eitaa logo
«آیه‌جان»
435 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: خداوند در تذکر داده که آنچه در است همه زینت دنیوی است و برای شما فقط مایه‌ی امتحان است. بعد خداوند قصه‌ی دو برادر را برای‌مان می‌کند که یکی از آن دو ثروتمند بود و ملک و اولاد و باغ داشت، ولی نداشت؛ و دیگری تهیدست و بود ولی دلی لبریز از ایمان داشت. مرد ثروتمند، به دیگری فخر می‌فروخت و مال و و اهل و عیال خودش را به رخ او می‌کشید. او به خیال خام و خیره‌سری خود، فکر می‌کرد همه‌ی دنیا به کامش می‌چرخد و کم‌کم آشکارا منکر معاد و شد. او تصور می‌کرد اگر قیامتی هم باشد، در نیز مثل دنیا شخصیتی فاخر دارد. خداوند بر آن خیره‏سر خودخواه غضب کرد، در یک شب طوفانی با صاعقه‌ای مرگبار، تمام دارایی و باغ و کشتزار و درخت‌های او را فرو ریخت و همه را سوزاند. به دنبال این سرگذشت عبرت‌آموز، خداوند در آیه‌ی ۴۶ سوره‌ی کهف تذکر می‌دهد که مال و –که آن فرد مغرور بدان فخرفروشی می‌کرد– زینت زندگی دنیاست که گذران و ناپایدار است. البته خداوند نگفته و نداشته باشید. نگفته داشتنش همه ضرر و زیان است. بلکه خواسته به این زینت‌های دنیوی دل نبندید و با پيدا كردن امكانات مادی، مـغـرور نشوید که آنچه شما داريد اگر خداوند اراده كند با يک «كن فيكن » نیست و نابود خواهد شد. زنـدگـي دنـيـا چه راه طبيعی خود را طی كند و چه نكند، دير يا زود فنا می‌شود، ولی این است که “باقیات صالحات” می‌شود. (ع) می‌فرماید: «مال و فرزندان حرث و نتیجه کوشش دنیوی است و اعمال نیک و شایسته هم حرث و کشت اخروی؛ و گاهی ممکن است خداوند به گروهی هر دو را عنایت فرماید.» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دل به زینت دنیا نبند» ✍ نویسنده: 📷 عکاس: 🎙 گوینده: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«دل به زینت دنیا نبند» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: "خبری نیست؟" معمولا این سوال در فضای ارتباطی اطراف من از هر تازه عروسی پرسیده می‌شود. دقیقا بعد از و احوالپرسی اولیه. با نیم‌نگاهی به مختصات شکم. انقضای این سوال تا مشهود شدن اولین علایم بارداری سر می‌رسد. آن وقت است که احساس می‌کنی انگار زن‌های اطرافت به یک رسیده‌اند. انگار شبیه ساختمان نیمه‌کاره‌ای بوده‌ای دیوار به دیوار خانه‌ی مجللشان. طوری که هر روز با خودشان فکر کرده‌اند صاحب این خانه کی سر می‌آید و رنگ و لعابی به و محله می‌دهد. پنج سال بعد از هر سلام و احوالپرسی در میهمانی‌ها منتظر جمله‌ی پرسشی «خبری نیست؟» بوده‌ام. هر بار بهانه‌ای تراشیده‌‌ام. یک‌بار و تحصیل، بار دیگر کم سن و سال بودنم و بار دیگر بی‌حوصلگی و عدم علاقه‌ی خودم و همسرم به ! البته هیچ بار بهانه‌هایم برای کسی قانع کننده نبوده‌اند. یکی دوسال اول محکوم به و بی‌اعتقادی به وعده‌ی الهی می‌شدم. اما از سال سوم بی‌اعتنا به بهانه‌ها لیست پزشک‌های حاذق و پنجه طلای و مدرن به سمتم روانه می‌شد. یک‌بار زنی بعد از شنیدن بهانه هایم ابرو بالا انداخت و با صدای بلند گفت: «خیلی امیدوار نباش. بعد از پنج سال دیگه رحم سرد می‌ شه...». یادم هست که دیگر روی پاهایم نمی‌توانستم بند شوم. نه برای اینکه توی کلماتش، امیدم را نشانه گرفته بود. به‌خاطر سنگینی نگاه آدم‌های اطرافم. آدم‌هایی که نازایی یک نقص بزرگ برایشان به حساب می‌آمد. زن‌هایی که به جز زاییدن شأنیت دیگری برای زنی مثل خودشان قائل نبودند. بعد از پسرم سعی کردم با این نگاه بجنگم. هر جا زنی را دیده‌ام که گونه‌اش به خاطر مادر نشدن غیر ارادی سرخ شده از او دفاع کردم. تا جایی که توانسته‌ام پای درد و دل زن‌های نابارور نشسته‌ام. زن‌هایی که نمی‌خواهند ازشان پرسیده شود «خبری نیست؟». زن‌هایی که گاهی تنها دلیل مادری‌شان ، بستن دهان این و آن می‌شود. میان تمام زن‌های با این ، فاطمه رفیق قدیمی‌ام برایم زنی عجیب بود. رفیقی که شش سال از ازدواجش می‌گذشت و من از نزدیک شاهد هزینه‌های گزاف و درمان‌های طاقت فرسایش بودم. اما هر بار جواب «خبری نیست؟» را با إن‌شاءالله و می‌داد. هیچ‌وقت منزوی نشد. هیچ‌وقت خودش را از تک‌و‌تا نینداخت. اما پنج سال زندگی با درد ناقص بودن از نگاه اطرافیان، شامه‌ام را تیز کرده است. می‌توانم اتمسفر نگاه ترحم‌آمیز را بشناسم. از او پرسیدم چه‌طور می‌تواند چنین نگاه‌‌هایی را تحمل کند؟ چه‌جوری هنوز انگیزه دارد توی چنین جمع‌هایی حضور داشته باشد؟ اشک توی چشم‌های میشی‌اش حلقه زد. سرش را آورد کنار گوشم و گفت: «از قرآن کمک گرفتم. راستش خدا خیلی قشنگ باهام حرف زد». سرم را عقب کشیدم و گفتم: «منظورت کدوم آیه‌ست؟» گفت: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ...» با شنیدن آیه و آرامش فاطمه به لحظاتی از زندگی‌ام کردم که به خاطر نگاه آدم‌ها اشکی شده بودم. لحظاتی از جوانی‌ام که می توانستند خیلی قشنگ‌تر باشند. انگار تمام آن دقیقه‌ها بخار شدند و رفتند هوا. احساس‌کردم به روحم چیزی بدهکارم. جای خالی زمان‌های نزیسته‌ام خالی شد. زمان‌هایی که می‌شد به باقیات‌ُالصالحات فکر کرد تا نگاه‌های خیره به زینت حیات دنیایم! الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلً مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته‌] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش‌تر است! 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: ، زنش را در حالی داد که در دوره‌ی عادت ماهیانه به‌سر می‌برد. آیه‌ی یک نازل شد و خداوند خطاب به فرمودند که به قومش بگوید زنان خود را در دوران پاکی و زمانی که هنوز آمیزشی نداشته‌اند طلاق دهند. در حقیقت خداوند با این خطاب، هم احترام پیامبر را میان قومش بیشتر کردند و هم خواستند ایشان بر اجرای حدود و نظارت داشته باشند. در حديثى از عليه‌السّلام مى‏خوانيم: «خداوند چيزى را كه نزد او منفورتر از طلاق باشد، حلال نكرده است.» ولی گاهی همین حلالِ منفور، ضرورت می‌شود و نمی‌توان جلوی آن را گرفت. خداوند در آیه‌ی یک سوره‌ی طلاق از زنانی که از همسرانشان طلاق می‌گیرند خواسته تا سه‌بار عادت ماهیانه و پاک شدن صبر کنند و آنگاه اگر خواستند دیگری اختیار کنند. این فاصله را «عده» می‌گویند. مرد باید در این دوران نفقه‌ی همسر مطلقه‌ی خود را بپردازد و زن می‌تواند در خانه و نزد و فرزندانش بماند. نکته‌ی طلایی این آیه و اینکه چرا خداوند خواسته زن در خانه‌ی خودش بماند، همین مسئله است که در پایان آیه به آن اشاره شده: «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» یعنی تو چه می‌دانی شاید خداوند بعد از این، امری به‌وجود آورد و فرجی حاصل شد. شاید زن و مرد بدون نیاز به مجدد دوباره رجوع کردند و جدایی بین آنها شتاب‌زده نشد. پیامبر خوبی‌ها فرمود: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه با طلاق، عرش خدا به لرزه در مى‌آيد» انسان در سخت‌ترین شرایط، باید امید خود را از دست ندهد و از و خداوند در زندگی‌اش نا‌امید نشود که این امیدواری در اوج شاید دریچه‌ای تازه باز کند. شاید از این ستون تا آن ستون، فرجی باشد برای ادامه‌ی زندگی‌اش. کوی نومیدی مرو اومیدهاست سوی تاریکی مرو خورشیدهاست «مولانا» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«تو چه می‌دانی...؟!» ✍ نویسنده: 📷 عکاس: 🎚تنظیم صدا: 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«تو چه می‌دانی...؟!» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: روزهای بعد از فوت ، بسیار سخت می‌گذشت. حوصله‌ی هیچ‌چیز و هیچکس را نداشتم. کار و و که جای خود، امور روزمره‌ی زندگی را هم کنار گذاشته بودم‌. شب‌ها می‌شدند و روزها می‌کردند؛ و من فقط می‌کشیدم. با این که خودم درون رفته بودم و خوانده بودم و شانه‌های مردانه‌اش را تکان داده بودم، هنوز باور نداشتم. روزهای را سپری می‌کردم. انتظارِ سخت و البته بی‌فرجامی بود. هرچه با خود گفتم، بالاخره درب خانه را باز خواهد کرد و باز خواهد گشت، بی‌فایده بود. نیامد و برنگشت. چهلمین روز هم که گذشت، انکارِ من در حال تبدیل به «جنون» بود. فلج‌کننده و ترسناک... پیامدهای این تازه داشت خودش را نشان می‌داد. بی‌انگیزگی، بی‌حوصلگی و مفرط کوچکترین علائمش بودند. لب، شاید به یک مطلب بامزه، می‌خندید؛ اما هنوز خنده‌اش نمی‌آمد. از همه بدتر این بود که کسی حالم را نمی‌فهمید؛ مگر آن‌که خودش پیش‌تر چنین موقعیتی را تجربه کرده بود. دیگر خبری از آن پسر پر از انگیزه و شور سابق نبود... روز تولدم که رسید، جای خالی‌اش از هر زمان دیگری بیش‌تر احساس می‌شد. دیگر جان به لب شده بودم. پس از هفته‌ها، بار دیگر عازم جلسه‌ی هفتگی‌مان شدم که مطمئن بودم حال و هوایم را عوض خواهد کرد. وقتی رسیدم، استاد مشغول صحبت از حقیقت بر خدای متعال بود. من که نشستم، موضوع را نیمه‌کاره رها کرد و بدون این‌که نگاهم کند یا اشاره‌ای کند که دیگران متوجهم شوند، سرش را پایین انداخت و گفت: « پایدار نیست و درون هر سختی، آسانی و فرج است. لاتدری؟! لَعلَّ اللهَ یُحدِثُ بَعدَ ذلِك أمرا... اسباب آسانی، در دل سختی با انجام وظیفه مهیا می‌شود. بلند شو باباجان! بلند شو وظیفه‌ات را انجام بده...» نفس استاد، کار خودش را کرد... چند هفته از آن شب می‌گذرد. هنوز هم روزگار به و می‌گذرد، اما هر وقت ناامیدی نزدیکم می‌شود تا زمین‌گیرم کند، طنین کلام خدا، با صدای استاد در گوشم می‌پیچد که: «تو نمی‌دانی! شاید خداوند بعد از این، وضع تازه‌ای فراهم کند...» لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا تو چه دانى، شايد خدا از اين پس امرى تازه پديد آورد. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: آیا تا کنون شاهد اتفاق یا تحولی در زندگی‌تان بوده‌اید؟ طوری که انگشت به دهان بمانید و بگویید این اتفاق حتما معجزه‌ای از طرف خدا بوده. این تحولات و معجزاتی که به یکباره زندگیمان را زیر و رو می‌کند همه‌شان لطف ‌وعنایت الهی هستند که گاهی خودمان را هم شگفت‌زده می‌کنند. پیامبران و امامان هم برای انجام رسالت‌شان، معجزات زیادی داشته‌اند که برای اثبات حقانیت خود، بر آنان نازل می‌کرده. بزرگترین معجزه‌ای که نظیر آن در هیچ دورانی اتفاق نیفتاد، نزول یکباره‌ی بر قلب نازنین بوده. او آيـات و سـوره هـاى طـولانـى را بـا يـكـبـار تـلاوتِ ، به خاطر مى سپرد و چيزى را فراموش نمى‌كرد. خداوند در راه انجام این بزرگ که بر دوش پیامبر گذاشته بود هم سعه‌ی صدر به ایشان داد (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) و هم آسان شدن امر دعوت که در آیه‌ی ۸ سوره‌ی اعلی به آن اشاره شده: «وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى‌». در زمان نزول این ، جامعه‌ی مکه در شرایط بسیار سختی بود و مقدراتِ ناراحت کننده‌ای را تجربه می‌کرد. خداوند در این آیه به پیامبر خاطرنشان می‌کند: در راهى كه تو در پيش دارى و سختی‌ها فراوان است، از یک طرف گرفتن آیه‌های وحی و به خاطر سپردن آنها؛ از طرف دیگر تبليغ رسالتی که تو بر دوش داری و همچنین انجام كارهاى خير در میان امتت و عمل به آن‌ها. خداوند با نزول این آیه، پـيامبر (ص) را دلدارى می‌دهد که ما تو را آنچنان رهنمون مى‌شويم كه همواره براى دعوت و تبليغ شریعت و پذیرش ، با آسان‌ترين راه به موفقیت برسی. در این راه امتت را هدايت كنى و با کافران کنی. کلام قرآن به گونه‌ای نازل شده که در هر عصر و زمانه‌ای کاربرد دارد. همچنین خداوند دست‌ یافتن‌ ‌به‌ قرآن‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ خواهان‌ ‌آن‌ ‌باشد‌ آسان‌ ساخته، که ‌اگر‌ چنین‌ نمی‌بود عقل آدمی‌ ‌به‌ شناخت‌ یک‌ کلمه‌ ‌از‌ کلمات‌ پروردگار نمی‌توانست‌ برسد. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan