و مقوم» (constitution) برقرار است. در این صورت مثالهایی مانند تمارض و سربازان در میدان جنگ هم این مقومبودن را زیر سؤال میبرند.
♦️اما فارغ از مقصود ویتگنشتاین از استدلال فوق، همان معیار صرفا معرفتی هم مسئله حاد #اذهان_دیگر را یادآور میشود. چیزی که به تعبیر ند بلاک، حتی از #مسئله_دشوار آگاهی (hard problem) هم وخیمتر است و باید آن را #مسئله_دشوارتر (harder problem) نامید.
این مسئله در حوزه #هوش_مصنوعی و #آگاهی_مصنوعی نیز پیامدها و کاربردهایی حیاتی بدنبال دارد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕 #آگاهی و #مکانیک_کوانتوم نوشته شان ژائو در 515 صفحه و توسط انتشارات آکسفورد بچاپ رسیده است.
📙 کتاب سه بخش کلی دارد. در بخش اول، تحت عنوان «آگاهی و فروپاشی تابع موج»، مباحثی از جمله مدل فروپاشی سابجکتیو-آبجکتیو و چالشهای آن، ذهنمندی کوانتومی و #پنسایکیزم، و ... مورد بررسی قرار گرفته است و جالب آنکه #دیوید_چالمرز نیز از نویسندگان این بخش است.
📒 بخش دوم کتاب با عنوان «آگاهی در تئوریهای کوانتومی» تیتر مقالاتتی مانند مکانیک کوانتوم و محدودیتهای آگاهی، چرایی و چگونگی ورود فیزیک به مباحث ذهن و چرایی موضوعیت ذهن در مکانیک کوانتوم، نقشهایی که به آگاهی در مکانیک کوانتوم نسبت داده میشود، و ... دیده میشود.
📘 بخش سوم (آخر) نیز عنوان «رویکردهای مکانیک کوانتوم به آگاهی» را انتخاب کرده و مباحثی دربردارنده فیزیک جدید و طرحی برای آگاهی، بیولوژی کوانتومی آگاهی، بررسی امکان حل #مسئله_دشوار آگاهی توسط مکانیک کوانتوم، جایگاه #کوالیا در یک جهان ارتباطی، و ... را منتشر کرده است. #راجر_پنروز و #استوارت_همراف از نویسندگان این بخش هستند.
📗 این کتاب در سال ۲۰۲۲ بچاپ رسیده و برای علاقمندان به مباحث آگاهی و مکانیک کوانتوم بسیار جذاب بنظر میرسد.
@PhilMind
🚩 یادگیری تقویتی (Reinforcement Learning) رویکردی جدید در حوزه #یادگیری_ماشین بود تا وابستگی #هوش_مصنوعی به هوش انسانی و طراح سیستم را از بین ببرد و از طریق رهگیری مستمر آمارها و حدس و خطا، به پاسخ درست و پایدار برسد.
ولی بنظر میرسد دستکم دو تکمله نیاز داریم که هیچکدام از آنها بر اساس دانش فعلی، دستیافتنی نیستند؛
🚩 نخست آنکه نیاز است یادگیری تقویتی در مسائلی بکار گرفته شود که تعداد موقعیتهایی در آن مسائل که میتواند مورد مواجهه قرار گیرد، بسیار بیشتر از تعداد موقعیتهایی باشد که قبلاً در خلال کارورزی، مواجهه شده است. در نتیجه روشهایی بمنظور تعیین اعمال و ارزشهای درست برای موقعیتهای جدید، نیاز است.
🚩 دوم آنکه اگر یادگیری تقویتی بدنبال تولید چیزی شبیه هوش انسانی است، دستگاه یادگیری تقویتی باید حس عمومی را از طریق تعاملات همراه با مآلاندیشی و آیندهسنجی به نمایش بگذارد. حال آنکه رویههای جاری، تلاش میکنند مرتبط و متناسب بودن رفتارها را از طریق ردگیری مستمر آمارها در خلال حدس و خطا، بیاموزند.
🚩 در واقع به بیان فیلسوفانی مانند دریفوس، مشکلات رویکرد یادگیری تقویتی از این قرار است که: اوّلا ممکن است یک خصیصه به خودی خود مرتبط و متناسب با رفتار نباشد، اما وقتی با یک یا چند خصیصه دیگر ترکیب میشود، مرتبط گردد. برای تدبیر این مسئله، ناگزیر هستیم بررسیهای آماری مرتبط بودن را بر روی ترکیب ویژگیها انجام دهیم که به حجم سرسامآوری از بررسیهای مهم و محتمل میانجامد.
🚩 ثانیا چیزی که در این رویکرد ملاک و معیار قرار میگیرد، مربوط بودن خصیصه در تمام موقعیتهایی است که با آن مواجه میشود. حال آنکه ممکن است یک خصیصه در برخی موقعیتها مربوط باشد و در دیگر موقعیتها اینطور نباشد. بنابراین ما نیازمند جمعآوری دادههای مرتبط بودن بطور جداگانه برای هر موقعیت خاص هستیم که باز به رشدی سهمگین در کمیت بررسیها میانجامد.
حال آنکه به نظر میرسد بررسیهای آماری، شیوهای کاربردی و عملی برای تعیین مربوط بودن نیست.
🚩 مسئله سوم این است که هیچ محدودیتی درباره تعداد خصیصههایی که ممکن است بنحوی تصورپذیر در برخی موقعیتها مربوط باشند، وجود ندارد. مشخصاً ما نمیتوانیم با تمام خصیصههایی که ممکن است مربوط باشند، آغاز کنیم و بررسیهای آماری را درباره همه آنها جمعآوری نماییم.
🚩 ضمن آنکه رویههای یادگیری تقویتی، رفتار را بنحو محرک و پاسخ تولید میکنند؛ به این معنا که ورودی (یک توصیف موقعیت)، مستقیماً به سوی خروجی (یک عمل یا رفتار) هدایت میشود.
مغز اما مشخصاً حالاتی درونی دارد که در هنگام دریافت ورودیها، در قالب مودها و پیشبینیها و ... تجربه میکند. این تجربیات با ورودی جاری و همچنین با قوت اتصالات سیناپسی – که بر اساس تجربیات طولانی گذشته شکل گرفته – مشخص میشوند.
🚩 حتی برای همان تعیین و تولید رفتار، رویکرد یادگیری تقویتی نیازمند قانونی جهت تعیین پاسخ فوری ناشی از هر عمل ممکن در هر موقعیت ممکن است. ولی انسانها چنین قوانینی ندارند و نیاز هم ندارند. نیازها، تمایلات و هیجانات ما، حسی از مربوطبودن رفتارهایمان برایمان فراهم میآورد. حال اگر این نیازها و تمایلات و هیجانات نیز به نوبه خود وابسته به تواناییها و آسیبپذیریهای یک بدن بیولوژیکی باشند که درون یک فرهنگ خاص، اجتماعی شده است، آنگاه دستگاههای یادگیری تقویتی راه زیادی برای رسیدن به آن دارند.
@PhilMind
28.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥همراف و #پنروز در این گفتگوها👆 دیدگاه خود در مورد #آگاهی_کوانتومی را توضیح میدهند.
💥ولی همانطور که دیوید #چالمرز توضیح داده، دیدگاه مبتنی بر فرآیندهای کوانتومی در همان دستهای قرار میگیرد که سایر نظریات فیزیکی قرار دارند و پرسش از اینکه چرا این فرآیندهای خاص فیزیکی باید به تجربه آگاهانه بینجامد را کاملا بیپاسخ میگذارد.
💥اینکه آگاهی نقشی فعال در فروپاشی تابع موج کوانتومی ایفا میکند یا از آن ناشی میشود، هیچ امیدی برای «تبیین» #آگاهی در قالب فرآیندهای کوانتومی، پیش روی ما نمیگذارد و مشخصا چیزی درباره این نمیگوید که "چرا" آگاهی از برهمنهیها (در هنگام فروپاشی توابع کوانتوم) و هماهنگسازی آنها توسط میکروتوبلهای مغز به وجود میآید؟
💥در واقع به بیان چالمرز، انتقادی مشابه علیه هر تقریر صرفا فیزیکی از آگاهی قابل طرح است. در مورد هر فرآیند فیزیکی، یک پرسش بیپاسخ وجود دارد: چرا این فرآیند فیزیکی خاص باید به ایجاد آن تجربه آگاهانه خاص منجر شود؟ چیزی که با نام #شکاف_تبیینی میشناسیم.
و اساسا چرا فرآیندهای فیزیکی باید منجر به هرگونه تجربه آگاهانهای بشوند؟ (#مسئله_دشوار)
هرکدام از این فرآیندهای فیزیکی را که در نظر بگیرید، بلحاظ مفهومی کاملا سازگار است که در غیاب تجربه آگاهانه نیز تحقق یابند.
@PhilMind
درباره #علوم_شناختی_دین
🔰علوم شناختی دین (CSR) رهیافتی تجربی است به مطالعۀ دین از منظر شناخت انسانی (human cognition).
🔰كلر وایت میگوید این زمینۀ پژوهشی در دهۀ 1990 بهسان زیرشاخهای از #علوم_شناختی شكل گرفت. جاستین بَرِت در مقالهای كه 2007 منتشر شده است، میگوید 15 سال پیش چیزی بهنام علوم شناختی دین وجود نداشت و تنها محققانی مستقل از یكدیگر از بینشهایی برگرفته از علوم شناختی بهره میگرفتند تا دین را مطالعه كنند. نیز میگوید به نظر میرسد برای نخستین بار در اثری مكتوب، تعبیر «cognitive science of religion» را خودش در مقالۀ «كاوش در بنیادهای طبیعی دین» (2000) به كار برده است.
🔰 امروزه علوم شناختی دین، كه زمینه تحقیقاتی جذاب و روبهگسترشی است، محققانی را از رشتههای گوناگون به خود جلب كرده است، ازجمله مطالعات دینی، انسانشناسی شناختی، انسانشناسی فرهنگی، انسانشناسی تكاملی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شناختی، روانشناسی تكاملی، روانشناسی رشد، جامعهشناسی، فلسفه، علوم اعصاب، زیستشناسی، بومشناسی رفتاری، باستانشناسی و تاریخ.
❇️ آنچه همۀ این فعالیتها را متحد میسازد، تمركز بر نقش شناخت انسانی در اندیشه و رفتار دینی است. علوم شناختی دین از نظریات علوم شناختی بهره میگیرد تا بررسی كند كه چرا اندیشه و عمل دینی اینقدر در میان انسانها رواج دارند.
🔰 برخی پرسشهای مطرح در علوم شناختی دین از این قرارند: دین چگونه پدید آمد؟ چرا دین در سراسر جهان اینقدر رواج دارد؟ چه چیزی موجب میشود كه ایدهها و اعمال دینی با موفقیت گسترش مییابند؟ اعمال دینی چه اثراتی بر عاملان آنها دارد؟
علوم شناختی دین البته بر پایۀ شناخت انسانی و دستاوردهای علوم شناختی به این پرسشها پاسخ میدهد.
🔰 بهویژه دانشمندانی كه در زمینه علوم شناختی دین فعالیت میكنند، دغدغهمند فهم این نكاتاند:
الف) چگونه ذهن انسان تعیین میكند كه به كدام اطلاعات توجه كند و بپردازد، ب) چگونه زمینهای را كه اطلاعات در آن مورد توجه و پردازش قرار میگیرند، تعیین میكند و ج) چگونه تعیین میكند كه اطلاعات به چه صورتی ذخیره شوند، پردازش شوند و روی آنها عملیات انجام پذیرد، تا در نهایت ایدهها و اعمال دینی سر بر آورند. نیز دانشمندان به بررسی د) نتایج و آثار باورها و اعمال دینی بر كسانی كه درگیر با آنها هستند، علاقمندند.
❇️ دانشمندان علوم شناختی دین، در نهایت در پی تبیین این نكتهاند كه چگونه باورها، ایدهها و رفتارهای دینی در میان جمعیتهای انسانی به وجود میآیند و تكرار میشوند. بدین منظور آنها معرفتهایی را دربارۀ تكامل، شناخت، مغز و رفتار گرد هم میآورند و یكپارچه میسازند.
📕 منابع:
- White, Claire (2021). An introduction to the cognitive science of religion: connecting evolution, brain, cognition, and culture. New York: Routledge.
- Barrett, J.L. (2007), Cognitive Science of Religion: What Is It and Why Is It? Religion Compass, 1: 768-786. https://doi.org/10.1111/j.1749-8171.2007.00042.x
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
🌀 دورهی اول سلسله نشستهای ماهانه فلسفه ذهن و علوم شناختی
👤 سخنرانان: سید حسین نصر، امیر صائمی، ابراهیم آزادگان، مهدی همازاده، ابوطالب صفدری، مریم فرحمند، جواد درویش، محمدحسن مرصعی
📅 زمان دقیق برگزاری هر نشست متعاقبا و به صورت مجزا اعلام خواهد شد.
📍مکان: جلساتِ حضوری در خانه اندیشهورزان و در صورت مجازی بودن در اتاق مجازی اختصاص یافته برگزار میشوند.
🔺این نشستها توسط موسسه حامی و خانه اندیشهورزان و با حمایت ستاد علوم شناختی برگزار میشوند.
✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
⏳یکی از مباحث محوری در #فلسفه_ذهن، مسئله #هویت_شخصی (Personal Identity) است که وحدت و ثبات شخصیت را با تغییرات در طول زمان به چالش میکشد.
از جمله نکاتی که در این مسئله مورد علاقه #دوئالیسم بوده، تغییرات بدنی کامل و اثباتشده در طی زمانی نه چندان زیاد است که در عین حال، وحدت شخصیت را منتفی نمیسازد و در نتیجه این وحدت و ثبات، به جایی غیر از بدن تعلق دارد.
⏳اما دیدگاهی در #متافیزیک_تحلیلی درباره تغییر و حرکت در اشیاء وجود دارد که میتواند ارتباط وثیقی با این بحث داشته و پاسخی برای #فیزیکالیسم فراهم آورد.
در نسبت بین اشیاء و تغییرات زمانی، یک دیدگاه سازگارتر با عرف در متافیزیک تحلیلی با عنوان (ثباتگرایی: #Endurantism) وجود دارد که در تعارض با دیدگاه (تطورگرایی: #Perdurantism) قرار دارد.
⏳ثباتگرایی یا سه بعدیگرایی، فقط سه بعد برای اشیاء به رسمیت میشناسد و شیء O را بتمامه در بخشهای زمانی مختلف از طول عمر و حضور آن، ثابت و برقرار میداند. در مقابل اما perdurantism یا چهاربعدی گرایی، بعد زمان را نیز علاوه بر سه بعد دیگر هر شیء، داخل در ذات و هویت آن شیء میانگارد. بر این اساس شیء بطور کامل در کل بازه زمانی طول عمرش، وجودی کِشدار دارد و مانند مکان (که در هر نقطه مکانی، بخشی از شیء حاضر است)، در هر نقطه از زمان نیز بخشی از شیء محقق میشود.
هر دو دیدگاه را طرفداران زیادی پشتیبانی میکنند و نزاع دامنهدار بین آنها ادامه دارد.
⏳ثباتگراها میگویند موضع ما شهودی است و Perdurantist ها مجبورند دلیل بیاورند. چون طبق دیدگاه آنها، کامران در امروز، صرفا بخشی و پارهای از کل کامران است و کاری که این بخش در امروز انجام میدهد، منتسب به بخش دیگر کامران در یک ماه آینده نیست و شما نمیتوانید آن بخش را مجازات کنید!
البته از سوی مقابل، Endurantist ها هم برای تبین ویژگیهای موقت و متغیر اشیاء، دچار مشکل هستند؛ زیرا شیء حاضر در زمان t1 را همان شیء حاضر در زمان t2 میدانند؛ در حالیکه برخی صفات درونی اشیاء تغییر میکنند.
⏳این بحث ارتباط نزدیکی با #حرکت_جوهری نزد #ملاصدرا دارد. به هرحال منازعه بین دو دیدگاه مذکور را میتوان دنبال کرد؛ اما یکی از خط سیرهای استدلال فیزیکالیستها در برابر استناد دوئالیستها به وحدت و اینهمانی شخصی در طول زمان، تکیه بر همین چهاربعدیگرایی است که البته با برخی نگرشهای معاصر فیزیک (مانند #نظریه_نسبیت) نیز سازگاری دارد.
⏳بر این اساس، وجود شخص بتمامه در طول عمر خویش، به نحو وجودی ارگانیک و کشدار محقق میشود و از زمان t1 تا tn ادامه دارد. تغییرات بدنی در طول زمان، بخشهای مختلف زمانی این شخص را تشکیل میدهند و وحدت و ثبات آن به وجود واحد کشدار و چهاربعدیاش استناد مییابد.
طبیعتاً طرفداران استدلال هویت شخصی در داخل کشور باید پاسخهای خود را در برابر به روزرسانی دیدگاههای مقابل، به روزرسانی کنند.
@PhilMind
🌀موسسه حامی و خانه اندیشهورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برگزار میکنند:
🔹ادراک بینالاذهانی و هنجارین ابژهها: یک رویکرد پدیدارشناسانه
✅سخنران: ابوطالب صفدری، پژوهشگر پسادکتری فلسفه دانشگاه برمن آلمان
📅زمان: چهارشنبه ۱۰ خرداد، ساعت ۱۶ تا ۱۸
📍مجازی
🔸برای ثبتنام و دریافت لینک نشست، نام و نام خانوادگی، رشته، مقطع تحصیلی خود و عنوان نشست را به شمارهی ۰۹۰۲۰۰۸۷۰۵۳ پیامک کنید.
@haameeorg : تلگرام
🌕 #ابن_سینا قائل به #تجرد_نفس بعنوان جوهری مستقل از بدن است که تقریباً همراه با بدن حادث شده و به وجود میآید. او برای ترجیح یافتن این پیدایش و #حدوث_نفس، آمادگی بدن (جنین) را شرط میداند. این وجه ترجیح از آنجا لازم است که جواهر غیر فیزیکی (ارواح) نسبت به عالم مادی و بطور خاص نسبت به بدنها، حالت یکسانی دارند. در نتیجه به عامل تعیین کننده ای نیاز داریم که نفس الف را به بدن ب مربوط سازد.
🌕 بوعلی در اینجا از توضیحات برگرفته از طبیعیات قدیم مدد میجوید تا براساس آنچه «مزاج» مینامیدهاند، این عامل تعیینکننده را تبیین کند. طبق دیدگاه طب قدیم، عناصر اربعه در تضاد کامل با یکدیگرند و باید در هر بدن به حدی از اعتدال برسند تا مزاج آن بدن شکل گرفته و آماده تعلق نفس مجرد گردد. البته مزاج بدنها در این دیدگاه، از لحاظ درجه اعتدال و کیفیت) با همدیگر متفاوتاند و بدین ترتیب، هر بدن، نفس خاصی را طلب می کند.
🌕 با توجه به آنچه گفته شد، بدن از منظر #دوئالیسم سینوی تا قبل از نیل به مزاجی خاص که آماده و مستحق/مستلزم ارتباط با نفس غیر فیزیکی است، دارای #روح و #آگاهی نیست. البته بلافاصله پس از حاصلشدن این مزاج در بدن، نفس مجرد نیز حادث می گردد و تدبیر بدن را در اختیار می گیرد.
🌕 براساس نگرش مرسوم در تراث اسلامی، نفس مجرد در حدود چهارماهگی جنین به وجود می آید. مشکلی که مطابق دیدگاه سینوی خودنمایی میکرده، این بوده که بدن را تا رسیدن به آستانه حدوث نفس (حوالی چهارماهگی)، چه چیزی / چه نفسی اداره میکند؟
🌕 فخر رازی (شارح بوعلی) در پاسخ به این پرسش، نفس مادر را مدبّر جنین می داند. ولی بلافاصله این ابهام پیش آمده که پس از حدوث نفس جنین که تدبیر آن را بر عهده می گیرد، انتقال تدبیر بدن از نفس مادر (یا هر تدبیرکننده دیگر) به نفس فرزند، چگونه اتفاق میافتد؟ به نحو کلاسیک این اشکال با این پرسش مشهور آغاز می شود که «حافظ و مدبّر بدن قبل از حدوث نفس، چه بوده است»؟
🌕 طرفداران نفس مجرد در #فلسفه_اسلامی که عموماً – به جز #ملاصدرا و تابعینش - از دوگانه انگاران محسوب می شوند، در تبیین لحظه پیدایش نفس دچار مشکلاتی شده اند و توضیحات ایشان نیز چشمانداز روشنی را پیش روی مخاطب نگذاشته است.
🌕 در واقع عدم سنخیت نفس غیر فیزیکی با بدن فیزیکی، معضل ارتباط و اثرگذاری این دو را فقط از بالا به پایین (از نفس به بدن) مطرح نمیکند؛ بلکه چگونگی تأثیر بدن بر نفس نیز مورد سؤال و اشکال قرار گرفته است. از جمله همین ابهام که بدن چگونه توانسته موجب حدوث نفس شود و اگر قادر به ایجاد چنین اثری در نفس شده، چرا نتواند موجب ابطال آن گردد؟
@PhilMind
💠 از فیلسوفان مهم در بحث #اینهمانی_شخصی (#personalidentity) جان لاک است. او در کتاب جستاری در فهم انسانی (1961, Book II, Ch. 27)، فصل «در باب اینهمانی و تفاوت» این موضوع را مطرح کرده است.
اهمیت مطالب جان لاک درباره اینهمانی شخصی و تأثیر او بر مباحث پس از خود به اندازهای است که برخی نویسندگان ادعا کردهاند «در موضوع اینهمانی شخصی، همه نوشتههای پس از لاک تنها پاورقیهایی بر اوست» (Noonan, p.24).
💠 #جان_لاک در تلاش برای یافتن ملاکی برای اینهمانی شخصی بین فرد و جوهر تمایز قایل میشود و بر این باور است که در مسئله اینهمانی شخصی، سؤال «این است که چه چیزی شخص اینهمان ایجاد میکند، نه این که آیا جوهر واحدی وجود دارد که همواره در همین شخص میاندیشد یا خیر».
💠 وی بر اساس این تمایز، عامل اینهمانی در شخص را #وحدت_آگاهی میداند: «ما برای یافتن این که اینهمانی شخصی از چه چیزی تشکیل میشود، باید بررسی کنیم که شخص بر چه چیزی دلالت میکند؛ من فکر میکنم، شخص بر یک موجود هوشمند و اندیشنده دلالت میکند که عقل و تفکر دارد و میتواند خودش را خودش بداند، یعنی یک چیز اندیشنده در زمانها و مکانهای متفاوت؛ و این بوسیله #آگاهی انجام میشود که از اندیشیدن جداییناپذیر است، و به نظر من ذاتیِ آن است: برای هر شخصی محال است که ادراک بکند بدون آن که ادراک بکند که ادراک میکند.» (Essay II, xxvii. 9)
💠 آگاهی شخص از خود تا هر جا امتداد پیدا کند، شخص او و در نتیجه اینهمانی شخصی او امتداد مییابد. طبق بیان جان لاک «تا جایی که این آگاهی بتواند به سمت عقب به هر رفتار یا اندیشهای در گذشته بسط پیدا کند، تا آنجا اینهمانی آن شخص امتداد مییابد».
با توجه به عبارات ذکر شده، ملاک #حافظه برای اینهمانی شخصی به جان لاک نسبت داده شده است. در تعابیر خود لاک ذکری از حافظه به میان نیامده است و بنظر میرسد که تأمل در این عبارات سبب نسبت دادن ملاک حافظه به او بوده باشد.
💠 توماس رید معتقد بود که تنها راه فهم مقصود لاک این است که آگاهی در بیان او به معنای حافظه باشد: «آقای لاک باور ما به رفتارهای گذشته خود را به آگاهی نسبت میدهد، بدین نحو که گویا انسان میتواند از کارهایی که بیست سال پیش انجام داده است آگاه باشد. فهم معنای این محال است مگر آن که آگاهی به معنای حافظه باشد، تنها قوهای که با آن ما شناخت بیواسطه از رفتارهای گذشته خود پیدا میکنیم.» (Reid, p. 277)
📚منابع:
- Locke, J. (1894), An Essay Concerning Human Understanding, ed. Alexander Campbell Fraser, Clarendon Press.
- Noonan, Harold W. (2003), Personal Identity, Taylor & Francis.
- Reid, Thomas (2002), Essays on the intellectual powers of man, edited by Derek R. Brookes; Edinburgh University Press.
🖋️احمد لهراسبی
@PhilMind
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎖دیوید چالمرز در این گفتگو👆(پاییز ۱۴۰۱) درباره #وحدت_آگاهی و تبعات نظری آن صحبت میکند.
🎖او درباره آزمون دو شقه کردن مغز و عدم دسترسی حالات ذهنی مربوط به نیمکره راست مغز به حالات مربوط به نیمکره چپ و بالعکس، تفکیک جالبی بر اساس تمایز مشهور #آگاهی_پدیداری از #آگاهی_دسترسی مطرح میکند: تفکیک وحدت پدیداری از وحدت دسترسی. پاسخی که سعی دارد همچنان وحدت پدیداری آگاهی را محفوظ بدارد.
🎖اما نکته عجیب آنجاست که وحدت آگاهی را به تئوری #پنسایکیزم گره میزند و توضیح نمیدهد چرا وحدت آگاهی نمیتواند با سایر نظریات سازگار باشد؟
🎖او همچنین فاعلان تجربه را نیز براساس وحدت آگاهی، ویژگیهای بنیادین جهان معرفی میکند. ولی در اینجا هم اشارهای به #معضل_ترکیب (combination problem) ندارد که اگر به ازای هر ذره، یک فاعل بنیادین تجربه وجود داشته باشد، چطور اینهمه فاعلان بیشمار در قالب یک فاعل و سوبژه واحد در میآیند و ما یک خود و فاعل واحد از تجربیاتمان را ادراک میکنیم؟
@PhilMind
برابرنهاد مناسب واژه #Epiphenomenalism
(نظریه یا رویكردی كه حالات ذهنی را فاقد تأثیر علّی میداند)
🟢 واژه epiphenomenalism را معمولاً به «#شبهپدیدارگرایی» ترجمه میكنند. این برابرنهاد از لحاظ محتوایی بیربط نیست، اما كاملاً بر واژۀ مزبور منطبق نیست و حتی ممكن است معنایی نادرست را افاده كند.
🔵 پیپدیده، نشانهای ثانویه (Secondary symptom) است، و صرفاً اثری است كه در پی پدیدۀ واقعی حاصل میآید، چیزی شبیه شفق (Walter 2009).
[شفق نور ضعیفی است که بعد از غروب یا پیش از طلوع، با بازتاب نور خورشید از لایههای بالای جو پدید میآید و زمین را روشن میکند].
🟡 واژۀ «epiphenomenalism» را، بهمثابه عنوانی برای نظریۀ فلسفی دربارۀ ذهن، ویلیام جیمز در نقد دیدگاه توماس هنری هاكسلی وضع كرد (Walter 2009). هاكسلی بر آن بود كه رویدادهای ذهنی معلول رویدادهای فیزیكیاند، اما خود هیچ نقش علّی ندارند. چنانكه بخار-سوت، حاصل كاركرد موتور قطار است، ولی اثری بر كاركرد موتور ندارد، رویدادهای ذهنی نیز معلولهای مكانیزمهای نوروفیزیولوژیكاند ولی تأثیر علّی بر آنها ندارند (Huxley 1874, p240).
🟣 مسعود علیا در الفبای فلسفه (نایجل واربرتون) این واژه را به «نظریه پدیدار ثانوی» ترجمه كرده است كه بنابر توضیحات بالا، ترجمه دقیقی است. میثم محمدامینی در فقط استدلال، این واژه را «پیپدیدارگرایی» ترجمه كرده و امیر غلامی در مقدمهای به فلسفه ذهن (جاناتان لو) در برابر epiphenomenon «پیپدیدار» را قرار داده است. پیپدیدارگرایی همان مفاد نظریه پدیدار ثانوی را دارد، اما برابرنهاد مناسبتری به نظر میرسد (بهویژه با توجه به معنای پیشوند epi -: این پیشوند به معنای شبیه نیست، بلكه بهمعنای «upon» یا «after» یا «over» به كار میرود).
🟠 واژه phenomenon را هم به «پدیدار» و هم به «پدیده» ترجمه كردهاند. در بافتار این بحث، میتوان از تفاوتی كه گاه میان پدیده و پدیدار نهادهاند، چشم پوشید. نیز ترجمه دقیق phenomenal، «پدیداری» یا «پدیدهای» است (به صورت صفت نسبی). بر این اساس epiphenomenalism را باید «پیپدیداریگرایی» مثلاً ترجمه كرد. اما از این دقت نیز میتوان صرف نظر كرد.
🔴 بنابراین «پیپدیدارگروی» (و دقیقتر: پیپدیداریگروی) برابرنهاد مناسبی برای واژه epiphenomenalism به نظر میرسد.
📚منابع:
📗 Walter, Sven (2009) Epiphenomenalism. In: Binder M.D., Hirokawa N., Windhorst U. (eds) Encyclopedia of Neuroscience. Springer, Berlin, Heidelberg.
📘 Huxley TH (1874) On the hypothesis that animals are automata, and its history. Fortn Rev 22:555–580.
📕 نايجل واربرتون، الفباي فلسفه، ترجمه مسعود عليا، نشر ققنوس
📙 مايكل بروس و استيون باربن، فقط استدلال، مهمترين 100 استدلال فلسفۀ غرب، ترجمه ميثم محمداميني، نشر نو.
📒 جاناتان لو، مقدمهاي بر فلسفۀ ذهن، ترجمه امير غلامي، نشر مركز.
🖊 رضا درگاهی فر
📚 #معرفی_کتاب
📘ویراست دوم کامپنیون بلکول درباره #آگاهی، در سال 2017 و در 820 صفحه و 6 فصل بچاپ رسیده است.
📒فصل اوّل با عنوان «مسائل آگاهی» به تاریخچه رویکرد تجربی به آگاهی پرداخته و مسائل فلسفی آگاهی و #مسئله_دشوار را به قلم مایکل تای و دیوید چالمرز نقل کرده است.
📗فصل دوم تحت عنوان «اصالت و انتشار آگاهی»، موضوعاتی نظیر آگاهی در حیوانات و در نوزادان و #آگاهی_ماشین را مرور میکند و فرگشت آگاهی و دیدگاه #پنسایکیزم را مورد بررسی قرار میدهد.
📕فصل سوم عنوان «تنوعات تجربه آگاهانه» را انتخاب کرده و بر حالات آگاهی (شامل خواب و رؤیا)، آسیبهای کلینیکی و تجربیات غیرمعمول، حالات تغییریافته آگاهی (ناشی از مواد مخدر)، عرفان و تصوف، ذهن آگاهی و ... تمرکز دارد.
📙فصل چهار با عنوان «برخی نظریههای معاصر آگاهی»، تئوریهایی نظیر GWT (فضای کاری سرتاسری)، IIT (یکپارچهسازی اطلاعات)، نظریههای سطح میانه، #بازنمودگرایی، نظریههای مرتبه بالاتر، رویکردهای کوانتومی، رویکرد حذفگرایانه دنت، #طبیعی_گرایی زیستشناختی، #نوظهورگرایی، #دوئالیسم طبیعیگرایانه، پنسایکیزم فیزیکالیستی را به نقل از لیدرهای این نظریات بررسی میکند.
📘بخش 5 بر محور برخی موضوعات در #فلسفه_آگاهی (مانند استدلالهای ضد مادیانگارانه، استدلال معرفت، #ماتریالیسم نوعی، #کارکردگرایی، تأثیر علی آگاهی، #نوروفلسفه آگاهی، #خودآگاهی، #وحدت_آگاهی، #حیث_التفاتی شکل میگیرد.
📗فصل ششم (آخر) هم ذیل عنوان «موضوعات عمده در #علم_آگاهی»، سرفصلهایی در #روانشناسی_شناختی آگاهی و نیز در #نوروساینس آگاهی را مورد بحث قرار میدهد.
@PhilMind
🌀موسسه حامی و خانه اندیشهورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برگزار میکنند:
🔹نوروساینس به مثابه علم آگاهی؟
(Neuroscience as the science of consciousness?)
✅سخنران: دکتر مهدی همازاده
(پژوهشکده علوم شناختی)
📅زمان: چهارشنبه ۲۴ خرداد
⏰ ساعت ۱۵ تا ۱۷
📍مکان: چهار راه ولیعصر، قبل از خیابان برادران مظفر شمالی، خانه اندیشهورزان
✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است. برای ثبتنام، فرم حضور در نشست را پر کنید.
https://forms.gle/GCToAye16wGNsgKj7
هدایت شده از انجمن علمی فلسفۀ دانشگاه ادیان و مذاهب
📌 «انجمن علمی فلسفه #دانشگاه_ادیانومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی #دانشگاه_تهران» و «انجمن علمی فلسفه #دانشگاه_اصفهان» برگزار میکند:
🎙 دکتر مهدی همازاده
🔖 آشنایی با فلسفه #هوش_مصنوعی؛ پرسشهای #اخلاق هوش مصنوعی
✅ متافیزیک هوش مصنوعی
✅ رویکردهای کلاسیک و مدرن در ساخت هوش مصنوعی و چالشهای فلسفی آن
✅ نقبی به متافیزیک هوش مصنوعی از منظر حکمت متعالیه
📱لینک حضور بهصورت #مجازی:
http://b2n.ir/h51160
🔑 #کد_ورود به نشست: 22
⏰ زمان: سهشنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۰
📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن حکیم
🤝 به ما بپیوندید:
@phdmoral
🔥 اولین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن در ایران، با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی برگزار میشود.
💥 این همایش که با تشکیل شورای علمی از اساتید شناختهشده فلسفه ذهن و تعیین سرفصلهای فراخوان و سفارش مقالات آغاز به کار کرده، در اوایل اسفند ۱۴۰۲ برگزار خواهد شد.
💥 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا پایان مهرماه و از طریق ایمیل و نیز سایت اختصاصی www.philmind.ir امکانپذیر است.
🌗 همایش طی سه روز و در محل دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی برپا خواهد بود که روز اول به حوزه موضوعات «علم آگاهی»، روز دوم به حوزه «فلسفه آگاهی» و روز سوم به موضوعات «تاریخچه و جامعهشناسی آگاهی» اختصاص دارد.
🎙طبق برنامهریزی انجامشده، اساتید مطرح داخلی و بینالمللی در این همایش به ارائه مقاله خواهند پرداخت.
📣 علاقمندان برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانند به سایت اختصاصی همایش (www.philmind.ir) مراجعه نمایند. در این سایت علاوه بر اطلاعات مربوط به همایش، بخشهای محتوایی در قالبهای متنوع یادداشت و کلیپ و معرفی منابع و ... نیز در دسترس مخاطبان قرار دارد که بطور منظم به روزرسانی خواهد شد.
@PhilMind
🧠 #مسئله_دشوار آگاهی حتی وقتی انجام تمام کارکردهای مرتبط را تبیین کردیم، همچنان برقرار است. مثلاً برای تبیین #گزارش_پذیری کافیست توضیح بدهید چطور یک سیستم میتواند کارکرد تهیه گزارش از حالات درونی خود را انجام دهد. برای تبیین #دسترسی_درونی، نیاز به توضیح این داریم که چطور یک سیستم میتواند اطلاعات درباره حالات درونیاش را در هدایت رفتارهای بعدی به کار گیرد. برای تبیین #یکپارچه_سازی_اطلاعات و #کنترل_رفتار، لازم است توضیح دهیم که چطور فرآیندهای مرکزی یک سیستم میتوانند اطلاعات را جمعآوری کرده و در تسهیل رفتارهای گوناگون مورد استفاده قرار دهند.
🧠 چطور انجام یک کارکرد را تبیین میکنیم؟ با مشخص کردن فرآیندی که آن کارکرد را به انجام میرساند. برای انجام این کار، #مدل_سازی_شناختی و نوروفیزیولوژیک، کاملاً مکفی است.
اگر به دنبال تبیینی با جزئیات عینی هستیم، میتوانیم فرآیندهای عصبی مسئول انجام این کارکردها را مشخص سازیم. و اگر یک تبیین انتزاعیتر نیاز داریم، میتوانیم فرآیندی در قالب تعابیر محاسباتی ارائه دهیم.
در هر صورت یک تبیین کامل و قانعکننده به دست خواهد آمد. وقتی آن فرآیند عصبی یا محاسباتی را مشخص کردیم که کارکرد مثلاً گزارش شفاهی را به انجام میرساند، عمده کار تبیین گزارشپذیری به سرانجام رسیده است.
🧠 اما وقتی رویکرد فوق به #تجربه_آگاهانه میرسد، این دست تبیینها هم به شکست میانجامد. البته جنبه پدیداری تجربه در بسیاری موارد با #پردازش_اطلاعات و جنبههای کارکردی نیز همراه است. مثلاً هنگام #ادراک_بصری، چرخهای از پردازش اطلاعات و تعاملات کارکردی در #مغز و بدن ما وجود دارد. رویکرد #علوم_شناختی برای تبیین ساختارها و کارکردها، حتما در تبیین این جنبه از #ادراک_حسی کارآمدی دارد.
ولی علاوه بر این، ما یک جنبه درونی و سابجکتیو هم در ادراک بصری فوق داریم که مثلاً همان کیفیت ادراک سبزی چمنزار و لذت سابجکتیو همراه با این ادراک است. به تعبیر تامس نیگل، چیزی وجود دارد که حس و حال بودن در این حالت آگاهانه است. شناسایی ساختارها و کارکردهای نوروبیولوژیک برای تبیین این جنبه از ادراک حسی، عمیقاً ناکافی و ناامیدکننده به نظر میرسد.
🧠 توانایی تمایزگذاری و واکنش به محرکهای محیطی، یکپارچهسازی اطلاعات، گزارشپذیری حالات ذهنی، توانایی سیستم برای دسترسی به حالات درونیاش، تمرکز توجه، هدایت و کنترل ارادی رفتار، ... اینها همگی جنبههایی مرتبط با #آگاهی هستند که با پردازش اطلاعات و شناسایی ساختارها و کارکردها قابل توضیحاند. از اینرو آنها را مسائل آسان آگاهی نامیدهاند. اما #آگاهی_پدیداری که با جنبه اولشخص احساسات و هیجانات و ... سروکار دارد، با این متدولوژی تحقیقاتی رامشدنی به نظر نمیرسد و شاید احاله به پیشرفتهای آتی #نوروساینس هم بیمعنا باشد. مادام که متدولوژی تحقیقات ما بر روی کشف ساختارهای نورونی مرتبط و کارکردهای مغزی-بدنی تمرکز دارد، دشوار است که تصور کنیم به تبیین #تجربه_پدیداری راه خواهد یافت.
📚 برگرفته از کتاب The Character of Consciousness نوشته #دیوید_چالمرز
@PhilMind
#معرفی_کتاب
ویراست دوم کتاب «این فلسفه ذهن است، یک درآمد» در 288 صفحه و 17 فصل در 2023 به چاپ رسیده است.
📒 نويسنده در فصول اول تا ششم به چیستی ذهن و حالات ذهنی، و نظريات اصلي در #مسئله_ذهن_بدن، مانند #دوگانهانگاری_جوهری، #دوگانهانگاری_ویژگیها، #رفتارگرایی ، مسئله #اذهان_دیگر و #اینهمانی_ذهن_و_مغز و برخي مفاهيم ديگر پرداخته است.
📕 عنوان فصل هفتم، ماشینهای متفکر است. در این فصل درباره اینکه ماشین آیا اساساً میتواند بیندیشد و نیز درباره #ماشین_تورینگ، #آزمون_تورینگ، استدلال #اتاق_چینی جان سرل و برخی مباحث دیگر سخن به میان آمده است. سپس در فصل هشتم از #کارکردگرایی بحث شده است.
📘 فصل نهم درباره مسئله بسیار مهم #علیت_ذهنی است، شامل انواع نظریهها درباره تعامل میان ذهن و بدن و مشکل #بستار_علّی و نظریه #یگانهانگاری_غیرقانونمند.
📒 فصل دهم #مادیگرایی_حذفگرا را بررسی میکند و فصل يازدهم دربارۀ #ادراک_حسی، تصور ذهنی و عاطفه است.
📕مسائل بسيار مهم #اراده_آزاد، #حیث_التفاتی و #بازنمود_ذهنی و #آگاهی در فصول دوازدهم تا چهاردهم مطرح شدهاند.
📙 در فصل پانزدهم نویسنده درباره #اینهمانی_شخصی، و #زندگی_پس_از_مرگ سخن گفته است.
📘 فصل شانزدهم #رویکرد_4E را مطرح میکند که از بحثهای جدید در #علوم_شناختی است.
📕 فصل هفدهم (آخر) به مباحثی آیندهنگرانه پرداخته است، مانند #هوش_مصنوعی_برتر #Super_AI ، انسانهای تقویتشده #Enhanced_humans ، #پساانسانها #Posthumans و #بارگذاری_ذهنی #Mind_Uploading .
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برخی مدافعان #تقلیل_گرایی درباره #آگاهی، #تجربه_پدیداری را هم از قبیل حیات میدانند. تا مدتها طرفداران #اصالت_حیات (#vitalism) قائل به روح حیوانی یا چیزی شبیه آن، بعنوان وجه تمایز موجودات زنده و غیر زنده بودند.
#دنیل_دنت که از پیشروان #حذف_گرایی (توهمی بودن جنبه کیفی آگاهی) است هم بر چنین تشابهی تأکید دارد👆
💥اما فارق مهمی که در این قیاس وجود دارد، کارکردی بودن ماهیت حیات است؛ حیات موجود زنده را کارکردهایی مانند تولید مثل و رشد و تغذیه و ... شکل میدهد و اساسا حیات، چیزی ورای این کارکردها نیست.
آگاهی اما علاوه بر جنبه کارکردی، یک جنبه کیفی و پدیداری هم دارد که در منظر سابجکتیو و اولشخص، تجربه میشود.
💥مثلا #ادراک_حسی یا #عواطف فقط در دریافت و #پردازش_اطلاعات محیط، #گزارش_پذیری، هدایت و #کنترل_رفتار و ... خلاصه نمیشود. بلکه علاوه بر اینها - که با عنوان #آگاهی_دسترسی (#AccessConsciousness) یا #آگاهی_اطلاعاتی میشناسیم - یک جنبه کیفی و درونی هم دارد: #آگاهی_پدیداری (#PhenomenalConsciousness)
💥هر تلاش علمی که بدنبال تقلیل/ تبیین دومی به/ با اولی باشد، صرفا صورت #مسئله_دشوار را پاک میکند.
@PhilMind
♦️از جمله استدلالها در برابر ملاک حافظه برای اینهمانی شخصی (و هر ملاک روانی دیگر)، آزمایش فکریای است که برنارد ویلیامز مطرح کرده است. هدف از این آزمایش فکری نشان دادن ناکافی بودن ملاک روانی برای #اینهمانی_شخصی و در نتیجه اثبات لازم بودن ملاک بدنی برای آنست.
♦️در این آزمایش فکری چنین فرض میشود که یک فرد خاص - مثلاً چارلز - یک روز صبح به صورتی کاملاً دگرگون شده از خواب بیدار میشود: شخصیت او کاملاً تغییر کرده و مهارتها، معلومات و خاطرات او نیز کاملاً متفاوت با مهارتها، معلومات و خاطراتی است که پیش از دگرگونی داشت.
همچنین فرض کنید که شخصیت جدید او تا آنجا که قابل تشخیص است، دقیقاً شبیه یک شخصیت تاریخی - مثلاً گای فاوکس - است؛ یعنی خصایص شخصیتی، مهارتها و دانش او دقیقاً شبیه خصایص شخصیتی، مهارتها و دانشی باشد که دربارۀ فاوکس میدانیم و آن ادعاهای راجع به خاطرات او که قابل راستیآزمایی است «بر الگوی زندگی فاوکس مطابق با معلومات مورخان منطبق است»، و بقیۀ خاطرات او که قابل راستیآزمایی نیستند «معقول بوده، توضیحاتی دربارۀ واقعیتهای توضیح داده نشده فراهم میآورند و غیره».
♦️در چنین وضعیتی ادعا شده است که ما بدون تردید وسوسه میشویم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم و بگوییم که فاوکس به نوعی در بدن چارلز دوباره به زندگی برگشته است.
استدلال این طور ادامه پیدا میکند که ولی خوب است به دلیل ذیل در برابر این وسوسه مقاومت کنیم:
اگر دگرگونی وصف شده میتواند در چارلز واقع شود، در این صورت دقیقاً تغییری مشابه منطقاً میتواند در برادرش رابرت رخ دهد. و در این احتمال، اگر ما بتوانیم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم، همچنین میتوانیم رابرت را با فاوکس یکی بدانیم.
ولی این یکی دانستنهای متکثر به نتایج زشتی میانجامد، از جمله این که باید بتوان به درستی گفت که رابرت و چارلز یک شخصاند و امکان پذیر است که یک شخص در یک زمان در دو مکان باشد.
این ملاحظه روشن میکند که هنگامی که فقط چارلز دستخوش تغییر یادشده است نیز یکی دانستن چارلز و فاوکس کاملاً «بیمعنا» است.
♦️به هر حال اگر در مورد تکرار، شباهت در شخصیت، مهارتها، دانش و خاطرات، اینهمانی افراد نمایش دهندۀ این مشخصهها را نتیجه نمیدهند، چرا باید هنگامی که رابرت عادی میماند و فقط چارلز دگرگون میشود چنین نتیجهای بدهند؟
به زبان ساده و خلاصه ادعای این استدلال آن است که چون بر اساس ملاک روانی احکام اینهمانی نقض میشوند، ملاک روانی ناکافی و در نتیجه نادرست است.
🖋️ احمد لهراسبی
@PhilMind
🧬 یک تلاش از سوی مدافعان #نوظهورگرایی (#emergentism) برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگیهای ذهنی بر ویژگیهای فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن، چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود.
🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایهلایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایهها تقسیم میشود را نیز رد میکند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایهها شامل اتمها، مولکولها، سلولها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و اینطور نیست که ویژگیهای ذهنی در لایهای بالاتر از ویژگیهای بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند.
🧬 در نگرش سیستمها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و ایندو از لایه زیستشناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیدههای فیزیکی وجود دارند، میتوان قواعد و پدیدههای شیمیایی و زیستشناختی و ... را نیز سراغ گرفت.
در این صورت نگرانیای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیدههای ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی میگذارند.
🧬 علاوه بر این، ویژگیهای ذهنی کاملاً بوسیله ویژگیهای نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمییابند، محقق (realization) نمیشوند، یا با آنها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیستها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگیهای ذهنی کاملاً وسیع و برونگرا لحاظ میشوند.
🧬 در چنین سیستمهایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برونگرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق مییابند و بسته به اینکه سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگیهای ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – میتوانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد.
🧬 هرچند به نظر میرسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظهای در حل مسئله بیان نمیدارد. اینکه از سطوح و لایهها به سیستمها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گامهای بعدی تحقیقات علوم #زیست_شناسی و #علوم_شناختی روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستمها محقق شده، معضل شناخته شده #علیت_ذهنی را حل نمیکند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسیترین اشکالات فیزیکالیستها علیه #دوئالیسم دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست.
🧬 بلکه بنظر میرسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیدههای ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیدههای فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار میکنند که مثلاً #تعین_علی_مضاعف: overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمیدهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟
@PhilMind