eitaa logo
برش‌ ها
382 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
350 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
پیگیری پیشنهاد ره بر: «گاهی می‌بینید یک نفر پای نشسته و منتظر یک فیلم است. تلویزیون پخش می کند و گاهی پخش تبلیغات بیست دقیقه طول می‌کشد. یک وقت است کسی به آن تبلیغات احتیاج دارد. اما کسی که احتیاج ندارد آگهی‌های تبلیغاتی را ببیند، این بیست دقیقه را چرا بیکار بنشیند؟! یک کتاب دم دستش باشد؛ بردارد و بیست دقیقه کند. اگر مردم ما عادت کنند که از این وقت‌های ضایع‌شونده برای مطالعه‌ی کتاب استفاده کنند، جامعه خیلی پیش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خیلی ترقّی خواهد کرد.» ۱۳۷۵/۰۲/۲۲ مشاهده این کلام رهبر معظم ما را متذکر عقب ماندگی بزرگ مان می کند؛ عقب ماندن از مطالعه: در این خصوص چند نکته قابل تأمل است: 1. ضرورت مطالعه بر تک تک ما روشن است. با مطالعه وسعت وجودی پیدا می کنیم و بدون آن دچار جهالتی می شویم که در صحنه کربلا بهترین انسان ها را از ما گرفت: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ». اگر مطالعه نکنیم، دور مسلم را خالی خواهند کرد. تا زمانی که شایعات بر صفحه دل و عقل مان حاکم اند ما نه به درد امام حسین (ع) می خوریم و نه به درد مُسلم و نه به درد خودمان. یادتان هست سخنرانی جنجالی رئیس جمهور محترم در همدان درباره دیوار کشی بین زن و مرد را. ایشان هم سوار بر مرکب شایعات شده، از ما سواری گرفتند؛ چرا؟ اگر جاهل نباشیم کلاغ را جای قناری قالب مان نمی کنند. 2. برای خودمان نوشابه باز نکنیم. این وب گردی را مطالعه به حساب نیاوریم. این سونامی کپی پیست در که فرصت نفس کشیدن را هم از ما گرفته، مطالعه نیست. مقاتله است. وقت مفیدمان را صرف مطالبی می کنیم که درد چندانی از ما دوا نمی کند و در عوض از ضروری ترین اطلاعات محروم می مانیم. چیزی که ما نیاز داریم مطالعه هدف مند است. ما به نیازمندیم. 3. خاطره ای که از شهید سیاهکالی ذکر کردیم، یک ایده آل است؛ خانواده ای که کاسه لیس تلویزیون نباشند و فارغ از شعبده های این غول جادویی، بنیان خانواده را مستحکم کند. داروی درد، مطالعه خانوادگی است. یعنی اعضای خانواده با هم و یا برای هم کتاب بخوانند. یک سطر بخوانند و درباره اش بحث کنند. اگر می نالیم که آمار صحبت زوجین در خانواده ناچیز است، بسم الله. برای این کار باید همسران باهم صحبت کنند، اقناع و همیاری را جدی بگیرند. تبلیغ چهره به چهره را هم «الاقرب فالاقرب». تا زمانی که تلویزیون خاموش نشود و اینترنت قطع نشود، نه 13 دقیقه ای مطالعه ارتقا خواهد یافت و نه میزان تعامل بین اعضای خانواده بیشتر خواهد شد. متأسفانه ورود گوشی های هوشمند به زندگی، هوشمندانه زندگی را از ما گرفته است. شده ایم شاهد مثال آن شعر ابو سعید که : «گر در یمنی چو با منی پیش منی/ گر پیش منی چو بی منی در یمنی». آری! به واقع رسانه های هوشمند، دورها را نزدیک و نزدیک ها را دور کرده اند. شده مثل که دور را نزدیک و نزدیک را دور می نمایاند: « لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ [إِلَيْكَ‏] الْقَرِيب‏». 3. شروع به جبران این مسئله هم با راهکار رهبر معظم است. باید راه ورود تبلیغات تلویزیونی به به کانون خانواده را مسدود کرد. این کار دو فایده دارد: روحیه را در ما کم می کند و از طرف دیگر با مطالعه می توانیم هوشمندانه تر بشناسیم دردها و درمان های خود را. 4. شهید طهرانی می گفت: ساخت مهم نیست، مهم طریقه رسیدن به موشک است. اگر طریقه را یاد بگیریم در تمامی صنایع، چون موشکی خواهیم شد. ما باید را هم در صنعت و هم در انسان یاد بگیریم. شهید حججی نتیجه یک فرمول است. آن فرمول را روی هر انسان بی مانعی اجرا کنیم به آنجا می رسد. شروع این فرمول حتما مطالعه هدف مند خواهد بود. با مراجعه به سیره شهدا و رزمندگان این تحول که از کتاب شروع می شود کاملا مشهود است. (ر.ک: کتاب من زنده ام؛ صفحه 93، کتاب شیر کوهستان؛ صفحه 32 و 33، کتاب خدا می خواست زنده بمانی صفحه 65، کتاب غریب غرب صفحه 15، کتاب یادت باشد؛ صفحه 12. ) 5. برای عملیاتی شدن این راهکار از دوستان هم کمک خواسته ام؛ هر بزرگ واری پیش نهادی عملیاتی دارد، بفرماید سراپا گوشیم:(@boreshha_ir). پیشنهادم است: «مطالعه خانوادگی در زمان تبلیغات با چاشنی فضای مجازی و الگو سازی در فضای واقعی با روش تبلیغ چهره به چهره». ||سیاهه فرهنگی آخر هفته @boreshha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روی خط شهادت
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مهدی ایمانی یکی از شهدای مدافع حرم ایرانی است که به مدت ۱۴ سال خادم حرم حضرت معصومه(س) بود. به گفته دوستان و همرزمانش، زمانی که مهدی بی حرمتی به حریم اهل بیت (ع) را دید به تبعیت از حضرت زینب (س) راهی سوریه شد تا با تکفیری ها و گروه های تروریستی که آبروی اسلام را در معرض خطر قرار داده بودند مبارزه کند و در این مسیر، به فیض شهادت نائل آمد. شهید ایمانی در ۲۲ آذر سال ۹۶ در منطقه دیرالزور به مقام والای شهادت نائل شد و هم اکنون پسر ۹ ساله او پا جای پای پدر گذاشته و در کسوت پر افتخار خادمی در حرم عمه سادات، حضرت معصومه(س) جای خالی پدر را پر کرده است. مستند «ساکن حرم» به تهیه کنندگی مهران رستمی و کارگردانی مهدی رمضانی می باشد. 👇 @khateshahadat
استاد با همه مهربانی هایش، نسبت به خیلی حساس بود. معمولا ۹۹ درصد زمان کلاس را درس می داد. بعضی مواقع زمان کلاس به دو سه ساعت می رسید. اگر دانشجویی که شاگرد استاد نبود، تقاضای حضور در کلاس درس ایشان را داشت، با روی باز استقبال می کرد؛ اما شرطی داشت. همان اول کار اتمام حجت می کرد که باید جلسات درس را منظم شرکت کنند و آخر ترم هم امتحان بدهند. برش اول: نسبت به شاغلین و متأهلین خیلی سخت گیر بود. می گفت: کسی که شده جای یک نفر دیگر را اشغال کرده؛ اگر کسی به خاطر تأهل یا اشتغال می خواهد از درسش کم بگذارد، کنار بگذاردش بهتر است. یک بار سر کلاس گفتند: همه باید در امسال شرکت کنند، حتی اگر مقاله نداشته باشند. باید با مسائل و حوزه های مختلف این رشته آشنا شوید. یکی از خانم های شاغل و متأهل گفت: من نمی توانم در کنفرانس شرکت کنم. دکتر هم گفت: اگر کسی نمی تواند بیاید، درسش را حذف کند و سر کلاس نیاید. هنوز استاد از کلاس خارج نشده بود که صدای گریه خانم بلند شد. دکتر گفت: خانم! شوخی کردم. بعدا خانمش را فرستاد تا از دلش در بیاورد. برش دوم: خیلی از اساتید نسبت به دانشجویان حساس نبودند و حتی مسئولیت شان را هم کمتر می دیدند. اما استاد این طور نبود. بعضی مواقع که می رفتم اصفهان. وقتی کمی دیر می کردم. زنگ می زد که کجا ماندی؟ چرا نیامدی؟ ؛ صفحه ۳۹. ؛ صفحه ۴۷-۴۸ و ۱۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
پرنده رفت و نیامد پرنده بال نداشت پرنده آمدنش دیگر احتمال نداشت پرنده در افقی ناتمام گم شده بود و مادر از غم او روز و ماه و سال نداشت هوای کوچه پس از او همیشه ابری بود و بعد از او، پدر آرامش خیال نداشت پرنده، آه چنان عاشق پریدن بود که قدر دست تکان دادنی مجال نداشت خبر رسید که می آورند چلچله را همان پرنده که چیزی به جز مدال نداشت چقدر ساده و آرام و سبز آوردند جنازه ای که لباس و کلاه و شال نداشت بزرگ بود و بزرگ از میانمان پر زد اگر چه که می رفت سن و سال نداشت [مریم کرباسی نجف آبادی] @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
کتای صوتی با قالب این کتاب، خاطرات سیده‌زهرا حسینی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در دو شهر بصره و است و سال‌های محاصرهٔ خرمشهر توسط نیروهای عراقی محور مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد. حسینی در آن زمان دختر ساله‌ای بوده و گوشه‌ای از تاریخ جنگ را بازگو می‌کند که غالباً به اشغال و فتح خرمشهر مربوط می‌شود. حسینی در این کتاب، خاطرات خود از روزهای آغاز مقاومت و روزهای پس از آن را با جزئی‌ترین موارد روایت می‌کند تا آنجا که این گونه جزیی‌نگری و بیان لحظه به لحظه وقایع باعث شده تا بسیاری آن را رمان بنامند؛ حال آنکه این کتاب سراسر مبتنی بر رویدادهای واقعی و خاطرات حقیقی سیده زهرا از آن روزهاست. راوی در آن روزها تنها 17 سال داشته و اهمیت این کتاب شاید در این باشد که وقایع جنگ ما برای اولین بار از زاویه دید یک دختر نوجوان روایت شده است؛ خاطراتی که راوی حدود 20 سال آن‌ها را درون سینه خود همچون یک راز حفظ کرد و حرفی از آن نزد. در این کتاب ناگفته‌هایی از جنگ بیان شده که تاکنون کسی از آن‌ها حرف نزده است. این کتاب روایتگر روزهای آغازین جنگ تحمیلی است که در آن پدر و برادرش و در ادامه جنگ همسرش به شهادت می رسند. این کتاب صوتی در 107 قطعه صوتی که دربرگیرنده بیش از 95 درصد متن کتاب می باشد توسط ایران صدا با نام "قصه بود و نبود" تولید شده است. 👇 @khateshahadat
سید در مبارزه با انحرافات و مفاسد اجتماعی بی تفاوت نبود. برش اول: در سال ۱۳۱۴ وقتی به مبارزه با و پرداخت، سید به طور علنی با این تصمیم حکومت مبارزه می کرد و در برابر آن موضع گیری می کرد. با اوج یافتن مبارزات سید، حکومت سید را ممنوع المبنر کرد؛ روی زمین می نشست و روشنگری می کرد. در برابر فشار حکومت می گفت: «شما مرا از منبر رفتن ممنوع کرده اید، نمی توانید از صحبت کردن منعم کنید». سرانجام به سید ۲۴ ساعت برای خلع لباس فرصت دادند، سید که اخطار را جدی می دید، به نجف مهاجرت کرد. سید می گفت: «این مهاجرت اسباب خیر و استفاده از محضر بزرگان شد». برش دوم: در سال ۱۳۵۶ رژیم منحوس پهلوی با غرور خاصی را به قصد قدرت نمایی در شیراز برگزار کرد. همان جشنی که سفیر اسبق اگلیس به شاه گفته بود: «اگر این جشن در شهر منچستر برگزار می شد، کارگردانان و هنر پیشگان آن جان سالم به در نمی بردند». سید در کمال شجاعت با این ترویج فحشا در سخنرانی های مختلف انتقاد کرد که زمینه بازداشت دیگری را برای سید ایجاد کرد: «خدا لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می نمایند. خدا لعنت کند افتتاح کنندگان جشن هزار را… یک چیزی شنیدم جشن خوک؛ عجب اسمس هم دارد. آنها که به این جاها می روند، نرو ماده با هم از پست ترند. ای لعنت بر آنها. مؤسس این جشن هم خوک است. لعنت بر آنها باد. تا کی این مملکت و این جوان ها را می خواهید گمراه کنید و به دست اعمار بدهید و منحرف کنید.». ؛ صفحات 17-18 و 83 -84. @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب صوتی من زنده ام با قالب تهیه شده در ایران صدا با صدای فاطمه فراهانی کتاب "من زنده ام" خاطرات دوران چهار ساله‌ی اسارت معصومه آباد در زندان‌های رژیم بعث صدام است. این کتاب در رابطه با اسارت و بخشی از خاطرات نانوشته 4 بانوی اسیر ایرانی به نگارش در آمده تا گویای وضعیت زنان اسیر در زندان های رژیم بعث عراق، و همچنین عفت و حیای آنان در دوران هشت سال دفاع مقدس باشد. معصومه آباد، در زمان اسارت ساله بوده است، در روزهای ابتدایی حمله عراق تعدادی از ایتام جنگ زده را به شیراز برده بود تا آن ها را از صحنه جنگ دور کند و هنگام برگشتن ناگهان اسیر می‌شود و به همین جهت وی در کتابش، بیشتر روزهای نخست جنگ هشت ساله را ترسیم می کند. عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط خود معصومه آباد است. روزی که وی را به اسارت می بردند برای این که خانواده اش را از وضعیت خود باخبر کند، نوشته بود: «من زنده‌ام. معصومه آباد». "این کتاب را یکی از بهترین مبلغان عفاف و حجاب و نمونه در دسترس زن مسلمان می دانم." 👇 @khateshahadat
... عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ زَيْنَ الْعَابِدِينَ ع يَقُولُ‏ مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خُطْوَتَيْنِ خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفّاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَى ذِي رَحِمٍ قَاطِعٍ وَ مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جُرْعَتَيْنِ جُرْعَةِ غَيْظٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِحِلْمٍ وَ جُرْعَةُ مُصِيبَةٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِصَبْرٍ وَ مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَتَيْنِ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَطْرَةِ دَمْعَةٍ فِي سَوَادِ اللَّيْلِ لَا يُرِيدُ بِهَا عَبْدٌ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.(خصال/ ج1/ صفحه 50) ابى حمزه ثمالى گويد: شنيدم امام زين العابدين (ع) مي فرمود: هيچ قدمى به سوى خداوند از دو قدم محبوب تر نيست قدمى كه مؤمن براى صف بستن در بر مي دارد و قدمى كه براى با خويشاوند بر مي دارد، و هيچ جرعه‏اى نزد خدا محبوب تر از دو جرعه نيست يكى جرعه كه مؤمن با بردبارى فرو مي برد و ديگر شربت كه مؤمن با شكيبائى بنوشد و هيچ قطره‏اى نزد خداوند محبوب تر از دو قطره نيست يكى قطره كه در راه خدا ريخته شود و ديگر كه در تاريكى شب فقط براى خدا از چشم بنده جارى شود. @boreshha
شب بود. با علی آقا پشت تویوتا نشسته بودیم و راننده به سرعت می رفت که ما را به بچه هایی که توی خط منتظر مان بودند برساند. داشتیم چرت می زدیم که صدای ترمز ماشین با صدای ناله یک حیوان قاطی شد. تا پیاده شدیم لنگ لنگان خودش را لا به لای علف های کنار جاده مخفی کرد. توی تاریکی با علی آقا و راننده دنبال روباه زخمی بودیم. می خواستیم به علی آقا بگوییم که برگردیم؛ اما صدای گریه علی آقا پشیمان مان کرد. می گفت: «با آن پای شکسته کجا رفته؟ اگر مادر باشد و بچه هایش منتظر؛ چه کسی شیرشان دهد؟!». شب از نیمه گذشته بود و ما دنبال یک روباه پا شکسته که پیدایش هم نکردیم. راوی: شهید علی خوش لفظ؛ هم رزم ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحه 140. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/