eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب 📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳
🍃تحمل آفتاب سوزان را نداشت. حتی تحمل پوشیدن لباس گرم در زمستان. تاول های دستش به گرما حساسیت داشت و اگرکمی احساس گرما میکرد سوزش و خارش دست هایش شروع میشد. این ها یادگار دوران بود. همان عملیات که شیمیایی شد و ترکش به گوشش اصابت کرد. یادگاری تلخ از روزهای شیرینی که جان بر کف در جبهه های جنگ آماده بود اما جاماند از قافله شهدا و حسرت بر دلش سنگینی کرد... 🍃حرفِ بر دل مانده خیلی از هم رزمانش این بود که محمدرضا با این همه خدمت در جبهه چرا نشد. شاید آن روزها کسی گمان نمی کرد که بزم دیگری برپا خواهد شد تا آنان که از سفره شهادت جامانده اند خود را برسانند. 🍃 وقتی حرف از شد محمدرضا خود را مهیای مهمانی کرد و راهی دیار دفاع از حرم شد. هنوز هم منش آن روزهای جنگ در وجودش بود که وقتی مهیا می شد برای برگشت به خانه و شنید بچه ها در خانطومان نیاز به کمک دارند چشم گذاشت بر انتظار خانواده اش و برای کمک به بچه های بند پوتین هایش را محکم کرد. کمک کرد و پیش رفت تا جایی که دعوت شد به بزم شهادت و لبیک گفت به دعوت الهی... 🍃او شهید شد و پیوست به قافله ای که سالها منتظرش بودند. حال تاول هایی بر دل خانواده اش مانده است که با گرما نه بلکه با زخم زبان عده ای می سوزد و تحمل دردش سخت تر از تحمل درد تاول های دست محمدرضا است. گاهی زخم های سوغات رسیده از آشنا تا مغز استخوان را میسوزاند مثل تاول های مانده بر دل .... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ خرداد ۱٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ٢ دی ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
🍃آه می کشم و بغض های پیچک شده درگلویم می شکند. اشک هایم از یکدیگر سبقت می گیرند و صدای هق هق هایم را می شکنند. تقویم را می نگرم، هرروز یک روزیِ روزهای بلاتکلیفی ام می شود🌹 🍃 رزق این روزهایم پرستوهای جا مانده از روزهای هستند. آنانکه که بال هایشان متبرک به خاک های و است و چشم هایشان وصال عاشقان بسیاری را با معشوق دیده است اما حسرت وصال بر دلشان هست. 🍃سوی حرم کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند. درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر می کنند. بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊 🍃دارم به زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام. آه که چه درد بزرگی است دلت هوای داشته باشد و زمینگیر شده باشی. صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته. 🍃حسرت به دل، به پرستوی به رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم. قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت. گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سامرا 🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
🍃زندگی سرشار از نشانه هایی ست که اگر درکشان کنی هادی دلت میشوند و تو را تا مقصد نهایی خویش همراهی می‌کنند. وقتی زندگی نامه ات را خواندم به این مهم پی بردم. زندگی که خود آیتی بود از جانب پروردگار برای اطرافیانت... 🍃هنگامی که خدا نامه زمینی شدنت را امضا زد و تو در میان هیاهوی پا به این دنیا نهادی همین نشانه ای شد برای پدرت که در شام غریبان حسین‌بن‌علی(ع) خدا امانتی به او داده و تا به پایان رسیدن رسالتش باید امانت دار خوبی باشد. 🍃می‌گذرم از کودکی و نوجوانی ات، میرسم به فصل بالغ شدنت؛ با خدا و حب قد کشیدی و در وجودشان حل شدی، عاقل و بالغ شدی. و هنگامی که پرواز را آموختی خدا آغوشش را برایت باز کرد... 🍃قلمم عاجز از توصیف آن لحظه ای است که پیک شهادت به دست پدرت رسید؛ در آن رویای صادقه آمده بود تا امانتی که محرم پنجاه و نه به پدر و مادرت داده بود پس گیرد! اینها همه نشانه بود. نشانه‌ی خدایی بودنت، خلاصه شدنت در نور. و نشانه به‌ سوی ابدیت! سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : سمنان ، شهر دیباج
🍃خسته ام شاید هم دلگیر، نمازم که دهن کجی می کند به اول وقت بودن را می خوانم. دفترم را می گشایم، صفحات ننوشته و سفید دفترم را تار می بینم. پلک می زنم و اشک هایم را می بینم که مثل همیشه قربانی بغض هایم شده اند. 🍃چند روز است هرچه به ذهنم التماس کردم تا چند خط در مورد پورابراهیمی روی دفتر به امانت بسپارد روزه سکوت گرفته. دلم به جایش افطار می کند با غم هایش. حال این منم و دلم که دردهایش را با صفحات دفتر و قلم سهیم می شود. 🍃آه شهید. شما که سینه سرخ های راه حسین بودید و علمداران زینب که عاقبتتان در کنار حرم ختم به خیر شد و پیکر زیبایتان با سربندهای و یا حسین دلهای به خواب غفلت رفته را لرزاند و کرد و شاید هم شهید... 🍃اما تکلیف امثال من که خود را به خواب زده اند و بیدار نمی شوند چه می شود. نفس کم آورده ام از دویدن های بدون پایان، زانوهایم زخمی است از فریب های شیطان که زمینم زد و پاهایم تاول زده در مسیرهایی که با رفتم و سنگ ریزه های ، سوغات روزهایی حیرانی ام شده. تشنه ی یک جرعه محبت پاک الهی ام و در کویر دنیا هرچه آب می بینم همه سراب است. 🍃شهید جان، تو را قسم به سالهایی که در تب شهادت سوختی و انتظار کشیدی، دستم را بگیر. این روزها به زور می گذرد. خودم را گم کرده ام و منِ حیران، کم آورده ام.... ✨ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۵۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۴ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حومه حلب_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای گیلان_رشت
«به نام خدا» 🍃اول مرداد ۱۳۵۸ خانه آقای عسگری، عطرآگین شد به حضور فرزندی هم‌نام مولای غریبش. در خانواده‌ای بزرگ شد که فرهنگ ایثار و از زمان انقلاب و جنگ در آن تبلور داشته و نهال غیرت و شجاعت، به درختی تبدیل شده.  🍃سال ۷۶ مسیرِ عشق او را وارد سپاه کرد. پوشیدن لباس سبز پاسداری مقدمه‌ای شد برای غیرت مردانه‌اش. قریب به ۱۰ سال بعد نیز به یکی از زیباترین سنت‌های پیامبر(ص) جامه عمل پوشاند و همسری فاطمی برگزید. 🍃 اما حکایتش فرق دارد. عشق حسین(ع) و اهل بیتش را که در دل داشته باشی، کوه هم نمی‌تواند در برابرت قد علم کند. و او عاشق بود. و دیوانه حسین. مرد بود و روی خواهر اربابش غیرت داشت. تاب دیدن جسارت به حریم حرم را نداشت. ساکش را بست و راهی دیار عاشقان بی ادعا شد. 🍃در پایان، آخرین صفحه دفتر زندگی‌اش در رمضان سال ۹۵ با لبانی تشنه رقم خورد و خانواده‌هایی از برکت حضورش محروم شدند. 🍃شرمنده‌ایم.. شرمنده نازنین فاطمه‌هایی که طعم آغوش برایشان بیش از یک آرزو نیست. شرمنده همسرانی که در قاب عکس‌های زندگی‌شان جای شوهرانشان خالیست. شرمنده مادرانی که نوازش های پر مهرشان بر صورت‌ پسرانشان جایش با سنگ‌های سرد عوض شده. 🍃امان از دل مادران و همسران و فرزندانی که چون خانواده مهدی عسگری، قطعه سنگی نیز نصیبشان نشده..!🥀 ✍نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 📅تـاریخ تـولـد : ۱ مرداد ۱۳۵۸ 📅تـاریخ شـهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت:سوریه 🥀جاویدالاثر
🍃از تن واژه ها پیکری تراشیده ام از تو که جسورانه بسرایمت تا جهان بشنود و مست این شود. حماسه حضور تو در ستیز با نامحرمان که حریم مقدس حرم را با نفس هایشان آلوده ساختند، در جای جای شام غارت کردند و سر ‌بریدند. و تو اینجا عرصه را به خود تنگ دیدی، در هیاهوی منم منم های اطرافت آهسته سربرآوردی و سینه سپر کردی تا را از وجود این منحوسان پاک سازی. 🍃هنگامی که طومار زندگانیت را خواندم شیفته این مرام و مسلک‌ات شدم، آوازه‌ات را شنیدم و یقین پیدا کردم از نسل و حماسه هایش بودی، اولین شهید همدان! 🍃امروز که زادروز توست رفقایت آسمان را آذین بسته‌اند تا جشنی با حضور سبز برگزار کنند. طاها نیز کنار سنگ مزارت تولد تو را جشن میگیرد، تویی که در آخرین نفس های بهار حیات یافتی و در اولین روزهای پاییز خزان شدی. ♡♡ ✍نویسنده: 💐به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ 📅تاریخ شهادت‌ : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید: همدان، گلزارشهدا
بسم رب الزینب(س)💛 🍃شلوغیِ دنیا، گرد میشود بر دل مینشیند و ارام ارام تار میکند چشم های وجودت را... میان این شلوغی ها تنها غوغای اهل معرفت است که میشود همان تافته ی جدا بافته؛ ‌آنچنان سیاهی هارا از وجودت میزداید که گویی چشم هایت دید تازه ای یافته اند! 🍃عبدالکریم همان اهل معرفت بود؛ جوانی رشید که تبسم همیشگی اش جان میبخشید امیدت را، میشد مردانگی را در چشم هایش دید زمانی که در اوج جوانی چشم بر تعلقاتش بست و دل سپرد به جبهه و جنگ.... 🍃اصلا خود به تنهایی معلم آموختن عشق بود! تمامی قدم هایش در جاده ی زندگی را نذر رضای خدا کرده بود. صدای را که میشنید به سوی خالقش‌ میرفت و به جا می‌اورد رسم بندگی اش را... 🍃ایات قران را نیز با جانش تلاوت میکرد و سبقت میگرفت در نشان دادن دلدادگی اش. تمامی این ها زمینه شد برای نوکر شدن! شیعه تاب نمی اورد اسیرشدن بانوی صبر را... 🍃برای دفاع از حرم ال الله راهی سوریه شد. شهری که جای جایش تداعی کننده روضه های جانسوز اسارت است. رفت تا عباس بشود برای حضرت زینب(س) و چه خوب راهی را برگزید، چه خوب به چشم امد و دست خدا اورا به عنوان فداییِ خواهرحسین(ع) نزد خود برد... 🍃تویی که محضر اربابت ابرومند شدی شفاعت میکنی گنهکاران زمینی را؟! ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۵ دی ۱٣۴٨ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ تیر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱٨ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تدمر_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
«به نام خدا» 🍃اول مرداد ۱۳۵۸ خانه آقای عسگری، عطرآگین شد به حضور فرزندی هم‌نام مولای غریبش. در خانواده‌ای بزرگ شد که فرهنگ ایثار و از زمان انقلاب و جنگ در آن تبلور داشته و نهال غیرت و شجاعت، به درختی تبدیل شده.  🍃سال ۷۶ مسیرِ عشق او را وارد سپاه کرد. پوشیدن لباس سبز پاسداری مقدمه‌ای شد برای غیرت مردانه‌اش. قریب به ۱۰ سال بعد نیز به یکی از زیباترین سنت‌های پیامبر(ص) جامه عمل پوشاند و همسری فاطمی برگزید. 🍃 اما حکایتش فرق دارد. عشق حسین(ع) و اهل بیتش را که در دل داشته باشی، کوه هم نمی‌تواند در برابرت قد علم کند. و او عاشق بود. و دیوانه حسین. مرد بود و روی خواهر اربابش غیرت داشت. تاب دیدن جسارت به حریم حرم را نداشت. ساکش را بست و راهی دیار عاشقان بی ادعا شد. 🍃در پایان، آخرین صفحه دفتر زندگی‌اش در رمضان سال ۹۵ با لبانی تشنه رقم خورد و خانواده‌هایی از برکت حضورش محروم شدند. 🍃شرمنده‌ایم.. شرمنده نازنین فاطمه‌هایی که طعم آغوش برایشان بیش از یک آرزو نیست. شرمنده همسرانی که در قاب عکس‌های زندگی‌شان جای شوهرانشان خالیست. شرمنده مادرانی که نوازش های پر مهرشان بر صورت‌ پسرانشان جایش با سنگ‌های سرد عوض شده. 🍃امان از دل مادران و همسران و فرزندانی که چون خانواده مهدی عسگری، قطعه سنگی نیز نصیبشان نشده..!🥀 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تـاریخ تـولـد : ۱ مرداد ۱۳۵۸ 📅تـاریخ شـهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀جاویدالاثر
🍃ایران، این کشور عظیم و سربلند رویشگاه لاله های سرخ بسیاری است که گلبرگ هایشان را به نسیم سحرگاهی سپرده و عاشقانه رهسپار دیار عشق شده اند... 🍃جانمحمدهای زیادی فدایی این خاک گشته اند تا امروز وجب به وجب تربت این خاک عطر بدهد. محمد داستان ما نیز شهید همین راه است... 🍃جوانی ۱۵ ساله بود که رهسپار جبهه های جنگ شد، مجروحیت هایش هم هیچکدام مانع استادگی و مبارزه ی او نشد. آنقدر شجاعانه و تلاش میکرد که از موفق ترین های این بود! 🍃به طوریکه برای دوره آموزش عالی نظامی در روسیه جانمحمد را برگزیدند و اینبار او بود که تمام فرماندهان روسی را به چالش میکشید. پس از سالها مجاهدت و جاماندن از رفقای شهیدش، قسمت این بود در دفاع از حرم به آغوش خدا پر بکشد! 🍃چه حالی است! امام رضایی باشی، دلت بند شاه خراسان باشد و انگاه در روز میلاد علی بن موسی الرضا(ع) پر بکشی به اسمان و سر بر دامان امام رئوف بگذاری... 🍃اسیر دنیاییم... بند رهاییمان بدهید و جانمان را از این قفس نفس گیر دنیوی ازاد کنید. باشد که رستگار شویم🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ مرداد ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۱٢ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا اندیمشک 🕊محل شهادت : تدمر
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز (هجری قمری) 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴( ۲۱ محرم ۱۴۳۷ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۸ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب
🍃 ردپای اشک های جامانده بر روی را که دنبال کنی و گوش هایت را بسپاری به صدای ناله ی جامانده های کاروان ، چشم هایت روشن می شود به ضریح . 🍃 همانجا که یادگاران ، آنرا مامن امن می دانند برای فرار از ظلمات دنیا و وضعیت قرمزش.بی شک های بسیاری این راه را رفته اند.شاید عده ای همچون من نام شهید برایشان غریبه باشد و او را نشناسند اما شناسنامه فرزندان مهر گمنامی خورده است. 🍃 بدنش راوی روزهای جنگ و تیر و بوده اما روحش از سرزمین جبهه تا حرم در جست و جوی شهادت بوده است. 🍃 عاقبت اش به واسطه خواهر ارباب امضا شد. شاید اشک هایش در روضه ها واسطه شدند شاید هم سفارش دوستان شهید ۵۲ بهشت زهرا بود که پهلویش را تیرها شکافتند و به آرزوی دیرینه اش رسید. 🍃 آه سردار، ، روضه پهلوی شکسته حضرت مادر را برایم تداعی کرد.چه بگویم از پیکرت که طعم اسارت چشید و چشم های همسرت که همچنان است تا خبری از تو برسد. 🍃 چه خوب شد که جاماند و حالا تنها یادگار و مرهم دلتنگی های همسر توست.امان از عصر عاشورا و انگشتری که چشم را گرفت و دل و ایمانش را برد... ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۱ شهریور ۱۳۴۲ 📅تاریخ شهادت : ۹ شهریور ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حماه سوریه 🥀مزار شهید ( یادبود ) : بهشت زهرا(س) قطعه۲۹ ردیف ۱۹ شماره ۱۱
♡مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا♡ 🍃حکایت مردانیست چون ... آفریده می‌شوند برای پایبندی به هزار و اندی سال پیش؛ آن هنگام که تیرِ دشمن، قامتِ خونِ خدا را نشانه می‌گرفت، سعید نامی، با جان از امامش حفاظت کرد. سعید بن عبدالله، روی دستان امامِ زمانش جان سپرد در حالی که بدنش آماجِ تیرهای دشمن شده بود. 🍃هزار و اندی سال بعد؛ پسری زاده شد، تا بعدها سپر امام زمانش باشد...سعید کمالی. شاید الگوی او نیز در فداکاری و ایثار، باشد...! که واپسین لحظات اخر از سَروَرش پرسید: "آیا من وفا کردم؟" هدفش، رضای خدا بود...به طوری که حقوق تدریسش را برمی‌گرداند تا فقط برای رضای خدا کار کرده باشد🌺 🍃محاسبه می‌کرد...شاید برای آنکه دست و پایِ نفسِ سرکش؛ بال و پرِ پریدنش را نبندد!! بود و رُک!هیچ گاه بالابودن درجه نظامی‌اش باعث نشد احترام به رفیق بزرگتر را فراموش کند. نه او را به نام کوچک می‌خواند و نه جلوتر از او حرکت می‌کرد💕 🍃چشمانش را حفظ می‌کرد می‌خواست با آنها؛ صورت آسمانی امامش را ببیند. نقطه وصلش را کنار یافته بود. روز درگیری داوطلبانه به قلبِ میدان زد...او از همه چیز دل بریده بود. سعید راه که نه؛ گویی پرواز می‌کرد به سمت ملکوت. 🍃کسی چه می‌داند! شاید آن زمان که به بالینش آمده بود، مثل سعیدبن‌عبدالله، از وفاداری اش پرسیده و پاسخ ارباب، لبانش را به لبخند آذین بسته باشد. سعید را کربلای آسمانی کرد... 🍃آری؛ "از مومنان مردانی هستند که به آنچه با خدا پیمان بستند صادقانه کردند. برخی از آنان پیمانشان را به سرانجام رساندند [به شهادت نائل آمدند] و برخی از آنان [شهادت را ] انتظار می‌برند و هیچ و تبدیلی در پیمانشان نداده اند." ؛ وفادار به عهد🥀 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : ساری
✨بسم ربّ الزهرا(س) 🍃متولد فصل عاشقی بود، با مهر و عطوفتی که او را در قاب چشمان پدر و مادرش باشکوه‌تر جلوه می‌داد. روزگارش را با بنایی می‌گذراند. مادرش می‌گفت، آن روزها که هنوز صحبتی از جنگ و سوریه و دفاع از حریم مطهر (س) درمیان نبود، او در کوچه‌های شهر به دنبال شهادت بود. 🍃کم‌کم زمزمه رفتن بر سر زبانش افتاد. به مادر التماس می‌کرد، اما مهر مادری مانع از دلکندن از او می‌شد. بارها گفته‌ام، قدرتی دارد که می‌تواند کوه را از سر راه آدمی بردارد. چهل روز از رفتنش به تهران به بهانه کار می‌گذشت. روز چهلم زنگ زد و گفت من به آنچه میخواستم رسیدم، و قطع کرد. چند روز بعد، وقتی زنگ زد، به مادر گفت عملیاتی در پیش است. برایم دعا کن. 🍃محرم سال قبل، شب که دیر به خانه آمده بود، در جواب پدرش برای دانستن علت کارش سینه کبودش را نشان داده بود و گفته بود، من محرم سال بعد نیستم. رفته بودم نوکری . کسی چه می‌داند، شاید همان سینه کبود، توانسته بود جواز شهادتش را از صاحب مراسم بگیرد. 🍃او عاشق بود. عاشق و زیباترین راه برای وصال را در شهادت می‌دید. حلب، پلی شد برای او از زمین به مقصد بی‌نهایت. آنان که رفته‌اند خوشا به حالشان. بیایید ما جامانده این مسیر حسینی نباشیم...! ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٧ مهر ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ مهر ۱٣٩٣ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : مشهد_بهشت زهرا
🍃هرچه از خواندم ، شنیدم و دیدم ، بیشتر دلم سوخت. دهه ها و ها، گوی سبقت در دست گرفته، نَفسشان را برای به بردند و خبر شهادتشان شد تلنگر این روزهای سرگردانی. 🍃جمله معروف دهه شصتی ها اند به گوش همه آشنا است اما من می گویم نسل پخته ای بودند. همان ها که دست ما را گرفتند و سوی بردند و راه را نشانمان دادند. همان ها که تا خبر دفاع از حرم شد پیش قدم شدند و راه را برای کوچکترها آسان کردند. 🍃نادر حمید از همان دهه شصتی های پخته و با غیرت است. در این که غربتش دل را می شکند به این می اندیشم که های هیئت، حال اسرا را خوب فهمیدند و برای غریبی آنها در سوختند که وقتی حرف بی حرمتی به حرم ها شد بند پوتین ها را محکم تر کردند و راه افتادند. 🍃شاید هم در روضه ، زینب مضطر را برای حاجتشان قسم دادند که نصیبشان شد. اما نمی دانم برای خرابه شام و رقیه چه کردند که دلتنگی های برای پدر شد سهم دخترانشان😭 🍃 شهید جان! قدر و روضه هایش را شما فهمیدید و حاجت روا شدید. جامانده ایم از راه شما و از هیئت حسین. اسیر دنیایی شده ایم که ما را وجدانمان کرد. برایمان طلب بخشش کن همانگونه که در وصیتنامه ات نوشتی ‏ءُ ✍️نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ شهریور ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۶ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اهواز 🕊محل شهادت : سوریه
🍃تولدت در آبان ۶۸، بهار را بیش از پیش سبز کرد. حسین نامیده شدی و خادم هیئت ارباب بودی. حالا تمامِ شهر تو را به نامِ اربابَت می‌شناسند، ، تخریب‌چیِ شهید، حسین هریری. 🍃تو چه زیبا از سیم‌خاردار گذشتی. باید مثل تو تخریب کرد هرچه را که زنجیر می‌شود بر بالِ پریدنمان، باید شبیه تو مهیای پریدن شد🕊 🍃عازم شدی به سرزمین به جایی که فاصله‌اش تا آسمان تنها چند قدم است. رفتی تا "انتقام سیلی مادر را بگیری"😔 🍃حالا که نَفست را زیر پا گذاشتی، نوبت به میدانِ نبرد می‌رسد، تخریب چی خُبره‌ای شده ای که راه را برای مدافعان حرم باز می‌کند، سرزمینِ حلب پاک است وقتی مدافعانی چون تو دارد😌 🍃حلب همانجایی است که بال می‌گشایی، آماده رفتنی و هیچ چیز جز ، قلبِ پر تلاطمت را آرام نمی‌کند، قلبت آیینه‌ایست صیقل خورده و زمین، حقیر تر از آن که گنجایشِ روحِ بلندت را داشته باشد. 🍃تنها یک چاشنی کافیست که تو را به غایتِ آرزویت برساند. چاشنی منفجر می‌شود و تو پرواز را آغاز می‌کنی، پرواز از . 🍃سر بر میگذاری. قلبت آرام گرفته اما اینجا، روی زمین، میان تمام چیزهایی که نبودت را به رخ می‌کشد، جای خالی‌ات نیشتری است بر قلبِ زخم خورده‌مان😓 🍃همسرت بانویی است از تبار . پر از صبر و صلابت. شیرزنی که در اوج جوانی، آروزهایش را فدای کرد. همسری که شرط ازدواجش دفاع از حرم بود و چه از این بهتر که همپایی داشته باشی تا ؟! 🍃حواسمان هست که حاجتت را از رفیقِ شفیقت گرفته ای، از * که حالا در کنارش حالت خوب است. 🍃ما در دنیا رها شده‌ایم، و بی‌سرپناه. حواستان به ماهم باشد.‌ رهایمان نکن که گردباد ، مارا با خود می‌برد... ، قمر* فاطمیون❤️ *شهید ، دوست شهید که پس از شهادت، پیکر مطهرشان توسط شهید به عقب برگردانده شد. شهید هریری حاجتِ شهادتشان را از ایشان درخواست کردند. * شهید به دلیلِ چهره زیبایشان، به قمر فاطمیون شهرت داشتند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آبان ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ٢ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضا
🍃بسم ربّ الزهرا(س)🍃 🍃شروع و دفتر زندگی‌اش در فصل برگ ریزان رقم خورد. در بحبوحه به دنیا آمد و روحیه از خود گذشتگی را از جامعه آن روز به ارث برد. 🍃علاقه‌اش او را وارد دنیایی مملو از فداکاری و کرد. نجابت و مهربانی و را چشمانش گواهی می‌دهند و این یعنی او لایق آنچه که بدان رسید را داشت. در استان محل زندگی‌اش، زندگی‌اش را در دست می‌گرفت و در بخش مبارزه با خدمت می‌کرد. 🍃آرزوی از حریم با عظمت را در دل می‌پروراند، اما او باید می‌ماند برای دفاع از حریم امن شیعه و . آن روز متفاوت از همیشه از همسرش خداحافظی کرد و رفت. آن روز اصابت قاچاقچیان مواد مخدر به سرش، او را به آرزویش رساند. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ مهر ١٣۶٣ 📅تاریخ شهادت : ٧ آبان ١٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۷ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : خوسف 🥀مزار شهید : بیرجند
🍃محمد زهره وند، از آن دهه شصتی های و با ایمان زمان بود. قبل از در ماموریت های مختلفی از جمله درگیری با گروهک هایی همچون پژاک سینه سپر کرده و زخمی شده بود.اما وقتی خبرهای سوریه را شنید، راهی شد. به قول خودش آرزویش شهادت بود اما برای از حرم رفت. 🍃مزد نماز شب و سحرگاهیش را با شهادت در عملیات گرفت. خاک سوریه پیکرش را به امانت در آغوش گرفت. در ایران، همسرش در بی خبری می سوخت و دل نگرانش را با دعا آرام می کرد. اما ندایی در درونش خبر از شهادت میداد. کم کم خودش را برای پرواز پرستوی خانه اش آماده کرد🕊 🍃بعد از نزدیک به ۷۰ روز پیکرش به ایران برگشت. در اش از همسرش خواسته تا حجاب فاطمی را رعایت کند و به دخترش را بیاموزد. 🍃در جنگ نرم این روزها که دارند هویتمان را می دزدند و در پی های زیبا و دل فریب با غریبه شده ایم، نمی دانم جواب چه می شود؟ 🍃یادمان رفت هستیم و سلاحمان، هایمان است. شهید جان با اینکه غافل و بی معرفت شده ایم، اما ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۷ فروردین ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اراک
🍃زندگی سرشار از نشانه هایی ست که اگر درکشان کنی هادی دلت میشوند و تو را تا مقصد نهایی خویش همراهی می‌کنند. وقتی زندگی نامه ات را خواندم به این مهم پی بردم. زندگی که خود آیتی بود از جانب پروردگار برای اطرافیانت... 🍃هنگامی که خدا نامه زمینی شدنت را امضا زد و تو در میان هیاهوی پا به این دنیا نهادی همین نشانه ای شد برای پدرت که در شام غریبان حسین‌بن‌علی(ع) خدا امانتی به او داده و تا به پایان رسیدن رسالتش باید امانت دار خوبی باشد. 🍃می‌گذرم از کودکی و نوجوانی ات، میرسم به فصل بالغ شدنت؛ با خدا و حب قد کشیدی و در وجودشان حل شدی، عاقل و بالغ شدی. و هنگامی که پرواز را آموختی خدا آغوشش را برایت باز کرد... 🍃قلمم عاجز از توصیف آن لحظه ای است که پیک شهادت به دست پدرت رسید؛ در آن رویای صادقه آمده بود تا امانتی که محرم پنجاه و نه به پدر و مادرت داده بود پس گیرد! اینها همه نشانه بود. نشانه‌ی خدایی بودنت، خلاصه شدنت در نور. و نشانه به‌ سوی ابدیت! سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : سمنان ، شهر دیباج
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴( ۲۱ محرم ۱۴۳۷ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب
🍃حلب، کافیست نامش از زبان جاری شود و به‌ گوش اهل دلش برسد. کهکشان خاطرش ققنوس وار به سوی ای می رود که صورت فلکی زیبایی را در جبهه ترسیم کردند و در آسمان آبی خاطره ها ماندگار شدند🌹 . 🍃 این روزها ستاره های قصه ما به شهدای شهرت یافته اند. که در اوج طراوت و ، بند بند وجودشان را از و مافیها، شستشو دادند و راهی دفاع از شدند. جوانهایی که هر کدام ستاره ای بخش در میان اهل بیتشان بودند🌟 . 🍃گاهی که غرق خاطرشان میشوم، در گوشه ای از ذهن خویش صندوقچه ی حیاتشان را باز میکنم، به دفتر هر کدامشان که میرسم، ورق میزنم و آنگاه که با چشم روح نامه هایشان میخوانم، به سر منزلگاهی میرسم که در آنجا خوب میفهمم، آری ، این من هستم قافیه را باخته ام، این جوانها چه زیرکانه و هوشیارانه سنگر نفس و را هدف قرار دادند و چه زیبا در خویش غلطیدند😔 . 🍃اما اکنون، مَـــــن، با شما هستم، ای ستاره های شب های آفتابی ، چگونه‌ هایتان را در وصف جانانتان فریاد کردید که موج صدایش بیدار کرد حتی آن خواب برده از فرط را. . 🍃اصلا بگویید چگونه شد که با وجود کم سن و سالیتان راه پیران را در کوتاه ترین‌ مسیر ممکن از آن خود ساختید؟!🥺 . 🍃ای شهدا، مرا دریابید، شما را به تمام رمز هایتان، میدهم، این راز سر به مهر بسته را برایم بگشایید😔 . 🍃و حال، در این ثانیه های طاقت فرسای زندگی چه دارم که بگویم، جز اینکه خود را به زنجیر بکشانم، که آری، این واژه های سیاه و سفید من فقط بلدند رو به روی شما ناله سر دهند و زار زار بریزند، کاش میدانستند، خاطر‌ و شما زنگ هجرت است به سوی . . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت شهیدان ☘ . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ .
🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر... ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت : خانطومان
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها است و عشق و تو هستی که تصمیم می‌گیری عشق را به پایِ کدام پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟ 🍃پرستوهای اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر می‌زنند، گویی خسته از این به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیش‌گرفته اند. 🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است. ، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش! دختران بابایی‌اند اما سهمِ سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینب‌گونه را پیشه کرده است 🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس می‌کشد، بودنش حس می‌شود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست. عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب. 🍃انسانها به خواست‌گاهشان باز می‌گردند و میثم به . آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت. عالم سراسر است نامکشوف، که بر مقیمانِ نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۳ 📅تاریخ انتشار : ٩ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : بی بی زبیده قرچک
🍃دلم بی تاب است. می گیرم. دفتر دل نوشته هایم راباز می کنم. قلم در دست می گیرم اما نمی دانم چرا ساعت شنی دلهره ام امروز پایانی ندارد. حافظه ام‌ ی دلم شده و جملات امروز توانِ بودن ندارند. 🍃خواهر شاه خراسان، خود را به هدیه کرده است و من برای درک این اتفاق خیلی کوچکم. شاید هم دخیل های جواب داده است، نمی دانم. 🍃خوش به حالت ۱۴ سال با افتخار خادم بانوی بودی، راست می گویند؛ ، شهیدت می کند. با آمدن خبرِ شهادتِ ، کبوتر دلت به سوی آسمانِ شهادت پرواز کرد. در گریه های شبانه ات در حرم، جواز شدن را گرفتی. چشم سر را برتمام وابستگی های دنیا بستی و با چشم دل راهی سرزمینی شدی که را به بهای شهادت می آموزند. 🍃بیست و یکمین روز آذر را با آذین بستی و دنیا و آدم هایش را داغدار نبودنت کردی. اما چرخ گردون چرخید و این بار شهیدِ خادم شدی و حرم را زیارت کردی. 🍃این روزها فرزندت با افتخار برای ، خادمی می کند و راهت را ادامه می دهد. میدانم این ها از دعای خیر تو است. دعا کن برای که زنجیرهای بر وجودشان سنگینی می کند. توان راه رفتن در این برزخ را ندارند. دعا کن راه را گم کرده ایم. برای منتظرهای محتاجِ دعایت، دعا کن. ✍️نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ خرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قم، حرم حضرت معصومه 🕊محل شهادت : سوریه