🍃راه گم کرده ام. در میان امواجی که پرسه زنان احاطه ام کرده اند، گم شده ام. سایه ها بر اعماق دلم چیره گشته اند. کورسوی #امید کجاست؟😥
.
🍃همه ما گم شده ایم. تشنه ایم، شاید که جرعه ای بودنش، تسکینمان دهد. آفتاب در #انتظار بارقه دوست، کم فروغ شده. ماه بر نمیتابد. #قلب جهان هر لحظه میتپد و تنگ تر از قبل میشود. فشرده میشود. اما بر دل سیاه این زمین، نشانه ای از رخ یار نیست🥺
.
🍃یار در دل این مردم #غریب است. بهای #اشک ها و دعاهایش را، حتی با شرمندگی هم نمیپردازیم😔
.
🍃شرمنده نیستیم که از نسیم روح بخش وجودش، به بادهای سرد #گناه کوچ کرده ایم. از یار دور شده ایم، هرچند که قلب او هر لحظه نزدیک ماست❣
.
🍃انتظار، واژه شیرینیست، هنگامی که همچو قند در تلاطم دل آب میشود و #عاشقان را به محضر آسمانیاش میرساند. واژه ای که زیر زبانمان میرود اما یکبار هم مزه اش نمیکنیم😓
.
🍃طعم انتظار، چاشنی لبخندهای #ظهور است، برای کسانی که پا از واژه ها فراتر گذاشته و راهی به سوی#معشوق یافته اند🌹
.
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
#جمعه_های_انتظار
.
📅تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #جمکران #یا_صاحب_الزمان
🍃 بعضی ها آفریده میشوند برای #جاودانگی،برای #ابدیت، برای #ماندن و بعضی #شهید میشوند تا #جاودانه بمانند.
.
🌱 تو آفریده شدی و #امانتِ آسمان بودی در آغوشِ زمین
چه خوشبخت بود زمین که چند صباحی تو را مهمان داشت.♥️
.
🌾 زرق و برق #دنیا نگهدار تو نشد! چرا که تو از ابتدا برای #آسمان بودی و روحتِ طاقتِ این همه شلوغی و بیرحمی را نداشته!
همین لطافت و بزرگیِ روح پایت را به #سوریه باز کرد...♡
.
🌱 #میلادِ_زمینیات مقارن شده با شروع #فاطمیه و تو آن فرزندِ خلفی بودی که رفتی تا #انتقامِ_سیلی_مادر را بگیری.😢
.
🍃 خانطومان؛ میدانِ #عشقبازی تو بود
آنجایی که آسمان روحت را به #آغوش کشید و زمین بوریایی شد برای جسمِ اربا اربایت...💎
.
🌾 #مادرانه ، چند صباحی را سر بر دامانش، دور از هیاهوی شهر سپری کردی اما چشم انتظاریِ #فرزندانت تو را بازگرداند.❣
.
🌱 حالا منزلگاهِ ابدیات مسیرِ گاه و بیگاه بچه هاست و تو از #قلبِ آسمان، نظاره گرِ دلتنگیها، لبخند میزنی.🙂
.
🍃 در این وانفسایِ زر و زور و تزویر؛ #دستمان را بگیر... مبادا گردبادِ دنیا ما را ببلعد.🌪
.
به وصل خود دوایی کن #دلِ دیوانه ما را...💔
.
#میلادت_مبارک ، مدافعِ زینب
.
✍نویسنده:#زهرا_قائمی
.
☀️به مناسبت سالروز تولد
#شهید_رضا_حاجی_زاده
.
📅تاریخ تولد: ۶ دی ۱۳۶۶
.
📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
.
📅تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزارشهید :آمل امامزاده ابراهیم
.
#گرافیست_شهدایی #فاطمیه #استوری_شهدایی #مادر
🌿آن شب،شب عجیبی بود. #باران میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. #نماز مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .😥
.
🌿آن شب دل یک بسیجی حوالی #حرم حضرت عشق میچرخید و حاجتش را میخواست.🕊
.
🌿با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از #زیارتش نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست #ضامن_آهو باز میشود.💚
.
🌿میدانست که #علی_بن_موسی_الرضا ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی میشود.
.
🌿شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.🎒
.
🌿او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد.
.
#ابوطاها گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.»
به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی ، #امام_رضا را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد #بانوی_صبر حاجتت را گرفتی.📿
.
🌿همرزمت میگفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر #آسمانی شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در #زمین بگیرد ، حتی گفته بودید شربت #شهادت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان #آقا شده است.😊
.
🌿همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. #لبخند به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی #طاها مرد خانه شد.☺️
.
🌿در عجبم چطور از #همسرت دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های #امیر_علی گذشتی؟😭
.
🌿به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای #معشوق بتپد ، کاش #قلب ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.❤
.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
.
به مناسبت سالروز تولد #شهید_مصطفی_عارفی
.
📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱۳۵۹
.
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ تدمر سوریه
.
📅تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت رضا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته
✨نونوالقلم
🍃دفتر#دلدادگی را ورق میزنم و قصه هر دلداده را میخوانم هرصفحه حکایت آنانیست که ندای عشق را شنیدند و لبیک گویان راهی کوی#عشاق شدند اما هربار راوی قصه تغییر میکند...
🍃یک بار از زبان دخترکی که به انتظار پدر نشسته ، گاهی از زبان پرستویی که با دلی خون از قتلگاه میگوید و گاه قاصدکی در#شام قصه را روایت میکند ...
🍃اینبار به صفحه ای جدید میرسم که راویاش سخن از اولین ها گفته، از اولین روزی که در شیپور جنگ دمیدند ، اولین کسانی که رزم جامه به تن کردند و به پا خواستند و از اولین دل بریدن ها و برنگشتن ها...
🍃اینبار سخن از اولین کسی میگوید که بهر حفاظت از حریم#حرم برخواست
از#اندیمشک؛ شهری شهید پرور ، عباسی به پا خواست و به ندای زینبش لبیک گفت ، که روزگاری در مکتب علی(ع) مشق عشق میکرد و چه توقع از شاگرد این مکتب که گوش به فرمان و آماده گذشت نباشد...
🍃چون #حبیب_بن_مظاهر که مطیع امر امامش بود ، گذشت از هرچیزی که او را قدمی از ابدیت دور میکرد و مشتاقانه به سوی قتلگاه شتافت. پس حبیب قصه ما هم عاشقانه در میدان نبرد مشق جنگ کرد و آهسته کوله بار سفرش را بست...
🍃مبدأ شام بود و مقصد #قلب آسمان!
و درست به وقت یازدهم بهمن هزار و سیصد و نود و چهار به سوی ابدیت پر کشید...🕊
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
♡#شهید_حبیب_رحیمی_منش♡
📅تاریخ تولد: ۱۵ خرداد ۱٣۵۴
📅تاریخ شهادت: ۱٢ بهمن ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱٣٩٩
🥀مزارشهید :گلزار شهدای اندیمشک
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌱شهید تو چه ایه ای از حقی، که این چنین حیاتمان را با یاد خود جلا داده ای.
🌱 یاخته های وجودیمان با هر خاطره ای از تو، آنچنان طراوت و نوری را به خود میگیرند که از سواحل نگاهمان هویدا میشود.
🌱امروز روزیست که پر به #آســمان کشیدی، به من بگو سوخت پروازت کدام یک از افعال نیکت بود، کدام یک از افعال نیکت #خلبان پروازت شد. هق هق گریه ات به وقت #نماز_شبت یا کنترل نگاهت 😔
🌱 تو آنچنان #عارفانه زیستی که همه را مسحور خود ساختی و #قلب ها را فتحکردی. آری آنچنان #حق را شناختی که اینگونه #عاشقانه خرید تورا ...خوشابحالت😭
🌱بگو از برای این #دل ندیده ..شیرینی آن لحظه ای کهمادرت #زهرا به تولبخند زد چگونه طعمی داشت.
از سفر عشقت بگو ...
رفیق عارفم، از من نزد مادرت زهرا یادی بکن.
سلام مرا به #مادر برسان ...
کاش من هم، #همسفر تو میشدم😓
🌱شهید احمد علی نیری در ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۴، در حالی که ۱۹ سال از کشتی عمرشان میگذشت، به فیض #شهادت نائل آمدند. وی یکی از شاگردان خاص #ایت_الله_حق_شناس بودند.
♡پنج صلوات هدیه به روح مطهر شهید بزرگوار♡
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_احمد_علی_نیری
📅تاریخ تولد : ۲۹ تیر ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۲۷ بهمن ۱۳۶۴. اروند رود، عملیات والفجر۸
📅تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۹۹
🥀مزار شهید : تهران.بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍀ناگهان، نور تمام خانه را روشن میکند!!
گویی #ابالحسن، همه ے خورشید را به آغوش کشیده است...! خورشیدی که پرتوهایش آسمان شب را چون روز روشن کرده و از تلاءلو آن، ماه چون کودکی خجالت زده به آغوش ابر پناه برده است.
🍀مردم انگشتِ حیرت به دهان پچ پچ میکنند، مگر خورشید شباهنگام نیز می تابد!؟و همگی به دنبال سرچشمه این #نور عظیم از خانه های مسکوت خود روانه کوچه پس کوچه های تاریکِ #مدینه میشوند.
🍀چندکوچه آن طرف تر امّا، روح تازه ای به جانِ اهل خانه دمیده شده است.
روحی از جنس #خدا به جانِ نوزادی از دامان #فاطمه(س).
🍀لبخند شیرین لبهای پدر، شیرینی عسل را به سخره می گیرد و #شمس_الشموس غرق در چهره آسمانی پسر، زیر لب #الحمدالله تسبیح می کند، نوزاد می خندد و قند در دلِ پدر آب میشود و بار دیگر رضا، سر بر سجده رضایتش را به معبود عرضه میدارد🤗
🍀چه کسی میداند که خداوند از امشب، شیوه جدیدی از کرامت و بخشش را به عالمیان عرضه کرده است؟!
🍀کودکی سرشار از جود و کرامت و احسان. مگر فلسفه جواد نامیدنش چیزی جز جود و بخشش اوست؟!🙃
🍀خداوند راهِ کوتاهی از قلبها به درگاهش گشود!! راهی که انتهایش جز به اجابت ختم نمیشود و چه خوشبخت است آنکه راهِ ورودش به قلب #رضا،نامِ #جواد است...!🌺
🍀باب الجواد، راه ورود به #قلب توست. حاجت رواست، هرکه از این راه میرود.
#السّـــــلام_علیک_یا_جوادالائمه⚘
🍀اسمی گره گشا تر از اسم "جواد" نیست، پایان هرچه خواستم از او "نداد" نیست، بین تمام صحن و سراها،طلوع صبح، جایی به باصفایی "#باب_المراد" نیست.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت ولادت #امام_جواد_علیه_السلام
📅تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱۳۹۹
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃در تلاطم موجی از کلمات دست و پا میزنم ، نفسم بند آمده و خستهام!
میخواهم به ساحل نجات برسم و در کوی عشاق پهلو بگیرم...
🍃جاذبه ای عجیب مرا به این سو میکشاند ، دلم میان این همه#عاشق که آرام خفته بودند، به دنبال#آشنای_غریبی میگشت که نامش رحمان بود."رحمان بهرامی"
🍃میگویم آشنا ، چون برایم در قاب عکسی آشنا شده بود که قامت بلند و #تبسم عاشقانه اش را به رخم میکشید.
و میگویم غریب چون غربت احساساتش گریبان گیر افکارم شده و همین او را برایم غریب تر میساخت.
🍃تضادی عجیب بود که من گرفتارش شدم ، شیرین بود و به همان اندازه هم تلخ.حالا #امواج کلمات کم کم مرا به آن سو که میخواهم هدایت میکنند.
🍃به صوت#موج ها گوش میسپارم از او میگویند که در دامان#بهار متولد شد و در آغوش زمستان ابدی🕊
🍃اویی که کوچکترین عضو#خانواده بود ولی منش بزرگ و#قلب رئوفش به او عظمتی دیگر میداد و همین پوششی شده بود بر تهتغاری بودنش که بزرگتر از #خواهر و برادر های خود جلوه مینمود.
🍃از او میگفتند که زندگیاش در #خدا و #اهل_بیت خلاصه میشد وَ چه از این بهتر که زندگیت در ائمه خلاصه شود...
🍃از این بالاتر که#سرباز دختر علی(ع) شوی و آخر سر در منتهیالیه آرزوی خویش غرق شوی؟ پایان کتاب زندگیش جز این اگر بود جای تعجب داشت؛ چرا که #شهادت پایان کار هر#بسیجی ست.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_رحمان_بهرامی
📅تاریخ تولد: ۲٠ فروردین ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت: ۲٠ اسفند ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱٣٩٩
🥀مزار : گلزار شهدای خرمدره
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
♡به نام قرار بی قراران♡
فتوا صادر شد:
«مولف کتاب آیات #شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم، چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به #اعدام میباشند. از #مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود #شهید است انشاءالله.»
🍃و این بار #جوانی برخواسته از سرزمین سدرهای سبز، مظلومانه فدا می شود.
🍃در این درگه، زمان و مکان معنا ندارند، تفاوتی میان ایران، لبنان، آفریقا و حتی انگلستان یافت نمیشود. مگر نه اینکه "محور هدایت و گمراهی، #قلب و افکار انسان است؟"♥️
🍃آری! اینگونه است که مصطفی محمود، از خیابان های سرد #لندن، چشم میپوشد و به آرام خانهی عشق حسین(ع)، پناه میجوید. او راه نگاه به سوی #خمین دارد، به سوی پیر غلام #حسین(ع).
🍃مصطفی محمود، لندن را به #کربلای خویش مبدل می سازد و از خونش، رایحه ی #بهشت متصاعد می شود.
آری! اینگونه است♡
🍃ما نیز باید کربلای وجودمان را بیابیم و آن دم که ولی اشارتی کرد، فرمانش را به جان پذیریم.
🌺به مناسبت سالروز تولد #شهید_مصطفی_محمود_مازح
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
📅تاریخ تولد : ۱۲ فروردین ۱۳۴۷ گینه کوناکری
📅تاریخ شهادت : ۲ محرم ۱۳۶۸ لندن
📅تاریخ انتشار : ۱۲ فروردین ۱۴۰۰
🥀 مزار شهید : جنوب لبنان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #لندن #شهادت
🍃در تلاطم موجی از کلمات دست و پا میزنم، نفسم بند آمده و خستهام!
میخواهم به ساحل نجات برسم و در کوی عشاق پهلو بگیرم♡
🍃جاذبه ای عجیب مرا به این سو میکشاند، دلم میان این همه #عاشق که آرام خفته بودند، به دنبال #آشنای_غریبی میگشت که نامش رحمان بود."رحمان بهرامی"
🍃میگویم آشنا، چون برایم در قاب عکسی آشنا شده بود که قامت بلند و #تبسم عاشقانه اش را به رخم میکشید.
و میگویم غریب چون غربت احساساتش گریبان گیر افکارم شده و همین او را برایم غریب تر میساخت.
🍃تضادی عجیب بود که من گرفتارش شدم، شیرین بود و به همان اندازه هم تلخ. حالا #امواج کلمات کم کم مرا به آن سو که میخواهم هدایت میکنند.
🍃به صوت #موج ها گوش میسپارم از او میگویند که در دامان #بهار متولد شد و در آغوش زمستان ابدی🌺
🍃اویی که کوچکترین عضو #خانواده بود ولی منش بزرگ و #قلب رئوفش به او عظمتی دیگر میداد و همین پوششی شده بود بر تهتغاری بودنش که بزرگتر از #خواهر و برادر های خود جلوه مینمود.
🍃از او میگفتند که زندگیاش در #خدا و #اهل_بیت خلاصه میشد وَ چه از این بهتر که زندگیت در ائمه خلاصه شود😌
🍃از این بالاتر که #سرباز دختر علی(ع) شوی و آخر سر در منتهیالیه آرزوی خویش غرق شوی؟ پایان کتاب زندگیش جز این اگر بود جای تعجب داشت؛ چرا که #شهادت پایان کار هر#بسیجی ست🤗
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_رحمان_بهرامی
📅تاریخ تولد : ۲٠ فروردین ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲٠ اسفند ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۹ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار : گلزار شهدای خرمدره
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🍃چند ساعتی میشد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و فاطمه، ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. زانُوانِ کوچکش را در بغل میفشرد و چشم هایش مدام پر و خالی میشد😓
🍃مادر گاهی چشمانش را باز میکرد و با بی حالی #اسما را صدا میزد و اسما سراسیمه کنار بانو مینشست تا هرآنچه میخواهند، مهیا کند.
🍃بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک میانداخت و در گوش اسما صحبت میکرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که #جان میگرفت کنار #مادر نشست🥺
🍃خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار #در_و_دیوار ندارد، چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد.
🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ #قلبِ کوچکش را میفشرد. سرش بیحرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمیخورد.!😞
🍃از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه میکرد پرسید : اسما، مادرم دیگر بیدار نمیشود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن #نماز میخواند، قدم برداشت.
درآغوش پدر پنهان شد...
🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ #رسول_الله پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ #معبود شتافته. #خدیجه را در عبای خود پیچید. عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود😭
🍃جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه(س) را مرور میکرد، "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای #خدا و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به #محمد(ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود میکَند...💔
🍃به خانه که باز میگشت با خود اندیشید، زین پس #دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور، سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش، تنها #فاطمه را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود...
🍃محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از #روح و قلب و جانش را به آغوش خاک سپرده بود.
🥀به مناسبت سالروز #وفات جانسوز اُمُ المومنین؛ #حضرت_خدیجه_کبری(س)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته
🍃گویا باز هم میتوان رُخ #مالک_اشتری را دید که در زمین می جنگد ولی با این تفاوت که این بار برفراز آسمانها در جنگ بود.
🍃او اوج میگرفت تا روی ابرها و در چشم بر هم زدنی با بالگرد توپ و تانک دشمن را منهدم می کرد.
🍃گویا در وجود #علی_اکبر تنها چیزی که نمی یافتی ترس از دشمنانش بود. او بی مهابا به #قلب دشمن حمله می کرد.
🍃شجاعت او به اندازه ای بود که حتی شنیدن نامش لرزه بر تن دشمن می انداخت و خواب را از چشمانشان فراری میداد.
🍃او چشم پوشی می کرد نسبت به مقام های دنیوی اما با تمام وجود به دنبال مقام های #معنوی نزد پروردگار می گشت.
🍃گویا او و جنگ #عهدی بسته بودند که حتی ساعتی هم از جنگ دور نمی ماند، عهدی که با قلبی پاک و با #عشق بسته شده بود و هیچ عهد شکنی قدرت #شکست این عهد جاوید را نداشت.
🍃و باز هم این خاک های ایران بود که از خون شهدا آلاله هایی پروراند که جای جای ایران را آباد میکرد و یاد واره ای بود برای سرخی خون #شهدا.
🍃گویا #دنیا برایش زندانی بود که تنها راه رهایی از #زندان پر کشیدن بر فراز و بلندی آسمانها بود.
🍃پر زدن علی اکبر به سوی #آسمان به ما آموخت، می شود #پرواز کرد حتی بدون بال،تنها یاد خداست که میتواند هرکسی را از فرش به عرش برساند...
✍️نویسنده : #گمنام
🍃به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_علی_اکبر_قربان_شیرودی
📅تاریخ تولد : ۲۰ فروردین ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار : گلزار شهدای بالا شیرود
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #کربلا #اربعین #مشهد #طراحی #دل_نوشته
🍃میگفتند شهادت شوخی نیست. ما که لیاقت #قصه شهادت نداریم. پس آرزویش را هم نکنیم اما، مگر همه قصه ها از یک #آرزو شروع نمی شوند؟
🍃آری شهادت شوخی نیست، #رحمت خاصِ خداست. قلبت را بو میکنند ، بوی دنیا که بدهد بوی ماند و حرص و طمع که داشته باشد رهایت میکنند.
🍃انگار او هم آرزوی شهادت داشت
و آرزوهایش اورا به سوی معبود کشاند. تنها قطعه عکسی از او، نه خاطره ایی که بماند و نه سر سوزن حرفی فقط این نام اوست ک بر #قلب تاریخ حک شده
است♥️
🍃علی حیدر حیدری، #مدافع_امنیت، نهم مرداد سال ۴۸ چشم ب جهان گشود و یازدهم اردیبهشت سال ۶۷ چشم از جهان فرو بست. تا ابتدایی بیشتر نخواند و بعد از آن به عنوان #پاسدار وظیفه کمیته #انقلاب_اسلامی در جبهه حضور پیدا کرد و در نهایت بر اثر برخورد گلوله هنگام آموزش نظامی باران رحمت الهی شامل حالش شد و به شهادت رسید🕊
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_حیدر_حیدری
📅تاریخ تولد : ٩ مرداد ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سنندج
🥀مزار شهید : فیروز آباد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی