eitaa logo
برش‌ ها
414 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
496 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺منظم؛ بدون رودربایستی! ▫️شمس علی شعبانیان: 🔹هر کس دیر می‌کرد بیاید جلسه‌ای که مثلاً ساعت هشت قرارش را گذاشته بود، می‌گفت «حق نداری پات را بگذاری توی جلسه. همان پشت در بایست کارت دارم». 🔸نمی‌گذاشت بیاید توی اتاق. جلسه که تمام می‌شد می‌رفت با طرف حرف می‌زد. هر کی هم بود، بود. فرمانده گردان یا گروهان یا دسته فرقی براش نداشت. می‌گفت «تا حالا شده دشمن بیاید ده دقیقه فرصت بدهد مسلح بشوی بروی طرفش شلیک کنی؟» ⚡️می‌گفت ساعت که خیلی زیاد است. دقیقه هم همین‌طور، شما باید حساب ثانیه‌ها را داشته باشید.» 🍁می‌گفت: «ما نیروی ضربتی هستیم. اولین اشتباهمان آخرین اشتباه است.» 💢کاری می‌کرد که طرف چاره‌ای نداشت جز این که معذرت بخواهد. یا حتی حلال‌بودی بطلبد. می‌گفت «به‌شرط این که بار آخرت باشد.» 📚؛ یا توی برف بزرگ شود دخترم، کتاب محمود کاوه، نوشته فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح. نوبت چاپ: ششم، ۱۳۹۱. صفحه ۲۴۱. ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
هدایت شده از برش‌ ها
🔺روز ۲۷ ام صفر بود. استاد پوشیده بود. با همان شور و حرارت همیشگی درس می داد. یک ساعت و نیم درس داد و پایان درس را اعلام کرد. 🔻آماده رفتن بودم که استاد نشست پشت میز، گویا هنوز کلاس ادامه داشته باشد. گفت: «کلاس درس تمام شده و من اصراری برای ماندن تان ندارم. این نیم ساعت را می خواهم درباره مسئله ای حرف بزنم که برای همه ما مهم است». 🔺یکی دو تا کتاب قطور که روی میز گذاشته بود، را جلو کشید و شروع کردن به خواندن. کتاب های مرجع شیعه و سنی درباره رحلت (ص) بودند؛ اسم کتاب را توانستم تشخیص دهم. می خواند و ترجمه می کرد؛ انگار سال هاست که در این مباحث ورود داشته. 🔺اتفاقات منتهی به رحلت پیامبر خدا (ص) و خیانت ها و بدعت های آن روزها را می خواند. صدایش بغض خاصی داشت. 🔺وقتی به لحظات وفات رسید، صدایش می لرزید. ما هم سرمان را پایین انداخته بود و گریه می کردم. وقتی نگاهش می کردم، تمام وجودش غرق اندوه بود. دیگر استاد نبود؛ شده بود. ع ص ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۴۷-۱۴۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺از حضرت زهرا (س) دست برندارید! 🔹گلوله های بی امان دشمن، امانمان را بریده بود و کاری از ما بر نمی آمد. الله یار جابری گفت:«متوسل شویم به حضرت زهرا (س) تا باران بیاید و عملیات دشمن قطع شود». 🔸هنوز یک ربع از توسل مان به حضرت نگذشته بود که باران آمد. جابری از خوشحالی گریه می کرد. می گفت: «یادتان باشد از (س) دست برندارید. هر وقت گرفتار شدید، چاره کار قسم دادن امام زمان (عج) به جان مادرش فاطمه زهرا (س) است». ▫️راوی: علی رضا حق گو 📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره  ۴۴٫ ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ریل | به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اینجا... ☝ روضه‌خوانی حاج مهدی رسولی در سالروز شهادت امام رضا(ع) در حضور رهبر انقلاب. ۱۴۰۰/۷/۱۵ 💻 Farsi.Khamenei.ir
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ١٣ شهریور ماه ١٣٩٠ سیزده تن از رزمندگان تیپ نیروهای ویژه صابرین سپاه حین مبارزه با تروریست‌ های پژاک در ارتفاعات مرزی جاسوسان در سردشت به فیض شهادت نائل آمدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیف حاج قاسم از حالات بُکاء شهید عماد مغنیه زمان مشاهده فیلم علیه السلام ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺اول و آخر! ▫️فاطمه سیلا خوری؛ مادر شهید: 🔹احمد شروع و پایانش با (ع) بود. در چهار ماهگی مریض شد به حدی که پزشک ها از شفایش قطع امید کردند. خیلی ناراحت بودم. شب در عالم رؤیا سه مرد نورانی را زیارت کردم. به من الهام شد که آنها امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و امام رضا (ع) هستند. فرصت را غنیمت شمرده و شفای احمد را از آنها خواستم. موقع رفتن امام رضا (ع) در چارچوب در ایستاد و فرمود: «احمدت را من ضمانت می کنم». 🔸وقتی بیدار شدم حال احمد خوب شده بود، در سایه ضمانت امام رضا (ع). ⚡️یک هفته قبل از شهادتش هم امام رضا (ع) را در خواب دیدم. بلند شدم خواستم از ایشان بابت شفای احمد در کودکی تشکر کنم. دیدم پرونده ای در دست دارد. فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر او در دنیا تمام شد. او ۲۷ سال دارد». از آقا خواستم ضمانت دیگری بکند. حضرت فرمود: «نگران نباش یک هفته دیگر هم تمدید کردم». 🍁فردای آن روز که احمد سر زده به کیاکلا آمد و خواب را برایش تعریف کردم، گویا یقین به شهادت کرده بود. قبل از رفتن با همه عکس یادگاری گرفت. موقع رفتن هم به پدرش گفت: «بابا! این دیدار آخر ماست. بابت همه کوتاهی ها حلالم کن». پدرش دست به کمر گرفت و گفت: «پسرم! کمرم را شکستی». احمد تا حال نامساعد پدرش را دید، گفت: «شوخی کردم». اما آن آخرین دیدار ما بود. (ع) (ع) ؛ خاطرات شهید احمد کشوری، صفحات ۱۲ و ۱۳۵-۱۳۶. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 رئیس بنیاد شهید: همسر شهید رجایی مستأجر است! 🍃🌹🍃 رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران می‌گوید: می‌خواستیم از همسر شهید رجایی اجازه بگیریم که برای قدردانی برویم خدمتشان. اما ایشان فرمودند: «چون خانه ما استیجاری است، رعایت مالک ساختمان را می‌کنیم و رفت‌ و آمدها را محدود نگه می‌داریم.» ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 حتما ببینید👆 🌹سخنان قابل تأمل خانم فروغ نجفی مادر شهید علی قوچانی که خواب فرزند شهید را دیده است . ♦️گشت‌وگذار با فرزند شهیدش و پیش بینی آینده انقلاب و کمک در فتنه ها به انقلاب توسط شهدا حتی در فتنه ۸۸ 🕊شب جمعه است، شادی روح بلند همه شهدا صلوات ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خاطره بازخواست شدن سردار به علت خروج غیر قانونی از کشور به روایت شهید امیرعبداللهیان. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺و ما ادراک ما نطنز! 🔹رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوشوقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. ▪️مصطفی پرسید «حاج آقا، نزدیکه؟ ▫️حاج آقا گفت:«تا شما توی نطنز چه کار کنید». ▪️ مصطفی گفت:«یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار می کنیم؟». ▫️حاج آقا گفت «آره، بالأخره ارتباط داره شما برید نطنز کار کنید کوتاه نیاید یه ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سر کار با چراغ خدا هم برگردید». 🔸بهانه زیاد بود برای این که کار را ول کنیم و برویم، ولی مصطفی خواب و خوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هسته ای است. ورد زبانش شده بود باید کاری کنیم از دغدغه های آقا کم بشه. 📚 ، جلد ۲۲؛ کتاب احمدی روشن، نویسنده: مرتضی قاضی،ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: چاپ نهم- ۱۳۹۳؛ خاطره شماره ۶۷. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/