eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای علت شیدایی من، صبح‌به‌خیر ای روح مسیحایی من، صبح‌به‌خیر خورشید به اشتیاق تو سرزده است محبوب تماشایی من، صبح به‌خیر ()
هدایت شده از گلچین شعر
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم: با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم آنقدر سیر ببوسم...نکند سیر شوم؟ درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم باید ابراز کنم نیت رویایم را باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم اولین تار سفید سرمن را دیدی حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم @golchine_sher
  تو آفتاب و من آن ذره‌ام ز پرتو مهرت که از دریچه درآیم، گَرَم ز کوچه برانی
شرمنده‌ام اگر نفست تنگ می‌شود از بوسه‌های پشتِ همِ بی هوای من! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
او اگر یک ذره هم بیمِ جدایی داشت در دل اینچنین بر اشتباهات خودش دامان نمی‌زد...
هر صبح قاب پنجره را باز میکنم درآسمان خاطره پرواز می کنم در نیل شعر های خروشان زندگی من با عصای قافیه اعجاز میکنم! وقتی سیاهِ بخت مرا شانه میکنی حتی برای آینه ها ناز می کنم! هربار از صدای دلم طفره رفته ام کتمان بس است!خسته ام!ابراز می کنم با یاری و نگاه خداوند مهربان من عشق را به نام تو آغاز میکنم!
با همـــه ی بی ســــرو سامانــی‌ام باز به دنــبال پـــــریـــشانــی‌ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویـــران شدنی آنی‌ام
🥀 یا صاحب‌الزمان ادرکنی 🥀 خورشید در انتظار ما مانده هنوز انگار که بی‌قرار ما مانده هنوز رویای ظهور نور شورانگیزش در حسرت اضطرار ما مانده هنوز
🔎 📝 محفل ملی شعر 🔻با شعرخوانی؛ اعظم سعادتمند زهرا سادات هاشمی عاطفه جوشقانیان سیده فرشته حسینی سیده نرگس میرفیضی راضیه جبه داری فاطمه زاهد مقدم منصوره محمدی مزینان مهتا صانعی محدثه آشتیانی 🎙با‌ اجرای رقیه خلف زاده 📚 همراه با رونمایی از دو کتاب‌ (بازدَم و هَم‌دمَ) از سروده‌‌های سمانه خلف زاده 📅 شنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت ۱۷ تا ۱۹ 🏫 قم،بلوار جمهوری، نبش کوچه(۶)، اداره کل تبلیغات اسلامی، سالن کوثر 🔸به همراه اهدای هدیه‌ی یادبود به همه‌ی حضار گرامی... 📌حضور برای عموم بانوان آزاد است 🔰 با از برنامه‌های فرهنگی هنری استان باخبر باشید 👇👇👇 🆔 @Honarestan_net
باد می‌گردد و در باز و چراغ است خموش خانه‌ها یک سره خالی شده در دهکده اند. بیمناک است به ره بار به دوشی که به پل راه خود می‌سپرد. پای تا سر شکم مان تا شبشان شاد و آسان گذرد. بگسلیده است در اندوده دود پایه دیواری. از هر آن چیز که بگسیخته است نالش مجروحی یا جزع های تن بیماری. و آنکه بر پل گذرش بود مشکل‌ها هر زمان می‌نگرد. پای تا سر شکم مان تا شبشان شاد و آسان گذرد. باد می‌گردد و در باز و چراغ است خموش خانه‌ها یکسره خالی شده در دهکده اند. رهسپاری که به پل داشت گذر می‌ایستد زنی از چشم سر شک مردی از روی جبین خون جبین می‌سترد. پای تا سر شکم مان تا شبشان شاد و آسان گذرد.
اگر چه میکده ها بسته است،...چشمانت به جامِ هر که بخواهد شراب می ریزد
التماس دعا🌹
با هر نفست عطر خدا آوردی جای همه‌ دردها دوا آوردی باز است به روی تو در قلبم باز ای صبح خوش آمدی صفا آوردی
در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده قدری از باده‌ی ته مانده در آن جام بده بنشین دود کنم هستی خود را با تو مثل قلیان دو سر چاق به من کام بده گره‌ی روسریت را کمی امشب شل کن به تمام شعرا...نه...به من الهام بده رعیت باغ توام دختر ارباب فقط مشتی از نوبر هرساله‌ی بادام بده دست کم جای جوابی به سلامم یکبار بی تفاوت نگذر از من و دشنام بده حکم دادی به خداحافظی آخر، قبلش قدر یک بوسه به من فرصت فرجام بده به سراغ من اگر آمدی آهسته بیا غزلی تازه بخوان، فاتحه آرام بده
با من بگو تا کیستی، مهری؟ بگو، ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو گیرم نمی‌ گیری دگر، زآشفته عشقت خبر بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو غمخوار دل ای می ‌نیی، از درد من آگه نیی ولله نیی، بالله نیی، از دردم آگاهی بگو بر خلوت دل سرزده یک ره درآ ساغر زده آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟ من عاشق تنهایی‌‌ام سرگشته شیدایی‌ام دیوانه‌‌ای رسوایی‌‌ام، تو هرچه می‌خواهی بگو
رشته گر باریک باشد در محبت، باک نیست جهد کن تا از کشاکش، نگسلانی رشته را
چون درختی خشک با شاخه هایی پر غبار وریشه هایی تشنه پامال زمستان چشم به راه شکفتن با شوق صد شکوفه بهاری ترین ابر را انتظار می کشم... در حیرت اینکه دهقان به چه کار کِشت مارا...؟! درباره خودتان بنویسید!؟ جواب:انسانی در پی آدم هستم
جنون زلف‌هایت برده از من باز، بازی را بیا پایان بده مردانه این گیسو درازی را بکش ابرو، بزن چاقو، بده مرهم، خدایی کن به شدت دوست دارم این مدل بنده‌نوازی را تمام پاره خط‌های تنم را قطع کن با وصل بر اندازیم این قانون خط های موازی را فقط تو می توانی قاتل یک شهر باشی، بعد به یک لبخند برداری کلاه هر چه قاضی را بیا با اتحادی مزدوج حل شو در آغوشم که از بنیاد برداریم اضلاع ریاضی را دهان دائم الخمرِ خُمت را بسته تر کن باز بیا از رو ببر یکجا، زکریاهای رازی را
گم‌گشته‌ایم در خود و پیدا نمی‌شویم ما بعد از این شکسته‌دلی، ما نمی‌شویم
❣ اگر قول تو سر قرار اگر می‌آمد آمدشدِ انتظار، سرمی‌آمد کارم نه به دست عقل اگر می‌افتاد از عشق چه کارها که برمی‌آمد
هر کسی هست گرفتارِ خط و خال کسی از همه کار جهان من به علی مشغولم دور او گشتم و میگردم و خواهم گردید سالیانی است به شغل زُحلی مشغولم خبری نیست در این دهر خبر نامِ علی است غیر او من به امور بدلی مشغولم از نجف آمده بودم به نجف خواهم رفت من برای نجفم من به علی مشغولم
بايد به آغوش خزان مجبور باشد تقويم وقتي از بهارش دور باشد! سهم اجاق روشن هيزم شکن هاست اينجا درختي که اجاقش کور باشد! مي خواستم خورشيد باشم، حبّه هايم فانوس دست خوشه اي انگور باشد عطر مرا در چشم هايت منتشر کن آيينه بايد بازتاب نور باشد! اي مرگ لطفاً شال سبزي که مي آري گل هاي سرخش با لباسم جور باشد!!
همیشه شاعران آواره‌ی شعرند اما من به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر می‌آید...