eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃مجلس حسین، پناهی است برای دل های بریده و چشم های خسته از ، برای آنان که میخواهند های پیچک شده در گلو را ببارند. برای نوکرهایی که دلشان به عشق می تپد، بی قرارِ قرار اند و نام تسکین قلبشان، برای آنان که راه را اشتباه رفته و امضایشان، پای اعمالی است که از انجامش . توبه کرده و اشک می ریزند و لقب حر می گیرند به رسم 😓 🍃حر، همان دشمنی که دقایق آخر پشیمان شد از مخالفت با و بستن آب بر روی اهل خیام. شرمگین، با کفش های آویزان بر گردن و خجالت چین شده بر پیشانی، سوی حسین آمد. کرد و دقایق آخر، سر بر زانوی امامش شهد نوشید. 🍃حرِ کربلا شد برای بازگشت از تاریکی بسوی نور، برای آنان که در خواب بودند اما امید بیداری داشتند. بعد از او حرهای زیادی متولد شدند مثل طیب حاج رضایی، راه را اشتباه رفته بود.عکس رضاشاه بر بدنش حک بود اما همچنان کبوتر دلش در حسین بال و پر می زد🕊 🍃وقتی حرف از بی حجابی و از سر کشیدن شد، دلش رفت سوی و ها، معجرهایی که از سر کشیده شد و موهایی که سوخت.نبض اجازه نداد سکوت کند و همان جا بود که برگشت.😔 🍃بهای برگشتنش، بود و شکنجه. در آخر هم اما پای اعتقادش ماند و شد . می گویند ذکر لبش پاکم کن و خاکم کن بوده است. به گمانم دعای حرِّهای زمان مستجاب می شود. طیب، و طاهر خاک شد.🌿 🍃در کوچه های گمراه شده ام.دلم حرشدن میخواهد. ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده. ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲۹۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱۳۴۲ 📅تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : شهرری
🍃چشم هایم را در حالی گشودم که آفتاب تلخند زد به رویم و یادم آمد امروز دو رکعت قضا شده بر روی شانه هایم سنگینی می کند. 🍂حال دلم خراب شد و بازهم شدم اما دلم پیش دعای گیر است که این الحسن و این الحسین سر دهم و ناله دهم ... 🍃دلم پیش فرازهایی است که از دلتنگی هایم بگویم . عزیز علی ان اری الخلق و لا تری..برمن سخت است که را می بینم ولی تو دیده نمی شوی . نور چشم هایم در دیدارت روز به روز کم تر می شود و من از دیدار رویت محرومم.. 🍂متی احار فیک یا مولای... تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم؟ سرگردان نبودم آنقدر که در فراغت گریبان چاک کنم و ناله زنم و به دنبالت شهر به شهر بگردم و از هجرانت کنم ... 🍃آقاجان.من منتظری هستم که برای نمازهای قضا شده اش میخوری و برای گناهایش اشک می ریزی که خدا ببخشایدم اما دلم به برکت وجودت خوش است و گاهی زیر لب سر می دهم.... 🍂مولای جان، من نهایت ظلمت نفسی هستم و منتظرم ندای انا المهدی تو گوش غفلت ام را کر کند.من با دست های خالی و شانه هایی سنگین از زمزمه می کنم متی ترانا و نراک.... ✍نویسنده :
🍃چند روز است زمان را قسم می‌دهم آرام‌تر قدم بردارد تا ذهن مشوشم کمی طعم آرامش را بچشد و امروز را قسم داده‌ام به رحمانیتش و قلم را به حرف‌های ناگفته‌اش تا کمی با من مدارا کنند و بتوانم چند خط به رسم امانت بر صفحه‌های کاغذ بنگارم. 🍃حال بدم را انکار نمی‌کنم. همه عالم و آدم دیده‌اند حتی تو... دلم زنگارگرفته گناه است و رویم زرد از خجالت. هربار مرا از خواب بیدار کردی و راه را نشانم دادی و با لبخند همیشگی‌ات بدرقه‌ام کردی و من در عبور از مسیر پر از خطا سرگرم شدم و راه را گم کردم. ناله سردادم و اشک ریختم و قول دادم که دیگر نکنم. به جای مچ‌گیری، دست‌گیرم شدی و باز هم کمکم کردی و باز هم سفارش... 🍃دلم را دو دستی چسبیدم و چشمانم را به زمین دوختم و راهی شدم. کمی که گذشت خسته شدم و پاهایم بی‌رمق از سوزش تاول‌های کف پایم فهمیدم باز هم خطا رفته‌ام. دلم گرفت و بازهم صدایت کردم.... 🍃می‌خواستم ناله سر دهم اما صدای ناله خوبت را شنیدم. از حزن برگ‌های خزان‌شده و پر از بغض فهمیدم روز شهادتت نزدیک است و داغ دل هر کس که ذره‌ای از عشقت در دلش شده تازه شده است... 🍃آقا محمد حسین! رفیق نیمه‌راهی هستم که حرمت نان و نمک محبتت را نگه نداشتم و دلت را خون کردم. اما به حرمت بدن‌های اربااربای دوستانت، به حرمت بین‌الطلوعین شهادتت، به حرمت خواهر که در دلت صاحبخانه شد، دستم را بگیر. این حال آشفته را درمان کن که دیگر رمقی نمانده است... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵٣
°•بسم رب المهدی•° ☆فُزْتُ بِرَبِ الکَعْبَهْ؛ به خدای کعبه آزاد شدم☆ 🍃چه قدر این جمله ی (ع) پر معناست و از اعماق یک صدا بر می‌خیزد. اين ها خطوطی است از که نه، الهی نامه ی تو! 🍃نمی‌دانم... زمانی که به دست گرفته و شروع به نوشتن کردی، درگیر و دار چه بودی؟! اصلا خیالی خاطرت را می‌ازرد یا هر چه که بود تنها یاد و آرزوی وصال معشوق بود...؟! وصالی که بادی بهاری شد. هنگام وزیدنش چشم هایت را بر هم گذاشت و تو را به رهایی سپرد، رهایی از ، ریا و هر آنچه که خدا نمی‌پسندد... 🍃تو از همان مومنان زیرکی بودی که راز و رمز معامله را از بر شده بودی؛ دانستی طرف حساب که باشد، دیگر تنها برد است و سود و خوشبختی. دانستی بازی بیش نیست و در معرکه ی حیله ی آن گرفتار نشدی! 🍃میدانم میبینی! خیره به اعمال ما شدی و با گناهانمان همراه با (عج) اشک می‌ریزی اما این را نیز می‌دانم که تو می‌توانی..! میتوانی تعلقات ما را کوتاه و دست های ما را بند کنی. باشد که امروز شروعی دوباره باشد برای تولد ما روسیاهانِ بینوا...! (: ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۷ آبان ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : آبادان 🥀مزار شهید : شهدای گله محله
🍃دنیا محل گذر است. شاید برای خیلی ها این جمله عذاب آور باشد که لذت و دلبستگی ها را رها کنند و بروند اما برای محمد مهدی های این روزها که مصداق آیه "والسابقون السابقون" هستند،فانوس است برای رسیدن به نهایت آرامش. 🍃آرزوی دفاع از حرم، گوشه دلش نشسته و مدتی بود که صاحبخانه شده بود.هرچه تقلا کرد و زمزمه کرد منم باید برم، پدرش مخالفت کرد آخر طاقت دوری از تنها فرزندش را نداشت.اما گاهی ، نتیجه اشک و ناله ی فراق برای به حضرت حق است.و اگر خدا بخواهد روزی بنده اش می شود. 🍃دلش را برداشته و رفته بود .نمی دانم در قنوت نمازش شهادت خواسته بود یا در میان درد و دل هایش با امامش از آرزویش گفته بود. هرچه بود، شهادت نامه اش را امضا کرد و ساعاتی بعد بی قرار و بیتاب برگشته بود تهران.آنقدر بی تاب که خداحافظی آخر بر دل پدرش برای همیشه ماند. 🍃محمد مهدی ۱۹ ساله را ناجوانمردانه زدند. شکافته شد و پدرش به یاد ارباب روضه خواند و اشک ریخت و کمرش شکست از داغ جوانش... 🍃محمد مهدی به آرزویش رسید و فدای شد.خوب ها گلچین می شوند و یکی یکی می روند و ما هنوز در غل و زنجیر در انفرادی دنیا شده ایم. 🍃آقا محمد مهدی در روز عاقبت بخیری ات برای مضطران دنیا دعا کن... ✍نویسنده‌: 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ تیر ۱٣٧٩ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ آبان ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه شوش تهران 🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ بهشت زهرا
🍃حلب، کافیست نامش از زبان جاری شود و به‌ گوش اهل دلش برسد. کهکشان خاطرش ققنوس وار به سوی ای می رود که صورت فلکی زیبایی را در جبهه ترسیم کردند و در آسمان آبی خاطره ها ماندگار شدند🌹 . 🍃 این روزها ستاره های قصه ما به شهدای شهرت یافته اند. که در اوج طراوت و ، بند بند وجودشان را از و مافیها، شستشو دادند و راهی دفاع از شدند. جوانهایی که هر کدام ستاره ای بخش در میان اهل بیتشان بودند🌟 . 🍃گاهی که غرق خاطرشان میشوم، در گوشه ای از ذهن خویش صندوقچه ی حیاتشان را باز میکنم، به دفتر هر کدامشان که میرسم، ورق میزنم و آنگاه که با چشم روح نامه هایشان میخوانم، به سر منزلگاهی میرسم که در آنجا خوب میفهمم، آری ، این من هستم قافیه را باخته ام، این جوانها چه زیرکانه و هوشیارانه سنگر نفس و را هدف قرار دادند و چه زیبا در خویش غلطیدند😔 . 🍃اما اکنون، مَـــــن، با شما هستم، ای ستاره های شب های آفتابی ، چگونه‌ هایتان را در وصف جانانتان فریاد کردید که موج صدایش بیدار کرد حتی آن خواب برده از فرط را. . 🍃اصلا بگویید چگونه شد که با وجود کم سن و سالیتان راه پیران را در کوتاه ترین‌ مسیر ممکن از آن خود ساختید؟!🥺 . 🍃ای شهدا، مرا دریابید، شما را به تمام رمز هایتان، میدهم، این راز سر به مهر بسته را برایم بگشایید😔 . 🍃و حال، در این ثانیه های طاقت فرسای زندگی چه دارم که بگویم، جز اینکه خود را به زنجیر بکشانم، که آری، این واژه های سیاه و سفید من فقط بلدند رو به روی شما ناله سر دهند و زار زار بریزند، کاش میدانستند، خاطر‌ و شما زنگ هجرت است به سوی . . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت شهیدان ☘ . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ .
🍃وصیت نامه اش را که می‌خوانی، از "امید" حرف زده است، به اتفاقات پیش‌رو. امید به آنچه برایش مقدر کرده است. 🍃جوانِ ، دست آرزوهایش را می‌گیرد و به دلِ صحرا می‌زند. به می‌رود تا مبادا تاریخ، تکرار کند آنچه را که خون به دلِ گذاشته است. خانواده و فرزند را می‌گذارد و به سمت امید می‌رود. امید به خریده شدن، به پرواز، امید به ... 🍃مهدی را و امید بالِ پرواز داد، عشق به و امید به وصال، و از برکتِ خونش، پایِ حرامی‌ها از سوریه بریده شد. 🍃ما نیز امیدواریم. امیدوار که مهدی ها، دستِ دلِ را بگیرند و به از منجلاب گناه بیرون کشند. غرق در ظلمتِ ، دست و پا می‌زنیم و هیچ راه نجاتی نیست. ✨ایها‌الشهید؛ دستمان را بگیر تا شاید نورِ امید به تو، دلمان را روشن کند. ♡ ، امید دلهای گرفتار♡ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۸ فروردین ۱۳۶۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : سبزوار 🕊محل شهادت : منطقه بوکمال
🍃سوغات ماه آخر است. شاید هم بهار چشم روشنی‌اش را پیش کش کرده است. آغوش گرم خانواده پذیرای وجودش شد و نامش را نهادند. 🍃به قول مادر، از کودکی به دنبال مادر راهی ها بود و زیر چادر مادر حال دلش را با عشق حسین رو به راه می کرد. پا به پای جسمش روحش هم بزرگ شد و عشق حسین جوانه زد و رشد کرد. صدای ها و های رزمنده حواس دلش را از درس و مشق پرت کرد و راهی شد. 🍃دل عاشقش او را ساکن کرد و همانجا به بزم عاشقی لبیک گفت. می گویند در عملیات ها آنجا که همه چیز قفل میشد دو رکعت نماز به هدیه می کرد و در پایان نماز تمام مشکلات رفع می شد. 🍃می گویند همیشه چشم سرش بسته و با چشم دل را زمزمه میکرده و آنقدر حالش قشنگ بود که هنوز هم فامیل به پیروی از او دعای توسلی جمعی برگزار می کنند. 🍃می گویند ارادت خاصی به داشته و ذکر لبش موقع شهادت بوده است. به گمانم منتظر خوبی بوده که امامش موقع آمده است. 🍃آقا احمد! حال این روزهای ما خوب نیست. خون شهدا شده ایم و خودمان خون به جگر. امام زمان از گناهان ما در ، اشک میریزد و از خدا طلب مغفرت می کند. هوا آلوده‌ی است و همه نفس کم آورده ایم. اینجا دیگری برپاست و ما سخت در محاصره ایم. برگرد و با دوستانت چاره ای کن به حال ... ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۹ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت قاسم 🕊محل شهادت : شلمچه
🍃دلم بی تاب است. می گیرم. دفتر دل نوشته هایم راباز می کنم. قلم در دست می گیرم اما نمی دانم چرا ساعت شنی دلهره ام امروز پایانی ندارد. حافظه ام‌ ی دلم شده و جملات امروز توانِ بودن ندارند. 🍃خواهر شاه خراسان، خود را به هدیه کرده است و من برای درک این اتفاق خیلی کوچکم. شاید هم دخیل های جواب داده است، نمی دانم. 🍃خوش به حالت ۱۴ سال با افتخار خادم بانوی بودی، راست می گویند؛ ، شهیدت می کند. با آمدن خبرِ شهادتِ ، کبوتر دلت به سوی آسمانِ شهادت پرواز کرد. در گریه های شبانه ات در حرم، جواز شدن را گرفتی. چشم سر را برتمام وابستگی های دنیا بستی و با چشم دل راهی سرزمینی شدی که را به بهای شهادت می آموزند. 🍃بیست و یکمین روز آذر را با آذین بستی و دنیا و آدم هایش را داغدار نبودنت کردی. اما چرخ گردون چرخید و این بار شهیدِ خادم شدی و حرم را زیارت کردی. 🍃این روزها فرزندت با افتخار برای ، خادمی می کند و راهت را ادامه می دهد. میدانم این ها از دعای خیر تو است. دعا کن برای که زنجیرهای بر وجودشان سنگینی می کند. توان راه رفتن در این برزخ را ندارند. دعا کن راه را گم کرده ایم. برای منتظرهای محتاجِ دعایت، دعا کن. ✍️نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ خرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قم، حرم حضرت معصومه 🕊محل شهادت : سوریه
🍃دو سالی هست ثانیه‌های جایشان را به گذشتِ ساعت‌ها داده‌اند و زمان مثل حرکت دورترین سیاره به دور خورشید سنگین سپری می‌شود. 🍃فضا و زمان سراسر پر از فشار است ، نفس‌ها پر از سرب و سرفه‌ها تبدیل شده‌اند به سیاه سرفه. گناه‌هایم جا و اسم‌شان را عوض کرده‌اند و شده‌اند عادت، توبه‌هایم شده‌اند ، و گریه‌هایم نه از سر بلکه از سر تف‌های سربالاست که بر خودم نثار کردم زمان عجیب می‌گذرد و این سؤال ذهنم را می‌خورد چرا در این غفلتگاه ایستاده‌ام؟؟ 🍃ذهنم می‌گوید همه از داغ است که بر سینه داری. راست می‌گوید با داغ دلم کنار نیامده‌ام، با حرارت آتش ملک دلم که دیگر ندارد که حاکم‌اش باشد، دلم برای شان‌هایش تنگ شده آن موقع که در دست روی صورتش می‌گرفت و مثل جنین سر را در سینه‌اش فرو می‌کرد و تکان می‌خورد و سیر گریه می‌کرد و می‌شست دل ما را برای خودش. 🍃دلم تنگ است؛ تنگ چشمانی که وقتی می‌گرفت تنگ و خیره نگاه می‌کرد تا مو بر تن دشمنان سیخ کند و وضویشان را . انسانی است که مکتبش مثل تیم فوتبال مدرسه ما بود که از هر کلاس کسی بود که پا به توپ بزند و ما پز همکلاسی‌هایمان را بدهیم. 🍃دلم تنگ کسی است که دست را گرفت و از کنار خیابان رفسنجان کشاند پای خاکریزهای تا با بپرد نه اینکه بماند و بگندد. 🍃دلم تنگ دست مهربانی است که هر رو طرفش می‌گرفت آغوش می‌گشود تا رها کند او را از داغ یتیمی و خدا قسم دهد که من جا مانده‌ام از پدرش. او رفت و هنوز من قفس تن‌ام. 🍃دلم تنگ سلیمان است، آنگاه که می‌تاخت بر و جز نعش چیزی باقی نمی‌گذاشت. دلم تنگ سلیمانی است، تو که بودی قسم‌ات میدهم به نام پاک‌ات قسمت کن برای دل ما را تا پا در رکاب شویم و بمانیم. حال اما گیج مانده‌ایم در دوراهی شکم و ، بشکن سبوی ما که دیگر طاقت مستی هم نیست... ✍نویسنده: 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت: ۱٣ دی ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید: کرمان 🕊محل شهادت: بغداد، عراق
🍃هنوز هم روحمان از خواب راحت آزرده است. صبح با شنیدن خبر، خواب را نفرین کردیم و خودمان را که تمام عمرش برای راحتی ما، خواب با چشمانش غریبه بود و وقتی از خستگی برای همیشه خوابید، نتوانستیم به قدر یک چشم هایمان را باز نگه داریم و یک دل سیر او را ببینیم. 🍃حال از نبودنش می گذرد و بغض های انبار شده در گلویمان سرریز کرده و فریاد دارند. مثل بغض پیچک شده در گلوی که بعد از دوسال، شکست و همه فهمیدند داغ شهادت بر دل زمان سنگینی می کند. 🍃 غم نبودنت آوار شد بر سرمان و حال در دنیای بدون تو آواره و . در باتلاق دنیا گرفتار شده ایم و هرچه دست و پا می زنیم بیشتر فرو می رویم. 🍃به حرمت اشک های فراق که بدرقه راهت شد. به حرمت بغض آلود ، به حرمت دلهای شکسته فرزندان شهدا که با شهادتت دوباره شدند، دعا کن برای فرج، دعاکن خدا به حرمت خون پاک تو و به حرمت بدن ارباً اربایت، مابقی را بر ما ببخشد. نفس کم آورده ایم در غبار .... ♡ ♡ ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ دی ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : کرمان 🕊محل شهادت : بغداد، عراق