eitaa logo
کلبه عُشاق
3.6هزار دنبال‌کننده
913 عکس
513 ویدیو
1 فایل
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) 💪...خودمونا بسازیم؛ #بابارکن_الدین شیرازی، بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو... ادامه 👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
کلبه عُشاق
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی -------------------------------- مدفون در تخت فولاد ، ایوانِ
______ مدفون در تخت فولاد ، ایوانِ ورودی بابارُکن الدین -------------------------- 🔸🔸🔸 🌷سیلی زدن مردِ قصاب چراغعلی خانِ زنگنه، حاکم اصفهان بود که در سال ۱۲۶۵ قمری به حکومت آمد و مدتی حکمرانی داشت مردی و معرفت دوست بود. و به صحبت عرفا و اربابِ حال، رغبتی داشت. وسایل برانگیخت که به زیارت ملا حسن بیاید.ملا حسن اجازه نداد چون در خواهشِ ملاقات تاکید کرد، یک روز خود ملا حسن به ملاقات حاکم رفت. او را نشناختند و از در بیرون راندند. این خبر به حاکم رسید.و سراسیمه بیرون دوید و خود را روی قدم های ملا حسن انداخت و با احترام هرچه تمام‌تر او را به منزل برد و همچون بندگانِ خدمتگزار، پیش او بایستاد و لوازم و خاکبوسی به جای آورد و خواهش کرد چیزی در خانه او تناول کند. ملا حسن به عذر اینکه روزه واجب گرفته است چیزی نخورد (حقیقت مطلب این است که ملا حسن بیشتر ایام سال روزه‌دار بود). مجدداً درخواست کرد که حداقل چیزی از او بخواهد. ملا حسن گفت: این را می‌خواهم که دیگر خواهشِ ملاقات نکنی! چون از منزل چراغ علی خان بیرون آمد در راه برگشت، به دَکه رفت که برای غذای شب کمی گوشت بخرد. دست او به تخته ی قصاب خورد و به خاطر ظاهر مندرس و ژولیده ی وی، قصاب پنداشت، او گدایِ است که دستگاه او را کرده. او را با مشت و لگد از دکه بیرون انداخت و چندان محکمی بر صورت او نواخت که اثرش بر رخسار وی نمودار بود. چون به مدرسه بازگشت، دور او را گرفته که در محضر حاکم چه گذشت و اثر سیلی از کجاست؟ ملاحسن با کمال متانت و خونسردی ماجرا را شرح داد و گفت: از قصاب ممنونم که من را و حاکم را از مغزم بیرون کرد. همانطور که رفته بودم بازگشتم... 👋 ادامه دارد... انشاالله برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ______ مدفون در تخت فولاد ، ایوانِ ورودی بابارُکن الدی
------------------- مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابارکن الدین ------------------- 🔸🔸🔸 💚کرامتی دیگر از پیرِ آرندی... یکی از سادات سده ی ساکن‌ مدرسه نیماورد از پدرش که شاگردِ ملا حسن بوده، چنین نقل می‌کند: در یکی از شب‌های تعطیل که عده کمی در مدرسه می ماندند، سخت درمانده و گرسنه بودم. طوری که از گرسنگی خوابم نمی‌برد و در تاریکیِ حجره، گوشه‌ای افتاده و به حال خود می‌گریستم.😵‍💫😢 غیر از ملا حسن که هر شب در حجره‌اش بیدار و مشغول عبادت بود،همه خواب بودند.و درِ مدرسه نیز بسته بود. 👀 در این حال، دیدم دو نفر با چراغ فانوس وارد مدرسه شده، به طرف حُجره ملا حسن رفتند. طولی نکشید که دیدم ملا حسن با دو نفر فانوس کش، جلوی حجره من ایستادند. 👥 📿ملا حسن مرا صدا کرد که همراه وی به دعوتِ مهمانی بروم. من بسیار خوشحال شدم و دنبال او روان گشتم. 🚶‍♂ پس از طی مسافتی قلیل به محلی رسیدیم که شبیه کاروانسرای حاج کریم، نزدیکِ مدرسه نیماورد بود. مجلسِ مهمانی و چراغانیِ عجیب و باشکوهی به نظرم آمد. 💡💡 در تالار بزرگی، همه عُلما و رِجال نشسته بودند.و ملا حسن در صدر نشست، و مرا فرمود: زیر دستش، مقدّم بر علما نشستم. با خود می‌گفتم این همه احترامِ من، حتماً به خاطر ملا حسن است. چون من طلبه‌ای فقیر و گمنام بودم. طولی نکشید سفره را انداختند و انواع طعام حاضر بود. چندانکه توانستم شکم از عزا بیرون آوردم و در آخر به رسمِ معمولِ این گونه ضیافت‌ها، آفتابه لگن آوردند و دست شستیم و همچنان که رفته بودیم بازگشتیم.🫖🍮🍟🍔 من در همه این احوال بیدار بودم. اما از این جهت غفلت داشتم که ملا حسن به هیچ مهمانی نمی‌رود و در صدرِ مجلس نمی‌نشیند. و با آن طبقه از مردم اصلاً مجامعت نمی‌کند. در هنگام خوابیدن باری چنان که گویی از مجلس ضیافت آمده‌ام با شکم سیر به رختخواب رفتم. فردا صبح به فکر فرو رفته که این چه حالت بود؟🤔 خدمتِ ملا حسن رسیدم و واقعه را عرض کردم و گفتم:دیشب کجا رفتیم؟ 📿ملا حسن گفت: خواب دیده‌ای جانم! 《شتر در خواب بیند پنبه دانه》.🐫 سوگند خوردم که خواب نبودم. گفت:حالا که بیدار شده‌ای تا من زنده‌ام این راز را به کسی نگو، که اگر گفتی به همان گرسنگی دچار می‌شوی که هیچ علاج نداشته باشد. 🤫 تا زنده بودم به کسی نگفتم و این راز را پنهان داشتم و بعد از آن تاریخ همه وقت در ناز و نعمت بوده و روی درماندگی و گرسنگی را ندیدم.☺️🌷 ادامه دارد...انشاالله👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ------------------- مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابا
---------------‐------ مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابارکن الدین --------------------- ✨پیشگویی ملامحمدحسن🧙‍♂ 💫✨💫 پیشگویی ملا حسن در مورد به صدارت رسیدن مشهدی حسین که چنین شد و تبدیل به حاجی محمد حسین خان صدر اعظم شد.و از جمله دیگر پیشگویی‌های وی معروفست که انتشار و ی باب را مدتی قبل تر خبر داده بود. -------------------- 🙋 ارادتِ درباریان به ملا محمّد حسن 👑👑👑 درباریانِ محمّد شاه به حاج ملا محمد حسن اظهار ارادت می‌کردند و از تهران به اصفهان آمده،به خدمتش می‌شدند. از جمله میرزا یوسف خان مستوفی الممالک و پدرش میرزا حسن مستوفی مقداری به خدمت ملا حسن اهدا کردند و تقاضا نمودند که قبول کند. اما آخوند، اشرفی‌ها را به نزد که در حجره بود افکند و گفت: ملاحظه کنید گربه هم نمی‌پذیرد و از قبول آنها استنکاف ورزید.🐈‍⬛️ --------------------- 👳‍♂دیدار حاجی کلباسی با ملا محمّد حسن آرندی 🤨🧐🤨 حاج محمّد ابراهیم کلباسی (۱۲۶۱ قمری، تقریبا ۱۲۱۸ شمسی)معروف به از علما و فقهای نامدار اصفهان بود. حاجی کلباسی با سخت بر سرِ عِناد بود. روزی با کوکبه‌ای عالمانه از مدرسه نیماورد می‌گذشت و از روی اتفاق با حاج ملا محمّد حسن آرندی که شوریده وَش و آشفته وار غرق در وَجد و حال، از مدرسه خارج می‌شد بازخورد. پس مَرکب بایستانید، و به سرزنش و نکوهیدنِ ملاحسن آغازید. آرندی به آهستگی پرده از بعضی از مَستورات خاطرات آن فقیه نبیه برگرفت.و به تعبیر خوابی که دیده بود و به هیچکس جرات ابراز نداشت، گریزی زد. چنانکه فقیه وحشت زده و هراسان گفت: این خبر را چه کسی برای تو آورده است؟!!! و پشیمان و منفعل او را واگذاشت و به تعجیل گذشت.🚴 ادامه دارد...انشاالله👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ---------------‐------ مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی ب
------------------ مدفون در تخت فولاد،ایوانِ ورودی بابارکن الدین ------------------ 🫂ملاقات قائم مقام فراهانی با ملا حسن آرندی 〰 〰 〰 حاجی درویش، کیفیت دیدار صدر اعظم، قائم مقام فراهانی با ملا حسن را چنین نقل می‌کند: پس از آنکه ، مغضوبِ محمد شاه واقع شد. به اصفهان آمد و چندین مرتبه در مدرسه نیماورد رفت که خدمت ملا حسن برسد. ملا حسن راهش نداد و دربِ حجره خود را بسته بود و به هیچ وجه بر او باز نکرد. صدراعظم از این گونه امورات منصرف نشده و فقط به همین راضی شده که یک روز در مدرسه توقف نماید که لااقل هیکل را ببیند. 👀 در حال، آخوند ابریق دست گرفته از پله‌ها فرود می‌آید و پس از وضو و تطهیر وقتی برمی‌گردد مقابل صدر اعظم که می‌رسد، آب دهن به جانبِ او می‌اندازد و می‌گوید: بگیر! این صدارتی(صدر اعظمی) که از دست تو رفته و برایش هستی. آب دهنی بیش نیست! بگیر. دو مرتبه صدارت را به سوی تو رد کردیم. 🗣 پس از این حرکت در حجره رفته و دربِ حجره را به روی خود بسته. صدر، در عقبِ وی رفته که دست بوسی از او حاصل کند. ملا می گوید: مردیکه برو شاد باش! همان که می‌خواستی به تو دادیم.! صدر، برگشته و این حرکت را آثار جنون فرض نمود.تا آنکه یک هفته از این قضیه می‌گذرد که چاپارِ می‌رسد. و فرمانِ عفوِ او را با قلمدانِ صدارت و حکمِ منصب صدارت را از برایش آورده تقدیم می‌کند. 👑 پس از آنکه صدر اعظم می بیند این مطلب که از ملا حسن شنید، دیوانگی نبوده. بلکه و است که از جنابش به ظهور رسیده است. 🎩 برای عذرخواهی از آن سوءظن که در ذهنش حاصل کرده، در پشتِ دربِ حجره ملا حسن رفته. به محضی که صدای پای او بلند می‌شود ملا حسن می‌گوید: برگرد و دیوانه آن کس است که عالمِ را به آب دهنی فروخت. و دیگر تکلم نمی‌کند.🤭 ادامه دارد ...انشاالله👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#مشاهیرتخت_فولاد #ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ------------------ مدفون در تخت فولاد،ای
_ _ _ _ _ _ _ _ _ مدفون در تخت فولاد، ایوان ورودی بابارکن الدین ------------------------ 👘خلع تن ملا محمد حسن 🌱🌱🌱 📿مرحوم آخوند به شاگردان و مریدان خود سپرده بود که شب و روزِ جمعه، کسی به ملاقاتش نرود.ولی یکی از طلاب میگوید: روزی رفتم ببینم آخوند چه می‌کند چون نزدیک حجره که در طبقه فوقانی بود رسیدم، در را بسته دیدم. 📩 از شکاف در نگریستم دیدم آخوند به طرز غریبی خوابیده که به مرده شبیه‌تر بود تا زنده.🚼 چند صدا زدم اما جوابی نرسید با خود گفتم: آخوند از دنیا رفته است و با افسوس از پله‌ها به زیر آمدم و به کسی چیزی نگفتم. فردا صبح زود برای کسب استعلام و تحصیل یقین که آخوند از دنیا رفته از منزل بیرون آمدم همین که نزدیکه مدرسه رسیدم صدای آخوند را شنیدم که مشغول درس گفتن است. تعجب کردم و خوشبخت شدم که این مطلب را به کسی نگفتم و الا به دروغگویی مشهور می‌شدم و بعد که به آخوند اظهار کردم فرمود: تا من زنده‌ام چیزی را که دیدی به کسی نگو. 🤫 👤خلع تن بدن: سالک در یک تجربه بزرگ و شگفت انگیز برای نخستین بار در حال آگاهی و هوشیاری خویش جدایی روح از بدن را تجربه می‌کند این تجربه را خلع بدن می‌نامند. یعنی بدن را همانند پیراهنی از قامت خود بیرون آوردن و به کنار گذاشتن... ادامه دارد ...انشاالله👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#مشاهیرتخت_فولاد #ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی _ _ _ _ _ _ _ _ _ مدفون در تخت فولاد،
_ _ _ _ _ _ _ _ _ مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابارکن الدین ---------------------- خوراک و معاش ملاحسن 🧣 🍔🍟 حاج ملا محمد حسن، در لباس و خوراک مانند فقیرترین مردم، گذران می‌کرد. به طوری که فرش و لحافش منحصر به کهنه پلاسی بود که در ضرورت سرمای سخت می پوشید. اثاث حجره، هیچ نداشت. در مدت عمرِ دراز، تحفه و نیاز از کسی قبول ننمود. راهِ گذرانش منحصر بود.که سالی ۱۰ یا ۲۰ روز وقت حصاد، به دهاتِ حوالی شهر،خوشه چینی می‌کرد. به ازای یک روز، یک من و نیم جو به سنگِ شاه، دستگیرش می‌شد. و تمام سال به آن اکتفا می‌کرد. شبانه روزی دو یا سه سیر آن را با سنگ و چوب، نیم کوب و با آب و نمک در دیزی گِلی می پخت و می‌خورد. 🫓 تمام شب‌ها در ذکر و فکر و تهجّد، بیدار و شب زنده‌دار بود.🧎 و سراسر ایام سال به استثنای ایام محرمه، روزه دار به سر می‌برده و همه عمر از خوردن حیوانی اجتناب داشته و هر ۴۰ روز یک بار با گوشت گاو که خوراک افراد فقیر آن زمان بوده است، افطار می‌کرد. ✍استاد همایی می نگارد: دو نفر از معمّرین را دیدم که زمانِ او را درک کرده و حیله و شمایلِ وی را خوب به خاطر داشتند. که بدون عبا و عمامه با لباس ژنده و کفش پاره ی تا به تا و کلاه ماهوتی مندرس از نوعی که آن را در اصفهان کلاه بگی (بیگی) میگفتند و مخصوصِ حمّال‌ها و دوره گردهای شهر و رعایای دهات بود به شکل پایین‌ترین مردم زندگانی می‌کرد. کسانی که او را نمی شناختند، با گدای یهودی اشتباه میکردند. بدین سبب اکثر در رفت وآمد خارج مدرسه دچار مزاحمت و سنگساریِ اطفال و جُهّال راه گذران واقع می شدند. و لیکن خود او هیچ شکوه نمیکرد، بلکه از این احوال، خندان و بشّاش تر می شد. شاید لذت دیوانگی را در سنگسار اطفال میدانست و به زبان حال میگفت: 🔹چونکه از میخانه مستی ضّال شد/ 🔹تَسخُر و بازیچه ی اطفال شد/ 🔹او چنین و مردمان اندر پِیَش/ 🔹بی خبر از مستی و ذوقِ مِیَش/ ادامه دارد...انشاالله 👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#مشاهیرتخت_فولاد #ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی _ _ _ _ _ _ _ _ _ مدفون در تخت فولاد، ایو
----------------- مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابارکن الدین ---------------- وصف حال ملا حسن از زبان شاگردان ✨⚡️✨ 👳‍♂ملا حسن آرندی بیشترِ اوقاتش در خلوت می‌گذراند. به همین خاطر در مورد شاگردانِ ایشان جز چند نفر اطلاعاتی در دست نیست. یکی از شاگردانِ ایشان، بود.حاجی درویش از جمله دراویشِ و از جهانگردان بود. که آفریقا و هندوستان و ترکیه را سیاحت کرده و در اواخر به شغل صحافی در بازار، جنب مدرسه صدر اشتغال داشت.🗞📂 حاجی درویش از جمله مرتاضین بود که اخذ طریقِ از جناب مولا حسن نایینی آرندی داشت.وی در یک اتاق فوقانی در مدرسه منزل داشت. و غیر از اوقاتِ درس، درب اتاق را بسته و کسی را هم بر خود راه نمی‌داد.جز روزهای پنجشنبه، آن هم عده معین از خواص معنوی. از اثاثیه، غیر از یک اَبریقِ گِلی(آفتابه سفالی) و یک لحاف کهنه و قطعه حصیری، هیچ نداشت. و اثاثیه اش به چهارمی نمی‌رسید.🏺 و هر قدر هوا سرد بود آتش نمی‌افروخت. جز هفته یک مرتبه که از بارهای چنار مدرسه، کاهی می‌آورد و در آن روز یک قلیان از خادم مدرسه گرفته و آن بارهای را کوبیده، گوشه حجره، آتش روشن کرده و قلیانی از آن بارهای چنار بجای تنباکو می‌کشید. بزرگانِ شهر مثل و سایر علما که تقاضا می‌کردند از او دیدند کنند وقت نمی‌داد. مگر سالی یکی دو نفر را بر خود راه داده آن هم در وقت معین.وی خود را در عالم آلوده نمی‌کرد.و در دریای تجرید(تنهایی) غوطه ور بود. از دیگر شاگردانِ آرندی، شیخ محمد کاشانی معروف به (هم دوره جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر) بود. که از و نوادر روزگارِ عصر،به شمار می‌رفت. و از جمله کسانی بود که در بدایتِ حال در خدمت مولا حسن رسیده و او نیز طریقِ ریاضتِ خود را از آن جناب، گرفته و... مرحوم کاشی نقل می‌فرمود: غذای مولی فقط در شبانه روز یک مرتبه بود. که هر یک ماه از نایین به طوری که خودش دستور می‌داد، طبخ کرده از برایش می‌آوردند و آن هم نان خشکیده بود. و دیگر هیچ از انواع خورشت و غذا نمی‌خورد.🫓 ادامه دارد... انشاءالله👋 برگرفته از: https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#مشاهیرتخت_فولاد #ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ----------------- مدفون در تخت فولاد،
------------------- مدفون در تخت فولاد،ایوانِ ورودی بابارکن الدین --------------------- (پایانی) از جملات پیر آرندی🗣 نقل است که حاج ملا حسن در اندرزِ مردِ جوانی طالب معرفت که بعدها خود از پیرانِ طریقت گشت و به لقبِ معروف اصحابِ سلوک گردید، فرموده بود: و حقیقت بگفت نیاید. آنچه گفتن را شایسته است، مقالاتِ شریعت است.و از این سخن چنین برمی‌آید که این عارفِ سترگ را چنان بسیاری دیگر از اربابِ قدیمِ معرفت، اعتقادی به تصنیف و تالیف نبوده است. و کلام تمام سنایی را پیشنهاد خاطر داشته است که فرمود: 🔹بازگشتم از سخن زیرا که نیست/ 🔹 در سخن معنی و در معنی سخن/ و در جای دیگر این پیر بزرگوار فرموده است: اگر زائر به دیدن زائر دیگر برود مانند این است که دوباره به زیارت رفته است. 🤦‍♂درگذشت - - - - - - - - حاج ملا محمد حسن در اواخر عمر به مرض استسقاء دچار شد و در این بیماری به سال ۱۲۷۰ هجری قمری درگذشت. وی در آن زمان حدود ۸۰ سال داشت او را ظاهراً به خودش دم ایوان آستانه بقعه به خاک سپردند تا تربت پاک او پی سپر زائران مزار کسی کثیر الانوار آن عارف نامدار باشد. پایان 《در صورت تمایل به سرگذشت و کشف‌وکرامات لطفاً روی هشتک بزنید》 برگرفته از: کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
اصفهان می‌نویسد: لقب در اصفهان از قرن هفتم به بعد شایع شده است.و محتمل استکه این اصطلاح در قرن هفتم از فارس یا همدان یا شهرهای دیگر به اصفهان آمده است. در میان باباهای قدیمِ اصفهان، معروفترینِ آنها که هویت تاریخی مشخصی دارند، در درجه اول و بعد از او که مقبره او نزدیک مسجد جامع است،می‌باشد. تنها بابا رکن‌لدین است که اهل علم و صاحب تالیف و تصنیف بوده و بیشتر باباهای اصفهان از طبقه جوانمردانِ با معرفت بوده که چندان مایه علومِ اکتسابی را نداشته‌اند.حواله حجّ برای شیخ حسن علی نخودکی🌷 روزی مرحوم سیدمحمّد مقدس، عنایتِ روحِ با کرامت در فراهم شدن به تشرّف به مکه را به عارفِ با کرامت حاج شیخ‌حسنعلی نخودکی اصفهانی بیان کرد. در این هنگام شیخ حسنعلی به وی فرمود:من نیز کرامتی مانند این را از بابا رکن‌الدین دیده‌ام. وچون تو آن‌داستان‌را نقل کردی می‌گویم وگرنه نمی‌خواستم بگویم: یک بار به مقبره بابا رکنا رفته بودم.هنگام بیرون آمدن فقیری را آنجا دیدم.به‌دلم افتاد که بابارکنا می‌گوید:این فقیر دیشب اینجا بوده یک چیزی به وی بده.🧏 من به نیتِ اینکه به حج مشرّف شوم، ده شاهی به او دادم و همان سال به حج رفتم. 🕋 از ایندسته گفته‌ها که‌ نشان دهنده کرامت و مقام معنوی بلند بابارکناست کم‌وبیش از دیگران هم شنیده می‌شود.اما آنچه از زبان بزرگانی مانند عارف بزرگ، شیخ نقل شده قابل اعتنا و بازگویی است. کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
مدفون در تخت فولاد ایوانِ‌ورودیِ 🔸🔸🔸 🍃کرامتی دیگر از پیرِ آرندی... یکی از سادات سده‌ی ساکن‌ مدرسه (واقع در خیابان عبدالرزاق ابتدای بازار) از پدرش که شاگردِ ملا حسن بوده، چنین نقل می‌کند: در یکی از شب‌های تعطیل که عده کمی در مدرسه می ماندند، سخت درمانده و گرسنه بودم. طوری که از گرسنگی خوابم نمی‌برد و در تاریکیِ حجره، گوشه‌ای افتاده و به حال خود می‌گریستم.😵‍💫😢 غیر از ملا حسن که هر شب در حجره‌اش بیدار و مشغول عبادت بود،همه خواب بودند.و درِ مدرسه نیز بسته بود. در این حال، دیدم دو نفر با چراغ فانوس وارد مدرسه شده، به طرف حُجره ملا حسن رفتند. طولی نکشید که دیدم ملا حسن با دو نفر فانوس کش، جلوی حجره من ایستادند. 📿ملا حسن مرا صدا کرد که همراه وی به دعوتِ مهمانی بروم. من بسیار خوشحال شدم و دنبال او روان گشتم. 🚶‍♂ پس از طی مسافتی قلیل به محلی رسیدیم که شبیه کاروانسرای حاج کریم، نزدیکِ مدرسه نیماورد بود. مجلسِ مهمانی و چراغانیِ عجیب و باشکوهی به نظرم آمد. 💡 در تالار بزرگی، همه عُلما و رِجال نشسته بودند.و ملا حسن در صدر نشست، و مرا فرمود: زیر دستش، مقدّم بر علما نشستم. با خود می‌گفتم این همه احترامِ من، حتماً به خاطر ملا حسن است. چون من طلبه‌ای فقیر و گمنام بودم. طولی نکشید سفره را انداختند و انواع طعام حاضر بود. چندانکه توانستم شکم از عزا بیرون آوردم و در آخر به رسمِ معمولِ این گونه ضیافت‌ها، آفتابه لگن آوردند و دست شستیم و همچنان که رفته بودیم بازگشتیم. من در همه این احوال بیدار بودم. اما از این جهت غفلت داشتم که ملا حسن به هیچ مهمانی نمی‌رود و در صدرِ مجلس نمی‌نشیند. و با آن طبقه از مردم اصلاً مجامعت نمی‌کند. در هنگام خوابیدن باری چنان که گویی از مجلس ضیافت آمده‌ام با شکم سیر به رختخواب رفتم. 🚼 فردا صبح به فکر فرو رفته که این چه حالت بود؟🤔 خدمتِ ملا حسن رسیدم و واقعه را عرض کردم و گفتم:دیشب کجا رفتیم؟ 📿ملا حسن گفت: خواب دیده‌ای جانم! 《شتر در خواب بیند پنبه دانه》.🐫 سوگند خوردم که خواب نبودم. گفت:حالا که بیدار شده‌ای تا من زنده‌ام این راز را به کسی نگو، که اگر گفتی به همان گرسنگی دچار می‌شوی که هیچ علاج نداشته باشد. 🤫 تا زنده بود، به کسی نگفتم و این راز را پنهان داشتم و بعد از آن تاریخ همه وقت در ناز و نعمت بوده و روی درماندگی و گرسنگی را ندیدم.☺️🌷 برگرفته از: کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc