eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.7هزار ویدیو
299 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
سلام‌بر‌ابراهیم۱🌷 پارت۵📚 محبت‌پدر راست می گفت . محبت پدرمان بر ابراهیم
🌷 پارت۶📚 روزی حلال پيامبراعظم ميفرمايــد: (فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.) بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد: (عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حالل است) براي همين وقتي عدهاي از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور) آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حاللي داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره ميايستاد. تازه آن موقع توانست خانهاي كوچك بخرد. ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچههاي خوبي تربيــت كرد. به خاطر سختي هائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد. هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم. آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت . قهرمان من جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
قهرمان من وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 ♥️|↫#رفیق_‌شه
می‌گفت یہ رفیق گیر بیارید ، کہ باهاش خودسازے کنید ، ترک گناه کنید... سخت گیر میاد ، ولی اگه گیر اومد ولش نکنید تا شهادت (:♥ هادےِدِل 🌿' قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
می‌گفت یہ رفیق گیر بیارید ، کہ باهاش خودسازے کنید ، ترک گناه کنید... سخت گیر میاد ، ولی اگه گیر او
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
حرفتو اینجا بزن https://abzarek.ir/service-p/msg/928422 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/joinchat/4240
سلام رفیق خوبه که رفقات رو خاص انتخاب میکنی شهدا بهترین رفیقن هم برا این دنیامون هم دنیا 😊✌️ الهی دعای خیر شهدا بدرقه زندگی همه ما باشه 🤲😊
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خاطره بگین برامون از روزهای برفیتون استفاده میکنیم 😊✌️ همین جا میزارم بخونیم همگی😁 من دو تا خاطره ه
پیام شما 👇👇👇 سلام من یادمه ده سالم بود تقریبا (الان 18سالمه) اون سال بعد چندسال یه برف قشنگی اومد تو اصفهان اصفهانی ها هم معمولا اکثر نقاط سال ها برف رو نمیبینن منم خیلی ذوق داشتم انگار یه ورژن جدید به زمستونمون اضافه شد خلاصه اون روزم تعطیل بودیم و پدر مادر و برادر بزرگترمم تو خونه بودن یه ادم برفی درست کردیم که هیچوقت خاطره قشنگش از ذهنم نمیره و هنوز خنده های کودکانه ام یادمه. یادمه واسه لبش رب گوجه بهش زدیم و خلاصه خیلی کارا... 😅خیلی دوسش داشتم اندازه قد خودم بود میرفتم بغلش میکردم😂و الان که هجده سالمه قبطه میخورم به حال اون روزام که چقدر شاد بودم ازهمینجا از همه اعضای کانالتون خواستارم که لطف کنند و واسم دعا کنن تا مشکل بزرگی که تو زندگیم هست رو بتونم با کمک خداوند حل کنم ممنون... جواب رفیق شهیدم 👇👇👇 سلام دوران کودکی دوران طلایی ماست من خودم تا 14 سالگی بچگی کردم😁😉 الهی همیشه خنده مهمون همیشگی لبات باشه اهالی لطفا برا گره گشایی رفیقمون دعا کنید آرامش برگرده به قلبشون الهی حاجت روابخیر به حق بابا حیدر امیرالمومنین 😊🤲
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
وصیت شهدا درباره حجاب شهید «علی‌رضا ملازاده» در فرازی از وصیت‌نامه خود نوشته است: من اکنون فریاد بر
وصیت نامه شهدا درباره حجاب شهید «مهدی باغیشنی»: خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرت­‌ها بکوبید و بگوئید‌ «ای از خدا بی‌خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته‌اند، برنمی‌گردیم و با تمام توان راه آن‌ها را ادامه می‌دهیم.» جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
عاشقان پنجره باز است
اذان میگویند دعامون کنید. .....
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
سلام اهالی امشب با معرفی شهید علی پویا در خدمت شما عزیزان بودیم ان شاءالله که دستگیر ما این دنیا
معرفی شهید قبلا با معرفی شهید خدمت شما بودیم مجدد هم معرفی میکنم ✋✋نیت کنید که مهمان امشب ما حاجت میــده ان شاءالله😊 یا_زهرا_سلام_الله_علیها 🌷 میزبان امشــب ما 👇 وما همه مهمان این عزیز هستیم✋ 🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن😔 🌺هر کسی با هر شهیدی خو گرفت معرفی شهید جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
معرفی شهید قبلا با معرفی شهید خدمت شما بودیم مجدد هم معرفی میکنم ✋✋نیت کنید که مهمان امشب ما حاجت می
ستوان دوم «شهید مهران اقرع» و ستوان دوم «شهید علی امام‌دادی» از پرسنل یگان تکاوری 132 باهوکلات سیستان و بلوچستان که برای حفظ حریم مقدس کشورمان از لوث وجود منحوس اشرار در مرزبانی این استان مستقر شده بودند به دست اشرار به شهادت رسیدند. این شهدای بزرگوار همراه با شش همرزم خود در 17 فروردین 1394 در منطقه نگور حد فاصل میله مرزی 239 در کمین گروهگ جیش الظلم قرار گرفتند و پای بر بساطِ «عند ربهم یرزقون» نهادند. گفتنی است شهید مهران‌ اقرع فرمانده دسته شهدا در سال 1371 در مشهدالرضا و شهید علی امام‌دادی در سال  1370در باخرز متولد شدند؛ این شهدا از دانش‌آموختگان دوره 22 دانشگاه علوم انتظامی امین ناجا بودند که به فیض شهادت رسیدند. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
ستوان دوم «شهید مهران اقرع» و ستوان دوم «شهید علی امام‌دادی» از پرسنل یگان تکاوری 132 باهوکلات سیستا
#زندگینامه من و همسرم سال 1367 در روزهای پایانی با هم کردیم و ماحصل زندگی‌مان سه فرزند شد. مسعود، مهران و مرجان. مهران متولد18 سال 1371 بود. بعد از وارد شد و بعد از اتمام درسش در سال 1393 به رفت. چون می‌خواست ابتدای خدمتش را در سپری کند. مهران اصرار داشت که وارد ناجا شود. با توجه به سابقه خدمتی همسرم، هر دو فرزندمان مسعود و مهران می‌توانستند شوند اما مهران اجازه نداد که پدرش کارهایش را پیگیری کند. گفت من را دوست دارم. خیلی دوست داشت که حتماً خدمت سربازی‌اش را انجام دهد. اما من از مهران خواستم که خوب فکرهایش را بکند. به به مهران گفتم شاید مانند پدرت خوش‌شانس نباشی تا همسری گیرت بیاید که با همه شرایط یک فرد نظامی، رفت و آمدها، نبودن‌ها و شهر به شهر گشتن‌ها بسازد. گفت مامان مثل شما پیدا می‌شود. من بابا را دوست دارم. همیشه با خنده می‌گفت مامان بگذار من بروم سیستان و  بلوچستان را دستگیر کنم. می‌گفتم نگو من استرس می‌گیرم. می‌گفت عمر دست خداست، نگران نباش. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#زندگی_نامه#زندگینامه من و همسرم سال 1367 در روزهای پایانی #جنگ با هم #ازدواج کردیم و ماحصل زندگ
در اینجا می‌خواهم برایتان خاطره‌ای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. هر روز صبح غسل می‌کرد، می‌گرفت و با دوچرخه‌اش مسیر طولانی از خانه تا را می‌زد. تا کارش همین بود. می‌رفت تا در کنار گلزار شهدای گمنام را بخواند. مریض هم شد. اما خیلی مصر بود که برود من هم گفتم برو مهران جان، امام زمان(عج) ما غریبند. من نیت کرده بودم که شماها (عج) باشید. من همیشه می‌گویم و گفته‌ام پسرهایم قبل از هر چیزی بسیجی هستند و این از همه چیز برایم مهم‌تر است. من قبل از اینکه به همه بگویم مهران است، می‌گویم مهران یک است. یا وقتی می‌خواهم بگویم مسعود مهندس است ابتدا می‌گویم مسعود یک است. من افتخار می‌کنم که بچه‌ها بسیجی هستند. همه آنها را خانم (س) کرده‌ام. افتخار می‌کنم بچه‌هایم از هستند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطره در اینجا می‌خواهم برایتان خاطره‌ای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. #نیمه_شعبان هر رو
در اینجا می‌خواهم برایتان خاطره‌ای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. هر روز صبح غسل می‌کرد، می‌گرفت و با دوچرخه‌اش مسیر طولانی از خانه تا را می‌زد. تا کارش همین بود. می‌رفت تا در کنار گلزار شهدای گمنام را بخواند. مریض هم شد. اما خیلی مصر بود که برود من هم گفتم برو مهران جان، امام زمان(عج) ما غریبند. من نیت کرده بودم که شماها (عج) باشید. من همیشه می‌گویم و گفته‌ام پسرهایم قبل از هر چیزی بسیجی هستند و این از همه چیز برایم مهم‌تر است. من قبل از اینکه به همه بگویم مهران است، می‌گویم مهران یک است. یا وقتی می‌خواهم بگویم مسعود مهندس است ابتدا می‌گویم مسعود یک است. من افتخار می‌کنم که بچه‌ها بسیجی هستند. همه آنها را خانم (س) کرده‌ام. افتخار می‌کنم بچه‌هایم از هستند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطره در اینجا می‌خواهم برایتان خاطره‌ای از مهران بگویم. سال چهارم دبیرستان بود. #نیمه_شعبان هر رو
تقریباً هفت هشت ماهی می‌شد که به سیستان و بلوچستان رفته بود. از آنجا خیلی برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت همه چیز آرام است و جای نگرانی نیست. می‌گفت مادر در اینجا آدم به نزدیک‌تر می‌شود. با این تفاسیر مطمئن می‌شدم که آنجا است و نباید نگران شوم. هر بار که با من تماس می‌گرفت، می‌گفت برایم کنید. همیشه همین را می‌خواست. می‌گفتم ان‌شاءالله خدا درست می‌کند. آخرین بار به من گفت: «مامان خیلی برای من کن.» گفتم: «چی شده؟ مشکل کاری داری؟» گفت: «یک چیزی است فقط دعا کنید.» من هم گفتم: «تو که به من نمی‌گویی اما هر چه از خدا می‌خواهی به تو بدهد.» دوستانش می‌گویند قرار بود بروند و گشتی بزنند. مهران رفت گرفت. زمانی که وضو می‌گرفت ذکر را زمزمه می‌کرد. خودش همراه نیروهایش رفته بود. مهران به یکی از دوستانش به نام عباس که تنها چند روز از خدمتش مانده بود می‌گوید عباس اگر می‌خواهی همراه ما بیا. عباس می‌گوید در این مدتی که اینجا بودم هیچ اتفاقی نیفتاد امروز می‌آیم ببینم چه می‌شود. بچه‌ها در 17 فروردین ماه سال 1394 در به همراه همرزمانشان با عوامل که از داخل وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر می‌شوند و مهران و همرزمانش به شهادت می‌رسند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهادت #نحوه_شهادت تقریباً هفت هشت ماهی می‌شد که به سیستان و بلوچستان رفته بود. از آنجا خیلی برای
خبر شهادت مهران را ابتدا به پسرم مسعود داده بودند. وقتی مسعود به خانه آمد، دیدم چشم‌هایش قرمز است. گفتم: «چرا آنقدر با لپ تاپ کار می‌کنی؟ چشم‌هایت اذیت شده‌اند.» خودم هم همیشه را پیگیری می‌کردم. چند ساعت پیش از آمدن مسعود زیرنویس شبکه 6 را خواندم که نوشت: امروز در یک حادثه تروریستی چند مرزبان ایرانی در به شهادت رسیدند. با خودم گفتم خدا لعنت کند این تروریست‌ها را که بچه‌های ما را شهید می‌کنند. آنقدر مهران از آرام بودن اوضاع محل خدمتش گفته بود که اصلاً گمان نمی‌بردم این اتفاق برای مهران افتاده باشد. مسعود نتوانست خبر شهادت برادرش را به ما بدهد. فردا صبحش که شوهرخواهرم آمد خانه ما، به من گفت می‌خواهم چیزی به شما بگویم. اما باید مثل همیشه خیلی خوب و منطقی برخورد کنید. ایشان گفت: «در درگیری دیروز مهران از ناحیه چشم و پا دچار مجروحیت شده است.» با شنیدن این خبر، پاهایم سست شد، نشستم و گفتم مگر می‌شود چشم آسیب دیده و مهران زنده مانده باشد. خودم آرام آرام به پدرش موضوع را گفتم. خیلی خونسرد بودم. خدا کمک کرد. به شوهر خواهرم گفتم گروه خونی من O مثبت است. کم کم حاضر شویم و برویم شاید کسی نباشد که به پسرم خون بدهد. لباس می‌پوشیدم که برویم که دیدم خواهرها و بستگانم یکی بعد از دیگری به خانه ما می‌آیند، بعد از طرف اداره همسرم آمدند و خبر شهادت را دادند. من مات مانده بودم و کردم. مهران به خواسته‌ای که همیشه برای اجابتش از من می‌خواست دعا کنم رسیده بود. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خبر شهادت مهران را ابتدا به پسرم مسعود داده بودند. وقتی مسعود به خانه آمد، دیدم چشم‌هایش قرمز است. گ
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با مال و جان و فرزندانتان امتحان می‌کنیم. رفتم پیش مسعود و معنای این آیه قرآن را برایش خواندم و گفتم: «تاب ندارم که خدا من را با جان شما امتحان کند.» مسعود گفت: «مادر جان خدا بارها شما را آزمایش کرده است.» گفتم «با هر چه آزمایش کند من با این مورد نمی‌توانم کنار بیایم.» مسعود گفت: «خدا خودش می‌داند که چه کند. شما بسپار به خدا.» گریه کردم و گفتم: «من این را نمی‌توانم تحمل کنم.» همان شب در به خدا گفتم هر کاری می‌خواهی کن، من تسلیم امر تو هستم، نمی‌خواهم پیش خانم حضرت زهرا(س) بی‌آبرو شوم. اگر مهران غیر از شهادت از من جدا می‌شد، نمی‌توانستم تحمل کنم. خود خدا کمک کرد و عجیبی در مراسم مهران داشتم، آنقدر که خواهرهایم می‌گفتند ما خجالت می‌کشیدیم پیش تو گریه و زاری کنیم. گفتم خدا در فرموده است: هر کسی در راه خدا از جان و مالش بگذرد خدا جای آن نفر را در خانه پر می‌کند و من این را با حضور مهران درکنارم حس می‌کنم. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم #قرآن می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با
اقرع نیز در وصف پسرش گفت که علاقه مهران به لباس :ناجا یک بود و آن قدر به این لباس علاقه داشت که می‌توانست با من معاف شود اما این کار را نکرد. چون من در بودم و می توانستم او را سفارش کنم ولی او اهل سفارش پذیری و سفارش کردن نبود و با و و آگاهی کامل در این مسیر قدم برداشت. پدر شهید اقرع گفت: مهران به معنای واقعی مردم و نوع دوستی بود و اینها در وجودش موج می‌زد. پدر امیر گفت که ما در ناجا از 13 هزار شهید، 200 شهید داریم و وقتی ما زندگی این شهدا را مرور  می‌کنیم، بیانات مبنی بر امیدواری به آینده و تاکید بر جوانان را درک می‌کنیم و این شهدای ما همان روحیه شهدای دارند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#پدر_شهید اقرع نیز در وصف پسرش گفت که علاقه مهران به لباس :ناجا یک #علاقه_ذاتی بود و آن قدر به این ل
 خاطره مادر شهید:«از اعزامش به منطقه مرزی هفت ماه می‌گذشت. دوستانش می‌گفتند: «تصمیم گرفته بودیم مکان خدمت مهران را عوض کنیم، هماهنگی‌هایش هم انجام شده بود. وقتی با او در میان گذاشتیم گفت باید استخاره بگیرم. نتیجه استخاره برای ماندن خوب آمد. خبر داد: «اینجا به من احتیاج دارند جای من همین جاست.» دوستانش می‌گفتند: «ما همیشه در نامه‌هایمان می‌نوشتیم بسمه‌تعالی یا اینکه بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ولی مهران همیشه می‌نوشت بسم رب‌الشهدا و صدیقین.» این روزهای آخر می‌گفت: «باید رضایت پدر و مادرم را جلب کنم تا خدا زود‌تر دعوتم کند.» حافظ قرآن بود چند جزء قرآن حفظ کرده بود. از اعضای ثابت هیئت‌های مذهبی بود. پسر با اخلاق و مهربانی بود. به بزرگتر‌هایش خیلی احترام می‌گذاشت. بسیار مودب بود و به همه کمک می‌کرد. عاشق مقام معظم رهبری بود. هر جا تصویر ایشان را می‌دید با چنان عشقی نگاه می‌کرد که وصف‌شدنی نیست. وقتی مشهد بود مدام می‌گفت بریم حرم؛ خیلی به امام رضا‌(علیه السلام) ارادت داشت. به نماز اول وقت اهمیت می‌داد. در هر شرایطی نمازش را اول وقت می‌خواند. می‌گفت: «هرکس نمازش را به موقع بخواند هر چه بخواهد به دست می‌آورد.» جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دستنوشته های دلنشین شهید مهران اقرع 😔❤️🥀 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دستنوشته های دلنشین شهید مهران اقرع 😔❤️🥀 جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صل
تصویر شهید کنار مزار رفیق شهیدش و تصویر مزار خود شهید. ... رفیق شهید شهیدت میکند جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄