زبان واژهها سنگین، نگاه واژهها تبدار
هزاران حرف در سینه اسیر لکنت افکار
پریده رنگ آبادی، نشسته گرد ویرانی
دل آزادگان میسوزد از خاکستر اخبار
گرفته پیچک غم را بغل دلتنگی خانه
پرنده اشک میریزد به روی شانهی دیوار
تمام باغها زخمی، تمام نخلها بی سر
تمام بیدها مجنون، تمام سروها بر دار
امان از آتش و از آتش و از آتش و آتش
فلسطین طعمهی آتش، فلسطین طعمهی تکرار
کمیت لحظهها لنگ است، ساعتها همه خسته
سحر تاریک و شب روشن! زمین خورده زمان انگار
نبار ای ابر سربی، رحم کن! باران نمیخواهد،
گل غمرنگ بیگلدان، که تنها مانده در آوار
الا سیمرغ حق! قاف عدالت را اگر دیدی
بگو ای کوه، خم شو بار غم را از زمین بردار
#مارال_افشون
#فلسطین
😭🖤🏴
از عشق حسین،تا که جامش پُر شد؛
او در صدف توبه وجودش دُر شد
در مکتب عشّاق اباعبدالله؛
اسطورهی عاقبتبخیری حر شد...
#حر
#توبه
#عاقبت_بخیری
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
زمین خوردم، کرم کن، کاشف الکرب گدایت باش
شکستهبالها اینجا، شکسته دل نمیگردند
#یا_انیس_النفوس
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
🥀 تبادل فهرستی 🥀
تعدادی از کانالهای شعر و ادبیات:
شعرهای ناب:
💠 @sherhaye_nab
کلبهی شعر:
💠 @shaeranehayemahkhaky
اشعار محسن علیخانی:
💠 @MohsenAlikhanySher
آبادی شعر:
💠 @abadiyesher
سرزمین شعرها:
💠 @sarzaminesher
آموزش شعر به زبان ساده:
💠 @shaershow
خطخطیهای دل:
💠 @khatdl
حافظخوانی و ادبیات:
💠 @hafez_adabiyat
اشعار نوید نیّری:
💠 @qalamhayeashegh
گاهنوشتههای دل:
💠 @Neveshtehaidel
چایخانهٔ عشاق:
💠 @chaykhaneoshagh
اشعار مجید بوری:
💠 @majiidboori1371
اشعار مارال افشون:
💠 @poem12
سرودهها و نگاشتههای امید شمسآذر:
💠 @ooriya
خطخطیهای جواد:
💠 @javad14md
معصومانه:
💠 @sherekhobb
صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ
🏴🏴🏴
چقدر اشعار تلخی روی دستان دلم مانده
هنوزم طعم عشقت، زیر دندان دلم مانده
ببین! احساس پرشورم نمکگیرت نکرد آخر
عمیق زخمهایت بر نمکدان دلم مانده!
زمستانم، لحاف دستهایت را نگیر از من
به فکر دستهایم باش، بوران دلم مانده
من آن نیزار دلخونم، همان نیزار دلتنگی
هزاران آه خسته در نیستان دلم مانده
پر از رنج عبورم، سنگلاخم، خانهٔ دردم
من آن رودم که از فریاد، جریان دلم مانده!
جنونِ بند بند خاطراتم را نمیدیدی،
زنی که انفرادی پشت زندان دلم مانده؟!
نمیدیدی مزار خستگی بودم، نمیدیدی؟
که روی دست دنیا، نعش بیجان دلم مانده؟!
نگفتی قاصدکهای دلم از غصه میمیرند؟!
ندیدی داغ شببو، کنج گلدان دلم مانده؟!
پس از بیداری بیانتها از قهوهٔ چشمت
عجب تقدیر تلخی توی فنجان دلم مانده!
شعاع امنِ آمینِ نگاهت را نگیر از من
دعایی بیاجابت در شبستان دلم مانده
بمان رستم!بخوان تا آخر این عشق حماسی را
فقط یک قافیه تا آخرین خان دلم مانده
#مارال_افشون
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
"سقّا"
چو سقّا رازِ غیرت برملا کرد
ز هر حرفِ "حَمیّت" جمله ها کرد
به راه سرسپردن بر ولایت
به "هَل مِن ناصِراً " دِینش اَدا کرد
علی در خونش آمد وقتِ پیکار
به وقتِ جوشش اش محشر به پا کرد
در ایفاءِ محبّت رتبه آورد
چو مشقِ عاشقی از ابتدا کرد
ز حیدر غیرت و ام البنین عشق
چو می آموخت درسش کِی خطا کرد
برادر بود حسین امّا ابوالفضل
به امرِ مقتدایش اقتدا کرد
آسیه مرادپور
(خاتون)
#طفل_رباب
آسِمان دیده که سقّا تشنه لب در بین آب
یاد کرده از تَرَک های لبِ طفلِ رباب
گفته در گوش فُرات از گریه های مادرش
سینهء بی شیر و طفلی که ندارد هیچ خواب
#روح_الامین_کشاف
•| #اباعبدالله |•
مادر به اشک روضه مرا داده است شیر
در شیرم آب کرده، ولی سود با من است...
#محمد_سهرابی
#محرم 🏴
تقدیم به ارغوانی ترین شش ماهه ی عالم
مثل خورشید کوچکی بوده روی دستان ِکهکشانی ها
او که پیچید مثل نیلوفر ،دور لب های ارغوانی ها
آفتابی که عالم امکان، بوده چون ذره در مقابل او
چشم هایش شکوفه های انار ،بوده در بزم جانفشانی ها
با نگاهی قشنگ بر بابا ، گفته او از تمام احساسش
حرفهای نگفته ی هم هست ، در الف بای بیزبانی ها
با دو دستی که رنگ باران داشت گفت :رحمی که طفلکم تشنه است
اندکی آب ، شد لب نوزاد!! خشک چون برگ شمعدانی ها
بچه آ هو تکان تکان می خورد ، روی دستان پر تب بابا
زیر حلق علی نمایان شد ،کور گردد کمان جانی ها
حرمله با کمان نشانه گرفت ، رو به سمت غزال و بابایش
حلق شش ماهه ای پر از خون شد ،در لالا لای نغمه خوانی ها
صبر کن یک صدای عرشی گفت، نازنینم ،خودم خریدارم
خون گرم علی که بالا رفت ، خیره گشتند آسمانی ها
زینب و داغ بیقراری که ... ، زینب و چشم اشکباری که
پشت خیمه رباب حاضر بود ، زینبش دید جانفشانی ها ...
#زینب_حسامی
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد
#علی_انسانی
فقط نه رخت عزا این، لباسِ نوکریاست
سپیدبختترین شد سیاهپوش حسین....
#امیرحسین_پورعزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره...
جوری لالایی بخونم حرمله م گریهاش بگیره
#شمر_زمانهات_را_بشناس
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را میزدی فریاد با گریه
گلویت غرقِ خون شد تا نمانَد هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد، نمیبینم
سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حقِ مطلبِ خود را ادا کردی
چه لبخندِ پُر از وحیی، چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری
چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی
تو را از واهمه در قامتِ عباس میبیند
اگر تیر سهشعبه کرده پیشت عرضِاندامی
اَلا یا قَوم اِن لَم تَرحَمونی فَارحَمو هذَا ...
بُرید این جمله را ناگاه تیرِ نابههنگامی
چنان سرگشته شد آرامشِ عالم که برمیداشت
به سوی خیمهها گامی، به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاکها گهواره میسازد
ندارد دفنت ای ششماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه ...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی ...
کنارِ گاهواره مادرِ چشمانتظاری هست
برایش میبَرَد با دستِ خونآلوده پیغامی ...
#سیدحمیدرضا_برقعی
دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی
یا که جای من از این تیر عسل می خواهی
می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااقل بر لبِ من قند بده پیش رباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیش رباب
عمه ات نَشنود این را:کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد
صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد
صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به روی دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد
من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد
#حسن_لطفی
تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
#محمدحسین_رحیمیان
😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی نوحه پرشور معروف و نوستالژیک "نزار قطری" بعداز ۱۷ سال در حسینیهمعلی🥹
ای سرپناه هر چه گنهکار و بیگناه
در رزمگاه غم، نفس توست تکیهگاه
ای کهکشان عشق، به دلهای آشنا
ای مهربانترین، که عزیزی و جانپناه
زردیم و بیقرار، شبیه زمین سرد
بی تو شده خزان، همهی روز و سال و ماه
شیرینتر از کلام تو فرهاد کی شنید
هستی سرود عشق، به هنگام هر پگاه
یا ایهالعزیز! اغثنا، بریدهایم
از دودهی ستم، شده هر روز ما سیاه
شرمندهایم ما، تو بیا جان عمهات
بر ماست توبه و کرم توست یک نگاه
#این_صاحبنا
#مشهدی_زاده
هدایت شده از اشعار "عاصی"
حرمله ای کاش دستت بشکند ، این تیر بود؟!
ظاهرش تیر سه شعبه باطنش شمشیر بود...
حلق اصغر(ع) را ببین پاشیده شد از هم دگر
شد رباب(س) از این غم جان کاه اصغر خون جگر
قطره ای آب از فرات ای کاش میشد قسمتش
قبل از آن تیر لعین ، شد کشته اصغر با عطش
در تحیّر مانده مولایم حسین(ع) در کربلا
تا چگونه طفل خونین را برد تا خیمه ها...!
"عاصی"
🍃🖤🍃😭
کاش دشت روبهرویت لااقل یک مرد داشت
یک سوال مادرانه، تیر خیلی درد داشت❤️🩹؟
-علی اصغر