#داستان_راستان ۱۴
مسیحی و زره علی علیه السلام
در زمان خلافت علی علیه السلام در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یك مرد مسیحی پیدا شد. علی او را به محضر قاضی برد و اقامه ی دعوی كرد كه: «این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به كسی بخشیده ام و اكنون آن را در نزد این مرد یافته ام. » قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار كرد، تو چه می گویی؟ » او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته ی مقام خلافت را تكذیب نمی كنم (ممكن است خلیفه اشتباه كرده باشد) . » .
قاضی رو كرد به علی و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منكر است، علیهذا بر تو است كه شاهد بر مدعای خود بیاوری. » .
علی خندید و فرمود: «قاضی راست می گوید، اكنون می بایست كه من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم. » .
قاضی روی این اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حكم كرد و او هم زره🛡️را برداشت و روان شد.
ولی مرد مسیحی كه خود بهتر می دانست كه زره مال كیست، پس از آنكه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حكومت انبیاست» و اقرار كرد كه زره از علی است.
طولی نكشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و #ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . الامام علی، صوت العدالة الانسانیة ، صفحه ی 63. نیز بحار ، جلد 9، چاپ تبریز، صفحه ی 598 (با اختلافی) .
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
«چه كسی از اینها زاهدتر بود؟ پیغمبر درباره ی آنان چیزها گفت كه همه می دانید.
هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوا از دست ندادند و از این راهی كه شما امروز پیشنهاد می كنید كه مردم از هرچه دارند صرف نظر كنند و خود و عائله ی خود را در سختی بگذارند نرفتند.
«من به شما رسما این حدیث را كه پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا نقل كرده اند اخطار می كنم، رسول خدا فرمود:
«عجیب ترین چیزها حالی است كه مؤمن پیدا می كند، كه اگر بدنش با مقراض✂️ قطعه قطعه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود، و اگر هم مُلك شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است. »
«خیرِ مؤمن در گرو این نیست كه حتما فقیر و تهیدست باشد؛ خیر مؤمن ناشی از روح #ایمان و عقیده ی اوست؛ زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بی نیازی واقع شود، می داند در این حال وظیفه ای دارد و آن وظیفه را به خوبی انجام می دهد. این است كه عجیب ترین چیزها حالتی است كه مؤمن به خود می گیرد، كه همه ی پیشامدها و سختی و سستی ها برایش خیر و سعادت می شود.
«نمی دانم همین مقدار كه امروز برای شما گفتم كافی است یا بر آن بیفزایم؟ .
«هیچ می دانید كه در صدر اسلام، آن هنگام كه عده ی مسلمانان كم بود، قانون جهاد این بود كه یك نفر مسلمان در برابر ده نفر كافر ایستادگی كند، و اگر ایستادگی نمی كرد گناه و جرم و تخلف محسوب می شد، ولی بعد كه امكانات بیشتری پیدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد و این قانون را به این نحو تغییر داد كه هر فرد مسلمان موظف است كه فقط در برابر دو كافر ایستادگی كند نه بیشتر.
«از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاكم قضائی اسلامی سؤال می كنم: فرض كنید یكی از شما در محكمه هست و موضوع نفقه ی زن او در بین است، و قاضی حكم می كند كه نفقه ی زنت را باید بدهی.
در اینجا چه می كند؟
آیا عذر می آورد كه بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض كرده ام؟ ! آیا این عذر موجه است؟ ! آیا به عقیده ی شما حكم قاضی به اینكه باید خرج زنت را بدهی، مطابق حق و عدالت است یا آنكه ظلم و جور است؟ اگر بگویید این حكم ظلم و ناحق است، یك دروغ واضح گفته اید و به همه ی اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم كرده اید، و اگر بگویید حكم قاضی صحیح است؛ پس عذر شما باطل است و قبول دارید كه طریقه و روش شما باطل است.
#داستان_راستان ۳۶
هشام و فرزدق
هشام بن عبد الملك با آنكه مقام ولایت عهدی داشت و آن روزگار- یعنی دهه ی اول قرن دوم هجری- از اوقاتی بود كه حكومت اموی به اوج قدرت خود رسیده بود، هرچه خواست بعد از طواف كعبه 🕋 خود را به «حجرالاسود» برساند و با دست خود آن را لمس كند میسر نشد.
مردم همه یك نوع جامه ی ساده كه جامه ی احرام بود پوشیده بودند، یك نوع سخن كه ذكر خدا بود به زبان داشتند، یك نوع عمل می كردند، چنان در احساسات پاك خود غرق بودند كه نمی توانستند درباره ی شخصیت دنیایی هشام و مقام اجتماعی او بیندیشند. افراد و اشخاصی كه او از شام با خود آورده بود تا حرمت و حشمت او را حفظ كنند، در مقابل ابّهت و عظمت معنوی عمل حج ناچیز به نظر می رسیدند.
هشام هرچه كرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس كند، به علت كثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش كرسی گذاشتند. او از بالای آن كرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی كه همراهش آمده بودند دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره ی پرازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزكاران. او نیز مانند همه یك جامه ی ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور كعبه طواف كرد. بعد با قیافه ای آرام و قدمهایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ی ازدحامی كه بود، همینكه او را دیدند فوراً كوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیك ساخت. شامیان كه این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند كه مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود نزدیك كند، چشمهاشان خیره شد و غرق در تعجب 😳 گشتند. یكی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص كیست؟ » هشام با آنكه كاملا می شناخت كه این شخص علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم. » .
در این هنگام چه كسی بود- از ترس هشام كه از شمشیرش خون می چكید- جرأت به خود داده او را معرفی كند؟ !
ولی در همین وقت همام بن غالب، معروف به «فرزدق» ، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنكه به واسطه ی كار و شغل و هنر مخصوصش بیش از هركَس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحریك شد و احساساتش به جوش آمد كه فوراً گفت: «لكن من او را می شناسم» و به معرفی ساده قناعت نكرد، بر روی بلندی ایستاده قصیده ای غرّا - كه از شاهكارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان كه روح شاعر مثل دریا موج بزند می تواند چنان سخنی ابداع شود- بالبدیهه سرود و انشاء كرد. در ضمن اشعارش چنین گفت:
«این شخص كسی است كه تمام سنگریزه های سرزمین بطحا او را می شناسند. این كعبه او را می شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسند. » .
«این، فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزكار پاك پاكیزه ی مشهور. » .
«اینكه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر تو یك نفر فرضاً نشناسی، عرب و عجم او را می شناسند. » . . . [¹]
هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و این بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع كردند و خودش را در «عسفان» بین مكه و مدینه زندانی كردند. ولی فرزدق هیچ اهمیتی به این حوادث- كه در نتیجهٔ شجاعت در اظهار عقیده برایش پیش آمده بود- نداد، نه به قطع حقوق و مستمری اهمیت داد و نه به زندانی شدن؛ و در همان زندان نیز با انشاء اشعار آبدار از هجو و انتقاد هشام خودداری نمی كرد.
علی بن الحسین علیه السلام مبلغی پول برای فرزدق- كه راه درآمدش بسته شده بود- به زندان فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع كرد و گفت: «من آن قصیده را فقط در راه عقیده و #ایمان و برای خدا انشاء كردم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت دارم. ».
بار دوم علی بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او كه:
«خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصدت پاداش نیك خواهد داد. تو اگر این كمك را بپذیری به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی رساند» و فرزدق را قسم داد كه حتماً آن كمك را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت [²]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] .
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه كلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
و لیس قولك من هذا بضائره
العرب تعرف من انكرت و العجم
[2] . بحار ، جلد11 / صفحه 36.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : آيا هر مسلمانى، مؤمن است يا آنكه ميان اسلام و #ايمان تفاوت است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💬 پاسخ : در قرآن، يكجا مىخوانيم كه مردم وارد دين مىشوند: «يدخلون فى دين اللّه افواجا» و در جاى ديگر به كسانى كه شعار ديندارى مىدادند گفته مىشود:
هنوز ايمان وارد دلهاى شما نشده است: «و لمّا يدخل الايمان فى قلوبكم» يعنى دين بايد وارد مردم شود.
آرى، ديندارى مراحلى دارد:
مرحلۀ گرم شدن،
مرحلۀ داغ شدن
و مرحلۀ پخته شدن.
♨️ هر گرم و داغى، سرد مىشود ولى هيچ پختهاى خام نمىشود.
ورود مردم در دين آسان است؛ هركَس بگويد: « أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه »، مسلمان است.
←اين مرحله گرم شدن است.
امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است.
اصحاب پيامبر با احساس و هيجان داغى به جبههها مىرفتند و حاضر بودند در كنار پيامبر جان فشانى كنند. ولى قرآن به آنها مىگويد اگر دين داريد، #خمس غنائم جنگى را بدهيد: «و اعلموا انّما غَنمتُم من شىءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول... انْ كنتم آمنتم باللّه»
آرى، كسانى كه شهادتين مىگويند و حتى در جبههها كنار پيامبر مىجنگند، ممكن است در مسايل مالى آسيبپذير باشند كه قرآن مىفرمايد: در كنار شهادتين و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نيز بپردازيد. در اين مرحله است كه ايمان وارد قلب مىشود. قرآن فقط به گروه خاصّى مىفرمايد: «اولئك هُم المؤمنونَ حقّاً» مؤمنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى كه منافقانه اظهار ايمان دارند، مىفرمايد: اينها مؤمن واقعى نيستند: «و مِن النّاس مَن يقول آمنّا بِاللّه و باليوم الآخر و هم بمؤمنين»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
🗞️ ترجمه :
📄 ... امور مهمى که بر تو، سنگين مى شود و در کارهاى مختلف، مشتبه و پيچيده مى گردد به خدا و پيامبر بازگردان (و از گفته آنها براى کشف احکام کمک بگير).
خداوند متعال به گروهى که دوست دارد آنها را ارشاد و راهنمايى کند چنين فرموده: اى کسانى که #ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر (خدا) و پيشوايان (معصوم) خود را و اگر در چيزى اختلاف کرديد آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد (و از آنها داورى بطلبيد).
باز گرداندن به خدا به معناى تمسک جستن به #قرآن کريم و گرفتن دستور از آيات محکمات آن است و بازگرداندن به پيامبر همان تمسّک به سنّت قطعى و مورد اتفاق آن حضرت است که اختلافى در آن نيست.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۱۶/۲
جالب اینکه امام این فرمان را هم در مورد قضات بیان فرموده و هم فرماندهان لشکر و هم کارگزاران کشور اسلام.
دستور مى دهد آنها را سیر کن، چرا که شکم گرسنه به اصطلاح #ایمان ندارد.
شایان دقت است که امام سه دلیل براى این مطلب ذکر فرموده است:
۱) دلیل اوّل اصلاح خویشتن است؛ زیرا انسان نیازمند نمى تواند به اصلاح اخلاق خود بپردازد و غالباً حالت پرخاش گرى در برابر ارباب رجوع پیدا مى کند; ولى اگر زندگى او در حد معقول اداره شود #آرامش لازم را مى یابد.
در داستان ورود سفیان ثورى (متصوّف معروف) بر امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که امام از جمله مسائلى که در نفى کارهاى سفیان بیان داشت چنین فرمود: «ثُمَّ مَنْ قَدْ عَلِمْتُمْ بَعْدَهُ فِی فَضْلِهِ وَ زُهْدِهِ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا فَأَمَّا سَلْمَانُ فَکَانَ إِذَا أَخَذَ عَطَاهُ رَفَعَ مِنْهُ قُوتَهُ لِسَنَتِهِ حَتَّى یَحْضُرَ عَطَاؤُهُ مِنْ قَابِل فَقِیلَ لَهُ یَا أَبَاعَبْدِاللهِ أَنْتَ فِی زُهْدِکَ تَصْنَعُ هَذَا وَ أَنْتَ لاَ تَدْرِی لَعَلَّکَ تَمُوتُ الْیَوْمَ أَوْ غَداً فَکَانَ جَوَابَهُ أَنْ قَالَ مَا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِیَ الْبَقَاءَ کَمَا خِفْتُمْ عَلَیَّ الْفَنَاءَ أَ مَا عَلِمْتُمْ یَا جَهَلَةُ أَنَّ النَّفْسَ قَدْ تَلْتَاثُ عَلَى صَاحِبِهَا إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهَا مِنَ الْعَیْشِ مَا یَعْتَمِدُ عَلَیْهِ فَإِذَا هِیَ أَحْرَزَتْ مَعِیشَتَهَا اطْمَأَنَّت; سپس بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از فضل و زهد سلمان و ابوذر (رضى الله عنهما) شنیده اید; اما سلمان هنگامى که سهمیه خود را از بیت المال مى گرفت قوت سال خود را (به صورت زاهدانه) از آن برمى داشت تا سال دیگر فرا رسد.
کسى به او گفت اى سلمان تو با اینکه زاهدى چنین مى کنى با اینکه نمى دانى شاید مرگ تو امروز یا فردا فرا رسد؟ جواب سلمان این بود: چرا همان گونه که درباره #مرگ من مى ترسید درباره بقاى من امیدوار نیستید؟ آیا شما جاهلان نمى دانید که نفس آدمى گاه بر صاحبش مى پیچد (و او را در فشار قرار مى دهد) هرگاه وسیله زندگى قابل اعتمادى نداشته باشد; اما هنگامى که معیشت خود را فراهم ساخت آرامش پیدا مى کند؟».(۹)
سلمان در واقع این سخن را از کلام پیغمبر گرفته بود که مى فرمود: «إِنَّ النَّفْسَ إِذَا أَحْرَزَتْ قُوتَهَا اسْتَقَرَّتْ; نفس آدمى هنگامى که قوت خود را به دست آورد آرامش مى یابد».(۱۰)
۲) دلیل دوم اینکه شخص هنگامى که مستغنى شد کمتر گِرد خیانت مى گردد و در حفظ آنچه به او سپرده اند امانت را رعایت مى کند.
۳) دلیل سوم اینکه اگر در امانت خیانتى کنند یا بر خلاف فرمان رفتار نمایند مُجرم بودن آنها به آسانى اثبات مى شود؛ زیرا مستغنى بودند و حتى دلیل ظاهرى بر خیانت در دست نداشتند.
آن گاه امام دستور دیگرى درباره کارگزاران مى دهد و آن دستور نظارت بر اعمال آنها به وسیله بازرسان و مأموران مخفى است مى فرماید: «سپس با فرستادن مأموران مخفى راستگو و وفادار کارهاى آنان را تحت نظر بگیر؛ زیرا بازرسى مداومِ پنهانى سبب تشویق آنها به امانت دارى و مدارا کردن به زیردستان مى شود»; (ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَةٌ(۱۱) لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الاَْمَانَةِ، وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ).
امام(علیه السلام) در جمله هاى بالا بر این امر تأکید میورزد که باید مأموران مخفى را از میان افراد راستگو و درستکار و وفادار انتخاب کنى.
در ضمن فلسفه این کار را نیز بیان مى فرماید و آن اینکه چون کارگزاران احساس کنند مأموران پنهانى اعمالشان را به زمامدار گزارش مى دهند از یک سو به کارهاى نیک تشویق مى شوند و از سوى دیگر لازمه آن این است که خود را از خیانت و بدرفتارى به مردم برکنار مى دارند.
آن گاه امام بعد از آن جمله کوتاهى بیان کرده مى فرماید: «مراقبت از معاونان مى شود»; (وَتَحَفَّظْ مِنَ الاَْعْوَانِ) این جمله ممکن است دنباله جمله هاى پیشین باشد و به صورت «و تَحَفُّظ» خوانده شود و ناظر به این معنا باشد که وجود مأموران مخفى سبب مى شود کارگزاران افزون بر حفظ امانت و خوش رفتارى با رعیت، مراقب اعوان و یاران و معاونان و زیردستان خویش باشند و از افراد خائن و بد رفتار بپرهیزند، بنابراین تفسیر جمله هاى بعد ادامه بحث هاى گذشته درباره کارگزاران خواهد بود و ارتباط و پیوند میان جمله هاى قبل و بعد کاملا محفوظ خواهد ماند; ولى کمتر کسى از مفسّران و شارحان نهج البلاغه به سراغ چنین تفسیرى رفته است.
❓#پرسش_و_پاسخ | ۴۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : آيا ايمان بدون عمل ارزش دارد؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : در قرآن همواره #ايمان در كنار عمل صالح آمده است: «آمنوا و عملوا الصّالحات» ايمان و عمل صالح مانند نخ🧵 و سوزن🪡 هستند و به شرطى كارآيى دارند كه به هم متّصل باشند. با جدايى آنها از هم، چيزى دوخته نمىشود.
قرآن مىفرمايد: اگر خدا را دوست داريد، از پيامبر اطاعت كنيد: «اِن كنتُم تُحبّون اللّه فاتّبعونى»
بسيارند كسانى كه مىگويند: ايمان داريم ولى عمل نمىكنند؛
🗣 مىگويند: خدا را دوست داريم ولى با او حرف نمىزنند و نماز نمىخوانند.
🗣 مىگويند: ولايت #اميرالمؤمنين عليه السلام را به دل داريم؛ امّا در عمل هيچ شباهتى به آن حضرت ندارند.
🗣مىگويند: به امام زمان عليه السلام ايمان داريم، ولى سهم امام را كه بر آنان واجب است نمىپردازند.
❌ اگر به دنبال اين ادّعاها عمل و حركتى نباشد، بايد در صداقت خود شك كنيم.
در روزگار قديم كسانى را كه در جنگها اسير مىشدند به نام برده در بازار مىفروختند.
شخصى به بازار بردهفروشان آمد تا بردهاى خريدارى كند.
هر برده كه هنرى داشت گرانتر بود. به سراغ بردهاى رفت و ديد قيمت آن بسيار گران است. سبب را پرسيد، گفتند: او تشنهشناس است و مىفهمد چه كسى تشنه است.
خريدار علاقمند شد، او را خريد و به منزل آورد و دوستانش را دعوت و غذايى تهيّه كرد ولى سر سفره آب نگذاشت.
مهمانان چند لقمهاى كه خوردند، يكى پس از ديگرى تقاضاى آب نمودند.
بردۀ تشنه شناس نگاهى به او مىكرد و مىگفت: دروغ مىگويد، او تشنه نيست.
كم كم به تعداد تشنهها اضافه شد و هركدام فرياد آب سردادند؛ امّا برده مىگفت: همه دروغ مىگويند. تا اينكه يك نفر از ميان آنان برخاست تا آبى تهيّه كند.
برده گفت: اين شخص راست مىگويد؛ زيرا از جايش بلند شد و فقط داد و فرياد نكرد.
← آرى، كسى در ادّعاى خود صادق است كه حركت و اقدامى كند. كسانى كه اهل عمل نيستند، در واقع مؤمن نيستند و تنها ادّعاى ايمان دارند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۵۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : با اينكه پيامبران و امامان معصومند، پس چرا
استغفار و گريه مىكنند؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : اگر سالن بزرگى را با نور كمى 🪔 روشن كرديم جز اجناس و اشياى بزرگ را نخواهيم ديد، ولى اگر همين سالن را با نور زياد روشن كرديم حتى يك پوست تخمه و ذره كاغذ ديده خواهد شد.
نور افراد عادى كم است، لذا تنها گناهان بزرگ خود را مىبينند ولى پيامبران و امامان معصوم كه از نور #ايمان بسيار بالايى برخوردارند حتى اگر يك لحظه از عمرشان را به اعلى درجه ممكن بهره نگيرند، دست به دعا و گريه برمىدارند.
مثال ديگر: دراز كردن پا براى كسى كه درد پا دارد، نه حرام است نه مكروه، ولى مىبينيم كه گرفتاران به درد پا به هنگام دراز كردن پا از اطرافيان خود عذر خواهى مىكنند؛ زيرا براى آنان احترامى قائلند كه حتى از كار مباح خود شرمنده هستند.
مثال ديگر: گاهى افرادى كه در تلويزيون مشغول نقل اخبارند سرفه😮💨 مىكنند و فوراً از تمام بينندگان عذرخواهى مىكنند، با اينكه سرفه كردن گناه ندارد ولى چون خودشان را #در_محضر مردم مىبينند، عذرخواهى مىكنند.
اولياى خدا نسبت به ذات مقدّس او چنان معرفت و شناختى دارند كه اگر عبادات جن و انس را نيز داشته باشند، خودشان را مقصّر مىدانند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۷۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : چگونه به خداى ناديده ايمان بياوريم؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : هرچه به زمين نگاه 👀 كنيم و خاكها و سنگهاى آن را به آزمايشگاه🔬 ببريم، چيزى به نام جاذبه نمىبينيم ولى از افتادن سيب از درختى پى مىبريم كه جاذبه وجود دارد؛ پس لازم نيست هر چيزى را با چشم ببينيم تا به وجود آن #ايمان بياوريم.
🔭 جاذبه را با حواسّ پنجگانه حس نمىكنيم؛ امّا از آثار آن پى به وجود آن مىبريم.
چنانكه شناخت ما نسبت به دانش، بينش، هنر و مهارت مردم، از راه گفتار و رفتار و آثار آنان است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۸۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : آخرين سخن ما با كسى كه دين را نمىپذيرد،
چيست؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : برخى رانندگان، وسائلى را كه احتمال مىدهند در جاده مورد نيازشان باشد همراه خود برمىدارند، (از قبيل زنجير چرخ، جك، چرخ اضافه، چراغ سيار) و بعضى بىخيال به جاده مىروند، چيزى با خود برنمىدارند. به هر حال، يا نيازى به اين وسائل پيش مىآيد و يا پيش نمىآيد. اگر نيازى نبود، رانندهاى كه آنها را برداشته، ضررى نكرده فقط چند كيلو بار اضافه حمل كرده است ولى اگر به آن وسائل نياز شد، كسى كه آنها را برنداشته در وسط جاده چه خواهد كرد؟
آرى، شرط عقل آن است كه انسان نسبت به حوادث احتمالى، پيشبينى لازم را بكند.
بعد از اين مثال به سراغ دين مىرويم؛
پيامبران از حساب و كتاب پس از مرگ در قيامت خبرهايى داده و دستوراتى دادهاند؛ گروهى پذيرفته و گروهى منكر شدهاند.
←كسانى كه پذيرفتهاند در شبانهروز چند دقيقهاى با خدا گفتگو كرده و نماز مىخوانند.
در سال چند روزى غذاى ظهر را تا به غروب تأخير انداخته و از انجام برخى كارها دورى كردهاند.
بر فرض كه حساب و كتابى در كار نباشد، چه ضررى كردهاند و چه چيزى را از دست دادهاند؟
← ولى كسانى كه به نداى انبيا گوش ندادند، اگر با حساب دقيق خداوند برخورد كنند و دستشان خالى باشد، چه خواهند كرد؟
آرى، عاقل كسى است كه حتى اگر يقين به قيامت ندارد به خاطر حساب و كتاب، خود را آماده كند و هشدارهاى انبيا را جدى بگيرد.
هنگامى كه #فرعون تصميم گرفت موسى عليه السلام را بكشد، يكى از اطرافيان فرعون كه #ايمان خود را كتمان كرده بود گفت: آيا كسى را كه مىگويد پروردگار من اللّه است و دلائل روشنى براى شما آورده، مىكشيد؟
اگر دروغ بگويد به ضرر خودش خواهد بود (و كارى به حكومت شما ندارد) ولى اگر راست بگويد، آن قهر و عذابى را كه به منكران وعده مىدهد به شما خواهد رسيد. «اِن يك كاذباً فعليه كِذبُه و ان يَكُ صادقاً يُصِبكم بَعض الّذى يَعِدكم»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : از نظر قرآن، چه كسى منافق است؟
پاسخ : مردم چهار دسته هستند:
١- گروهى هم #ايمان دارند و هم #عمل_صالح انجام مىدهند كه اين گروه مؤمن هستند.
٢- گروهى نه ايمان دارند و نه عملشان صالح است كه اين گروه كافرند.
٣- گروهى ايمان دارند، ولى عملشان صالح نيست كه اين گروه فاسقند.
٤- گروهى كه ايمان ندارند، ولى اعمالشان به ظاهر صحيح است كه اين گروه منافقند؛
البتّه نفاق درجات و مراحلى دارد،
دروغ نوعى نفاق است،
چاپلوسى نوعى نفاق است،
حتى دعوت از كسى كه قلباً تمايل به آمدن او نداريد، نوعى نفاق است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : با كسانى كه در برابر حقّ دير تصميم مىگيرند، چه برخوردى داشته باشيم؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : نه از استقبال مردم هيجانى شويم كه درختانى كه زود گل مىكنند سرما مىخورند و نه از كسانى كه دير تصميم مىگيرند مأيوس شويم كه #ايمان بايد بر اساس فكر و انتخاب احسن باشد.
قرآن درباره اولى الالباب مىفرمايد: «يتفّكرون فى خَلق السموات و الارض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا» اول در آفرينش آسمانها و زمين فكر مىكنند سپس مىگويند:
پروردگارا! اين هستى را بيهوده نيافريدى.
قرآن بندگان خدا را كسانى مىداند كه سخن را گوش دهند و از بهترين سخن پيروى كنند. «الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه»
← بنابراين تصميمات عجولانه چندان ارزشى ندارد.
شخصى به نام صفوان از #پيامبر_اكرم صلى الله عليه و آله درخواست كرد تا دو ماه #فرصت فكر به او داده شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
سه، چهار ماه به تو فرصت مىدهم.
البتّه اگر مسئله روشن باشد، انسان نبايد طفره برود.
مجرمان در قيامت به دوستان بهشتى خود مىگويند: مگر در دنيا ما با شما نبوديم؟! پس در اينجا نگاه لطفى به ما داشته باشيد تا از خود شما بهره گيريم.
دوستان بهشتى مىگويند: در دنيا ما با شما با هم بوديم، ولى شما بىدليل طفره مىرفتيد. «و لكنّكم فتنتم أنفسكم و تربّصتم»؛ بنابراين آنگاه كه مسئله روشن است بايد عجله كرد.
چنانكه قرآن براى عجله و سرعت و سبقت در بعضى كارها مىفرمايد: « سارعوا »، « سابقوا »، « فاستبقوا » و آنگاه كه مسئله روشن نيست و به بررسى و تحقيق نياز دارد بايد بيشتر بررسى شود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : آيا هر ايمانى ارزش دارد؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : قرآن از كسانى كه به هنگام خطر ياد خدا مىكنند ولى همين كه نجات يافتند او را فراموش مىكنند، به شدّت انتقاد كرده و مىفرمايد: «اذا رَكِبوا فى الفُلك دَعَوا اللّه» گروهى به هنگام غرق شدن خدا را مىخوانند؛ امّا چون نجات مىيابند، خدا را فراموش مىكنند.
اصولاً #ايمان لحظهاى ارزشى ندارد، فرعون نيز هنگامى كه ديد در دريا🌊 غرق مىشود، ايمان آورد و گفت: «آمنتُ» كه اين گفتار ديگر ارزشى نداشت.
خداوند فرمود: «الان و قد عصيتَ» اكنون ديگر #توبه و ايمان سودى ندارد.
در قرآن از ايمانى ستايش شده كه همراه با پايدارى و استقامت باشد. «قالوا ربّنا اللّه ثمّ استَقاموا»
در زندگى نيز تنها ازدواج مهم نيست، همسردارى مهم است.
زايمان مهم نيست، تربيت فرزند مهم است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : چرا خداوند گاهى دعاى ما را مستجاب نمىكند؟
پاسخ : در قرآن مىخوانيم: «اُدعونى أستَجِب لكم» مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.
👤 اگر شخصى به ديگرى گفت: به هنگام برخورد با مشكل به من تلفن☎️ كن تا تو را كمك كنم، اين جمله لوازم و شرايطى دارد از جمله:
١- رفاقتت🫂 را با من حفظ كنى.
٢- شماره تلفن 📞 مرا گم نكنى و شماره را درست بگيرى.
٣- به هنگام بازگو كردن مشكلات، حرفهاى بى ربط نزنى و توقّعات نابجا نداشته باشى و به وظيفۀ خود عمل كرده باشى.
٤- آنچه مىگويى واقعاً مشكل باشد، نه 💭خيالات و توهّمات.
٥ - براى حلّ مشكل خود، انتظار نداشته باشى تمام مقرّرات و نظام را بهم بريزم.
٦- حلّ اين مشكل، سبب پيدايش مشكل ديگرى براى شما يا ديگران نشود.
٧- در بازگو كردن مشكلات، صادق باشى و دروغ🤥 نگويى.
❓آيا ما در دعا و طرح مشكلات خود با خدا، اين شرايط را مراعات كردهايم؟
❓آيا رفاقت و بندگى خود را با خدا حفظ كردهايم؟
قرآن مىفرمايد: «و يَستَجيبُ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات» پاسخ مثبت به كسانى داده مىشود كه با #ايمان و عمل شايسته رابطۀ خود را با خدا حفظ كرده باشند.
آيا شماره تلفن را درست گرفتهايم؟ در روايات مىخوانيم:
دعا آدابى دارد، از جمله:
ابتدا « بسم اللّه » بگوييد،
با وضو و حضور قلب و در مكان مقدّس مثل مسجد باشيد،
قبل از دعا از خداوند با صفات و اسماءالحسنى تجليل كنيد،
ده مرتبه « يا اللّه »، « يا ربّ » بگوييد،
گوشهاى از نعمتهاى الهى را به زبان آوريد،
از خداوند تشكر كنيد،
بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيد،
لغزشهاى خود را مطرح و استغفار كنيد،
دعا و خواستۀ خود را ميان دو صلوات مطرح كنيد و اميدوار باشيد.
❓ آيا در دعاهاى خود توقّعات نابجا نداريم و به وظيفۀ خود عمل كردهايم؟
دانشآموز درس نخوانده، دعا مىكند كه قبول شود.😳
🗣 مىگويند: دانش آموزى🤓 به خانه آمد و وارد اتاق جلويى شد و مشغول دعا شد. به خدا گفت: پروردگارا! كوه هيماليا را در فلان كشور قرار بده و درياچه اروميّه را در نيشابور قرار بده.
مادرش گفت: اين چه دعايى است كه مىكنى؟! گفت: من در امتحان جغرافيا پاسخ سؤالات را اشتباه نوشتهام، حالا به خدا مىگويم كوه⛰ و دريا 🌊 را جابجا كند تا من نمره بياورم!
❓آيا زمان دعا و شرايط ديگر را در نظر گرفتهايم؟
🕰 در اسلام زمانهايى براى دعا سفارش شده است، از جمله:
شبهاى جمعه، سحرها، بعد از نماز، غروب جمعه، بعد از خطبههاى نماز جمعه، هنگام نزول باران🌧 و جارى شدن اشك😢 و....
❓آيا مشكلات ما واقعاً مشكل است يا خيال مىكنيم كه مشكل است؟
بسيارى مشكلات، لازمه نظام طبيعت است و رفع آن، به معناى به هم زدن نظام عالم. همچون فقيرى كه سقف خانهاش خراب است و باران كه مىآيد، سقفش چكّه مىكند.
براى رفع مشكل او، يا بايد خداوند باران نفرستد يا بر بام خانه او باران نبارد و يا آب باران در پشتبام خانهاش نفوذ نكند و يا... كه هر كدام از اينها به معناى ناديده گرفتن قوانين حاكم بر طبيعت است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستانهای_شگفت
3 - تلاوت قرآن هنگام مرگ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
چون در داستان یکم از مرض موت میرزای محلاتی ذکری شد، دوست داشتم داستان موت ایشان را نیز نقل کنم.
مرحوم حاج میرزا اسماعیل کازرونی میفرمود: در ساعت احتضار، میرزای محلاتی شروع فرمود به تلاوت آیات آخر سوره حشر و مکرر خواند تا مرتبه آخر در وسط آیه: ( هُوَ اللَّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدّوُسُ السَّلامُ )¹ همینجا روح شریفش به عالم اعلی ارتحال فرمود ( وَ لا یَخْفی لُطْفُهُ )
و راستی تمام سعادت همین است که لحظه آخر #عمر، زبان و دل به یاد خدا باشد و بمیرد و همین است آرزوی تمام اهل #ایمان: ( وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ )²
اَللّهُمَّ اجْعَلْ خاتمةَ اَمْرِنا خَیْراً بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ (علیهمالسلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره حشر، آیه 23
2- سوره مطففین ، آیه 26
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۷۷
❒ امتحان هوش
╔═ೋ✿࿐
تا آخر، هیچ یک از شاگردان نتوانست به سؤالی که معلم عالیقدر طرح کرده بود جواب درستی بدهد.
هرکَس جوابی داد و هیچ کدام مورد پسند واقع نشد.
سؤالی که رسول اکرم صلیالله علیه وآله در میان اصحاب خود طرح کرد این بود:
«در میان دستگیرههای #ایمان کدام یک از همه محکمتر است؟».
یکی از اصحاب: نماز.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله: نه.
دیگری: زکات.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله: نه.
سومی: روزه.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله: نه.
چهارمی: حج و عمره.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله: نه.
پنجمی: جهاد.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله: نه.
عاقبت جوابی که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود:
«تمام اینهایی که نام بردید کارهای بزرگ و بافضیلتی است، ولی هیچ کدام از اینها آنکه من پرسیدم نیست.
محکمترین دستگیرههای ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . کافی، جلد 2، باب الحب فی الله و البغض فی الله، صفحه 25؛
↩️ و وسائل، جلد 2، چاپ امیربهادر، صفحه 497.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#شرح_و_تفسیر
محکم ترین وسیله نجات
← در این بخش از نامه، امام(علیه السلام) اندرزهاى روح پرور و سازنده خود را آغاز مى کند و در عبارات کوتاه چهار دستور به فرزندش مى دهد; دستوراتى که عصاره همه فضیلت هاست.
مى فرماید: «پسرم تو را به تقواى الهى و التزام به فرمان او و آباد کردن قلب و روحت با ذکرش و چنگ زدن به ریسمان الهى توصیه مى کنم»; (فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَیْ بُنَیَّ ـ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ، وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، وَ الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ).
سفارش به #تقوا همان سفارشى است که همه انبیا و اوصیا سر آغاز برنامه هاى خود بعد از #ایمان به پروردگار قرار داده اند; همان تقوایى که زاد و توشه راه آخرت و ملاک فضیلت و برترى انسان ها بر یکدیگر و کلید در بهشت است.
تقوا به معناى خداترسى درونى و پرهیز از هرگونه گناه و احساس مسئولیت در پیشگاه پروردگار که سدّ محکمى در میان انسان و گناهان ایجاد مى کند.
مرحله ادناى آن عدالت و مرحله اعلاى آن عصمت است.
در دومین دستور به التزام به اوامر الهى اشاره مى کند، همان چیزى که بارها در قرآن مجید به عنوان (اطیعوا الله) آمده و از میوه هاى درخت پربار تقوا ست.
تعبیر به «عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ» اشاره به اهمّیّت ذکر الله است که بدون آن خانه قلب ویران مى شود و جولانگاه لشکر شیطان.
قرآن مجید مى فرماید: (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(۱) هم آبادى دل ها و هم آرامش آن در سایه ذکر خدا ست نه تنها ذکر لفظى ـ هرچند ذکر لفظى هم بسیار مهم است ـ بلکه ذکر عملى آن گونه که در روایات وارد شده که #امام_باقر(علیه السلام) فرمود: «سه چیز است که انجام آن از مشکل ترین کارهاست و سومین آن را «ذِکْرُ اللهِ عَلَى کُلِّ حَال; ذکر خدا در هر حال» بیان فرمود سپس در تفسیر ذکر چنین مى فرماید: «وَ هُوَ أن یَذْکُرُ اللهَ عَزَّوجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِکْرُ اللهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَجَلَّ: (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُّبْصِرُونَ)(۲); ذکر خدا آن است که چون تصمیمى بر معصیت مى گیرد خداوند عز و جل را یاد کند و یاد خدا میان او و آن معصیت حائل شود و این همان چیزى است که خداوند عزّوجلّ در قرآن فرموده است: پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند; و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) در این هنگام بینا مى شوند».(۳)
و تعبیر به «الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» اشاره به چنگ زدن به قرآن مجید است که همه برنامه هاى سعادت در آن هست و در خود قرآن به آن اشاره شده است: «(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا); و همگى به ریسمان خدا (قرآن، و هرگونه وحدت الهى)، چنگ زنید و پراکنده نشوید».(۴)
مى دانیم براى حبل الله در آیه شریفه مزبور معانى بسیارى ذکر کرده اند; بعضى از مفسّران آن را اشاره به قرآن، بعضى اشاره به اسلام و بعضى گفته اند که منظور خاندان پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) است ولى در میان این تفاسیر اختلافى نیست؛ زیرا «حبل الله» به معناى ارتباط با خداست که تمام اینها را شامل مى شود.
به همین دلیل امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: «و کدام وسیله مى تواند میان تو و خداوند مطمئن تر از حبل الله باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگیرى»; (وَ أَیُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ).
تعبیر به حبل (ریسمان و طناب) اشاره به این است که چون انسان بدون تربیت الهى در قعر چاه طبیعت گرفتار است، ریسمانى محکم لازم است که به آن چنگ زند و از آن چاه در آید و این ریسمان همان قرآن و اسلام و عترت است.
🔍 درباره تقوا و اهمّیّت و حقیقت و آثار آن در خطبه ۱۵۷، جلد ۶ صفحه ۱۷۲ به بعد و خطبه ۱۶۱، صفحه ۲۷۴ به بعد بحث شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی :
۱ . رعد، آيه ۲۸.
۲ . اعراف، آيه ۲۰۱.
۳ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۱۵۱، ح ۶.
۴ . آل عمران، آيه ۱۰۳.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۱۱۱
❒ خوابی یا بیدار؟
╔═ೋ✿࿐
حبه عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیدند.
بعد از نیمه شب دیدند #امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط میآید؛ اما با حالتی غیرعادی: دهشتی فوق العاده بر او مستولی است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم به قدم پیش میآید و با خود آیات آخر سوره آل عمران را زمزمه میکند:
«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب»
← همانا در آفرینش حیرتآور و شگفتانگیز آسمانها و زمین و در گردش منظم شب و روز نشانههایی است برای صاحبدلان و خردمندان.
«الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار»
← آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمیکنند، چه نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده، و درباره خلقت آسمانها و زمین در اندیشه فرو میروند:
پروردگارا این دستگاه باعظمت را به عبث نیآفریدهای، تو منزهی از اینکه کاری به عبث بکنی، پس ما را از آتش 🔥 کیفر خود نگهداری کن.
«ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار» ← پروردگارا! هرکَس را که تو عذاب کنی و به آتش ببری بیآبرویش کردهای، ستمگران یارانی ندارند.
«ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیئاتنا و توفّنا مع الابرار»
← پروردگارا! ما ندای منادی ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید، ما #ایمان آوردیم، پس ما را ببخشای و از گناهان ما درگذر، و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر.
«ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیامة انک لا تخلف المیعاد»
← پروردگارا! آنچه به وسیله پیغمبران وعده دادهای نصیب ما کن، ما را در روز رستاخیز بیآبرو مکن، البته تو هرگز وعده خلافی نمیکنی.
همینکه این آیات را به آخر رساند، از سر گرفت.
🔄 مکرر این آیات را- در حالی که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود- تلاوت کرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر میگذراندند.
حبه مانند بهت زدگان 😳 خیره خیره مینگریست؛ اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه 😭 میکرد.
تا اینکه علی علیهالسلام به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت:
«خوابی یا بیدار؟».
بیدارم یا امیرالمؤمنین!
تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین هستی پس وای به حال ما بیچارگان!
امیرالمؤمنین علیهالسلام چشمها را پایین انداخت و گریست، آنگاه فرمود:
«ای حبه! همگیِ ما روزی در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است، هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حائل شود.»
آنگاه به نوف خطاب کرد:
«خوابی؟»
نه یا امیرالمؤمنین! بیدارم، مدتی است که اشک میریزم.
ای نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی فردا چشمت روشن خواهد شد.
ای نوف! هر قطره اشکی 😢 که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید دریاهایی از آتش را فرو مینشاند.
ای نوف! هیچ کَس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد.
ای نوف! آن کَس که خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزی را بر دوستی خدا ترجیح نمیدهد، و آن کَس که هرچه را
دشمن میدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنی جز نیکی[¹] به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافتهاید.
سپس لختی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرین جملهای که گفت این بود: «از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم.».
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت، میگفت: «خدایا! ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم تو از من رو میگردانی یا باز به من توجه داری. ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانیم و در این کوتاهی کردنم در شکرگزاری، حالم نزد تو چگونه است.»
حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد.»[²]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . عبارت متن این است: - و من أبغض فی الله لم یَنَلْ ببُغضه خیراً - ، و ظاهراً غلط است، صحیح «الا خیراً» است.
[۲] . بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبریز، ص 589؛ والکنی والالقاب، ذیل «البکالی»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
1. هر چه فرزند آدم پیرتر می شود، دو صفت در او جوانتر می گردد: حرص و آرزو.
2. دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند، امت من صلاح می یابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد می شود: علما و حُکّام.
3. شما همه شبان و مسؤول نگاهبانی یکدیگرید.
4. نمی توان همه را با مال راضی کرد؛ اما به #حسن_خلق، می توان.
5. ناداری بلاست. از آن بدتر، بیماری تن و از بیماری تن دشوارتر، بیماری دل.
6. مؤمن همواره در جستجوی حکمت است.
7. از نشر دانش نمی توان جلو گرفت.
8. دل انسانی همچو پری است که در بیابان به شاخه درختی آویزان باشد، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو می شود.
9. مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند.
10. رهنمای به کار نیک، خود کننده آن کار است.
11. هر دل سوخته ای را عاقبت پاداشی است.
12. بهشت زیر قدمهای مادران است.
13. در رفتار با زنان، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید، از نیکی دریغ ننمایید.
14. پروردگار همه یکی است و پدر همه یکی. همه فرزند آدمید و آدم از خاک است. گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
15. از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن، نادانی و حاصل آن، پشیمانی است.
16. بدترین مردم کسی است که گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد، و باز از او بدتر کسی است که مردم از گزند او در امان و به نیکی او امیدوار نباشند.
17. خشم مگیر و اگر گرفتی، لَختی [یعنی اندکی] در قدرت کردگار بیندیش.
18. چون تو را ستایش کنند، بگو ای خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه می گویند قرار مده.
19. به صورت مُتملّقین خاک بپاشید.
20. اگر خدا خیر بنده ای را اراده کند، نفس او را واعظ و رهبر او قرار می دهد.
21. صبح و شامی بر مؤمن نمی گذرد مگر آنکه بر خود گمان خطا ببرد.
22. سخت ترین دشمن تو همانا نفس اماره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد.
23. دلاورترین مردم آن است که بر هوای نفس غالب آید.
24. با هوای نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید.
25. خوشا به حال کسی که توجه به عیوب خود، او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد.
26. راستی به دل آرامش می بخشد و از #دروغ شک و پریشانی می زاید.
27. مؤمن آسان انس می گیرد و مانوس دیگران می شود.
28. مؤمنین همچو اجزای یک بنا همدیگر را نگاه می دارند.
29. مَثل مؤمنین در دوستی و عُلقه به یکدیگر، مثل پیکری است که چون عضوی از آن به درد بیاید، باقی اعضا به تب و بی خوابی دچار می شوند.
30. مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند.
31. دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است.
32. فقری سخت تر از نادانی و ثروتی بالاتر از خردمندی و عبادتی والاتر از #تفکر نیست.
33. از گهواره تا گور دانشجو باشید.
34. دانش بجویید گرچه به چین باشد.
35. شرافت مؤمن در شب زنده داری و عزت او در بی نیازی از دیگران است.
36. دانشمندان تشنه آموختنند.
37. دلباختگی، کر و کور می کند.
38. دست خدا با جماعت است.
39. پرهیزگاری جان و تن را آسایش می بخشد.
40. هر کس چهل روز به خاطر خدا زندگی کند،چشمه حکمت از دلش به زبان جاری خواهد شد.
41. با #خانواده خود بسر بردن، از گوشه #مسجد گرفتن، نزد خداوند پسندیده تر است.
42. بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید.
43. دانش را به بندِ نوشتن✍️ در آورید.
44. تا دل درست نشود، #ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد بود.
45. تا عقل کسی را نیازموده اید، به #اسلام آوردن او وقعی نگذارید.
46. تنها به عقل می توان به نیکیها رسید. آن که عقل ندارد از دین تُهی است.
47. زیان نادانان بیش از ضرری است که تبهکاران به دین می رسانند.
48. هر صاحب خردی از امت مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به علم، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن.
49. مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.
50. من برای امت خود، از بی تدبیری بیم دارم نه از فقر.
51. خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد.
52. خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد.
53. تملّق، خوی مؤمن نیست.
54. نیرومندی به زور بازو نیست، نیرومند کسی است که بر خشم خود غالب آید.
55. بهترین مردم، سودمندترین آنان به حال دیگران اند.
56. بهترین خانه شما آن است که یتیمی در آن به عزت زندگی کند.
57. چه خوب است ثروت حلال در دست مَرد نیک.
58. رشته عمل، از #مرگ بریده می شود مگر به سه وسیله: خیراتی که مُستمر باشد، علمی که همواره منفعت برساند، فرزند صالحی که برای #والدین دعای خیر کند.
59. پرستش کنندگان خدا سه گروهند: یکی آنان که از ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است، دیگر آنان که به طمع پاداش عبادت می کنند و این عبادت مُزدوران است، گروه سوم آنان که به خاطر عشق و محبت عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است.