eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی بود که احمد ای بین بچه های پایگاه تشکیل داده بود و به برخی خانواده های فقیر کمک مالی می کرد. یک شب که به همین قصد داشت می رفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بسته های حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای “ ” کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بی نقاب این مملکت را می بینی. وقتی وارد روستا شدیم. احمد در خانه ها را می زد و صاحب خانه ها را به اسم می شناخت و بسته ها را تحویل شان می داد. داخل خانه ای شدیم. پر از بچه های قد و نیم قد بود. به من گفت به درس و مشق بچه ها رسیدگی کنم. داخل خانه پیر مرد و پیر زنی شدیم. پیر مرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیر مرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمی کرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیر زن گفت: مادر! ی که قولش را داده بودم آوردم. یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان دعا می کرد. احمد گفت: این کمک ها از طرف آیت الله است نه از طرف شاه. در راه برگشت احمد گفت: این کارها را دوست دارم؛ اما تا حکومت کشور عوض نشود، این کارها سودی ندارد. وضعیت مملکت خراب تر از این حرف هاست. راوی: محمد نیک رهی ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۴۹-۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
احمد خلبانی به شدن متدین بود. همیشه قبل از پرواز می گرفت. این عادت احمد به ما هم سرایت کرده بود. روز ۱۸ بهمن ۵۷ بود. برای مأموریتی از پادگان به سمت ارومیه حرکت کردیم. بعد از مأموریت به خاطر وضعیت حاد کشور و تحرکات مرزی عراق، تا ظهر در آسمان بودیم. در حال برگشت بودیم که دستور داده شد تا اطلاع ثانوی در آسمان مناطق مرزی مانور بدهیم. کم کم عصر شد. احمد به خاطر به تأخیر افتادن خیلی ناراحت بود. بالاخره با ذوق و شوق در رادیو گفت: راه حل را پیدایش کردم. مگر حضرت علی (ع) به خاطر شرایط جنگی برخی جنگ ها، بر روی اسب نماز نمی خواند؟ گفتم: گل گفتی! من هدایت بالگردت را به عهده می گیرم، تو نمازت را بخوان. فرامین بالگرد را در دست گرفتم و احمد با خیال راحت نمازش را خواند. این نماز حس بندگی متفاوتی داشت. راوی: غلام رضا شه پرست ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۵۸-۵۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
خرداد ۱۳۵۹ بود. احمد در راه بازگشت از مأموریت پروازی، توسط دشمنان مورد هدف قرار گرفته بود و سینه و بازو و گردنش مجروح شده بود. وقتی رسید پایگاه، به خاطر عدم تضعیف روحیه رزمندگان، اصرار داشت که کسی بدن خون آلودش را نبیند، به اصرارش به منزلش منتقل کردیم. پزشک بهداری پایگاه گفت: زخم تان عمیق و خطرناک است و باید به تهران منتق شوید. علی رغم اصرارش برای ماندن، به تهران منتقلش کردیم. با عمل جراحی همه ترکش ها از بدنش خارج شد؛ اما ترکشی در گردن و نزدیک #نخاع باقی ماند. پزشکان می گفتند: اگر بخواهند آن را خارج کنند، باید به خارج اعزام شود و اگر خارج نکنند احتمال #فلج شدن ایشان زیاد است. احمد به هیچ وجه حاضر نشد که به فرانسه اعزام شود. #تیمسار_فلاحی برای مجاب کردنش به ملاقاتش آمد؛ اما مرغ احمد یک پا داشت: «انشاء الله پزشکان #ایرانی می توانند معالجه ام کنند و نیازی به غیر نیست». چند روز بعد #پروفسور_سمیعی پرونده اش را خواند و حاضر شد در بیمارستان ارتش جراحی اش کند. می گفت: موقع جراحی، احمد اجازه نداد بی هوشش کنم. هنگامی که مشغول به جراحی بودم، او مشغول خواندن دعا و راز و نیاز با خداوند بود. بعد از عمل به من گفت: «دکتر! چقدر #لذت داشت صدای تیغ شما در هنگام خارج کردن تیرهایی که برای رضای خدا داخل بدنم شده بود». #شهید_احمد_کشوری #سیره_اخلاقی_شهدا #خودباوری_ملی راوی: مسعود جولایی #کتاب_خانه_ای_کوچک_با_گردسوزی_روشن؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۴-۶۳. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
درگیری با ضد انقلاب بود و شهیدان #کشوری و #شیرودی از هوا نیروز به کمک آمده بودند. شهید کشوری نه سوختی برایش مانده بود و نه مهماتی؛ اما پر بود از توسل به حضرت زهرا (س). با بالگرد افتاده بود دنبال یک ماشین پر از ضد انقلاب و با اسکیت بالگرد فرستادشان ته دره. تماس گرفتم و گفتم هر جا هستی بنشین، سوخت نداری که به پایگاه برسی. گفت: گرچه چراغ هشدار اتمام سوخت هم روشن شده، اما با ذکر یا زهرا (س) خواهم رسید. یک ساعت بعد با نا امیدی سراغش را گرفتم. با ذکر یا زهرا (س) رسیده بود. صحیح و سالم. #شهید_احمد_کشوری #شهدا_و_حضرت_زهرا (س) #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا راوی: شهید علی صیاد شیرازی #کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 27. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام https://eitaa.com/boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آرزوی قلبی احمد تجلی آیات قرآن در زندگی و حکومت بود. برش اول: روز ۲۲ بهمن بود. وقتی خبر سقوط نظام ستم شاهی به گوش مان رسید، در پادگان مرزی تبعید بودیم. با شنیدن خبر بچه ها به مجشمه شاه حمله کردند و با بستن طناب آن را زیر پا انداخته تکه تکه اش کردند. احمد قطعه ای از گوش مجسمه را برداشت و خطاب به من گفت: این تکه از گوش شاه را برداشتم تا یادم باشد مردم می توانند توی گوش استبداد سرود آزادی بخوانند. من هم تکه ای از بینی را به نشان بینی بر خاک مالیدن پهلوی برداشتم. وقتی مراسم صبحگاه شروع شد، احمد قرآن کوچکش را باز کرده و شروع به تلاوت کرد. به یاد صبحگاه های پایگاه کرمانشاه افتادم که پر از هلهله مارش نظامی و های ناهنجار بود. احمد همانجا گفت: دلم می خواهد روزی به جای این موسیقی های بی محتوا، آیات قرآن را در مراسم صبحگاه بخوانم. آرزوی قلبی احمد محقق شده بود. برش دوم: احمد همیشه دلش با قرآن بود. بعد از انقلاب هم در برخی پروازها، احمد با صوت دل نشین شروع به تلاوت قرآن می کرد. با آن که منطقه نظامی بود و احتمال خطر وجود داشت، همه بالگردها بی سیم ها را روشن کرده بودند و به صدای تلاوت احمد گوش می دادند و لذت می بردند. راوی: غلام رضا شه پرست و علی محمد آزاد ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۰-۵۹ و ۸۱. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : پشت جبهه را برای و ضد انقلاب خالی نگذارید. در مراسم بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند. امام را تنها نگذارید. فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
احمد درگیر شهرستانی و کنکور بود. در این حال و هوا هم رسید. در این حال و هوا کار بر او سخت شده بود؛ اما احمد مصمم بود که با دهان روزه مسابقات کشتی را ادامه دهد. در مرحله نیمه نهایی حریفی داشت که خیلی سرحال و قبراق بود و فتیله پیچ و فتح پا را شگرد داشت. مربی به احمد پیشنهاد داد که در این مرحله از مسابقه را بی خیال شود؛ اما احمد زیر بار نرفت. برای او مسابقه اصلی همان ماه رمضان بود. با دهان روزه تمرین می کرد و بعد از افطار روی تشک می رفت. هر چقدر حریف قدرت بدنی بالایی داشت؛ احمد هم از هوش و زیرکی برخوردار بود. بالاخره بعد از کش و قوس و افت و خیز فراوان احمد در تایم سوم حریف را بارانداز کرد و مدال طلای مسابقات شهرستان بابل را تصاحب کرد. بعد از کشتی هم در کنکور و در رشته صنایع غذایی دانشگاه تهران قبول شد؛ اما تقدیر او را به نیروی هوایی سوق داد. خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه 34-35. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : پدر و مادرم! همچنان که تا الآن کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیت تان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید،‌ نمی گویم نکنید؛ ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد ( علیه السّلام) و و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و و نبود،‌ اکنون یادی از اسلام نبود. ع ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/