eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
258 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. تا از غم یاس به سینه آهم دادند درخیمه ی ماتمش پناهم دادند صد شکر خدارا که به لطف زهرا در روضه ی  فاطمیه راهم دادند ✍ .
. نمی آید نفس بالا از این بغض گلو گیرم به جای مرهم دردم سراغ از مرگ می‌گیرم نه پهلویی نه بازویی نه جانی در بدن دارم بسوزد جان طفلانم ز سوزِ آه دلگیرم چنان ماندم میان آن فشار درب کاشانه که با ناله برون آمد صدای بانگ تکبیرم در این هجده بهار عمر خزان شد هستیم از کین دفاع از رهبرم کردم همین است،جرم وتقصیرم اگر مویم سپید و قامتم همچون کمان گشته غریبی علی یارب مرا کرده چنین پیرم بیا ای مرگ راحت کن مرا و جان من بستان که من راضی به مرگ خویشم و از عمر خود سیرم چنین است قسمت من با تو ای تنها تر از زهرا که ماندن از تو و رفتن بود در حکم تقدیرم بیا بنشین کنارم یا علی جان، در دم رفتن که چون آئینه بینم، در رخ ماه تو تصویرم ✍ .
. لب فرو بسته ام و خاموشم بی رمق گشته ام و مدهوشم شبنم اشک بود بر رویم با اشاره سخنی می گویم زخمه دارم به تن تب دارم مدتی هست که من بیمارم دست کین سنگ به آیینه زده میخ افروخته بر سینه زده صید تیره ستم و غم شده‌ام در جوانی چو کمان خم شده‌ام گل لبخند به لبم پژمرده دلم از باد خزان آزرده شدت ضعف زمین گیرم کرد غم ایام چنین پیرم کرد به غم و غصه گرفتار شدم یا علی دست به دیوارشدم یاعلی جان به فدایت جانم چند روزی به تو من مهمانم ای تو بیمار ز بیماری من مکن اینقدر پرستاری من تو بکش دست از این درمانم ظاهراً زنده ولی بی جانم پرزند پیک اجل دور و برم از رخم هست عیان محتضرم باغبان شوق شکفتن دارم یا علی میل به رفتن دارم ابر غربت که به من می باری از چه سر بر سر زانو داری جمع این خانه پریشان ز هم است همچو گل عمر منِ زار کم است ✍ .
. السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا یک مادر و این همه غم خدایا خانه ی او بوَد حرم خدایا نام مقدسش به عرشِ اِله نوشته با لوح و قلم خدایا هدیه به مسکین و یتیم و اسیر این همه ایثار و کرم خدایا اگر نبود فاطمه تو گفتی بود همه جهان عدم خدایا تمام روشنی کهکشان هاست ز بحر نور او چو نم خدایا نور سماوات و زمین که زهراست فیض خداست دم به دم خدایا شفاعت تمام اهل محشر به نام او خورده رقم خدایا دار و ندارم همه از عشق اوست شوم فدای مادرم خدایا شد از جفای مردمان نامرد کشته ی ضربه ی ستم خدایا میان خانه و میان کوچه پر شده از رنج و الم خدایا دست به دیوار بگیرد چرا ؟ جوانی و قامت خم ؟ خدایا شبانه ره می رود و زیر لب ناله کند به هر قدم خدایا چادر خاکی اش چو پرچمِ آه خون دلش چو موج یَم خدایا روی کبود و پهلوی شکسته یک مادر و این همه غم خدایا ✍ .
. و محشر حالم ، از فاطمیه ست شور احوالم ، از فاطمیه ست ⛤ مشکی شالم ، از فاطمیه ست زخمی بالم ، از فاطمیه ست رزق هر سالم ، از فاطمیه ست (۲) از فاطمیه ست ، بی قرارم از فاطمیه ست ، روزگارم از فاطمیه ست ، هر چه دارم یا فاطمه جان ، مادر من (۳) ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ هر چه من دارم ، از فاطمیه ست کل اَسرارم ، از فاطمیه ست ⛤ حسن اقبالم ، از فاطمیه ست کل اعمالم ، از فاطمیه ست رزق هر سالم ، از فاطمیه ست (۲) از فاطمیه ست ، سروری ام از فاطمیه ست ، خیبری ام از فاطمیه ست ، حیدری ام یا فاطمه جان ، مادر من (۳) ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ ✍ .
. ما گداییم ، گدای کرم مادرمان جانمان هست بدهکار دم مادرمان چادر حضرت زهرا همه سرمایه ماست سایه ی روی سر ما عَلَم مادرمان هر کجا حرف علی بن ابیطالب هست به خدا هست همانجا حرم مادرمان پیش ما فاطمیه ، حرف غم غیر نزن هر چه غم هست به قربان غم مادرمان کوری چشم فلانی و فلانی ابدا فاطمیه نگذاریم کم ِ مادرمان بهترین فرصت توبه به خدا فاطمیه است هست دنبال رهایی همه ، مادرمان آذر ۱۴۰۲ ✍ .
. السلام علیکِ يا فاطمة الزهراء یک آسمان فرشته برای تو بال زد با نور تو به خاطره رنگ خیال زد هستی بدون بودن تو کی پدید شد باید بدون نور تو حرف از زوال زد حق با محبتت همه را آفریده است بر عالمی به نور تو نقش جمال زد تا که خدا به آفرینش خود جلوه ای دهد با مِهر تو به ما همه مُهر کمال زد از خلق آدمی چو فرشته سؤال کرد تنها خدا به نور جمالت مثال زد مریم برای مثل تو بودن دعا نمود مانند ساره آمد و حرف از محال زد آمد علی کنار پیمبر به اوج شرم وقتی خدا برای تو حرف از وصال زد وقتی که مصطفی ز جهیزیه ی تو گفت حرف از گلیم و کوزه و ظرف سفال زد گل بوسه ی نبی به روی سینه ات نشست مسمار در به بوسه گه تو مدال زد در کوچه ای که دست ستم سویت آمده گویا به قرص ماه تو نقش هلال زد پشت فلک ز داغ عزایت شکسته شد رنگ سیه به پیرهن و رخت و شال زد از هوش رفته ای ز غم خاطرات خود با آن اذان که بعد پیمبر بلال زد آن کس که خشم و قهر و غمت را رقم زده تیری به قلب حضرت طه و آل زد وقتی علی کنار مزار تو اشک ریخت یک آسمان فرشته برای تو بال زد ✍ .
. يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش مدینه بود و غم و غصه های بسیارش مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق و غربتی که شده هر دلی گرفتارش مدینه بود ولی از تمام مردم آن کسی نکرد مراعات حال بیمارش مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند به یک‌ نفر که نشد هیچکس طرفدارش مدینه بود و در خانه ای پر از هیزم دری‌ که سرخ شد از هرم شعله مسمارش نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟ مصیبتی که خدا هم شده عزادارش دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی که آب شد دل سنگی سخت دیوارش میان کوچه چگونه؟چه شد؟ نمیگویم تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش ✍ .
. به جان من ز خاک تیره سر بردار مادرجان بیا در خانه پا بر چشم من بگذار مادرجان مرا خشنود کن با آن تبسم‌های شیرینت غمی از دوش بابایم علی بردار مادرجان تو ذکر خواب می‌گفتی برایم در عوض من هم کنار تربتت بنشسته‌ام بیدار مادرجان از آن سوزم که بینم در کنار قبر پنهانت نباشد جز من و بابم علی زوار مادرجان پیمبر خواست قربانت شود اما پس از مرگش تو قربانی شدی بین در و دیوار مادرجان تو که در روز جان دادی چرا شب دفن گردیدی بگو آخر چه سرّی بود در این کار مادرجان به مزد آن که بودی یاور بابای مظلومم ز هر کس بر تو آمد محنت و آزار مادرجان برایت خانه داری می‌کنم برخیز و محسن را به دست خانه دار کوچکت بسپار مادرجان نمی‌دانم چرا هنگام دفنت باب مظلومم خجالت می‌کشید از احمد مختار مادرجان ترا می‌خواستم تا سیر بینم وقت جان دادن نمی‌دادی نشانم از چه رو رخسار مادرجان از این غم تا ابد خون می‌چکد از دیده زینب که گشته سینه‌ات مجروح از مسمار مادرجان منبع ودیعة الرسول ص 352 شاعر میثم .
. ولایت مداری شب آمد وفضای جهان در سکوت شد دیدم نماز نیمه شبت بی قنوت شد شمع وجود تو چقدر آب گشته است لبخند درلبان تو نایات گشته است با دیدنت زسینه ی خود آه می کشم تصویری از شکستگی ماه می کشم با پهلوی شکسته نفس سخت می کشی با این نفس زدن تو علی را که می کُشی کمتر میان غُربت حیدر عزا بگیر بهر دل علی تو بیا وشفا بگیر از دردهای جان ودلت با علی بگو برخیز روی پای خودت یا علی بگو دل را غمت به صحنه ی ماتم کشانده است درگوش من صدای غریب تو مانده است در موج حادثات برایم سپر شدی دادی شهید و زخمی دیوار و درشدی وقتی پیام می چکد از اشک جاری ات درحیرتم ز شور ولایت مداری ات بر هُرم روی پُر عرقت گریه می کنم از گریه های بی رمقت گریه می کنم درگوش من وداع تو زنگ خطر زده عجل وفاتی ات به دلم نیشتر زده دیدی غریب مانده ام ، ای مهربان مرو ای همسفر بدون علی زین جهان مرو بی تو اسیر پنجه ی صد آه می شوم خلوت نشین ماتم جانکاه می شوم بس کن «وفایی» وسخنت را تمام کن تنهانه گریه، پیروی از آن امام کن ✍ .
. ماه آسمانم می رود ای مرگ با من بد مکن کارام جانم می رود دلدار ، با دل  می رود یا دلستانم می رود از آتش هجران او هر روز و هر شب شعله ها در پوست و در گوشت و در استخوانم می رود من باغبان باغ و از طوفان و بوران بلا یاس به خون  بنشسته ی در آستانم می رود هرکس نداند از چه بابت از غم زهرای من چون سیل اشکم شد روان، روح و روانم می رود زهرا (س) نشان و حجت من بود بر مظلومی ام اما  کنون یار غریب بی نشانم می رود داغ جگرسوزش چنان افتاده بر جانم کز آن هر لحظه آه و دود و افغان بر زبانم می‌رود تاریک شد کاشانه ام ، شب گشت روزِ خانه ام آه ای فلک فریاد،  ماه آسمانم می‌رود گفتم که لب بر آستین گیرند طفلانم ولی در وقت غسل زخمها از کف عنانم می رود با کاروانی از ملائک می شود تشییع او من ماندم و زهرای من با کاروانم می رود " " ✍ 1402/09/25 .
. محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هرآنجا گفتیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله .
. السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا از دست من رفت از جفا خدایا کاری برای مادرم نکردم من ماندم و سوگ و عزا خدایا کاری برای مادرم نکردم بیمار بود و در میان بستر آرام می آمد صدای مادر شب بود و سوز و ناله ها خدایا کاری برای مادرم نکردم از پشت در آمد صدای آهش در کوچه ای دشمن گرفت راهش نقش زمین شد از جفا خدایا کاری برای مادرم نکردم دیدم به رخسارش نشان سیلی دیدم رخ او را به رنگ نیلی شد در ره مولا فدا خدایا کاری برای مادرم نکردم بر مقتدای خویش چون سپر شد گر چه برابر با چهل نفر شد از پشت در می زد ندا خدایا کاری برای مادرم نکردم گاهی مغیره بود و تازیانه گاهی غلاف و جسم او نشانه ای وای از این رنج و بلا خدایا کاری برای مادرم نکردم او و چهل نفر به درب خانه آخر از آن هجوم وحشیانه افتاد زیر دست و پا خدایا کاری برای مادرم نکردم در ماتمش دارم همیشه حسرت او بود مظلوم و به اوج غربت هستم به داغش مبتلا خدایا کاری برای مادرم نکردم ✍ .
. تاویل آیه های زلال شریفه شد تنها زنی که صاحب ارج و صحیفه شد اندوه و درد «فاطمه(س)» اندوه مصطفی(ص) است... نفرین به هرکه باعث اشک «عفیفه» شد جایی که عهد عترت و قرآن شکسته شد سیلی زدن به «عصمت کبری» وظیفه شد نفرین به هرکه برد ز خاطر غدیر را حق را به بند برده به ناحق خلیفه شد ما داغـدار مادر پهلـو شکسته ایم .سنگ بنای داغ دل ما، سقیفه شد .
🏴 ۱۴۰۲ سلام الله علیها نشد عالم دگر روشن به صبح نور لبخندش چه شد که دیدن تابوت مرگش کرد خرسندش مُقدّر کرد در کوچه زمین افتادن خود را چه نسبت خاک را با نور، او داده است پیوندش به رتبت تربت چادر نمازش سرمه ی حورا عجب خاکی که شد، شهر نجف هم آرزومندش جواب هم کلام وحی آیا ضربه ی سیلی است زبانی که فقط مدح علی بوده خوشایندش کبودی قاب شد در زیر چشم مهربانویی که ستر الله بوده شرحی از اوصاف روبندش قلاف تیغ از طفلان گرفت آغوش مادر را اگر چه مجتبی کرد التماسش، داد سوگندش تمام زخم های کوچه را با جان خریدار است خراشی بر نمی دارند علی و چهار فرزندش بخوان از پشت در، گودال هم از حال خواهد رفت چه داغی که نبوده داغ عاشورا همانندش .
اشک فراق در مرثیت حضرت زهرا سلام الله علیها. ------------ افتاده آتش غم در قلب داغداران طی می شود به ناله اندوه سوگواران رفتی ز دست حیدر ای شمع بی قراران « بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران » جانم ز ماتم تو بر لب رسیده باشد از داغ جانگدازت قدم خمیده باشد اشکم چو اشک طفلان بر رخ چکیده باشد « آن که دوای فُرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران » جز خون دل ندارد از غم سحاب چشمم بر جسم تو بریزد اکنون گلاب چشمم حال مرا ببینید از اضطراب چشمم « با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران » پر زد ز بام سینه دل در هوای عشقت گلگون بریزد امشب اشکم بپای عشقت آتش زند به جان‌ها ما را وفای عشقت « چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران » ما شعله ور ز ماتم خاموش شمع محفل من روبروی طفلان جسم تو در مقابل از هجر رویت ای گل ما را فتاده مشکل « سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران » ** محمود تاری «یاسر»
تقدیم به شهیدان امنیّت --------- بار دیگر در مسیر کفر و کین دست دشمن شد برون از آستین بنگرید این دشمن غَدّار را دست عُمّال جنایتکار را تیغ را دشمن به گردون می کِشد لاله را در خاک و در خون می کِشد می خروشد لاله حتّی در کفن خون مردان شهیدِ این وطن این شهیدان گوهر گنجینه اند حافظان امنیت آئينه اند گرچه دل از گل حکایت می کند دشمن ایران جنایت می کند این جنایت از عدوی نابکار کرده قلب عاشقان را بی قرار گرچه از غم مثل گلها پرپریم ما ز خون این شهیدان نگذریم می کِشیم اینجا اگر زیبا نَفَس هرچه داریم از شهیدان است و بس گرچه ماتم رخنه در جان می کند وحدت ما را دو چندان می کند لاله ها با خون نوشتند این سخن حُبِّ دین باشد یقین حُبُّ الْوَطَن غرقِ توفان دیده ی دریای ماست خاک ایران جَنّةُ الْمَأوای ماست می نویسد عشق با خون این چنین بوی گل می آید از این سرزمین ** محمود تاری «یاسر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تسلیت عرض میکنیم 😭 چقد این استوری غمناکه هدف این کانال افزایش بصیرت سیاسی ذاکرین امام حسین ع در عصر غیبت است. ذاکر بصیر https://eitaa.com/joinchat/3437428762Caa41a35aac
سخنرانیهای کوتاه فاطمی را در گروه مقتل متضمن البکاء گوش کنید. 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
. مانند تو نشناخت علی(ع) را احدی دادند جواب خوبـی ات را بـه بدی در سـایه ی تو بهشـت می شد دنیا ملعونی اگـر بـه در نمی زد لگدی .
. صدف چشم من از داغ تو گوهر بارست چه کنم؟! کار علی بی تو به عالم، زارست! اشتیاق تو مرا می‏کشد از خانه برون ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست! موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‏بینم دیده‏ی زینب تو مات در و دیوارست! به گواهی شب و، زمزمه‏ی مرغ سحر اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدارست روز در خانه، پرستار حسین و حسنم کمکم کن! که نگهداری شان دشوارست! یاد آن روز که با زینب تو می‏گفتم: دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمارست! چاه داند که به من، عمر چه ِسان می‏گذرد قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیارست بشنو از شاعر (ژولیده)، تو راز دل من صدف چشم من از داغ تو، گوهر بارست ✍ .
. صبح ازل الله اکبر یادمان داد اسلام را آن روز حیدر یادمان داد قرآن نمی خواندیم اما سوره ی حمد با دست های بسته کوثر یادمان داد زهرا اصول دین به ما آموخت وقتی توحید را در آتش در یادمان داد پای علی ماندن در آتش سوختن بود ایثار را زهرای اطهر یادمان داد هر کس که زهرا را بیازارد مرا نیز آری برائت را پیمبر یادمان داد ما داغ محسن را نفهمیدیم و بعداً در کربلا حلقوم اصغر یادمان داد غم های حیدر را به جان خود خریدیم سختی کشیدن را ابوذر یادمان داد ما خادم زهرا شدیم الحمدلله فضه به ما آموخت ، قنبر یادمان داد در کودکی با مِهر زهرا شیر خوردیم مِهرش اگر با ماست ، مادر یادمان داد ما عاشقیم این عاشقی را نیز بابا از کودکی در پای منبر یادمان داد شکر خدا در گریه ی ما معرفت بود زهرا میان اشک ها فریادمان داد ✍ .
. یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها اللهم عجل لولیک الفرج اي كتاب ثناي تو قرآن وي ثنا گسترت خداي جهان حسن يزدان به چهرت پيدا سرّ هستي به سينه ات پنهان دشمني با تو تلخ تر از كفر دوستي با تو خوشتر از ايمان بارش رحمت تو بي آغاز دفتر مدحت تو بي پايان دل شير خدا ز تو روشن جان ختن رسل تو را قربان خانة خاكي تو قبلة دل حجرۀ كوچك تو كعبۀ جان خادم كوي فضّه ات حوري عاشق روي قنبرت غلمان قصّه عصمتت نه حدّ سخن گفتن مدحتت نه كار بيان بذل يك نان تو كند نازل سورۀ هل اتي علي الانسان كيستي تو كه مصطفي* مي‌گفت جان بابا فدات فاطمه جان كيستي اي تجلّي توحيد كيستي اي حقيقت ايمان كيستي اي محبتت جنّت كيستي اي عداوتت نيران كيستي اي فراق تو همه درد كيستي اي وصال تو درمان كيستي تو كه در هجوم ستم آمدي حافظ امام زمان برتر از درك و دانش همه اي چه بخوانم ترا كه فاطمه اي اي به شخصت خدا رسانده سلام وي نبي پيش پات كرده قيام خجل از قصة غمت تاريخ سرفراز از شهادتت اسلام چهره ات نوربخش قلب علي سينه ات بوسه گاه خيرالانام همه زنها تو را كنيزِ كنيز همۀ مردان تو را غلامِ غلام خاكسار درت فقير و غني جان نثار رهت خواص و عوام مست و ديوانة مناجاتت ساكنان فلك به شب هنگام ... نخل میثم ✍ .
. ➖➖➖ خوشا آندل که در عالم پریشان علی باشد در این دنیای دورافتاده مهمان علی باشد بهشتی غیر ازاین پیدا نخواهد کرد در عالم یتیمی که سرش بر روی دامان علی باشد وجود نخل از شهد رطب‌ها می‌شود لبریز اگر در گوش آن‌ها صوت قرآن علی باشد پریشان کرده‌ام گیسو، غزل می‌بارد از چشمم دلم را نذر کردم تا پریشان علی باشد برای ردشدن از جاده‌اش باید جنون‌هم داشت به‌مقصد می‌رسد هرکس که حیران علی باشد مقامش برتر از شاهان عالم می‌شود روزی کسی که خاک زیر پای سلمان علی باشد همیشه جبرئیل از آستان دوست می‌خواهد که از سربازهای تحت فرمان علی باشد به ادراک سحاب آسمانی می‌رسد بی‌شک کسی که لحظه‌ای در زیرباران علی باشد به یاد میثم تمار می‌افتم که عمری را به دنیا پشت‌کرده تا که خواهان علی باشد خدا در آیه‌های روشن قرآن بشارت داد که جان پاک ختم‌المرسلین جان علی باشد تمام رازهای خلقت از روز ازل باید سرآغاز کتابی تحت عنوان علی باشد " عَلیٌ حُبُّهُ جُنَّه، قَسیمُ النّار وَ الجَنَّه " به این ترتیب باید محشر از آن علی باشد من از "فزت و رب الکعبه" فهمیدم که بایستی کلید رستگاری هم به دستان علی باشد .
. فاطمه رفت و علی تنهای تنها مانده است مرتضی تنها میان موج غم ها مانده است در کنار مُهر و تسبیح و گل سجّاده اش چادری خاکی ازآن بانوی غم جا مانده است چشم گریان علی باشد گواه داغ او گوهری رفته ولیکن موج دریا مانده است هر طرف را بنگرد یادآور ایثار اوست خاطرات فاطمه در ذهن مولا مانده است می زند آتش بجان و می برد جان را ز تن آنچه بر قلب علی از داغ زهرا مانده است فاطمه رفت و نوای گریه را با خویش بُرد بِیْتُ الْاَحْزانش ولی در قلب صحرا مانده است می رسد بر گوش زینب در سکوت هر سحر آنچه از شب زنده داری ها و نجوا مانده است سوی عقبا رفت با رخسار نیلی فاطمه تربتی مخفی ازآن بانو به دنیا مانده است چشم هایی لاله گون دارد علی امّا هنوز بهر دیدار رخ آن یار جویا مانده است گریه بر زهرا تولّایی ست بهر عاشقان «یاسر» آری در هوای این تولّا مانده است ** «یاسر»✍ .