🔴مقدسنماهای فراری
شهید مطهری: اگر میخواهید بفهمید که مقام امر به معروف و نهی از منکر در اسلام چیست، این روایتی را که در کافی است مطالعه کنید.
فرمودند: در آخرالزمان مردم ریاکاری پیدا میشوند که دائما قرآن و دعا میخوانند اظهار مقدس مآبی میکنند یک مردم تازه به دوران رسیده احمقی هم هستند.
تنها چیزی که این مقدس مآبها به آن اعتنا ندارند امربه معروف و نهی ازمنکر است. اینها تا #مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر #کوچکترین_ضرری به ایشان نمی زند به آن تن نمیدهند. دائم دنبال این هستند که یک راه فراری برای فریضه پیدا کنند یک عذری بتراشند که "خوب دیگر نمی شود، دیگر ممکن نیست." دنبال آن عبادتهایی هستند که به جان و مال و حیثیتشان ضرر نمیزند.
اما اگر وظیفه ای ضرری به جایی میزند دیگر آن را قبول ندارند. تا آنجا که میفرماید اگر نماز هم به کار،حیثیت یا جانشان ضرر میزد آن را رها میکردند همان طور که عالیترین و شریفترین فریضه ها را رها کردند نماز را هم رها میکردند.
آن عالی ترین و شریفترین فریضه ها کدام است؟ امربه معروف و نهی از منکر فریضه بزرگی است که سایر فرایض به وسیله آن بپا میشود.
این عماریون
چون در جیبش #عکسشهیدمحمدعلی شاهمرادی را دیده بودند با اینکه #جنگتمام شده بود او تیرباران کرده بودند.
از #شجاعت و دلاوری شهید شاهمرادی میگویند، #میخواهیم از زبان خودتان از شجاعت این شهید بگویید.
#محمدعلی خیلی #نترس و شجاع بود همان سال زمستان که انقلاب پیروز شد دیپلم گرفت. #شهریور بود که به مدرسه و نزد من آمد، میخواست چیزی بگوید اما #خجالت میکشید.
#فکرکردم پول لازم دارد اما وقتی پرسیدم متوجه شدم که میخواهد به کردستان برود و اجازه میخواهد.
به او گفتم که همین جا بمان، #سربازی برو و بعد هم در جایی استخدام شو و کار کن اما گفت که نه ما #چندنفر هستیم با بچههای اصفهان که میخواهیم به #کردستان برویم. هر چه گفتم فایدهای نداشت روی حرف خودش بود برای همین به همراه چند نفر از بچههای اصفهان که #شهیدخرازی هم جزو آنها بود به کردستان رفتن
اینکه #شجاعت محمدعلی از کجا #سرچشمه میگیرد باید بگویم که ما #عشایر بودیم، عشایر همه شجاع و بیباک هستند آنها در کوهستان و در #خطرها بزرگ میشوند. ما طایفهای میان ایل بختیاری و #قشقایی و از ایل شاهسون بودیم.
#جمعیتمان زیاد نبود و به قول معروف مجبور بودیم که شجاع باشیم؛ مردان ما همه شجاع و دلاور بودند.
#نمونهاش شهدای دیگری مانند منوچهر که 14 ساله بود، یا نبیالله که دانش آموز بود و یا بقیه شهدا که همه بسیار جوان بودند و نترس و به دل دشمن زدند.
فرماندهان جنگ آن زمان هم از شجاعت شهید شاهمرادی بسیار گفتند و سخنرانی کردند.
#مثلامحسنرضایی زمانی که در دانشگاه اصفهان سخنرانی داشت در بخشی از سخنرانیاش گفت: «شجاعت یکی از ویژگیهای شهید شاهمرادی بود.
به #جرات میتوان گفت شجاع ترین فرمانده جنگ بود مستقیما روبهروی #تیر و تانک دشمن حرکت میکرد بدون اینکه پلک بزند و این یک چیز عجیبی و بیسابقه بود»
#سردارصفوی گفته بود: «شهید شاهمرادی کسی بود که بسیجیها میگفتند اگر خطی در حال #سقوط بود وقتی شاهمرادی میآمد #مطمئن بودیم آن خط دیگر سقوط نمیکند.
وقتی میآمد تا نقشه عملیات را #توجیه کند با آن #لهجه شیرین عشایری خودش ساده حرف میزد اما بسیار دقیق طرحهای عملیاتی را توجیه میکرد.
من در بعضی #عملیاتها دیدم که گلوله از کنار گوشش عبور میکرد، خمپاره کنارش به زمین میخورد ولی ایشان انگار هیچ اتفاقی رخ نداده است #ترسی به خود راه نمیداد».
#ازمهربانی شهید شاهمرادی شنیده بودیم، شما بیشتر از #خصوصیاتاخلاقی او بگویید.
#مهربانترین کسی که در جبههها بود محمدعلی بود. با اینکه معاون لشکر بود با تمام بسیجیها یکسان رفتار میکرد، با آنها غذا میخورد، #خودش جلوی نیروها میرفت و به سنگرهای دشمن میزد.
به #پدر و مادرمان خیلی احترام میگذاشت وقتی به مرخصی میآمد اگر شب بود در نمیزد که آنها بیدار شوند از روی #دیوار میآمد، خیلی چالاک بود، به اتاق خودش میرفت و میخوابید تا مبادا پدر و مادرمان بیدار شوند، #اهلخانه هم صبح متوجه میشدند که محمدعلی به #خانه آمده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
این عماریون
یکی از همکارانش سر مزار #هادی در بهشت رضا به من میگفت که #هادی به #حرام و #حلال مقید بود. تعریف میکرد که نوبتی با دوستانمان صبحانه میخریدیم و میخوردیم. #هادی تا از #حلال بودن پولی که برای صبحانه داده شده بود، #مطمئن نمیشد، #نمیخورد، حتی به من میگفت مادر زمانی که در مرز خدمت میکردم، #پیشنهادات بزرگی از طرف برخی داده میشد تا اجناس و کالاهای قاچاقشان را رد کنم، اما من آنها را تحویل مسئولانم میدادم.
🍃⚘🍃
#هادی #وظیفه خود را به نحو احسن انجام میداد. آنقدر #طالب #حق و #رزق #حلال بود که در برابر #پیشنهادهای #کلان هم حاضر نشد #شرافت و #وجدان کاری و #ایمانش را معامله کند.
🍃⚘🍃
در #زندگی روزمره خودش و خانوادهاش هم به #رزق حلال توجه داشت. یک روز برای کاری به بیمارستان رفته بودیم، پدرش یک چهار لیتری آب برداشت، #هادی رو به پدرش کرد و گفت باباجان چرا این آب را برداشتی؟ درست نیست از اینجا آب بردارید و با خودتان ببرید...
🍃⚘🍃
#پنج شنبه ها به #زیارت #قبور #شهدا می رفتیم.
یک روز صبح از خواب بیدار شد و گفت : #دیشب #خواب دیدم به #زیارت #شهدا رفته ام.
قبل از#ماموریت #لباسهای #نظامیش راجمع کرد وگفت #اضافیه لازمش #ندارم . میخوام ببرم و به #پایگاه مسجد #تحویلش بدم.😭😭
🍃🌷🍃
صدای گریه یک نفر را شنیدم . صدا زدم و پرسیدم که چه کسی دارد گریه می کند؟ در جواب گفت: من# محمد احمدی هستم (شماره مزارش را هم گفت)
🍃🌷🍃
به من گفت از #خانواده ام #حلالیت بطلب و به #مادرم بگو من را حلال کند .من در دوران کودکیم خیلی شیطنت کرده ام ...
🍃🌷🍃
همان روز به #گلزار #شهدا رفتیم تا از #صحت #خواب #مطمئن شویم . به همان #آدرسی که گفته بود رفتیم . کاملا #درست بود.😭
🍃🌷🍃
به علت #مشغله ای و #ماموریتی که داشت #نتوانست به #خانواده #شهید سر بزند ولی به من #سفارش کرد که #حتما به #دیدار #خانواده بروم و #حلالیت بطلبم.
😭
🍃🌷🍃
#آدرس #خانواده #شهید را پیدا کردم و #پیغام #شهید را به آنها دادم. گفتند #مادرش به علت #بیماری که دارد #سه سال است به #گلزار #شهدا نرفته است.
#شاید #دلیلش این بوده.😭
🍃🌷🍃