eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. عشق است حسن... حسن گلواژه دیوان عشق است حسن تفسیری از قرآن عشق است حسن سرچشمه جودِ الهی حسن ابرِ کرم، باران عشق است حسن اَبروی او محراب طاعت حسن گیسوی او ایوان عشق است حسن نَبضِ پیمبر، نَفْسِ حیدر حسن جان و دلِ جانان عشق است حسن عزّت برای مومنین است حسن در سینه ها ایمان عشق است حسین ارباب خوبی های عالم حسن در معرفت سلطان عشق است حسن با رب الاعلی همنشین است حسن شب تا سحر مهمان عشق است حسن باشد کلامش وحی مُنزل حسن فرمان او فرمان عشق است حسن در پایِ او هستیِ خالق حسن در دستِ او احسان عشق است حسن صُلحش سبب شد دین بماند حسن جنگش ولی طوفان عشق است حسن دستِ کریمش بَنده پرور حسن تیغِ کَجَش بُرّان عشق است حسن مَرهَم به زخم قلب زهراست حسن بر فاطمه درمان عشق است حسن زهرِ هلاهل نوش کرده حسن جان و تنش سوزان عشق است حسن گر چه بقیع اش خاکی اما.. به درگاهش ملک دربان عشق است حسن را ملتمس دیگر چه گویی؟ که عشق است و همی قربان عشق است .
. علیه السلام رمضان سفره احسان خودش را انداخت سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت با نگاهش دل زهراست که آرام شده چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت مرتضی شاد شد و "حَول ولا.."یی خواند و.. بر کف دست گدا سکه اعلا انداخت ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز.. دست او بوده عصا در دل دریا انداخت آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق، بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود که سر ازرقیان را همه در جا انداخت کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که.. ..گفت"لایوم.."نظر جانب صحرا انداخت کودکی بود که بین گذر کوچه شکست عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که بر عبای کرمش دست تمنا انداخت آمدم «ملتمس» کوی حسن جان باشم قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت .
. مدح ای یاس نشان، عجب گلابی داری اَحلی من عسل، عجب شرابی داری نامَت حسن است و مجتبی هم لقبَت به به که چه اسم و رسم نابی داری ای عزّت مسلمین سپاه تو حسن(ع) ای روزیِ شیعه در نگاه تو حسن(ع) ثابت شده کربلا به ایثار حسین(ع)، همواره ادامه داشت راه تو حسن(ع) مدیون عطای باراله حسنیم گر شامل یک نیم نگاه حسنیم یک روز می آید که همه می گوییم ما عازم صحن و بارگاه حسنیم به به به خودم که مستِ نامِ حسنم در سجده خود محوِ قیامِ حسنم باید که دو عالمی غلامم گردد وقتی که به عالمی غلامِ حسنم .
. ای که تنها امیدِ در غمی مهدی دردها را فقط تو مرهمی مهدی قلب ها از گناه و معصیت لبریز باز هم آرزوی عالمی مهدی دیدنت کاش سهم چشم ما می شد حین باران و اشک نم نمی مهدی می خورد بر دهان منکران یک روز با ظهورت چه مشت محکمی، مهدی حجت ابن الحسن، الغوث ، ادرکنی فاش کردم چه اسم اعظمی ؛ مهدی .
. اَعلـــــــی حضـــــرتِ اباصــــالِحَ الْمَـهـــــدی! چـــــــــون پیمــبر، تویـی حبیبِ خـــــــــــدا چــــــــــون خــــدیجه، تویی وقــــــار و وفا چــــــــــون علی که خرید قــــــــــــــنبر را... می‌‌شـــــــــــــــود که تو هم مــــــــرا بِخَری؟ " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " خـــــــاک ریزم به ســـــــر، از این محــــنت: ظـــــــــــــــــاهرم من، ولی تو در غیـــــــبت راحــــــــــــــــتم من، ولی تو در شـــــــــدّت تو امـــــــــــــام ِ غــــــــــــــــــریب منتظَری " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " مـن که پیوســــــــــــــــــــــــــته‌‌اَم گرفتارت گــــــــر چــــه لب‌تشــــــــنه ام به دیدارت... یوســــــــــــــفیّ و خــــــــــــــــدا خریدارت من کـــــــه باشــــــــم کنــــم به تو نظــری؟ " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " قدمی میهمان چشـــــــــــــــــــــــــــمم باش کاش بودم زمـــــــــــــــــینِ تو ای کـــــــاش گر چه باشــــــــــــــــد مرا تبِ تو مَعـــاش.. من چه باشــــــــــــــــــم کنی به من گذری؟ " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " زنده کُن با ظــــــــــــــهور، قــــــــــــــرآن را خَـــــــــــــــــــــــــتم کُن با فرج، زمستان را گر چــــــــــــــــه این روزهای هجـــران را... با دعـــــــــــــــا بر تو می کنم ســـــــــــپری " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " من، اگر جــَـــــــــــــــــــــلدِ جمکران و قُمَم بينِ خُــــــــــــــــدّام تو همیشـــــــــــه گُمَم گر بدم، تشـــــــــــنه‌ی غـــــدیر خُمــَــــــــم تو عــــــــزیزِ دل پیــــــــــــامبــــــــــــــــری " مــــــــــا اَنَا ســــــــیّدی و مـــا خَــــطَری " ✍ شنبه ۱۴۰۲/۰۱/۱۲ .
. ای‌ کاش‌ که‌ صاحب‌ الزمان برگردد آن‌ پیر به هیبتِ جوان‌ برگردد یا‌رب سببی ساز که آن بدر تمام تا نیمه‌یِ شَهرُالرّمضان برگردد محمد قاسمی✍ ‌‌.
. در این ماه کرامت ماه غفران دلم مرده مرا احیا کن ای جان کنون که آمدم با دعوت تو ز استقبال من رو بر مگردان ز بس که کوله بارم گشته سنگین به درگاهت سرم افتاده پایین ببخشا تلخی زهر گنه را به شیرینی عفو خویش آمین نداری بدتر از من در حضورت فدای چشم بینای صبورت سیاهی زندگی ام را گرفته منور کن وجودم را به نورت حسابم کن ولی دورم مگردان عتابم کن ولی دورم مگردان تحمل میکنم هر طور باشد عذابم کن ولی دورم مگردان قلب رئوف شاه خراسان شکسته شد وقتی که درب حجره به روی تو بسته شد آه ای جوان تشنه که آبت نمی‌دهند تو داد میکشی و جوابت نمی‌دهند زهر جفا چه با جگر پاک می‌کند خون در دل تمامی افلاک می‌کند زهر آنچنان که آتش بر پیکرت زده است از دست و پا زدن نفست بند آمده است این عمر کم ز روضه مکشوفه حاکی است خاکم به سر که موی شریف تو خاکی است خاکی که بر عبای تو امروز رفته است دیروز بر خِمار سر مادرت نشست خوب است اینکه طعمه ی سرنیزه نیستی یا چون سر جدا شده بر نیزه نیستی بر پشت بام رفتی و دیگر نسوختی در سایه سار بال کبوتر نسوختی باید بمیرم از غم آن شاه تشنه لب کز تشنگی گذاشت به لبهای دشنه لب آب از کنار تیغ و سر نیزه ها گرفت خونش تمام بادیه ی کربلا گرفت .... ✍ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ .
. ای علوی ذات خدایی صفات صدرنشین همه ی کائنات پاک ترین گوهر نسل بشر از همه خوبان جهان خوب تر جدِّ تو پیغمبر نوع بشر جن و ملک بر قدمش سوده سر باب تو سرسلسله ی اولیاست چشم پر از نور خدا مرتضی است مادر تو دخت پیمبر بود آیه ای از سوره ی کوثر بود در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعا ماه خدا ماه نور نورفشان شد ز دو سو آسمان از دو طرف تافت دو خورشیدِ جان وحی خدا از افق سرمدی نور حسن از افق احمدی مشک و گلابی به هم آمیختند در قدح اهل ولا ریختند ای رمضان از تو شرف یافته نور تو بر چهره ی او تافته بعد پدر شاخص عترت تویی وارث میراث نبوت تویی صبر هم از صبر تو بی تاب شد کوزه شد و زهر شد و آب شد بعد شهادت نکشید از تو دست تیر شد و بر تنِ پاکت نشست تا ابد ای سرور والا مقام بر تو و بر دین (محمد) سلام کلک (ریاضی) که گهر ریز شد زان نظر مرحمت آمیز شد. .
. ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانه، محمّد و دردانه علی چارم نفر ز سلسله ی پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچه ی دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینه ی جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چقدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولی خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمی‌کنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند می‌خورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکسته پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هرجا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند. .
. برخیز که ماه انجمن پیدا شد سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد در ماه خدا تجلی حُسن ازل در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد. .
. السلام علیک یا بقیة الله (عج) ------------ مولا به خدا هستم محتاج دعای تو بنگر همه جا هستم محتاج دعای تو بیچاره ترینم من آواره ترینم من در رنج و بلا هستم محتاج دعای تو دل خسته نمی خواهی بشکسته نمی خواهی افتاده ز پا هستم محتاج دعای تو بنگر که تهیدستم هم خوارم و هم پستم بی قدر و بها هستم محتاج دعای تو در حسرت و در آهم بیرون شده از راهم لبریز خطا هستم محتاج دعای تو بی روی تو غمگینم درمانده و مسکینم محتاج دوا هستم محتاج دعای تو ای جلوه ی زیبایی گفتم که تو می آیی دنبال شما هستم محتاج دعای تو در پیش جمال تو در کوی وصال تو مانند گدا هستم محتاج دعای تو دل خسته ی هجرانم از هجر تو گربانم در شور و نوا هستم محتاج دعای تو چون «یاسر» دل داده در کوی تو افتاده در حال دعا هستم ، محتاج دعای تو ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. شعله ی هجران بر دلم از غم تو شعله ی سوزان مانده باز هم عاشق تو بی سر و سامان مانده از شما هیچ اثر در دل یارانت نیست در دل شهر ز تو نام خیابان مانده دری از وصل به رویم نشده باز هنوز طایر چشم من از هجر به زندان مانده می وزد باد فراق از همه سو بر این دل عاشق زار تو ای دوست پریشان مانده این که از شعله ی هجران تو می سوزد دل از فراق تو به جان داغ فراوان مانده می شوم غرق به دریای فراقت ای دوست رفته از ساحل دل کشتی و توفان مانده کس نگفته ست که آرامش دائم داریم در وجود همگان آتش بُحران مانده مثل شمعی که شود آب و بسوزد هر شب از جگر سوختگان دیده ی گریان مانده جاده در جاده نشستم ز پی دیدارت چشم بر راه تو این عاشق نالان مانده شعله در شعله اگر ناله ی سوزان داریم در دل سوختگان آتش پنهان مانده می رود شام ، دلم هر سحر و می بیند دختری سوخته دل گوشه ی ویران مانده دامن دختر دل سوخته رحل است ای وای روی این رحل فقط جلوه ی قرآن مانده «یاسر» از هجر تو می گرید و می گوید نیز در گلو بغض من و شِکوه ی دوران مانده ** محمود تاری «یاسر» ✍ .
. در نیمه ی مه قرص قمر آمده است از نسل علی شیر پسر آمده است مظلوم و کریم آل طاها یعنی حاجت ده بی حرم،شَبَر آمده است .
. در ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام بشارت خورشید --------- پنجره وا شده و بوی سحر می آید نفسی تازه کنید از نفس مهتابش مسجد عشق به آوای سحر آذین شد می رسد بوی اذان از طرف محرابش نیمه ی ماه رسید آینه را روشن کرد گلی از جنس سحر سوی چمن می آید حُسن این ماه همین است که جبرائیل اش می دهد مژده به گلزار حسن می آید نیمه ی ماه شد و ماه ترین  ماه آمد آفتاب از نفسش باز جلا می گیرد کوثر نور شد از آمدنِ او جاری خانه ی کعبه ازو آب بقا می گیرد پرده برداشت ز رخسار حسن  می بینید خالق عشق قداست به حرم آورده ست شب میلاد کریم ابن کریم است ای دل مادر جود و کرم ، جود و کرم آورده ست مجتبی آمد و از آمدنش ای یاران ناگهان برکه ی آئينه و گل دریا شد پلک خود را که به رخساره شکوفا می کرد غنچه ی خنده به لبهای علی پیدا شد عجبی نیست اگر می شنوید آوایی ماه و مهتاب در اینجا به سخن می آیند قدسیان بال و پر خویش گشودند امشب همه از عرش به دیدار حسن می آیند شب میلاد حسن باشد و از میلادش همه جا جلوه ی خورشیدی او مشهود است دست او دست کرم ، دست کرامت آری بارش رحمت حق در کف این مولود است این که در دامن مادر شِکُفَد لبخندش اوّلین سبط نبی ، پاره ی قلب زهراست نه فقط نور دلِ حضرت حیدر باشد بلکه در جود و سخا لطف و کرم بی همتاست او که مولود صیام است و کرامت دارد رمضان فخر کند از کرم مولودش چون کریم است و کریمانه عطاها دارد سائلی نیست که نومید شود از جودش قلب خود را بسپار ای دل عاشق بر او کز در خانه ی او عشق نشان می گیرد مثل ابری که به بارد به کویرستان ها «یاسر» از مرحمت اوست که جان می گیرد ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مناجات با امام زمان وقتي به دنيا آمدم از ابتدا ديدم تو را تنها تو را، تنها تو را، تنها تو را، ديدم تو را تا چشمم از هم باز شد دل با تو در پرواز شد هم با تو ديدم خويش را هم با خدا ديدم تو را در اوّلين طوف حرم ديدم تو بودي در برم هم با تو سعيم گشت طي هم در صفا ديدم تو را پيداي پنهان از نظر دل برده از هجر و حجر گه يافتم دور حرم گه در مني ديدم تو را اي كلّ خوبان را خلف اي برده صبرم را زكف در شهر كوفه يا نجف يا كربلا ديدم تو را گه با اسيران در شبي گاهي هلال زينبي گه در ميان قافله با عمّه‌ها ديدم تو را گه با اميرالمؤمنين با چاه كوفه هم نشين گه با سر سالار دين گرم دعا ديدم تو را گاهي نهان گاهي عيان گه سهله گاهي جمكران گه در كنار مرقد پاك رضا ديدم تو را هم صحبت پيغمبري زوّار قبر مادري يا در اُحد يا در بيقع يا سامرا ديدم تو را من «ميثم» دار توأم مبهوت ديدار توأم تا انتها دارم تو را كز ابتدا ديدم تو را .
. گوشه هایی از مناجات سحر دارد لبم موقع بوسه به خاک پا ، هنر دارد لبم جای حرمان و عطش، قند و شکر دارد لبم از حوالی سبو و می ،گذر دارد لبم مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من جای یا رب یارب و العفو، گفتم یا حسن گر خریدارم نباشد یار، کاسب نیستم نوکرم، اما پی جیره مواجب نیستم پشت در دنبال یک جای مناسب نیستم من به آن جنت که بی مولاست، راغب نیستم مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم کلب دربار علی بن ابیطالب شدم میشود هر بنده ای حاجت روا پیش کریم در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم آشتی دادند ما را با خدا پیش کریم آبرو داریم پیش مرتضا، پیش کریم بنده درمانده را تحویل می گیرد حسن دست ما را بهتر از فامیل می گیرد حسن دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم سفره دارم آمده شکر خدای ذوالنعم دست من اصلاً نرفته مثل اربابم به کم آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه آمده آنکس که می میرد برای فاطمه قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه زور بازویش علی، حجب و حیایش فاطمه خنده های او علی و گریه هایش فاطمه کوثر و زمزم که با لعل حسن حل میشود در مقاماتش امام دوم، اول میشود هم نگاهی میکنی وغوره را می میکنی هم زنسلت سمت وسوی قبله را ری میکنی هم بحول الله گویان عرش راطی میکنی هم میان فتنه می جنگی شتر پی میکنی کورباشد آن زنی که فتنه چینی میکند چون خدیجه هست و ام المومنینی میکند خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن خشت اول گر بیفتد دست خواهان حسن تا ثریا میرود دیوار ایوان حسن نیمه ماه خدا زهرا دعایم را نوشت اربعین پای پیاده کربلایم را نوشت ...................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مرا آفریده خدای حسن برای خودش نه، برای حسن میفتم از امشب به پای حسن گدایم گدایم گدای حسن حسن اسم رحمان و اسم رحیم بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم هوالله روی دهن ریخته چه شوری در این جان و تن ریخته شراب مرا بوالحسن ریخته روی لب، حسن جان من ریخته خمارم خرابم در این میکده شب مستی ام با حسن آمده همه برکت فصل کشتم حسن از اول فقط می سرشتم حسن بهشتم حسن، سرنوشتم حسن نوشتم کریم و نوشتم حسن حسن پیش حق بود، تنزیل داشت هوای مرا مثل فامیل داشت به سوز و به تب های ماه خدا به خشکی لب های ماه خدا به قند رطب های ماه خدا به العفو شب های ماه خدا من عمریست که هرچه را خواستم فقط با حسن از خدا خواستم ابد بود از اول، ازل را شکست شب خلوت این محل را شکست به والله، لات و هبل را شکست حسن، پشت جنگ جمل را شکست علی گر درِ خیبر آورده است حسن چشم فتنه در آورده است اگر جلوه ای از خدا شد حسین اگر آبرو دار ما شد حسین اگر هم دوا هم شفا شد حسین اگر شاه کرببلا شد حسین... درست است کار ربش بوده است ولی یاحسن بر لبش بوده است نشستم زمین، دلبرم خاکی است چه گنجی است او، گوهرم خاکی است اگرچه پریدم، پرم خاکی است نپرسیدم از چه حرم خاکی است فدای غم هر دو چشم ترش که خاکی شده چادر مادرش برای دفاع فدک دیر شد و آن بزدل بی حیا شیر شد ته کوچه مادر زمینگیر شد بمیرم همانجا حسن پیر شد امان از مسیری که بسته شده دوتا گوشواره شکسته شده ✍ .
. اقرار میکنم که دلم بی قرار نیست در خواب غفلت است که شب زنده دار نیست عاشق شبانه با تو مناجات میکند چشم دلش به خواب پریشان دچار نیست بی وقفه بی اراده به دنبال دلبرند اعمال عاشقان ز سر اختیار نیست مشغول چیست ؟ دل به چه داده است بعد تو؟ آن کس که در محبت تو بی قرار نیست من شاکی ام ز دست خودم پاسخی بده باید چه کرد دل که به دنبال یار نیست؟ اصلا نگارخانه نه ویرانه ی من است در خانه ی دلم که نشان نگار نیست من هم عزیز میشوم آخر به دست تو هر کس پناه برده به تو خار و زار نیست گاهی به سفره فقرا هم سری بزن با بینوا نشستن سلطان که عار نیست سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ ....................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بی حجابی شده افتخار رفته از مردها اختیار چشم و دل ها به فحشا دچار نهی منکر گرفتار عار کیست دیگر به فکر وقار ؟ حق علی گفت و شد یادگار "لعن الله من لا یُغار" ✍ .
. (ع) ••• ┄┅═══✼✼═══┅┄ آمده نور دل و جان رسول عزیز حیدر گل ناز بتول در شب میلاد حسن ای خدا از کرمت توبه ی ما کن قبول ••• ┄┅═══✼✼═══┅┄ ••• گل به گلستان ولا وا شده جهان ز نور او هویدا شده خانه ی حیدر شده غرق سُرور فاطمه مادر ,, علی بابا شده ••• ┄┅═══✼✼═══┅┄ ••• آمده در نیمه ی ماه خدا کریم اهل بیت گل مرتضی أرض و سما همه به شور و شعف ز یُمن پر فیض ِ رُخِ مجتبی ✍ .
. تمام عالم امکان به دست قدرت توست شکوه دین خدا از شکوه صولت توست تو حیدری و توئی عالی و توئی والا توئی که عالمیان مات حشمت توست کتاب فضل تو پایان نمی‌شود هرگز ز بسکه وسعت عالم پر از فضیلت توست دوام عالم هستی بود ز یمن علی چه گویم از تو که عالم به زیر منت توست برای وصف تو آقا،. زبان ما لال توست قسم به حق،که خداهم عیان زشوکت توست فقط نه مدح تو از عاشقان رسد،بلکه تمام جن و انس و ملک،گرم مدحت توست اگر ز من تو شفاعت کنی به روز جزا کرم نموده ای و این هم از کرامت توست به پشت خانه ی دار الکرامتت آقا گدا نشسته و چشم انتظار رافت توست توئی که خانه نشین گشتی از جهالت خلق دلیل فتنه و بیداد دهر بود و غربت توست ✍ .
. صبا که عطر به نام بهار می‌بخشد صفا به آینه‌ی روزگار می‌بخشد بهار می‌رسد و نشئه‌ی هوای خوشی به جان خسته‌ی باغ خمار می‌بخشد به دانه‌دانه‌ی بی‌آب، آب می‌ریزد به شاخه‌شاخه‌ی بی‌بار، بار می‌بخشد عبای خون به تن دشت لاله پوشانده قبای سبز به قد چنار می‌بخشد طرواتی به لب غنچه‌ها می‌افشاند حلاوتی به صدای هَزار می‌بخشد به خشک‌سالی لب‌ها شکوفه‌ی لبخند به بی‌قراری دل‌ها قرار می‌بخشد اگر‌چه باد صبا هر بهار را به زمین هزار صورت و نقش و نگار می‌بخشد ولی بهار و صبایش فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد کریم فکر حساب‌و‌کتاب بخشش نیست به رسم اهل کرم بی‌شمار می‌بخشد به اسم و رسم توجه نمی‌کند هرگز به آشنا و غریب دیار می‌بخشد برای اینکه شود حفظ آبروی گدا بدون منت و بی‌ننگ و عار می‌بخشد مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است سکوت کرده و آیینه‌وار می‌بخشد برای گفتن یک‌بیت ساده یک ممدوح کجا به دشمن خود سی‌هزار می.بخشد؟ به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد ازآن که عادتش احسان، سجیّه‌اش کرم است عجیب نیست که بی‌اختیار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که در مدینه به سائل انار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد که بین معرکه‌ی کارزار از سر لطف به دشمن سر خود ذوالفقار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد برادرش هم از او ارث برده بخشش را اگر به راه خدا شیرخوار می‌بخشد نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد ✍ .
. می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا شاید که آفریده چنین «یا کریم» را یکبار نه، دو‌مرتبه از مال خود گذشت در سایه اش گرفت غریب و مقیم را اهل کرامتند همه، منتها حسن شد شهره سفره داری باب النعیم را یاور نداشت با خود و تسلیم صلح شد آن نعمت عطا شده ذبح عظیم را شد عقده های جنگ جمل تیر و می زدند بر پیکرش تلافی زخم قدیم را بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت جارو کش مزار شریفش نسیم را .
. گفتم از این گنهکار بدتر کسی ندیده گفتی بیا از این غم بگذر کسی ندیده با پرده پوشی خود کردی مرا خرابت بنده نوازیت را کمتر کسی ندیده یا ذالکرم بنازم خان کرامتت را مهمان پذیر تر از این در کسی ندیده دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته در وقت کوچ مرغی بی پر کسی ندیده خیر و صلاح طفل بی دست و پای خود را از ابتدا به غیر مادر کسی ندیده چاره گشا تر از آن دست گره گشایش وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده دستان مرتضی را نامیده حق یدالله بالاتر از دو دست حیدر کسی ندیده گوهر ولایت اوست مابین ظرف سینه جز حب او وگرنه گوهر کسی ندیده باب نجات امت در گریه بر حسین است باب نجات از او بهتر کسی ندیده زین العباد  یک عمر با گریه زیر لب خواند جز من تن پدر را دیگر کسی ندیده وای از مصیبت شام دشمنام پشت دشنام آن صحنه ها که دیدم دیگر کسی ندیده جز من که در تقلا با دست بسته بودم ناموس خویشتن را مضطر کسی ندیده ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ابام یا علی و یاعظیم و یا غفور و یاکریم می بَرم نام کریم و می پرم چون یاکریم سخت محتاج کرامت آمدم من تا کریم زخم سائل را که مرحم می‌نهد الا کریم؟ نیمه ماه خدا ، ماه خدا پیدا شده فاطمه مادر شده است و مرتضی بابا شده با کلافی نخ بیا رو سوی این بازار کن دل بر این دریا بزن بر عاشقی اقرار کن بر در این میکده بنشین و هی اصرار کن روزه را یک بارهم با می بیا افطار کن سفره ی ما با کراماتش پر از نان میشود با حسن کار گدا هم جود و احسان میشود باد از هوی حسن احساس مستی میکند موج در موی حسن احساس مستی میکند عابرِ کوی حسن احساس مستی میکند آدم از بوی حسن احساس مستی میکند مستی از بالا ترینِ رتبه های بندگی ست با حسن بودن تمامِ مُنْتَهای بندگی ست حُسنِ هستی، حسِ زیبایی، کریم اهل بیت شور شیرینیِ شیدایی، کریم اهل بیت پور زهرا، پور مولایی، کریم اهل بیت بی نظیری، شاهِ یکتایی، کریم اهل بیت ما همه یکتا پرستانِ سرِ کویِ توایم می نخورده جزوِ مستانِ سرِ کوی توایم هم،چو زهرا و رسولی هم شبیه حیدری هم شجاعی هم دلیری هم یل و نام آوری مِثلِ تو دنیا ندارد دلسِتان دیگری عشق قاسم هستی و تواز عسل شیرین تری افتخار من به در گاه تو خادم بودن است از مقاماتت همین بابای قاسم بودن ست قاسمت فرمود: شیرین است شورِ کربلا درسها داده مرا مردِ غیرورِ کربلا من غرورم را گرفتم از غرورِ کربلا قول دادم من به آن قلب صبورِ کربلا انتقام از قاتلانِ نوکرانِ خواهرت من بگیرم از سعودی ها به اذن مادرت از تو می گیرم همه امّید را، تدبیر را از غلاف آرم برون مولا اگر شمشیر را صد جمل سازم، کنم خم قامت تزویر را یا علی گویان زنم من گردن تکفیر را انتقام حملهٔ داعش بگیرم « با علی » حک کنم بر سر در شهر مدینه « یا علی» من سعودی و سپاهش را به آتش می کشم حامیان رو سیاهش را به آتش می کشم داعش و پشت و پناهش را به آتش می‌کشم آن درخت و این گیاهش را به آتش می‌کشم «1» ما ریاض و جده را با خاک یکسان میکنیم کلِّ دنیا را برای تو شبستان میکنیم تو جوانان بهشتی را بهشتی ، سروری تو حبیبِ (عُشریه- طهماسبی-دانشگری)۲ تو امامم را امامی رهبرم را رهبری تو معزالمؤمنینی از همه بالاتری صلح تو روح بقای عزت اسلام شد صلح تو آخر کجا مانند این برجام شد؟ صلح تو امید بود و صلح تو تدبیر بود صلح تو بنیان کَن زور و زر و تزویر بود صلح تو برّان به سان تیغه ی شمشیر بود مایه ی عزت به ما و ذلّت تکفیر بود عشق تو فتح المبینِ قلب هر کس میشود صلح تو برجام نه، بیت المقدس میشود گفت خرمشهر در پیش است.من آماده ام من اسیر جذبه ی این رهبر آزاده ام تا ابد دلداده‌‌ی دلداده‌‌ی دلداده‌‌ ام چهره اش را دیده ام یاد علی افتاده ام من غلام حیدر و آل علیم تا ابد نام حیدر میبرم زهرا دعایم میکند شاعر: ____ 1» در بخشی از پیام حج رهبر انقلاب در توصیف آل‌سعود، از اصطلاح «شجره‌ی ملعونه» استفاده شده است. این اصطلاح برگرفته از متن قرآن کریم آیه‌ی۶۰ سوره‌ی اسرا است ۲-شهدای مدافع حرم : ابراهیم عشریه-مهدی طهماسبی -عباس دانشگر .