🔰اهميت ياد خدا
✅ #حکایتهای_پندآموز
✍️روا نباشد که #پدر را #عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد...
📜روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از #قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: #عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند
و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن #ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد.
☺️گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود #کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و #معلم به این #فرزند《#بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که:
💥 دست از این بنده #فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد💥
📚مجموعه شهرحکایات
https://eitaa.com/dastan_latifeh
📙حرف ه
✅موضوع: #همت و پشتکار
🐜 #داستان_کوتاه_اموزنده🐜
💠روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود
🔹از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
🔸مورچه گفت: معشوقم به من گفت اگر این کوه راجابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من، به #عشق وصال او، می خواهم این کوه را جابجا کنم
🔹حضرت سلیمان فرمود: اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی
🔸مورچه گفت: تمام #سعی ام را خواهم کرد...
🔹حضرت سلیمان که از #همت و پشت کار مورچه، بسیار خوشش آمده بود، آن کوه را برایش جابجا کرد.
🔸 مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایی را شکر می گویم که در راه #عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد...
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰بايد های #تحصيل #علم
⬅️🔴 #غزالي و راهزنان 🔴➡️
(غزالي) دانشمند شهير اسلامي، اهل طوس بود (طوس قريه اي است در نزديكي مشهد). در آن وقت؛ يعني در حدود قرن پنجم هجري، نيشابور مركز و سواد اعظم آن ناحيه بود و دارالعلم محسوب مي شد. طلاب علم در آن نواحي براي تحصيل و #درس خواندن به نيشابور مي آمدند. غزالي نيز طبق معمول به نيشابور و گرگان آمد و سالها از محضر اساتيد و فضلا با حرص و ولع زياد كسب فضل نمود. و براي آن كه معلوماتش فراموش نشود و خوشه هايي كه چيده از دستش نرود، آنها را مرتب مي نوشت و جزوه مي كرد. آن #جزوه ها را كه محصول سال ها زحمتش بود، مثل جان شيرين دوست مي داشت.
بعد از سال ها، عازم بازگشت به وطن شد. جزوه ها را مرتب كرده در توبره اي پيچيد و با قافله به طرف #وطن روانه شد. از قضا قافله با يك عده دزد و راهزن برخورد. دزدان جلو قافله را گرفتند و آنچه مال و خواسته يافت مي شد، يكي يكي جمع كردند. نوبت به غزالي و اثاث غزالي رسيد. همين كه دست دزدان به طرف آن توبره رفت، غزالي شروع به #التماس و زاري كرد و گفت: غير از اين، هرچه دارم ببريد و اين يكي را به من واگذاريد.
دزدها خيال كردند كه حتما در داخل اين بسته متاع گران قيمتي است. بسته را باز كردند. جز مشتي #كاغذ سياه شده چيزي نديدند.
گفتند: اينها چيست و به چه درد مي خورد؟
غزالي گفت: هرچه هست به درد شما نمي خورد، ولي به درد من مي خورد.
به چه درد تو مي خورد؟
اينها ثمره چند سال تحصيل من است. اگر اينها را از من بگيريد، معلوماتم تباه مي شود و سالها زحمتم در راه تحصيل علم به هدر مي رود.
راستي معلومات تو همين است كه در اينجاست؟
بلي.
علمي كه جايش توي بقچه و قابل دزديدن باشد، آن #علم نيست، برو فكري به حال خود بكن.
اين گفته ساده عاميانه، تكاني به روحيه مستعد و #هوشيار غزالي داد. او كه تا آن روز فقط فكر مي كرد كه طوطي وار از استاد بشنود و در دفاتر ضبط كند، بعد از آن در فكر افتاد كه #كوشش كند تا مغز و دماغ خود را با #تفكر پرورش دهد و بيشتر فكر كند و تحقيق نمايد و مطالب مفيد را در دفتر ذهن خود بسپارد.
غزالي مي گويد: (من بهترين #پندها را كه #راهنماي زندگي فكري من شد، از زبان يك #دزد راهزن شنيدم)
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای معنوی
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰آموزش رفتاری
🌱حکایت
روزی امیر المؤمنین علی علیه السلام در دوران خلافتش در خارج کوفه با یک نفر ذمی (یهودی یا مسیحی) که در پناه اسلام بود، همراه شدند.
مرد ذمی گفت: بنده خدا کجا می روی؟ امام فرمود: به کوفه. هر دو راه را ادامه دادند تا سر دو راهی رسیدند، هنگامی که ذمی جدا شد و راه خود را پیش گرفت برود، دید که رفیق مسلمانش از راه کوفه نرفت، همراه او می آید.
مرد ذمی گفت: مگر شما نفرمودی به کوفه می روم؟ فرمود: چرا. شما از راه کوفه نرفتی، راه کوفه آن یکی است.
امام علی فرمود می دانم ولی پایان خوش رفاقتی آنست که مرد، رفیق راهش را در هنگام جدایی چند قدم بدرقه کند و دستور پیغمبر ما همین است، بدین جهت می خواهم چند گام تو را بدرقه کنم. آنگاه به راه خود بر می گردم.
ذمی گفت: پیغمبر شما چنین 3دستور داده؟ امام فرمود: بلی.
- این که آیین پیغمبر شما با سرعت در جهان پیش رفت کرد و چنین پیروان زیاد پیدا نمود، حتماً به خاطر همین اخلاق بزرگوارانه او بوده است.
مرد ذمی با امیر المومنین سوی کوفه برگشت هنگامی که شناخت همراه او خلیفه مسلمانان بوده است، مسلمان شد و اظهار داشت: من شما را گواه می گیرم که پیرو دین و آیین شما می باشم.
📙بحار، ج 41، ص 53 و ج 74، ص 157
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰بايدهای اجرای حدود الهی
💎حضرت عیسی (ع) و زن زناکار
♥️•٠•
سران قوم و فریسیان زنی را که در حال زنا گرفته بودند، کشان کشان به مقابل جمعیت آوردند
و به عیسی (ع) گفتند: «استاد، ما این زن را به هنگام عمل زنا گرفته ایم.
او مطابق قانون موسی باید سنگسار شود.
ولی نظر شما چیست؟»
آنان می خواستند عیسی (ع) چیزی بگوید تا او را به دام بیاندازند و محکوم کنند.
ولی عیسی (ع) سر را پایین انداخت و با انگشت بر روی زمین چیزهایی می نوشت.
سران قوم با اصرار می خواستند که او جواب دهد.
پس عیسی (ع) سر خود را بلند کرد و به ایشان فرمود:
«بسیار خوب؛ آنقدر بر او سنگ بیاندازید تا بمیرد.
ولی سنگ اول را کسی به او بزند که خود تا به حال گناهی نکرده است».
سپس دوباره سر را پایین انداخت و به نوشتن بر روی زمین ادامه داد.
سران قوم از پیر گرفته تا جوان، یکیک بیرون رفتند تا اینکه در مقابل جمعیت
فقط عیسی (ع) ماند و آن زن.
آنگاه عیسی (ع) بار دیگر سر را بلند کرد و به زن گفت:
«آنانی که تو را گرفته بودن کجا رفتند؟ حتی یک نفر هم نماند که تو را محکوم کند؟»
زن گفت: «نه آقا»
ای بسا کافر که مؤمن گشت و رفت
ای بسا مؤمن که کافر گشت و رفت
🔰کاربرد اصلی اين حکايت موضوع #نظم و انضباط است.
برچسب : #قانون
https://eitaa.com/dastan_latifeh
چگونگی زنده شدن پس از مرگ
#احسن_القصص #داستان_قرآنی
✨ پیرمرد با الاغش از روستایی مخروبه می گذشت سقف خانه ها ریخته بود و دیوار ها خراب شده بود پیدا بود خیلی سال است کسی در این روستا زندگی نمی کند به قبرستانی قدیمی رسید بسیاری از قبرها خراب شده و بسیاری بر اثر جریان آب باران رو به ویرانی میرفت
لحظه ای با خود فکر کرد خداوند چگونه این مردم را روز قیامت زنده خواهد کرد؟
✨پیرمرد زیر سایه درختی دراز کشید و الاغش را به بوته ای بست وقتی بیدار شد فرشته وحی ازو پرسید چقدر خوابیده ای پیرمرد خود را تکان داد نگاهی به اطراف کرد و گفت نیم روز شاید بیشتر
💫فرشته وحی گفت صد سال است که مرده بودی به آب و غذایت نگاه کن که دست نخورده و به الاغت نگاه کن
وقتی نگاه کرد مشتی استخوان پوسیده و پراکنده دید که بهم نزدیک شد و الاغ دوباره زنده گردید فرشته وحی گفت اینگونه خداوند بندگان را در روز رستاخیز زنده میکند و به اعمال آنها رسیدگی میکند
داستان حضرت #عزیر نبی
علی نبینا و آله و علیه السلام
سوره بقره آیه
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰شما اينجا هستيد.
🌷مقدمه ها.
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
تا اينجا برچسب ها انتقال يافت
https://eitaa.com/dastan_latifeh/132
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰با سلام
🌷به فرهنگ هزار موضوعی! داستان، طنز، لطیفه. خوش آمدید.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷☺️☺️☺️☺️🌷🌷🌷🌷🌷🌷
👈برای مشاهده اهداف این کانال و نيز انواع و اقسام داستان، طنز، لطیفه؛ جدول و لیست موضوعات و واژه های معارفی دینی از این لینک استفاده شود .
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰آگاهی بخشی به شيوه های مختلف
👈می بينيم معصومان (ع) ارائه راهکار داشتند
#تلنگر
🌸فردی نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت:
من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم!
امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است)
امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است)
امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:
نمی توانم چیزی نخورم .
امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو.
مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند.
امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمی شود.
امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟
او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست.
( بحار الانوار جلد 78 صفحه 126)
https://eitaa.com/dastan_latifeh
#اگربدكنىبهخودكنى🍂👌
در عهد رسالت پیامبر(ص)
چون اين آيه فرود آمد كه:
«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«
اگر كار نيك به جاى آوريد براى خود انجام داده ايد و اگر كار بد انجام بدهيد به خود باز می گردد.» يكى از ياران رسول خدا نظر به جمال اين معنى انداخت و شب و روز اين آيه را می خواند. يكى از جهودان را بروى حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من اين كار را بر خلق ظاهر كنم. پس قدرى حَلوا بساخت و زهر در آن تعبيه كرد و بدان مرد داد تا آن را بخورد. مرد آن را بستد و به صحرا برون آمد.دو جوان را ديد كه از سفر می آمدند و اثر سفر در ايشان ظاهر گشته، آن صحابى ايشان را گفت: نان و حلوا رغبت داريد؟ گفتند: بلى. مرد نان و حلوا پيش ايشان بنهاد. در حال بخوردند و بيفتادند و بمردند. آن خبر به مدينه افتاد، او را بگرفتند و پيش پیامبر(ص)آوردند. رسول خدا(ص) از وى پرسيد: آن نان و حلوا را از كجا آوردى؟ گفت: فلان زن جهود داده است. آن زن را بطلبيدند، چون بيامد، آن دو جوان را بديد و هر دو پسران او بودند كه به سفر رفته بودند. زن جهود در دست و پاى رسول خدا (ص) افتاد و گفت: صدق اين مقامت مرا معلوم شد كه من اگر چه بد كردم با خود كردم، و آن به من بازگشت و تحقيق معنى اين آيه بدانستم.
📙چهل داستان از عظمت قرآن
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ
وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ
نَفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ
رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا
[ای انسان!] آنچه از نیکی به تو رسد،
از سوی خداست و آنچه از بدی به تو
رسد، از سوی خود توست. و [ای پیامبر!
از نیکی هایی که از سوی ماست اینکه]
تو را برای مردم به پیامبری فرستادیم،
و گواه بودن خدا [بر پیامبریِ تو] کافی است.
⚜️جزء «۵» سوره نساء آیه «۷۹»⚜️
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰گفتگوي #بهلول با #جنيد_بغدادي
👈روزي جنيد بغدادي با مريدان خود به قصد سفر از بغداد بيرون رفت، و در بين راه از بهلول سراغ گرفتند
گفتند:
مردي ديوانه است
گفت نشاني او را به من بدهيد كه با او حرف دارم.
بهلول را در صحرايي يافتند.
جنيد پيش رفت سلام كرد.
بهلول پرسيد كيستي؟
پاسخ داد: شيخ جنيد بغدادي
بهلول گفت: تويي شيخ بغداد كه مردم را #ارشاد ميكني؟
گفت: آري
بهلول پرسيد:
وقتي گرسنه شدي و ميخواهي #طعام بخوري چه ميكني؟
شيخ گفت:
اول #بسم الله ميگويم، سپس از پيش خود ميخورم و لقمه كوچك برميدارم به طرف راست دهان ميگذارم، آهسته ميجوم ،به لقمهي ديگران نظر نميكنم، در وقت #خوردن بدون #ياد_خدا نيستم با هر لقمه كه ميخورم حمد خدا را ميگويم، و در اول و آخر غذا دستهايم را ميشويم.
بهلول روي گردانيد وگفت:
تو پير و مرشد مردمي و طعام خوردن نميداني؟
سپس به راه افتاد.
مريدان گفتند:
يا شيخ او ديوانه است
گفت:
حرف راست ودرست را از ديوانگان بايد شنيد.
و به دنبال بهلول رفت.
بهلول پرسيد كيستي؟
گفت:
جنيد بغدادي كه طعام خوردن خود نميداند.
پرسيد آيا #سخن گفتن ميداني؟
گفت:
سخن به اندازه ميگويم؛ به قدر درك مخاطب ميگويم؛ خلق را به خدا و رسول خدا ميخوانم، و آن قدر سخن نميگويم كه مخاطبين ناراحت شوند، ودقايق #علم ظاهر و باطن را مراعات ميكنم.
بهلول گفت:
برو كه سخن گفتن هم نميداني
وحركت كرد شيخ دوباره درپياش روان شد.
بهلول پرسيد كيستي؟
گفت:
جنيد بغدادي كه طعام خوردن و سخن گفتن خود نميداند.
بهلول گفت: آيا خفتن را بلد هستي؟
شيخ گفت:
وقتي نماز و ذكرها را به انجام رساندم #لباس #خواب ميپوشم و آنچه #آداب خفتن از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده به جاي ميآورم.
بهلول گفت:
خفتن را هم نميداني. خواست دور شود كه شيخ دامنش را گرفت و گفت به خاطر خدا مرا بياموز.
بهلول گفت:
آنچه گفتي فرع است واصل در طعام آن است كه لقمه، #حلال باشد، و اگر نه لقمه حرام را با هر آداب و رسومي كه تناول كني باعث سياهي #قلب ميشود؛ و اما سخن گفتن ، بايد براي خوشنودي #خدا باشد كه اگر براي طلب دنيا باشد #خاموشي بهتر از سخن گفتن است و اما خفتن. بايد كه در وقت خفتن، دل از بغض و #كينه و #حسد و غيره خالي باشد ودر حال #ذكر حق باشي تا خواب روي.
علي اكبر رباني، داستانهايي از بهلول عاقل، ص 79
https://eitaa.com/dastan_latifeh