مؤلف بايد ذهن و روح مخاطب را حركت بدهد و ازنقطه آغاز به نقطه هدف برساند. حركت ذهن از يك نقطه براي رسيدن به نقطه ديگر، درحقيقت روند يك تفكّر منطقي است. ذهن در صورتي به يك نتيجه جديد ميرسد كه بتواند معلومات قبلي خود را تركيب كند يا در زمينه يك تجربه جديد قرار گيرد. مؤلف درصورتي ميتواند مخاطبين خود را حركت بدهد كه از گزارههاي آشنا شروع كند و با يك تركيب شفّاف و آگاهانه به نتايج بعدي برسد و با تركيب نتايج قبلي به نتايج جديدتري دست يابد و به همين ترتيب تا اينكه به نتيجه نهايي و جمله هدف برسد.
امّا چون مولفين معمولاً از ذهن منطقيِ شكل يافته استفاده نميكنند و مطالب را بهصورت صُغري و كُبري تنظيم نمينمايند بلكه از قابليت منطقي ناخودآگاه خود استفاده ميكنند، لذا معادلات منطقي و تركيبهاي موجود بين جملات و يا مقدمات منطقي يك جمله، معمولاً نهفته ميماند. بايد اين حلقههاي رابط را تشخيص داده شود و در ديد علمآموزان قرار گيرد.
اگر متن درس، مطالب صحيح و واقعي باشد (يعني محتواي جملات و ارتباط آنها بر اساس معادلات و قوانين منطقي باشد) و استاد نيز بتواند جملاتي را كه تركيبي در پس پرده آنها وجود دارد به درستي در ديد علمآموزان قرار دهد، ميتوان اطمينان داشت كه علمآموزان خود به نتايج برسند و يادگيري مطلوب محقق گردد.
مهارت در تبديل جملات روزمره به قضيههاي منطقي(موضوع و محمول) و تبديل گفتارها به قياسهاي منطقي (صُغري و كُبري و نتيجه) براي يك طالب علم از ضروريات است. اگر در سيستم آموزشي يك كشور، از ابتدا به دانشآموزان مهارت تحليل منطقي جملات آموزش داده شود و ذهن آنها در تشخيص صورت منطقي و تركيب منطقي جملات مهارت بيابد، ميزان رشد و موفقيّت آن كشور در عرصههاي مختلف زندگي باور نكردني خواهد بود.
نقطه اصلي تحقق يادگير،ي نقطه اتصال به زندگي است، نقطه تبديل اطلاعات به عمل؛ نشان دادن كاربرد يك مطلب يعني نشان دادن منافع آن در زندگي؛ آنچه بيشترين انگيزه و حركت را ايجاد ميكند تاانسان چيزي را بياموزد كاربرد آن در زندگي است. آنچه بيشترين دقّت و موشكافي رابراي كشف علوم ايجاد كرد تأثير اطلاعات در زندگي بود.
سوال: چگونه نفع مطلب درس و ضرر عدم اطلاعاز آن را كشف كنيم؟ پاسخ: بهترين وسيله براي اين انتقال، قرارگرفتن در موقعيّت نياز به مطلب است. با ترسيم وضعيتهاي نياز به يك مطلب، خودبهخودفرد به سوي لمس نفع مطلب و ضرر ندانستن آن سوق داده ميشود. موقعيتهاي نياز راچگونه ترسيم كنيم؟
ترسيم صحنهها و حوادث روزمرة زندگي،بيان تجربيات خود و ديگران، ارائه سرانجام گذشتگان، استفاده از جريانات وگفتارهايي كه در كنار ما در حال ايجاد هستند بهترين ابزار براي قرار گرفتن در يك موقعيّت زندة احساس نياز است. در كتابهاي تاريخ، كتب ادبيات پند و نصيحت صحنههاي واقعي از حوادث عبرت انگيز فراوان در دسترس است. در كليه موضوعات درسي از ادبيات گرفته تا فلسفه و تاريخ، ميتوان موقعيتهاي فراواني براي احساس نياز به مطلب رايافت و ارائه داد. (فقط كميدقت و حوصله لازم دارد.)
عملكرد مقايسه و تطبيق، پايه فعاليتهاي ذهن است. فهم و ادراك بامقايسه رشد ميكند؛ قراردادن فرد در موقعيّت مقايسه و تطبيق بهترين زمينه براييادگيري است. براي هر سوالي پاسخهاي متعددي ارائه شده است، براي هر مسألهاي راه حلهاي گوناگوني پيشنهاد شده است، پاسخ و راهحلي كه در درس وجود دارد يكي ازآنهاست و چه بسا بهترينِ آنها ، امّا اگر طالبعلم پاسخهاي مشابه ديگر را نداند،اهميّت پاسخ كتاب و نقاط قوت و ضعف آن آشكار نميشود. علم آموزي موفّق است كه نيازرا لمس كند و براي رفع آن راه حل بدهد و ذهن خود را به سوي توليد يك پاسخ بكشاند،سپس پاسخ ديگري را كه متفاوت با پاسخ خود است بيا بدو بين پاسخ خود و پاسخ جديدداوري كند و به اصلاح و تكميل پاسخ خود (در حد پاسخي كه كتاب درسي ارائه كرده است)بپردازد. توجّه به حدّ كلاس و سطح علميِ كتاب درسي بسيار ضروري است. بلندپروازي وكشاندن ذهن به مطالبي كه فوق ادراك فعلي است موجب شكست درس خواهد شد.
جدول اهداف علوم حوزوی و روشهایی که تحصیل را به اهداف تعیین شده میرسانند:
شماره
موضوع
حداقل هدف
حداقل روش
۱
ادبيات
فهم قرآن و روايات + توانايي ترجمه آنها
ترجمه ( ريشهشناسي + وزن شناسي + جملهشناسي + قرينهشناسي )
۲
منطق
توانايي استدلال كردن و اقناع اذهان + كشف مغالطات و نقد آنها
تبديل جملات روزمره و جملات مقالات به قياسهاي منطقي
۳
فقه
شناخت قانون خدا براي زندگي فردي و جمعي + توانايي پاسخ به سوالات و حل مشكلات
تشريح آيات الاحكام و روايات كلي فقهي در هر باب + قراردادنويسي + تحليل پروندههاي قضايي
۴
اصول
دستيابي به قواعد قانونگذاري و قانون فهمي
تحليل آيات و روايات براي استخراج نظر اسلام در يك موضوع
۵
فلسفه
ادامه🔻
@dastyaar
شناخت مدل هستي + تشخيص واقعيات از توهمات
تحليل روابط بين موجودات + تشريح رابطه بين خدا و خلق
۶
كلام
دستيابي به نگرش اسلام به خدا هستي ، انسان ، جامعه و راه اتصال به خدا
تشريح آيات و روايات مربوط به خدا ، جهان ، انسان ، جامعه و راه اتصال به خدا
۷
عرفان
شناخت موقعيت خدا در هستي + رابطه خدا با خلق + خصوصيات يك انسان كامل
مدلسازي از هستي بر اساس نگرش عرفان + تحليل شخصيتي و رواني انسانهاي كامل + سلوك عملي
۸
اخلاق
شناخت خوب و بد ، درست و غلط در رفتار
تحليل آيات و روايات اخلاقي + تعيين ملاكهاي يك انسان متعادل
۹
تاريخ
دستيابي به ملاك وقايع و حوادث براي استفاده در جربانات و مشكلات امروزه زندگي
تحليل تاريخ و مهارت در شناسايي وقايع
۱۰
رجال
توانايي تشخيص افراد قابل اعتماد در نقل گفتارها و رفتارهاي معصومين
تحليل شخصيت و مهارت در آزمون هاي شخصيت شناسي
۱۱
حديث
توانايي تشخيص كلام معصوم و فهم مراد آن
تحليل حديث و مهارت در تشخيص اسلوب گفتاري معصومين عليهم السلام
۱۲
تفسير
توانايي فهم پيام خدا به بشريت
تحليل آيات و مهارت در فهم اسلوب گفتاري خداوند جل جلاله
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. هويت آموزش عبارتست از: مجموعه فعاليتهايي كه منجر به يادگيري ميشوند.
۲. هويت پژوهش عبارتست از: فعاليت قدمبهقدم فكري براي حلمساله
۳. هويت آموزشپژوهشمحور عبارتست از: هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي ذهن او براي حلمساله در كلاس
۴. راهبردآموزشپژوهشمحور عبارتست از: برقراري ارتباط ميان مطالب درس با واقعيات زندگي بههدف حلمساله
۵. راهكارهای فعالسازي آموزشپژوهشمحور عبارتست از:
آموزش«روش تحقيقِ تفكرمحور» به اساتيد و فراگيران
آموزش«روش تدريس پژوهشمحور» به اساتيد و توليد طرحدرسهاي پژوهشمحور
آموزش«روش سنجش و ارزيابي پژوهشمحور» به اساتيد
نهايي كردن آييننامه اجرايي «آموزشپژوهشمحور»
۶. علمِ مورد نظر اسلام،علم نافع است یعنی علمی که قدرت استفاده از آگاهيهاي معتبر، براي ایجاد زندگی عادلانه و الهی و ارتقاء مستمر کیفیتِ آن را ایجاد کند.
۷. این علم بدون تجربههای عملی در پیادهسازیِ آن در گفتارها، دریافتها و رفتارها، برای طالب علم قابل وصول نیست.
۸. حافظهمحوری در تحصیل،آسیب اصلی وضعیت موجود در حوزهه است.
۹. مهارتمحوری در تحصیل،نقطه عطف و تحول در حوزههای علمیه است.
۱۰. این مهارت برای کیفیتافزایی در تحصیل که بهمعنی استفاده از ابزارهای علمی برای کشف و عملیاتی کردن نظرات دین است، فعال میشود.
۱۱. دین، هویتی میانرشتهای دارد و آموزشهای لازم برای دینشناس شدن بهصورت میانرشتهای برنامهریزی میشوند.
۱۲. اسلامشناسی، خود، یک رشتة تخصصی است و گرایشهای کلامی، فقهی، تفسیری، حدیثی، اصولی و …پس از احراز تخصصِ اسلامشناسی، بهصورت رشتههای فوقتخصصی تعریف میشوند.
۱۳. احراز تخصصِ اسلامشناسی،یعنی دستیابی به مهارت استنباط روشمند از گزارههای دین و توانایی مستندسازی نظر استنباط شده.
۱۴. ادبیات مورد نظر درحوزه، به هدف فهم متون بلاغیِ قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه، ادعیه تدوین میگردد؛نَه فقط برای فهم متون فقهی و اصولی؛ بنابراین سطح ادبیاتخوانی در حوزه برای وصول به هدف حوزه، سطح ادبیات تحلیلی است.
۱۵. ایجاد مهارت در کیفیتافزاییِ علمی، نیازمند مهارت «تحقیق» است. بنابراین بر سردر حوزههای علمیه باید نوشت: «کسی که روش تحقیق نمیداند وارد نشود.»
۱۶. طی دورة پیشنیاز«مهارت تحقیق»، «مهارت تحصیل» و «دینشناسی» شرط پذیرش رسمی در مدارس علمیه است.
۱۷. در «مهارت تحقیق»،مهارت موضوعشناسی، سوالپردازی، تفکر برای حلمساله، فرضیهسازی، دستیابی به اطلاعات مرتبط، ارزیابی اطلاعات، مطالعات تطبیقی، مدلسازی و تدوین علمی مورد آموزش قرار میگیرد.
۱۸. مهارت «تفکر» و مهارت«مطالعه» دو رکن اصلی تحصیل هستند اما تحصیل موفق، تفکرمحور است نَه مطالعهمحور.
۱۹. مهارت «ثبت و طبقهبندی و بازیابی اطلاعات» حافظ تلاشهای علمی یک طلبه است.
۲۰. مهارت «همفکری،مشاوره و مباحثه» ضامن صحت و جامعیت تلاشهای علمی یک طلبه است.
۲۱. مهارت «برنامهریزی واقعبینانه» عامل بهرهوری عمر یک طلبه است.
۲۲. روشهای مختلف تحصیل را میتوان بهصورت زیر شاخصگذاری کرد که جز روش کارگاهی، منطبق بر شاخصهای مطلوب نیست.
شماره
روش تحصيل
توضيح اجمالي
۱
روخوانيِ متن درس
طالب علم از روي كتاب ميخواند و هر جا به نظرش توضيح لازم داشت پيگيري ميكند و گاهي نيز چيزي مينويسد و سوالي را پاسخ ميدهد.
۲
شنيدن سخنراني استاد
ادامه🔻
@dastyaar
در جلسه درسي كه استاد تمام مطالب درس را مانند يك سخنراني توضيح ميدهد و در انتهاي سخنراني يا در مقاطعي از آن به پاسخ دادن به سؤالات ميپردازد، شركت ميكند.
۳
جزوه نويسي
مطالبي را كه استاد بيان ميكند مينويسد و خود را متمركز در آنها ميكند.
۴
مطالعه
(فردي يا گروهي)
موضوعاتي و منابعي را خود افراد (يا از طريق استاد) معين كرده آنها را مطالعه كنند و سپس به سؤالات درس پاسخ ميدهد و توضيحاتي پيرامون موضوعات مطرح شده بيان ميكند.
۵
تحقيق
(فردي يا گروهي)
موضوعي را معين كرده، سعي ميكنند تا مطالبي را درباره آن بهدست آورند با آزمايش و تجربه كنند و نتايج را به صورت مقاله بنويسند و در كلاس عرضه كنند.
۶
مباحثه و نقد
(فردي يا گروهي)
مسألهاي را مطرح كرده، نظر ديگران را ميطلبند سپس نظر افراد يا گروهها را نقد و بررسي ميكنند.
۷
حل مسأله و خلاّق
استاد موضوعي را مطرح ميكند و از شاگردان ميخواهد تا هر چه در مورد آن به نظرشان ميرسد بيان كنند (نه اينكه به منابع مراجعه كنند بلكه سعي كنند خود توليد كنند) و نظريه بدهند. استاد آنها را در توليد نظريات راهنمايي ميكند.
۸
كارگاهي
استاد موضوع يا مسألهاي را مطرح ميكند و از شاگردان ميخواهد تا هر چه در مورد آن به نظرشان ميرسد به صورت فردي بنويسند، سپس با يكديگر بحث كنند، سپس منابع مربوط به آن را بيابند و يافتههاي خود را با آنها مقايسه كنند و اصلاح يا تكميل نمايند و آثار عملي نظر خود را جستجو كنند و بنويسند، سپس نظرات گروهي را در كلاس مطرح كنند تا نقد و بررسي شود.
@dastyaar
توضیح: (هر شش مرحله در دو قسمت ارائه شده است.)
براساس «روش تحقیق شبکهای» ، دستیابی به واقعیت در هر پدیده، نیازمند محاسبه موقعیت آن پدیده در کل شبکه هستی است. (انتقال به بحث تفصیلی «روش تحقیق شبکهای»)
برای پوشش تمام ابعاد و ظهورات وجودی موضوعات، باید موارد زیر مورد بررسی قرار گیرند:
ظهور لفظی، ظهور ذهنی، ظهورعینی مادی، ظهور مثالی ماورائی، ظهور سیال تاریخی، ظهور علمی (رشتههای علم)
در تحقیقات در بسیاری از موارد در اولین مواجه،با «مفاهیم دارای لفظ» روبرو هستیم و الفاظ نماد و مرآه مفهوم هستند و مفاهیم دارای منشاء تولید خارجی یا روانی یا ذهنی میباشند. براین اساس، ابتدا با رویکرد«تحلیلی» با موضوع مواجه میشویم تا با شکافت مفهومی به ذاتیات و عوارض آن پیببریم. در اولین مواجه با مفهوم، با لفظ روبرو هستیم و در بدترین حالت، هیچ معنایی از این لفظ نمیشناسیم و به ذهن متبادر نمیشود لذا در قدم اول به سراغ کشف اجمالی معنی لفظ میرویم.
مراحل اول: تحلیل قدمبهقدمِ لغوی
۱. به کتاب لغت مراجعه کن و معنی اولیه (عرف عام) اینلفظ را بدست بیاور و ثبت کن.[۱]
۲. در صورتیکه لغت مربوط به زبانهایی است که ریشه و وزن دارند، ریشه و وزن لغت را با مراجعه به دستور زبان آن زبان کشف کن.
۳. معنای ریشه را در کتاب لغت، بهدست بیاور و ثبت کن.
۴. معنای وزن (حالت کلمه) را با مراجعه به دستورزبان، بهدست بیاور.
۵. اشتراک و تفاوت معنای ریشه با معنای لغت مورد نظررا ثبت کن.
۶. کتب لغت را براساس زمان تالیف، مرتب کن و براساس زمان، معنای لغت را استخراج کن.
۷. اشتراکات و تمایزات معنای لغت در این محور زمانی را ثبت کن
۸. مترادفهای لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه بهدست بیاور.
۹. اشتراک[۲]و تمایزات معنای لغت با مترادفهایش را ثبت کن.
۱۰. متضادهای لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه بهدست بیاور.
۱۱. اگر چند متضاد دارد، اشتراک معنایی بین خودِمتضادها را کشف کن.
۱۲. با عملیات نقیضگیری، از روی معنای متضاد، معنای اصلی را بساز و ثبت کن.
۱۳. با مراجعه به فرهنگ لغتهای چند زبانه، معادل کلمة مورد نظر را در زبانهای دیگر شناسایی کن.
۱۴. با مراجعه به کتب لغت معتبر در زبانهای دیگر،معنای لغت را استخراج کن و ثبت کن.
۱۵. جدولی تطبیقی از معانیای که ثبت کردهای[۳]ترسیم کن.
۱۶. با اشتراکگیری از جدول، معنای لغت را بنویس.
مرحله دوم: تحلیل قدمبهقدمِ مفهومی[۴]
پس ازاینکه تصوری از معنی لغت بهدست آمد به تحلیل مفهوم میپردازیم و همینطور درصورتی که مفهومی داشتیم که هنوز لغتی برای آن وضع نشده است (لغات و اصطلاحات جدید)
کلید اصلی در تحلیل مفهومی «کشف تمایزها» است؛ شروع تحلیل نیز از رصد مرزها و اولین تمایزهاست.
هر مفهومی با عالم خارج از ذهن[۵]ارتباطی دارد و به مصداق و شیءای اشاره میکند[۶]یا از مجموعهای از مصادیق انتزاع شده است[۷]یا به حالت و وضعیت و نسبتی که میان مصادیق مختلفی وجود دارد اشاره میکند[۸]بنابراین:
۱. ابتدا در سادهترین حالت، بهدنبال مصداق مادی مفهوم[۹]بگرد، اگر مصداق قابل مشاهده داشت، براساس الگوریتم «رویکرد تحلیل تجربی» عمل کن.[۱۰]
۲. اگر این مفهوم در تو یا دیگران احساس خاصی ایجاد میکندبراساس الگوریتم «تحلیل پدیدارشناسانه» عمل کن.[۱۱]
۳. بدون توجه به مصداق یا احساس از مفهومِ مورد نظر، آن را باجدول مفاهیم پایه مقایسه کن.[۱۲]
۴. اگر در آن جدول وجود دارد برای تعریفش به فلسفه، منطق یامعرفتشناسی مراجعه کن.[۱۳]
۵. مفهوم را با جدول مقولات مقایسه کن.[۱۴]
۶. اگر خودِ مفهوم یا مصداقِ مفهوم، در این جدول صدق میکند،به تعریف مقولات در فلسفه مراجعه کن.
۷. مصادیق مفهومِ مورد نظر را بررسی کن آیا مفهوم به ذاتی اشاره دارد[۱۵]؟ اگردارد آنگاه وصفی را که ذات حامل آن است با تحلیل لغوی و تحلیل پدیدارشناسانه[۱۶]کشف کن.[۱۷]
۸. اگر مصداق مفهوم، خود، یک مفهوم است[۱۸]آنگاه مصادیق دیگر آن را پیدا کن و با استفاده از مکانیزم «اسکن کردن و تناظر یکبهیک صفات و خصوصیات» صفات مشترک بین مصادیق را استخراج کن و وجه تمایز آنها راکشف کن.
۹. آیا مفهوم به وصف و حالتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه آن وصف و حالت را با جدول مفاهیم پایه مقایسه کن اگر در جدول وجود دارد به تعریف آن مراجعه کن؛ اگر وجود ندارد به مرحله دوازده (تحلیل وجودشناسانه) برو.
۱۰. آیا مفهوم به نسبتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه طرفین یااطراف نسبت را کشف کن.
۱۱. قدر مشترک و حلقه رابط میان طرفین نسبت را با مکانیزم«اسکن»، کشف کن.
۱۲. اگر مفهوم مورد نظر هیچکدام از موارد فوق نیست آنگاه فاصله و حلقههای مفهومی میان مفهوم مورد نظر با مفاهیم پایه را براساس الگوریتم «تحلیل وجودشناسانة» زیر کشف کن:[۱۹]
۱۳. مفهوم مورد نظر را بهعنوان یک حالت و اثر مجهول در نظربگیر و «محلّ» آن یعنی فضا، بستر، زمینه، موقعیت، خمیرمایهای را که مفهوم مورد نظر،در آن ظهور و بروز کرده است کشف کن. (جوهر = علت مادی = جنس = ما هو فی جنسه؟)[۲۰]
۱۴. چند مفهوم مشابه (نه مترادف) که احساس میکنی در اصل و ریشه با مفهوم مورد نظر تشابه دارند را کشف کن، وجه مشابهت را بررسی کن (کشف جنس ازطریق بررسی مصادیق مشابه)، میزان مطابقت این وجه را با نتیجه مرحله سیزده مقایسه کن. (آزمون صحت کشف جنس از طریق بستر مفهوم)
۱۵. (مرحله کشف حالت و اثر مجهول) ← مفهوم مورد نظر در اولین تداعی:
چه صفتی را در ذهن شما متبلور میکند؟ آن را ثبت کن.
چه حالتی را به ذهن شما خطور میدهد؟ آن را ثبت کن.
توجه به چه اثری را در ذهن شما فعال میکند؟ آن را ثبت کن.
۱۶. این صفت، حالت و اثری که به نظر شما رسیده است (با کاوش درونیِ حسّ از مفهوم و بدون توجه به امور بیرون از مفهوم[۲۱])،مصداق کدامیک از مفاهیم پایه فلسفی است؟ (در سوالِ «آیا……….، مصداقی از……….است؟ در جای خالی اول، مفهوم موردنظر و در جای خالی دوم بهنوبت یکییکی مفاهیم پایه را قرار دهید و صحت حمل را امتحان کنید[۲۲].)[۲۳]
۱۷. هر کدام از مفاهیم پایه که در این معادله صدق کرد، به لوازم مفهومی آن در فلسفه مراجعه کنید و مفاهیم مرتبط با آن را بنویسید.[۲۴]
۱۸. هر مفهومی دارای منشأئی است که پیدایش آن مفهوم از آنجا آغاز شده است، وجود منشاء و بحث پیدایش، ملازم با بحث «تغییر» و «حرکت» است، مهمترین قسمت در دستیابی به حقیقت یک موضوع، کشف «فرمول تغییر» و «معادلة حرکتِ» آن است.برای رسیدن به این هدف، براساس الگوریتم «تحلیل وجودی»[۲۵]عمل کن.
۱۹. هر مفهومی به علتی و با احساس و موقعیت خاصی، در اولین باردر تاریخ تفکر بشر، مورد توجه متفکری قرار گرفته و توضیح در مورد او از جایی شروع شده است. سپس در مسیر ملاحظات و تاملات فکریِ دیگر اندیشمندان قرار گرفته و تغییرو تحولاتی یافته است. کشف فضایی که سبب شده به این مفهوم توجه شود و سپس کشف تغییرو تحولات و علل ایجاد این تغییرات در سیر اندیشة بشری، موجب میشود، علل و ابعادمختلف موضوع، در صحنة عمل آشکار شود و مقایسة نتایج این آشکارسازی با نتایج مرحلة«تحلیل وجودی» آزمونی طرفینی برای صحت تشخیص تحلیلگر خواهد بود. برای رسیدن به این هدف، از الگوریتم «تحلیل تاریخی» استفاده کن.[۲۶]
۲۰. برای تکمیل فرآیند «تحلیل تاریخی»، بهطور خاص تحلیلها وتوضیحاتی را که در علوم مختلف از «مفهوم مورد نظر» صورت گرفته است استخراج کن و بااستفاده از الگوریتم «تحلیل میانرشتهای»[۲۷]،ابعاد، آثار و لوازم مفهوم را کشف کن.
۲۱. نتایج شش تحلیلِ «لغوی، مفهومی، پدیداری و تجربی، وجودی،تاریخی، میانرشتهای» را با استفاده از الگوریتم «تحلیل تطبیقی»[۲۸]مقایسه و جمعبندی کن.
[۱] پیشنیاز: احراز موجه بودن کتاب لغت مورد مراجعه
[۲] روح معنی، معنای عام،معنای پایه
[۳] محورهای ۱،۳،۵،۷،۹،۱۲،۱۴
[۴] علامه طباطبایی درمورد هویت «تحلیل مفهومی» چنین بیان فرموده است: عملیه علی مفهوم لانقدر ان نتصورهالا ان نتصور مفهوما آخر. (نهایه ص۱۰۶)
[۵] اعم از عالم مادی و عالم روحی درونی (ادراکات حضوری)
[۶] مفاهیم جزئی
[۷] مفاهیم کلی
[۸] اعتباریات
[۹] تعبیری که در منطق ارسطویی نسبت به این مرحله از فرآیند آمده چنین است: انظر الی اشخاص المحدود(مفهومی که قرار است مورد حدّ قرار بگیرد) (ر.ک. منطق منظومه، ص۲۲۸)
[۱۰] الگوریتم تحلیل تجربی:
۱. دید کلّی به موضوع بیانداز؛ محدودههای موضوع و مرزهای موضوع را مشخص کن تا از موضوعات دیگر تمیز داده شود.
۲. با حواس پنجگانه آن را نقطهبهنقطه مرور کن (عملیات اسکن کردن)
۳. بهدنبال مرزهای تمایز در آن شیئ بگرد.
۴. موضوع را به قطعات بزرگ تقسیم کن؛ اجزاء اصلی تشکیل دهندة موضوع را تعیین کن. (این نحوه عملکرد، در کتب منطقی به شرح زیر آمده است: من الطرق المعتبرة في اقتناص الجنس و الفصل، القسمة. و هي تنقسم إلى قسمة الكل إلى أجزائه،و إلى قسمة الكلي إلى جزئياته؛ فالقسمة طريق إلى تحليل المركبات إلى بسائطها، و متى حصلت البسائط، تميّز الجزء الجنسي عن الفصلي ر.ک. المنطق الملخص، ص۹۰)
۵. اجزاء و قطعات را از سمتی به سمت دیگر کاوش (scan) کن؛ یعنی زاویة دیدهای مختلف را برای کاوش کردن موضوع مورد بررسی قرار بده.
۶. درون هر جزء را اسکن کن و اجزاء تشکیلدهنده آن راکشف کن. (تا جایی این عملیات را ادامه بده که دیگر امکان عملی برای تجزیه نداشته باشی.)
۷. روابط بین اجزاء را از عمق به سطح کشف کن. (رابطه =اثرگذاری و اثرپذیری)
۸. ماتریس روابط درونی را ترسیم کن.
۹. به خارج از مرزهای موضوع توجه کن و موضوعات را لایهبهلایه از نزدیکترینِ مکانی به دورترین، از سطح زمین رو به بالا، از جسم به ذهن و سپس به روح، از گذشته به حال و سپس آینده، از صورت مادی به منشاء وجودی ماورائی، اسکن کن و موضوعات احتمالا تاثیرگذار را کشف کن.
۱۰. آنچه را مشاهده میکنی توصیف و ثبت کن. (چه اجزاء وروابطی مشاهده میشود با توصیف کمیت و کیفیت و جهت = مهارت مشاهدة دقیق)
۱۱. ماتریس روابط بیرونی را ترسیم کن.
۱۲. با توجه به ماتریس روابط درونی و روابط بیرونی، اجزاء و روابط را کنار هم بگذار و «کلّ» را بازسازی کن تا معنای وضعیت موجود کشف شود. (معنا = آثار، نتایج و لوازم؛ موقعیت حرکتیِموضوع در شبکه هستی).
[۱۱] الگوریتم تحلیل پدیدارشناسانه:
فقط به احساس خود توجه کن وآن را توصیف کن و ثبت کن.
مفهوم را به دیگران عرضه کن واحساسی را که نسبت به آن دارند ثبت کن. (در انتخاب دیگران، جهتگیری خاص نداشته باش و پراکندگی را اولویت بده.)
فقط آثار مثبت احتمالی مفهوم را جستجو کن و ثبت کن.
فقط آثار منفی احتمالی مفهوم را جستجو و ثبت کن.
فقط تغییرات مفهوم در شرایط مختلف را جستجو کن و ثبت کن.
فقط آینده احتمالی مفهوم راتصور و توصیف کن.
فقط بر جایگزینهای احتمالی مفهوم تمرکز کن و آنها را توصیف کن.
[۱۲] جدول مفاهیم پایه عبارتند از: وجود، ماهیت، ماده، صورت، جنس، فصل، وحدت، کثرت، قوه، فعل، شدت، ضعف، حرکت، ثبوت، حدوث، قدم، سبق،لحوق، جزء، کل، تناقض، تضاد، ربط، استقلال، وجوب، امکان، امتناع، عدم، کلی، جزیی،علت، معلول، تمایز، تشابه، تساوی، معیت.
[۱۳] فلسفه، منطق، معرفتشناسی عام (یعنی مفاهیمی که در تمام فلسفهها، منطقهاو نظریات معرفتشناسانه، بهعنوان مفاهیم پایه تلقی میشوند.)
[۱۴] جدول مقولات عبارتنداز: ذات و جوهر، جسم، زمان، مکان، کمیت واندازه، کیفیت و چگونگی، وضعیت، نسبت، ارتباط (اثرگذاری و اثرپذیری)، احاطه ودربرداشتن.
در منطق ارسطویی، از این مرحله از فرآیند چنین تعبیر شده است: «فالحد بالتركب اقتناصه و ذا بأن تستشرفوا أي تنظروا أشخاص المحدود لاتحادهما بالذات حتى تعلموا علما تعقليا أن الأشخاص من أيالأجناس العشر ای المقولات فتظفر عقولكم بجنسها الأعلى أولا فتأخذوا بعد ذلك مقوماتهاالأخر من أجناسها و فصولها البعيدة و القريبة و تصطادوا حدودها» (ر.ک. منطق منظومه ص۲۲۱)
[۱۵] مانند اسماء خاص(خدا، جبرئیل، ابلیس، قرآن و …)
[۱۶] مثلا لفظ ارسطو به فردی با مشخصاتِ …..اطلاق میشود.
[۱۷] براساس نظریة توصیفی بودن هویت اسماء خاص (در فلسفه تحلیلی و علم اصول)
[۱۸] معقولات ثانی
[۱۹] در این محور ، محقق باید با زبان تحلیلهای مبتنی بر «وجود – عدم» آشنا باشد و بتواندبراساس شکافت وجودشناسانه، مفهوم مورد نظر را به مفهوم پایه متصل گرداند.
مبنای اصلی این نحوه تحلیل برسه اصل زیر است:
۱. «نفوذ به ذات از طریق آثار، حالات، صفات، ظهورات و روابط»
۲. رابطة علتومعلولی میان مفاهیم (منتزع از رابطه علتومعلولی میان ماهیات)؛ با چهار قسم علل (علت فاعلی،علت مادی، علت صوری، علت غائی)
۳. جدول مقولات (عوارض ذات)
[۲۰] در بحث موضوع و مسائل علم، آمده است که «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» و بحث از شاخص «محمول ذاتی» ارائه شده و چنین آمده است که:
محمول ذاتی آن است که یا موضوع در تعریف آن اخذ شودیا جنس موضوع یا معروض موضوع یا معروض جنس موضوع (شرح اشارات ج۱ص۶۰)
مثلا: «محبت» = حالتی روحی روانی که….. (اثر تمایل به همراهیِ با همدلی را ایجاد میکند.)
[۲۱] مانند توجه به علت یامرتبطات مفهوم
[۲۲] مساله: این صحت حمل،برای ارزیابی و آزمونش، آیا چیزی غیر از حسّ درونی (احساس یکی بودن) که به بدیهیات پایه بازگشت میکند دارد؟ اگر ندارد، آنگاه به چه دلیل حسّ شخصی افراد از این صحت حمل میتواند ملاک باشد؟ بهنظر میرسد باید اثبات شود این حسّ، حسّ نوعی است نه شخصی.
از سوی دیگر با دیدن بحث«پارادوکسها» و منشاء خلاقیت و تولید علم بودن توجه به آنها، بهذهن میرساند که عدم حسّ هوهویه و صحت حمل، نمیتواند ملاک عدم صحت حمل باشد. (به اَسناد مربوط به بحث پارادوکسشناسی مراجعه شود.)
[۲۳] مثلا: محبت، مصداقی از فضای وحدت و کثرت است.
[۲۴] مثلا: در مفهوم پایة«وحدت و کثرت»، دو طرفی که وحدت بین آنها باید ایجاد شود بررسی میشود. (وحدت حقیقی یا اعتباری یا انضمامی، جهت وحدت، سطح و لایه وحدت و ….)
[۲۵] الگوریتم «تحلیل» وجودی به شرح زیر است:
۱.تصور و پذیرش هر مفهومی، مبتنی برتصور و پذیرش پیشفرضهایی است، پیشفرضهای عام وجودی مرتبط با این مفهوم را کشف کن. (در مقابل پیشفرضهای خاص مربوط به کاربرد مفهوم مورد نظر در علوم مختلف)
۱.فرمول تغییر را مناسب با مفهوم موردنظر تکمیل کن.
(فرمول تغییر عبارتست از: تغییر در……..از………..به…………با…………برای…………………؛ یعنی:
تغییر در چه مادهای؟ از چه صورتِ موجودی؟ به چه صورتِ مطلوبی؟ با ایجاد چه زمینه، ابزار و لوازمی؟ برای تحقق چه هدفی؟)
۲.معادلة حرکت را مناسب با مفهوم موردنظر تکمیل کن.
(معادلة حرکت عبارتست از: حرکتِ در ………….. از ………………. به ………………… در مراحلِ ……………………. با کمیت ……….. و کیفیت………………………… در زمان………………… درمکان ………………………. در ارتباط با ………………….که توسط علتِ ………………………… شروع شده و توسط علتِ …………………………… ادامه یافته است ، و نقطه اوج آن ……. ……… …… ….. ….است تا به…………………………………برسد؛ یعنی:
حرکت در چه مادهای، از چه نقطه شروعی؟ به چه نقطه پایانی؟ با عبور از چه مراحلی؟ با چه کمیت و کیفیت و زمان و مکان و وضعیت و جهتی؟ توسط چه علت فاعلی؟ و علت مبقیهای؟ با حداکثر چه سقف قابلیت و مرکز ثقلی؟به چه علت غائیای؟) قاعدة «ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها» دلالت بر ضرورت اتخاذ علل اربع در تعریف موضوع و کشف حقیقت مورد نظر دارد.
[۲۶] الگوریتم تحلیل تاریخ
[۲۷] الگوریتم تحلیل میانرشتهای
هر مفهومی در هر علمی، مبتنی بر پیش فرضها و اصولموضوعیای است، پیشفرضهای مفهوم مورد نظر در هر علمی را کشف کن.
[۲۸] الگوریتم تحلیل تطبیقی
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی، نیازمند «روش تحقیق شبکهای» است که در قالب ششمحورِ فوق ارائه گردید. این مجموعه را میتوان به صورت زیر مدل کرد:
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
علم دینی ، علوم انسانی اسلامی ، روش تحقیق شبکهای ، روش تحقیق شش مرحلهای ، نظریهپردازی
برچسب #تحقیق #روش تحقیق شبکهای #روش تحقیق شش مرحلهای #علم دینی #علوم انسانی #علوم انسانی اسلامی #عوارض ذات #نظریهپردازی
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشتحقیقدرعلومانسانی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تحقیق در علوم انسانی
دانشنامه, روش شناسی
روش تحقیق در علوم انسانی
15 دقیقه خواندن
113
روش تحقیق در علوم انسانی
روش تحقیق در علوم انسانی
موضوع بحث:
« روش تحقیق در علوم انسانی »
مساله بحث:
چگونه میتوان بیشترین کشف را از واقعیت پدیدهها که چند بُعدی، ترکیبی، چند زاویهای و چند نمایی، چند لایهای و چند سطحی، چند مرتبهای و دارای انعطاف در ارتباط با عناصر و عوامل بیرونی و زمینهها هستند، به دست آورد؟
پیش فرض ها:
۱. این بحث در «پارادایم شبکهای» تحلیل میگردد و اصول آن، حاکم بر مباحث است. (انتقال به بحث تفصیلی در پارادایم شبکهای)
۲. روش تحقیق = مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات برای حل یک مساله. روش تحقیق شبکهای = مراحل و ضوابطی که از علم فلسفه و حکمت متعالیه، برای تحلیل هر پدیدهای در مقیاس شبکه هستی،استخراج شده است.
۳. علوم انساني = علومي كه به فهم،توصيف و تبيين رفتارهاي انسان در حيطههاي فردي، جمعي، تاريخي،تمدني و ماورائي ميپردازند و اين پردازش در لايههاي رفتارهاي تفكري، احساسي، گفتاري، و كاركردي گسترده شده و دامنة آن از حداقلهاي لازم تا حداكثرهاي مطلوب نوسان يافته است(اعم از اينكه روش فهم، توصيف و تبيين در اين علوم، مشاهده و تجربه باشد يا استنتاج وبرهان). (انتقال به بحث شبکه مسائل علوم انسانی)
فرضیه بحث:
الگوریتم «تحقیق شبکهای شش مرحلهای»، مدل پیشنهادی برای تحقیق در علوم انسانی است.
تبیین بحث:
براساس پارادایم شبکهای:
۱. تجربه، از منابع معرفت است و روش تجربی که مبتنی بر استقراء است با ضوابطش، معرفتزا است و کاشف از ساختار یامعادلهای در خلقت است.
۲. عقل، از منابع معرفت است و روش عقلانی که مبتنی بر برهان منطقی و قیاس است با ضوابطش، معرفتزا است. لذا روش «تحلیل مفهومی» برای کشف برخی از ابعاد یک پدیده باید بهکار برود.
۳. وحی یا شهود قلبی، از منابع معرفت است و روش وحیانی که مبتنی بر شهود و علم حضوری است با ضوابطش، معرفتزا است.
۴. «کمیّت» نماد حدّ و مرز و کثرت وتمایز در هستی است لذا کَمّیتجویی، از روشهای معرفتزاست و روشهای مبتنی برکمّیت، کاشف بُعدی از ابعاد پدیدهها میباشند.
۵. «کیفیت» نماد تشکیکی بودن وجود ومراتب در هستی است، لذا کیفیتجویی، از روشهای معرفتزاست و روشهای مبتنی بر کیفیت،کاشف بُعدی از ابعاد پدیدهها میباشند.
۶. ظاهر و بُعد محسوس پدیدهها، فارغ از متغیرهای زمانی و مکانی و ارتباطی، بخشی از وجود واقعی آنهاست لذا روش تجربی باضوابطش معرفت زاست.
۷. باطن و بُعد نامحسوس پدیدهها(منشاءهای درونی بروز و ظهورات هر پدیده) بخشی از وجود واقعی آنهاست و میتواند براساس«بستر و زمینه و متغیرهای زمانی و مکانی و ارتباطی» تغییر کند. لذا روشهای تفسیری وابسته به زمینه یا فاعل شناسا با ضوابطش میتواند معرفتزا باشد.
نکته بسیار مهم:امکان تغییر در پدیده براساس تاثیرات زمینهای، نامحدود نیست و به طیف اصلی وجودی پدیده محدود میشود. (لذا نسبیگرایی مردود است.)
۸. بر این اساس (یعنی محور هفتم) روش«هرمنوتیکی» مبتنی بر مبناگروی معرفتشناسانه، قابل استفاده است و برای کشف برخی از ابعاد و لایههای پدیدهها و گزارهها باید مورد استفاده قرار بگیرد.
۹. بر همین اساس روش «پدیدارشناسانه»نیز برای کشف برخی از ابعاد و لایههای پدیدهها باید مورد استفاده قرار بگیرد.
۱۰. بر همین اساس، روش «تحلیل تاریخی»نیز که بستری برای مشاهده عینی رفتارهای پدیدهها و کشف معادلات نهفته در آنهاست،باید مورد استفاده قرار بگیرد.
۱۱. بر همین اساس، روش «عرفکاوی» که از روشهای وابسته به زمینه و بستر پدیده یا متن است نیز باید مورد استفاده قراربگیرد. از نتایج این اصل، ضرورت استفاده از «تحلیلهای زبانی» در کشف واقعیتهاست.
۱۲. علوم مختلف، بررسی پدیدههای خلقت از زوایای مختلف هستند و از آنجاییکه پدیدهها تکبُعدی نیستند و شبکهای هستند، برای کشف تمام جوانب و زوایای یک پدیده به هدف پیشبینی و کنترل، باید ازروشهای «میانرشتهای» استفاده کرد.
مجموعه این اصول دوازدهگانه را میتوان در «الگوریتم تحقیق موضوعمحور» بهصورت زیر تجمیع کرد:
در روش تحقیق، برای کشف واقعیتها،از رویکردتلفیقی، تطبیقی استفاده میکنیم؛ تلفیق و تطبیق شش رویکرد زیر:[۱]
رویکرد تحلیل زبانی، تحلیل مفهومی،پدیدارشناسی و تجربی[۲]، تحلیل وجودی[۳]، تاریخی[۴]،میانرشتهای که به ترتیب ذکر شده، مورد استفاده قرار میگیرند:[۵]
#روششناسی
#روشاطلاعاتشناسی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش اطلاعات شناسی
دانشنامه, روش شناسی
روش اطلاعات شناسی
14 دقیقه خواندن
106
روش اطلاعات شناسی
موضوع بحث:
« روش اطلاعاتیابی و اطلاعاتشناسی – تحلیل محتوا »
مساله بحث:
چگونه میتوان بیشترین و بهترین اطلاعات را در مورد یک موضوع بهدست آورد؟ و از اطلاعاتِ موجود، بیشترین بهرهبرداری را برای حل مساله کرد؟
پیش فرض ها:
.
فرضیه بحث:
۱. منابع معتبر اطلاعات = مجموعههايي كه تجربهها، آزمايشها، وقايع،مشاهدات و برهانها و هر چه كه حكايت مستقيم از واقعيت ميكند را در خود دارند. (منابع دست اول)
۲. با استفاده از ابزار «از کجا؟ و به چه اعتباری؟» باید منابع اطلاعات را اعتبارسنجی کرد.
۳. برای دستيابی به مناسبترین اطلاعات در کوتاهترین زمان، نیاز به «طبقهبندی اطلاعات» است.
۴. «تحلیل محتوا» = ابزاری برای اطلاعاتشناسی، که بواسطه لایهبرداری از متن (با تشخیص کمیت، کیفیت و موقعیت اجزاء و روابط میان قسمتهای مختلف متن)، به کشف مقصود و فضای مورد نظر مولف میانجامد.
تبیین بحث:
طبیعی است که براي دست يابي به اطلاعات مورد نياز بايد به منابع اطلاعات مراجعه كنيم، مجموعههايي كه تجربهها، آزمايشها، وقايع،مشاهدات و برهانها و هرچه كه حكايت مستقيم از واقعيت ميكند را در خود دارند،منابع اطلاعات هستند.
در تحقيق، محقق به دنبال كشف واقعيت است، بنابراين منابع اطلاعاتي كه بيانگر مستقيم واقعيتها هستند براي او حائز اهميّتاند. در فرهنگ مادي و حسّگرايانه فقط مشاهدات و آزمايشهاي تجربي بيانگر مستقيم واقعيتها شمرده ميشوند و نهايت ادراك بيش از ظواهر مادي نيست ولي در نگرش اسلام علاوه بر مشاهدات تجربي، تفكرات و عقلانيات برهاني + گزارههاي وحياني نيز بيانگر مستقيم واقعيات هستند.
منابعي قابل مراجعه هستند كه يا خودقابل مشاهده و تجربه باشند يا مولفينِ آنها گزارش مشاهده يا تجربه مستقيم خود و ياتوليدات فكري برهاني خود را (با ذكر مقدمات) ارائه كرده باشند. اينگونه منابع،منابع دست اول هستند. دسته ديگر از منابع، نتايج تحليل و بررسيهاي خود بر منابع دست اول را ارائه كردهاند اينگونه منابع، منابع دست دوم هستند.
منابع اطلاعاتي به صورتهاي مختلف وجود دارند:
اشخاص (صاحبان تجربه و مشاهدهكنندگان+صاحبنظران)
تصاوير (عكس و فيلم= مواد بصري)
گفتارها (گفتگوها، مصاحبهها،سخنرانيها= مواد سمعي)
اشياء
اماكن
و نوشتارها (كتاب، مقاله، سند،يادداشت، لوح و تابلو، ميكروفيلم)
چندرسانهايها (سيديها و نرمافزارها)
از هركدام از منابع فوق اطلاعات خاص خود را ميتوان استخراج كرد. پس بايد قبل از مراجعه به منابع دورنمايي از محتويات آنها بهدست آورد و با فهرست سؤالات تحقيق مقايسه نمود.
شما بعد از تهيه فهرست سؤالات تحقيق،ذهن جهتيافته داريد و گم نخواهيد شد و وقت خود را به اطلاعات نامربوط هدر نخواهيدداد. كافي است سؤالات خود را در دست داشته باشيد و سراغ افرادي را بگيريد كه ارتباطي با چنين سوالاتي دارند تا به اشخاص مناسب براي گفتگو و مصاحبه برسيد. محيطهاي علمي و تحقيقي بهترين زمينه براي يافتن اينگونه افراد است.
مصاحبه و پرسشنامه:
براي انجام يك مصاحبه با افراديا اخذ اطلاعات بايدسؤال داشته باشيم؛ سؤالات تحقيق راه شما را براي انجام يك مصاحبه يا ارائه يك پرسشنامه هموار كرده است. اما بايد اين سؤالات مناسب با موقعيت مصاحبهشونده وافرادي كه پرسشنامه به آنها داده ميشود تغييراتي بكند تا اينكه:
۱. مفاهيمي كه شما در نظر داريد با مفاهيم و ذهنيات افراد مقابل هماهنگي داشته باشد (مثلاً:شما در تحقيق “دين و زندگي”سوالي را به اين صورت مطرح ميكنيد كه فقاهت چه مقدار در راهبردهاي اجتماعي اهميّت دارد؟ درحاليكه منظور شما از فقاهت معناي واقعي آن يعني دينشناس بودن است. اما فرد پاسخگو از فقاهت ذهنيتي ديگر دارد كه دانستنِ احكام و رسالة عمليه دادن است).
۲. فرديا افراد پاسخگو بدون ملاحظات جنبي بتوانند نظر واقعي خود را ابراز كنند (سوال به ضرر يا نفع موارد خاصي كه حساسيتهاي جنبي ايجاد ميكند سبب انحراف مصاحبه از مسيراطلاعيابي خود خواهد شد، همينطورسؤال در موقعيت كمبود وقت و…).
۵.جملاتي كه بيانگر توصيهها و نتايج مؤلف است.
در هر يك از محورهاي پنجگانة فوق، سه گونه جمله وجود دارد : (دقت شود)
أ-جملاتي كه بيانگر ادعاهاي مؤلف است.
ب-جملاتي كه بيانگر استدلالهاي مؤلف است.
ج-جملاتي كه بيانگر نقدها و ارزيابيهاي مؤلف است.
مدل تحليل سهبُعدي :
سه محور اصلي در تحليل محتوا عبارتنداز :
كشف قوانين و معادلاتي كه در پسِپردة مطالب نهفته است به طوري كه منطقي بودن يا نبودنِ مطلب، احساس شود.
استخراج نفع مطلب و ضرر مطلع نبودناز آن، به طوري كه اهميّت مطلب در زندگي ملموس شود.
نقد و بررسي مطالب و نظريات مشابه،بهطوريكه موقعيت مطلب نسبت به موارد مشابه به دست آيد.
هر متني مجموعهاي از مطالب است،امّا نه مطالبي پراكنده بلكه مجموعهاي كه هدفي را دنبال ميكند. جملات با يكديگرتركيب ميشوند و نتايج جديدي را توليد ميكنند. يك كتاب منطقي و منسجم در مجموع،يك جمله بيشتر نيست. جملهاي كه بيانگر هدف اصلي و اولويت اول مؤلف است. مؤلف سؤال و نيازي را احساس كرده و با تلاش علميو عملي، پاسخي را براي آن يافته و درصددانتقال پاسخ به مخاطبين خود است. طبيعي است كه ارائه يكباره پاسخ يا ممكن نيست يامفيد نخواهد بود. مخاطبين بايد پيش نيازهاي فهمِ پاسخ را داشته باشند و زمينههاي لازم براي ادراك ذهنيت مؤلف را بهدست آورند. بنابراين مؤلف از نقطهاي آغاز ميكندكه به نظر او ميتواند زمينههاي لازم براي رسيدن به هدف را ايجاد كند.
مؤلف بايد ذهن و روح مخاطب را حركت دهد و ازنقطه آغاز به نقطه هدف برساند. حركت ذهن از يك نقطه براي رسيدن به نقطه ديگر، درحقيقت روند يك تفكّر منطقي است. ذهن در صورتي به يك نتيجه جديد ميرسد كه بتواند معلومات قبلي خود را تركيب كند يا در زمينه يك تجربه جديد قرار گيرد. مؤلف درصورتي ميتواند مخاطبين خود را حركت بدهد كه از گزارههاي آشنا شروع كند و با يك تركيب شفّاف و آگاهانه به نتايج بعدي برسد و با تركيب نتايج قبلي به نتايج جديدتريدست يابد و به همين ترتيب تا اينكه به نتيجه نهايي و جمله هدف برسد.
امّا چون مولفين معمولاً از ذهن منطقيِ شكل يافته استفاده نميكنند و مطالب را بهصورت صُغري و كُبري تنظيم نمينمايند بلكه از قابليّت منطقي ناخودآگاه خود استفاده ميكنند، لذا معادلات منطقي و تركيبهاي موجود بين جملات ويا مقدمات منطقي يك جمله، معمولاً نهفته ميماند. محقق بايد اين حلقههاي رابط راتشخيص دهد و بيرون بكشد.
مهارت در تبديل جملات روزمره به قضيههاي منطقي(موضوع و محمول) و تبديل گفتارها به قياسهاي منطقي (صُغري و كُبري و نتيجه)براي يك محقق از ضروريات است.
سه نمونه قالب تحلیل محتوا: (روی عبارت هر کدام کلیک کنید.)
۱. جدول شاخصهای ارزیابی یک نظریه
۲. جدول شاخصهای ارزیابی یک مقاله علمی
۳. قالب چکیدهنویسی تفصیلی
نقطه اصلي تحقيق و نقطه اتصال به زندگي، نقطه تبديل اطلاعات به عمل است؛ نشان دادن كاربرد يك مطلب يعني نشان دادن منافع آن در زندگي؛ آنچه بيشترين انگيزه و حركت را ايجاد ميكند تا انسان چيزي راپيگيري كند كاربرد آن در زندگي است. آنچه بيشترين دقّت و موشكافي را براي كشف علوم ايجاد كرد تأثير اطلاعات در زندگي بود.
مجموعة اين سه مرحله از آية ۱۲۵ سوره نحل استخراج شده است: «اُدْعُ اِلي سَبيِلِ ربِِّك بِالحكْمَهِْْ والمَوعظَهِْْ الحَسَنَهِْْ و جَادِلـهُم بِالَّتِي هِي اَحْسَن»
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
اگرميخواهيد ذهن خود را بر اساس نگرش اسلام به هستي طبقهبندي كنيد بايد كل هستي رادر برابر خود قرار داده، جايگاه تمام موجودات را در هِرم هستي مشخص كنيد و ارتباطات آنها را با خدا و با يكديگر تعيين كنيد و موقعيت انسان را در اين هستي معلوم كنيد و لايهها و جوانب مختلف زندگي او را در نظر بگيريد و براي هر يك ازآنها يك برنامه و الگوي كاربردي ارائه دهيد.
يك محقق حوزوي بايد بتواند تمدني راكه اسلام براي بشريت به ارمغان آورده است شناسايي كند (تمدني با تمام زوايا وجوانب آن) و راه و روش تحقق آن را از منابع اسلام بهدست آورد.
استفاده از ابزار «نمایه بر متن» کمک زیادی برای کشف نقشه ذهنی موجود در منبع اطلاعاتی میکند.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
روش تحقیق ، کشف اطلاعات ، ملاک اعتبار منابع، طبقهبندی ذهن ، نقشه تمدنی
برچسب #اطلاعات #اطلاعات شناسی #تحلیل #تحلیل محتوا #روش تحقیق #طبقهبندی ذهن #کشف اطلاعات #ملاک اعتبار منابع #نقشه تمدنی
دانشنامه, روش شناسی
روش تالیف منابع درسی
دانشنامه, روش شناسی
الگوریتم اجتهاد و تولید علم دینی
۳. سوالات داراي القاءخاص و جهتگيري از پيش تعيين شده نباشند (مثلاً در تحقيق “دين و زندگي”سوالي به اين صورت: “علل ناهماهنگي دين و دنيا در چيست؟” داراي القاءِ ناهماهنگ بودن دين و دنياست درحاليكه هنوز اصل مطلب مورد تاييد واقع نشده است).
كتابهاي مرجع:
از دیگر منابع اطلاعاتی، كتابهاي مرجع هستند؛ كتابهاي مرجع، كتابهايي هستند كه مجموعه علوم يا مجموعه اطلاعات اساسي در مورد يك علم را در قالبهاي خاصي كه داراي سه خصوصيت زير باشند جمع آوري كردهاند:
۱. اطلاعات ارائه شده در فشردهترين حجم و كليديترين مفاهيم قرار دارند.
۲.نحوة تنظيم و ارائه مطالب طوري استكه ميتوان در كوتاهترين زمان به مطلب خاص مورد نياز رسيد.
۳.مجموعة مطالب ارائه شده داراي جامعيت در موضوع خود باشند.
نمونههای مصداقی کتابهای مرجع عبارتند از:
دائرهالمعارفها- فرهنگهاي لغت-فرهنگهاي اصطلاحات و اصطلاحنامهها- تاريختمدن – تاريخ علم و انديشه – مُعجمها- سالنامهها- سفرنامهها و …
دستة ديگري از كتابها كه در رديف كتابهاي مرجع شمرده ميشوند كتابهاي “راهنما” و “فهرستهاي جامع” هستند. اينگونه كتابها به هدف آدرسدهي و راهنمايي سريع براي يافتن اطلاعات مورد نياز در كتابهاي ديگر است. كتابهاي راهنما عبارتند از: كتابشناسيها-فهرستها- چكيدهنامهها- نمايهها- سرعنوانها
برخي نشريات نيز هويّتي مانند كتب مرجع دارند (اين نشريات مجموعهاي ازمطالب كليدي و مهم را در ارتباط با موضوعات مختلف يا يك موضوع، در فواصل زماني خاص به طور مستمر ارائه ميكنند).
آيا هر كتابي كه عنوان دائرهالمعارف يا فرهنگنامه يا تاريخ تمدن را برخود داشت از جهت علمي معتبر و قابل اطمينان وجامع است؟ (يعني آيا ميتوان گفت كه همه واقعيتها را در موضوع خود نوشته است؟) پاسخ منفي است. اينگونه كتابها گرچه حالت گزارش و جمع آوري دارند اما از دخل و تصرف ذهنيات مولفين مصون نيستند. احتمال گزارشگريِِ انتخابي، ناقص و اشتباه،انتخاب عناوين و موضوعات غلط، ارائه تحليلهاي شخصي در خلال مطالب و در ضمن گزارشها، سبب عدم اطمينان اوليّه ميشوند. در اين منابع نيز مانند ديگر كتابها بايد اعتبار مطالب ارائهشده احراز شود. به نمونه زير دقّت كنيد:
شهيد مطهري در بررسي كتاب”سيرحكمت در اروپا” تأليف محمدعلي فروغي مينويسد:
“مرحوم فروغي در اين كتاب هر جاكه مسأله فلسفي، غامض و پيچيده به نظرش ميرسدميگويد: اين يك نوع وحدت وجود است؛ در صورتي كه بعضي از آنها اصلاً ربطي به وحدت وجود ندارد.”
روش اعتبار يابي كتب:
براي احراز اعتبار علمي كتابها،بايد از اصلِ”از كجا و به چه دليل؟” استفاده شود؛ مؤلف يا خود شاهد وتجربه كننده و مولِّد مطلب بوده يا از ديگران نقل كرده است، اگر مطلب مربوط به خوداوست بايد دليل آن يا قرائن مربوط به آن بررسي شود، و اگر از ديگران نقل كرده است بايد راستگويي و امانتداري + دقّت در نقل و مشاهده در او احراز شود.
بررسي مقدمه كتاب و شيوة نگارش و تحقيقِ آن و منابعي كه استفاده كرده است + تاريخچه زندگي مؤلف از ضروريات اعتباريابي است. پس از بررسي شخصيت مؤلف و شيوه او در تأليف اين كتاب،بايد از برخي مطالب كتاب نمونهبرداري كرد و صحت آنها را آزمود. مثلاً اگر مؤلف مسيحي است بايد از بين مطالبي كه مربوط به مخالفين عقيدتي او است مواردي را انتخاب كرد و با مراجعه به كتابهاي ديگر و منابع مربوطه، يك بررسي تطبيقي انجام داد كه آيا مؤلف دربارة مطالبي كه احتمالاًنسبت به آنها حساسيت دارد با انصاف و صدق برخورد كرده است يا نه؟ يا اگرمطالبي راجع به مكان يا اشيائي نقل كرده است با مراجعه به كتابهاي ديگري كه راجع به آن مكان يا آن شيء مطلب داشته باشند، ميتوان يك مقايسه انجام داد و ميزان دقّت مؤلف در نقل و مشاهده را تا حدودي اندازه گرفت.
براي انتخاب منبعي معتبر ميتوانيد ازدستورالعمل زير استفاده كنيد:
ابتدا فهرست کتاب را بررسی کنید؛ فهرست كتاب يكي از معيازهاي انتخاب كتاب است. محتواي كتاب را از فهرست آن ميتوان تا حدودي پيشبيني كرد. فهرست يك كتاب جامع و معتبر داراي ملاكهاي زير است:
الف- مطالبي در جهتِ نگرشسازي نسبت به موضوع مانند:
تعريف موضوع
انگيزه توجه به موضوع
هدف از طرح موضوع
ضرورت موضوع
انواع موضوع
ساختار كتاب
ب- مطالبي در جهت الگوسازي كلي نسبت به موضوع مانند:
عناصر و اجزاء موضوع
نحوة ارتباط اجزاء با يكديگر
ارتباط موضوع با خارج از خود (عناصرتأثيرگذار و تأثيرپذير)
ج- مطالبي در جهت مرتبط ساختن موضوع با زندگي و واقعيتهاي كاربردي مانند:
روش استفاده از موضوع
روش ايجاد موضوع
دستورالعملهاي اجرايي
هشدارها و توصيهها
پس از بررسی فهرست با ملاکهای فوق، حداقل دو مورد زير را در متن بررسي کنید: (در قسمتهايي از متن كتاب به عنوان نمونه)
۱. آيا جملات نظم و بهم پيوستگي منطقي دارند؟ (ارائه مساله + فرضیه و مدعا + استدلال + شواهد + نقد فرضیههای رقیب)
۲. آيامحتواي ارائه شده با نيازهاي زندگي مرتبط است؟
ابزار طبقهبندی اطلاعات:
برای دستیابی به اطلاعات مناسب در زمان مناسب، نیاز به «طبقهبندی» داریم؛ طبقهبندي عبارت است از: “كنارهم قرار دادن اشياء يا مفاهيم براساس تشابه و تمايز با يكديگر و تعيين جايگاه و موقعيت آنها نسبت به يكديگر”؛ طبقهبندي يا رده بندي، تعيين سلسله مراتب است.
سرچشمه توجّه ذهن به طبقهبندي، مشاهدة اشياء مشابه (از جهت جنس يا نوع يا عوارض و آثار) است. اشياء يا مفاهيم مشابه در كنار هم قرار ميگيرند و از مقايسه آنها با هم، مفهوميكلي انتزاع ميشود (مانند مشاهده برگ چنار و برگ گيلاس و برگ انجير و….. كه با مقايسه آنها با هم مفهوم كلّي”برگ” انتزاع ميشود). سپس اين مفاهيم كلّي با يكديگر مقايسه ميشوند و مفهوم كلّيتري انتزاع ميشود (مانند مقايسه مفاهيم: برگ، ساقه، ميوه و….. كه از بررسي آنها با هم مفهوم “گياه” انتزاع ميشود). و به همين ترتيب به سوي كلّيتر شدن پيش ميرود تا به كلّيترين مفاهيم كه مفهوم “وجود” است ميرسد. براي يك طبقهبندي صحيح بايد اصول زير مراعات شوند :
۱. موضوع طبقهبندي مشخص شود (آيا ميخواهيم تمام دانش بشري را طبقهبندي كنيم يا مثلاً اطلاعات مربوط به بدن را؟).
۲. كليه مفاهيم يا اشيائي را كه ميخواهيم طبقهبندي كنيم فهرست شوند (جامعيت).
۳. مواردي كه در موضوع كلّي طبقهبندي نيستند در فهرست ما داخل نباشند. (مانعيت يا خلوص).
۴. عناصرموجود در فهرست، با يكديگر مقايسه شوند و تشابهات و تمايزات آنها استخراج شود (تشابه در جنس يا نوع ياعوارض و آثار).
۵. دستهبنديهاي بهدست آمده بر اساس يكي از دو ملاك رتبهبندي شوند:
ميزان اثرگذاري و اهميّت نسبت به هدفي كه به خاطر آن طبقهبندي ميكنيم.
نوع ارتباط با يكديگر (ارتباط عام و خاص و ارتباط كلّي و جزئي يا ارتباط كلّ و جزء)
براي جستجوي موفق بايد ابتدا ذهن خودرا طبقهبندي كنيم تا بتوانيم روابط و جايگاه مطالب و منابع را تشخيص دهيم. ازاولين و مهمترين قدمهايي كه در تحقيق بايد برداشته شود، طبقهبندي ذهن است. يك ذهن طبقهبندي نشده مانند يك انباري است كه چيزها را به وسط آن پرتاب كرده باشندتا فعلاً از جلوي دست و پا كنار برود با اين خيال كه وقتي لازم شد دنبالش ميگرديم و پيدا ميكنيم. آيا شما از چنين ذهني خوشتان ميآيد؟! در ذهن بايد جايي براي هرچيز در نظر گرفته شود و سپس هر چيز در جاي خود قرار داده شود. مطالبي كه بطور منظم در ذهن قرار داده ميشوند، به سهولت به ياد ميآيند. محقق بايد با ذهن طبقهبندي شده وارد تحقيق شود. (انتقال به بحث تفصیلی طبقهبندی و طبقهبندی علوم)
تحليل محتوا:
مجموعهاي از كلمات وقتي تبديل به يك واحد اطلاعات ميشوند كه حكم و نسبتي بين آنها برقرار شود. كلماتِ “خدا”، “وجود” و “بينهايت” تا وقتي تبديل به جملة “خدا وجودبينهايت است.” نشدهاند اطلاعاتي را به انسان منتقل نميكنند. كوچكترين واحداطلاعات، يك جمله است. يك جمله ازحداقل دو كلمه كه با يكديگر نسبت داشته باشندتشكيل ميشود، يك موضوع (مبتدا يا نهاد) و يك محمول(خبر يا گزاره) و يك نسبت (بودن يا نبودن).
اصليترين جزء در جمله، جزئي است كه هدف و مقصود از توليد جمله است.گوينده يا نويسنده، در هر جمله نظر به خبر و گزارهاي دارد كه در آن جمله نهفته است و بيان مبتدا براي زمينهسازي است. بنابراين اصليترين جزء در هر جمله، خبرِجمله است اما اين مربوط به يك جمله است، اما مجموعهاي از جملات يعني تعدادي موضوعو خبرهاي راجع به آنها؛ اين جملات براي اينكه مقصودي را برسانند و هدفي را حاصل كنند بايد داراي انسجام و هماهنگي باشند، حلقة اتصال جملات به يكديگر موضوع آنهاست. جملاتِ”خدا وجود بينهايت است پس خدا همه جا هست، چشم قلب بگشا و او را ببين” با يكديگر مرتبطاند و همگي راجع به خدا صحبت مي كنند.
ميزان تكرار يك موضوع در يك متن نشاندهنده ميزان حساسيت مؤلف يا گوينده نسبت به آن موضوع است. با تشخيص موضوعاتي كه دريك مجموعة اطلاعات از آنها صحبت شده است و محاسبه ميزان تكرار آنها ميتوان بهضريب اهميّت اين موضوعات پي برد و جايگاه آنها را در كل متن به دست آورد ( نقشة متن را كشف كرد) و به مقصود مؤلف يا گوينده نزديك شد. مثلاً: در تعريف تحقيق تعبيرات مختلفي ارائه شده است، براي تحليل اين تعريفها و رسيدن به يك مفهوم جامع در تعريف تحقيق، بايد تعاريف را به موضوع ومحمول تجزيه كنيم و رابطه موضوعها را با هم و محمولها را با هم بسنجيم.
در تحليل يك متن بايد موارد زيراستخراج شوند:
۱.جملاتي كه بيانگر نيازي است كه متن براي پاسخگويي به آن است.
۲.جملاتي كه بيانگر هدف مؤلف است.
۳.جملاتي كه زمينهسازي است.
۴.جملاتي كه بدنة مطلب است.
#روششناسی
#روشتألیفمنابعدرسی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تالیف منابع درسی
دانشنامه, روش شناسی
روش تالیف منابع درسی
5 دقیقه خواندن
124
روش تالیف منابع درسی
روش تالیف منابع درسی دانشنامه عبدالحمید واسطی
موضوع بحث:
« تالیف متن آموزشی » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مساله بحث:
متون درسی برای «یادگیری» هستند، برای دستیابی به بهترین حالتِ «یادگیری»، باید چه قالبی داشته باشند؟
پیش فرض ها:
فهم = کشف رابطهها
سطوح فهم و ادراک = هر چه کشف اجزاء و روابط بیشتری در موضوع صورت بگیرد، سطح فهم عمیقتر میشود. (انتقال به جدول سطوح فهم و ادراک)
یادگیری = فهم مطلب بهطوری که بتواند در عمل از آن استفاده کند. (تاثیر نسبتا پایدار در رفتار فراگیرنده بگذارد.)
آموزش و تدریس = زمینهسازی برای فعال شدن تفکر علمآموز، در جهت کشف پاسخ مسائل یک علم (مسائلی که قبلا توسط اندیشمندان پاسخ داده شده است؛ بنابراین آموزش تلاش برای بازتولید پاسخهای علمی است.)
برنامه درسی = تعیین بستههای اطلاعاتی لازم متوازن، برای سطوح مختلف زندگی فردی و جمعیِ فراگیران در یک جامعه.
فرضیه بحث:
۱. متن آموزشی (منبع درسی) = بستهای از اطلاعات در مورد یک علم یا موضوع، که در عین رعایت ساختار علم، متناسب با سطح و گستره نیازهای مخاطب خاص خود میباشد و کمی بالاتر از سطح فهم و درک مخاطب است. (بهطوری که مخاطب در عین فهم قسمتهایی از مطالب، احساس میکند نمیتواند خودآموزی داشته باشد و نیاز به راهنمایی استاد دارد.)
۲. روش تالیف یک متن آموزشی = ارائه بسته اطلاعات درسی، در قالب تفکربرانگیز بهطوری که فراگیر با راهنمایی استاد، بتواند خودش به اطلاعات درس برسد. (بازتولید اطلاعات درس توسط فراگیر)
تبیین بحث:
علم، پاسخگوی نیازهای بشر است و آموزش علم، برای یادگیری و یادگیری برای زندگی است؛ بنابراین در برنامهریزی درسی، رویکرد «نیازمحور» بیشترین تناسب را با هویت «علم» دارد.
از سوی دیگر «علم» محصول فعالیت ساختارمند ذهن و آینهای برای نشاندادن نظام منطقی و قانونمند عالَم است، بنابراین ملاحظه ساختار علم و هستی، در برنامهریزی درسی ضروری است.
از ترکیب دو ملاک ذکر شده، میتوان راهبرد «نیاز-ساخت» را برای تدوین برنامههای درسی و متون آموزشی برگزید؛ و این یعنی: در تدوین محتوای درسی و در تدوین ترکیب واحدهای درسی و در تدوین ترکیب سطوح آموزشی، باید ملاک نیازمحوری در فضای ساختار علم، حاکم باشد. نتیجه مطلب این است که: تدوین اهداف براساس نیازها و تدوین سرفصلها با ملاحظه ساختار علم باید انجام شود.
در جهت دیگر، رشد ذهن و فکر و سطح ادراک انسان، هم تدریجی است و هم خودبخود انجام نمیپذیرد و نیاز به محرک بیرونی دارد لذا راهبرد خودآموزی در فضای علم، به نتیجه نمیرسد و همچنین استفاده از منابع درسی که صِرفاً مصادیق اطلاعات فراگیر را افزایش میدهند (نه سطح تحلیل او را) سبب مخفی ماندن حجم عظیمی از لایههای حقیقت، از فراگیر میشود، لذا متن درسی باید خودآموز و در سطح فکر فراگیر نباشد و از طرف دیگر، بهگونهای نزدیک باشد که با راهنمایی استاد و فرآیند آموزش بتواند به لایهای بالاتر از سطح درک موجود خود پل بزند و ارتقاء یابد.
انتقال اطلاعات بهصورت حافظهای نیز، سبب فهم، یادگیری و کشف روابط میان مفاهیم نمیشود لذا برنامه آموزشی و متون درسی و فرآیند تعلیم و تعلّم (یاددهی-یادگیری) باید بهگونهای تنظیم شود که «تفکر» فراگیر را فعال کند.
در زاویه دیگر، مسائلی که در کتب درسی بررسی میشوند موارد محدودی هستند که بهعنوان مثال ارائه میشوند و در صحنه عملی زندگی، مسائلی که فراگیر با آنها مواجه میشود بسیار گستردهتر و با تفاوتهای زیاد است، لذا فراگیر نیازمند توانایی «تعمیم» است. توانایی تعمیم یعنی با مشاهده و تجربه چند نمونه، بتوان قاعده و قانون حاکم بر آنها را کشف کرد و به دیگر نمونههای تجربهنشده سرایت داد. چنین توانایی نیازمند فعالسازی «تفکر» است.
روش آموزش «پنجبُعدی» میتواند راهبرد موثری برای تالیف متون درسی باشد. روش آموزش پنج بُعدی، ترکیب پنج فرآیند زیر است: فرآیند حل مساله، بارش فکری و بررسی تحلیلی، مطالعه تطبیقی، بررسی کاربردی، بررسی انتقادی. (انتقال به بحث تفصیلی)
براساس این روش، مولف با طرح یک مساله که دغدغه و کنجکاوی فراگیر را برانگیزد درس را شروع میکند؛ از فراگیر میخواهد به آن پاسخ دهد؛ برخی مفاهیم لازم برای حرکت بهسمت پاسخ را در اختیار او میگذارد (حداقل لازم). در مرحله دوم، از او میخواهد پاسخهای دیگرانی را پیدا کند و پاسخ خود را با آنها مقایسه کند و نقاط اشتراک و اختلاف را بیابد و علت اختلاف را کشف کند؛ در مرحله سوم، از او میخواهد تا تاثیر پاسخش را در عمل پیدا کند و آثار آن را بررسی نماید و در مرحله آخر، از او میخواهد تا راه بهینهسازی پاسخ خودش و کشف نقاط ضعف پاسخهای دیگر را پیدا کند.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
برای رسیدن به یک تالیف مطلوب، جدول زیر باید پر شود:
ردیف
شاخص ارزیابی
تایید
نیازهایی که سبب شده است این برنامه طراحی شود، ذکر شده است.
عباراتِ بیانگر نیازها، واضح و قابل درک است.
جوانب مختلف نیازها، دیده شده است. نیازهای فردی+ اجتماعی+ بینالمللی+ نیازهای خودِ علم+ سه حیطه شناختی، روانی و مهارتی (جامعیت و مانعیت فهرست نیازها)
جوانب مختلف نیازها بهروشنی تفکیک شده است.
نیازها، واقعبینانه تنظیم شدهاند. (واقعبینی در توان و موقعیت افراد+ فضای اجتماعی و بینالمللی+ ظرفیت علم موردنظر+ نقشه برنامه کلان آموزشی)
نیازها، ناظر به وضعیت فعلی و حداقل یک دهه آینده میباشند.
نیازها منطبق با ارزشها و اهداف کلان زندگی هستند. (مثلا شاخصهای انسان مطلوب)
ربط نیازها با علائق عمومی مخاطبین برنامه دیده شده است.
اهداف ذکر شده منطبق با اسناد بالادستی مثل چشمانداز و سیاستهای کلی میباشد.
اهداف، منطبق با ساختار دانش مورد نظر میباشد.
کارکردهای محتواها تصریح شده است.
شاخص اعتبار علمی محتواها ارائه شده است.
به قابلیت یادگیری محتواها دقیقا توجه شده است.
به دستیابی به ایدههای اصلی و مولّد در علم مورد نظر توجه شده است.
کلیه زیرساختهای مفهومی و روشی برای تولید علم در سطح بالاتر دیده شده است.
ارتباط عمودی محتوا با محتواهای مرتبط برقرار است. (روابط علّی معلولی)
ارتباط افقی محتوا با محتواهای مرتبط برقرار است. (روابط تلازمی)
انعطافپذیری در سازماندهی محتوا و اجرای آن دیده شده است.
سازماندهی محتوا، توانایی «تحلیل مفاهیم» ایجاد میکند.
توانایی «کاربردی سازی مفاهیم» ایجاد میکند.
توانایی «ترکیب مفاهیم و بازتولید نظریات» را ایجاد میکند.
توانایی «استدلال و نقادی» ایجاد میکند.
این موضوع در کارگاه آموزشی یک واحدی (۱۶ ساعت) قابل ارائه است.
ثبت نام کارگاه روش تالیف متون آموزشی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
آموزش ، آموزش پنج بُعدی ، آموزش فعال ، برنامه ریزی درسی ، متون درسی ، منابع آموزشی ، روششناسی تالیف
برچسب #آموزش #آموزش پنج بُعدی #آموزش فعال #برنامه ریزی درسی #تعلیم #روش تالیف منابع درسی #روششناسی تالیف #متن #متن آموزشی #متون درسی #منابع آموزشی #منابع درسی
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشفرضیهپردازی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش فرضیه پردازی
دانشنامه, روش شناسی
روش فرضیه پردازی
6 دقیقه خواندن
124
روش فرضیه پردازی
روش فرضیه پردازی دانشنامه عبدالحمید واسطی
موضوع بحث:
« فرضیه » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مساله بحث:
چگونه میتوان با جمعآوری شواهد و قرائن، حدس روشمندی را برای پاسخ مساله مورد نظر ایجاد کرد؟
پیش فرض ها:
.
فرضیه بحث:
۱. فرضيّه = احتمالي كه پس از تجزيه و تحليل اطلاعات، نسبت به راهحل و پاسخ سؤال به ذهن ميرسد و بیانگر رابطه بین حداقل یک دو متغیر است (موضوع، محمول – متغیر مستقل، متغیر وابسته – مقدم، تالی)؛ و سهم هر یک از متغیرها در موضوع مورد نظر تعیین میکند.
۲. در فرضیهسازی، ابتدا با استفاده از ابزار الگوریتمها تمام احتمالات ممکن تشخیص داده میشود و سپس با برآيندگیری از شواهد و قرائن، احتمال برتر انتخاب میشود و سپس بهصورت جملهای خبری که در آن نوع رابطه میان حداقل دو متغیر تعیین شده است، عرضه میشود.
۳. روشهای تحقیق، در واقع روش تولید فرضیهها و روش آزمون فرضیهها هستند.
تبیین بحث:
فرضيه يك الگوي اوليّه از نتيجه نهايي است؛ فرضیهها صِرفا توصیفگر نیستند بلکه در مقام «تبیین» هستند؛ فرضيهسازي داراي محوری اصلي است كه عبارت است از:
«تشخیص احتمال برتر از میان تمام احتمالات ممكن براي حل مشكل»
یعني تعيين عناصر و ارتباطاتي كه قابليت دارند وضعيت موجود را به وضعيت مطلوب برسانند؟ براي رسيدن به پاسخ اين سؤال بايد مراحل زيرانجام شود:
(البته پس از انجام مراحل تحلیل اطلاعات و کشف متغیرهای مرتبط با مساله و نوع رابطه بین آنها)
۱. تعیین تمام احتمالات ممکن ارتباطی میان متغیرهای مرتبط با مساله (انتقال به چهل اصل خلاقیت – TRIZ)
۲. تعيين حداقل عناصر و ارتباطاتي كه نميتوان از آنها صرف نظر كرد.(شاخص پايه)
۳. تعیین متغیری که به نظر بیشترین تاثیر را در نتیجه نهایی دارد.(مرکز ثقل و هسته مرکزی)
۴. تغیین متغیری که به نظر ، شروع فرآیند از او میباشد. (نقطه شروع)
۵. تعيين عناصر و ارتباطاتي كه بايدحذف شوند(موانع و نقاط بحران)
۶. تعیین جهت جریان با وصل کردن نقطه شروع به مرکز ثقل و از مرکز ثقل به سمت خروجی مورد نیاز بهطوری که در این مسیر به نقاط بحران برخورد نکند.
۷. تعیین کمیت، کیفیت، زمان، مکان، شرایط و زمینه برای «بهینه شدن جریان ایجاد شده»
۸. پاسخ دادن به سوال زير در قالب یک جمله خبری:
به نظر ميآيد چه چيز، توسط چه عاملی، تحت چه شرايطي، در چه زمان و مكاني و چگونه بايد انجام شود تا نياز برطرف شود و هدف حاصل شود؟
فرضيهاي قابل اعتنا است كه اولاً پس از تجزيه و تحليل اطلاعات باشد و ثانياً مراحل فوق را طي كند، بنابراين تشابه كلمة “فرضيه” با كلمة “فرض” كه به معني امري خيالي است نبايد سبب شود تا انسان هر حدس و گماني را فرضيه بپندارد. حدسها، ابتكارها، خلاقيتها فرضيه نيستند بلكه ميتوانند منشاء فرضيهاي بشوند يعني يك حدس، ميتواند سبب توجّه ذهن به عنصر جديد و يا ارتباط جديدي بين عناصر شود كه پس از بررسيهاي سهگانة فوق، احتمال جديدي براي حل مشكل بهدست آيد.
براي اينكه روند فرضيهسازي و محاسبة تمام احتمالات ممكن بهصورت دقيق و آگاهانه انجام شود بايد از روش “الگوريتمسازي” استفاده شود؛ همچنین میتوان از عملكردي به نام “طوفان ذهني” نیز کمک گرفت؛ یعنی افرادي با سنين مختلف و ديدگاههاي مختلف بههمراه افراد متخصص دور هم جمع ميشوند، موضوع و مشكل مطرح ميشود، هر كس هر آنچه را كه به ذهنش خطور ميكند بازگو ميكند. در برخي موارد گفتههاي افراد سبب ايجاد جرقهاي در ذهن متخصصين ميشود و با پيگيري حدسي كه زدهاند فرضيهاي را ارائه ميكنند.
برای کشف متغیرها و روابطی که احتمال دارد از دید مخفی شده باشند، راهکارهای عملیاتی زیر در «فرآیند حلمساله» و «فرآيند خلاقیت» پیشنهاد شده است:
(محورهای زیر از كتاب “۱۰۱تكنيك حل خلاق مساله”، جيمز هيگينز، ترجمه دكتر محمود احمدپوردارياني اخذ شده است)
براي تحليل محيط و شناسايي مساله ميتوان از روشهاي زير استفاده كرد:
مقايسة محيط مورد نظر با محيطها و مسائل ديگر
توجه و حساسيت نسبت به علائمِ ضعيف و بهظاهر بياهميت
فرض محيطهاي برتر و جديدو مقايسه با وضعيتي آرماني
پُر كردنِ چكليستها
طوفان فكري معكوس(در وضعيت بهظاهرخوب بهدنبال مسالهتراشي باشيم نه راه حل)
اهميت به نظرخواهي و پيشنهادات وشكاياتِ ديگران
ايفاي نقش(خود را بهجاي فرد يا محيط ديگر بگذاريم و از دريچة اوبه خود نگاه كنيم)
طرح سوالِ “چه تفاوتي نسبت به قبل پديد آمده است؟”
طرح مساله با فرد ديگر و بررسي واكنش او
تهية نموداري از كليّة علل احتمالي(شروع از علل ساده به سوي علل پيچيده)
نوشتن مساله بهصورتهاي مختلف و ديدهاي متفاوت
عصارهگيري از مساله(ابتدا فقط اجزاء بسيار مهم آن را بنويسيد و كمكم گسترش دهيدتا تمام حيطهها را در بر بگيرد؛ اين عمل با طرح “چراهاي متوالي” و”چيستهاي متوالي” انجام ميگيرد يعني بعد از هر پاسخ به يك سوال، يك”چرا” و يك “چيست” براي همان پاسخ مطرح كنيد و دوباره پاسخ دهيد.)،
نمودار “چرا_چرا” را رسم كنيد(طرح يك چرا براي اصل مساله و فهرست كردن علل احتمالي، سپس طرح چرا براي هر يك از علل)
مساله را با فعل ومفعولي بهصورت مصدري بنويسيد.(مثلا: “بهينهسازيِ اطلاعات و قابليتهاي اساتيدِ معارف بهمنظور تقويت گرايشات ديني دانشجويان”).
براي حركت بهسوي حلمساله و دستيابي به پاسخ ميتوان از روشهاي زير استفاده كرد:
هرچه را دربارة مساله ميدانيد بنويسيد(ظن و گمانها، قرائن و شواهد، اطلاعات پراكنده و احتمالي)
بررسي اطلاعات نوشته شده براي دستيابي به الگويي كه ارتباط دهندة اين اطلاعات است
مقايسه و تشبيه موضوع با نمونهيي كه در طبيعت وجوددارد (مثلا آسانسازي استخراج سنگ از معادن از مشكلات عمدة معدنداران است، باتداعيِ ذهنييي كه بين شيوة طعمهخوردن ملخ و بيرون كشيدن سنگ از معدن انجام شددستگاه استخراجي با چنگكهاي مخصوصي طراحي شد)
راهحلهاي گذشته و ديگران تحليل شود كه چرا موفق بوده يا نبوده است؟،
برشمردن صفاتِ موضوع و دستهبندي آنها وتغيير دادنِ يكبهيك آنها با استفاده از آزمون و خطا و تحليلِ نتيجه
برشمردن موضوعات مرتبط با موضوعِ اصلي و انجام مراحلي كه در برشمردن صفات ذكر شد
رديابي مساله تا رسيدن به سرچشمه و نقطه آغازين(مثلا: چرم/ دباغي/ حيوان/ دامداري/ زمين/…) و تغيير دادن هر يك از حلقهها و بررسي اثر و نتيجة تغيير
معكوس كردنِ مساله (متضاد مساله را طرح كنيد و براي آن راه حل بدهيد. مثلا: مساله اصلي دستيابي به شيوة بهبودِ محصول است، آن را به ضدش تبديل ميكنيم، صورت مساله ميشود: دستيابي به شيوه خرابتر كردنِ محصول)
دربارة مساله و موارد مرتبط سوالِ “چه ميشود اگر…؟” را مطرح كنيد(بررسي پيامدهاي تمام احتمالات ممكن)
مساله را يك سطح به عقب ببريد و به كلي شدن نزديك كنيد (مثلا: بهدنبال راه كاهش پرسنل هستيم، آنرا تبديل به “راه صرفهجويي در نيرو” كنيم)
با كساني كه پيشنهادات شما را دائم رد ميكنند جلسه داشته باشيد و از نقدهاي آنها ايده بگيريد
جريان برخورد خود با مساله و تلاش براي حل آن را بهصورت يك داستان و سناريو بنويسيد
از نمودارها و ماتريسها براي احاطه بر جوانب موضوع استفاده كنيد.
بالخصوص در مواردي كه گفتههاي افراد مربوط به يك فعّاليت در چرخة هستي باشد. ساخت هليكوپتر و هواپيما از روي حركت پشه و مگس، يا تلاش براي دستيابي به آمپولهاي بدون درد از روي نحوة نيشزدن پشه، نمونههايي از اين مطلب هستند. قاعدة اينگونه تفكّر در قرآن آمده است: “فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَهَْْ أَخِيهِ”۱
“قابيل متحير شد كه با جسد برادر چه كند؟ خداوند كلاغي را فرستاد تا در برابر ديدگان او طعمه و غذاي خود را در زمين پنهان نمايد تا به او بفهماند كه چگونه بايد جسد برادرش را دفن كند.” علامه طباطبايي رحمه الله عليه در تفسير اين آيه ميفرمايند:
“نظام هستي، نظامي است كه قابليت دارد به انسان آموزش بدهد. انسان بهوسيلة ارتباط برقرار كردن با اجزاء و عناصر هستي، آنچه براي اهداف زندگي خود نياز دارد را ميتواندبيآموزد.”
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
فرضیهپرداز باید از روشهای موضوعشناسی و مسالهشناسی و تولید شبکه مسائل و شبیهسازی واقعیتها، و فرآیندهای خلاقیت، بیشترین بهره را بگیرد.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
روششناسی ، روش تحقیق، مدلسازی، الگوریتمسازی
برچسب #حل مساله #فرضیه شناسی #موضوع شناسی
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#الگوریتماجتهادوتولیدعلمدینی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > الگوریتم اجتهاد و تولید علم دینی
دانشنامه, روش شناسی
الگوریتم اجتهاد و تولید علم دینی
12 دقیقه خواندن
125
الگوریتم اجتهاد و تولید علم دینی
الگوریتم اجتهاد دانشنامه عبدالحمید واسطی
موضوع بحث:
« اجتهاد سیستمی » چیست؟ چرا لازم است و چگونه انجام میشود؟ (اجتهاد تمدنساز)
مساله بحث:
برای دستیابی مُوجَّه به نظر خداوند در مورد فرآیندهای مورد نیاز در زندگی، در مقیاس کلان (نه تکلیف فردی در برابر موضوعات) چه باید کرد؟
پیش فرض ها:
فهم دین، نیازمند ضوابط علمی است و هر فهمی از آیات و روایات، معتبر نیست.
این ضوابط در علم اصول فقه، فقه، فقهالحدیث، تفسیر و علم رجال ارائه شده است.
این بحث در دستگاه فکری «اصولی» مورد بررسی قرار میگیرد و مبانی اصولیین شیعه بر آن حاکم است. (جدول تفاوت مبانی مکاتب فقهی)
فرضیه بحث:
۱. اجتهاد سیستمی = به کارگیری تمام تلاش معرفتی برای کشف نظر خداوند در پاسخ به نیازهای خرد و کلان جامعه و تولید مدلها و سیستمهای مورد نیاز بشر، از منابع دین با روش «اجتهاد جواهری»۱بعلاوه «منطق فرآیندها» (انتقال به صفحه الگوریتم اجتهاد + انتقال به بحث منطق فرآیندها)
۲. شبکهسازی از گزارههای دین در مورد یک موضوع، با استفاده از اجتهاد سیستمی (منطق فرآيندها)، موجب تولید «نظریه» و «مدل» دینی در آن موضوع میشود. (انتقال به صفحه توضیح علم دینی)
۳. برای اجتهاد سیستمی، باید روابط بین گزارههای مربوط به یک موضوع، در قالب ورودی، خروجی و پردازش (تعیین نقطه شروع، مرکز ثقل فرآیند، مسیر حرکت قدمبهقدم، نقاط بحران و نقطه پایان و فرآیند بازخوردگیری) کشف و شبیهسازی شوند. (انتقال به صفحه توضیح مدلسازی)
تبیین بحث:
از آنجایی که هستی شبکهای است (انتقال به تحلیل مفهوم شبکه هستی)،موقعیت و مختصات تمام پدیدهها و موضوعات، در برآیند روابط آنها با کلان هستی باید محاسبه شود؛ و از آنجایی که تشریع مطابق تکوین و تجلی تکوین است وقتی بخواهیم نظر خداوند در مورد یک موضوع را بدانیم باید موقعیت آن موضوع در مجموعه گزارههای دین محاسبه و تشخیص داده شود. (انتقال به بحث نگرش سیستمی به دین)
محورهای این محاسبه به صورت زیر است:
ورودی سیستم: شبکه مسائل و موضوعات زندگی، شبکه مسائل علوم انسانی
محیط سیستم: شبکه هستی
فرآيندهای پایة سیستم: ساختارها و قوانین هستی، عقل و فطرت
دادهها و منابع اطلاعات: شبکه گزارههای دین
مرزهای سیستم: شبکه اهداف، چهارچوبها و ارزشهای بنیادین دین
فرآیند کشف و تحلیل اطلاعات: منطق فهم دین و الگوریتم اجتهادجواهری
ابعاد سیستم: مفهوم گسترش یافتة «حُکم» از ما یطلبه الشارع، به ما صدر عن الشارع لتنظیم الحیاه و مفهوم گسترش یافتة «موضوع» از فعل جوارحی مکلف واحد به کلیه شؤون زندگی (خرد و کلان)
ابزار تحلیل مفهومی: منطق فرآیندیابی در تحلیل
ابزارگسترش دامنه مفهوم: منطق فقه تفریعی در تطبیق
منطق مدلسازی در ترکیب: علل اربع+مقولات عشر+ فرمول حرکت= ابزار ترکیب متغیرها
ابزار جستجو: ماتریس کلیدواژهها
ابزار کشف متغیرهاو روابط و جمع دلالی: جدول تحلیل گزارهای
خروجی: ترجمه گزارة دین به زبان فرضیه علمی و استخراج راهبرد
ابزار کشف دامنه و بُرد نظریه و آزمون انسجام بیرونی: موقعیتیابی فرضیه در الگوی پیشرفت و نقشه تمدنی
تصویر زیر نمایی از مدل اجتهاد سیستمی است:
در اجتهاد سیستمی موارد زیر باید مورد توجه قرار گیرد:
.۱مسالهشناسی و موضوعشناسی (موضوعات عرفی، تخصصی، فردی، جمعی)
.۲حکمشناسی (تکلیفی الزامی، تکلیفی استحبابی، وضعی، ارشادی)
.۳مقیاس کلان (خانواده، سازمان، محله، شهر،کشور، بینالملل، تمدنی)
.۴الزامات قطعی موضوعات و احکام (دلالتهای تضمنی و التزامی و مقدمات و شرایط لازم برای تحقق آنها)
.۵شبکه گزارههای دین (عرضه بر قرآن و روایات محکمات برای نسبتسنجی و ایجاد انسجام درونی)
.۶تنظیم براساس منطق سیستمسازی
.۷شرایط فعال کردن و پیادهسازی حکم (برای تعیین حکم اولی یا حکم ثانوی)
توضیح: سيستم يا شبكه، مجموعهاي از عناصر است كه با يكديگرارتباط برقرار ميكنند و براي تحقّق يك هدف در تلاشاند. در هر شبكه، تغيير هر جزءبر ديگر اجزاء و بر كلّ، تأثير دارد و هيچيك از عناصر، اثري مستقل و جدا ازمجموعه نميگذارند و نميپذيرند.
مولّفههاي اصلي سيستم يا شبكه عبارتند از: اجزاء و عناصر(متغيّرها)، روابط بين اجزاء، هدف، مرز سيستم و محيط سيستم(تفكيك بين عوامل خارج از سيستم و عوامل داخلي آن)، جريان سيستم(نحوة فعاليّت متغيّرهاي داخلي و خارجي براي رسيدن به هدف سيستم)، بازخورد(بررسي نتايج بهدست آمده از جريان سيستم و اصلاح نقاط نامناسب و بهينهسازي جريان، و اعمال دوبارة آن به سيستم)، پايداري سيستم(ميزان قابليت مقابله يا انعطاف سيستم در برابر تغييرات احتمالي)
متغيّرها و روابط بین آنها که فرآیند سیستم را میسازد مهمترین عناصر سیستم هستند و نحوه کشف آنها (بالخصوص مشخصات روابط بین آنها) منطق فرآیندها را شکل میدهد.
راه نفوذ ما به موضوعات از طريق آثار و خصوصيات آنهاست. ذهن قدرت درك مستقيم جوهرة اشياء راندارد و بايد از طريق ادراك آثار و خصوصيات آن پي به سرمنشاء ببرد. آثار اشياء وموضوعات هستند كه سبب رفع نياز ما و حل مشكل ميشوند، ارتباط ما با آنها به خاطراستفاده از كاركرد آنهاست. آثار و كاركردهاي موضوعات قابل تغيير هستند، ميتوانآنها را از بين برد يا تقويت و تشديد كرد يا اثري ديگر را بر موضوع بار كرد؛موضوعات با يكديگر و با اجزاء دروني خود فعل و انفعال دارند(اثرميگذارند و اثر ميپذيرند)؛با برقرار كردن ارتباط بين موضوع مورد نظر و موضوعي با اثري ديگر (يا ارتباط با جزئي ديگر) ميتوان شيء مورد نظر را تحت تأثير قرار داد و كاركردهاي آن را تغيير داد(فعّالسازي).
متغيّرها،عوامل تأثيرگذار و تأثيرپذير در مجموعة سيستم هستند (آنچه قابليّت تغييردادن ياتغييرپذيري دارد و با تغيير آن تغييراتي در وضعيّت موضوعِ مورد نظر بهوجود خواهدآمد). متغيّرها انواع و مراتبي دارند كه عبارتند از:
متغيّرهاي دروني (آنچه در درون موضوع است و ميتواند به سبب عواملي تغيير پذيرد و باعث تغيير موضوع شود)،متغيّرهاي بيروني(عواملي كه از خارج از موضوع بر موضوع و اجزاء آن تأثير ميگذارندو سبب تغييري در آن ميشوند)
متغيّرهاي مثبت (عواملي كه تغيير مطلوب و هماهنگ با هدف ما ايجاد ميكنند)، متغيّرهاي منفي (عواملي كه تغييرات نامطلوب و زيانآور ايجاد ميكنند)
متغيّرهاي تشديد كننده(عواملي كه سبب ازدياد اثري در موضوع ميشوند)، متغيّرهاي تضعيفكننده(عواملي كه سبب كاهش اثري در موضوع ميشوند)
متغيّر اصلي یا مرکزی(عاملي كه بيشترين تأثير را براي رسيدن به هدف دارد)،متغيّرهاي كمكي و جانبي (عواملي كه زمينهساز و تقويتكنندة جريان اصلي هستند)
متغيّرهاي نياز(عواملي كه براي رسيدن به مطلوب بايد نيرو و امكانات دريافت كنند)،متغيّرهاي نيرو (عواملي كه امكانات لازم را براي رفع نياز دارند)
متغيّرهاي كلان (عواملي كه بر طيف گستردهاي از موضوعات تأثير ميگذارند)،متغيّرهاي جزء (عواملي كه بر يك مورد يا بخشي از آن تأثيرگذار هستند)
متغيّرهاي كوتاهمدت، بلندمدت
متغيّر حداقلّي(عاملي كه كمترين تأثيرگذاري يا تأثيرپذيري را دارد)،متغيّر حداكثري (عاملي كه بيشترين تأثيرگذاري يا تأثيرپذيري را دارد)
متغيّر كنترلي(عامليكه هنگام نياز وارد جريان ميشود و مشكل را مهار ميسازد)
متغيّر زمان، مكان
متغيّر كميّت، كيفيّت
متغيّر اولويّت (عاملي كه نسبت به عوامل ديگر تأثير خود را زودتر و يا عميقتر ميگذارد و سپس ديگرمتغيّرها مُجاز به اثرگذاري يا اثرپذيري هستند)
متغيّر لايه و عمق(در چه لايه و عمقي اين تأثير انجام ميشود؟)
متغيّر جهت (در چه جهت و زاويهاي تأثيرگذاري يا تأثيرپذيري انجام ميشود؟)
متغيّرهاي همراه(عواملي كه بايد همراه هم باشند تا تأثيرگذاري يا تأثيرپذيري انجام شود)
با مشاهدة دقيق و جامع از فعل و انفعالات جاري در هستي ميتوان متغيّرهاي ديگري رانيز به اين فهرست افزود.
اصلیترین هدف در بحث سیستمها، تعیین رفتار سيستم است يعني چگونگي فعاليت متغيّرهاي آن براي رسيدن به هدف سيستم.
برای تشخیص رفتار سیستم باید تحليل سيستم صورت پذیرد يعني بررسي يك سيستم به هدف حلّ نارسايي و مشكل، يا به هدف ارتقاء وضعيت و رساندن به موقعيت بهتر. در تحليل سيستمي بهدنبال تجزية سيستم به عوامل تشكيلدهندة آن و روابط بين آنها و بررسي ميزان فعلوانفعال بين اجزاء و دستيابي به ميزان موفقيّت اين تعاملات در تأمين هدف سيستم هستيم.
اجتهاد سیستمی یعنی در مورد هر مساله و موضوعی که میخواهیم نظر دین را در مورد آن بهدست آوریم باید تعیین کنیم که در گزارههای دین، چه متغیرهایی با چه خصوصیات و روابطی با یکدیگر ترکیب شدهاند تا برآیندی در موضوع مورد بحث بهدست آید.
اجتهاد سیستمی، به زبان فقهی، «جمع دلالیِ» ادله معتبر عقلی و نقلی براساس منطق سیستمهاست؛ یعنی تعیین این که ادله مختلف مرتبط با یک موضوع، هر کدام ناظر به کدام بُعد از ابعاد سیستمی هستند که موضوع مورد نظر به آن ارتباط دارد؛ آیا تعیین اهداف هستند یا تعیین اجزاء یا تعیین زاویه دید یا تعیین زمینه تحقق یا شرایط مورد نیاز، یا نقطه شروع، یا مرکز ثقل، یا مراحل، یا نقاط بحران و خلل و موانع، یا انواع نتایج خروجی عملی، یا شاخص ارزیابی، یا کیفیت بهبود و اصلاح.
مثال مهم: در دو فضا، نمونهای را بررسی کنیم: سیستم عبادی اسلام/ مدل «صلوه» ؛ و سیستم حقوقی اسلام(معاملات)/ مدل «اجارات» (خدمات) ؛ توضیح:
«نماز» با خصوصیاتی که مسلمانان میخوانند، مدلی از عبادت است که با تمام جزئیات و شرایط در دین ارائه شده است؛ دیدنِ «نماز» بهعنوان یک مدل، یعنی تشخیص فرآیندی در نماز که ورودیای را به خروجیای تبدیل میکند؛ بنابراین برای رسیدن به نتیجه، باید ورودیها، خروجی و فرآیند تبدیل (زمینه، نقطه شروع، نقطه مرکزی، مراحل، نقاط بحران) از گزارههای دین بهدست آیند. اگر مجموعه احکام فقهی مربوط به نماز را کنار هم بگذاریم خواهیم دید که مدلی به صورت زیر داریم:
ورودیهای سیستم = انسان(بدن، ذهن و فکر، قلب و روح) با تمام لوازم و ملزومات، محیط، زندگی، سرنوشت، ماوراء، کمال، نیروهای مثبت و نیروهای منفی در هستی، دیگر انسانها (در محیط خانواده، محیط کار، محیط شهر، محیط بینالملل)، گذشته و آینده، قوانین طبیعی جسمی، فکری و روحی، مشکلات و بحرانهای انسانی، قوانین و مدلها و سیستمهای دیگر دینی.
خروجیهای سیستم = (اهداف، آثار و نتایجی که توسط نماز کامل ایجاد میشوند)= تمرکز فکری و روحی، فعال شدن احساس حضور خدا و معنادارشدن سطحی عمیقتر از حیات، اتصال به آگاهی جامع الهی، جذب نیروهای مثبت و نورانی و افزایش نیرو و انرژی روحی، دفع نیروهای منفی و ارتقاء در درجه خلوص ادراکات و معرفتها، آرامش و بهداشت معنوی فردی و جمعی، همسو شدن کلیه نیروهای روحی با نیروهای جاری در هستی در کل زمین، از بین رفتن آثار منفی عملکردهای قبلی، تعمیق فهم و احساس از دیگر دستورات الهی برای حرکت در زندگی دنیا و عبور به سوی ابدیت.
فرآیند پردازش/ تعیین مرزهای سیستم= تمام افراد انسان اعم از مرد و زن بالغ و کودکانی که به تشخیص رسیدهاند، در تمام مکانها و در تمام زمانها و در هر شرایط، تا آخر عمر
فرآیند پردازش/ تعیین زمینهساز اولیه = طهارت بدن و لباس + وضوء + تعیین قبله و رو به قبله ایستادن + تشخیص زمان + طهارت مکان سجده + آرامش بدن و قرار گرفتن در موقعیت مراقبه و دوری از خوردن و آشامیدن و حرکتکردن و حرف زدن
فرآیند پردازش/ تعیین نقطه شروع = اذان و اقامه + نیت + قیام + تکبیر (که در هر کدام کمیت و کیفیت ظاهری و باطنی آن ذکر شده است)
فرآیند پردازش/ تعیین مراحل فرآیند = قرائت + رکوع + سجود + تشهد + سلام (که در هر کدام کمیت و کیفیت ظاهری و باطنی آن ذکر شده است)
فرآیند پردازش/ تعیین مرکز ثقل = توجه به خداوند و فهم اینکه چه میکند و چه میگوید
فرآیند پردازش/ تعیین نقاط بحران = کلیه رفتارهای منجر به شک یا منجر به بطلان نماز (اَحکام خلل در نماز، چه نماز فُرادی و چه نماز جماعت و چه نمازهای جمعیتی مانند نماز عیدفطر یا نماز جمعه)
فرآیند پردازش/ بازخورد در سیستم = کلیه احکام مربوط به رفع نقص و شک در نماز
متغیرهای تقویت و تشدید کننده = کلیه مستحبات نماز (در کلیه انواع نماز)
متغیرهای تضعیفکننده و بازدارنده = کلیه مکروهات در نماز (در کلیه انواع نماز)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. براساس اجتهاد سیستمی، در تعریف مسائل، نیازها و موضوعات، باید کلیه متغیرها، مولفهها، عناصر و اجزاء مرتبط و احتمالا مرتبط با مساله، استخراج شود و به صورت شبکه مسائل درآید. (شناسایی تمام فروعات احتمالی مساله در کلیه ابعاد و زمینههای دین اعم از ابواب فقه، اخلاق،معارف و اهداف دین)
۲. براساس اجتهاد سیستمی، در استخراج پاسخ به مساله، ابتدا باید شبکه کلیدواژههای حداکثری از مفاهیم احتمالا مرتبط با مساله تولید شود تا به تعبیر اصولیین ،یاس عن الفحص حاصل شود (میدان معنایی حداکثری)؛
۳. پس از دستیابی به گزارههای حداکثری، اعتباریابی سندی صورت پذیرد؛ سپس تکتک گزارههای معتبر،به «موضوع + محمول + نسبت» تجزیه شوند؛ سپس مقولهبندی شوند (مرتبسازی یکبار براساس موضوع، یکبار براساس محمول و یکبار براساس نسبت انجام شود تا تشابهها و تمایزها پدیدار شوند)
۴. براساس اجتهاد سیستمی، باید کلیه معانی احتمالی موجّه از هر گزاره براساس قواعد معناشناسی، استخراج شود + تمام قرائن محتمل در مورد این مساله و موضوع، استقراء شود (از قرائن زیرساختی مانند اهداف دین و قواعد کلان حقوقی، اخلاقی معرفتی، گرفته تا قرائن مربوط به آن باب خاص فقهی، و قرائن مربوط به فضای خاص آن مساله مانند شان نزول، و قرائن مربوط به ادبیات گفتاری)
۵. براساس اجتهاد سیستمی، برای دستیابی به پاسخ نهایی از میان محتملات فوقالذکر، باید از منطق فرآیندها و مدلسازی مدد جست؛ یعنی مجموعه گزارههای بهدست آمده با معانی محتمل را در یک مدل کاربردی، که دارای ورودی، خروجی، پردازش و مراحل پردازش است، در کنار هم قرار داد تا معلوم شود هر کدام از این گزارهها، در چه قسمتی میتوانند ایفای نقش داشته باشند.
انتقال به دو بحث مهم «وضع الفاظ برای روح معنا» و «نظریه خطابات قانونیه» که از زیرساختهای نظری اجتهاد سیستمی هستند.
انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
دینشناسی ، علم دینی ، تمدنسازی اسلام ، موجهسازی اطلاعات ، منطق فهم دین ، الگوریتم اجتهاد ، اجتهاد سیستمی
۱. اجتهاد جواهری، عنوانی است برای یک مکتب فقهی که تعیین روش اجتهاد و فرآیند فهم دین در آن، توسط فقیه بینظیر آیتالله حاج شیخ محمدحسن نجفی، در کتاب ۴۳ جلدی «جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام» در کلیه ابواب فقهی، ارائه شده است. هر مکتب علمی، دستگاه فکریای شامل مبانی، منابع و روشهاست، که براساس آنها مسالهشناسی و تحلیل اطلاعات و مدلسازی صورت میپذیرد.
در مکتب اجتهاد جواهری، مسالهشناسی و حکمشناسی با ضوابط علمی انجام میشود بدین صورت که: در مسالهشناسی، تشخیص سنخ مساله و تحلیل مفهومی عقلی آن و کشف الزامات عقلی و عرفی آن و رابطه آن با شبکه مسائل فقهی سنجیده میشود و در حکمشناسی، تشخیص اصل اولیه عقلانی و عرفی قطعی و مراجعه به آیات و سپس روایات (پس از کشف هر روایتی که محتملا به موضوع مربوط باشد در کل منابع روایی، و اعتبارسنجی سندی آنها ) صورت میپذیرد؛ سپس به کشف معنی ادله و مراد جدی شارع پرداخته میشود و فهمها باید مستند به قواعد و قرائن ادبی، تفسیری، تاریخی، عرفی، عقلی، رجالی باشد و هر استظهاری مورد پذیرش نیست؛در مرحله بعد که مرکز ثقل اجتهاد جواهری است «نسبت سنجی» میان ادله و قرائن عقلی و عرفی قطعی است که موقعیت هر آیه و روایت در رابطه با موضوع بهدست آید و برآیند ادله، فتوای مجتهد خواهد شد. (برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب «آشنایی با فقه جواهری،تالیف عبدالله امیدیفر، نشر دانشگاه قم)
برچسب #اجتهاد #اجتهاد سیستمی #الگوریتم اجتهاد #سیستم #سیستم شناسی
دانشنامه, روش شناسی
#کرسیهاینظریهپردازی
#علمدینی
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > علم دینی
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
علم دینی
15 دقیقه خواندن
302
علم دینی
علم دینی دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست مطالب
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
جوهره علم دینی و اشاره به مرکز ثقل قرائتهای مختلف در علم دینی
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«علم دینی» چیست؟ چرا و چگونه؟ (اسلاید ) + ( مقاله ) + ( نمونه جدول تحلیل نظریه علم دینی)
مسأله بحث
آیا میتوان براساس گزارههای دین، دستگاه علمی در موضوعات تجربی تولید کرد؟ و آیا میتوان جامعهسازی و تمدنسازی کرد؟ چگونه؟
پیش فرضها
پارادایم شبکهای حاکم بر بحث است.
هویت دین برنامهساز و راهبردساز است. (براساس نگرش سیستمی به دین)
قلمرو دین حداکثری است و کلیه ابعاد زندگی را در بر میگیرد. (انتقال به بحث دین حداکثری)
فرضیه بحث
۱. علم دینی = نظر ابراز شده خداوند به بشر در مورد موضوعات و مسائل هستی، در قالب وحی.
یا به تعبیر دیگر، علم دینی = بستههای موضوعی فرآيندمحور و انسجام یافته از گزارههای وحیانی. (انتقال به بحث مدلسازی برای ایجاد انسجام)
۲. عقلانیت جمعی بشر برای تدبیر زندگی فردی و جمعی و جهانی، لازم است ولی کافی نیست و نیاز به علم وحیانی وجود دارد. (انتقال به مبانی معرفتشناسانه)
۳. یافتههای عقل برهانی و تجربه قطعی، کاشف از تکوین که محصول حکمت الهی است میباشند(کاشف از فعل خداوند در هستی) و مورد تایید دین هستند ولی از جنس «علم دینی» نیستند. (نقد نظریه آیتالله جوادی مدظله)
(مُبرِز علم و اراده الهی در علم دینی، «وحی» است و مُبرِز علم و اراده الهی در علم بشری، ساختار «عقل بشر» است که ضریب خطای صفر ندارد و جامعیت در کشف نیز ندارد؛ و اگرچه که فهمِ«وحی» نیز با همین عقل صورت میپذیرد ولی تفاوت میان عقلی که محصول وحی را میخواهد بفهمد با عقلی که مستقیما میخواهد واقعیت را کشف کند، تفاوت میان «فهم متخصصانه نظر متخصص» و «فهم متخصصانه» است که ضریب خطا در اولی بسیار کمتر از دومی است.)
۳. برای استخراج و دستیابی به علم دینی در تمام ابعاد و مقیاسهای لازم برای بشر، بهکارگیری «اجتهاد سیستمی» لازم است.
تبیین بحث
بهنظر شما تفاوت دو گزاره زیر در واقعنمایی و ارزش معرفتی چیست؟
محققان دپارتمان سلامت دانشگاه ییل در امریکا میگویند:
آزمایشات ثابت کرده است که:
شیر مادر بهترین غذا برای کودک است.
محمد بن عبدالله پیامبر دین اسلام میگوید:
به من از طرف خدا وحی شده است که:
شیر مادر بهترین غذا برای کودک است.[۱]
علم تجربی مبتنی بر آزمایش علم دینی مبتنی بر وحی (شهود واقعیتها در هستی)
انگیزه پرداختن به بحث علوم انسانی اسلامی یا به عبارت دیگر «علم دینی»، این است که گروه بزرگی از بشریت میخواهند طبق نظر خدا زندگی کنند؛ عدهای که حجم عظیمی هم هستند گرچه ممکن است در بعضی شرایط، اکثریت نباشند، ولی در کلان عالم جوامعی هستند که میخواهند طبق نظر خداوند زندگی کنند. وظیفه عالمان دین کشف نظر خداوند، و کشف طریقه پیادهسازی آن است.
پرداختن به علم دینی (یعنی فرآیندهای زندگی طبق نظر خدا)، بهسبب طرح شبهه ناكارآمدی دين در محيط رقابت برای مديريت زندگی جمعي،ضرورت معرفتی پیدا کرده است؛ در فضای زندگی فردی شبهه فوق فعال نیست؛ توضیحالمسائلهای فقهی کارویژه خود را دارند اما در مقیاس تمدنی توضیحالمسائلی وجود ندارد؛ و یک قدم جلوتر اینکه: حتی صِرف ارائه یک توضیحالمسائل تمدنی کفایت نمیکند چرا که در محیط رقابتیِ جمعی این توضیح المسائل را در کنار مانیفستهای غربی و شرقی و سایر ادیان قرار میدهند و مطالبه میکنند که باید برتری برنامه خودتان را اثبات کنید؛ مثلاً سیستم بهداشتی اسلام را در مقابل سیستم بهداشتی سازمان بهداشت جهانی قرار میدهند و در مقام مقایسه میگویند سیستم بشری بهتر و فعالتر و کارآمدتر است! لذا اگر بخواهیم طبق نظر خدا زندگی کنیم و این کار استمرار داشته باشد باید بتوانیم برنامه و الگویی که کارآمدی داشته باشد طراحی کنیم.
علت بیان قید استمرار این است که طبیعت بشر اینگونه است که هیچ وقت کالای غیر مرغوب را در درازمدت ترجیح نمیدهد. لذا اگر ایده خوبی مطرح شد که انسجام درونی داشت و منطقی بود و کاربرد نیز داشت ولی اثربخشیِ محصولِ رقیب فعالتر بود، نفوس به تدریج به سمت آن خواهند رفت؛ خصوصاً اینکه رقیب بسیار فعال است و دائماً در حال صید اذهان ميباشد.
اگر برنامه عملیاتی مبتنی بر دین برای زندگی جمعی عرضه نشود دچار دوگانگی بحرانساز میشویم؛ یعنی گرچه میخواهیم طبق نظر خدا زندگی کنیم ولی عملا در سیستمهای سکولار زندگی میکنیم. هنگامی که جامعه را کالبدشکافی کنیم متوجه میشویم که مردم از نظر فردی نسبتاً متدین هستند و از نظر اجتماعی کاملا مدرن غربی هستند.
جوهره علم دینی و اشاره به مرکز ثقل قرائتهای مختلف در علم دینی
علم دینی، علمی است که قضایا و مسائل آن و محمولات گزارهها، از دین گرفته شده است. یعنی در قضیه «هر «الف»، «ب» است»، باید محمول که «ب» است از دین گرفته شود. اما قسمت «الف»، که موضوعات و مسائل انسانی است از نقشه موضوعات و مسائل زندگی بشر گرفته میشود البته به علاوه موضوعاتی که توسط دین اضافه میشود (یعنی نیازهایی که ما خبر نداریم و دین ما را آگاه میکند.) آنچه صحت اطلاق کلمه «دینی» به «علم» را ایجاد میکند این است که ما محمول گزاره را از دین گرفته باشیم.
در قرائتهای مختلفی که علم را به دین نسبت دهند ملاکهای زیر مورد توجه و تصریح قرار گرفته است:
علمی که در خدمت اهداف دین باشد علم دینی است، یا علمی که توسط متدینین تولید شود دینی است، یا علمی که درباره دین باشد دینی است، یا علمی که مورد تایید دین باشد علم دینی است، یا علم تجربی که در دستگاه فکری دین (پیشفرضهای دینی) تولید شود دینی است، یا علمی که فرضیههای خود را از دین وام گرفته باشد دینی است؛ ولی:
لازمه صحت اطلاق و نسبت «علم» به «دین» این است که جنس آن گزاره، دینی باشد و برای این کار باید محمول آن دینی باشد.
ملاک «دینی بودن» محمول نیز این است که مدلول مطابقی یا تضمنی یا مدلول التزامی گزارههای وحیانی (قرآن و روایات معصومین) باشد؛ دقت در کلمه «مدلول التزامی» لازم است یعنی تمام لوازم عقلانی قطعی که بر یک آموزه مستقیم دینی بار میشوند جزو دایره دینی بودن هستند.
در مورد منبع بودن «عقل» برای صدور حکم «دینیبودنِ گزاره» باید گفت که اگر عقل به صورت قطعی حکمی را صادر کرد، چون گزارههای عقلی مورد تأیید دین هستند، علم حاصل از آن را مورد تایید دین مینامیم، نه اینکه جنس این گزاره دینی باشد، بلکه جنس گزاره عقلی است، ولی عقل جزو منابعی است که اگر برهانی باشد، دین آن را تأیید میکند. وحی محصولاتی میدهد که عقل دریافت میکند و عقل نیز میتواند به سطوحی از مقاصد وحی نفوذ کند. (مقصود از عقل در اینجا، تجربیات دارای شاهد صدق نیست، بلکه تجربه قطعی و عقل برهانی است). هنگامی که مجموعهای از این گزارههای دینی را که مربوط به یک موضوع باشد کنار هم بگذاریم و یک دستگاه قضایا تشکیل دهیم، «علم» شکل میگیرد.
انتظار این است اگر متخصصین متدین با طرحی روشمند و برخاسته از «علمدینی» مواجه شدند، بهجای تبعیت از روندهای حاکم و جاری بر زندگی و استبعاد نظر دین در زندگی امروزه، به دنبال روندسازی برای تغییر وضعیت و تحقق راهبرد دین باشند.
عقل بشر قدرت کشف واقعیت را دارد، اما قدرت کشف همه واقعیات را ندارد و مدعی آن هم نیست و تاریخ علم بشر نیز همانطور که گواه تواناییهای او در رشد بشریت است گواه خطاها و نقصهای مستمر او در صحنه زندگی بشر نیز هست. اصولا اختلاف الحاد و الهیات بر سر میزان توانایی عقل برای مدیریت زندگی و سعادت بشر است. عمرِ یکبار مصرف در برابر ابدیت، به چه طرح و برنامهای سپرده شود تا بیشترین ضریب اطمینان و کمترین ریسک و ضریب خطا را داشته باشد؟
اگر دين برنامه حركت انسان در اين دنيا برای تنظیم بهترین ارتباط در شبكه هستي بسوی عالم توحید باشد، آنگاه باید برای تمام ارتباطات انسان در این دنیا، فرآیند و برنامه و دستورالعمل تعریف کرده باشد. (انتقال به مبانی دینشناسانه)
نحوه استفاده از عقل در علم دینی به صورت زیر است:
۱. با عقل شروع کن و زیر ساختهای حداقلی قطعی برای رسیدن به ابزاری که کشف تام ایجاد کند را شناسایی کن.
۲. ابزار کشف تام را با عقل انتخاب کن. (انتخاب دین)
۳. در فهم دین از عقل استفاده کن.
۴. در تحقق نظر دین در عمل و اجرا، از عقل استفاده کن
آنچه توسط عقل به تنهایی بهدست میآید در صورت روشمند بودن، مورد تایید دین است و «حجیتساز» است و «تکلیف و تنجیز و تعذیر» ایجاد میکند؛ اما مصداقی از علم دینی نیست بلکه مصداقی از علم بشری مورد تایید دین است.
مبانی و هویت «علم دینی» را میتوان در فهرست زیر به نمایش گذاشت: (انتقال به مبانی معرفتشناسانه)
۱. علم و دین هر دو کاشف حقیقتند.
۲. حقیقت ، معرفت یقینی و قضیه مطابق با واقع خارجی است.
۳. حقیقت دست یافتنی است.
۴. حقایق و واقعیات ثابت درخارج وجود دارد.
۵. مبدأ درک همه حقایق، علم حضوری بشر است.
۶. حقایق عالم تجربی و فراتجربی است.
۷. علوم تجربی حتی در کشف حقایق تجربی بسیار خطا کرده است.
۸. روش تجربی به تنهایی کاشف حقیقت نیست، و برهان باید مکمل آن باشد.
۹. تجربه و حس در امور فراتجربی اصلا قابلیت کشف ندارد.
۱۰. کاشف حقایق فراتجربی، وحی، برهان و شهود است.
۱۱. وحی مستندی قطعی و یقینی دارد (متکی به برهان است) و خطاناپذیر است.
۱۲. انسان محیط بر حقایق عالم و هستی نیست و دارای خطاهای بسیار است. (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۱۳. برای رسیدن به سعادت، باید همسویی و هماهنگی با نیروهای مثبت در عالم ایجاد شود.
۱۴. احاطه علی الاطلاق بر عالم وحقایق آن به دست خالق و مبدا فاعلی آن است.
۱۵. هستی شبکه ای است و دارای لایه های مختلف است و هر پدیدهای نیز دارای لایه های مختلف است. (انتقال به مبانی هستیشناسانه)
۱۶. علم لازم برای ایجاد بهترین همسویی و ایجاد تضاعف نیروهای مثبت در کلان هستی، انحصار به خداوند دارد.
۱۶. کاشف تام حقایق، علم الهی (وحی) است.
۱۷. برای تنظیم زندگی دنیایی به طوری که همسو با نیروهای مثبت عالم و حرکت به سوی سعادت باشد، نیاز به علم وحیانی داریم.
۱۸. گزارههای دین، دارای ظرفیت معنایی برنامهای و راهبردی و ارائه «فرآیندها» (نه فقط مصادیق جزیی فردی حسی) میباشند. (انتقال به بحث تفصیلی از هویت «دین راهبردی»)
۱۹. گزارههای دین، به صورت مجموعی و مرتبط با یکدیگر و ناظر بر یکدیگر، معنیدار هستند. (انتقال به مبانی دینشناسانه)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
براساس مباحث فوق، نیاز به اصلاح نگرش به علم دینی وجود دارد. (امکان استخراج علم وحیانی به معنی یک دستگاه معرفتی کاشف از واقعیتهای مرتبط با یک موضوع)
بدون دستیابی به «علم دینی» تولید علوم انسانی اسلامی و در نتیجه احیاء تمدن اسلامی ممکن نخواهد بود.
بازسازی ابواب فقه با استفاده از نگرش سیستمی و تبدیل به ابواب فقه تمدنی ضروری است. (انتقال به بحث ابواب فقه تمدنی)
فعالسازی روش «استنطاقی» از مجموعههای موضوعی آیات و روایات لازم است.
تکمیل روش اجتهاد جواهری، با ابزار «منطق پایه و عام سیستمها و فرآیندها» لازم است. (انتقال به بحث رویکرد سیستمی)
سه کتاب «فلسفه علوم انسانی» تالیف حجتآلاسلام خسروپناه، «پارادایم اجتهاد دینی» تالیف حجتالاسلام حسنی و علیپور، «گامی بهسوی علم دینی» حجتالاسلام حسین بستان، از کتابهایی در فضای علم دینی هستند که منسجمتر و نزدیکتر به مدل عملیاتی، بحث و گفتگو را ارائه کردهاند.
انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
علم دینی، علم وحیانی، تمدن دینی، دینشناسی، فهم دین، روششناسی فقاهت، اجتهاد، الگوریتم اجتهاد، اجتهاد سیستمی
لَيْسَ لِلصَّبِيِّ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ أُمِّه [1]
مدل «حِکْمی – اجتهادی» مدلی است که جناب حجتالاسلام دکتر خسروپناه پردازش کردهاند و تصویر بیانگر آن مدل که توسط خود مولف ارائه شده است بهصورت زیر است:
تحلیل نظریه ایشان نیز بهصورت زیر قابل ارائه است: (این جدول با مولف محترم مرور شده است)
ردیف محورهای تحلیل و بررسی یک نظریه محتوای نظریه در محورهای چهاردهگانه
۱. متن نظریه (عبارات اصلی بیانکننده نظریه) ۱.علم دینی = دانشی که با بهرهگیری از مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختیِ اسلامی [۱] به هستیشناسی، رابطهشناسی و کارکردشناسیِ پدیدههای ریاضی، طبیعی، زیستی، انسانی، به هدف درک رابطه «ملکی- ملکوتی» پدیدهها میپردازد.
۲.با الگوی حکمی اجتهادی، تولید علوم انسانی رفتاری اجتماعی[۲] ممکن است.
۳. الگوی حکمی اجتهادی، فرآیند معرفتیِ تولید نظریات علوم رفتاری اجتماعی اسلامی است.
۴.فرآیند معرفتی این تولید چنین است:
أ.از نظام هستیشناسانه، معرفتشناسانه و دینشناسانه، نظام انسانشناسانه استخراج شود؛
ب.از نظام هستیشناسانه و انسانشناسانه دین، مکتب ارزشی دین استخراج شود؛
ج.از مکتب انسانشناسانه و مکتب ارزشی دین، شاخصهای انسان مطلوب و انسان خاص (انسانِ اقتصادی، اجتماعی، …) استخراج شود؛
د.برای توصیف انسان موجود، با استفاده از روش اجتهادی، سوالات پرسشنامهای برای سنجشهای کمی و کیفی، تولید میشود و با روش تجربی کمی و کیفی اجرا شود.
ه. براساس شاخصهای انسان مطلوب دینی، شناخت از انسان موجود نقد شود؛
و.از مکتب ارزشی دین، نظامهای ارزشی فقهی حقوقی، اخلاقی عرفانی استخراج شود؛
۷. نظام مکتبی، اصول حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی است که از آن به مکتب اقتصادی، مکتب سیاسی، مکتب اجتماعی تعبیر میشود.[۴]
۱۴. توجیههای استفاده شده در نظریه (مثالها و شواهد صدق بهکاررفته در نظریه) بررسی مبادی معرفتی ۱۲ نظریه در علوم انسانی و کشف تاثیر تغییر نوع نگاه به مبادی در خروجی نظری
مانند تابع مصرف فریدمن، ساختاریابی گیدنز، نظریه انقلاب فوکو
۱۵. لوازم منطقی نظریه (دلالتهای التزامی و مباشر نظریه) استفاده از اجتهاد دینی برای استخراج شاخصهای سنجش انسان موجود، از دین
استفاده از روشهای تجربی برای اجرای عملیات سنجش و تحلیل آن
استفاده از اجتهاد برای استخراج شاخصهای انسان مطلوب و نظام ارزشی
استفاده از اجتهاد و تجربه برای تعریف عملیاتی تغییر انسان موجود به مطلوب (علومی مانند فقه، اخلاق، عرفان، روانشناسی)
۱۶. نتایج معرفتی نظریه (چه تاثیری در چه فضای علمی ایجاد میکند؟) ۱. تلاش برای تولید فلسفههای مضاف بالخصوص فلسفه مضاف به امور
۲.تلاش برای تولید انسانشناسیهای خاص و ارزششناسیهای خاص
۳. تلاش برای تولید شااخصهای انسان مطلوب
۴. تلاش برای تولید چگونگی تغییر از موجود به مطلوب
۵. علومی را میخواهیم که ربط ملک و ملکوت را برقرار کنند.
۶. رویکرد غربگزینی انتقادی
۱۷. آثار نظریه (آثار عینی که نظریه میتواند ایجاد کند یا ایجاد کرده است) تولید مبانی فلسفه علوم انسانی اسلامی
۱۸. رقباء نظریه (افکار و نظریاتی که همگرا با این نظریه نیستند و مخالف محسوب میشوند) همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را قبول ندارند.
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را در همه علوم قبول دارند و تعریف علم دینی را الگوی یکسان برای همه علوم میدانند.
همه نظریاتی که روش تولید علم دینی را فقط منحصر در استخراج نقلی میدانند.
۱۹. روش گسترش نظریه (آیا صاحبنظریه، خودانتقادی داشته است یا اشاره به شیوه تکمیل و بازسازی نظریه کرده است؟) نیاز نظریه به تکمیل از جهت فرآیند استخراج و تولید مدل عملیاتی
پی نوشت ها:
[1] . کتاب وسائلالشیعه، ج۵، ص۴۶۸
برچسب #اجتهاد #اجتهاد سیستمی #الگوریتم اجتهاد #دین کاربردی #دینشناسی #روششناسی فقاهت #علم دینی #علم وحیانی #فهم دین #مدل سازی
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
ز.از نظامهای ارزشی دین، ارزشهای مضاف(ارزشهای اقتصادی، …..) استخراج شود و چگونگی تغییر بهدست آید.
۲. مفاهیم اصلی تشکیلدهنده نظریه نظام فلسفی (نظریه حکمت خودی)، نظریه دیدهبانی، فلسفه علوم، فلسفه امور، نظام معرفتشناسی (نظریه بداهت نظامند کارآمد)، نظام انسانشناسانه، انسان خاص (انسانِ موصوف)، مکتب ارزشی، ارزشهای مضاف، انسان محقق، انسان مطلوب، تعریف دین، اجتهاد فقهی، روش حکمی اجتهادی، عقلانیت اسلامی، علوم انسانی اسلامی، رابطه مُلک و ملکوت، علوم انسانی رفتاری اجتماعی، تمدن نوین
۳. مساله اصلی نظریه (صاحبنظریه به حل چه مسالهای اهتمام ویژه دارد؟) فرآیند اسلامیسازی علوم انسانی چگونه است؟ (فرآیند معرفتی، فرآیند راهبردی، فرآیند مدیریتی)
۴. مسائل فرعی نظریه (صاحبنظریه به دنبال پاسخگویی به چه مسائلی است؟) تعریف علم دینی و اسلامیسازی علوم چیست؟
الگوی معرفتی اسلامیسازی علوم رفتاری اجتماعی چگونه است؟
این الگو چگونه تحقق مییابد؟
۵. بستر معرفتی نظریه (نظریه و صاحبنظریه از چه نظریات یا افکاری اشراب شدهاند؟) حکمت متعالیه
۶. چهارچوب معرفتی حاکم بر نظریه (پارادایم و گفتمان حاکم بر نظریه، با ذکر تمام محورهای تشکیلدهنده پارادایم) حکمت نوصدرایی (در هستیشناسی و انسانشناسی)، ارزششناسی فقهی اخلاقی عرفانی اسلامی، معرفتشناسی مبناگرا (با نظریه بداهت نظامند کارآمد)، فلسفههای امور در حکمت خودی (بهویژه فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه انسان، فلسفه ارزش)
۷. چهارچوب روشی حاکم بر نظریه (از چه روش یا روشهایی برای تعریف، توصیف، تفسیر و تبیین استفاده کرده است؟) برهانی، تجربی، اجتهادی با کارکرد استنطاقی (با پرسش بیرون از متن به متن مراجعه شود) + استفاده از دلالتهای التزامی گزارههای دینی
استفاده از «ظن مُدلّل» (روشمند)
بررسی تاریخی منطقی در کشف فرآیندهای احتمالی برای تولید علم دینی (دیدهبانی)
۸. پیشینه نظریه (چه نظریاتی همگرا با این نظریه عرضه شده است؟) نظریه علم دینیِ نقیب العطاس، اسماعیل فاروقی، العلوانی، نصر، گلشنی، عابدی شاهرودی، زیباکلام، جوادی آملی
۹. تعاریف موجود در نظریه (چه تعاریفی در نظریه ذکر شده است؟) علوم انسانی اسلامی، علومی هستند که با روش حکمی اجتهادی به توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و نحوه تغییر او میپردازند.
۱۰. توصیفهای موجود در نظریه (قیود و شرایط هر یک از موضوع و محمول و نسبت) محمول نظریه، مقید به:
۱. علوم رفتاری اجتماعی (مجموعه توصیف، تبیین و توصیهها)
۲. در پاسخ به مشکلات و نیازهای انسان معاصر
۳. تشخیص داده شده با روش حکمی اجتهادی
۴.استخراج شده از مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه و ارزششناسانه خاص (مثلا خصوصیات انسان اقتصادی در حکمت اسلام)
۵. تفریع شده با روش حِکمی در توصیف انسان موجود
۶. استخراج شده از آیات و روایات با روش اجتهادی در توصیف انسان مطلوب
۱۱. روابط موجود در نظریه (چه روابطی بین مؤلفهها یا مفاهیم یا عناصر یا متغیرهای مختلف در نظریه آمده است؟) فلسفه مطلق (دربردارنده فلسفههای مضاف به حقایق و مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، روششناختی، دینشناختی) تولید نظام ارزشی و الگوی انسان مطلوب، شکلگیری نظام انسانشناسی، تولید نظام مکتب رفتاری اجتماعی، تولید انسانشناسیهای خاص (انسان اقتصادی، انسان فرهنگی، …)، تدوین نظام روششناسی، تولید نظریه، تولید علم انسانی
۱۲. تبیینهای موجود در نظریه (چه استدلالهایی در نظریه ذکر شده است؟) به دلیل مبنای مولف در قلمرو دین، آموزههای دین در توصیف انسان مطلوب، ظرفیت تبدیل شدن به مدل را دارند.
به دلیل مبنای مؤلف در فلسفه علوم انسانی، علوم اجتماعی دارای چهار ساحتِ توصیف انسان موجود، توصیف انسان مطلوب، نقد انسان موجود، فرآیند تغییر انسان موجود هستند.
۱۳. تفسیرهای موجود در نظریه (چه اجزاء و روابط پنهانی در نظریه، آشکارسازی شده است؟) ۱. فرآیند تولید علم دینی و اسلامیسازی علوم انسانی رفتاری اجتماعی= مجموعه سه فرآیندِ «توصیف انسان مطلوب»، «توصیف انسان موجود» و «توصیه برای تغییر»
۲. علوم انسانی، مبتنی بر پنج نظام هستند: نظام فلسفی، نظام انسانشناسی، نظام ارزششناسی، نظام مکتبی، نظام روششناسی
۳. در نظام فلسفی، رویکرد «حکمت خودی» اتخاذ میشود.
۴. فلسفههای مضاف از فلسفه عام استخراج شوند.
۵. پیشفرضهای علمشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی، در نظام فلسفی تبیین شوند.
۶. در نظام انسانشناسی، انسان عام و انسان خاص[۳] توصیف شوند.