#باز_نشر_مناسبتی
مجید #ماه_رجب را خیلی دوست داشت. می گفت” هر چه در #ماه_رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.”
سال ها بود ماه رجب را توی منطقه بود. همیشه شب اول رجب منتظرش بودم. می دانستم هر طور شده تلفن پیدا می کند. زنگ می زند به خانه و می گوید:” #این_الرجبیون ”.
آخرش هم توی همین ماه شهید شد، درست [۴ روز مانده به] روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام.
#شهید_مجید_پازوکی
#مراقبات_ماه_رجب
مجموعه یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی ، نویسنده: افروز مهدیان ناشر: روایت فتح نوبت چاپ: اول: ۱۳۹۴؛ خاطره شماره ۴۸.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
26.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺تفحص پیکر یک شهید با دستهای بسته
🔹در جریان کشف پیکر شهدای دفاع مقدس، گروههای تفحص کمیته جستجوی مفقودین ۲۲ دی ماه موفق شدند پیکر یکی از شهدای منطقه عملیاتی شرهانی را تفحص کنند.
🔸این شهید دفاع مقدس با دستهای بسته و با سربند «یا ثارالله» کشف شده و دارای پلاک شناسایی است. رزمندگان دفاع مقدس در منطقه شرهانی عملیات «محرم» اجرا کرده بودند.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺روزه ماه رجب و شعبان و رمضان
◻️راوی: احمد آرام
🔹همه ی لحظه به لحظه ای که با #شهید_علی_صیاد_شیرازی کار کردم برای من درس بود؛ برای من و همه ی کسانی که با او کار کردند.
🔸یک افسر وظیفه داشتیم، تلفن چی دفتر معاونت بازرسی بود. دفتر معاونت بازرسی همیشه فعال بود. شب و روز شبها توی بازرسی کسی بود که به تلفن ها جواب بدهد یکی شان همین افسر، وقتی خدمتش تمام شد، آمد پیش من.
◾️ گفت جناب سرهنگ! من یک لیسانسه بودم، ولی افتخار می کنم که این جا تلفن چی دفتر تیمسار بودم.
◽️گفتم «چه طور؟»
◾️گفت: «من توی این مدت سه چیز از تیمسار یاد گرفتم؛ کم بخورم، کم بخوابم، زیاد عبادت کنم».
⚡️راست می گفت. صیاد کم می خورد و کم می خوابید و زیاد عبادت می کرد.
☄سه ماه رجب و شعبان و رمضان هر روز روزه بود. ماه های دیگر هم دوشنبه ها و پنج شنبه ها.
🔅 وقتی هم روزه نبود و می خواست ناهار بخورد ناهارش چی بود، یک تکه نان بربری با مقداری کاهو، با یک لیوان شیر.
♻️اگر خودش مهمان داشت، یا توی جمعی بود، مثل دیگران ناهار می خورد، وگرنه غذایش معمولاً همین بود که گفتم.
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مراقبات_ماه_رجب
📚#کتاب_خدا_می_خواست_زنده_بمانی، صفحه ۲۳ و ۲۴.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺رد پای امام هادی (ع)
🔹سال ۱۳۸۸ پیش دانشگاهی بودم. در بسیج هم فعالیت می کردم. همان سال در ایام شهادت #امام_هادی (ع) مقاله ای نوشتم. آن مقاله نگاه و حسّم را به این امام عزیز عوض کرد و از آن به بعد در تمام زندگی رد پای امام هادی (ع) را مشاهده می کردم.
🔸سال ۱۳۹۱ بود که مهدی با خواهرش آمدند خانه مان برای دیدار اول. روز شهادت امام هادی (ع) بود. با خودم گفتم: اگر این ازدواج پا گرفت و پسردار شدم، اسمش را می گذارم محمد هادی.
🌀مهدی هم به امام هادی خیلی علاقه داشت. به طوری که یک بار قبل از آنکه برود #سامرا گفت: «حتما مرا در حرم امام هادی (ع) دفن کنید». دلم را به دریا زدم و گفتم: اگر روزی شهید شدی باید قبری باشد برای آرام کردن ما. که نهایتا به خاطر دل ما کوتاه آمد و قرار شد پیش پدرش دفن شود.
🍁آن اواخر که سامرا در محاصره نیروهای تکفیری قرار گرفته بود، شده بود فرمانده عملیات سامرا. آنقدر ماند پای کار سامرا و حرم عسکریین تا شهید شد. بعد از طواف توی حرم ائمه سامرا و کاظمین و کربلا و نجف آوردندش ایران.
#شهید_مهدی_نوروزی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_هادی ع
▫️راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
📚#کتاب_دیدار_پس_از_غروب؛ صفحات ۱۲ و ۱۴-۱۵ و ۷۰ و ۷۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir/
May 11
🔺زحمت کشیدم با تصادف نمیرم
◽️راوی: برادر شهید:
🔹 می توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد همه اش هم تماسهای کاری.
☄️ چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار. با این همه دقت رانندگی اش خوب بود، همیشه #کمربند_ایمنی اش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد.
🌀 یکی از هم سنگرهایش می گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می نشست پشت فرمان کمربندش را می بست.
▪️ یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می بندی؟ اینجا که پلیس نیست.»
▫️گفت: «می دانی! چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم؟».
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#شهادت_طلبی
📚کتاب تو شهید نمی شوی، صفحه ۹۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺#فرزند_ایران
🌀آرمان شهید نواب صفوی چه بود؟
♨️✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای شهید #ابومهدی_المهندس در منزل شهید #اسماعیل_دقایقی ، بعد از شهادت ایشان در سال ۱۳۶۵
شهید ابومهدی المهندس در دوران دفاع مقدس در لشکر بدر به فرماندهی شهید دقایقی، علیه صدام و دشمن بعثی میجنگید.
🗓 ۲۸ دی ۱۳۶۵ –سالگرد شهادت اسماعیل دقایقی
♨️✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
🌀چند روایت کوتاه از رابطه شهید دقایقی با مجاهدین عراقی 🔹سال 1363 مسئولیت تأسیس #تیپ_بدر را به گردان
برش ها
🔺برش اول: یک روز مریض شده بود و در خانه بستری بود. چند نفر با میوه و شیرینی آمدند عیادتش. وقتی رفتن
برش ها
🔺برش دوم: خیلی دلش برای شان می تپید. مرتب بهشان سر می زد. مبادا کم و کسری داشته باشند. می گفت: اینه
🔺برش سوم:
از لحاظ #روان_شناسی هم مراعاتشان می کرد. عربی را مثل خودشان صحبت می کرد. دعای کمیل را با به لهجه خودشان برای شان می خواند. خیلی تازه بعد از رفتنش فهمیدند اسماعیل عراقی نیست. جلوی آنها مرا با کنیه ام ابراهیم خطاب می کرد. حتی چای را با قند نمی خورد .
قبلی بعدی
برش ها
🔺برش سوم: از لحاظ #روان_شناسی هم مراعاتشان می کرد. عربی را مثل خودشان صحبت می کرد. دعای کمیل را با
🔺برش چهارم:
عجیب بهشان اعتماد داشت. در این عملیات اسیرشان می کرد و در عملیات بعدی اسلحه دستشان می داد. از اطلاعات سپاه آمدند دور پادگان شان را سیم خاردار بکشند. اجازه نداد. گفت: من مسئولیت همه این ها را می پذیرم. همه را باعبارت #اَلْأخ صدا می کرد و در نماز بهشان اقتدا می کرد. در عملیاتی یک جوان عراقی همه تجهیزاتش کامل بود. اما بهش نارنجک نداده بودند. ناراحت شد و خودش برایش نارنجک تهیه کرد.در عملیات بعدی جوان خودش را به خط می زد تا برادرش را از لشکر یزید به خیل حسینیان ملحق کند.
قبلی بعدی
برش ها
🔺برش چهارم: عجیب بهشان اعتماد داشت. در این عملیات اسیرشان می کرد و در عملیات بعدی اسلحه دستشان می د
🔺برش پنجم:
می گفتند: اسماعیل #صدر دوم ماست. وقتی شهید شد، خیلی ها آمده بودند. بدری ها هم. می گفتند:« شهید خودمان است. اینجا امانتی دفنش می کنیم. صدام که برود با خود می بریمش عراق».
قبلی
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#سیره_مدیریتی_شهدا
#ارتباط_تنگا_تنگ_با_زیر_مجموعه
#کتاب_نیمه_پنهان_ماه ؛ جلد 4، دقایقی به روایت همسر شهید. نوشته: علی مرج، ناشر: روایت فتح. نوبت چاپ: سیزدهم-1395. صفحات: 43-41 و 55.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺نظافت سرویس بهداشتی
🔹 یک شب که از نیمه گذشته بود، رفتم طرف سرویس بهداشتی تا تجدید وضویی کنم. صدای آب به گوشم خورد. دیدم حسین علی مشغول دستشویی هاست. حسابی جا خوردم.
گفتم: حسن آقا! شما چرا؟ این کارها در شأن شما نیست.شما معاون اطلاعات و عملیات تیپ ویژه شهدایی. اینجا این همه سرباز و نیروی عادی دارد.
☄ کمرش را راست کرد و گفت: برادر موحد! این حرف ها نیست. مگر من کی هستم. نفسم خطا کرده، زیاده خواهی کرده. الان هم دارم تنبیهش می کنم تا سرکش نشود.
⚡️اصرارم فایده ای نداشت. گفت: برو ولی از این قضیه برای کسی چیزی مگو.
🍁بیرون که آمدم ناخواسته چشمم به لباس های غواصی شسته شده و آویزان روی بند افتاد. همان لباس هایی که گلی بود و ما از خستگی نای شستنش را نداشتیم. حسابی از خجالت مان در آمده بود.
#شهید_حسین_علی_نوری
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
📚#کتاب_من_شهید_می_شوم ؛ صفحه 84-82.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جزئیات حمله موشکی رژیم صهیونسیتی به دمشق
🔺 حاج صادق امید زاده فرمانده واحد اطلاعات سپاه قدس در سوریه و حاج غلام با نام جهادی حاج محرم، جانشین ایشان، در حمله رژیم صهیونیستی به دمشق ترور شده اند.
💠#شهادت_جاریست
🌹او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
شهداء القدس
🕊شهید حجت الله امیدوار (حاج صادق)
🕊شهید علی آقا زاده
🕊شهید سعید کریمی
🕊شهید محمد امین صمدی
🕊شهید حسین محمدی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔅میر رضی فرمانده لشکر ۱۰ سید الشهدا بود و یدالله کلهر معاونش. هر دو اهل شهریار بودند و از کودکی با هم مأنوس.
🔹حالا در گرما گرم عملیات کربلای پنج میر رضی شهید شده بود.کلهر دیگر در حال خودش نبود. در خط مقدم درون نفر بری نشسته بود و گریه می کرد.
⚡️عبد الله میثمی به آرامی به او نزدیک شد. زیر گوشش چیزی گفت و سریع برگشت. ناگهان گل از گل کلهر شکفت و گریه هایش فراموشش شد.
🌱هیچ کس نمی دانست که میثمی در گوش کلهر چه گفته است؟ وقتی از خودش پرسیدند، گفت: شیخ به من همان جمله ای را گفت که رسول خدا (ص) در بیماری رحلتش به فاطمه زهرا (س) گفت.
او گفته بود: گریه نکن! اولین کسی که به میر رضی ملحق می شود، تو هستی.
🔸همین طور هم شد. پس از مدتی کلهر که در عملیات فاو دستش را از دست داده بود، در این عملیات هم جانش را تقدیم اسلام نمود و به یار شهیدش پیوست.
#شهید_یدالله_کلهر
#شهدا_و_اهل_بیت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/