نظریه روح معنا میگوید: میزان یک روح جامع دارد که شامل همه صورتها و معانی مادی و غیر مادی میشود و واضع همه این مراتب را با روح معنا درنظر گرفته و هرکدام به تناسب خود معنایی حقیقی و بدون نیاز به قرینه دارد.
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا».
امام صادق عليه السلام در این حديث طعام در این آیه را كه به ظاهر در معناى غذا و خوراكىهاى مادى وارد شده، از باب روح معنا، آن را به علم و غذاى معنوى تفسير مىكند و مىفرمايد: «فلينظر ممّن يأخذُ العلمَ منه»
«يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس» (نحل/ ۶۹)
امام صادق در تفسیر آیه می فرمایند:«العلمُ الذى يَخرُج مِنّا إليكم».
در آیه عسل به علمى تطبیق داده شده كه از اهل بيت گرفته شده، با اينكه مفهوم عسل در ظاهر آيه روشن و صدر و ذيل آيه درتفسير مشخص است، اما مسئله توسعه معنا تا آنجا پیش میرود که شامل علم اهل بیت هم میشود.
روش کشف معنای عام (منطق کشف فرآیند): تصویر زیر مراحل کشف فرآیند (روح معنا) را از مصادیق حسّی ترسیم کرده است:
قدر جامع باید در حیطه ادراک باشد.
جامع باید با قطع نظر از تعلق به مصادیق، خودش استقلال مفهومی داشته باشد.
جامع باید بسیط باشد.
جامع باید مقید به خصوصیات و لوازم مصادیق نباشد. (ملاک های قدر جامع در بحث صحیح واعم در اصول فقه)
طبق این تحلیل، تمرکز بر معناهای طولی با حذف خصوصیات و توسعه مفهومی است؛ مثل کلمه رحمان كه به عطوفت تفسير شده، در ذهن مردم اين عطوفت به انفعال انسانى سوق داده میشود، در حالى كه خداوند عطوفت دارد،اما انفعال ندارد و استعمالش در غير انفعال در حق خدا، مجاز نيست، چون لفظ براى روح معنايى وضع شده كه اعم از انفعال و عدم انفعال است. جهات انفعاليه كه از لوازم اين عالم حسى است; دخالتى در معناى موضوع له ندارد، لذا اطلاق رحمان بر موجودى كه صرف جهات كمال را واجد و از جهات انفعال و نقص مبرّا است، صرف حقيقت است.
بيان لایههای معنایی كلام، در مانند هجرت، فتح، نطق و تسبيح و دهها واژهای كه در قرآن استعمال شده، از قبيل بيان مصاديق مفاهيم و مراتب حقايق است.
یکی از جوانب وجه جامع معنا،«اشتراک در غرض» است؛ اشيايى كه ما براى هر يك نامى مینهیم، از آنجا كه مادى هستند، محكوم به تغيیر و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است، و روز به روز تكامل مىيابد. مثلا عبارتِ «وسیله نقلیه» به ارابههای چوبی وسیله نقلیه میگفتند،امروز به قطار و هواپیما و ماشین هم وسیله نقلیه میگویند، هرچند که ماهیت و مواد و شیوه استفاده از آن تغییر پیدا کرده است. ولى در عين حال به ماشین وسیله نقلیه مىگوييم و هیچگونه «مَجاز» هم احساس نمیشود، زیرا از ماشین همان فائده را مىبريم كه از ارابه مىبرديم.
مراحل عملیاتی برای استخراج روح معنا:
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
براساس «منطق فرآیندی» که تلاش برای عبور از مصداق و کشف فرآیندی است که آن مصداق یکی از خروجیهایش میباشد، میتوان راهبردهای نهفته در گزارههای دین را استراج کرد؛ نمونهای از این حرکت در مثالهای زیر ارائه شده است:
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
فهم دین ، منطق کشف معنا ، نظریه روح معنا ، منطق فرآیندها ، علم دینی ، گزارههای استراتژیک
برچسب #تولید علم دینی #روح معنا #علم دینی #فهم دین #منطق فرآیند ها #منطق فرایندها #منطق کشف معنا #نظریه روح معنا
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشسنجشوآزموننظریهها
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش سنجش و آزمون نظریه ها
دانشنامه, روش شناسی
روش سنجش و آزمون نظریه ها
12 دقیقه خواندن
112
روش سنجش و آزمون نظریه ها
روش سنجش و آزمون نظریه ها
موضوع بحث:
روش سنجش و آزمون نظریه ها
مساله بحث:
چگونه از منطقی بودن، کارآمد بودن یک نظریه میتوان مطمئن شد؟ شاخصهای برتری یک نظریه بر نظریات رقیب چیست؟
پیش فرض ها:
۱. نظریه = دستگاه علمی که به تبیین چیستی،چرایی یا چگونگی یک پدیده میپردازد. ( دستگاه علمی = مجموعهای حاوی تعاریف ، اصول موضوعه، قوانین،قضایا وتوصیفها از نوع رابطه میان متغیرها)
۲. نظریه پردازی دارای سه سطح و چهارده فرآيند است. (انتقال به بحث تفصیلی)
۳. براساس «نظریه» میتوان مدلسازی کرد.
فرضیه بحث:
۱. آزمون نظریهها براساس قواعد شکلی و قواعد محتوایی نظریهپردازی انجام میشود.
۲. قواعد شکلی نظریهپردازی = تنظیم مطالب از زیرساختها به نتایج (حداقل ۱۲ محور: مساله مورد بحث، تعاریف و مفاهیم، پارادایم با تاکید بر روششناسی، شواهد اولیه، احتمالات ممکن، فرضیه (احتمال بهینه)، استدلال، نمونهها، نتایج و آثار و روابط بعدی، توصیهها، مجهولات
۳. قواعد محتوایی نظریهپردازی = شاخصهای صحت و کیفیت در هر یک از محورهای دوازدهگانه فوق
تبیین بحث:
جدول زیر براساس قواعد نظریهپردازی که بحثی میانرشتهای میان «علم منطق، فلسفه علم و معرفتشناسی» است، تنظیم شده و به جهت شفاف شدن محورهای آن، با یک مثال نیز تطبیق شده است:
ردیف
محورهای تحلیل و بررسی یک نظریه
محتوای نظریه
(به عنوان مثال = نظریه دین راهبردی)
۱.
متن نظریه (عبارات اصلی بیانکننده نظریه)
دین اسلام توان و ظرفیت برنامه ریزی برای پاسخگویی به نیازهای واقعی زندگی بشر را در این دنیا دارد.
۲.
مفاهیم اصلی تشکیلدهنده نظریه
دین اسلام- دین حداکثری- برنامه ریزی- نیازهای واقعی
۳.
مساله اصلی نظریه (صاحبنظریه به حل چه مسالهای اهتمام ویژه دارد؟)
دین در چه حوزه های برنامه دارد و پاسخگوی چه نیازهای است؟
۴.
مسائل فرعی نظریه (صاحبنظریه به دنبال پاسخگویی به چه مسائلی است؟)
تعریف دین چیست؟ منبع دین چیست؟ دین جامعیت دارد؟
۵.
بستر معرفتی نظریه (نظریه و صاحبنظریه از چه نظریات یا افکاری اشراب شدهاند؟)
۱- واقعیتی در خارج هست و قابل شناخت.
۲- پایه شناخت واقعیت بدیهیات است.
۳- انسان و جهان قابل شناخت است.
۴- قانون عام حاکم بر عالم «علت و معلول» است.
۵- هدفدار بودن زندگی و خلقت.
۶.
چهارچوب معرفتی حاکم بر نظریه (پارادایم و گفتمان حاکم بر نظریه، با ذکر تمام محورهای تشکیلدهندة پارادایم)
پارادایم شبکه ای(انسان شناسی، هستی شناسی، دین شناسی، ارزش شناسی، روش شناسی، معرفت شناسی، … مبتنی برنظر اسلام)
۷.
چهارچوب روشی حاکم بر نظریه (از چه روش یا روشهایی برای تعریف، توصیف، تفسیر و تبیین استفاده کرده است؟)
۱- احتمال پردازی
۲- انتخاب احتمالهای ممکن الوقوع و منطقی
۳- ترکیب احتمالهای ممکن الوقوع با قیاس منجر به تولید فرضیه
۴- جستجو(استقراء) در آیات و روایات برای تأیید و عدم تأیید فرضیه و یا تولید فرضیه جدید
۵- تحلیل اطلاعات بدست آمده
۶- جمع آوری شواهد و مستندات
۷- تولید نظریه مبتنی برنظر اسلام
۸.
پیشینه نظریه (چه نظریاتی مشابه این نظریه عرضه شده است؟)
دین حداکثری
۹.
تعاریف موجود در نظریه (چه تعاریفی در نظریه ذکر شده است؟)
دین = علم ابراز شده الهی برای بشر به جهت تنظیم حرکت او در دنیا برای عبور به سوی ابدیت
۱۰.
توصیفهای موجود در نظریه (قیود و شرایط هر یک از موضوع و محمول و نسبت)
۱- ظرفیت برنامه ریزی
۲- پاسخ گویی به نیازهای واقعی
۳- معنای زندگی بشر
۱۱.
روابط موجود در نظریه (چه روابطی بین مولفهها یا مفاهیم یا عناصر یا متغیرهای مختلف در نظریه آمده است؟)
روابط بین:
۱- مارواء
۲- دین
۳- انسان
۴- زندگی
۵- برنامه ریزی
۶- نیازها
۱۲.
تبیینهای موجود در نظریه (چه استدلالهایی در نظریه ذکر شده است؟)
عقلی:
مقدمه۱) ورود دین برای اصلاح و تغییر زندگی بشر است(هویت اصلاحی برای دین)
مقدمه۲) اصلاح و تغییر نیازمند ظرفیت و توانمندی برای اصلاح و تغییر است(و الا با هویت اصلاحی دین معارض خواهد بود)
نتیجه: دین ظرفیت و توان اصلاح و تغییر زندگی بشر را دارد.
نکته: بافرض کسانیکه قائلند که دین فقط برای اصلاح آخرت آمده است(چون امر مهمی است)، با همین فرض هم اصلاح آخرت بدون اصلاح امور زندگی دنیایی، امری بی معنا است. زیرا دنیا و آخرت رابطه معناداری با یکدیگر دارند.
۱۳.
تفسیرهای موجود در نظریه (چه اجزاء و روابط پنهانی در نظریه، آشکارسازی شده است؟)
۱- برنامه ریز بودن دین
۲- پاسخ گویی دین به نیازهای واقعی
۳- توان و ظرفیت دین برای برنامه ریزی(بالقوه بودن تمام برنامه های دین در گزاره ها و برخی راهکارها عملیات اجرایی)
۱۴.
توجیههای استفاده شده در نظریه (مثالها و شواهد صدق بهکاررفته در نظریه)
۱- گواهی تاریخ بر برنامه ریز بودن دین اسلام(تأسیس حکومت توسط پیامبر(ص) در مدینه و اداره جامعه متنی بر همان گزاره های دین)
۲- هویت اصلاحی دین
۳- استفاده از گزاره های دین اسلام برای راهبردسازی و راهکارسازی(نان در اسلام- روش تحقیق مبتنی نظر اسلام)
۱۵.
لوازم منطقی نظریه (دلالتهای التزامی و مباشر نظریه)
بکارگیری روشهای مکمل برای استنطاق مدلهای عملیاتی از گزاره های دین
۱۶.
نتایج معرفتی نظریه (چه تاثیری در چه فضای علمی ایجاد میکند؟)
جریانسازی برای فقه تمدنی و تولید الگوی پیشرفت اسلامی
۱۷.
آثار نظریه (آثار عینی که نظریه میتواند ایجاد کند یا ایجاد کرده است)
اطمینان قلبی و آرامش روانی دینداران نسبت به گزاره های دین
۱۸.
رقباء نظریه (افکار و نظریاتی که همگرا با این نظریه نیستند و مخالف محسوب میشوند)
۱- برخی قرائت های دین حداکثری
۲- دین حداقلی
۳- پروژه معنویت و عقلانیت
۴- مخالفان دینداری
۱۹.
روش گسترش نظریه (آیا صاحبنظریه، خودانتقادی داشته است یا اشاره به شیوه تکمیل و بازسازی نظریه کرده است؟)
تولید مدلهای عملیاتی
جدول فوق شاخصهای شکلی و سازهای یک نظریه کامل را ارائه کرده است که در برخی از محورهای آن، شاخص محتوایی نیز در پرانتز ذکر شده است.
جدول زیر شاخصهای ارزیابی یک مقاله علمی پژوهشی است که باید نظریهمحور باشد و حاوی شاخصهای محتوایی برای ارزیابی یک نظریه است:
محورهاي اصلي ارزيابي
محورهاي فرعي
ارزيابي
شاخص
امتياز از
صفر تا ده
ساختار و چهارچوب كلي تحقيق
۱. عنوان
عنوان، مُشير به مساله يا هدف تحقيق است، متمايزكننده از مسائل و موضوعات ديگرِ همجنس است، در نظر شما جالب و تاملبرانگيز است، بهطوريكه تمايل پيدا ميكنيد مطلب آن را مطالعه كنيد يا اگر اين عنوان را به كسي كه در فضاي اينگونه مطالب قرار دارد بگوييد تمايل به پيگيري آن پيدا ميكند، درستنويسي شده است، استدراكي نيست(كلمات اضافي ندارد)، متناسب با نوع تحقيق است[۱]
۲. چكيده
داراي چكيده است و چكيدة اثر حاويِ ۴ مطلب زير است:
۱.چكيدة مساله، ۲.چكيدة فرضيه و فرضيههاي رقيب، ۳.چكيدة استدلال، ۴.چكيدة نتيجه و اثر مطلب در صورت استفاده از تحقيق.
چكيده بيشتر از ۷۰ كلمه نيست.
در چكيده هيچگونه ارجاع وجود ندارد و چكيده بهتنهايي يك بسته اطلاعاتي مفيد است.
۳. كليدواژه
داراي كليدواژه است و كليدواژههاي انتخاب شده براي اثر، داراي چهار خصلت زير است:
۱. مفاهيمي است كه نمايانگر نقاط مركزيِ ديدِ محقق است، (ديدگاه اصلي محقق)
۲. تعداد و ترتيب كليدواژهها بهصورت يك شبكه مفهومي[۲]، كل اثر را در حداقل ۵ واژهها بهتصوير ميكشد.
۳. براي جستجوي اطلاعاتِ بيشتر راجع به موضوع، سبب بازيابي حداكثر اطلاعات با حداقل موارد غيرمرتبط ميشود.
۴. با محتواي چكيده تناسب دارد.
۴. طرح موضوع
(طرح مساله، كليات)
داراي مقدمهاي است كه بهطرح ۸ مورد زير پرداخته است:
۱. تعيين و تعريف موضوع تحقيق
۲. تعيين و تعريف مساله تحقيق (مساله تحقيق به صورت سوال يا مسالة كاربردي مطرح شده است بهطوري كه خواننده احساس نياز به دانستن پاسخ اين سوال يا حل اين مساله، ميكند. (مرتبط با زندگي است و آنچه در اين تحقيق مورد نظر نيست را هم با ارائه موضوعات و مسائل مشابه مشخص كرده است- مساله تحقيق القاءكننده نيست و بيطرفانه تدوين شده است؛ گستره يا گسترههايي كه مساله به آن تعلق دارد تعيين شده است؛ سنخ مساله مشخص شده است كه سوال از چيستي است يا سوال از چرايي يا سوال از چگونگي يا سوال از كاركرد و آثار)
۳. هدف از تحقيق (در تبيين هدف تحقيق، توانسته است اثر عملي استفاده از اين تحقيق را بهتصوير بكشد)
۴. ضرورت تحقيق (در تبيين ضرورت تحقيق، توانسته است اختلال حاصل از عدم استفاده از نتيجه اين تحقيق را بهتصوير بكشد بهطوري كه مخاطب اولويتي براي اين تحقيق نسبت به موارد همجنس آن احساس كند.)
۵. پيشفرضها، مفاهيم و اصطلاحات اصلي تحقيق (در توصيف اين مبادي تصوري و تصديقي بهگونهاي عمل شده است كه موارد مشابه و مشترك، متمايز شدهاند و براي اين توصيف، مستند ارائه شده است، همچنين بيشتر از مقدار لازم براي شفافسازي بحث، تفصيل داده نشده است.[۳])
۶. پيشينه تحقيق (پيشينه و تاريخچه تحقيق در موضوعِ انتخاب شده بررسي و مستند شده است بهطوري كه مخاطب را نسبت به بررسي تمام موارد مشابه قابل دسترس مطمئن ميسازد و موقعيت اين تحقيق را در گسترة علم تشخيص ميدهد و اينكه اين پيشينه را بهصورت انتقادي مورد بررسي اجمالي قرار داده است.)
۷. تمايز تحقيق با موارد مشابه (تفاوت تحقيقِ حاضر با تحقيقات و مطالعات ديگران كه در سابقه تحقيق ارائه شده است، بيان شده و مشخص شده است كه اين تفاوت در مسالهپردازي است يا در هدفگذاري يا در روش تحقيق يا در فرضيهپردازي يا در روش حلمساله و نوع تحليل؛ خلاقيت و نوآوري مولف مشخص شده باشد)
۸. روش تحقيق (رويكرد[۴] تحقيق و روش انجام تحقيق تعريف شده است و مراحل آن نيز بهصورت قدمبهقدم تبيين گرديده است. تناسب روش انتخاب شده با محتواي تحقيق اثبات شده است. (موجه بودن اين روش براي اين تحقيق اثبات شده است و محقق در طول تحقيق به اين روش پايبند بوده است)[۵]
بدنه تحقيق
۱. فرضيه تحقيق
در ارائه فرضيه تحقيق، بهطور مشخص ۴ مطلب تبيين شده است:
۱.دو يا چند مفهومي كه رابطة بين آنها در اين تحقيق بررسي شده است،
۲.نوع رابطه (كميت، كيفيت، جهت)
۳.شواهد اوليهاي كه سبب شده است ذهن محقق بهسوي اين فرضيه معطوف شود.
۴.فرضيههاي رقيب
۲. توليد يا جمعآوري اطلاعات
روش توليد اطلاعات را بيان كرده است (روش تحليل و شكافت موضوع براي استخراج اطلاعات)
روش جستجوي اطلاعاتِ توليدشدة توسط ديگران را ارائه كرده است. (روش دستيابي به اطلاعات مرتبط، صادق، مستند و مستدل، جامع- شاخص گزينش و سنجش اطلاعات)
شيوه طبقهبندي و تحليل اطلاعات را توضيح داده است.
تعاريف ارائه شده، براي خواننده قابل تشخيص است و در مُعرِّف، قواعد صحت يك تعريف رعايت شده است.
در صورت وجود تعاريف مختلف از يك مفهوم، مقايسه تطبيقي ميان تعاريف صورت گرفته است و علت انتخاب تعريفِ مورد نظر تبيين شده است.
۳. استدلال
داراي قسمت مركزي كه متكفل تبيين تحليل و استدلال براي اثبات فرضيه تحقيق است ميباشد و اين مركزيت در فهرست و عنوانبندي و عبارتبنديها، براي مخاطب كاملا مشخص است.
در استدلال بر فرضيه تحقيق، عبارات خطابي بهكار گرفته نشده و بطور واضح برهان ارائه شده است. (صغري، كبري و تعيين حد وسط و ارائه نتيجه؛ مقدم، تالي و اثبات ملازمه)
در صورتيكه ديگران در اين موضوع نظر موافق دادهاند، اين نظرها ارائه شده و وجه تاييد تحقيق توسط نظر آنها تبيين شده است. (تبيين مويدها)
۴. نقد فرضيههاي رقيب
در صورتيكه ديگران در اين موضوع نظر مخالف دارند، اين نظرها ارائه شده و نقد شده است. (تحليل نقضها و نقدها)
در نقد نظرات مخالفين، خطابه نشده و بهطور واضح مغالطه منطقي موجود در آنها تبيين شده است. (نوع مغالطه معلوم شده و شواهد فني وجود آن ارائه شده است)
در تبيين و اثبات فرضيه تحقيق، نقد و تحليل نظرات ديگران، روشمندي آشكار ديده ميشود.
۵. نتيجهگيري
داراي بخش نتيجهگيري و جمعبندي است و در اين بخش با ذكر محورهاي مركزي مطالب گذشته و برقرار كردن ربط بين آنها، نتيجه بهطور مشخص ارائه شده است.
كميّت نتيجه بيشتر از چكيده نيست.
نتيجة اخذ شده از استدلال، با فرضيه تحقيق تطابق واضح دارد. (اعم يا اخص يا لازم نتيجه نيست)
داراي توصيه كاربردي و ارائه نتيجه عملي تحقيق در زندگي است و در اين قسمت به بيان كليات اكتفا نشده و ربط توصية ارائه شده با نتايج تحقيق تبيين شده و شيوه استفاده از اين توصيه نيز تعريف شده است.
نتيجه داراي فهرست سوالات و مسائلي است كه در فضاي تحقيقِ انجام شده، هنوز نياز به بحث و بررسي دارد يا هنوز پاسخي براي آنها نيافته است.
۶. مستندات و ارجاعات
پاورقي يا پينوشت مطالب، طوري است كه بر شفافسازي جوانب علمي مطلب ميافزايد و خواننده احساس بينيازي از آنها نكرده، تمايل به پيگيري آنها دارد.
مطالب نقل شده از ديگران در كل تحقيق كاملا قابل تشخيص و جداسازي از متن اصلي است. آدرسدهي نسبت به مطالب نقل شده از ديگر منابع، كامل و صحيح و براساس قالب استاندارد صورت گرفته است، بهطوريكه خواننده بهراحتي ميتواند منبع مورد نظر را شناسايي كند.
از منابع معتبر دست اول در فضاي علمي استفاده شده است.
نسبت به اعتبار منابع كاملا توضيح داده شده است بهطوريكه خواننده احساس روشمندي در انتخاب و اعتباريابي منابع را در خود مييابد.
تعداد منابع پژوهشي بر منابع آموزشي غلبه دارد.
فهرست منابع، واقعي است.
داراي فهرست منابع مطالعاتي براي تحقيق و بررسي بيشتر است. (كتابشناسي)
فهرست فوق داراي اولويتبندي است.
نماي كلان اثر
۱. قالببندي و نگارش
داراي تاريخ شروع و اتمام، و تاريخ ارائه است.
داراي نشاني تماس براي بحث و بررسي بيشتر است.
كيفيت نگارش و رعايت قواعد دستور زباني، موجب مطالعة آسان و روان شده است. فضاسازيِ نگارش و صحفهبندي مطالب و بستهبندي ظاهريِ تحقيق، خواننده را راغب به پيگيري و مطالعه آن تا انتها ميكند.
۲. اثرات تحقيق
اين تحقيق قابليت ايجاد يك جريان فكري را دارد.
مطالعه اين اثر را به ديگران توصيه ميكنيد و متخصصين تمايل به مطالعه اين اثر خواهند داشت.
خواننده با مطالعه تحقيق، خود را با مولفي منظم، با برنامه و رو به رشد مواجه ميبيند.
خواننده با مطالعه اين تحقيق، نسبت به حقايق زندگي و تغيير در نگرش و رفتار، احساس بهبود ميكند.
فضاي تحقيق (از جهت ظاهر و محتوا) داراي نشانههاي هدايتگر ذهن بهسوي خداست و خواننده ظرائف و دقايقي را در بهبود رابطه با خداوند مييابد و خود را با مولفي خداباور روبرو ميبيند.
[۱] مثلا آشنايي با….،متناسب با مقالات آموزشي ترويجي است.
[۲] نقش فهرست را براي مقاله ايفا ميكند.
[۳] مبادي بحث به مسائل بحث تبديل نشدهاند.
[۴] رويكرد تجربي، رويكردتاريخي، رويكرد درونديني، رويكرد ميانرشتهاي، رويكرد تطبيقي، رويكرد تحليلي،رويكرد پديدارشناسانه
[۵] در نهايت، مقدمه بهگونهايست كه خواننده، پاسخ سوالات ناخودآگاه ذهن خود را مييابد كه عبارتند از: نويسنده به چه مطلبي پرداخته است و چرا؟ و ما را به كجا ميخواهد ببرد و در اين تحقيق چه كرده است؟
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
هر نظریهای که دارای شاخصهای زیر باشد، نظریه برتر محسوب میگردد:
درصد اهمیت و تاثیر مساله نظریه در زندگی
سادگی و شفافیت برای اذهان
حداقل بودن پیشفرضها
حداکثر بودن تناسب با نظریات اثبات شده و منابع معتبر
قدرت استدلال و تبیین
درصد آزمونپذیری و گسترش مصادیق
میزان پایداری
بهصرفهبودن اجرای نظریه
میزان قابلیت تعمیم و تولید سوالات و پاسخهای جدید
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
روششناسی ، نظریهپردازی و تولید علم ، منطق نظریهها ، سنجش نظریهها، کرسیهای نظریهپردازی
برچسب #روششناسی #سنجش نظریه ها #سنجش نظریهها #کرسیهای نظریهپردازی #منطق نظریهها #نظریه پردازی #نظریهپردازی و تولید علم
دانشنامه, روش شناسی
عناصر پارادایم
اثباتگرایی
تفسیرگرایی
انتقادی
شبکهای
۱.
دلیل انجام تحقیق
کشف قوانین طبیعی و درنتیجه امکان پبش بینی و کنترل پدیده ها
فهم و توصیف کنش اجتماعی معنادار
محو افسانه ها و قادر ساختن مردم به ایجاد تغییرات رادیکال در جامعه
ایجاد تغییر مثبت در زندگی جمعی انسانها بواسطه کشف قوانین حاکم بر طبیعت انسان و اجتماع تاریخ
۲.
ماهیت واقعیت اجتماعی
نظم یا الگوهای ثابت از پیش موجود که قابل کشف اند
تعریف های سیال موقعیت که محصول تعامل انسا هایند
تضاد بسط یافته و هدایت شده توسط ساختارهای بنیادین پنهان
تعریف سیال موقعیت که محصول تعامل انسانها و ساختارهای بنیادین قابل کشف هستند
۳.
ماهیت انسان
افراد منفعت طلب و عقلانی که نیروهای بیرونی به آنها شکب می دهند
موجودات اجتماعی که معنا را ایجاد کرده پیوسته فهمی از دنیای خود دارند
مردم خلاق و انطباق پذیر دارای قابلیت ناشناخته که با فریب و استثمار به دام افتاده اند
موجود اجتماعی که پیوسته فهمی از دنیای خود دارد و قدرت تغییر آن را در زمینه ساختارهای غیر قابل تغییر دارد
۴.
نقش شعور عامیانه
کاملا متمایز از علم و دارای اعتباری کمتر از آن
نظریه های قدرتمند روزمره که مردم عادی آنها را به کار می برند
باورهای نادرستی که قدرت و شرایط عینی را پنهان می سازند
عرف که دارای معادلات و قوانین نهفته ولی دقیق است
۵.
چیستی نظریه
نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها ، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته
توصیف اینکه نظام معنایی گروه چگونه ایجاد شده ،تداوم می یابد
نقدی که شرایط درست را آشکار ساخته ،راه رسیدن به جهان بهتر را به مردم نشان می دهد
نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها ، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته چه در مورد پدیده چه در موردساختارها
۶.
تبیین درست
ارتباط منطقی با قوانین دارد و برپایه واقعیات استوار است
در نظر افراد مورد مطالعه صحیح است یا حرف دل آنها را می زند
ابزار مورد نیاز برای تغییر جهان در اختیار مردم قرارمی دهد
ارائه ارتباط منطقی با پدیده تحت قوانین طبیعی – انسانی –اجتماعی
۷.
مدرک و شاهد معتبر
برپایه مشاهدات دقیق و تکرار پذیر برای دیگران استوار است
در متن تعاملات اجتماعی سیال نهفته است
توسط نظریه اب مشخص می شود که از فریب ها پرده برمی دارد
برپایه برهان دارای مقدمه طبیعی یا انسانی یا اجتماعی
۸.
جایگاه ارزش ها تمایلات
علم ،فارغ از ارزش است و ارزش ها جز در انتخاب موضوع ،جایگاهی ندارند
ارزش ها جزئی اساسی از حیات اجتماعی اند ارزش های هیچ گروهی غلط نیستند و فقط متفاوت اند
هر علمی باید از موضعی ارزشی آغاز شود برخی مواضع درست و برخی نادرست
ارزشها تابع قوانین و حقایق هستند
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
براساس پارادایم شبکهای، دستیابی به یک دستگاه علمی و نظام فکری منسجم در موضوعات مختلف و علوم مختلف، موجّه و ممکن است.
علوم انسانی اسلامی، در پارادایم شبکهای موجّه و ممکن است و پارادایم شبکهای، نقطه شروع در تحول علوم انسانی است. (تصویر)
اجتهاد سیستمی مبتنی بر پارادایم شبکهای تعریف میشود. (بدون اجتهاد سیستمی، نمیتوان فرآیندهای کلان موجود در گزارههای دین را کشف کرد.)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
پارادایم ، فلسفه علم ، روش تحقیق ، علوم انسانی ، علم دینی ، اجتهاد سیستمی
برچسب #اجتهاد سیستمی #پارادایم #پارادایم شبکه ای #دستگاه معرفتی #روش تحقیق #علم دینی #علوم انسانی #فلسفه علم
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#پارادایمهاودستگاههایمعرفتی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > پارادایم ها و دستگاه های معرفتی
دانشنامه, روش شناسی
پارادایم ها و دستگاه های معرفتی
6 دقیقه خواندن
161
پارادایم ها و دستگاه های معرفتی
پارادایم ها و دستگاه های معرفتی دانشنامه عبدالحمید واسطی
موضوع بحث:
« پارادایم و انواع پارادایمها » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (اسلاید بحث)
مساله بحث:
ابزارهای معرفتی و روشی، در تحقیقات، بر چه مبانی معرفتی استوار هستند؟ (چتر معرفتی کلی حاکم بر تحقیقات)؛ اگر با استفاده از ابزار «چرا – چرا» به عمق ابزارهای معرفتی و روشی در تحقیقات نفوذ کنیم به چه مواد معرفتی میرسیم؟
پیش فرض ها:
.
فرضیه بحث:
۱. «پارادایم» یک اصطلاح در «فلسفه علم» است و بهمعنی چهارچوب فکری کلان حاکم بر یک علم یا یک نظریه میباشد؛ چارچوبی از مبانی نظری و عناصر کلانی که برای تحلیل، سنجش، کشف و اصلاح نظریه های علمی به کار می رود.
۲. این چهارچوب فکری، ترکیبی از مبانی فکری نسبت به موارد زیر است:
مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه، معرفت و علمشناسانه، جامعه و عُرفشناسانه، روششناسانه، تاریخشناسانه، ارزششناسانه، آیندهشناسانه. (انتقال به بحث تفصیلی)
تعبیر دیگری که از عناصر پارادایمی در فلسفه علم بهکار میرود بهصورت عناصر هشتگانه زیر است:
ماهیت انسان، ماهیت وقایع اجتماعی، نقش شعور عامه، دلیل انجام تحقیق، چیستی نظریه، ملاک اعتبار شواهد، ملاک صحت تبیین،
۳. پارادایمهای کلان رایج در علوم انسانی، که پارادایم تجربهگرا (اثباتگرایی)، پارادایم ذهنگرا (تفسیری و تفهمی)، پارادایم ساختارگرا (انتقادی) هستند، هر کدام برای هر یک از عناصر کلان پارادایمی تعریف و تبیینی دارند.
۴. در منابع اصلی و تفسیریِ اسلام، در مورد هر کدام از موارد فوق، تعریف و تبیینی ارائه شده است که با تجمیع آنها میتوان جدول عناصر پارادایمی مورد نظر اسلام را تولید کرد. (پارادایم شبکهای)
۵. پارادایم شبکهای یعنی رویکرد «بررسی شبکهای» در نگاه به هر پدیده، و یعنی: ضرورت بررسی هر موضوع و مساله در ارتباط با کل شبکه هستی، و یعنی هر تحقیقی هنگامی موجه و معتبر است که ابعاد وجودیِ موضوع و مساله تحقیق، در مقیاس کل شبکه هستی موردتحلیل و ترکیب قرار گیرد. (انتقال به بحث پارادایم شبکهای)
تبیین بحث:
پارادایم اثباتگرایی یا پوزیتیویستی، با انحصار واقعیت ، به واقعیت مادی قابل مشاهده تجربی، روش موجّه برای علم را صِرفاً روش تجربی دانست و دیگر گزارهها را بیمعنا تلقی کرد؛ فرآیند معرفتی این پارادایم به شکل زیر است: (ر.ک. مبانی پارادایمی روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، دکتر محمدتقی ایمان،نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه)
توضیح تصویر: خطوط نقطهچین، به معنای آن است که به طور مستقیم نمیتوان وارد واقعیت تجربی شد و برای حرکت به سوی واقعیت تجربی باید از مراحل قبلی گذر کرد.
پارادیم تفسیری، با پذیرش تفاوت پدیدههای انسانی با پدیدههای فیزیکی شیمیایی زیستی، واقعیت خارج از ذهن را منکر شد و عالم خارج از ذهن را بازتاب فعلوانفعالات ذهنی دانست و برای هر ذهنی عالمی جداگانه در نظر گرفت که دیگری باید تلاش کند تا محتویات ذهنی افراد را صِرفا توصیف کند و چگونگی کشف معنا از تعاملات را روشمند سازد؛ در این پارادایم به دنبال «تعمیم» نیستند بلکه فقط کشف قواعد خاص در مورد پدیده مورد مطالعه بررسی میشود.
در این پارادایم، هدف بررسی و مطالعه قصد یا معنای متن یا افعال فردی و اجتماعی مردم است، افعالی که در قالب کنش متقابل بین افراد جامعه ساخته میشود. در پارادایم پوزیتیویستی، نظریه قبل از ورود به واقعیت شکل میگیرد و در فرآیند تحقیق کمّی، آزمون میشود،اما در تحیقات تفسیری در طی فرآیندی کیفی و تحلیل اطلاعات به صورت کیفی، کشف معنا و انتزاع آن صورت میگیرد. تصویر زیر نمود فرآیند معرفتی پارادایم تفسیری است:
پارادایم انتقادی، پس از پارادایم تفسیری و متوجه شدن نواقص آن، به تدریج شکل گرفت؛ آنها متوجه شدند که اینطور نیست که صِرف کنش متقابل افراد با یکدیگر، واقعیتها را میسازند بلکه هم کنشها و هم ظرف این کنشها، از قواعد و قوانینی نهفته و در عمق، پیروی میکنند لذا تلاش کردند تا از طریق تحلیل کنشها، بهسوی کشف ملاکهای زیرساختی بروند و از این ملاکها برای ایجاد تغییر در ساختارهای اجتماعی و نهادها استفاده کنند. تصویر زیر نمودار فرآیند معرفتی این پارادایم است:
جدول زیر گویای ابعاد مختلف پارادایمهای سهگانه در علوم و پارادایم پیشنهادی جایگزین با اقتباس از نگرش اسلام است:
ردیف
#روششناسی
#روشتفکرشبکهای
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تفکر شبکه ای
دانشنامه, روش شناسی
روش تفکر شبکه ای
21 دقیقه خواندن
138
روش تفکر شبکه ای
موضوع بحث:
« تفکر شبکهای » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (انتقال به بسته آموزشی صوتیتصویری)
مساله بحث:
چگونه میتوانیم قدم به قدم و روشمند (طبق قاعده منطقی) بیشترین کشف از ابعاد، زوایا، لایهها و سطوح موضوعات داشته باشیم؟ چگونه تفکری، بیشترین کارآمدی و بیشترین نفوذ را ایجاد میکند؟
پیش فرض ها:
۱. تفکر = استفاده از فرآیندهای ذهنیِ «مقایسه ، تجزیه ، ترکیب ، انتزاع» برای کشف اجزاء، روابط و آثار موضوعات، به هدف پاسخگویی به چیستی یا چرایی یا چگونگی موضوعات. اصلیترین عملیات در تفکر،کشف رابطههاست.
۲. شبکه = مجموعه اجزاء بهم پیوسته که بهطور مستمر در حال تبادل اثر با یکدیگر هستند.
۳. شبکه هستی = نقشه عالم وجود بهصورت نقاط و روابط بهمپیوسته که جایگاه هر موجودی در آن مشخص شده است.
فرضیه بحث:
۱. تفکر شبکهای = تلاش معرفتی برای کشف روابط میان اجزاء و عناصر احتمالا مرتبط با موضوع و مساله، در کل شبکه هستی.
۲. تفکر شبکهای با موارد زیر ارتباط تنگاتنگ دارد: (تمام موارد زیر کلیک میشوند)
شکل هستی
پارادایم شبکهای
سطوح فهم و ادراک
نگرش سیستمی
معادلات حرکت در شبکه هستی
روش تحقیق مدلسازانه
نگرش آیندهپژوهانه
روش تولید علم و نظریهپردازی
تبیین بحث:
از آنجایی که هستی، شبکهای است (یعنی تمام اجزاء و عناصر در هستی، بر یکدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند و هر موقعیت و حرکتی در هستی، برآیند نیروهای اثرگذار و اثرپذیر است)، برای فهم هستی و فهم تغییر و تحولات و برنامه و قاعده و قانونهای هستی، و فهمِ چگونگی ایجاد تغییر در پدیدهها برای فعال کردن آثار آنها و رفع نیازها، باید سطح فهم و ادراک را از سطح فهم اولیه به سطح فهم خلاق ارتقاء داد و تعمیق بخشید.
تلاش ذهن برای تجمیع سطوح فهم، از فهم کاربردی تا فهم خلاق، «تفکر شبکهای» است. توضیح:
منطقيين حركتهاي سهگانه: شناخت مشكل، جستجوي عنصري كه نياز را برطرف ميكند، برقراري ارتباط بين عنصر مطلوب و مشكل موجود، را “تفكر” ميخوانند. فرآیند “تفكر” دامنه وسيعي است كه کلیه لايههای فهمو ادراك را در بر ميگيرد؛ جدول زیر سطوح فهم و ادراک را نمایش میدهد:
در تفکر شبکهای، باید همه فرآیندهایی که از سطح فهم کاربردی تا سطح فهم خلاق وجود دارد، تجمیع شده و انجام شود. ابزارهای ذهن در کل این فرآیندها، «مقایسه، تجزیه، ترکیب و انتزاع» هستند که بهصورت زیر قابل توصیفاند:
مقايسه: دو تصوير يا دو مفهوم با هم مقايسه ميشوند ونتيجه گرفته ميشود كه اين دو با هم مشابه يا مغايرهستند و نقاط تشابه و يا تغاير آنها مشخص ميشود.
تجزيه: يك تصوير يا يك مفهوم به اجزاء تشكيل دهندهاش تجزيه ميشود. و هر جزء آن تصوير يا مفهوم جديدي را ايجاد ميكند.
تركيب: چند تصوير يا مفهوم در كناريكديگر قرار ميگيرند و با تكميل يكديگر، تصوير يا مفهومي جديد را ايجاد ميكنند.
انتزاع: يك تصوير يا مفهوم از ارتباطاتي كه با ديگر موضوعات دارد جدا ميشود و از زاويه ديد جديد و با جايگاه جديدي مورد نظر قرار ميگيرد.مثلاً وقتي حكم كلّي صادر ميكنيم كه هر انساني قدرت تفكّر دارد، ارتباط تصوير ذهني انسان را از عالم مادّي جدا كرده و هرگونه مشخصات مادي را از آن سلب نمودهايمكه در نتيجه مشتركات صورتها بهدست ميآيد امّا نه در قالب يك تصوير بلكه در قالب يك مفهوم جديد (ارتقاء و تعالي از تصاوير به مفاهيم – از محسوس به معقول – از جزء نگري به كل نگري ).
تمام فعاليتهاي فوق در حقيقت يك عملكرد بيشتر نيستند: كشف رابطهها
ذهن با مقايسه شروع ميكند و بهدنبال دستيابي به رابطهها است (نقاط اشتراك و نقاط اختلاف )، تجزيه ميكند تا سرچشمه رابطهها، تعداد و نوع آنها را بهدست آورد، با كشف يك سري از رابطهها به سوي تركيب و تجريد ميرود تا تصاوير يا مفاهيم مورد نياز خود را توليد كند.
” فهم” در حقيقت كشف روابط بين اجزاء و رابطه هر جزء با كل و رابطه هر كل با ديگر كلها است. (رابطه بين دو چيز يعني: كميّت و كيفيت اثرگذاري و اثرپذيري بين آن دو )
· چه عناصري ميتوانند مضر باشند و براي رسيدن به اهداف مانع ايجاد كنند؟ ضريب مانعيت هر يك چقدر است؟ (تشخيص موانع)
· بررسي فعل و انفعال هريك از متغيرها با يكديگر:يعني كليه ارتباطات محتملِ عناصر دروني با هم، عناصر بيروني با هم، عناصر دروني و بيروني نسبت به يكديگر فهرست شود. و كميت و كيفيت اثرگذاري آنها بر يكديگر مشخص شود.(تشخيص ارتباطات)
· قوانين خلقت كه سرمنشاء تك تك اين ارتباطات هستند مشخص شده، فعل و انفعال اين قوانين با يكديگر تعريف شود.(تشخيص معادلات و قوانين حاكم بر ارتباطات)
· چه تغييراتي در اين ارتباطات ميتوان ايجادكرد؟(بهبود امكانات)
· چه ارتباطات جديدي را ميتوان ايجاد كرد؟(توسعه امكانات)
· ايجاد تغيير عناصر و ارتباط آنها يا ايجاد عناصر و ارتباطات جديد چه آثار مثبت و منفي ميتواند داشته باشد؟ (بررسي هزينه تغيير)
تركيب و طراحي سيستم نيز داراي دو مرحله است:
۱. تعيين تمام احتمالات ممكن براي حل مشكل (مدل سازي اوليه)
· تعيين حداقل عناصر و ارتباطات لازم كه نميتوان ازآنها صرف نظر كرد (شاخص پايه)
· تعيين عناصر و ارتباطاتي كه بايد حذف شوند(موانع)
· پاسخ به سوالاتِ: چه چيز، توسط چه كس، تحت چه شرايطي، در چه مكان و زماني و چگونه بايد انجام شود تا نياز برطرف شود و هدف حاصل شود؟
۲. مدلسازي(تعيين تركيب عناصر و نوع ارتباط آنها براي رسيدن به مطلوب)
· بررسي هزينه هريك از راه حلها
· رعايت اصل بيشترين تأثير بوسيله كمترين هزينه وزحمت
· انتخاب بهترين راه حل و راهحلهاي جايگزين احتمالي
· تدوين الگوي اجراء و اقدام بهصورت زير:
۱. تعيين نقطه شروع
۲. زمينه لازم براي شروع
۳. محرك لازم براي شروع
۴. انجام دهنده كار و شرايط آن
۵. كيفيت و كميّت كار
۶. مراحل كار
۷. نتايج مورد انتظار در هر مرحله
۸. نقاط توقّف و شرايط آن
۹. محرّك مجدّد
۱۰.شرايط اتمام كار
۱۱.نقطه پايان
۱۲.بازنگري و ارزيابي
۱۳.اصلاح نقاط ضعف، تقويت نقاط قوّت
۱۴.ايجاد زمينه لازم براي انجام حركتهاي جديد
روش تفكّر شبكهاي (سيستمي) را ميتوان در چند دستورالعملِزير خلاصه كرد:
۱. مشكل و نياز را پيدا كن.
۲. هدف خود را مشخص كن و اهميّت آن را تعيين كن.
۳. هر چيزي كه احتمال دارد با اين هدف ارتباط داشته باشد شناسايي كن.
۴. كميت و كيفيت ارتباطات فوق را مشخص كن.
۵. مجموعه ارتباطات را با هم ارزيابي كن.
۶. بهترين راه را براي ارتباط بين امكانات و نيازهاانتخاب كن.
۷. راه حل را اجراء كن.
۸. نتايج را ارزيابي كن.
۹. نقاط ضعف را برطرف نما و دوباره آنرا اجراء كن.
روش تفكّر شبكهاي و عملكرد نظامواره كه محصول ديد كلان و جامع نسبت به موضوعات است سكوي يك جهش علميو عملي به سوي حقايق هستي است.
تفکر تحلیلی درصورتی مفید و نافع خواهد بود که منجر به «ترکیب» و تولید «مدل» شود؛ مراحل مدلسازي عبارتند از:
مشاهدة مجموعة فرآيند، دريافت ضرورت كنترل و پيشبيني رفتار پديده، انتخاب متغيّرها،تعيين ضريب تأثير آنها، تعريف روابط علّي و معلولي، آزمايش(تفسيرنتايج حركت مدل درعمل)،اصلاح و بازنگري. روش طراحي مدل بهترتیب زیر است:
استقراء مولّفهها و متغيّرهاي دروني و بيرونيِ تأثيرگذار و تأثيرپذير
تعريف شاخصههاي پايه(زمينةاوليّه و هدف حداقلي)
تعيين هدف نهايي و ايدهآل (هدف حداكثري)
بررسي كميّت و كيفيّت تاثير هر مولّفه(با دقت بر ميزان قابل كنترل بودن يا نبودن)
تعيين ارتباط اصلي و شرايط و تاثير كليدي
ترسيم روابط علّي و معلولي
تعيين زمينهها و پيشفرضها(وضعيتي كه مدل براساس آن طراحي ميشود)
مرحلهبندي حركت از حداقلها به سوي حداكثرها
تعيين نقاط بحران
طراحي حلقههاي كنترلي و بازخوردها.
اعتبار يك مدل با اين عوامل سنجيده ميشود: قدرت پاسخگويي به سوالات و پيشبيني وضعيّت بعدي، ميزان كميّتپذير كردن عوامل ناملموس و فرضها(قدرت اندازهگيري ضريبهاي تاثيرگذاري و تاثيرپذيري)، رفع نقاط كور و ابهام، قدرت اندازهگيري حساسيّت در برابر تغييراتِ شرايط بيروني و دروني(يعني بتوان متغيرها را دستكاري كرد و رفتار سيستم رامطالعه نمود.)
روحِ تفکر شبکهای رسیدن به مدلسازي است،
و روح مدلسازی، متغيرشناسي و فرموله كردن رابطة ميان متغيرها و تولید فرآیند لازم است.
فرض كنيد كتابي را مطالعه كردهايد،وقتي ميتوانيم ادعا كنيم آنرا فهميدهايم كه اجزاء آنرا تشخيص داده باشيم،ارتباط بين اجزاء براي ما معلوم شده باشد و ارتباط هر جزء با كل كتاب نيز بهدست آمده باشد.( ارتباط بين عنوان كتاب، فصلها، محورهاي اصلي، نكات كليدي و جملات زمينه ساز)
مراحل عمليات ذهن در دستيابي به يك” فهم” عبارتند از:
ديدن، لمس كردن، احساس كردن = ايجاد تصور اوليه
مقايسه تصورات با يكديگر = درك تفاوتها و تشابهها = درك مفهوم جزء و كلّ
نديدن كل و توجّه استقلالي به اجزاء = انجام عمل تجزيه
بررسي رابطه اجزاء با يكديگر (چگونگي اثرگذاري و اثر پذيري آنها بر يكديگر ) = ايجاد فهم جزئي
برقرار كردن رابطه بين تمام اجزاء بايكديگر = انجام عمل تركيب
بررسي ارتباط مفاهيم و يا تصاويرمركب با يكديگر = ايجاد فهم كلان
اولين فعاليت ذهن، تصوير برداري ازواقعيات و نگهداري اين تصاوير در حافظه است. (تصور اوليه) ، مرحله دوم، برقراركردن رابطه بين مفاهيم موجود يا از پيش دانسته شدهاست. (فهم اوليه)؛ در اين قسمت بسياري از افراد با درك رابطه معلومات خود با ديگرموضوعات، دست به عمل ميزنند و از معلومات خود براي جهت دهي و اثرگذاري در فعاليتهاي عملي خود استفاده ميكنند. (فهم كاربردي)، وقتي محتويات ذهني و فكري به عالم عمل وتجربه وارد شد بايد خود را با قوانين حاكم بر هستي هماهنگ كند وگرنه قابل استفاده نخواهد بود و در موقعيت خيالي خود باقي ميماند. ضرورت هماهنگي با قوانين خلقت سبب ميشود كه آنچه در ذهن بيعيب و نقص ديده ميشد، در بسياري از موارد مشكل ساز بشودو نقائص يا ضررهايي را از خود بروز دهد و عمل انسان را با شكست مواجه سازد.
بروز اينگونه ناهنجاريها و نقائص، ذهن را به سوي بازنگري نسبت به محتواي فكر سوق ميدهد. اين بازنگري با انجام عمليات تجزيه وتحليل اجزاء و ارتباطات آنها صورت ميپذيرد. (فهم تحليلي)، در بسياري از موارد پساز تجزيه موضوع به اجزاء تشكيل دهنده آن و تحليل روابط بين اجزاء، اجزاء وارتباطات جديدي شناخته ميشوند كه بايد با يكديگر تركيب شوند و يك كل را تشكيل دهند، تا تصور صحيحي از موضوع بهدست آيد. (فهم تركيبي)؛ نظريّات و برنامهها، فهمهاي تركيبي هستند كه درصدد عرضه واقعيتها ميباشند امّا كراراً ميبينيم كه مبتلا به خطا و اشتباه ميشوند. براي اينكه بتوان به يك فكر يا عقيده اعتماد كرد و سرمايههاي وجودي را براي آن مصرف نمود بايد بتوان آنها را نقد و بررسي كرد و در نهايت ارزشيابي و قضاوتي را در مورد آنها به انجام رساند.(فهم نقادانه)، رشد در زندگي وحركت در چرخة حياتي كه متصل به حقایق بیشمار ناپیدا و پنهان است که اگر کشف نشوند رشد حقیقی صورت نخواهد پذیرفت.( فهم خلاق)
علم براي زندگي است، ما ميآموزيم تاروح از محدوديتها خارج شود و به پهنه بيانتهاي هستي متصل شود، ما ميآموزيم تابه جهانهاي برتر و فراسوي ديد مادي دست يابيم و ابديت خود را بسازيم. انسانها ميخواهندبه كمال برسند پس بايد نيازها و نواقص خود را برطرف كنند. امّا چگونه؟
جهاني كه در آن زندگي ميكنيم داراي قوانين و معادلات ثابتي است. موجودات آن هريك داراي خواص و آثار منحصر به خودهستند و با ديگر موجودات فعل و انفعالاتي ضابطهمند دارند. ما خود جزئي از اينجهان به همپيوسته و قاعدهمند هستيم و با تمام اجزاء آن ارتباط داريم (اثر ميپذيريم و اثر ميگذاريم).
كسي كه قواعد و قوانين هستي رابشناسد ميتواند با فراهم سازي زمينه به جريان افتادن آنها، نيروها و آثار موردنياز خود را توليد كند و نقص خود را برطرف نمايد. شناخت معادلات هستي و روش فعالسازي آنها، ” فهم كاربردي” است.
فرآیند معرفتی در «فهم کاربردی» بهصورت زیر است:
عموم مردم وقتي با مشكلي روبرو ميشوندتا هنگاميكه مشكل را برطرف ميكنند مراحل زير ناخودآگاه در ذهنشان ميگذرد :
۱. شناسايي نقص و نياز :
فرد وضعيت مطلوبي را كه به دنبال دستيابي به آن است در نظر دارد، با وضعيت موجود كه مبتلا به نقص و مشكل است مقايسه ميكندو نقطه مشكل ساز را تشخيص ميدهد (يك فهم اوّليه از مسأله پيدا ميكند).
۲.شناسايي قواعد و معادلات موجود درهستي :
انسانها، با تجربههايي كه در مسيرزندگي بهدست آوردهاند به مجموعهاي از معادلات و قوانين موجود در هستي دست يافتهاند لكن چون عملكرد آنها به صورت ناخودآگاه است، توجّه متمركز و دقيق ندارند و در برخي موارد گرفتار اشتباه ميشوند و نتايج نامطلوب ميگيرند. وقتي مشكلي بروز ميكند پس از تشخيص نوع مشكل (يعني چه اثر و نيرويي لازم داريم ولي موجود نيست؟) به سراغ تأثيرات و تواناييهاي موجود در هستي ميروند و با استفاده از تجربيات قبلي خود و ديگران، چيزي را كه ميتواند رفع نقص كند تشخيص ميدهند.
۳. شناسايي نحوه استفاده از قوانين هستي براي رفع نياز :
منظور از فرموله كردن متغيّرها، دستيابي به تابعِ تبديل سيستم است. يعني: پس ازمشخص شدن ورودي و خروجي، اجزاء، مرزها و جريان اوليّة سيستم، بايد مشخص شود كه چه نوع ارتباطاتي بين متغيّرها بايد ايجاد شود تا با كمترين هزينه بيشترين بازدهي راداشته باشد. تعيين معادلات تبديل ورودي سيستم به خروجي آن، مبناي مدلسازي است. (ر.ك.به كندوكاوهاو پنداشتهها(مقدمهاي بر روشهاي شناخت جامعه و تحقيقات اجتماعي)؛دكتر فرامرز رفيعپور؛ شركت سهامي انتشار۱۳۸۰)
در مدلسازي نيازمند الگوي تخصيص هستيم. الگوي تخصيص يعني پاسخ به اين سوال كه چه كميّت و كيفيتي از موضوع بايد توليد،توزيع و مصرف شود تا جريانِ هدف در سيستم برقرار گردد.
نكته:براي دستيابي به آثار و خصوصياتي كه مورد نياز است، بايد سيستمي طراحي شود كه برآيند معادلاتِ بروز خصلتهاي عناصر موجود در سيستم، معادلة بروز خصلتِ مورد نيازباشد. براي دستيابي به اين معادلات، بايد نسبت ميان عناصر و متغيرها تحليل شود.(چه ميشود اگر x پديد آيد؟) مجموعه معادلات مانند سلولهايي هستند كه يك الگوي كلي را تشكيل ميدهندبا فراهمسازي سلولها ميتوان مدل را ساخت (ر.ك. به رابطه منطقي دين و علوم كاربردي، عليرضا پيروزمند، انتشارات اميركبير۱۳۷۴).
فرآیند معرفتی در «فهم نقادانه» بهصورت زیر است:
پس از مدلسازیِ اولیه، دو مرحله پيشرو است و بايد دو چيز ثابت شود:
۱. صحّت مدل یا تصمیم براساس فهم تحلیلی (يعني روش صحيحي را در تصميم گيري اتخاذ كردهايم و تصميم ما با حقايق هماهنگ است.)
۲. بهينه بودن مدل یا تصمیم (تصميم ما بهترين انتخاب از بين انتخابهاي ممكن بوده است و داراي مفيدترين آثار است.)
مرحله اول : اثبات يا نقد درست بودن مدل:
اين مرحله با عناصر و اجزاء دروني مدلي كه بر اساس آن تصميم سازي شده است سروكار دارد. ما در قسمت ” تحليل وتركيب ” مراحلي را براي مدل سازي طي كرديم. مشكلات و نقدهايي كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از :
۱. اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر موثر در سيستم
۲. اشتباه در تشخيص ضريب اهميّت اين عناصر
۳. اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر
وقتي كسي به صحت تصميم ما اعتراض ميكند،عكس العمل منطقي، اين است كه روندي را كه در مرحلة تحليل و تركيب طي كردهايم،بازگو كنيم و انسجام مدلِ تصميمسازِ خود را توضيح دهيم؛ و عكس العمل منطقيِ فردمقابل اين است كه در يكي از سه محور فوق، اشتباه ما را نشان بدهد. در هر دو حالت كاري كه بايد انجام شود به صورت زير است :
۱. تجزية”تصميم” به عناصر تشكيل دهندة آن + ارتباطات بين عناصر
۲. توصيف هر عنصر و هر رابطه با يك جمله گويا و شفّاف (داراي موضوع و محمول و نسبت بين آندو )
۳. ارزيابي تكتك جملات و ارزيابي ارتباط بين جملات (يعني آيا بين موضوع و محمول در هر يك ازجملات رابطه ادعا شده برقرار است يا نه؟)
۴. تركيب جملات ارزيابي شده با يكديگر و رسيدن به مدلي كه تصميم بر اساس آن گرفته شده است.
فعاليت اصلي در محور سوم انجام مييابد و محورهاي ديگر، زمينهساز يا نتيجهگير هستند. آنچه در اين قسمت بايد انجام شود،مقايسه رابطه بين موضوع و محمول با معادلات ثابت و كلّي خلقت است؛ معادلاتي كه ازآنها تعبير به بديهيات ميشود (بديهيات اوليه و ثانويه ).
مقايسه كردن رابطه بين موضوع و محمول با قالبهاي ارتباطي ثابت و كلّي در هستي مشروحاً در علم منطق در قسمت برهان ومغالطه بيان شده است.
مرحله دوم : اثبات يا نقد بهينه بودن تصميم
اين مرحله با عناصر و اجزاء بيروني مدلي كه بر اساس آن تصميمگيري شده است سروكار دارد. مشكلات و نقدهايي كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از :
۱. اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر موثر بر سيستم
۲. اشتباه در تشخيص ضريب اهميّت اين عناصر
۳. اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر
۴. اشتباه در تشخيص تمام رابطههاي ممكن و محتمل
۵. اشتباه در تشخيص بهترين و مناسبترين رابطه
كليه مراحلي كه در قسمت قبل مطرح شد در اين قسمت نيز بايد انجام شود. در اين قسمت يك مرحلة ديگر نيز وجود دارد: بررسي و مطالعة تطبيقي. بررسي تطبيقي بين مدلها و سيستمهايي كه مربوط به موضوع مشترك و حلّ مشكل مشتركي هستند، ولي تصميمات متفاوتي را توليد كردهاند و الگوهاي مختلفي را براي رفع نياز ارائه دادهاند و هر يك مدّعي حلّ مشكل هستند.
كوتاهترين مسير براي كشف نقاط ضعف و قوت يك انديشه يا رفتار، مقايسة آن با انديشهها و رفتارهاي مشابه است. در بررسيهاي تطبيقي، به سرعت ميتوان موارد اختلاف را تشخيص داد و به دنبال علت اختلاف گشت.
فرآیند معرفتی در «فهم خلاق » بهصورت زیر است:
الف – پيشبيني آينده و پيشگيري از موارد نامطلوب
ب – طراحي آينده و ايجاد زمينه براي دستيابي به ايدهآلها
در اين مرحله، فرد به دنبال دستيابي به روش برقراري ارتباط بين وضع موجود (كمبود و نقص) با وضعيت كمكي (نيرو و تواناثرگذار) است تا به وضعيت مطلوب برسد. يعني چگونه ميتوان بين منبع نيرو و موقعيت نياز ارتباطي برقرار كرد كه منبع نيرو اثرگذار شود و خلاء موجود در وضعيت نياز رابرطرف كند. “فهم كاربردي” و “حل مسأله” در حقيقت همين مرحله سوم است. دو مرحلة قبل فقط زمينهساز هستند. كسي كه ميداند چگونه از امكانات استفاده كند تا نياز خود را برطرف كند داراي فهم كاربردي است و مسأله را حل كرده است.
فرآیند معرفتی در «فهم تحلیلی» بهصورت زیر است:
از آنجايي كه هر مسأله بالاخره راه حلي دارد، يك انسان عاقل و صاحب فكر به دنبال علت شكست طرح اوليه خود ميگردد تا بتواند به راه حل اصلي مسأله برسد؛ امّا چگونه؟ مراحليكه ذهن طي ميكند تا بتواند علت شكست طرح اوليه خود را بيابد به شرح زير هستند:
۱. مروردوباره مشكل (آيا مشكل را درست تشخيص دادهام؟ شايد وضعيت موجود، نواقصي بيش از آنچه من فكر ميكردم دارد؟ و….) دراين مرحله فرد به تجزيه مشكل ميپردازد و آنچه را به ظاهر بسيط و ساده به نظر ميآمد مورد دقّت و توجّه قرار ميدهد تا اجزاء تشكيل دهنده و اثري را كه هر جزء ايجاد ميكند،كشف كند. تجزيه يعني تشخيصِ: اجزاء تشكيل دهنده يك شيء + نقش هر جزء در ايجاد شيء و آثارآن
۲. مرور دوبارة امكانات + مرورِ قوانين و معادلاتي كه براي رفع مشكل بايد مورد استفاده قرارميگرفت. (آيا قوانين و معادلاتي را كه فكر ميكردم جاري است درست تشخيص دادهام؟ مثلاً آيا بايد در هر شرايط و موقعيتي بايد از جانِ خود محافظت كرد يا اينكه اين قانون در برخي موارد استثناء دارد؟)
۳. مرور دوبارة نحوه استفاده از قوانين و امكانات براي رفع نياز (مشكل را درست شناختهايم و قوانين و امكانات را هم درست تشخيص داديم اما شايد روش استفاده از امكانات و قوانين را درست تشخيص نداديم؟ )
در تمام موارد سهگانه فوق، اولين كاري كه انجام ميشود تجزيه و تشخيص عناصر دروني است كه شايد در ديد اول به نظرنرسيده بودند يا اشتباه تشخيص داده شده بودند. پس از تشخيص جامع و كامل عناصر واقعي، ارتباط آنها و فعل و انفعال آنها با يكديگر دوباره بازسازي ميشود تا يك طرح واقعي از مشكل و امكانات و روش استفاده از امكانات بهدست آيد. عمل بازسازي اجزاء تركيب ناميده ميشود.
فهم تحليلي نيازمند نگرش كلان و نظامواره(شبكهاي يا سيستماتيك) نسبت به موضوعات است. نگرش شبكهاي از ضروريات تفکر و تحقیق است. بدون نگرش شبكهاي نميتوان علم را براي زندگي به كار برد و به كمال رسيد.
الگوي دستيابي به نگرش شبكهاي و فهم تحليلي دو مرحله دارد:
أ. تجزيه و شناخت عناصر شبكه (شناخت موضوع، نياز وامكانات موجود)
ب. تركيب و طراحي شبكه (برقراري ارتباط لازم بين عناصرانتخاب شده)
“تجزيه و شناخت عناصر شبكه” خود، داراي سه مرحله است:
۱. تعريف وضعيت موجود(تعريف متغير نياز):
· چه نيازي سبب شده است كه فكر به كار افتد و درصدد چاره برآيد؟
· آيا اين نياز يك نياز بسيط است يا اينكه خود از چند عنصر تشكيل شده است؟
· اين نياز چقدر مهم است؟ (ضريب اهميّت نياز)
· اگر مشكل حل نشود و نياز برطرف نشود، چه تبعاتي خواهد داشت؟
· آيا اين نياز يك نياز واقعي است يا يك نياز كاذب وساختگي است؟
· تعيين نيازهاي سلبي (آنچه نميخواهيم و نياز داريم كه نشود كدامند؟)
۲. تعريف اهداف(تعريف وضعيت مطلوب):
· تعيين هدف كلّي و اساسي و ضريب اهميّت آن (اگرحاصل نشود چه تبعاتي دارد؟ )
· تعيين اهداف مياني (اهدافي كه بين وضعيت موجود ومطلوب قرار دارند و براي رسيدن به هدف نهايي زمينه سازي ميكنند)
· تعيين زمينه اوليه (شرايط اوليه براي شروع حركت به سوي اهداف فوق)
· تعيين اجزاء دروني اهداف (تعريف متغيرهاي دروني)
· تعيين كميت و كيفيت عناصر فوق (از هر كدام چقدر و با چه كيفيتي؟ يعني عناصر فوق بهصورت قابل اندازهگيري تعريف شوند)
· تعيين ضريب اهميّت هر يك از عناصر فوق
· تفكيك بين حداقل لازم (مقداري از هدف كه به هيچ وجه قابل صرف نظر نيست و بايد حاصل شود) و حداكثر مطلوب
· تعيين اهداف منفي (آنچه نميخواهيم و نبايد بشود)
۳. تعريف ارتباطات(تعريف عناصر مرتبط با وضعيت موجود و اهداف مطلوب):
· چه چيزهايي سبب پيدايش نياز و مشكل شدهاند؟ ضريب تأثير هر كدام در پديد آمدن مشكل چقدر است؟(تشخيص سرچشمهها)
· چه مسائلي در اثر اين مشكل به وجود آمدهاند؟ اين مشكل، چه آثاري را ايجاد كرده است؟ بر چه نقاطي تأثير گذاشته است؟(تشخيص آثار و نتايج)
· چه عناصري ميتوانند مفيد باشند؟ ضريب مفيد بودن هريك چقدر است؟(تشخيص امكانات)
برچسب #الگوریتم تحقیق موضوع محور #الگوریتمسازی #پارادایم شبکه ای، #تفکر شبکه ای #متغیرشناسی #مدل سازی #نگرش سیستمی
دانشنامه, روش شناسی
حل مشكلاتِ فعلي، اذهان را به خودمشغول ساخته است امّا برخي افراد ميدانند كه به همان دليلي كه اين مشكل در اين مقطع بهوجود آمد، ميتواند در آينده دوباره به وجود بيايد. بنابراين افق ديد رابه وضعيت فعلي محدود نميكنند و براي شكل دادن به آينده نيز مدل سازي ميكنند(توجّه به تجربيات گذشته + مطالبات آينده).راه پيش بيني و پيشگيري چيست؟ چگونه ميتوان فكر كرد تا به اين نقطه رسيد؟
روايت زير پاسخ سؤال فوق است: قال اميرالمومنين عليهالسلام: اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ
” اگر ميخواهي بداني در آينده چه خواهد شد، ببين در گذشته چه شده است چرا كه قوانين و معادلات خلقت ثابت است وحوادث زاييده آنها هستند. ” دستيابي به معادلات موجود در هستي(مادي و معنوي، فردي و جمعي) زمينهساز موفقيت انسان در زندگي است. با استفاده ازاين قواعد كلّي ميتوان مصاديق و جريانات بعدي را بهدست آورد.
سيستم و مدلي كه بتواند موقعيتهاي آتي را پيشبيني كند و عملكرد خود را تنظيم كند تا مبتلا به بحران نشود و رشد خودرا ادامه دهد، زاييده يك تفكّر خلاق است. (سيستمِ خود كنترل و خود ترميم)
تفكر خلاق پاسخگوي سوالات زير است :
در چه موقعيتي قرار خواهم گرفت؟
چه نيازي خواهم داشت؟
چگونه اين نياز را برطرف كنم؟
چگونه به سوي مراحل بعدي حركت كنم؟
در اين قسمت، فرد بهدنبال پيشبيني آينده و هماهنگ شدن با عوامل آن نيست، بلكه بهدنبال ساختن آينده و ايجاد عوامل مطلوب و مورد نظر خود است. و از آنجايي كه آيندﺓ مورد نظر بايد يك واقعيت اجرائي باشد و نه يك توهّم و خيال، ملاحظه وضعيت موجود و عناصر سازنده آن ضرورت دارد تابا ايجاد تغيير در اين عناصر و با توليد عناصر جديد بتوان وضعيت ايدهآل را فراهم ساخت.
بسياري از نظريات علمي، ايدة آرمانشهرها، لوايح فرامليّتي و مهندسيهاي اجتماعي زاييده تفكّر افرادي بودهاند كه دراين عمق از خلاقيت فكر ميكردند؛ آنها به دنبال هماهنگ كردن خود باوضعيت موجود نيستند. آنها به دنبال تغيير وضعيت موجود و هماهنگ كردن آن با آرمانهاي خود هستند.
مراكز آموزش نخبگان، بنيادهاي علميوتحقيقاتي، مراكز مطالعات استراتژيك و راهبردي چنين اهدافي را دنبال ميكنند.برنامهريزيهاي پنجاه ساله و صد ساله به قصد توليد آيندهاي مطابق با سليقه وافكار برنامهريزان انجام ميشود. اينگونه نگرشهاي خلاق، جامع و كلان با برنامه ريزيهاي دراز مدت موثرترين سلاح براي از بين بردن موانعي است كه دربرابر تحقق ايدهآلها و آرزوها وجود دارد.
متاسفانه هميشه و همه جا صحبت ازروزآمد بودن و تطبيق با شرايط زمان و مكان است، امروزي بودن يك ارزش به حساب ميآيددرحاليكه نميدانيم اين شرايط زماني و مكاني و ارزشها و موقعيتهاي امروزي،نتيجه برنامههاي دراز مدت ديگراني بوده است كه ميخواهند دنيا را آنطور كه خوددوست دارند بسازند.
چگونه آينده را بسازيم؟
مراحل زير حداقل كاري است كه در يك تفكّر خلاق سازنده انجام ميشود :
۱. تدوين اهداف آرماني (با ملاحظه كل بشريت در تمام ابعاد، در تمام مناطق جهان و در طول چندين نسل)
۲. مقايسه وضعيت موجود با وضعيت مطلوب
۳. استخراج عناصر مفيد و عناصر مضر براي تحقق وضعيت مطلوب
۴. تعيين يا توليد عناصر لازم و غير موجود در وضعيت فعلي
۵. تعيين نهايي آنچه بايد تغيير يابد و آنچه بايد جايگزين شود
۶. سيستم سازي براي فعال كردن عناصر فوق (با ملاحظه تدريج لازم در محور زمان و مكان)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
استفاده از ابزارهای زیر، مرکز فعالیت در تفکر شبکهای هستند: (انتقال به فایل ابزارهای چهاردهگانه)
۱. علل اربعه (چهارگانه):ماده،صورت،فاعل،غایت
۲. عوارض تسعه (نُهگانه):زمان،مکان،کمیت،کیفیت، اجزاء درونی، روابط بیرونی، اثرگذاری، اثرپذیری، احاطه و تعلق
۳. رئوس ثمانیه (هشتگانه): چه مسائلی؟ توسط چه کسی؟ با چه ساختاری؟ به چه هدفی؟ با چه موقعیتی در میان علوم؟ با چه روشی؟ با چه کاربرد و آثاری؟
۴. مقومات ستّه (ششگانه): حرکت و تغییر در…..توسط……..از …….به ……..با ابزار………به هدف……….
۵. ادات ربط: من،فی،الی،عن،حیث،ل،علی،ب،ک،رب،حاشا، حتی،مذ،کیف ،این… (کشف جنبهها و حیثهای مختلف موضوع)
۶. ادات استفهام:هل ،من،متی،این،کیف،کم،ما،ماذا،… (۸wh: … whow what where why when whose which)
انتقال به الگوریتم تفصیلی تحقیق موضوعمحور که براساس تفکر شبکهای پردازش شده است.
انتقال به فایل برنامه آموزشی برای تفکر شبکهای + انتقال به کارگاه آموزشی روش تفکر شبکهای
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
پارادایم شبکه ای، نگرش سیستمی، الگوریتم تحقیق موضوع محور، مدلسازی، متغیرشناسی، الگوریتمسازی
#روششناسی
#روشتولیدعلمونظریهپردازی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تولید علم و نظریه پردازی
دانشنامه, روش شناسی
روش تولید علم و نظریه پردازی
16 دقیقه خواندن
123
روش تولید علم و نظریه پردازی
موضوع بحث:
« نظریه پردازی » چیست؟ و چگونه؟
مساله بحث:
فرآیند «تولید علم و نظریهپردازی» چگونه است؟ چگونه میتوان حقایق نهفته در هستی را کشف کرد و بهصورت موجّه ارائه نمود؟ شاخصهای ارزیابی فرضیهها و نظریهها کدامند؟
پیش فرض ها:
.
فرضیه بحث:
۱. نظریه = دستگاه علمی که به تبیین چیستی،چرایی یا چگونگی یک پدیده میپردازد. ( دستگاه علمی = مجموعهای حاوی تعاریف ، اصول موضوعه، قوانین،قضایا وتوصیفها از نوع رابطه میان متغیرها) انتقال به بحث از مبنای علمشناسانه
۲. نظریه پردازی دارای سه سطح و چهارده فرآيند است.
۳. براساس «نظریه» میتوان مدلسازی کرد.
۴. براساس منطق نظریهپردازی، فرضیهها و نظریهها باید سنجش و اعتباریابی شوند. (جدول شاخصهای تحلیل نظریه)
تبیین بحث:
تعاریف مختلفی از «نظریه» ارائه شده است؛ تعابیر زیر اشاره به هویت «نظریه» دارند:
(ر.ک. به کتابها و مقالاتِ: روش تحقیق دکتر دلاور، روش تحقیق دکتر حافظنیا، نظریهپردازی در مدیریت دکتر امیری، روششناسی عمومی نظریهپردازی دکتر داناییفرد)
ردیف
تعریف نظریه
۱
نظریه عبارت است از مجموعه ای روابط درونی ساختها (مفاهیم) ، تعاریف وقضایایی که دیدگاه منظمی از پدیده ها را از طریق تعیین روابط بین متغیرها، به منظور تبیین و پیش بینی پدیده ها مشخص میکنند.
۲
کرلینگر: نظریه، مجموعه ای به هم پیوسته از سازه ها (Constructs)، مفاهیم (Concepts)، تعاریف و قضایا (گزاره ها=تعمیم های مرتبط به هم) است که به منظور تبیین و پیش بینی پدیده ها، از طریق تشخیص روابط بین متغیرها، یک نظر نظامدار در باره این پدیده ها ارائه می دهد.
۳
يک نظريه يا قانون علمي، نماينده يک يا گروهي از فرضيه هاي مرتبط است که از طريق آزمايشات و سنجش ها تأييد شده اند. نظريه ها به راحتي کنار گذاشته نمي شوند بلکه هرگاه به نظر رسد که مشاهدات جديدي رخ داده اند که در قالب نظريه موجود نمي گنجند، دانشمندان نظريه موجود را مورد سؤال و بازسنجي بر اساس اين مشاهدات قرار مي دهند و تلاش مي کنند آن را با تغييراتي اصلاح کنند.
۴
نظريه عبارت است از مجموعه قوانيني كه با يكديگر با روش قياس ارتباط منطقي دارند و بطور كلي بخشي از واقعيت را تبيين مي كنند. اين قوانين موجود در دل نظريه خود شامل دو نوع آگزيوم (اصول متعارف بديهي) و تئورم (قوانين سنتز شده از آن اصول بديهي) هستند. مثلا:
آگزيوم اول: هر سنگي سخت است
آگزيوم دوم: همه كوه ها از سنگ هستند.
تئورم: هر كوهي سخت است.
همانطور كه مشاهده مي شود طبق اصول منطقي قياس از دو آگزيوم يك تئورم ساخته شده است.
۶
نظریه ها در مفهوم کلی، قضایایی هستند که مطابق قواعدی خاص کامل شده اند. این قضایا مطابق با قانون معین و بر اساس داده های قابل مشاهده به همدیگر مربوط شده اند و از آنها به عنوان وسایلی برای پیش بینی و تبیین پدیده های قابل مشاهده استفاده می شود.
۷
ساموئلسون: یک نظریه، مجموعه ای از بدیهیات، قوانین و فرضیه هایی است که چیزی را در باره واقعیت قابل مشاهده تبیین می نماید. بنابراین، نظریه نقش های ویژه ای از نظر تعریف، منظم کردن، توضیح و پیشگویی روابط بین پدیده ها دارد.
۸
نظریه، ایجاد یک شبکه نظاممند و هدفمند بین سازهها، مفاهیم و گزارههاست.
نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند،زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها صورت می گیرد.
نظریه ها صرفاً کشف یک حقیقت پنهان نیستند. نظریه، شیوه نگاه کردن یا دیدنِ واقعیات، سازماندهی و اداره ی آنهاست.
تعریف پیشنهادی این موسسه عبارتست از:
گزارهای که حاوی تبیین چیستی،چرایی یا چگونگی یک پدیده است و از برآیند مجموعهای از تعاریف،اصول موضوعه، قوانین، قضایا و توصیفهای از نوع رابطه میان متغیرها بهدست آمده است.
هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، در آییننامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی «نظریهپردازی» را بهصورت زیر تعریف کرده است:
«اراﺋﻪي نظر ﻋﻠﻤﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺼﻮل ﻣﻄﺎﻟﻌﻪو ﭘﮋوﻫﺶ روﺷﻤﻨﺪ و ﺑﺮﺧﻮردار از ﺳﻄﺢ ﻋﻠﻤﻲ ﻻزم ﺑﻮده، داراي ﻣﺒﺎﻧﻲ، ﻣﻨﻄﻖ، ﻓﺮﺿﻴﻪ و دﻻﻳﻞﻛﺎﻓﻲ و ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻋﻠﻤﻲ ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﻛﺎرﺑﺮد در ﺧﻮر ﺑﺎﺷﺪ.»
نقشها و کاربردهای نظریه:
نقش های هشتگانه زیر برای نظریه برشمرده میشوند: (از سایت کرسیهای نظریهپردازی)
۱. اولین نقش نظریه، تنظیم و خلاصه کردن دانش است. دنیا به صورت اطلاعات مجزا و پراکنده است و لذا افراد نیاز به تنظیم و ترکیب اطلاعات دارند. نظریه یکی از راه های دست یافتن به روش تنظیم دانش است. یکی دیگر از مزایای این نقشِ نظریه، خدمات و کمک های نظریه به کل دانش است. محقق نیاز ندارد هر تحقیقی را از ابتدا شروع کند؛ چرا که دانش در مجموعه ای از نظریه ها ارائه شده است و محقق می تواند هر مطالعه ای را با آگاهی و دانش منظم از تعمیم های دانش پژوهان پیشین آغاز کند.
۲. دومین نقش نظریه، تمرکز است. نظریهها علاوه بر تنظیم اطلاعات، بر بعضی از متغیرها و روابط آن ها تأکید و بقیه موارد را خارج می کنند. بنابراین، نظریه ها همانند نقشه عمل می کنند.
۳. سومین نقش نظریه، روشن کردن یا توضیح مشاهدات است: نظریه علائمی برای تفسیر، توضیح و درک پیچیدگی روابط انسان ارائه می دهد.
۴. چهارمین نقش نظریه پیش بینی است؛ اکثر نظریه ها به نظریه پرداز امکان پیش بینی حوادث و رویدادها را می دهند.
۵. پنجمین نقش نظریه، نقش کاوشگرانه آن است. این نقش نظریه در کمک به کشف مطالب به منظور کسب شناخت بیشتر و گسترش هر یک از نقش های دیگر آن بسیار مهم و حساس است.
۶. نظریه ها نقش ارتباطیِ ضروری و لازمی دارند. نظریه چارچوبی برای ارتباطات و محل آزادی برای بحث، تبادل نظر وانتقاد فراهم می آورد.
۷. هفتمین نقش نظریه، کنترل است. این نقش از پرسش های ارزشی حاصل می شود که در آن ها نظریه پرداز می کوشد تأثیر و خصوصیاتِ رفتاری خاص را مورد قضاوت و بررسی قرار دهد.
۸. نقش نهایی نظریه، حالتِ زایشی آن است. این نقش به معنای استفاده از نظریه در جهت برخورد با زندگی فرهنگی حاکم و ایجاد راه های جدید زندگی و به معنیِ استفاده از نظریه برای رسیدن به تحول است. نقش زایشی در برگیرنده ی قدرت مبارزه با تصورات حاکم بر فرهنگ، طرح پرسش های اساسی در مورد زندگی اجتماعی موجود، تقویت روند بازنگری بدیهیات و ایجاد راه های جدید برای اَعمال اجتماعی است (لیتل جان، ۹:۱۳۸۴-۸۸).
علاوه بر نقش های هشتگانه فوق برای نظریه، چهار کاربرد نظریه را نیز چنین بیان می شود:
۱. نظریه ها به ما کمک می کنند تا ببینیم.
دنیای حوادث و رویدادها به شیوه های گوناگون قابل تجربه است. آن چه مهم است، چگونگی تجربه جهان است. آن چه را هنگام نگاه کردن می بینیم، به نظریه های ما بستگی دارد.
۲. نظریه ها به ما کمک می کنند جستجو کنیم.
خواستِ ما برای دانستن بیشتر درباره جهان، یکی از دلایل معروف بودنِ زیاد نظریه هاست. نظریه ها نه تنها آن چه را میدانیم رمزگذاری می کنند، بلکه به ما اجازه می دهند که بیشتر یاد بگیریم.
۳. نظریه ها به ما کمک می کنندانتقاد کنیم.
نظریه ها به ما قدرتِ نقد و ارزیابیِ وضعیت ها و شرایط نابسامان اجتماعی و فرهنگی را می دهند. چنان که نظریه های انتقادی با تعریف و ترسیم ارزش ها و حقایق راستین، واقعیت ها را به نقد می کشند.
۴. نظریه ها به ما کمک می کنند عمل کنیم.
در شرایط اجتماعیِ مدرن، تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن، مبهم و پیچیده است. لذا مجبوریم برای تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن و نوع آن، قضاوت کنیم. نظریه ها گاهی اوقات به ما کلیدهایی برای چگونگی عمل کردن در مواجهه با وضعیت های مشکل را می دهند، زیرا افعال ما به وسیله نظریه ها هدایت می شود (۱)
زیرساختها و عناصر تشکیلدهنده یک نظریه: (اسلاید بحث)
نظریهها برای تبیین پدیدهها هستند + برای تبیین هر پدیده باید زیرساختهای آن کشف شوند= کلیه الزامات شناختی، بینشی، مهارتی، روشی و عنصری برای تحقق علت مادی و علت صوری یک پدیده و فعال شدن علت فاعلی برای صورتبندی پدیده، که زیرساختهای آن پدیده هستند، باید در فرآیند نظریهپردازی کشف و توصیف شوند. (زیرساخت = آنچه اجزاء و روابط میان اجزاء پدیده را برای رسیدن به اثر آن پدیده ایجاد میکند؛ زیرساختهای نگرشی، بینشی، مهارتی، روشی، اجتماعی و مدیریتی.)
ردیف
برخی مصادیق «زیرساخت» براساس تحلیل وجودی
۱
توصیف مفهومی
۲
اثبات امکان تحقق
۳
هدف و انگیزه
۴
عامل پدید آورنده و فعالکننده
۵
زمینه لازم برای پدید آمدن و فعالسازی
۶
اجزاء لازم برای پدید آمدن و فعالسازی
۷
تعیین زمان، مکان، کمیت، کیفیت لازم برای تحقق
۸
تعیین عناصر بیرونی و مرتبط با پدیده که در ایجاد اثر نهایی نقش دارند
۹
تعیین مبدء، مقصد و مراحل تحقق پدیده
۱۰
تعیین انواع احتمال و مسیر برای حرکت و تعیین مسیر بهینه
۱۱
تعیین موانع احتمالی حرکت و چگونگی برطرف کردن آنها
مصادیق زیرساخت در محور نگرشی: ضرورت وجودِ:
۱. دید کلاننگر۲. دید تمدنی۳. دید میانرشتهای۴. دید کاربردی و کارکردی و تولید محصول برای زندگی۵. دید آرمانبین و اصلاحگر۶. دید آیندهنگر۷. دید راهبردی۸. دید جهانی۹. دید تناقضیاب۱۰. دید شبههشناس۱۱. دید نیازشناس۱۲. دید سیستمی و فرآیندیاب۱۳. دید میانرشتهای۱۴. آشنایی با پدیده توسعهیافتگی۱۵. اصطلاحشناسی علم۱۶. آشنایی با زبان مخاطب۱۷. آشنایی با شبکه مسائل و موضوعات زندگی
۱۸. بررسی تاریخ علم و روند تولید علم درتاریخ
مصادیق زیرساخت در محور مهارتی: ضرورت وجودِ:۱. مهارت تفکر، خلاقیت و فعالسازی تعقل۲. مهارت فرضیهپردازی (حدسهای روشمند)۳. مهارت متغیرشناسی۴. مهارت کشف روابط درونی و بیرونی در یک سازه۵. مهارت کشف اطلاعات بهینه۶. مهارت تحلیل اطلاعات۷. مهارت مطالعات تطبیقی۸. مهارت مطالعات میانرشتهای۹. مهارت مفهومسازی۱۰. مهارت گزارهسازی سهلالفهم و سهل الاستعمال۱۱. مهارت نظریهسازی در یک دستگاه علمی۱۲. مهارت مدلسازی۱۳. مهارت کشف لوازم یک نظریه و مدل، در یک نظام علمی۱۴. مهارت ارزیابی یک نظریه و مدل۱۵. مهارت کارآمدسازی یک نظریه و مدل۱۶. مهارت نقادی در یک دستگاه علمی
مصادیق زیرساخت در محور روشی: ضرورت وجودِ:
الف- تعیین پارادایم با عناصر هشتگانة آن:
دلیل کاوش علمی
ماهیت واقعیت اجتماعی
ماهیت انسان
نقش شعور عامه
چیستی نظریه
تبیین درست
مدرک و شاهد معتبر
جایگاه ارزش ها و تمایلات
ب- تعیین مبادی تصوری و تصدیقی: (انتقال به بحث تفصیلی)
هستیشناسانه
روششناسانه
معرفتشناسانه
علمشناسانه
انسانشناسانه
جامعهشناسانه
تاریخشناسانه
آیندهشناسانه
ارزششناسانه
دینشناسانه
ج- رویکرد فلسفة علمی (فلسفه مضاف به علم):
شناسايي ماهيت دانش مورد نظر (از حيث منطقي و تاريخي)
هندسه، قلمرو و ساختار دانش
معناشناسي مفاهيم كليدي
روششناسي و كشف رويكردها و رهيافتها
مباحث معرفتشناختي دانش مانند چگونگي توجيه و اثبات گزارهها
مبادي تصوري و تصديقي (پيشفرضها و مبادي علمي و غيرعلمي مانند تبيينهاي روانشناختي و جامعهشناختي)
غايت و كاركرد و پيامدهاي فردي و اجتماعي دانش
بررسي تطبيقي گرايشهاي مختلف در آن
مصادیق زیرساخت در محور اجتماعی و مدیریتی: ضرورت وجودِ:
هدفگذاری
ترسیم نقشه جامع علمی و استراتژی کلان علمی
بستر اجتماعی تولید علم
اراده جمعی
مقررات و ضوابط قانونی و سازمانی مناسب
مدیریت پژوهش و ساماندهی مراکز پژوهشی
گسترش انجمنها، کرسیهای علمی، قطبهای علمی
تحرک و روانی نقلوانتقال نخبگان علمی
ایجاد تناسب میان آموزش و پژوهش
هر نظریه، مبتنی بر بستهای مفهومی و روشی حاوی موارد زیر است:
تعریف مفاهیم بهکاربرده شده در نظریه، تعیین اصول موضوعهای که در نظریه بهعنوان پیشفرض گرفته شده است، تعریف روشی که براساس آن مفاهیم با یکدیگر و با اصول موضوعه ترکیب میشوند و مفهوم جدید یا قاعده جدیدی تولید میشود. این بسته حاوی سه سطح و چهارده فرآيند است:
(اصطلاحات «فرضیه» و «آزمون» در فضای «تجربهگرایانه» ذکر نشده است بلکه فرضیهپردازی و آزمونکردن در هر لایه و سطح و بُعدی از پدیدهها، به تناسب آن است.)
دستورالعملهای مختلف برای «نظریه پردازی»: فرآیندهای مختلفی برای رسیدن به یک نظریه توسط اندیشمندان علوم انسانی ارائه شده است که برخی از آنها در پاورقی عرضه شدهاند.(۲)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
. برای موجّهسازی «تحول در علوم انسانی» و تولید «علم دینی» ، رعایت منطق نظریهپردازی ضروری است. این منطق مبتنی بر «عقلانیت پایه» است و هیچ رویکرد خاص بر آن حاکم نیست.
۲. براساس منطق مذکور در فوق میتوان جدولی برای «تحلیل نظریهها» بهصورت زیر ارائه کرد:
(این جدول برای ارائه نمونه، با محتوای نظریه « حِکمی – اجتهادی » حجتالاسلام خسروپناه در مورد مدل علم دینی پُر شده است.)
ردیف
محورهای تحلیل و بررسی یک نظریه
محتوای نظریه
(به عنوان نمونه، نظریه حکمی – اجتهادی در علم دینی)
۱
متن نظریه (عبارات اصلی بیانکننده نظریه)
۱. علم دینی = دانشی که با بهرهگیری از مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختیِ اسلامی به هستیشناسی، رابطهشناسی و کارکردشناسیِ پدیدههای ریاضی، طبیعی، زیستی، انسانی، بههدف درک رابطة «ملکی- ملکوتی» پدیدهها میپردازد.
۲. با الگوی حکمی اجتهادی، تولید علوم انسانی رفتاری اجتماعی ممکن است.
۳. الگوی حکمی اجتهادی، فرآیند معرفتیِ تولید نظریات علوم رفتاری اجتماعی اسلامی است.
۴. فرآیند معرفتی این تولید چنین است:
أ. از نظام هستیشناسانه، معرفتشناسانه و دینشناسانه، نظام انسانشناسانه استخراج شود؛
۲. علوم انسانی، مبتنی بر پنج نظام هستند: نظام فلسفی، نظام انسانشناسی، نظام ارزششناسی، نظام مکتبی، نظام روششناسی
۳. در نظام فلسفی، رویکرد «حکمت خودی» اتخاذ میشود.
۴. فلسفههای مضاف از فلسفه عام استخراج شوند.
۵. پیشفرضهای علمشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی، در نظام فلسفی تبیین شوند.
۶. در نظام انسانشناسی، انسان عام و انسان خاص[۳] توصیف شوند.
۷. نظام مکتبی، اصول حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی است که از آن به مکتب اقتصادی، مکتب سیاسی، مکتب اجتماعی تعبیر میشود.[۴]
۱۳
توجیههای استفاده شده در نظریه (مثالها و شواهد صدق بهکاررفته در نظریه)
بررسی مبادی معرفتی ۱۲ نظریه در علوم انسانی و کشف تاثیر تغییر نوع نگاه به مبادی در خروجی نظری
مانند تابع مصرف فریدمن، ساختاریابی گیدنز، نظریه انقلاب فوکو
۱۴
لوازم منطقی نظریه (دلالتهای التزامی و مباشر نظریه)
استفاده از اجتهاد دینی برای استخراج شاخصهای سنجش انسان موجود، از دین
استفاده از روشهای تجربی برای اجرای عملیات سنجش و تحلیل آن
استفاده از اجتهاد برای استخراج شاخصهای انسان مطلوب و نظام ارزشی
استفاده از اجتهاد و تجربه برای تعریف عملیاتی تغییر انسان موجود به مطلوب (علومی مانند فقه، اخلاق، عرفان، روانشناسی)
۱۵
نتایج معرفتی نظریه (چه تاثیری در چه فضای علمی ایجاد میکند؟)
۱. تلاش برای تولید فلسفههای مضاف بالخصوص فلسفه مضاف به امور
۲. تلاش برای تولید انسانشناسیهای خاص و ارزششناسیهای خاص
۳. تلاش برای تولید شااخصهای انسان مطلوب
۴. تلاش برای تولید چگونگی تغییر از موجود به مطلوب
۵. علومی را میخواهیم که ربط ملک و ملکوت را برقرار کنند.
۶. رویکرد غربگزینی انتقادی
۱۶
آثار نظریه (آثار عینی که نظریه میتواند ایجاد کند یا ایجاد کرده است)
تولید مبانی فلسفه علوم انسانی اسلامی
۱۷
رقباء نظریه (افکار و نظریاتی که همگرا با این نظریه نیستند و مخالف محسوب میشوند)
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را قبول ندارند.
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را در همه علوم قبول دارند و تعریف علم دینی را الگوی یکسان برای همه علوم میدانند.
همه نظریاتی که روش تولید علم دینی را فقط منحصر در استخراج نقلی میدانند.
۱۸
روش گسترش نظریه (آیا صاحبنظریه، خودانتقادی داشته است یا اشاره به شیوه تکمیل و بازسازی نظریه کرده است؟)
نیاز نظریه به تکمیل از جهت فرآیند استخراج و تولیدمدل عملیاتی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
منطق نظریه پردازی ، تولید علم ، علم دینی ، تحول در علوم انسانی، الگوی پیشرفت و توسعه ، تمدن اسلامی
(۱) از دانیل لیتل به نقل مهدی زاده، سید محمد، (۱۳۸۹)؛ نظریههای رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول۱۳۸۹.
(۲) برخی فرآیندهای پیشنهادی اندیشمندان علوم انسانی برای نظریهپردازی:
(این مدلها از مقاله روششناسی عمومی، جناب آقای دکتر حسن داناییفرد نقل شدهاند و مقصود از کلمه مولف در تصویر آخر، ایشان میباشد.)
برچسب #الگوی پیشرفت و توسعه #تحول در علوم انسانی، #تمدن اسلامی #تولید علم #علم دینی #منطق نظریه پردازی #نظریه پردازی
دانشنامه, روش شناسی
روش سنجش و آزمون نظریه ها
دانشنامه, روش شناسی
روش تفکر شبکه ای
ب. از نظام هستیشناسانه و انسانشناسانة دین، مکتب ارزشی دین استخراج شود؛
ج. از مکتب انسانشناسانه و مکتب ارزشی دین، شاخصهای انسان مطلوب و انسان خاص (انسانِ اقتصادی، اجتماعی، …) استخراج شود؛
د. برای توصیف انسان موجود، با استفاده از روش اجتهادی، سوالات پرسشنامهای برای سنجشهای کمی و کیفی، تولید میشود و با روش تجربی کمی و کیفی اجرا شود.
ه. براساس شاخصهای انسان مطلوب دینی، شناخت از انسان موجود نقد شود؛
و. از مکتب ارزشی دین، نظامهای ارزشی فقهی حقوقی، اخلاقی عرفانی استخراج شود؛
ز. از نظامهای ارزشی دین، ارزشهای مضاف(ارزشهای اقتصادی، …..) استخراج شود و چگونگی تغییر بهدست آید.
۲
مفاهیم اصلی تشکیلدهنده نظریه
نظام فلسفی (نظریة حکمت خودی)، نظریه دیدهبانی، فلسفه علوم، فلسفه امور، نظام معرفتشناسی (نظریه بداهت نظامند کارآمد)، نظام انسانشناسانه، انسان خاص (انسانِ موصوف)، مکتب ارزشی، ارزشهای مضاف، انسان محقق، انسان مطلوب، تعریف دین، اجتهاد فقهی، روش حکمی اجتهادی، عقلانیت اسلامی، علوم انسانی اسلامی، رابطة مُلک و ملکوت، علوم انسانی رفتاری اجتماعی، تمدن نوین
۳
مساله اصلی نظریه (صاحبنظریه به حل چه مسالهای اهتمام ویژه دارد؟)
فرآیند اسلامیسازی علوم انسانی چگونه است؟ (فرآیند معرفتی، فرآیند راهبردی، فرآیند مدیریتی)
۴
مسائل فرعی نظریه (صاحبنظریه به دنبال پاسخگویی به چه مسائلی است؟)
تعریف علم دینی و اسلامیسازی علوم چیست؟
الگوی معرفتی اسلامیسازی علوم رفتاری اجتماعی چگونه است؟
این الگو چگونه تحقق مییابد؟
بستر معرفتی نظریه (نظریه و صاحبنظریه از چه نظریات یا افکاری اشراب شدهاند؟)
حکمت متعالیه
۵
چهارچوب معرفتی حاکم بر نظریه (پارادایم و گفتمان حاکم بر نظریه، با ذکر تمام محورهای تشکیلدهندة پارادایم)
حکمت نوصدرایی(در هستیشناسی و انسانشناسی)، ارزششناسی فقهی اخلاقی عرفانی اسلامی، معرفتشناسی مبناگرا (با نظریة بداهت نظامند کارآمد)، فلسفههای امور در حکمت خودی (بهویژه فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه انسان، فلسفه ارزش)
۶
چهارچوب روشی حاکم بر نظریه (از چه روش یا روشهایی برای تعریف، توصیف، تفسیر و تبیین استفاده کرده است؟)
برهانی، تجربی، اجتهادی با کارکرد استنطاقی (با پرسش بیرون از متن به متن مراجعه شود) + استفاده از دلالتهای التزامی گزارههای دینی
استفاده از «ظن مُدلّل» (روشمند)
بررسی تاریخی منطقی در کشف فرآیندهای احتمالی برای تولید علم دینی (دیدهبانی)
۷
پیشینه نظریه (چه نظریاتی همگرا با این نظریه عرضه شده است؟)
نظریه علم دینیِ نقیب العطاس، اسماعیل فاروقی، العلوانی، نصر، گلشنی، عابدی شاهرودی، زیباکلام، جوادی آملی
۸
تعاریف موجود در نظریه (چه تعاریفی در نظریه ذکر شده است؟)
علوم انسانی اسلامی، علومی هستند که با روش حکمی اجتهادی به توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و نحوة تغییر او میپردازند.
۹
توصیفهای موجود در نظریه (قیود و شرایط هر یک از موضوع و محمول و نسبت)
محمول نظریه، مقید به:
۱. علوم رفتاری اجتماعی (مجموعه توصیف، تبیین و توصیهها)
۲. در پاسخ به مشکلات و نیازهای انسان معاصر
۳. تشخیص داده شده با روش حکمی اجتهادی
۴. استخراج شده از مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه و ارزششناسانة خاص (مثلا خصوصیات انسان اقتصادی در حکمت اسلام)
۵. تفریع شده با روش حِکمی در توصیف انسان موجود
۶. و استخراج شده از آیات و روایات با روش اجتهادی در توصیف انسان مطلوب
۱۰
روابط موجود در نظریه (چه روابطی بین مولفهها یا مفاهیم یا عناصر یا متغیرهای مختلف در نظریه آمده است؟)
فلسفه مطلق (دربردارندة فلسفههای مضاف به حقایق و مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، روششناختی، دینشناختی) ! تولید نظام ارزشی و الگوی انسان مطلوب! شکلگیری نظام انسانشناسی ! تولید نظام مکتب رفتاری اجتماعی! تولید انسانشناسیهای خاص (انسان اقتصادی، انسان فرهنگی، …) ! تدوین نظام روششناسی! تولید نظریه! تولید علم انسانی
۱۱
تبیینهای موجود در نظریه (چه استدلالهایی در نظریه ذکر شده است؟)
به دلیل مبنای مولف در قلمرو دین، آموزههای دین در توصیف انسان مطلوب، ظرفیت تبدیل شدن به مدل را دارند.
به دلیل مبنای مولف در فلسفه علوم انسانی، علوم اجتماعی دارای چهار ساحتِ توصیف انسان موجود، توصیف انسان مطلوب، نقد انسان موجود، فرآیند تغییر انسان موجود هستند.
۱۲
تفسیرهای موجود در نظریه (چه اجزاء و روابط پنهانی در نظریه، آشکارسازی شده است؟)
۱. فرآیند تولید علم دینی و اسلامیسازی علوم انسانی رفتاری اجتماعی= مجموعه سه فرآیندِ «توصیف انسان مطلوب»، «توصیف انسان موجود» و «توصیه برای تغییر»
#روششناسی
#روشتدریستفکریومهارتمحور
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تدریس تفکری و مهارت محور
دانشنامه, روش شناسی
روش تدریس تفکری و مهارت محور
10 دقیقه خواندن
169
روش تدریس تفکری و مهارت محور
روش تدریس تفکری و مهارت محور
موضوع بحث:
« روش تدریس تفکرساز و مهارتساز » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (تدریس کارگاهی)
مساله بحث:
یک استاد چگونه میتواند موقعیتی را ایجاد کند که فراگیران بهجای حفظ مطالب علمی در طول سیر تحصیل، از همان ابتدا، تحصیلی مبتنی بر تولید فکر و علم و خلاقیت داشته باشند؟ و چگونه میتواند فرآیندی را اجرا کند که فراگیران از همان ابتدا، از مطالب علمیِ بهظاهر صِرفاً نظری و تئوری، برای حل مسائل و رفع نیازها در عمل استفاده کنند؟
پیش فرض ها:
۱. روش تدریس زیرمجموعه علوم تربیتی است؛ علوم تربیتی تابعی از هویت تربیت است؛ هویت تربیت تابعی از هویت انسان است.
۲. هويت انسان = حیوانی با قابلیت عقلانیت شبکهای؛ که دارای نیروی حرکتزای غریزه، فطرت، احساسات و عواطف و تمایلات، تفکر و عقل، اراده و انتخاب است که قابلیت تشدید و تضعیف دارد. (سه حیطة شناختی، عاطفی، حرکتی) (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۳. تربيت = جهتدهی به قوای انسان برای رشد، بهطوری که منجر به توانایی انجام مستقل یک کار شود.
۴. هدف تربیتِ انسان، خروج از محدودیتهای وجودی است.
۵. آموزش = ابزار تغییر درشناخت و احساس انسان است که منجر به تغییر در رفتار میشود.
۶. تحصیل= برقراری ارتباط ادراکی با مجموعهای منظم و منطقی از بستههای علمی، بهطوریکه منجر به یادگیری شود.
۷. خلاقیت و نوآوری = توانایی کشف اجزاء و روابط پنهان از دید عمومی در باره یک موضوع و پدیده و بازسازی آن، براساس یافتههای جدید؛ و به تعبیر دیگر، خلاقیت = تلاش معرفتی برای کشف اجزاء و روابط نهفته در شبکه هستی (انتقال به بحث تفصیلی در مورد خلاقیت)
۸. مهارت = توانایی استفاده از اطلاعات، برای انجام صحیح، مستقل و مکرر یک کار (انتقال به بحث تفصیلی در مورد مهارتمحوری)
تحقیق = مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات به هدف حل یک مساله؛ «تحقیق»، تولید اطلاعات است و نه جمعآوری اطلاعات تولیدشده قبلی. (انتقال به بحث تفصیلی در مورد روش تحقیق شبکهای)
فرضیه بحث:
۱. تدریس تفکرساز و مهارتافزا = فرآیند هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي تفکر او براي حلمساله، و اقدام عملی توسط فراگیر برای حل مساله در كلاس (شبیهسازی عملی فرآیند تولید علم و کاربرد علم)
۲. کارگاه آموزشی = فراهمسازی محیط آموزشی برای اجرای عملی تولید مطالب مورد نظر توسط شرکتکنندگان؛ کارگاه آموزشی، فضای انتقال مطالب نیست، فضای تلاش برای تولید مطالب، با راهنمایی و هدایت و کنترل استاد است.
تبیین بحث:
مرکز ثقل تحصیل، یادگیری است؛ «يادگيري» عبارت است از: شكل گرفتن روح در اثر برقرار شدن ارتباط ادراكي با يك موضوع، به منظور انجام يك عمل براي رفع يك نياز (در تعابیر روانشناسانه چنین گفته میشود: یادگیری ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار است.)
يادگيري وقتي تحقّق مييابد كه فرد بتواند از اطلاعاتي كه بهدست آورده است براي حركتي در زندگي استفاده كند. بر اين اساس هنگاميعلم آموز ميتواند به اين سطح برسد كه:
نياز به مطلب را لمس كند.
امكانات و معادلات موجود در هستي را تشخيص دهد. (برای دستیابی به پاسخ)
كيفيّت ارتباط بين امکانات و نيازها را كشف كند.
توجّه متمركز به اهميّت موضوع در زندگي پيدا كند.
بتواند مستقلاً بين امكانات و عناصر مفيد با موقعيّت نياز ارتباط برقرار كند و عناصر نامطلوب را كنار زند. (مجموعه اهداف شناختي، رواني و عملي)
ركن اصلي اين تعريف “شكل گيري”روح است؛ يادگيري حالتي است كه در روح (نه فقط در ذهن) ايجاد ميشود و حقيقتي را در خود مييابد. خصوصيات اين تعريف عبارتند از :
برقراري ارتباط ادراكي با يك موضوع (ميخواهيم چيزي را بشناسيم)
ارتباطي كه به خاطر انجام يك عمل برقرار شده است. (وقتي ميخواهيم كاري بكنيم بايد اطلاعات لازم را بهدست آوريم)
عملي كه سبب رفع يك نياز و حل يك مشكل است.
احساس نياز تصميم به رفع آن
كسب اطلاعات لازم
تبديل اطلاعات به عمل رفع نياز
مهمترين ابزار براي تبديل اطلاعات به عمل، نشان دادن اهميّت مطلب در چرخة زندگي است. اهميّت مطلب نيز در صورتي ملموس میشود كه نياز به آن احساس شود. به هر مقداري كه اين احساس قويتر باشد، مطلب درس مهمتر خواهد شد و توجّه متمركزتري را ايجاد خواهد كرد و تلاش بيشتري براي دستيابي به روشي كه رفع نياز كند صورت خواهد گرفت. در اثر اين تلاش است كه يادگيري محقَق ميشود.
مقدمه ۱) تحصيل براي يادگيري علم است.
مقدمه ۲) يادگيري، با تبديل اطلاعات به عمل توسط خودِ طالبعلم صورت ميپذيرد.
مقدمه ۳) تبديل اطلاعات به عمل درصورتي انجام ميشود كه طالبعلم نياز به اطلاعات را لمس كرده باشد و قوانين وجودي مربوط به موضوع را كشف نمايد و عناصر موثر و مانع را تشخيص دهد.
مقدمه ۴) طالبعلم بهوسيله تفكّر ميتواندمطالب را كشف كند.
نتيجه:
تحصيل يعني: تلاش طالبعلم براي دستیابی به مهارت در تفكّر، تفكّري كه اطلاعات لازم براي رفع نياز را كشف كند و به عمل تبديل نمايد. و تدریس یعنی: تلاش استاد برای هدایت طالب علم بهسوی دستیابی به مهارت تفکر کاربردی
تدریس ياددادن روش تفكّر است؛ و يادگرفتن روش تفكّر جز با فعّاليّت خود طالبعلم محقق نميشود. نقش معلم زمينهسازي براي فعّاليّت فكري طالبعلم و هدايت او به سوي فعاليّتهاي فكري ثمربخش است. استاد، بايد طالبعلم را در موقعيّت احساس نياز قرار دهد تا اهميّت رفع نياز براي او ملموس شود؛ سپس به سوي كشف امكانات رفع نياز هدايت كند (نه اينكه اطلاعات لازم را مستقيماً در اختيار او بگذارد؛ طالبعلم بايد جستجو كند و خود اطلاعات لازم رابهدست آورد؛ استاد نقاط نفوذ به مطلب و سرچشمههاي استخراج آن را به طالبعلم نشان ميدهد). و در نهايت، طالبعلم را راهنمايي ميكند تا از امكانات و اطلاعات بهدست آمده براي حلّمسأله و رفع نياز استفاده كند و آنها را در عمل بكار ببرد.(دقّت كنيد)
فعاليّتهاي طالب علم براي انجام يك تحصيل صحيح :
• تشخيص نيازي كه درس پاسخگوي آن است.
• فهم اهميّت موضوع( نقش اين نياز در زندگي)
• جستجو اطلاعات لازم براي رفع نياز
• كشف ارتباط معلومات بهدست آمده با موضوع نياز
طالبعلم ميآموزد، تا زندگي كند پس بايد طوري بياموزد كه بتواند در تمام زمينههاي زندگي مشكلات خود راحل كند و بتواند بعد از خروج از مراكز علمي به يادگيري ادامه دهد؛ يعني تشخيص دهدكه چه بايد بداند؟ و چگونه بايد عمل كند؟ زندگي نيازمند نگرشهاي كلان و خرد است،زندگي نيازمند ابداع و طراحي است، رسيدن به كمال و هدف نيازمند تفكّري خلّاق است.طالب علم بايد خود را به تفكّر خلّاق برساند. (انتقال به بحث سطوح فهم و ادراک)
اهميّت تدوين اهداف درس به قدري است كه اگر در طراحي تحصيلي فقط بتوانيم آنها را دقيق و شفّاف تعيين كنيم به آستانه موفقيّت رسيدهايم. اهدافي مفيد و موفّق خواهند بود كه در آنها به نيازها و مسائل زندگي واقعي پرداخته شده باشد. (انتقال به فهرست اهداف مهارتی برای تکتک علوم حوزوی)
گزارشی از کتاب «راهنمای تدریس با اقتباس از نگرش اسلام»:
در ساختار آموزش و تعليم سه متغيرمبنائي وجود دارد : علم آموز، محتواي آموزش و استاد. هدف يك مجموعه آموزشي ايجاد تغيير مثبت در نگرش و عملكرد علمآموزان است. اين هدف با ايجاد ارتباط بين علم آموز و محتواي آموزشي حاصل ميشود. نقش استاد برقراري اين ارتباط است.
دو سوي اين ارتباط، دو لايه از عالم وجود هستند. يك لايه، روح و ذهن علم آموز است و لايه دوم حقيقت موجود در هستي. هردو لايه از يك طيف گسترده تشكيل شدهاست. هر نقطه از طيف وجوديِ روح، تشكيل دهنده نوعي از ادراك است كه با نقطه متناظر خود در طيف وجوديِ حقايق بيروني اتحاد برقرارميكند. در اين ميان مهارت استاد، تشخيص موقعيت ادراكي علم آموز و موقعيت وجودي محتواي آموزش است. استاد با تشخيص فاصله ميان اين دو موقعيت، از مفاهيم مياني و واسطهاي خاص استفاده ميكند تا زمينه ارتقاء وجودي علم آموز فراهم شود و با حقيقتي كه آموزش ميبيند، اتحاد وجودي پيدا كند. در اين صورت ” فهم”حاصل ميشود و يادگيري محقق ميگردد.
اين کتاب درصدد پاسخگويي به سوالات زير است :
•چگونه موقعيت ادراكي علم آموز را تشخيص دهيم؟
•چگونه موقعيت وجودي و سطح علميمحتوا را بشناسيم؟
•فهم چيست؟ چه مراتبي دارد و چگونه حاصل ميشود؟
•حلقههاي مفهومي كه رابط بين سطح ادراكي علم آموز و طيف وجودي مطالب آموزشي هستند را چگونه ايجاد كنيم؟
پاسخ اين سوالات نياز اولية يك مدرس است. دقّت در اجراي يك روش تدريس صحيح، رمز موفقيت يك مجموعة علمي و آموزشي است.
اگر تحول به سوي كمال را ميخواهيم،اگر از وضعيت علمي و عملي طلاب نگران هستيم، بايد در روش تدريس و تعليم خود تجديدنظر كنيم.
بهترين متنها اگر صحيح آموزش داده نشوند قدرت تغيير در افكار و رفتار را نخواهند داشت. امّا يك متن عادي با يك تدريس روشمند ميتواند سطحي از تعادل و مطلوبيّت را ايجاد كند. كتاب ” راهنماي تدريس ” بر اساس چنين نيازي طراحي گرديدهاست.
ساختار كتاب از سه لايه تشكيل شده است :
۱. نگرشها (ايجاد نگرشهاي لازمنسبت به علم آموزي و تدريس )
۲. راهبردها (ارائه خط مشي و قالبكلّي براي يك تدريس موفق )
۳. راهكارها (ارائه برنامههاي عملي براي اجراء يك تدريس موفق )
عصاره لاية اول :
چكيده كتاب در اين محور، ضرورت آموزش بر اساس نظرية ” دعوت سه بُعدي ” است. سرمنشاء اين نظريه، آية شريفه” اُدْعُ اِلي سَبيِلِ ربِِّك بِالحِكْمَهِْْ والمَوعِظَهِْْ الحَسَنَهِْْ وجَادِلـْهُم بِالَّتِي هِيَ اَحْسَن” (آیه۱۲۵ سوره نور) است. براساس اين نظريه، علم آموزي عبارت است از: ايجاد زمينه براي اتحاد درون و برون انسان (شبکه هستی) . چگونگي اين زمينه سازي در محور دوم كتاب تشريح شده است.
عصاره لاية دوم :
به استناد آية شريفة فوق، زمينه سازي براي ارتقاء ادراكي انسان و اتصال به حقايق وجودي، سه راهبرد دارد :
۱. تبيين مطلب درس با استفاده ازمعادلات و قوانين هستي، به طوري كه حداقل منطقي بودن مطلب درس براي علم آموز ملموس شود.(حكمت)
۲. تشريح مطلب درس با ارائه نتايج مثبت عمل به آن و ضررهاي ناديده گرفتن آن، به طوري كه تأثير مطلب در روند زندگي براي علم آموز مشهود شود. (موعظه حسنه)
۳. عرضه مطالب مشابه و رقيب و مقايسه آنها با يكديگر براي كشف نقاط ضعف و قوت، به طوري كه برتري مطلب درس بر موارد مشابه براي علم آموز معلوم گردد. (جدال احسن)
علمي موجب تغيير مثبت در رفتار ميشود كه:
منطقي بودن آن لمس شود، مفيد بودن آن مشهود باشد و ضرر عمل نكردن به آن تبيين شود، برتري توصيهها و برنامههاي آن بر ديگر موارد معلوم شود.
وجه تسميه نظرية “دعوت” به “دعوت سه بُعدي “، وجود راهبردهاي سهگانه فوق است. امّا چگونه ميتوان در عمل به اين آموزش سه بُعدي دست يافت؟ چگونه ميتوان علم آموز را از سه جهت به سوي علم و ادراك فراخواند و محتويات دروني او را با اين محركهاي سهگانه به سوي تعالي و رشد حركت داد تا با حقيقت متحد شود و واقعيات را در وجود خود لمس كند؟ محور سوم كتاب پاسخگوي اين سؤال است.
عصاره لاية سوم : (ابزارهای پنچگانه برای عملیاتی کردن «دعوت سهبُعدی»)
چكيده اين قسمت از كتاب عبارت است از: چگونگي آموزش بر اساس روش حل مسأله و تفكّر نقّادانه. سرچشمه اين راهكار اجرائي براي پياده سازي آموزش فعال، روايات زير هستند :
اين روش در قالب “كارگاه هاي علمي و آموزشي” پياده سازي ميشود. هدف يك كارگاه آموزشي فراهم سازي زمينه براي مهارت در موارد زير است:
•تشخيص نيازهاي واقعي و تفكيك آنها از نيازهاي كاذب
•نقشه ريزي براي رفع نياز و حل مسأله
•همفكري و همياري براي رسيدن به پاسخ
•طراحي و مدل سازي براي استفاده عملي از پاسخ
•كشف نقاط بحران و انحراف
•توليد فكر و نه جمع افكار
قسمت سوم كتاب چگونگي اجراي كارگاههاي آموزشي و علمي را بررسي ميكند. (دریافت فایل کتاب)
علم براي زندگي است وزندگي حركت به سوي كمال و ابديت است. علم ارتقاء روح به سوي كمال است و البته در اين هستي يك كمال و ابديت بيشتر نيست، وحده لا اله الا هو.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. با استفاده از روش حل مسأله و تفكّرنقّادانه ميتوان زمينه ارتقاء فهم و ادراك علمآموزان را به سطح ادراك مجردات و فهمهاي شهودي فراهم ساخت.
۲. نمودار جریان روش تدریس فعال (فلوچارت روش تدریس)
برچسب #تحصيل #تدریس تفکر محور #تدریس تفکرساز و مهارتافزا #تدریس کارگاهی #تربیت #تفكّر #روش شناسی #فهم #كشف ارتباط #یادگیری
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشتصمیمگیریالگوریتمی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تصمیم گیری الگوریتمی
دانشنامه, روش شناسی
روش تصمیم گیری الگوریتمی
5 دقیقه خواندن
113
روش تصمیم گیری الگوریتمی
موضوع بحث:
« روش بهینه تصمیمگیری » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مساله بحث:
چگونه میتوان برای حل یک مساله یا اجرای یک برنامه، بهترین تصمیم را گرفت؟ (تصمیمسازی برای تصمیمگیری بهینه)
پیش فرض ها:
..
فرضیه بحث:
۱. تصمیمگیری = انتخاب قطعی گزینه بهینه در میان احتمالات ممکن، براساس محاسبه بیشترین بهره با کمترین هزینه
۲. تصمیمگیری یک فرآیند ناخودآگاه است که نیاز به دقیقسازی (خودآگاهسازی مرحلهبمرحله و الگوریتمی) دارد.
۳. نقاط تصميم و انتخاب هستند كه مسير مديريت كلان و خُرد يك جامعه را رقم ميزنند بنابراين تصميمسازي براي تصميمگيران اهميت حياتي خواهد داشت. یک «كانون تفكر» موقعيتي براي تصميمسازي است. (انتقال به بحث از کانون تفکر)
۴. دستيابي به مدل كارآمد و برتر در تصميمسازي، ابزار اصلي یک کانون تفکر است.
۵. مدل تصميمسازيِ پیشنهادی= شبیهسازی شبكهاي آيندهنگرانة استراتژيك[۱] يا مدلِ تصميمسازيِ ۵S
مراحل تصميمسازي
فعاليتي كه بايد انجام شود
مراحل انجام اين فعاليت
تعيين مساله تصميم
شبيهسازي واقعيت موجود
+
شبيهسازي آينده در صورت ادامه وضعيت موجود
تحليل سيستم موجود با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستم
+
تعيين آيندة اين سيستم
تعيين اهداف و ارزشهاي حاكم بر تصميم
تدوين اهداف بنيادين
+
تدوين اهداف خاص مربوط به مساله تصميم
تعريف اهداف با نگرش شبكهاي و آيندهنگرانه
+
تعيين اولويتها (استراتژي حاكم بر اهداف)
ابداع گزينههاي ممكن براي تصميمگيري
شبيهسازي آينده در صورت تغيير وضعيت به وضعيتهاي ممكن
تعريف و تحليل سيستمهاي ممكن با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستمها
+
تعيين آيندة اين سيستمها
ارزيابي گزينهها
تعيين بهترين وضعيت ممكن
تعيين معادلة هزينه، منفعتِ شبكهاي آيندهنگر در هر يك از سيستمها
(مقايسة هزينه، منفعتِ استراتژيها)
مدلسازي نهايي
توصيف چگونگي حركت از وضع موجود به وضعيت بهينه
تعريف و تحليل سيستم بهينه با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستم
+
تعيين آيندة اين سيستم (چشمانداز تصميم)
تبیین بحث:
.
فرآيند تمدنسازي فرآيندي تدريجي و نيازمند بسترسازيهاي درازمدت است؛ و تانگرش نخبگان و ديد عمومي به ضرورت سيستمسازي، و در سيستمسازي به ضرورت فرآيندسازي، و در تعريف فرآيندها به اهميت دادههاي دين معطوف نشود، فضاي حركت به سوي تمدن اسلام شكل نخواهد گرفت.
توليد سيستمها و فرآيندهاي فوق، نيازمند توليد فكرهاي آيندهسازانه و نَه فقط آيندهنگرانه است. توليد فكر نيز نيازمند خطمشي و شيوة آگاهانه، زاوية ديدِ كلان و توصيف قدمبهقدم عمليات اجرايي است تا از آسيبها و تلههاي فكري در امان بماند و بهدور از جزءنگري و مغالطات، واقعيتها و روندهاي هستي را تشخيص داده، افكارمطابق با حقّ توليد نمايد و در محيط رقابت، مديريت زندگي جهاني را بهدست بگيرد.
عمليات نرمافزاريِ تمدنسازي، با استفاده از ابزار تصميمگيري فعال ميشود؛ نقاط تصميم و انتخاب هستند كه مسير مديريت كلان و خُرد يك جامعه را رقم ميزنند.بنابراين تصميمسازي براي تصميمگيران اهميت حياتي خواهد داشت. كانون تفكرموقعيتي براي تصميمسازي است.
در اين مدل، ستون فقرات تصميمسازي بهصورت زير است:
تعيين مسالة تصميم
تعيين اهداف و ارزشهاي حاكم برتصميم
ابداع گزينههاي تصميم
ارزيابي گزينهها
مدلسازي نهايي
تصميمسازي، مدلسازي (شبيهسازيِ روشمند) از انواع تصميمات ممكن در موضوع است تااثرات هر يك از تصميمها ارزيابي و كنترل شوند و در نهايت بهترين مدل ارائه شود و مجموعه فرآيندِ انجام شده در اختيارتصميمگيرنده قرار داده شود.
تصميمساز هميشه يك گام جلوتر ازتصميمگيرنده است زيرا از قبل تصميمات احتمالي او را پيشبيني كرده و آثار اجرائي آنها را نيزمحاسبه كرده است.
در اين مدل، براي تصميمسازي، در پنج مرحله، شبيهسازيِ واقعيتها صورت ميگيرد:
۱. شبيهسازي واقعيت موجود
۲. شبيهسازي آينده در صورت ادامة وضع موجود
۳. شبيهسازي آينده در صورت تغيير وضعيت به وضعيتهاي ممكن
۴. تعيين بهترين وضعيت ممكن
۵. توصيف چگونگي حركت از وضع موجود به وضعيت بهينه
و در هر مرحله، ديدِ شبكهاي (بررسي متغيرهاي دروني تا ذرات بنيادين و بررسي متغيرهاي بيروني تا فضاي بينهايت) اعمال ميشود و برآيند اين بررسي بهصورت يك استراتژي كه بتواند اهداف و ارزشهاي مورد نظر را در آينده تحقق ببخشد توصيف ميگردد.
منظوراز فرموله كردن متغيّرها،دستيابي به تابعِ تبديل سيستم است. يعني: پس از مشخص شدن ورودي و خروجي، اجزاء،مرزها و جريان اوليّة سيستم، بايد مشخص شود كه چه نوع ارتباطاتي بين متغيّرها بايدايجاد شود تا با كمترين هزينه بيشترين بازدهي را داشته باشد. تعيين معادلات تبديل ورودي سيستم به خروجي آن، مبناي مدلسازي است.
مدل، ابزاري است كه به وسيله آن ميتوان فرآيند خطّمشيها را شناخت. مدل، ابزار تعيين ميزان آسيبپذيرييك پديده يا سازمان در برابر نوسانات مختلف است؛ مدل، ابزار مطالعه پديدهها برايدرك نحوة رفتار هر پديده به صورت قابل كنترل است(يعني بتوان به مشاهدة دقيق رفتارمولفههاي تشكيلدهنده و علل پديدآورندة آنها پرداخت و اطلاعات لازم را با يك نگاهو به سرعت بدست آورد)؛ مدل، نظام نظري منسجم براي تشريح پديدهها و تعيين فعلوانفعالبين آنهاست؛ مدل، شبيهسازي واقعيّتِ دربسته است .
مراحل مدلسازي عبارتند از:مشاهدة مجموعة فرآيند، دريافت ضرورت كنترل و پيشبيني رفتار پديده، انتخاب متغيّرها، تعيين ضريب تأثير آنها، تعريف روابط علّي و معلولي، آزمايش(تفسير نتايج حركت مدل در عمل)، بازنگري.
روش طراحي مدل:
الگوي كلّي طراحي مدل بدين ترتيب است: استقراء مولّفهها و متغيّرهاي دروني و بيرونيِ تأثيرگذار و تأثيرپذير، تعريف شاخصههاي پايه(زمينة اوليّه و هدف حداقلي)، تعيين هدف نهايي و ايدهآل (هدف حداكثري)، بررسي كميّت و كيفيّت تأثير هر مولّفه(با دقت بر ميزان قابل كنترل بودن يا نبودن)، تعيين ارتباط اصلي و شرايط و تأثير كليدي،ترسيم روابط علّي و معلولي، تعيين زمينهها و پيشفرضها(وضعيتي كه مدل براساس آن طراحي ميشود)، مرحلهبندي حركت از حداقلها به سوي حداكثرها، تعيين نقاط بحران،طراحي حلقههاي كنترلي و بازخوردها.
الگوي اجرايي طراحي مدل بدين صورت است: تعيين نقطة شروع، زمينة لازم براي شروع، محرك لازم براي شروع، انجام دهندة كار و شرايط آن، كيفيت و كميّت كار، مراحل كار، نتايجِ موردانتظار در هر مرحله، نقاط مشكل و توقّفهاي احتمالي، محرّك مجدّد، شرايط اتمام كار، نقطه پايان، بازنگري و ارزيابي، اصلاح نقاط ضعف، تقويت نقاط قوّت، ايجادزمينة لازم براي انجام حركتهاي جديد. (انتقال به بحث تفصیلی از مدلسازی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
اگر بخواهیم براساس نگرش اسلام، تمدنسازی صورت بپذیرد باید براساس منابع دین، تصمیمسازی برای تصمیمگیران و مجریان در سطح کلان، صورت بپذیرد.
مدیران و مجریان، در صورتی یک پیشنهاد و برنامه کلان را میپذیرند و حاضر به خطرپذیری و ریسک میشوند که بهصورت مدل عملیاتی با مقایسه با دیگر مدلهای مشابه، ارائه شود و برتری خود را نمایش دهد.
تشکیل کانون تفکرهای «احیاء تمدن اسلام» پیشنیاز حرکت تمدنی است.
(انتقال به فایل الگوریتمهای عملیاتی برای تصمیمسازی پنج مرحلهای)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
الگوی پیشرفت و توسعه ، نقشه راه ، برنامهریزی تمدنی ، تصمیمسازی، آیندهپژوهی
[۱] Strategic futuristic network modeling (SFNM)
[۱]Fivesimulation
برچسب #آیندهپژوهی #الگوی پیشرفت و توسعه #برنامهریزی تمدنی #تصمیم گیری #تصمیم گیری الگوریتمی #تصمیمسازی #مدل سازی #نقشه راه
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشتحصیلتفکریومهارتمحور
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تحصیل تفکری و مهارت محور
دانشنامه, روش شناسی
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
26 دقیقه خواندن
157
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
موضوع بحث:
« روش تحصیل خلاق و مهارتمحور » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (اسلاید + مقاله + کارگاه آموزشی + انتقال به کارگاه روش تحقیق و روش تدریس)
مساله بحث:
چگونه میتوان بهجای حفظ مطالب علمی در طول سیر تحصیل، از همان ابتدا، تحصیلی مبتنی بر تولید فکر و علم و خلاقیت داشت؟ و چگونه میتوان از همان ابتدا، از مطالب علمیِ بهظاهر صِرفاً نظری و تئوری، برای حل مسائل و رفع نیازها در عمل استفاده کرد؟
پیش فرض ها:
۱. روش تحصيل زیرمجموعه علوم تربیتی است؛ علوم تربیتی تابعی از هویت تربیت است؛ هویت تربیت تابعی از هویت انسان است.
۲. هويت انسان = حیوانی با قابلیت عقلانیت شبکهای؛ که دارای نیروی حرکتزای غریزه، فطرت، احساسات و عواطف و تمایلات، تفکر و عقل، اراده و انتخاب است که قابلیت تشدید و تضعیف دارد. (سه حیطة شناختی، عاطفی، حرکتی) (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۳. تربيت = جهتدهی به قوای انسان برای رشد، بهطوری که منجر به توانایی انجام مستقل یک کار شود.
۴. هدف تربیتِ انسان، خروج از محدودیتهای وجودی است.
۵. آموزش = ابزار تغییر درشناخت و احساس انسان است که منجر به تغییر در رفتار میشود.
۶. تحقیق = مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات به هدف حل یک مساله؛ «تحقیق»، تولید اطلاعات است و نه جمعآوری اطلاعات تولیدشده قبلی. (انتقال به بحث تفصیلی در مورد روش تحقیق شبکهای)
فرضیه بحث:
۱. تحصیل = برقراری ارتباط ادراکی با مجموعهای منظم و منطقی از بستههای علمی، بهطوریکه منجر به یادگیری شود.
۲. خلاقیت و نوآوری = توانایی کشف اجزاء و روابط پنهان از دید عمومی در باره یک موضوع و پدیده و بازسازی آن، براساس یافتههای جدید؛ و به تعبیر دیگر، خلاقیت = تلاش معرفتی برای کشف اجزاء و روابط نهفته در شبکه هستی (انتقال به بحث تفصیلی در مورد خلاقیت)
۳. مهارت = توانایی استفاده از اطلاعات، برای انجام صحیح، مستقل و مکرر یک کار (انتقال به بحث تفصیلی در مورد مهارتمحوری)
۴. آموزش تحقیقمحور و مهارتافزا = فرآیند هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي تفکر او براي حلمساله، و اقدام عملی توسط فراگیر برای حل مساله در كلاس (شبیهسازی عملی فرآیند تولید علم و کاربرد علم)
۵. روایت «عنوان بَصری» راهبردهای «تحصیل تفکرساز و مهارتمحور و عبودیتافزا» است. (انتقال به متن و ترجمه روایت)
تبیین بحث:
مرکز ثقل تحصیل، یادگیری است؛ «يادگيري» عبارت است از: شكل گرفتن روح در اثر برقرار شدن ارتباط ادراكي با يك موضوع، به منظور انجام يك عمل براي رفع يك نياز (در تعابیر روانشناسانه چنین گفته میشود: یادگیری ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار است.)
يادگيري وقتي تحقّق مييابد كه فرد بتواند از اطلاعاتي كه بهدست آورده است براي حركتي در زندگي استفاده كند. بر اين اساس هنگاميعلم آموز ميتواند به اين سطح برسد كه:
نياز به مطلب را لمس كند.
امكانات و معادلات موجود در هستي را تشخيص دهد. (برای دستیابی به پاسخ)
كيفيّت ارتباط بين امکانات و نيازها را كشف كند.
توجّه متمركز به اهميّت موضوع در زندگي پيدا كند.
بتواند مستقلاً بين امكانات و عناصر مفيد با موقعيّت نياز ارتباط برقرار كند و عناصر نامطلوب را كنار زند. (مجموعه اهداف شناختي، رواني و عملي)
ركن اصلي اين تعريف “شكل گيري”روح است؛ يادگيري حالتي است كه در روح (نه فقط در ذهن) ايجاد ميشود و حقيقتي را در خود مييابد. خصوصيات اين تعريف عبارتند از :
برقراري ارتباط ادراكي با يك موضوع (ميخواهيم چيزي را بشناسيم)
ارتباطي كه به خاطر انجام يك عمل برقرار شده است. (وقتي ميخواهيم كاري بكنيم بايد اطلاعات لازم را بهدست آوريم)
عملي كه سبب رفع يك نياز و حل يك مشكل است.
احساس نياز تصميم به رفع آن
كسب اطلاعات لازم
تبديل اطلاعات به عمل رفع نياز
مهمترين ابزار براي تبديل اطلاعات به عمل، نشان دادن اهميّت مطلب در چرخة زندگي است. اهميّت مطلب نيز در صورتي ملموس میشود كه نياز به آن احساس شود. به هر مقداري كه اين احساس قويتر باشد، مطلب درس مهمتر خواهد شد و توجّه متمركزتري را ايجاد خواهد كرد و تلاش بيشتري براي دستيابي به روشي كه رفع نياز كند صورت خواهد گرفت. در اثر اين تلاش است كه يادگيري محقَق ميشود.
ادامه🔻
@dastyaar