eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
543 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
391 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
کار دل که بالا بگیرد، دست اشک را می‌گیرد و می‌برد آنجا که خودش می‌خواهد. آنجا که لابه‌لای طنین «یاحسین»هایم دعای فرج می‌خوانم. یک دفعه به خودم می‌آیم و می‌بینم ساعت‌ها در فراق یار گریستم، با روضه‌ی حسین اما برای غربت مهدی! مسیر ظهورش را کنج همین روضه‌ها باید جستجو کرد. لابه‌لای همین اشک‌ها و گریه‌ها، آنجا که کار دل بالا می‌گیرد...
رسیده بودم هیئت و سردرد داشت امانم رو میبرید ... درد، بی امان و یک‌باره ریخته بود تو چِشمام و حتی نمی‌تونستم چشمامو خوب باز کنم ... بیچاره‌وار از اطرافیانم پرسیدم که همراه خودشون مسکّنی ندارن؟ هیچکس نداشت... سرم رو مدام می‌انداختم پایین و نگران بودم که نه از سخنرانی چیزی بفهمم و نه از عزاداری... دلم ‌گرفته بود... سر درد نباید اینجا و این موقع و امشب بیخ گلوم رو میچسبید. نه امشب...نه اینجا... چای که آوردن قبل از خوردن با خودم گفتم من هرشب با تمام اعتقادم به "آب حیات بودن" چای‌ روضه‌ات را نوشانوش سر کشیدم. چون اعتقاد داشتم هرچیزی که به نام تو و در مجلس تو بِهِم می‌رسه حیات و معرفت و شِفاست چای رو نگاه کردم و گفتم اگر یقینم قلبی باشه هیچ مسکّنی مثل چای روضه‌ی تو دردمو آروم نخواهد کرد‌ حسین ِ مهربونِ من... و اولین جرعه چای رو سر کشیدم.... خانم بغل دستیم که از قبل وضع چهره و درد کشیدنمو دیده بود و بلند شده بود دنبال مسکن برام تو مجلس می‌گشت آخرای خوردن چای‌ام رسید،خوشحال از این‌که برام یک مسکن پیدا کرده؛ اما وقتی چهره باز شده‌ و چشم‌های آروم شده‌م رو دید جا خورد: - مسکّن پیدا کردم برات خندیدم...استکان چای رو نشونش دادم: " لازم‌نیست...خوب ِخوب شدم...:) " @be_vaghte_del313
فک کن دلت از رنگ ها گرفته باشه... از ریاها از تظاهرها چهره ی پشت رنگ ها دلت بی رنگی بخواد، فضای شفاف یا بی رنگ ... فک کن یه حالِ غیر منطقی بهت دست داده باشه که هر استدلالی حوصله ات رو سر ببره ... دلت بخواد مثلِ بچه ها پاتو زمین بزنی و داد بزنی که من این رو می خوام! و منظورت از این خدایی باشه که در همین نزدیکی ست ... ❣ @be_vaghte_del313
نیازمندیم به یک خدا برای زمزمه‌های امیدبخش به هنگام اشک ریختن روی شانه‌های مدبرانه‌ش. @be_vaghte_del313
به وقت دل | رحمت نژاد
نیازمندیم به یک خدا برای زمزمه‌های امیدبخش به هنگام اشک ریختن روی شانه‌های مدبرانه‌ش. #خدا #بانو‌ط
که مثلا در گوشمان بخواند: دل تنگت گرفته می‌دانم سر خود را به شانه‌م بسپار گریه کن بی‌بهانه و یک ریز ای دوچشمت از آسمان سرشار...
گاهی کشم سری به گریبانِ خویشتن از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است @be_vaghte_del313
خیلی از دوستان پرسیدن اسم کتاب چیه،کتاب "قصه کربلا" نوشته مهدی قزلی
✍ در دستگاه امام حسین حتّی ریا هم ممدوح است. اگر جلـوی روی مـردم بـرای امام حسین مالت را بدهی یا سینه بزنی، خوب است. اصحاب که به میـدان مـی‌رفتنـد، رجز می‌خواندند و خودشان را معرفی می‌کردند. "تظاهرهم ، در دستگاه امام حسین جـزا دارد." البته بهتر است کار خود را به خدا و امام حسین علیه‌السلام نشان بدهیم.. مصباح الهدی، ص ۳۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین، امام حسین همه ست نه مذهبی ها!امام حسین، امام حسین کل دنیاست ... ● در دستگاه امام حسین حتّی ریا هم ممدوحِ، اگر جلـوی روی مـردم بـرای امام حسین مالتُ بدی یا سینه بزنی، خوبه، اصحاب که به میـدان مـی‌رفتنـ، رجز می‌خوندن و خودشون معرفی می‌کردن... "تظاهرهم ، در دستگاه امام حسین جـزا دارد." البته بهتر است کار خود را به خدا و امام حسین علیه‌السلام نشان بدهیم.. مصباح الهدی، ص ۳۰۷ @be_vaghte_del313
من اینجور تصور میکنم: «وقتی که ماه محرم میشه، وقتی میری توی روضه میشینی و اشکات از روی گونه هات سُر میخورن، چندتا فرشته از بهشت میان و دستاشون رو کاسه میکنن و قطره قطره اشکات رو جمع میکنن ! بعد میبرن میریزن روی قلبت... و زِنگار های قلبت رو پاک میکنن! باهم زمزمه میکنن:ببینید چه اشک زلالی! که قلبش رو اینجور صیغلی میکنه. بیخودی که نیست ؛داره اشک برای پسر‌حضرت‌فاطمه‌{سلام‌الله‌علیها}میریزه برای آقای امام حسین...»
4_5990348324052404883.mp3
9.84M
منم و غم حسین چه غم مبارکی... 👌🏾
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
شب سوم شب سختی است خدا رحم کند...
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
1_1130647861.mp3
17.49M
بابا منه سیلی وروبلار یاخشی گورمور گوزلریم😭 (س) @be_vaghte_del313
نمیدانم تا بھ حال خوب بھ قد و قواره دختر سھ سالھ نگاه ڪرده اید یا نھ ، اینبار ڪھ بھ هیئت میروید، اطرافتان سرڪ بڪشید ، یتحمل میبینید ڪھ چندتاشان چادر مشڪے ڪوتاه و ڪوچڪی سرشان انداختھ اند، چاقدرے را گره ریز زده اند ، وبا دست های لطیف و پنبھ اے سعے دارند آن خرده تارهای مویشان را زیر روسری بپوشانند . چشم از پدر و مادرشان برنمیدارند تا مبادا در شلوغے آشنایے را گم ڪنند. روضھ نمیخوانم . میخواهم بگویم خوب نگاه ڪنید ڪھ اگر جمعیت بایستد و بھ قصد ترڪ هیئت راه بیوفتد ، چطور سریع با قدمهای ڪوتاه خودشان را میرسانند بھ پدرشان و سفت دستش را میچسبند. شاید هم خودشان را بالا بڪشند ، روی دوش سوار شوند یا در آغوشے درمردمڪ شفاف چشمهایشان چھ میبینید؟ اطمینان خاطر، سڪنے دل! دنیا راهم آب ببرد جایشان امن است ، بین دو بازوی پدر نشستھ اند . بھ چھ چیز فڪر میڪنے ڪھ اینطور لب روی هم میفشاری . بھ شب؟ بھ مسیر؟ بھ ڪاروانے رو بھ شام؟ بھ گم شدن؟ جاماندن؟ افتادن ... من اما بغض امانم را برید وقتے دیدم آنقدر ڪوچڪند ڪھ در شلوغےها باید از زیر دست و پا جمعشان ڪنے ... میفهمے میخواهم چھ بگویم؟! ۱۴۴۴ ✍ @be_vaghte_del313
به وقت دل | رحمت نژاد
نمیدانم تا بھ حال خوب بھ قد و قواره دختر سھ سالھ نگاه ڪرده اید یا نھ ، اینبار ڪھ بھ هیئت میروید، اطر
اعتقاد دارم که شب‌های سوم محرم را آدم باید برود یک گوشه بنشیند تا وقتی که خواب به چشم‌هایش می‌آید گریه کند، به سر بزند، ضجه سر دهد. یک شب را بیخیال منطق و دلیل برای عزاداری بروید گریه کنید فقط. بعضی شب‌های این محرم آدم هرچقدر هم کتاب بخواند و فکر کند و بخواهد کمی آن سو تر از اشک ریختن ببیند، نمی‌شود. بروید بنشینید تا صبح یک گوشه بگریید. بروید روضه سه ساله ها را بشنوید و زار بزنید. دختر اگر دارید، آب اگر دستش می‌دهید، دست اگر بر سرش می‌کشید، بوسه اگر به گونه‌هایش می‌زنید، بروید برای خودتان همه‌ش را گریه کنید. نفس نگیرید، سوال جواب ندهید، هیچ نخواهید. بگریید مردم . امشب فقط گریه جواب می‌دهد بر این داغ ... @be_vaghte_del313
واقعا خیلی خوبه صبح از خواب بیدار میشیم و میفهمیم خدا بهمون یه روزه دیگرو داده تا در کنار عزیزامون زندگی کنیم خدایا از تو سپاسگزارم…:)
تَمامِ زندگیِ بابابزرگم خلاصه می شه تو این شعر: بنویسید شدم پیر اباعبدالله نوکری پیر، به تعبیر اباعبدالله بنویسید که از کودکی ام تا حالا بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله طفل جانم که چنین شیر شده در پیری خورده در کودکی اش شیر اباعبدالله شیر مهر پسر فاطمه را در کامم در ازل ریخت علمگیر اباعبدالله روز و شب در پی برپایی بزمش هستم فکر و ذکرم شده درگیر اباعبدالله سرنوشتم چو حبیب بن مظاهر انگار گره خورده است به تقدیر اباعبدالله به گمانم که شبی پای علم می میرم چشم در چشم به تصویر اباعبدالله آخرش روز دهم جان مرا می گیرد روضه ی سخت و نفسگیر اباعبدالله 😭 اینقدر بابابزرگم این شعرو خوندو خوند که روزِ دهم آسِمونی شد😭 روزِ دهم رفت و تنهام گذاشت ... بابابزرگم، بابابزرگ نبود، رفیقِ امام حسینی من بود، استاد اخلاقَم بود، همدل و همراهم بود، خودش می دونه که محرم امسال که ندارمش، عاشورا امسال که ندارمش چه قدر قلبم می سوزه، کاش می شد
″بــرادرعزیـزم،زینـب‌شـودفدایت آوردم‌ازمدینه،دودسته‌گل‌برایت...💔″
خوشـبختی‌و‌بـزرگ‌تـرین‌لطـف‌خدا یعنـی‌همیـن‌که‌چشمـامون‌برای‌مصـائب امـام‌حسیـن‌خیس‌میشـه:) ایـن‌لطـف‌و‌قـدر‌بدونـیم💔
دارَد زبانہ می‌کشد این روضہ از دِلم گودال ، تل ، عطش ، دلِ‌زینب ، حرم ، حسِین :) 💔
دکور امسال هیئت حاج عبدالرضا هلالی یک بزرگ و چشمگیر بیایید چند تا از کتاب های این دکور جذاب با هم ببینیم ...
سه کتاب، یک تن و این همه مزار
المراقبات آقای پیپ
یک محسن عزیز