eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
416 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏❤️🌺در ، تو را آرزو میکنم ای همه بخوانیم ............. باید تو را شبیه حاجی به حج بخوانیم با سوز و آه سینه، مثل خلج بخوانیم در صحن انقلاب و در برزخ شفاعت باید تو را شبیه مردی فلج بخوانیم دریا به خاک افتاد از بی تفاوتی ها ای دل بیا به یادِ بحر هزج بخوانیم ما ماهیان مرده، در انتهای این رود باید که از سکوتِ سد کرج بخوانیم من گاه خسته از تو، تو گاه خسته از من اما بیا که هم را از روی لج بخوانیم شاید شبی شبیه خواننده های کافه باید عزیز خود را در سنگلج بخوانیم ما کافرانِ ابرو، چشم از تو برنداریم تا کج مسیرها را، از راه کج بخوانیم در ، او حاضر و تو غائب بر ما همه ست واجب، امشب بخوانیم قم المقدسه ....................................... خلج: از ذاکران اهل بیت علیهم السلام هزج: سراییدن سرود طرب انگیز سنگلج: قدیمی ترین تماشاخانه‌ی فعال ایران 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷🤦🏻 غزلی تقدیم به ساحت نورٌ علیٰ نور (عج) .............. مرا زمین زده عمری هوای آمدنت به گوش می رسد اما صدای آمدنت چقدر زندگی ات کردم ای چقدر گرفتم برای آمدنت! بکُِش مرا به صلیبِ ستاره ها ای ماه هزار جانِ گرامی فدای آمدنت سرم به ی غربت نشست و خواند کرد مرا آمدنت کردم و بر لبم گل کرد به رفتم و گفتم: آمدنت! قنوتِ من است و دهان من پُر شد همیشه بعدِ نماز از دعای آمدنت به شرحِ صدرِ تو می خورد سوگند بیا قسم به تو و آیه های آمدنت 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🔴 شماره تلفن 📞   شماره تلفن  05148888 مستقیم به میکروفن ضریح امام رضا (ع) وصله، هر درددلی دارید به آقا بگید. کاملا رایگانه التماس‌دعا 🙏🏻 من از امام رضا (ع) در این شب عزیز 💚 خواستم برای امام زمان (عج) 💛 و و و خواستم برای خودم و همچنین 💙 و برای مردم جهان شما چی!؟ نشر بدید شاید کسی دلتنگ باشه❤️‍🩹🕊 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، گور حرف این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم ها عقربه می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود بغض های تلخ من حل شد درون استکان عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک تر می شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان راهی صحنت شدم از با در ام افتاد و رازم شد عیان موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه ای اما کمین کرده ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی هوا و بی زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه ی ترحیم من، کوچه های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻👌🏻 به ساحت رفیع و پیروان مکتب او بقا و فنا ............... ، مرگی پر از جاده ست، مرگی سرد و طوفانی ، خوابی پر از باده ست خوابی گرم و طولانی از آن روزی که له کردند تو را با اسب درگیر است و نبردی غیرانسانی از آن روزی که گیسویت، به دست نی، شد جهان، تنها به ما داده ست آشوب و پریشانی از آن روزی که گُل کردی، میان نبوده سهم ما از خاک، جز تخریب و ویرانی نباید رد شد از به آسانی که پایانش نخواهد بود جز رنج پشیمانی! خدا لعنت کند آن را که آتش زد به خدا لعنت کند بیگانگان را بالاخص ثانی چه ها که سر زد از آن روز چه بت ها جان گرفتند و شدند اصحاب ایمانی! چه ها که سر زد از آن روز که شد در آتشِ گودال، قربانی! خدا را شکر، با حالمان خوب است اخیرا هم که بر پا کرده ای در شهر، به امّید دل بر بستند سلام آورده اند از ، شکوه پرچمِ سرخت به اهل کذب، ثابت کرد که تو و به غیرِ تو همه فانی تمام رودها اشکند، اشک کوه های سخت که از داغ تو لبریزند و می بارند عرفانی اگر این است پاداشِ کسی که بر تو می گرید چه توفیقی ازین بهتر که خَلقی را بگریانی ۱ به قربان تمام بانیانِ خرد و سنگینت که می زنند و نذرها دارند پنهانی دلم دریاست و دستم کویر، آقا نگاهم کن که از دستم نمی آید به جز و در این یک ساعتی که این غزل را مشق می کردم هزاران افتادند از پا در دبستانی دوباره حرمله می زند بر مشک کجایی ای !؟ کجایی ای !؟ دوباره شمر در دارد می کُشد را ، شد! مسلمانان، مسلمانی! ۲ قم المقدسه ............................................‌.‌........ ۱. محمد خرمشاهی سال‌ها جزو نویسندگان ثابت برنامه معروف فکاهی رادیویی “صبح جمعه با شما” بود. بعضی از شعرهای او معروفیت بسیاری پیدا کردند؛ از جمله این بیت او: ز حق توفیق خدمت خواستم، دل گفت پنهانی چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی. ۲. بیتی از حکیم سنایی مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15