eitaa logo
اصرار
453 دنبال‌کننده
883 عکس
988 ویدیو
4 فایل
به چه زنده ایم؟ آدم ها، جا و زمان ها دگرگون می شوند. خبر آنکه چیزی شروع و چیزی تمام شد. چه باید کرد؟ تن دهیم یا اصرار کنیم؟ چاره چیست؟ مگر آنکه اصرار 📍اصرار در ایتا و تلگرام Esrar3@ 📍اینستاگرام Esrar3.insta@ ✅ برای ارتباط با ما @Esrar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر فوری نوشت: 💢ما آخرین نسلی هستیم که می دانیم دنیای قبل از اینترنت چه حس و حالی داشت... 🧩تصویری که این روزها در شبکه‌های اجتماعی فراگیر شده است. @Esrar3
اصرار
خبر فوری نوشت: 💢ما آخرین نسلی هستیم که می دانیم دنیای قبل از اینترنت چه حس و حالی داشت... 🧩تصویری
امشب چشمم افتاد به یک عکس پر خاطره. نقاشیِ سه پسر بچه ای که روی پشت بام خوابیده بودند. در نقاشی شب بود و ماهی که به لطفش آسمان سرمه ای می زد. صورت بچه ها در نور ماه برای هم معلوم بود. با چند درخت سر به فلک کشیده و خانه هایی از دور پیدا. اتفاقا دمپایی هایشان هم بالای سر بود. پتوهایی که تا نصفه روی خودشان کشیده بودند و معلوم بود حسابی گرم صحبتند. یکی شان با آرنجِ تکیه داده به بالش، سر و گردنش را بالا گرفته بود و داشت با حرکتِ آن یکی دستش برای آن دو تا چیزی می گفت... کاش من هم آنجا بودم. یعنی واقعا هنوز هم این بساط بین آدم ها جور است؟ یعنی این بمبِ روزگار صاف فقط و فقط وسط زندگی ما خورده و همه چیزمان را نابود کرده و باقی هنوز به همان روال سابق عیش شان نوش است؟ پس آخر الزمان فقط ما بودیم و باقیِ خانه ها وسط الزمانند؟ یعنی هنوز هم کسی عین سابق زندگی می کند؟ یعنی هنوز هم کسی دلِ خوشی دارد؟ یعنی هنوز هم کسی از صمیم دل شاد و آسوده است؟ کاش آن ها که از آخرالزمان می گفتند آن بمبِ نامرئی که همه چیز خودشان را نیز از هم پاشانده ضمیمه می کردند. گرنه آواز دهل از دور خوش است. @Esrar3
«غزه الان» تصویر ماه را گذاشته و نوشته بود: هم‌اینک «ماهِ غزه». سال‌هاست منتظر این ترکیب بودم، منتظر این خبر. منتظر پیوند آسمان به یک حادثه. دیدنی‌ست. همه چیز به غزه برمی‌گردد حتی ماه. تمام چیزها به غزه عطف می‌شود. هیچ وقت شهر را این اندازه شهر ندیده بودم. شهری که تمام جهان عطف او شده باشد حتی ماه. شهری که ماه داشته باشد و ماه در شهر جاگیر شده باشد. آن‌ها این روزها بهتر از همه چشیده‌اند «آسمانِ همه جا یک رنگ نیست» را. ماه و آسمان غزه هم فرق دارد.‌ اما نظرات این خبر؛ چندتایی گفته بودند غزه خودش ماه است. بعضی هم گفته بودند ماه غزه هم غمگین است و اندکی هم گفته بودند ماه را کجای دلمان بگذاریم با این طرز خبر گذاشتن‌تان؟ مردم پدرشان در آمده شما از ماه عکس می‌گیرید؟ اما غزه واقعا همین است. آنها چشم‌شان به آسمان کشیده و بوی فرج و گشایش را از آسمان می‌جویند. مگر جز اینست که از یک جایی به بعد آدم حیران که می‌شود سرش را به آسمان می‌گیرد و رد علاجش را در آن می‌جوید؟ مثل روزی که خدا به حبیبش گفت: قَدْ نری تَقَلُّبَ وجهكَ فِي السماءِ اگر که بلاکشان چشم از آسمان بردارند، آسمان بر که می‌خواهد ببارد؟ انتظار آدم‌ها از «خبر غزه» چیست؟ وقتی در این ترکیب (ماه غزه)، ماه به غزه بند می‌شود و مردم غزه حتی ماه را با خودشان می‌بینند و صدا می‌زنند؟ مگر چشمِ آدم چشم انتظارِ از همه جا رانده و مانده جز آسمان به کجاست؟ در فشار «فضا شدنِ» آسمان، در غزه آسمان هنوز هم آسمان است و نشان فرج در آسمان‌ها. این «ماه غزه» است. البته که ماه غزه از خاک و زمین غزه دیده می‌شود.. @Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ارتباط قرآن عبدالسلام هنیه فرزند شهید اسماعیل هنیه از همراه و محافظ شهید هنیه می‌گوید، از وسیم ابو شعبان. مجری می‌پرسد ارتباط وسیم با اسماعیل هنیه چطور بوده؟ که پاسخ می‌دهد «ارتباط قرآن». او در ادامه این ارتباط را توضیح می‌دهد: وسیم کسی بود که تلاوت قرآنیِ هر روزه‌اش را برای پدر می‌خواند. عبدالسلام در توضیح روزها و لحظات آخر وسیم می‌گوید: وسیم از اینکه در غزه نیست و هرکسی که با او بوده به شهادت رسیده گریه می‌کرد. در لحظات آخر وسیم برای دو تن از برادران چای دم کرد( آن دو در اتاق نبودند).‌ یکی از برادران دستش را بر محاسن وسیم گذاشت و به آن یکی برادر گفت این جوان را نگاه کن چه زیباست. آن یکی گفت اگر وسیم الان در غزه بود شهید شده بود. وسیم گفت از دست مان رفت... در جوابش گفتند ان شاءالله فردا به غزه برمی‌گردیم و دوباره آن را می‌سازیم و... وسیم قرآن را برداشت و به اتاق بازگشت و شهید شد در حالیکه قرآن را در دست داشت. @Esrar3
این‌ها قسمتی از سخنان اسیر آزاد شده‌ی صهیونیستی‌ست که اخیرا در ارتباط با شرایط اسارتش با او مصاحبه شده؛ 🔸در خانه‌ای که ساکن آن بودیم نگهبانی نبود و در باز بود. 🔹به من وقت می‌دادند لباس‌هایم را بپوشم و به خودم برسم و کمکم کردند عینکم را پیدا کنم. 🔸هیچگونه تجاوزی به من صورت نگرفت یا حتی تعامل بدی با من نشد.‌ با من به زبان انگلیسی صحبت می‌کردند و می گفتند نترس اذیتت نمی‌کنیم. 🔹وقتی فهمیدند من گیاه خوارم یکی از آن‌ها‌ با دوچرخه رفت و برایم پیتزا آورد. وقتی از آنها میوه و سبزیجات خواستم آن را فراهم کردند. در طول مدت بازداشتم به مقدار کافی غذا داشتم. 🔸حکومت وحشتناکی داریم.‌‌ نخست‌وزیر بی لیاقتی داریم و این جنگ تنها در خدمت منافع شخصی است. 🔹در تونل‌ها نگه داشته نمی‌شدیم و شبکه الجزیره را تماشا می‌کردیم و بین‌مان گفتگوهای دوستانه بود. 🔸با ما برخورد انسانی داشتند. به من اجازه دادند حمام کنم. لباس‌هایم را شستند‌.‌ نگرانم بودند و به مراقبت از من متعهد بودند. @Esrar3
هدایت شده از اصرار
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بخشی از صحبت های مادر و دختری که اسیر حماس بودند مادر می گوید اسم قشنگی برای دخترش گذاشتند و دختر توضیح می‌دهد؛ «سلسبیل، اسمی که در قرآن ذکر شده و معنای آن آب گواراست. به آن ها گفتم عجب تصادفی! اتفاقا اسم من در اسرائیل آگام (یعنی دریاچه) است». مجری می پرسد «آنجا ورزش می کردی؟». پاسخ می‌دهد که «بله. و به من آفرین گفتند و از اهمیت ورزش برایم گفتند». سلسبیل ادامه می دهد؛ «زن آنجا برایشان مقدس است. با او عین یک ملکه رفتار می کنند». ___ 🧷هیچ جایش، دقیقا هیچ جای این حرف ها مفهوم نیست. مگر اینطور نبود که ما برای نورچشمی و فرزندان و منتسبانِ به خویش اسم می گذاریم؟ خدای من! اسمی از قرآن (کتابی که برایش تکه تکه می شوند) بر دشمن گذاشتن را کسی می فهمد؟ و از قضا اسمی که گذاشته اند با اسم اسرائیلی‌اش اینقدر نزدیک است؟ مثل آنکه یک جایی آشنایی باشند و حالا مشغول یادآوری. که ببینم من تو را نمی‌شناسم؟ تو همان سلسبیل خودمان نبودی؟ و او هم بگوید اتفاقا همینم! به زبان ما می شود آگام. تو مرا از کجا می شناسی؟ آگام هر جا برود اسیر خواهد بود. او آنجا از نو زاده شد و اسمی دوباره برایش از آسمان نازل گشت؛ «سلسبیل». مثل ما بعد از هفت اکتبر یک جهان اسیر فلسطین است. هر چه خوابش را هم نمی دیدیم، با شما تعبیر شد. جهان بی نمک مان را نمکین کردید و ما را نمک‌گیر خودتان. با همین شوریِ خونی که شب و روز در خودش فریاد می زند: «أنا دمي فلسطيني» @Esrar3