eitaa logo
برش‌ ها
415 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
479 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). 📆یکم آذر 🔅ولادت 📆دوم آذر 🔅ولادت 📆سوم آذر 🔅ولادت 📆پنجم آذر ✅شهادت ✅شهادت 📆هفتم آذر ✅شهادت 📆هشتم آذر ✅شهادت 📆نهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت 📆دهم آذر ✅شهادت 📆یازدهم آذر ✅شهادت ✅شهادت 📆سیزدهم آذر ✅شهادت 📆چهاردهم آذر 🔅ولادت 🔅ولادت 📆پانزدهم آذر ✅شهادت 📆شانزدهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت 📆هفدهم آذر 🔅ولادت ✅شهادت 📆هجدهم آذر 🔅ولادت 🔅ولادت 📆بیستم آذر 🔅ولادت ✅شهادت ✅شهادت ✅شهادت 📆بیست و چهارم آذر 🔅ولادت 📆بیست و ششم آذر ✅شهادت 📆بیست و هفتم آذر ✅شهادت 📆بیست و نهم آذر ✅شهادت ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در #خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود. وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول #لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد. سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، #تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد. مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد. #شهید_مجید_شهریاری #سیره_خانوادگی_شهدا #احترام_به_پدر_و_مادر #شهید_علم ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۲. #کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۶۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
تابستان ۱۳۸۹ بود؛ قبل از شهادت استاد. روزی برای کاری رفتم خدمت دکتر. اصلا سر حال نبود. گفتم شاید کاری کردم که از دست من ناراحت است. پنج شنبه ها می رفتیم کلاس . بیانات . پنج شنبه بعد از کلاس علت ناراحتی اش را پرسیدم. سفره دلش را باز کرد: «دیگر خسته شده ام. با تمام عشقم به معلمی از آن هم شده ام. گاهی فکر می کنم هیچ خبری نیست. کلا توی دنیا هیچ خبری نیست. دلم می خواهد شود». کلام استادمان را به ایشان تذکر دادم: «مگر استادمان نگفته آن قدر “یا ربّ” بگویید تا نفَس تان بند بیاید. کنایه از این که سالک باید آن قدر بدود تا نفسش بند بیاید و به عجز و درماندگی برسد». گفت: «بند آمد… بند آمد. دیگر نفسی نمانده که بند بیاید». وقتی به خانه آمدم توی دفتر خاطراتش نوشتم: «امروز احساس کردم دنیا برای استادم دیگر شده است». وداعش با دنیا چهار ماه بیشتر طول نکشید. ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۲۱۳ -۲۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
استاد با همه مهربانی هایش، نسبت به خیلی حساس بود. معمولا ۹۹ درصد زمان کلاس را درس می داد. بعضی مواقع زمان کلاس به دو سه ساعت می رسید. اگر دانشجویی که شاگرد استاد نبود، تقاضای حضور در کلاس درس ایشان را داشت، با روی باز استقبال می کرد؛ اما شرطی داشت. همان اول کار اتمام حجت می کرد که باید جلسات درس را منظم شرکت کنند و آخر ترم هم امتحان بدهند. برش اول: نسبت به شاغلین و متأهلین خیلی سخت گیر بود. می گفت: کسی که شده جای یک نفر دیگر را اشغال کرده؛ اگر کسی به خاطر تأهل یا اشتغال می خواهد از درسش کم بگذارد، کنار بگذاردش بهتر است. یک بار سر کلاس گفتند: همه باید در امسال شرکت کنند، حتی اگر مقاله نداشته باشند. باید با مسائل و حوزه های مختلف این رشته آشنا شوید. یکی از خانم های شاغل و متأهل گفت: من نمی توانم در کنفرانس شرکت کنم. دکتر هم گفت: اگر کسی نمی تواند بیاید، درسش را حذف کند و سر کلاس نیاید. هنوز استاد از کلاس خارج نشده بود که صدای گریه خانم بلند شد. دکتر گفت: خانم! شوخی کردم. بعدا خانمش را فرستاد تا از دلش در بیاورد. برش دوم: خیلی از اساتید نسبت به دانشجویان حساس نبودند و حتی مسئولیت شان را هم کمتر می دیدند. اما استاد این طور نبود. بعضی مواقع که می رفتم اصفهان. وقتی کمی دیر می کردم. زنگ می زد که کجا ماندی؟ چرا نیامدی؟ ؛ صفحه ۳۹. ؛ صفحه ۴۷-۴۸ و ۱۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : اکنون که دست این بنده‌ی حقیر و عاصی از جمع دوستان و خویشاوندان کوتاه شده است چند تذکر و سفارش دارم که امیدوارم مورد عنایت و توجه بازماندگان قرار گیرد. از خدمت به بندگان خدا دریغ نورزید و از نیاز دیگران به شما به عنوان یکی از بزرگترین نعمت های الهی قدر دانی کنید و بدانید که خداوند متعال قدرت و ثروت و موقعیت اجتماعی و دیگر ظواهر دنیوی را جهت در اختیار بندگانش قرار داده و ساحت قدس او از هر نیازی مبراست. پس پیش از اینکه نعماتش را از شما بگیرد از آن ها استفاده کنید. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : حمد و سپاس به محضر حق سبحانه و تعالی که با انزال کتب و ارسال رسل نعمت خود را بر بندگانش تکمیل فرموده و طریق حق و صراط مستقیم و جاده کمال را هویدا ساخت و شکر بی پایان به درگاه با عظمتش که از لطف و کرم و رحمت بی انتهایش بر ما تفضل فرموده و زادگاه مان را در مرکز قلمرو و مهد ولایت و امامت قرار داد و راه رسیدن به حق را بر ما آسان فرمود . هزاران شکر که دوران حیات دنیوی مارا با ظهور اسلام در عرصه ی زندگی و تبلور آن در راه ادامه ی اجتماع توأم ساخته و توفیق درک دوران حیات رهبرکبیر انقلاب اسلامی، حضرت (قدس الله نفسه زکیه) را برما ارزانی داشت. خداوندا از تو می خواهیم که توفیق شکر نعمت های بی شمارت را بر ما ارزانی داری. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
از ویژگی های بارز شهید شهریاری التزام به بود. فرقی نمی کرد خانه باشد یا دانشگاه شهر باشد یا بیابان و کوه. برش اول: سه شنبه ها همراه دکتر و برخی دوستان می رفتیم . یک بار موقع رفتن دکتر هندوانه ای را خرید تا بعد از فوتبال بخوریم. وقتی فوتبال تمام شد ما دویدیم سمت هندوانه. اما دکتر با همان لباس ورزشی در زمین چمن شروع کرد به نماز خواندن. برش دوم: بارها اتفاق افتاد بود که می رفتیم کوه. همین که وقت نماز می شد شروع می کرد به نماز خواندن. آن هم چه نمازی. تا ایشان نمازشان را شروع کنند ما نمازمان را تمام کرده بودیم. یادم هست اردوی خانوادگی بود. رفته بودیم منطقه سرسبز الموت قزوین. ما همه سرگرم زیبایی های طبیعت بودیم و دکتر منتظر وقت اذان تا نمازش را بخواند. ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۴-۳۳٫ ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۰۱. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : مسئله ی دیگری که سفارش به آن را لازم می دانم، تکلیفی است که همه در قبال اجتماع مسلمین و تحکیم و تقویت ،این میراث گرانقدر امام راحل و شهدای گرانقدر ،دارند. امروز عزت و اقتدار در گرو پاسداری از ارزش های و استحکام پایه های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است. مراقب باشید که این نعمت بزرگ الهی را به ثمن بخس و نفروشید و هر گونه مشکلی را امتحانی برای صبر و پایداری و هر کم و کاستی را آزمونی برای تلاش خود در جهت رفع نقایص موجود تلقی کنید. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : اکنون که دست این بنده‌ی حقیر و عاصی از جمع دوستان و خویشاوندان کوتاه شده است چند تذکر و سفارش دارم که امیدوارم مورد عنایت و توجه بازماندگان قرار گیرد. اول آن که اندکی در احوال روحی و چگونگی اوضاع و معاش خود فکر کنید و ببینید که آیا آماده‌ی پاسخگویی برای قبر و خود هستید یا نه؟ عزیزان! این حقیر تا چندی پیش در میان شما بود و هم اکنون رخت از جهان فرو بست . معلوم نیست که عمر دیگران تا کی باشد . سعی کنید که باقی مانده از عمر را صرف جبران گذشته و کسب توشه‌ی آخرت کرده و چون این حقیر ،اوقات شریف عمر را ضایع نکیند. به درگاه رحمت و عظمت الهی روی آورده و به ریسمان محکم و عصمت علیهم السلام چنگ زنید. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
زمان تولد ائمه علیهم‌السلام، همیشه در اتاقش شکلات داشت و به ما تعارف می‌کرد. یک‌بار که شکلات تعارف می‌کرد، پرسیدم : «استاد به چه مناسبتی؟» گفت: «تولد ». با اینکه همه ائمه مقامشان با هم یکسان است و یک نور واحد هستند؛ ولی دانشکده این را رعایت نمی‌کرد. مثلاً برای تولد حضرت علی علیه‌السلام کلی شیرینی و شربت و گل پخش می‌کرد، ولی برای میلاد بقیه ائمه کاری نمی‌کرد. دکتر اما می‌گفت: «این‌قدر تنی و ناتنی نکنید. به‌عنوان کسی که اعتقاد داره، لااقل شکلات پخش کنید که همه بفهمن تولده» . ع ع ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه 153-152. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺روز ۲۷ ام صفر بود. استاد پوشیده بود. با همان شور و حرارت همیشگی درس می داد. یک ساعت و نیم درس داد و پایان درس را اعلام کرد. 🔻آماده رفتن بودم که استاد نشست پشت میز، گویا هنوز کلاس ادامه داشته باشد. گفت: «کلاس درس تمام شده و من اصراری برای ماندن تان ندارم. این نیم ساعت را می خواهم درباره مسئله ای حرف بزنم که برای همه ما مهم است». 🔺یکی دو تا کتاب قطور که روی میز گذاشته بود، را جلو کشید و شروع کردن به خواندن. کتاب های مرجع شیعه و سنی درباره رحلت (ص) بودند؛ اسم کتاب را توانستم تشخیص دهم. می خواند و ترجمه می کرد؛ انگار سال هاست که در این مباحث ورود داشته. 🔺اتفاقات منتهی به رحلت پیامبر خدا (ص) و خیانت ها و بدعت های آن روزها را می خواند. صدایش بغض خاصی داشت. 🔺وقتی به لحظات وفات رسید، صدایش می لرزید. ما هم سرمان را پایین انداخته بود و گریه می کردم. وقتی نگاهش می کردم، تمام وجودش غرق اندوه بود. دیگر استاد نبود؛ شده بود. ع ص ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۴۷-۱۴۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از برش‌ ها
🔺روز ۲۷ ام صفر بود. استاد پوشیده بود. با همان شور و حرارت همیشگی درس می داد. یک ساعت و نیم درس داد و پایان درس را اعلام کرد. 🔻آماده رفتن بودم که استاد نشست پشت میز، گویا هنوز کلاس ادامه داشته باشد. گفت: «کلاس درس تمام شده و من اصراری برای ماندن تان ندارم. این نیم ساعت را می خواهم درباره مسئله ای حرف بزنم که برای همه ما مهم است». 🔺یکی دو تا کتاب قطور که روی میز گذاشته بود، را جلو کشید و شروع کردن به خواندن. کتاب های مرجع شیعه و سنی درباره رحلت (ص) بودند؛ اسم کتاب را توانستم تشخیص دهم. می خواند و ترجمه می کرد؛ انگار سال هاست که در این مباحث ورود داشته. 🔺اتفاقات منتهی به رحلت پیامبر خدا (ص) و خیانت ها و بدعت های آن روزها را می خواند. صدایش بغض خاصی داشت. 🔺وقتی به لحظات وفات رسید، صدایش می لرزید. ما هم سرمان را پایین انداخته بود و گریه می کردم. وقتی نگاهش می کردم، تمام وجودش غرق اندوه بود. دیگر استاد نبود؛ شده بود. ع ص ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۴۷-۱۴۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دانشمندی که با شهادتش به جامعه علمی کشور آبرو داد! 🔹 به مناسبت سالروز شهادت فیزیک‌دان و دانشمند هسته‌ای، ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔹خیلی به حضرت فاطمه (س) ارادت داشت. می خواستیم تابلوهای با عنوان "یا فاطمة الزهرا" نوشته و به اتاق های دانشکده نصب کنیم. ▪️بعضی دانشجوها می گفتند: "این کارها جاش اینجا نیست". دکتر موافق نبود. می گفت: "اتفاقا جاش همین جاست. باید این دانشگاه را با اهل بیت (ع) ضمانت کنیم". 💢دکتر خیلی روی زمان کلاس حساس بود و اصرار داشت که 99 درصد 120 دقیقه را درس بدهد. اما روزهایی که به نام (ع) گره خورده بود، قاعده اش فرق می کرد. روز شهادت (س) نیم ساعت درباره حضرت صحبت کرد. 🌀 نمی دانم آن روز در ذهنش چه گذشت که شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. های های گریه می کرد و ما هاج و واج دکتر بودیم و فقط نگاهش می کردم. ع س 📚؛ صفحه 149-150. ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir