فرش قرمز پهن کن در من که خون برگشته است
عقل این فرمانروای سرنگون برگشته است
سیلِ از کف رفتههای من به کوهش باز گشت
رنگ و رویم نیز شاید تا کنون برگشته است
هر کجا یک دست و پا گم کرده بودم یافتم
بعد از آن جنجال بی پایان، سکون برگشته است
می زنم زیرِ بساط ِ چیزها بر میزها
خشم من بر چهرهی خوار و زبون برگشته است
مالک ِ بازارهای بَرده در من نیستی
فرصت تغییر اوضاع درون برگشته است
راه را غرق علامت های مصنوعی نکن
از مسیری غیر از این صحرا، جنون برگشته است
جز تو مضمونی ندارم تا فراموشش کنم
عشق برگردد، به میز آزمون برگشته است
سالها از سن رشد خویش دور افتادهام
آدمِ این غار از خواب ِ قرون برگشته است
در میانِ تاجِ نازت گور میکندی ولی
از میان گور، این محتاجِ خون برگشته است
#امیرحسین_هدایتی
تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری
چون خوابِ دَم صبحی و تعبیر نداری
هر وقت زمانش برسد، میرسی از راه
چون مرگی و یک ثانیه تأخیر نداری
عقل آمده با لشکرش، امّا تو چه ای دل؟!
حتّی سپر و نیزه و شمشیر نداری
ای بخت نگونبخت من! امروز عوض شو
فردا که شود، فرصت تغییر نداری
گفتی که وفادار بمانیم؟ وفا چیست؟
چیزیست که تو، از بدِ تقدیر نداری...
#مجید_بابازاده
آن لشکر پوشالیِ بی عرضهی مست
شد خوار، به دستِ غزهی سنگ به دست
از لشکر ما که جای خود، لپ گنده ؛
از لشکر زنبور کنون خورده شکست
#زائر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
۱۴۰۳/۲/۲۳
کمی باران، کمی عشق و کمی صحبت کنار او
چه تصویری، چه تفسیری، کجایی جانِ جانانم؟
#سیده_زهرا_ابطحی
اردیبهشت
ای کاش ماهها همه اردیبهشت بود
ای کاش راهها همه راه بهشت بود
باغ از شکوفه خرّم و صحرا ز سبزه سبز
گویی که از بهشت خدا رونوشت بود
دیوار خانهها همه نسرین و نسترن
گل جای خاک و آجر و سیمان و خشت بود
چوپان کنار چشمه و سرگرم نی زدن
دهقان میان مزرعه مشغول کشت بود
بارانِ پرلطافت، میشست و میزدود
هر جا که خار، یا خس و خاشاک زشت بود
ای کاش هیچکس دل کس را نمیشکست
دنیا به کام مردم نیکوسرشت بود
«هر جا که هست، پرتو روی حبیب هست»
گیرم که دیر و مسجد و گیرم کنشت بود
اردیبهشتیام من و در خود شکفتهام
ای کاش ماهها همه اردیبهشت بود...
#غلامعلی_حدّاد_عادل
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
زیباییات من را به یادِ آن زمان انداخت
روزی که چشمت چاییام را از دهان انداخت
تخمِ سکوت افتاده در بازار مسگرها
چشمان تو یک شهر را از آب و نان انداخت
دزدانه آمد هر سحر از بامتان بالا
خورشید را آن چشمها٬ از نردبان انداخت
ابرو کشیدی آهوانِ خسته رم کردند
بهرام در غاری خزید، آرش کمان انداخت
من از قلم افتادهای بودم که چشمانت
نام مرا در کوی و برزن بر زبان انداخت
هر جنگجویی که شبی مهمان چشمت شد
از ترس جانش صبح زین بر مادیان انداخت
مردان هنوز از رنجهای ایل میگویند
روزی که چشمت لرزه بر اندام خان انداخت
#عبدالحسین_انصاری
اجاق خاطره خاموش میشود، برگرد!
کلام عاطفه مخدوش میشود، برگرد!
نگاه روشن تو قبلهگاه زیبایی است
فضای آینه مغشوش میشود، برگرد!
کبوتری که پیامآور رهاییهاست
شکار فاجعهٔ قوش میشود، برگرد!
دلی بهحال دل باغبان نخواهد سوخت
بهار، بیتو فراموش میشود، برگرد!
دلم برای غزلهای ناب تو تنگ است
تمام پیکر من گوش میشود، برگرد!
#مرتضی_امیری_اسفندقه
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد...!
#عليرضا_عرب_عامری
یکشنبه است، بوی غزل میدهد تنت
بوی گلاب،بوی عسل میدهد تنت
در انحنای عصر غریبانهای چنین
انگار باز طعم بغل میدهد تنت
آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام
روی زمین بکر، گسل میدهد تنت
ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر!
ـ حیّ بخیر خیر عمل میدهد تنت
عاشقترین دقایق یکشنبهء منی
وقتی مجال بحث و جدل میدهد تنت
من هم به رقص آمدهام بس که آنقدر
مفعولُ فاعلاتُ فعل میدهد تنت
صبح دوشنبه شاعر این چند بیت مست
طعم غزل، عسل و بغل میدهد تنش...
#ابوذر_دارابی
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من، تو در کجای جهانی که نیستی؟!
#غلامرضا_طریقی
به میزبانی
هیئت حضرت رسول اکرم
هیئت حضرت زینب کبری
مهاجرین افغانستانی دستجرد
با اجرای؛
سید محمدجواد شرافت
باحضور:
حجتالاسلام جواد محمدزمانی
سید مهدی موسوی
مرتضی حیدری آلکثیر
محسن کاویانی
سید علی نقیب
مجتبی خرسندی
حمزه محمودی
زمان؛
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
بعد از نماز مغرب و عشاء
مکان؛
دستجرد،میدانک، امامزاده ذکریا
کانال #فراخوان_شعر در ایتا؛
@Farakhanesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار خستهدلانت زیارتی ناب است
زیارتی که تمنای چشم بیخواب است
به لحظههای مناجات شبروان سوگند
دخیل گنبد زردت، نگاه مهتاب است
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
با دیدن تو تار شده چشمانم
هر ثانیه بیمار شده چشمانم
از بس که برات شعله روشن کرده
دهقان فداکار شده چشمانم
#رضا_نیکوکار
ماییم کسی که بی سبب می کوشد
آن تشنه که از جوی عطش می نوشد
خسران زده ایم و سرنوشتش این است
آن کس که در آفتاب، یخ بفروشد
#میلاد_عرفانپور
راه گم کردم چه باشد گر به راه آری مرا
زحمتی بر من کنی واندر پناه آری مرا
مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا
#اوحدی_مراغه_ای
🔷 ۴ راهکار برای مداح هایی که
صداشون زود میگیره و خسته میشه:
🔹قبل از مداحی صداتو با استفاده از
تمرینهایی که یادت میدم گرم کن.
🔹تارهای صوتیت رو زیپ کن.
🔹همیشه حنجره تو مرطوب نگه دار.
🔹تکنیک های صداسازی رو یاد بگیر
و مستمر تمرین داشته باش.
با بالاترین کیفیت بهت آموزش میدیم
که چه جوری صداتو از نو بسازی🌱
اگه میخوای مداح حرفه ای بشی
بزن رو لینک، عضو کانال شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/522387783C25b23e5f97
پهلو زده خورشید به چشمان شما
سرسبز شده دشت ز دامان شما
محبوب من! اینجا همه حیران تواَند
جان من سرگشته به قربان شما
#مریم_احمدی(#حضرت_باران)
#رباعی
گنجشکم و زخمی شدهی سنگِ توام
سربازِ شکستخورده در جنگ توام
با این همه دست روی قلبم بگذار
انگار هزار سال دلتنگِ توام
#ناصر_حامدی
هدایت شده از گلچین شعر
تویی روح شباب ای حضرت صبح
نسیمت عطر ناب ای حضرت صبح
ندا سر میدهد خورشید بردار
ز چشمانت حجاب ای حضرت صبح
#مریم_احمدی(#حضرت_باران)
#عضوکانال
@golchine_sher
اینجا کسی که باز لبش بر شکایت است
بر سفرهای نشسته که تا بینهایت است
ما بندگان جود حسن تا قیامتیم
رنگین کمان چهرهی ما از خجالت است
زهرا، حسن، حسین و علی، مصطفی... همه!
این خانواده عادتشان بر کرامت است
در پیش مجتبی که کسی بینصیب نیست!
آقای ما، خدای کرم! با عنایت است!
هر کس که از دو دست حسن بینصیب شد
توفیق او کم است اگر کم سعادت است
شایسته نیست پیش حسن التماسها
«در حضرت کریم تمنا چه حاجت است»
#محسن_علیخانی
#امام_حسنی_ام
#دوشنبههای_امام_حسنی
پ.ن:
۱. مصرع آخر تضمین شعر حضرت حافظ است:
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است؟!
۲. «حضرت» به معنای «حضور» است.
او بین جمع بود، غرورم نمیگذاشت
در خلوتم نشستم و تنها گریستم ...
#عاصی_خراسانی
دوستت دارم که میگویی هوایی میشوم
هی هوایی کن مرا! تکرار می دانی که چیست؟
#اسماعیل_ساسانی