eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
259 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. گریه کارم بود هرشب تا سحر یک‌سال‌ونیم ریخت از چشمان من خون جگر یک‌سال‌و‌نیم آه! من هرچند کوه محکم صبرم، ولی از نفس انداختم داغ تو در یک‌سال‌ونیم از تو و آن روز با من یادگاری مانده است صحنه‌هایی که نمی‌رفت از نظر یک‌سال‌ونیم یک‌نظر از روی تل دیدم که قاتل زد تو را یاد آن صحنه به قلبم زد شرر یک‌سال‌ونیم واژه‌ها بعد از تو با من روضه‌خوانی کرده‌اند اسب و نعل و تیر و شمشیر و سپر، یک‌سال‌و‌نیم سر به سر سرنیزه و سرهای روی نیزه است خواهرت با روضه‌هایت کرده سر یک‌سال‌و‌نیم آتش این داغ تا روز قیامت با من است گرچه شد بعد از تو عمرم مختصر یک‌سال‌و‌نیم .................................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بسم الله الرحمن الرحیم رئوف با دست‌خالی آمدم، سلطان رئوف است این میزبان هم‌واره با مهمان رئوف است پرسیدم از علامه‌ای درباره‌ی او یک‌جمله فرمودند که؛ "ایشان رئوف است" آهو گواهی می‌دهد این‌مصرعم را این مرد با انسان و با حیوان رئوف است شعری که در مدح امام مهربانی‌ست حتی ردیف‌و‌قافیه در آن "رئوف است" آنقدر رأفت دیده شد در این حرم که حتی رواق و گنبد و ایوان رئوف است فرقی ندارد خوب و بد در محضر او وقتی برای زائران یک‌سان رئوف است از بس رئوفی می‌کند، انگار تنها او در تمام عالم امکان رئوف است ضرب‌المثل‌ها پیش او تغییر کردند؛ "هرچه گدا کاهل بود، سلطان رئوف است" .................................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. علیه‌السلام . چشمم به اشک غم شده مفروش یا رئوف دنیا مرا فروخت تو مفروش یا رئوف... حاشا اگر بگویی از این آستان برو... از آستان نه میروم از هوش یا رئوف! گریان به سوی تو بغلش را گشوده است این طفل را بگیر در آغوش یارئوف... گردد سبک به شانه ی دیوار امن تو، این سر، سر گران شده بر دوش یا رئوف شب گنبد تو را خبری از غروب نیست خورشید پای آن شده خاموش یا رئوف! گفتی سه جا ولی همه ی لحظه ها مرا لطفت نکرده است فراموش یا رئوف... ✍ .................................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. خانه ی چوبی پدرجانم یاد شورِ قدیم افتادم روضه ی ساده ی شبِ جمعه خاطراتی که مانده در یادم . زن و شوهر از آن زمان قدیم دلشان وصل روضه ها شده بود قاب عکس کنار ساعتشان عکس زیبای کربلا شده بود . دور تا دورِ سالن کوچک همه جایش کتیبه آویزان دم در روی میز چوبی بود شیشه ای از گلاب و یک قرآن . باز این چه شورش و چه غم است محتشم روضه ی دلی میخواند هر که رد میشد از کنار و گُذَر قدر یک چای خوردنی می ماند . خودِ بابا بزرگ قصه ی ما روضه ها را تماماً از بَر بود روضه از کربلا شروع میشد ختم مجلس مصیبتِ در بود . دو سه تا شعر و مرثیه میخواند شعرهای قدیمی از بهجت شعرهای وصال شیرازی ای شه تشنه..ای قَدَر قدرت . روضه قتلگاهی اش یک خط آه از آن تنی که عریان شد با همین جمله مادری غش کرد در زنانه چه شور و طوفان شد ‌. با همین جمله بر سرش میزد با همین جمله گریه ها کردند سالن کوچک پدرجان را بخشی از خاک کربلا کردند . اشک مادربزرگ آن خانه پای دیگ غذا و کتری بود قیمه ی ساده ی پر از برکت با برنجی که گرم و عطری بود . پای کتری به سینه اش میزد یاد دستِ بریده ی سقا هم نوایش چه روضه ای میخواند قُل قُل قوری و سماور ما . حال اما چراغ آن خانه رفته و خاطرات و غم مانده از تمام حکایت و قصه فقط آن عکس در حرم مانده ‌. چه قَدَر غبطه میخورم من به صافی و سادگی آن محفل کاش میشد دوباره برگردد صافی و سادگی آن منزل . کاش میشد‌ خلوص آن مردم ذره ای در حساب من باشد کاش میشد ثواب یک روزش سهم قلب خرابِ من باشد . ✍ ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. زبانحال حضرت صاحب الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه شد غرق در غم روزگارت عمه جانم خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم بر روی تل، در غربتِ شام غریبان ایکاش بودم در کنارت عمه جانم تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی مرهم برای حال زارت عمه جانم جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی دیدم گره خورده به کارت عمه جانم مانند قلبت چند جای چادرت سوخت در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم چشم عمو عباسمان را دور دیدند شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم بین تمام داغ هایی را که دیدی می سوزم از داغ اسارت عمه جانم .................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
❖﷽❖ دل به روایتی بسته ام و به شدت منتظر آمدنت هستم. از علامات آمدنت خواندم در ماه رجب آسمان بسیار می بارد و مژده به آمدنت می دهد اگر در ماه مبارک صیحیه آسمانی شنیده شود آمدنت حتمی خواهد بود 📜٤٣١-سعد بن عبد اللّه،عن الحسن بن عليّ‌ الزيتوني و عبد اللّه بن جعفر الحميري[معا]، عن أحمد بن هلال العبرتائي،عن الحسن بن محبوب،عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام-في حديث له طويل اختصرنا منه موضع الحاجة-أنّه قال: لا بدّ من فتنة صمّاء صيلم يسقط‍‌ فيها كلّ‌ بطانة و وليجة و ذلك عند فقدان الشّيعة الثّالث من ولدي،يبكي عليه أهل السّماء و أهل الأرض و كم من مؤمن متأسّف حرّان حزين عند فقد ✨الماء المعين،كأنّي بهم أسرّ ما يكونون و قد نودوا نداء يسمعه من بعد كما يسمعه من قرب في رحمة للمؤمنين و عذابا للكافرين. فقلت:و أيّ‌ نداء هو؟ قال:ينادون في رجب ثلاثة أصوات من السّماء:صوتا منها أَلا لَعْنَةُ‌ اللّهِ‌ عَلَى الظّالِمِينَ‌ و الصّوت الثّاني✨ أَزِفَتِ‌ الْآزِفَةُ‌ يا معشر المؤمنين و الصّوت الثّالث-يرون بدنا بارزا نحو عين الشّمس-:هذا أمير المؤمنين قد كرّ في هلاك الظّالمين. و في رواية الحميريّ‌ و الصّوت[الثّالث]بدن يرى في قرن الشّمس يقول:«إنّ‌ اللّه بعث فلانا فاسمعوا له و أطيعوا». 📝حسن بن محبوب در حديثى نسبتا طولانى كه ما مختصرش كرده و به اندازه نياز از آن ذكر مى‌كنيم،از امام رضا عليه السّلام نقل مى‌كند كه حضرت فرمودند: ✅به ناچار فتنه سختى درمى‌گيرد و خاصان و همرازان ما هم در آن فتنه گرفتار مى‌شوند،و اين فتنه در زمانى است كه فرزند سوم من[سه نسل پس از من از ميان شيعيان]مفقود و ناياب گردد. 💦همه اهل آسمان و زمين بر غيبت او[امام زمان عليه السّلام]گريه مى‌كنند؟چه بسيار مؤمنانى هستند كه در وقت مفقود شدن آب صاف[ماء معين،يعنى حضرت مهدى عليه السّلام]تأسف خورده و تشنه و غمگين مى‌شوند.گويا من خوشحال‌ترم از آنچه كه آنان در آن موقعيت هستند و نمى‌دانند؛چراكه نداى به آن‌ها مى‌رسد و همچنان‌كه از نزديك شنيده مى‌شود از دور هم شنيده مى‌شود،محتواى آن ندا براى مؤمنين رحمت و براى كافران عذاب است. ❓عرض كردم:آن ندا چيست‌؟ ✴️حضرت فرمودند:در ماه رجب،سه مرتبه از آسمان [خطاب به مردم]ندا داده مى‌شود: 📢ندا و صوت اوّل عبارت است از:«لعنت خداوند بر ظالمان باد». 📢ندا و صوت دوم اين است:«آنچه بايد نزديك شود،نزديك شده است[قيامت فرا مى‌رسد]اى گروه مؤمنان!» 📢و ندا و صوت سوم هم در حالى‌كه در طرف جرم خورشيد بدنى ديده مى‌شود،اين است:اين امير المؤمنين عليه السّلام است كه براى نابودى و هلاك ظالمان به دنيا بازگشته است. 📢در روايت حميرى در مورد صوت سوم آمده است:بدنى در نزديكى خورشيد ديده مى‌شود،صاحب صدا مى‌گويد:خداوند متعال فلان شخص را برانگيخته،حرف او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. بعد از اين هردو روايت مى‌گويند:در همان زمان،فرج و گشايش براى مردم فرا مى‌رسد و مردم دوست مى‌دارند كه اى كاش در آن زمان زنده بودند،و خداوند سينه‌هاى مؤمنان را شفا مى‌دهد؛يعنى دل‌هايى كه از جور و ستم ظالمان مجروح بود را با ظهور، شفا مى‌دهد. 📙 کتاب الغیبة، صفحه 752 شیخ طوسی کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام @Aldolatahalzahraeyah کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖ دل به روایتی بسته ام و به شدت منتظر آمدنت هستم. از علامات آمدنت خواندم در ماه رجب آسمان بسیار می بارد و مژده به آمدنت می دهد اگر در ماه مبارک صیحیه آسمانی شنیده شود آمدنت حتمی خواهد بود 📜٤٣١-سعد بن عبد اللّه،عن الحسن بن عليّ‌ الزيتوني و عبد اللّه بن جعفر الحميري[معا]، عن أحمد بن هلال العبرتائي،عن الحسن بن محبوب،عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام-في حديث له طويل اختصرنا منه موضع الحاجة-أنّه قال: لا بدّ من فتنة صمّاء صيلم يسقط‍‌ فيها كلّ‌ بطانة و وليجة و ذلك عند فقدان الشّيعة الثّالث من ولدي،يبكي عليه أهل السّماء و أهل الأرض و كم من مؤمن متأسّف حرّان حزين عند فقد ✨الماء المعين،كأنّي بهم أسرّ ما يكونون و قد نودوا نداء يسمعه من بعد كما يسمعه من قرب في رحمة للمؤمنين و عذابا للكافرين. فقلت:و أيّ‌ نداء هو؟ قال:ينادون في رجب ثلاثة أصوات من السّماء:صوتا منها أَلا لَعْنَةُ‌ اللّهِ‌ عَلَى الظّالِمِينَ‌ و الصّوت الثّاني✨ أَزِفَتِ‌ الْآزِفَةُ‌ يا معشر المؤمنين و الصّوت الثّالث-يرون بدنا بارزا نحو عين الشّمس-:هذا أمير المؤمنين قد كرّ في هلاك الظّالمين. و في رواية الحميريّ‌ و الصّوت[الثّالث]بدن يرى في قرن الشّمس يقول:«إنّ‌ اللّه بعث فلانا فاسمعوا له و أطيعوا». 📝حسن بن محبوب در حديثى نسبتا طولانى كه ما مختصرش كرده و به اندازه نياز از آن ذكر مى‌كنيم،از امام رضا عليه السّلام نقل مى‌كند كه حضرت فرمودند: ✅به ناچار فتنه سختى درمى‌گيرد و خاصان و همرازان ما هم در آن فتنه گرفتار مى‌شوند،و اين فتنه در زمانى است كه فرزند سوم من[سه نسل پس از من از ميان شيعيان]مفقود و ناياب گردد. 💦همه اهل آسمان و زمين بر غيبت او[امام زمان عليه السّلام]گريه مى‌كنند؟چه بسيار مؤمنانى هستند كه در وقت مفقود شدن آب صاف[ماء معين،يعنى حضرت مهدى عليه السّلام]تأسف خورده و تشنه و غمگين مى‌شوند.گويا من خوشحال‌ترم از آنچه كه آنان در آن موقعيت هستند و نمى‌دانند؛چراكه نداى به آن‌ها مى‌رسد و همچنان‌كه از نزديك شنيده مى‌شود از دور هم شنيده مى‌شود،محتواى آن ندا براى مؤمنين رحمت و براى كافران عذاب است. ❓عرض كردم:آن ندا چيست‌؟ ✴️حضرت فرمودند:در ماه رجب،سه مرتبه از آسمان [خطاب به مردم]ندا داده مى‌شود: 📢ندا و صوت اوّل عبارت است از:«لعنت خداوند بر ظالمان باد». 📢ندا و صوت دوم اين است:«آنچه بايد نزديك شود،نزديك شده است[قيامت فرا مى‌رسد]اى گروه مؤمنان!» 📢و ندا و صوت سوم هم در حالى‌كه در طرف جرم خورشيد بدنى ديده مى‌شود،اين است:اين امير المؤمنين عليه السّلام است كه براى نابودى و هلاك ظالمان به دنيا بازگشته است. 📢در روايت حميرى در مورد صوت سوم آمده است:بدنى در نزديكى خورشيد ديده مى‌شود،صاحب صدا مى‌گويد:خداوند متعال فلان شخص را برانگيخته،حرف او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. بعد از اين هردو روايت مى‌گويند:در همان زمان،فرج و گشايش براى مردم فرا مى‌رسد و مردم دوست مى‌دارند كه اى كاش در آن زمان زنده بودند،و خداوند سينه‌هاى مؤمنان را شفا مى‌دهد؛يعنى دل‌هايى كه از جور و ستم ظالمان مجروح بود را با ظهور، شفا مى‌دهد. 📙 کتاب الغیبة، صفحه 752 شیخ طوسی کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام @Aldolatahalzahraeyah کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
1.76M
استاد سلام وقت شما بخیر این که میگن باید تا چند سال مقلد باشیم برای یاد گیری مداحی آیا حتما باید از اشعار و مطالب اون مداح استفاده کنیم ؟ یا میشه از متن اشعار کسی دیگه با سبک کسی که تقلید میکنیم استفاده کنیم و اینکه میشه از چند مداح تقلید کرد و ترکیب اینها رو استفادع کرد ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل @m_h_tabemanesh لینک گروهها و کانالهای خادم الحسین ع تابع منش در ایتا 👇👇👇 گروه مقتل متضمن البکاء ، فاطمه الزهراء س http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2 کانال ضامن اشک، رفع شبهه https://eitaa.com/zameneashk1 کانال قرآن و امام حسین ع http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin کانال الدولة الزهرائیة(مهدویت) http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84 کانال اشعار حسینی و آموزش مداحی http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af نوای مقتل (مداحی) @Navaymagtal کانال باب الحسین (ع) در تلگرام https://t.me/Babolhusein ضامن اشک واتساپ https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است همین که نام او در خاطر بیمار می آید طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و... زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟! به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟! چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟! چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟! چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟! چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟! تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است ** چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟! به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
نوری که بر افلاکیان گویی چو اختر بود پیچیده در زنجیر و غل، موسی بن جعفر بود تاریک تر از هر کجا، ایام بی پایان در شوره زار جهل و کین، تابان و گوهر بود روزی که دیدند جسم او ورد زبان ها شد باب الحوائج می‌شود آن کس که مضطر بود گر چه نحیف است جسم او وقتی که ظاهر شد از اینکه باشد بی کفن پیکر، که بهتر بود گر این مصیبت بر همه جانسوز و جانکاه است در پیش جدش این فقط یک بیت دفتر بود "آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود"
زندان، رواق روشنی شد، غرق نورت دیوارها، نمناک از شرم حضورت دهلیزها مستند، هنگام عبورت زنجیر، تسبیحی به دستان صبورت این بندها، در بند زلف دلپذیرت موسای دربندی و هارون‌ها اسیرت یوسف، که ترس از تنگی زندان ندارد مصر وجود است او، غم کنعان ندارد نوح است و بیم از موج و از طوفان ندارد جان جهان است او، هراس جان ندارد عاشق، دلش دریاست، حتی کنج زندان آیینه‌ی دنیاست، حتی کنج زندان ای هفت دریا، غرق در دریای صبرت! هفت آسمان یک نقطه، در پهنای صبرت ای هفت شهر عشق، در معنای صبرت! زانو زدند ایوبها، در پای صبرت آقا! به این حجم از بلا، عادت ندارم باید بگویم، شاعرم، طاقت ندارم سنگینی شلاق و آن بازو؟ خدایا! زنجیر بر آن قامت دلجو؟ خدایا! چنگال زندانبان و آن گیسو؟ خدایا! خون و شکست طاق آن ابرو؟ خدایا! هر چند در دستان او، جام بلا بود از تشنگی، یک‌ریز یاد کربلا بود معصومه دلتنگ است، چشمانش به راه است فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است بر صورتش اما چرا ردی سیاه است؟ پایان این قصه، گمانم اشتباه است یوسف می‌آید، روی تابوت است اما از اشک یاران، دجله، مبهوت است اما موسای ما، از طور سینا، بی‌عصا رفت این نوح، روی موجی از اشک و دعا رفت دردا! که با دُردانه‌ی زهرا، چه‌ها رفت تا پر کشید، اول دلش، پیش رضا رفت بی او، اگر چه عشق، مشکی‌پوش می‌شد، نور خدا بود او، مگر خاموش می‌شد؟ در بند بود و عالمی دربند اویند بسیاری از سادات، از پیوند اویند شهزادگان، فرزانگان، فرزند اویند هر گوشه، فرزندان دانشمند اویند وا می‌کند بر روی ما، بن‌بست‌ها را باب‌الحوائج شد، بگیرد دست‌ها را
این عشق آخر می کند کار خودش را این دیده ی تر می کند کار خودش را با دست خالی بر نمی گردیم،یعنی موسی بن جعفر می کند کار خودش را اشکی که جاری می شود در بین روضه فردای محشر می کند کار خودش را مستی دو چندان می شود در پای ایوان الحق که ساغر می کند کار خودش را جان می سپارم آخرش در کاظمینت اینبار نوکر می کند کار خودش را
چارهء هجران یوسف جز غم یعقوب نیست حال دور افتادگان از یار، اصلاً خوب نیست چوب ظلم خویش را داریم یکجا میخوریم صبر ما که بیشتر از طاقت ایوب نیست ما بدهکاری خود را گردنت انداختیم ما طلبکاریم از تو... دوری ات مطلوب نیست روز ما سر می شود در غفلت کبرای قرن نیستی و کوچه های شهر، بی آشوب نیست "در میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام" صبح تا شب بر لب من اسمی از محبوب نیست ساحل آلوده را دریا مطهر میکند غرق عصیانم ولی چشمان من مرطوب نیست من به کار تو نمی آیم، نمی دانم چرا! باغبانم باش چونکه میوه ام مرغوب نیست منتظر بودم بیایی باز تنبیهم کنی باز گفتی نامه ات پاره شده مکتوب نیست آبروی رفتهء من را بخر در کربلا نوکرت بد هم که باشد پیش تو مغضوب نیست جذبهء شاه نجف را دیدم از ایوان طلا جز علی در ذات الله الصمد مجذوب نیست
با گریه،با آه دمادم می نویسند در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند اندوه را با جوهر غم می نویسند این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن از دردمندان توام درمان عطا کن بویِ دل‌انگیزِ بهارِ مَردُم ما نورِ چراغِ شام تارِ مَردم ما بودی همیشه در کنار مَردُم ما خیلی گره خورده است کار مَردُم ما گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج امّا تو را داریم یا باب الحوائج خوشبخت چشمی که خودش را نیل کرده آیاتِ اشک آلوده ای تنزیل کرده پای بساطت سال را تحویل کرده بیچاره آنکه روضه را تعطیل کرده مشقِ بقای خضر،درسِ حوزه ی توست آب شفای خلق،اشکِ روضه ی توست جز ذکر "الله" لبت "بسمی" نداریم شیرین تر از نام شما اسمی نداریم با حرز تو از صدبلا قِسمی نداریم ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم بیماری ما زندگی منهای روضه است راه علاجِ ما دو قطره چای روضه است چشم مرا تر کن زمان ربّناها لطفاً نگاهم کن میان این گداها پیچیده در هفت آسمان ها این صداها: یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها این خاک شد "ایرانِ" این خواهر_برادر جانِ همه قربانِ این خواهر_بردار دریای رحمت!ما به موج‌ات خو گرفتیم از هرکسی جز خاندانت رو گرفتیم در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم ما نسخه را از "ضامن آهو" گرفتیم صحن رضا جانِ شما دارالشفا شد پای ضریحش نُطقِ طفل لال وا شد موسایِ طور غم عصایت را شکستند با زجر تو قلب رضایت را شکستند نامردها دست دعایت را شکستند زیر لگدها ساق پایت را شکستند چیزی برای تو به جز ماتم نمانده نای مناجاتی برایت هم نمانده شیعه هنوز از غُصّه ات تشویش دارد داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد سِندیِ ملعون بد زبانش نیش دارد روی لبش دشنام قوم و خویش دارد با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی داغ حسن را کنج زندان می چشیدی در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا با جوهر خون نامه ات توقیع گردید اندوه تو در روضه ها توزیع گردید آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید بر تختِ‌پاره پیکرت تشییع گردید با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟! از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟! آن‌گونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟! ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟! پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ امام  هفتـــمین  در  کُنجِ  زِندان بگفتا  با  خــــدایِ  حَیِ  سُبحان الهی  من  غریبم  ،  مـن  غریبم در این زندان  تویی  تنها حَبیبم شدم  خسته  از  این رنجِ فراوان چه سازم  بر غم  و اندوهِ  دوران به آه  و  ناله یِ  شب زنده داران به  اشکِ  چـشمِ  خونینِ  یتیمان به  آب و خاک و دریا و درختان به  قلبِ  مــادران  ،  آهِ  فقـیران به  آن  مـــادر که حَمـلِ بار  دارد به آن  طــفلی  که بـا تو کار دارد درختـانی  که بـینِ  آب و خـاکَند رها بخشی  به  غــیرِ  تو  ندارند به لالان  و کَران و شــب نشینان غریبان  ،  بی کَســان و بینوایان اِلاها  ،  قـــادرا  ،  پــرورد گـــارا نجاتــم ده  ،  خــدایا  ،  کِردگارا دعایِ حضرتش  شد  اِستــجابَت رها شد از غـم و رنج و مُصیبت شهیـــدِ  راهِ   قــرآنِ  مُبـــین  شد قریــنِ غــم ، امامِ هشتمین ،  شد ولی چــون آمـدند آنجا ، غـلامان که آقــا را  بَــرند  از  کُنـجِ  زندان عجب  دیدند  زنجیـــرِ  جفــا  را که بسته گَردن وهم دست وپا را به هر  ترتیب  جسمِ  شاهِ دین را ولیِ حـق  ،  امــامِ  هفتـــمین  را امــام  هشتــمین آمد ،  کَفـن کَرد نمازِ آخـــرین ،  بَــر آن  بَدن  کَرد به دستِ خویش درقَبرش،نهان کرد زِ اشکِ  چشم ، آن را گُلسِتان کرد ولی  جسمِ حسین ،آن شاهِ خوبان به  دشتِ  کربلا  خونین  و عُریان زِ جور و کینه،بی غسل وکَفن بود بدون سَر  ،به صحرا ، آن بدن بود "طریقـت" از  غمِ  سُلـطانِ  خوبان به روز و شب بُوَد ، زار و پـریشان شعر:حاج مرشدعلی طریقت
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─   زندانی خویشیـم ما، موسی بن جعفـر! ما را رهایی بخش یا موسی بن جعفـر! دارد میایــد سال نو، تقــویم می گـفت آغاز این سال است با«موسی بن جعفر» گفتم خدا، احمد،علی، زهرا، حسن... آه دل را رساندم باز تا«موسی بن جعفر» با دســت خالی آمـدم تا ســال‌ تحویل گفتم تو را جان رضا،موسی بن جعفر! دل‌ها حرم شـد،یار بی زائرنمانده ست ماییم و یک دنیا دعـا، موسی‌بن‌ جعفر از تو هـوایــی تازه می‌خـواهد دل ما با گریه‌های بی‌ هــوا، موسی بن جعفر! دل‌تنگـــی ما را بگــو با حـــاج‌ قاســم! امسال شدمحشر به پا،موسی‌بن جعفر! از من دوباره خواهش و از تو گشایش یا حضرت مشکل‌گشا، موسی‌ بن‌جعفر پس حال ما کی می‌رسدتا احسن‌الحال کوتاه کن این راه را موســی‌بن جعفــر ســـالی پـر از سـیل و بلا و ابتـلا رفت امســال اما با شـــما، موسی بن جعـفر! شعر:میلاد عرفان پور
. «صلے الله علیڪ یا موسے بن جعفر علیه السلام» اے شعله ے هجرانت آتش زده هـرجان را خاموش کن ازوصلت این شعله هجران را من طایرِ ایــن باغم از هـجـــرِ تو بے تابم وا کن ز پــر و بالــم زنجیره ے هجران را از داغِ فراقِ تو گلگـــون چکـد اشــکِ من خونین جگر آوردم در کــوے تو مهمان را مــاهِ رخِ زیــبا را از پــــرده بــرون آور تا یڪ نظـر اندازم آن چهــره ے تابان را مے دانے ومے بینے از هجـــرتو با حسرت بر شانه ے خود دارم گیسوے پریشان را درخانه ے وصل خودبنشان منِ غمگین را یعنے سروسامان ده این بے سروسامان را تنــها ز حضــور تو آبــاد شــود گلـــشن بازآ و گلستان کن این خـانه ے ویران را تنها تو در این عالــم دلجــوے غـریبـانی در کــنج قفــس بـشـنو آواے غـریـبان را بے جرم وگنه جدّت درگوشه ے زندان است از بهــرِ ملاقــاتش بگــشا دَرِ زنــدان را مے خواست عدوسازدخاموش صداے حق برده سـت اگــر زنــدان آئیــنه ے قرآن را ظلمت بخدا هرگز درتاب وتوانش نیست تا آن که کند پنهـان خورشیدِ درخشان را با زهــرِ جــفا دشمن آتــش زده بر جانش کشــتند جفـــاکاران آن مظــهرِ احسان را در زیــر غُـل و زنجــیر افــتاد اگـــر از پا بخشیـده هـزاران گل گلخانه ے ایمان را "یاســـر" اگر از داغـش دارے دلِ توفانی قبل از سفـــرِ دریـا دریاب تو توفـــان را شعر:محمود تارے"یاسر
مدح و مرثیه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام هر کسی که رعیت موسی بن جعفر می شود محو جاه و حشمت موسی بن جعفر می شود هر که در دنیا به او دستِ توسل می زند در قیامت اُمت موسی بن جعفر می شود آن که ارزش داد با مهر علی خود را، بگو.. نوکر با قیمت موسی بن جعفر می شود پاکی شیعه تماماً از امام کاظم است، شیعه غرقِ عصمت موسی بن جعفر می شود خوش به حال هرکسی که تا اَبد در دولتش سرفراز از رایت موسی بن جعفر می شود مطمئناً شامل الطاف زهرا و علی است هر که وقف هیئت موسی بن جعفر می شود یک نگاهش جان شیرین را به مُرده می دهد این همه از شوکت موسی بن جعفر می شود کظم غیظ و رأفت و احسان و جود و بندگی.. از صفات و عادت موسی بن جعفر می شود بوی جنت می‌رسد از مرقد او بر مشام.. کاظمینش جنت موسی بن جعفر می شود در عزایش هم رضا، هم دخترش معصومه است روضه خوانِ غربت موسی بن جعفر می شود رفت زندان تا که خرج ما کند خود را، بلی.. خرج دین هم ثروت موسی بن جعفر می شود یک زن بدکاره را تبدیل مومن می کند کار نیک از همت موسی بن جعفر می شود بین زندان هیچ کس همصحبت او نیست که.. درد و غم همصحبت موسی بن جعفر می شود نیمه ی شب ناله ی «خلصنی..» از دل میزند ناله هایش حاجت موسی بن جعفر می شود کُند و زنجیر و غُل و سیلیِ دشمن چیست که.. زیر آن خم قامت موسی بن جعفر می شود عاقبت هم روی تخته در تنش را می برند گریه آور حالت موسی بن جعفر می شود حاجتش را می دهد با دست بسته، آنکه را «ملتمس»بر حضرت موسی بن جعفر می شود .
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است؛ که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود* اسیری که تمام مدت آزادی‌اش تنها زمان رفتن از زندان به یک‌زندان دیگر بود امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش به دست سندی‌بن‌شاهک ملعون کافَر بود اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود شاعر: * امام کاظم علیه السلام فرمودند: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي» ترجمه: «خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم» 📚کافی، ج ۱، ص ۲۶۰ .
. مرثیه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند شکر خدا که شیعیان بودند آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند شکر خدا آن روز دخترها نبودند پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند دوری تو از خانواده بد نبوده_ _وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند ساقت شکسته بود اما سینه ات را در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند آقا خدا را شکر مردم حنجرت را درگیر با کندی یک خنجر ندیدند هر چند روی تخته ی در بود جسمت اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند هم دخترت رنگ اسارت را ندیده هم خواهرانت غارت معجر ندیدند هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند جانم فدای آن غریبی که به جسمش جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند ✍ ۲۵ بهمن ۱۴٠۱ .
تو ای جان جهانم که کبود و نیمه جان هستی به زیر پیرهن چون پوستی بر استخوان هستی چه زخم سرخی از آهن به روی گردنت مانده شبیه فاطمه تصویرِ محوی از تنت مانده شکوه سجده هایت دشمنت را از نفس انداخت خراش تازیانه ها تنت را از نفس انداخت لبان روزه دارت را به سیلی باز می کردند گلویت را به سنگینی آهن ناز می کردند نمی پرسد کسی جز تازیانه حال پهلویت لگد ها پشت هم آید به استقبال پهلویت تنت را تخته های پاره روی دوش آوردند تمام شهر از داغت گریبان چاک می کردند هزاران شاخه گل با احترام اشک تسلیمت کفن پشت کفن از هر کران گردیده تقدیمت اگر چه زخم آهن بر تنت را شرح گفتن نیست خدا را شکر اما ردِ پایی روی این تن نیست اگر چه کشته ی غربت نشین شهر بغدادی ولی پیش نگاه خواهرت از زین نیافتادی کسی با چکمه بر صحن دلت آیا قدم بگذاشت؟ کسی انگشتر و انگشت از روی تنت برداشت؟ ✍ . .................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. دودمه و دَم پاره شهادت موسی بن جعفر امام کاظم(علیه السلام)... ۱- دودمه موسم ماتم شده برگرد امید شیعیان العجل صاحب زمان حق زندانی بغداد ای شَه آزادگان العجل صاحب زمان جان من آمد به لب دیگر در این قعر سجون من غریبم من غریب زیر ضرب تازیانه پیکرم شد غرق خون من غریبم من غریب لحظه های آخرم دارم زِ سینه ناله ها ای رضا جانم بیا در سیاه چالم، تنم میسوزد از زهر جفا ای رضا جانم بیا باب حاجات منی موسی بن جعفر الدخیل یابن الحیدر الدخیل گویمت مولای من تا روز محشر الدخیل یابن الحیدر الدخیل ای که هستی بر علی و فاطمه تو نور عین ای امیر کاظمین حق زهرا قسمتم کن طوف شش گوش حسین ای امیر کاظمین ۲- عالم شده ماتم سرا واویلا موسی بن جعفر شد فدا واویلا بغداد امشب همچو کربلا شد رَختِ سیَه بر پیکر رضا شد شد سهم کاظم در غمِ اسارت قعر سجون و سیلی و جسارت از بسکه تازیانه خورده کاظم بر پیکرش نمانده جای سالم ای کاظم آل نبی فدایت دست گدایی منو عطایت ای باب حاجات همه دخیلک ای نور چشم فاطمه دخیلک من که گدای کاظم و حسینم مجنون کربلا و کاظمینم ای باب حاجت از شما میخواهم برگ برات کربلا میخواهم -دو بیتی... وقتی که به ما سوز و نوا را دادید بین دودمه حاجت ما را دادید هم سینه زدیم و جان به ما بخشیدید هم برگ برات کربلا را دادید .
. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَاالْحَسَن یا موسَی بْنَ جعفر ---------- این که می آید ز خلوتگاه دوست ناله ی زنجیر یا آوای اوست کیست این افتاده در کنجِ قفس می کشد در موج اشک و خون نفس زورق اشکش که در خون می رود آتش آهش به گردون می رود کنج زندان صوت جانسوزِ چه کس با غُل و زنجیر گشته همنفس در غُل و زنجیر شیر حق اسیر گوشه ی زندان نباشد جای شیر حضرت موسی بن جعفر بی قرار جز غبار غم ندارد غمگسار آن که با خود عشق را همراه کرد قعر زندان را عبادتگاه کرد گوشه ی زندان کین سخت است سخت در عبادت این چنین سخت است سخت از شرار آهِ دل آئینه سوخت ناله ای آتش گرفت و سینه سوخت آنچه از او دیده در خون می رود آهِ شبگیری به گردون می رود ناگهان در بحر توفان می شود نامسلمانی مسلمان می شود آن به خلوتگاه جانان برده ره روز را نشناسد از شام سیه گرچه سرسبز است مانده خون به دل چون درختی در میان آب و گِل می زند سوسو چراغِ چشم او دارد آن مرد از رهایی گفتگو شعله های آهِ او گردد خموش می رسد فریادِ خَلِّصْنی به گوش این شده مسموم از زهر جفا جانش از زندان تن گردد رها طور جان را وسعتِ سیناست او یوسف آل علی ، موساست او تا خزان می روید از عمق نگاش ارغوانی می شود گلبرگ هاش طایر گلزار حق ، گلگون نفس شد شهید از زهرِ کین کنج قفس از درون محبسِ خصم زبون پیکرش در اوجِ غربت شد برون در فضا پیچید ناگه بوی سیب حمل می شد پیکرش امّا غریب سینه از ماتم در آتش شعله ور دیده از غم در فراز و در نشیب جسم او بر شانه های اهلِ درد سینه ها لبریز از داغِ طبیب از اُفق های غم انگیز فلک می رسید آوایی از اَمَّنْ یُّجیب روی تابوتِ غمش باید نوشت بر حبیب خود فدا شد این حبیب گرچه در زندان شده مویش سپید لیک در میدان نشد شَیْبُ الْخَضیب گرچه شد خَلِّصنی اش تفسیر لیک روی نی رأس اش نگردیده خطیب گرچه شد معصومه اش اندوهگین کس نزد بر دختران او نهیب چشم هستی غرقِ در خون از غمش قلبِ "یاسر" از غم او ناشکیب oo حاج محمود تاری "یاسر"✍ .