eitaa logo
برش‌ ها
383 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
346 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی خیلی به امام خمینی (ره) ارادت داشت و مطیع محض امام بود.. در وصیت نامه اش هم نوشته بود: #خمینی حجت و دست هدایت خداست. پس وای بر ما اگر اطاعتش نکنیم. وقتی که امام فرمود نیروهای #سپاه در احزاب سیاسی عضویت نداشته باشند، مهدی نامه ای به حزب جمهوری اسلامی نوشت: این جانب مهدی خندان فرزند امام قلی… اوایل سال ۱۳۵۸ عضو حزب جمهوری اسلامی ایران شدم، ولی متأسفانه به علت وجود جنگ نتوانستم در حزب فعالیتی داشته باشم و اکنون عضو سپاه پاسداران هستم. بنا به امر امام که فرمود: افراد سپاه نباید عضو هیچ حزب و دسته و گروهی باشند، از آن حزب استعفا می دهم. علت اینکه از زمان صدور فرمان امام تا به حال، استعفای این جانب به تأخیر افتاد، مشغله کاری بوده و متأسفانه تا امروز موفق به نوشتن استعفا نامه نشدم. امید که خداوند متعال، این #گناه مرا ببخشد. ضمنا پرونده حزبی من، احتمالا در دفتر شمیران حزب است. #شهید_مهدی_خندان #سیره_اعتقادی_شهدا #ولایت_فقیه_در_سیره_شهدا #کتاب_شیر_کوهستان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحه ۹۳-۹۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مهدی در مصرف #بیت_المال حساسیت داشت. یک بار با ماشین سپاه آمده بود تهران. ماشینش خراب شد و هزینه تعمیرش زیاد می شد. با اینکه در مأموریت بود و طبق قانون باید ماشین را به تعمیرگاه سپاه می برد؛ اما آن را با هزینه شخصی خودش تعمیر کرد و پول آن را از پدرش قرض کرد. #شهید_مهدی_خندان #سیره_اقتصادی_شهدا #رعایت_احتیاط_در_مصرف_بیت_المال #کتاب_شیر_کوهستان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحه 93. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شهیدی که از ساعت شهادت خود خبر داده بود. @boreshha
برش اول: برای بچه آیه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (بقره ۲۱۶)» را خوانده و تفسیر کرده بودم. خیلی به دل بچه ها نشسته بود. مهدی که برگشت مقر و خبر آن آیه و تحول بچه را که شنیده بود آمدم سراغم. خواب بودم. از من خواست تا خلاصه مطالب را به او هم بگویم. گفتم و گفتم که گاهی اتفاقی به نظر ما شر است اما در واقع خیر است و بالعکس. گریه اش گرفت و گفت: «راست می گویی. این عملیات با همه گرفتاری هایش برای من خیر است». گفتم: مگر از عملیات می ترسی که ناراحت شدی؟ گفت من اهل ترس نیستم؛ اما آسمان بوی می دهد. گفت: «حاجی! سه برای تان دارم. یک اینکه سه روز بعد عملیات خواهد شد. دوم اینکه من در آن عملیات شرکت کرده و می شوم. سوم اینکه ۷۲ ساعت بعد از همین لحظه ای که با شما صحبت می کنم، تیری به قلبم می خورد و شهید می شوم». از سر کنجکاوی ساعت را از بچه ها پرسیدم. یک و نیم نیمه شب بود. برش دوم: غروب روز ۲۸ آذر بود و ما آماده حرکت. مهدی سر حرف را باز کرد: «دیشب در خواب دیدم شب ست. مجلس باشکوهی بود و مشغول بودیم. همه داشتند گریه می کردند. من هم چند بیتی خواندم. این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی هم به دنبال دارد». وقتی دید پوتین هایم اذیتم می کند پوتین هایش را به من داد. قرآنی داشت که امضاء و تبرک شده امام خمینی بود. گفت: بیا این مال تو. قبول نکردم. گفت: یک بار دیگر هم این را به من بر گرداندی. یادت باشد شهید که شدم بیا از جیبم بردار. برش سوم: تیربار دوشکای دشمن در بالای ارتفاعات، همه بچه ها را زمین گیر کرده بود. مهدی گفت: بیا برویم راه بچه ها را باز کنیم. به دشمن که نزدیک می دشدیم دو کلاف بزرگ بود. برای بریدنش چیزی نداشتیم. مهدی از زیر آن رد شد و با دست بلندش کرد. من هم از زیرش رد شدم. مهدی که از سیم خاردار اولی بیرون آمد، مورد اصابت گلوله دوشکا قرار گرفت و روی سیم خاردار افتاد. برگشتم عقب. حاج آقای پروازی که از دور شاهد شهادت مهدی بود، وقتی از شهادتش مطمئن شد، ناخود آگاه پرسید: چند است؟ وقتی ساعت را شنید گفت: درست ۷۲ ساعت از آن شب می گذرد. راویان: حاج آقای پروازی و منصور نام آور ؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحات ۱۴۵-۱۴۷ و ۱۵۳-۱۵۴ و ۱۶۰. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود نمونه مداحی های شهید مهدی خندان ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
با سلام برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). پاسداشت 14161 شهید آبان ماه ✅ (1 آبان) ✅ (4 آبان) ❌ (4 آبان) فاقد مطلب ❌ (8 آبان) ف ❌ (10 آبان) ف ✅ (11 آبان) ❌ (13 آبان) ف ❌ (18 آبان) ف ✅ (21 آبان) ❌ (21 آبان) ف ❌ (24 آبان) ف ✅ (28 آبان) ✅ (29 آبان) ✅ (29 آبان) ✅ (29 آبان) @boreshha
مهدی خیلی به پای بند بود. بعد از تهران بود. هر وقت می خواست بیاید خانه با خودش نان می آورد. با تعجب گفتم: تو که نان روستای خودمان را می پسندیدی، پس چرا با خودت نان می آوری؟ گفت: پدر جان! شما اگر مالت را حساب نکنی، دیگر نمی شود در این خانه نان خورد. گفتم: ما که چیزی نداریم. یک خانه و زمین کشاورزی است که کفاف مخارج خودمان را هم نمی دهد. گفت: بالاخره باید سال خمسی داشته باشی و حساب و کتاب کنی. چند روز بعد یکی از دوستانم برای محاسبه خمس اموالم به اینجا می آید، اگر دلتان خواست شما هم خمس اموال تان را حساب کنید. وقتی حاج آقای هوشیاری آمد، رفتم پیشش و کل خمسم شد یک صد تومان. هفته بعد که دوباره به روستا آمد باز هم نان دستش بود. گفتم: من که خمسم را دادم این نان دیگر چیست؟ خیلی خوشحال شد و صورتم را می بوسید و می گفت: نوکرتم. مدتی بعد دوباره بحث خمس را مطرح کرد. گفتم پسرجان! من که خمسم را دادم و هنوز سر سال خمسی نشده. گفت: شما خمس اموال تان را داده اید اما تان را نه. بی مقدمه گفت: از من دل بکن. مهدی خمس پسرهای شماست. راوی: پدر شهید ؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحه ۱۰۸-۱۰۹. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
با سلام خدمت شما دوستان عزیز و گرامی🙏🏻🌹 📌برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید.❤️(فهرست به تدریج به روزرسانی می‌شود) پاسداشت ۱۴,۱۶۱ شهید آبان ماه (۱ آبان) (۲ آبان) (۴ آبان) (۴ آبان) (۸ آبان) (۱۱ آبان)  (۱۱ آبان)  (۲۱ آبان)  (۲۸ آبان)  (۲۹ آبان)  (۲۹ آبان)  (۲۹ آبان)