اسیر زمان ⌚️شده ایم!
مرکب #شهادت
از افق می آید
تا سوار خویش را به سفر #ابدی_کربلا ببرد.👌
💥اما واماندگان وادی حیرانی
هنوز بین عقلـــ و عشقــــ❤️!
جامانده اند.
اگر #اسیر زمان نشوی🚫!
زمانِ #شهادت ات فرا خواهد رسید!
به یقین....😍😍
#لشکر_کربلا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷 #طنز_جبهه4⃣7⃣
💠 جناب سرهنگ
🔸اسمش #یوسف بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش می گفتیم #جناب_سرهنگ. دو سالی می شد که #اسیر شده بود و با ما تو یک #اردوگاه بود.
🔹بنده ی خدا چند بار افتاده بود به #التماس که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ. کار دستم می دهید ها. اما تا می آمدیم #تمرین کنیم که دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم، باز از دهان یکی در می رفت و او دوباره می شد جناب سرهنگ.😂😂
🔸تا اینکه یک روز در #آسایشگاه باز شد و یک گله #عراقی مسلح ریختند تو آسایشگاه و #فرماندشان نعره زد: « سرهنگ یوسف، بیا بیرون!» یوسف انگار #برق سه فاز ازش پریده باشد، پا شد و جلو رفت. فرمانده که درجه اش #سرگرد بود، گفت: «چشمم روشن. تو سرهنگ بودی و ما نمی دانستیم.» یوسف با خنده ای که نوعی گریه بود گفت: «اشتباه شده. من...»😧😧
🔹حرف زیادی نباشه! ببرید این #قشمار(مسخره) را!
🔸تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را #کت_بسته بردند و دست ما بجایی نرسید. چند مدتی گذشت و ما از یوسف خبری نداشتیم و #دل_نگران او بودیم و به خودمان بد می گفتیم که شوخی شوخی کار دست آن بنده خدا دادیم.😔😔
🔹چند ماه بعد یکی از بچه ها که به سختی #بیمار شده بود و پس از هزار #التماس و زاری کردن به عراقیها به بیمارستان برده بودند، پس از #بهبودی برگشت اردوگاه. تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر #خنده. چهار شاخ ماندیم که خدایا مریض رفت و #دیوانه برگشت!😂😂 که خنده خنده گفت: «بچه ها یوسف را دیدم!» همه از جا پریدیم:یوسف!😳😳
ــ دست و پایش را شکسته بودند؟
ــ فَکَش را هم پایین آورده بودند؟
_ جای سالم در بدنش بود؟
ــ اصلاً زنده بود؟!
🔸خندید و گفت: «صبر کنید. به همه سلام رساند و گفت که از همه #تشکر کنم.» فکر کنم چشمان همه اندازه ی یک نعلبکی #گرد شد!😉
--آره. چون نانش تو روغنه. بردنش اردوگاه #افسران_ارشد. جاش خوب و راحته.😄😄
🔹می خوره و می خوابه و #زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه کار می کنه. می گفت بالاخره به ضرب و کتک عراقیها قبول کرده که #سرهنگ است. و بعد از آن، کلی #تحویلش گرفته اند و بهش می رسند.😁😁
یکی از بچه ها گفت: «بچه ها راستش من تیمسارم!»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
8⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸یازدهم مرداد ماه بود که بعد از خوردن #سحری، نزدیکهای صبح به او خبر دادند تعدادی از نیروها در کمین #دشمن،گرفتار شده و تعدادی مجروح و یک نفر هم شهید🌷 شده است...
🔹برای کمک و برگردوندن مجروحین و #شهید، به همراه فرمانده به منطقه رفتند و در آنجا بعد از درگیری ، از ناحیه سینه و پهلو با #سه_گلوله قناسه مجروح💥 می شود.
🔸رضا از شدت #خونریزی داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینهاش بود، آسمونی🕊 می شود...
🔹به خانوادهاش گفته بود «من #اسیر نمیشم⛔️، پیکرم برمیگرده و #سالم به نزد شما میام»
🔸اری! #شهیدرضاکارگربزری در یازده مرداد سال ۹۲ همزمان با #روزقدس با زبون روزه به آرزوی همیشگےاش🕊 رسید...
مزارش در #گلزارشهدای_نظراباد است.
#شهید_رضا_کارگر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1⃣4⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که با غل و زنجیر دفن شد
#شهید_غلامحسین_خزاعی 🌷
شهادت: عملیات والفجر 8
🔰نیمه شب رفتیم که #جنازه اش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانی اش😢؛روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود: #اعرالله_جمجمتک.
🔰 #بابای حسین می گفت یکی دو روز قبل از اعزام به جبهه ،حسین مقداری زنجیر ⛓خرید و به خانه آورد . از حسین سوال کردیم که #زنجیرها برای چیست و او گفت بعدا" براتون می گم. حالا که #وصیتنامه حسین باز شده دیدیم وصیت کرده زنجیرها را به دست و پایش ببندیم و بعد اورا دفن کنیم😟 تا در قیامت حسین گواه محکمی برای ابراز #بندگی داشته باشه.
💢«بسمه تعالی»
قسمتی از #وصیتنامه بسیار زیبا و عارفانه شهید
⚜ ((یَأَ یُّهَا الَّذِینِ ءَامَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَادَعَا کُم لِمَا یُحیِیکُم وَ اعلَمُم ا أَنَّ اللّه یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرُونَ))
«سوره انفال23الی24»
🔰تقدیم به هر قطره اشکی😢 در سحر گاهی پر طپش در #شهادت فرزندی از اسلام بر سینه سجاده منتظران حقیقت می چکد👌،تقدیم به هر قطره خونی که #صبحگاه پر طپش پیروزی حق برای اعتلای اسلام بر خاک سیاه سنگر می چکد.
🔰ای دوست،دنیا مخلوطی از شهدها🌷 و #عذابهاست ♨️اگر دوست بداری باخته ای واگر دشمن به خویش تاخته ای ،اگر سازگار باشی دمساز نباشد واگر رها کنی #همدمت گردد،اگر به او بیندیشی خردت کند واگر در اندیشه اش نباشی تباهت سازد ،نه به سروری دلگرم است ونه به خنده ای😊 آرام گیرد،اگر بخندی به خنده ات گیرد واگر بگریی به مسخره ات😏.
🔰آری،امید دنیا #منشاء همه ناامیدی هاست، اگر به امیدش خو گیری رهایت نکند🚫 واز خود بازت دارد وبخود پردازد ، خوشی دنیا همچون قطره ای 💧است که با یکبار نوشیدن تمام می شود واگر برزمین افتد #هرگز بدست نخواهد آمد.
🔰بیچاره آنان که در این دار فانی خود را #اسیر قطره های آنی کنند ومفتون نغمه ها🎼 وشادیهای دنیا، و خوش بر آنکس که در این چند روزه دنیا خود را #بیابد و بزرگترین سرمایه خود « #عمر»را به تباهی نکشاند❌.
🔰مادروپدرم،کوه باشید وچون کوه استقامت کنید💪 ،لحظه ای از نام ویاد #خدا غافل نباشید📛.وتو ای خواهرم ، #زینب وار باناملایمات دست وپنجه نرم کنید.وسایلی که دارم در هر راهی که خود بهتر دانستید خرج کنید.برایم یک ماه #روزه بگیرید، نمی دانم نمازهایم مورد قبول پروردگار واقع شده اند یا خیر،برایم تا می توانید #نماز بخوانید.
🔰دیگر صحبتی ندارم به امید روزی که نامه عملمان✉️ رابه دست #راستمان بدهند.
🔰در ضمن #وصیت می کنم که زنجیرهایی⛓ را که خریده ام بدست وپایم #ببندید ودر قبر قرار دهید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#طنز_جبهه8⃣7⃣
💠 #پستانک 😂😂😂
🔸عملیات والفجر چهار، در #گردان میثم به فرماندهی برادر کساییان، تک تیرانداز🔫 بودم.
🔹آقای ژولیده _ که احتمالاً شهید شده باشد _ مسؤول دسته بود برای این که بچها توی اون شرایط سخت #روحیه بگیرن و به شوخی، #پستانکی🍼 به گردنش انداخته بود.
🔸همین طور که به سوی #منطقه پیش میرفتیم، گاهی با صدای شبیه بچه #شیرخواره گریه 😭میکرد و یکی از برادران، پستانک را در دهانش میگذاشت و او ساکت میشد.😂😂
🔹بعد از #عملیات در قله 1904 کله قندی و کانی مانگا چند نفر از برادران مجروح شدند. زخمیها را روی #برانکارد گذاشتیم و دادیم دست #اسرایی که در اختیار داشتیم تا آنها را پایین بیاورند... یکی از اسرا حاضر به کمک نبود.
🔸دوستی داشتیم که او را با #اسلحه🔫 تهدید کرد. #عراقی فکر کرد میخواهیم او را بکشیم، زد زیر گریه😭.
🔹ژولیده پستانکش🍼 را از جیبش درآورد و در دهان #اسیر گذاشت. با دیدن این صحنه همه خندیدند😂😂 حتی خود اسیر. بعد آمد و زیر برانکارد را گرفت.
راوی: آقای مسعودی
📚کوله بار
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
8⃣5⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠"محسن" یک آتش بهاختیار تام بود
🔰همسر شهید حججی درباره #تصویری که از اسارت او منتشر شد، گفت: این عکس نشاندهنده حق و باطل بود↔️، من بعد از نگاه کردن با دقت به عکس یک لحظه حس نکردم 🚫 که محسن #اسیر است، #صلابت را در وجود او دیدم حس کردم که #داعشی ملعون اسیر دست آقامحسن است. قطعاً از بغض و کینه است که چاقو🔪 کنار او گذاشتهاند.
🔰 من همه چیز در چهره او دیدم جز #ترس اما خستگی😪 را حس کردم، مشخص بود ایشان تا لحظهای که به اسارت درآمده از خودش دفاع میکرده است👊 چون #لبهای او خشک بود، اما استوار بودن هم در نگاه او بود، #محسن کم نیاورده بود.
🔰محسن یک آتش بهاختیار تام بود👌، این آتش بهاختیار را سالها قبل در مؤسسه #شهید_کاظمی نشان داد، اگر همه اینگونه باشیم همه چیز خیلی قشنگ پیش میرود و همه #محسنها، یکی یکی ساخته میشوند✅.
🔰«همسرم رفت که بگه #امام_خامنهای تنها نیست❌؛ رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند؛ اگه کسی خواست اشکی😢 واسه همسرم بریزه به اشکش #هدف بده؛ واسه ✓حضرت زینب (س) و ✓امام حسین (ع) گریه کنه... همه زیر لب فقط بگید امان از #دل_زینب(س) راهشو ادامه بدید؛ دعا کنید خدا به منم صبر بده؛ التماس دعا🙏
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنـگــــــــــــر🔔🔔
🌷من پی ردِّ نگاه #شهدا میگردم...
💢میان زرق و برق های این شهر رنگین با #جذبه_های دروغین📛 محاصره گشتیم. بی دلیمان به دادمان رسید:
ماسکـ😷ـهای #پرهیزتان را بزنید که هوای زمانه گناه آلوده🔞 است.
💢عده ای #غفلت کردیم و بیمار🤒شدیم . عده ای ماندیم و بی تاب شدیم!
دل ندا داد:ظلمتی🌚 بیش نیست، به #آسمان خیره شوید!
💢افسوس که عده ای محو نوری کاذب شدیم😔 و #اندکی محو آسمان!
سرهامان رو به آسمان بود #وسوسه های غرور و تکبر😈 به ستایش مان نشستند که #عطر خاک های بی آلایش #فکه را از یاد ببریم
💢و باز هشدار دل:رو به خاک کنید...
دریغا که سنگفرش های مرمرین تجمل چشم های #ظاهر_بین مان را خیره کرد. سنگفرش ها آیینه ای شدند . عده ای به خود نگریستیم👀 و اندکی به #خاک!
رفتیم و هوایی شدیم...
برگشتیم و دریغا😔!
دریغا که #اندکی هوایی ماندیم !
💢و سکوت، هم صحبت مان شد...
و خاک، همدم نگاهمان
اشک😭، محرم رازمان
#انتظار، مرهم زخم هایمان...
دیوانگی ، گناه مان🔞...
عاشقی جرممان...
و بی دلیـ💕، مشاهدمان...
و عزلت پناهمان...
و این شد سرآغاز: #داستان_تنهایمان
💢آری... رفقای #عزلت_نشین هوایی! بگذارید زنجیرهای⛓ سنگین نگاه ها #اسیر انزوای تان کند. بگذارید فلسفه نواندیشی ها آهن و دود پوسیده تان بپندارد.
💢بگذارید #اقلیت شوید و در کثرت غفلت ها نادیده گردید😊. بگذارید جدا از #تن_ها شوید و #تنها بمانید، ⚡️اما #هرگز تن به عقلانیت دوران تردید ها و فراموشی ها نسپارید📛.
💢آری...اندک همراهان #هوایی ! اینجا ماندن را گریزی نیست، بگذارید #جسم ها پایبند زمینـ🌎 بمانند ، اما روحمان را قفسی نیست🚫 جز #چشم هایمان!
💢چشم هایتان را #ببندید تا روح بال بگشاید🕊... رفقای هوایی! این پایان دلتنگیـ💔 هاست
بگذارید داستان تنهایی تان #افسانه ی آدمیان شود!هرچند پایانش را خوش نپندارند⭕️!
اینجا #ماندن را گریزی نیست...
و رفتن را نیز!و اگر در جستجوی #مقصود عروجی، راه یکی است:
چشم هایت را به روی زمین 🌎ببند...
تا #عازم_آسمان_شوی...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰فریده متوسلیان(خواهر حاج احمد) از یک خاطره جالب شب🌙 #قبل از اسارت برادر میگوید و تأکید میکند. #مادر این تصاویر را به خوبی در ذهن💬 دارد. از خودش بپرسید و مادر هم همراه #روایت او سر تکان میأهد و لبخند میزند😊.
🔰او میگوید: «شب اسارت #حاج_احمد. 12 پرستوی🕊 خیلی قشنگ آمدند روی سیم برق نزدیک خانه ما 🏡نشستند. دو تا دو تا میآمدند داخل سالن دور #عکس احمد میچرخیدند و بعد روی #-سیم برق مینشستند.
🔰یکی رفت توی اتاقی که #مادر نماز📿 میخواند رفت پشت پشتی و گیر افتاد. مادر گفت: « #اسیر شده؛ فریده بگیر و ببر #آزادش کن🕊.»
🔰من آن را گرفتم تا کنار ایوان بگذارم و آزادش کنم. آن #پرستو به من نگاه خاص👌 و مظلومانهای میکرد☺️. آزادش کردم. رفت پیش #دوستانش و پرواز کردند و رفتند.
🔰فردای همان روز اعلام کردند📢 که #حاج_احمد متوسلیان و #سه_دیپلمات همراهش به اسارت ♨️فالانژهای لبنانی درآمدند.
🔰من مطمئنم #یوسف_گمشده مادرم میان آنها بود.»
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حریم_حرم
«هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه»
💠اگر مدافعان حرم #روز_عاشورا در کربلا بودند ...
🏴رو سپیدی #فرزندان روح الله در مقابل کوفیان 14 قرن پیش دیدنیست! رو سپیدی سربازانی که رخت عمل بر پیکر تمام شعارهای شیعیان✊، از ابتدا تا انتهای تاریخ پوشاندند.
🏴 14 قرن پیش #واقعه_کربلا رقم خورد و ندای مظلومیت مولایمان حسین ابن علی(ع) در تاریخ جاودانه شد🚩. خون بر شمشیر پیروز شد و سپاهیان ارباب همه به #شهادت رسیدند اما فتح الفتوح عاشورا رقم خورد. حضرت عقیلة العرب #زینب_کبری (س) رسالت پیام آوری کربلا را به عهده گرفت و اینچنین قیام سید الشهدا(ع) ماندگار شد👌.
🏴حکایت پیروزی اسلام اما در #کربلا پایان نیافت🚫؛ قرنها گذشت و جایی در گوشهای از جهان، سودای برپایی #حکومت_مهدوی به سر شیعیان حسین (ع) افتاد و مبارزات را شروع کردند. در دورانی که خورشید معصومیت، اسیر ابرهای غیبت بود🌥، به امر #ولی_فقیه قیام کردند و از آن پس، فصل جدیدی در تاریخ اسلام گشوده شد.
🏴پیروان #خمینی_کبیر عهد کردند تا نگذارند بار دیگر عاشورایی اتفاق بیفتد❌! با جان و مال خویش جهاد کردند تا از ناموس و اعتقادشان دفاع کنند👊 و مقابل اهل طاغوت بایستند! به گواه تاریخ، هر کجا که عطر خوش #اسلام ناب به شامه طاغوتیان زمان رسیده باشد، ظلمشان طغیان کرده و این طغیان گریبان پیروان اسلام حقیقی را میگیرد.
🏴1400 سال بعد از واقعه #عاشورا باز هم یزیدیان جاهلانه مقابل لشگر حق ایستادند. شیعیان را به جرم عقیده به مسلخ بردند و حجت زمان، #عاشورایی_دیگر را به نظاره ایستاد.
🏴اینبار اما انسانهایی بارها استوارتر از کوه نگذاشتند📛 تا ماجرای غربت عزیزان خدا تکرار شود. وقتی #علی_اصغری در آیینهی تاریخ تکثیر میشد، بودند مردانی از جنس آزادمردان کربلا تا هلهله ی #حرملهها را با حملهای انتقام جویانه پاسخ دهند👊. اگر گریبان غنچهای از هم دریده شد، #سپاهیان عاشورا لحظهای درنگ نمیکردند❌ تا حق جانیان زمان را کف دستشان بگذارند و هق هق « #رباب» های زمان را مرهمی باشند.
🏴این بار #علی_اکبرهایی بودند که حسین ابن علی(ع) را عزیزتر از پدر و مادر خویش عاشقانه دوست داشتند❤️ و به گرد #حرم دختر گرامی غیرت الله، هوشیارانه طواف میکردند تا مبادا بار دیگر خاندان حسین (ع) #اسیر دست نامحرمان شوند!
🏴این بار #عباس_ها به وسعت جوانان غیور شیعه در دنیا🌍 تکثیر شدند و شعار
« #کلنا_عباسک_یازینب» جهانی شد تا دیگر غم نداشتن #علمدار، بر قلب مقدس #امام_زمان، سنگینی نکند💔.
#شهدای_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حاج احمد آمد طرف بچهها.
از دور پرسيد:چي شده؟يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي بهش گفتيم #مرگ_برصدام بگه،نگفت.
به امام توهين کرد😧،من هم زدم توی صورتش.»
حاجي يک #سيلی خواباند زير گوشش.
ـ کجاي اسلام داريم که ميتونيد #اسير رو بزنيد؟ اگه به امام توهين کرد،يه بحث ديگه س.تو #حق نداشتی بزنيش.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣2⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلند
شرح زندگی #شهید_محسن_حججی
📝شبی که #محسن میخواست برود از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست🚫. من این چهره ها را توی جبهه #شبهای_عملیات زیاد دیده بودم.
📝قیافه هایی که می دانستی #آخرین بار است نگاهشان میکنی. خداحافظی👋 آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی #پایم را بوسید سریع جدایش کردم.
فاصله را حفظ کردم.
📝همه برای بدرقه اش رفتند ترمینال🚎؛ ولی من نرفتم❌. وقتی زنگ میزد📞 باهاش حرف نمیزدم. وقتی هم #اسیر شد دعانکردم که برگردد.
📝توی باجه #بانک بودم که پدرخانمش زنگ زد گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد. آمد پیشم👥 و گفت:این بچه رو گرفتن
از #سپاه آمدند خانهمان. گفتند:چون عکسش📸 رو پخش کردهن احتمال #مبادله هست. گفتم:خودتون رو خرج نکنید. ما راضی نیستیم🚫.
📝می دانستم محسن آمدنی نیست. #سرباز نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیـ🌍ـا را دوست ندارد نمیتوانی به زور نگهش داری. دعاکردم #شهید شود.
📝مادر و خواهرهایش بیقراری میکردند. همان شب🌖 خبر #شهادتش آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید رفتیم #تهران. من و خانم و پدرخانمش. #پنجشنبه بود.
📝منتظر بودیم. گفتند که امروز نمی آید. امشب توی #سوریه برایش مراسم میگیرند. گفتم:اگه میشه #ما رو ببرید سوریه حتی اگه شده با هواپیمای باربری✈️.قبول کردند.وقتی رفتیم خبری ازش نبود🚫. فهمیدیم برای اینکه دل ما نشکند💔 اینطور گفتهاند.
📝گفتند باید آزمایش #دیانای انجام بدهیم. شاید تکههایی که به ما تحویل دادهاند مال یک بدن نباشد و #دروغ گفته باشند.بعد از آن هم چندبار شایعه شد که آورندش؛ ولی حاج قاسم #سلیمانی گفته بود به کسی اعتماد نکنید 📛تا خودم زنگ بزنم📞.
📝حاجقاسم زنگ زد و گفت:وقت آمدنه. چی صلاح میدونید❓گفتم:اگه میشه ببریمش #مشهد برای طواف. چون اذن شهادتش🌷 رو از #امامرضا گرفته.
📝مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی🌸 برایش گرفتند. روز بعد در حسینیه امام خمینی #آقا به تابوتش #بوسه_زد و بعد هم آن تشییعهای باشکوه⚰.میدانستم محسن #شهید میشود؛ اما این اتفاقات را پیش بینی نمیکردم.
📝فیلم اسارتش📹 را که دیدم توقع نداشتم #محسن آنطوری ظاهر بشود. اگرچه محسن خودش نبود. داشت از جایی هدایت میشد. هدفی داشت🎯 و داشت میرفت #سمتش. حتی به اطرافش نگاه نمیکرد. هیچوقت برای شهادتش حسرت نخوردم فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش😔 و خوبی هایش را بعد از #شهادتش از این و آن شنیدم.
(به روایت پدر)
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹سـِـــنِّ عـاشـِـــقـی ❤️
یک سرباز #عراقی تعریف میکرد:
✍یه پسر بچه رو #اسیر کرده بودیم.
آوردنش #سنگر من که ازش حرف بکشیم.
خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: مگه سن سربازی توی ایران
#هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد.
گفتم: تو که هنوز هجده سالت نشده!
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم:
شاید به خاطر جنگ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و #سن_سربازی رو کم کرده؟
جوابش خیلی من رو اذیت کرد!!
با لحن #فیلسـوفانه ای گفت:
🔸سن ســربـازی پاییـن نیومده،
" سـن عـاشـــــقـے " پایین اومده ... 🔸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#کلام_شهید
ديروز از هرچه بود گذشتيم، امروز از هرچه بوديم!
آنجا پشت #خاکريز بوديم و اينجا در پناه ميز!
ديروز دنبال #گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود!
جبهه بوي #ايمان مي داد و اينجا ايمانمان بو مي دهد!
#الهي!
بصيرمان باش تا #بصير گرديم و بصيرمان کن تا از #مسير برنگرديم!
و #آزادمان کن تا #اسير نگرديم
#شهید_نورعلی_شوشتری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#وصیتنامه📜
🌹به نام خدای مدافعان حرم🌹
🔸ما را #مدافعان_حرم آفریدهاند
🔸اصلاً برای #پارهپارهشدن آفریدهاند
🔰عازم سفری هستم🚌.ج به رسم #مسلمانی چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی👌 از خود به #یادگار میگذارم.
📝خیلی وقت بود که #نفسکشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود😪 هوایی پر از ✘ریا، ✘دروغ، ✘نفاق و ✘دورویی. برای کمال و رسیدن به #کمال راهی جز رفتن نیست🚫 و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی #اسیر نفس میشوی.
📝خسته شدهام از #نشستن، از کسالت، از خمودی و از یکنواختی. از اینکه بنشینم و هر روز خبر #شهادت دوستان و هملباسهایم👥 را بشنوم😔 تا اینکه این مجال #فراهم_شد.
📝از همه کسانی که در طول این #بیستوشش سال و شش ماه و پانزده روز 🗓برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همینجا #حلالیت میطلبم🙏
📝از دوست و رفیق و نارفیق و... #حلالیت میطلبم. از #مادرم حلالیت میخواهم که فرزند خلفی برایش نبودم😔 ازش میخواهم خانم حضرت زینب(س)را #الگو و اسوۀ خودش قرار دهد.
📝امیدوارم #حضرت_زهرا(س) عنایتی کنند تا من به هدفی🎯 که از ورود به #سپاه داشتهام و آن هم تنها خواستن شهادت🌷 از خداوند بود، نایل آیم.
📝کوچکتر از آن هستم که کسی را #نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و #پرهیزکاری دعوت میکنم و از آنان میخواهم فریب مال دنیا را نخورند❌ که این مال فناپذیراست.
به قول #شهید_همدانی اگر دوست داشتند نفری یک روز #روزه و یک #نماز برایم بخوانید.
«از همه حلالیت میخواهم.» 1394/08/15
#شهید_سعید_علیزاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
3⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
🔻به روایت مادر:
🔹سعیدم از زمان بچگی پایش به مسجد و پایگاه بسیج محله باز شد تا اینکه عاقبت نیروی #سپاه شد. او از بچگی عاشق اهل بیت (ع) بود..
🔸سعیدم بسیار مهربان بود به من و پدرش #احترام زیادی می گذاشت، بیشتر دوستانش افرادی خوب و متدین بودند، روابط عمومی بالایی داشت و می توانست دیگران را سریع به خود جذب کند...
🔹رشته دانشگاهی سعید تربیت بدنی بود و حکم #قهرمانی در استان را داشت. از دوران بچگی #تکواندو کار بود بعد در ادامه هم رشته #کشتی را ادامه دادند
🔸سعید #چهار مرتبه به #سوریه اعزام شده بود و هر وقت هم می رفت تا ۵۰، ۶۰ روز در سوریه می ماند...آخرین اعزامش هم ۲۳ بهمن ماه ۹۵ بود، بار دوم که به سوریه رفته بود به سعید گفتم مادر نمی شود دیگر نروی؟ برگشت در جواب به من گفت مادر اگر ما نرویم بیگانگان در کشورمان رخنه پیدا می کنند و من دیگرحرفی نمی زدم و مانع رفتن هایش نمی شدم
🔹دوم فروردین ۹۶بود که سعید هم صبح و شب با من تماس گرفت که آخرین بار ساعت ۱۲ شب بود که #تماس گرفت به سعید گفتم: مامان پس کی می آیی؟ که برگشت به من گفت مامان شما نگران من نباشید و اصرار داشت که من مسافرت به شمال را بروم که من در جوابش گفتم: مادر تا تو نیایی بدون تو هیج جا نمی روم
🔸سعید گفته بود که «اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم»، در ذهنم مقدمات #خواستگاری و عروسی چیده بودم.
بغضم گرفت، گریه کردم که سعید به من گفت: مادر گریه نکن انشاءالله ششم تا هفتم عید می آیم، جایم هم خیلی خوب است
🔹قرار بود #هشتم فروردین در شمال خانه مادر بزرگش برای او #جشن_تولد بگیریم و او را غافلگیر کنیم، دیگر نمی دانستیم که سعید زودتر از همه ما را #غافلگیر می کند.
🔸بچه های خودی از طرف دشمن از چهار طرف در #محاصره قرار می گیرند. دو تا از نیروهایش از بچه های #فاطمیون بودند که تیر می خورند و از طریق بی سیم به جاسم اطلاع می دهند که باید به عقب برگردد.ولی سعید می گوید نمی توانم دو تا از نیروها تیر خورده باید آنها را بر گردانم در غیر این صورت، داعشی ها می آیند و آنها را #اسیر کرده و می برند!
🔹سعید جلو می رود آنها را برگرداند که تیری به #پهلویش می خورد ولی باز هم مقاومت می کند. که آن دو نیروی فاطمیون را به عقب برگرداند که تیر دومی به ران پایش می زنند..
سعید از شدت خونریزی در روز جمعه #چهارم_فروردین ۱۳۹۶ به شهادت رسید.
#شهید_سعید_خواجه_صالحانی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌺 #رمضــان عجب ماهی است...
✨خوابیدن مان #عبادت حساب می شود...
✨نفس کشیدن مان #تسبیح خداست...
✨یک آیه #ثواب یک ختم #قرآن دارد...
✨ #افطاری دادن به یک نفر ثواب آزاد کردن یک #اسیر دارد...
✨و تمام گناهان را به عبادت و #توبه
تو می بخشند....
🌸 وقتی #خـــدا میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام می گذارد...
#رمضان_را_قدر_بدانیم✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃
#محسن_جان❤️
تو اهل #آسمان بودی
که چند صباحی
#مهمان زمین شدی،
اما در زمین هم
آسمانی #زندگی کردی؛
و اسیر این دنیا نشدی
و این بود که حالا
باز هم در آسمانی؛
اما ما اسیریم؛
#اسیر آزادی هایی
که روح مان را
به زمین محکوم کرده اند...
ای #شهید_آسمانی
دست ما را هم بگیر....
#شهید_محسن_حججی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#اسير شما شدن
خوبــ استــ ...
اسير #شهدا شدن را میگویم...🕊
🌷خوبی اش بہ
اين استــ ڪہ از
اسارتــ #دنيا آزاد ميشوی...🍃
#شهیـد_سجـاد_طاهرنیـا🕊
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔹آنجا پشت #خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز🛋 دیروز دنبال #گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود😔
🔸جبهه بوی ایمـ💖ــان میداد و اینجا #ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان🚪 مینوشتیم #یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید🚷
🔹الهی نصیرمان باش تا #بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم⛔️ آزادمان کن تا #اسیر نگردیم.
#شهید_علی_شوشتری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh