eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
2852.mp3
2.61M
🔺السَّلاَمُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ‏🔺 🏴 🏴 ♦️روضه اربعین حسینی علیه السلام
12_mirzamohamadi arbain1396_roze_(www.rasekhoon.net).mp3
9.23M
🔺السَّلاَمُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ‏🔺 🏴 🏴 ♦️روضه اربعین حسینی علیه السلام استاد 🎤
D1737670T17156810(Web)-mc.mp3
9.93M
🔹 دشمن‌شناسی یکی از نکاتی که در دعای ندبه، زیارت امین الله، زیارت عاشورا، زیارت جامعه کبیره و تقریباً در همه زیارت‌نامه‌ها روی آن تأکید می‌کنیم بحث دوری از دشمنان خدا و اهل‌بیت‌ (ع) است. 🎙
. : به نقل از عطیّه عوفى ـ : همراه جابر بن عبد اللّه انصارى ، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام حرکت کردیم. هنگامى که به کربلا رسیدیم جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایى به تن کرد و کیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت جز آن که ذکر خداى متعال گفت تا این که به قبر نزدیک شد و [به من ]گفت: دست مرا بر قبر بگذار چون دست او را بر قبر گذاشتم بیهوش ، بر روى قبر افتاد. کمی آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد سه بار گفت : اى حسین ! آن گاه گفت : دوست پاسخ دوست را نمى‌دهد ؟! سپس گفت: چگونه پاسخ دهى در حالى که خون رگ هایت را بر میان شانه ها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت جدایى انداختند؟! گواهى مى‌دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه سَرور زنانى ؟! و چگونه چنین نباشى در حالى که از دست سَرور پیامبران غذا خورده اى و در دامان تقواپیشگان پرورش یافته اى و از سینه ایمان شیر نوشیده اى و با اسلام تو را از شیر گرفته اند . پاک زیستى و پاک رفتى؛ امّا دل هاى مؤمنان در فراق تو خوش نیست بى آن که در این تردیدى رود که همه اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد ! و گواهى مى‌دهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریّا رفت . آن گاه جابر دیده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما اى روح هایى که گرداگردِ حسین فرود آمده، همراهش شدید ! گواهى مى دهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى باز داشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت در آنچه به آن در آمدید با شما شریک هستیم. به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریک باشیم] ، با آن که ما نه به درّه اى فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم ، در حالى که اینان سرهایشان از پیکر جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟! جابر گفت: اى عطیّه ! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید : «هر کس گروهى را دوست داشته باشد ، با آنان محشور مى شود و هر کس کارِ کسانى را دوست داشته باشد، در کارشان شریک مى‌شود» و سوگند به آن که محمّد را به حق به پیامبرى بر انگیخت نیّت من و همراهانم همان است که حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفته اند. مرا به سوى خانه هاى کوفه ببر. هنگامى که بخشى از راه را رفتیم گفت: اى عطیّه ! آیا سفارشى به تو بکنم که دیگر گمان ندارم پس از این سفر تو را ببینم ؟ دوستدار خاندان محمّد را تا زمانى که آنان را دوست مى دارد دوست بدار و دشمن خاندان محمّد را تا زمانى که با آنان دشمن است دشمن بدار هر چند روزه گیر و شب زنده دار باشد، و با دوستدار محمّد و خاندان محمّد رفاقت کن که اگر یک گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد گام دیگرش به محبّت آنان استوار مى‌مانَد؛ چرا که دوستدار آنان به بهشت باز مى‌گردد و دشمن آنان به سوى آتش [دوزخ ]مى‌رود. منبع مقتل : بشارة المصطفى عماد الدین طبری: ص ٧۴ ، بحار الأنوار مجلسی: ج ۶٨ ص ١٣٠ ح ۶٢ ؛ مقتل الحسین للخوارزمی : ج ٢ ص ١۶٧ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📋 جلسه نهم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" 📆 دوشنبه بیست و پنجم مردادماه ۱۴۰۲ #حامد_
. ۰,۱۸۵۴۱.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَثَلُ أهلِ بَيتي مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ . ۱ ۰,۱۸۵۴۲.عنه صلى الله عليه و آله : إنّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ عليه السلام ؛ مَن دخَلَها نَجا ، و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ . ۲ ۰,۱۸۵۴۳.عنه صلى الله عليه و آله : إنّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، و مَن تَخَلّفَ عَنها هَلَكَ . ۳ ۰,۱۸۵۴۴.عنه صلى الله عليه و آله : مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ ، فمِن قَومِ نُوحٍ مَن رَكِبَ فيها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها هَلَكَ ، و مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . ۴ ۰,۱۸۵۴۵.عنه صلى الله عليه و آله : إنّ مَثَلَ أهلِ بَيتي في اُمّتي كمَثَلِ سَـفينَةِ نُوحٍ في قَومِهِ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَرَكَها غَرِقَ ، و مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . ۵ ۳۵۴۸ مَثَل اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ۰,۱۸۵۴۱.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مَثَل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس كه از آن باز مانْد غرق گشت. ۰,۱۸۵۴۲.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حكايت [وجود ]اهل بيت من در ميان شما، حكايت كشتى نوح عليه السلام است كه هر كس وارد آن شد نجات يافت و هر كس از آن بازمانْد غرق شد. ۰,۱۸۵۴۳.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حكايت اهل بيت من در ميان شما، حكايت كشتى نوح است، كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس از آن باز مانْد نابود گشت. ۰,۱۸۵۴۴.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مَثل وجود اهل بيت من در ميان شما، مثل كشتى نوح است كه از قوم نوح هر كس در آن نشست نجات يافت و هر كس از آن باز مانْد نابود گشت و نيز حكايت باب حطّه در ميان بنى اسرائيل است. ۰,۱۸۵۴۵.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مَثَل اهل بيت من در ميان امّتم، مَثَل كشتى نوح است در ميان قوم او؛ كه هر كس سوار آن شد نجات يافت و هر كه رهايش كرد غرق شد و نيز به مانند باب حطّه اند در ميان بنى اسرائيل. ۱.كنز العمّال : ۳۴۱۵۱. ۲.الأمالي للطوسي : ۳۴۹/۷۲۱. ۳.كنز العمّال : ۳۴۱۶۹. ۴.كنز العمّال : ۳۴۱۷۰. ۵.الاحتجاج : ۱/۳۶۱/۵۸. .
🩸اذن انبیاء برای زیارت سیدالشهداء علیه‌السلام 🩸 🥀 امام صادق صلوات‌الله علیه: 🥀 نيست پيغمبرى در آسمان‏ها و زمين، مگر اینكه از خداوند متعال درخواست دارد كه به ايشان اذن داده شود، تا حضرت حسين بن على عليهماالسّلام را زيارت كند، پس فوجى از آسمان نازل شده و به زيارت آن جناب رفته و فوجى پس از زيارت به آسمان مى‏روند.۱ 📌 پا بر سینهٔ کسی گذاشتند، که انبیاء برای زیارت او اجازه می‌گیرند... *۱ 📚📕 کامل الزیارات شریف، باب ۳۸ .
. . ⚫️ اتفاقاتی که تا چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) ادامه داشت؛ زراره از قول امام صادق(ع) ‌نقل نمود که حضرت ابو عبد الله علیه السلام فرمودند: «اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسین بن على علیهما السّلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و کوهها تکه تکه شده و پراکنده گشتند و دریاها روان گردیده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گریستند و هیچ زنى از ما اهل بیت خضاب نکرد و روغن به خود نمالید و سرمه نکشید و موهایش را شانه نزد تا وقتى که سر عبید الله بن زیاد را به نزد ما فرستادند و پیوسته بعد از شهادت آن حضرت چشمان، اشک آلود بود و هر گاه جدم یاد آن حضرت را می نمود محاسنش از اشک خیس می ‏گشت بطورى که هر کس آن جناب را می دید به حالش ترحّم نموده و از گریه ‏اش به گریه می افتاد. 📚 منبع کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۸۱ .
. 📜 سلام الله علیها 🔺شروع با مدح حضرت گریز به حضرت زهرا سلام الله علیها السَّلَامُ علیکِ یا بنتَ أَمیرِالمُؤمنین یا أُمَ کُلثوم سلام اللّه علیها (۱) چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی صدف باشی و بی‌اندازه فکر گوهرت باشی خودت می‌خواستی تحت‌الشعاع خواهرت باشی «نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب» مدینه از حسن هم یک نفر مظلوم‌تر دارد همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد «برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد علی می‌خواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد» قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست دروغ محضشان کافی‌ست؛ این پیوند ممکن نیست علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست «فلانی را بگو شهر نبی دروازه‌ای دارد نمی‌داند مگر که هر کسی اندازه‌ای دارد» در این مکتب که حفظ شأن کعبه می‌شود لازم تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنی‌هاشم برادرزاده‌هایت از ادب پیش تو چون خادم حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم «چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود» 🔺امشب می دونی برا چه کسی میخوای گریه کنی؟ همون بانوی مظلومه ای که حتی بین محبین و شیعیان هم غریبه و کم ازش یاد می کنن. بی بی جان شنیدم شما هم مثل حضرت زینب همه جا پا به پای حسینت بودی. شنیدم توی این ایام اسارت شما هم مثل خواهرت بچه ها رو آروم می کردی و جای بچه ها تازیانه می خوردی. آخ بمیرم شما هم مثل بی بی زینب سرِ روی نیزه ها دیدی... حرف از سر و اسارت شد، بذارید از زبان شعر برا شما روضه بخونم. بی بی جان: شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها سوار ناقه خواهرها، سوار نی برادرها چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها «گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را» بمیرم، در شلوغی‌های شام آنچه نباید، شد خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد همین‌جا بود که حال عروس مادرت بد شد نه... از دروازۀ ساعات باید زودتر رد شد 🔺مگه چی شد پشت این دروازه... بزارید براتون بگم. همینکه کاروان رسید به شام بماند از اینکه چند روزی جلوی این درب نگهشون داشتن. بعد که خواستن وارد شهرشون کنن، حضرت ام کلثوم فرمودن: ما رو از مسیری وارد کنید که ازدحام نباشه، لااقل خلوت تر باشه. آخه ما ناموس رسول اللهیم، ما خانواده حیائیم. فدای این همه حجب و حیای شما بشم بی بی‌ جان. از دختر فاطمه و ناموس علی که اینجور عفیفه باشن، غیر از این انتظار نمیره... آخه تا قبل کربلا کسی سایه این مخدرات رو هم ندیده بود... اما خدا لعنت کنه شمر رو. تا دید دختر فاطمه چی براش مهمه و واسه چی نگران و مضطربه، گفت: حالا که اینجوریه از یه جایی شما رو وارد شهر می کنیم که از همه جا شلوغ تر باشه. زبان حال بگم، گفت داداش: کارَت کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکلام شد یا الله... امام زمان معذرت میخوام. اگه جمله عمه جانتون نبود نمی گفتم. بی بی می فرماد: فَقَدْ خُزِینَا مِنْ کَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَیْنَا وَ نَحْنُ فِی هَذِهِ الْحَال... آخ بمیرم؛ یعنی اینقدر توی این مسیر نامحرما به ما نگاه کردن که خیلی اذیت شدیم. لذا بهشون گفت که این سرها رو از جمع زنها جلوتر ببرید تا مردم کمتر به ما نگاه کنن. (۳) میخوام بگم بی بی جان فرمودی ما رو جایی که شلوغه رد نکنید. چرا؟ چون خاصیت بازار و گذر شلوغی و ازدحامه. اما من یه سوال دارم. چرا باید جلوی دَر یه خونه ازدحام باشه؟ آخ بمیرم اینجا به حرف دختر فاطمه گوش نکردن. مدینه هم همینجور شد. هرچی مادر سادات گفت برگردید این خونه حرمت داره، این خونه خونه دختر رسول الله‌ست، نه تنها حرفش رو گوش نکردن بلکه هیزم هم آوردن. بی بی خودش می فرماد: فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا وَ أتَوا بِالنارِ لِیُحْرِقُوهُ وَ یُحْرِقُونا... (۴) بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد (۵) 🌀 همه شهدا خاصه شهدای گلزار شهدای کرمان فیض ببرن. با تموم وجودت ناله بزن: رَحِمَ الله مَن نادی، یا زهرا... 📚منابع: (۱) سلام به حضرت (۲) مجید تال (۳) مثیرالأحزان | ص۹۷ (۴) بحارالانوار | ج۳۰ | ص ۳۴۸ (۵) مرضیه نعیم امینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🖋 | .......... ذکر همه ارض و سما حسین مادر نداره ذکر تمام انبیا حسین مادر نداره ذکر لب ام البنین حسین مادر نداره ذکر علمدار افرین حسین مادر نداره از خیمه های کربلا حسین مادر نداره می اید از این خیمه ها حسین مادر نداره از خیمه ها آید نوا حسین مادر نداره .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6039857975441490286.mp3
3.04M
. با نوای: موضوع: کاربرد ـ شخصیت مداح زندگی بعد تو عذابه رو دست من جای طنابه تموم گل هاتُ آوردم اما یكی موند تو خرابه این نشونی كه رو چشامه سوغاتی ِ كوفه و شامه چادر ِ خاكی ِ رقیه ببین داداش شال ِ عزامه هر كاری كردم كه بمونه اما نشد اما نشد نمیره زیر ِ تازیونه اما نشد اما نشد همسفرم شه تا مدینه اما نشد اما نشد خواستم سر ِ تو رُ نبینه اما نشد اما نشد شده تنم پر از كبودی هرجا كه بردنم تو بودی سر ِ تو رُ بالای نیزه چه سنگی زد زن ِ یهودی غارت شده انگشتر ِ تو غارت شده روسری ِ من حتی زن ِ یزید دلش سوخت برای بی معجری ِ من خواستم كه تو قرآن نخونی اما نشد اما نشد خواستم نشه لب ِ تو خونی اما نشد اما نشد گفتم بهش بسه دیگه ، اما نشد، اما نشد رقیه نشنوه چی میگه، اما نشد، اما نشد توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است. 👇 .👇
342.2K
. ➖➖➖ اسم زیبای تو زیر و روم کرد نوکریت صاحب آبروم کرد از ته دل میگم خیر ببینه اونکه با پرچمت روبروم کرد2 مدیونیم به شهیدانی که با سختی روضه ها رو برپا کردن از خون و خونواده شون دل کندن برای ما راه و مهیا کردن قول میدیم میون روضه ها میون سوز و اشک و دعا از شهدامون غافل نشیم اگه قدم زدیم تو کربلا بگو به یاد شهدا لبیک یا ثارالله ➖➖ 🔹بند دوم: مدیون خون پاک شما شد هرکی با روضه ها آشنا شد عکستونو گرفته به دستش هرکسی راهی کربلا شد به نیت شما میریم مشایه توی مسیر قدم قدم با مایید دعا کنید ما رو میون روضه اون شبایی که مهمون آقایید قول میدیم تو راه کربلا گریه کنیم به نیت شما قول بدید شما بجای ما سلام بدید محضر آقا میگیم به یاد شهدا لبیک یا ثارالله ✍ .
. 🔳 امام حسین (ع) دشمن را به محاکمه کشید؛ سپاه اموی كار را برای پيشوای آزادی سخت گرفت، تا آن جایی كه بر خلاف دين و دفتر و آيين جوانمردی و آزادگی آب روان را نيز بر روی حسين عليه‌السلام و خاندان و كودكانش بست و كاروان آزادی در فشار تشنگی و تنگنا قرار گرفت. حسين عليه‌السلام هنگامی‌كه روند كار را آن گونه ديد، به پا خواست و بر شمشير خويش بسان عصا تكيه زد و در برابر سپاه اموی بارساترين ندای خويش به روشنگری و خيرخواهی پرداخت. آن حضرت روی سخن را به آنان نمود و با صدايی بلند فرمود: «انشدكم الله تعالي؛ هل تعرفون ان جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «انشدكم الله تعالي؛ هل تعلمون أن أمي فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن أبي علي بن أبي طالب عليه‌السلام؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن جدتي خديجة بنت خويلد أول نساء هذه الامة اسلاما؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن حمزة سيدالشهداء عم أبي؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدكم اله؛ هل تعلمون أن جعفر الطيار في الجنة عمي؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذا سيف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا متقلده؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذه عمامة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا لابسها؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن عليا عليه‌السلام كان أول الناس اسلاما، و أكثرهم علما، و أعظمهم حلما، و هو ولي كل مؤمن و مؤمنة؟» قالوا: اللهم نعم. یعنی: «شما را به خدا سوگند می دهم كه پاسخ دهيد، آيا مرا می شناسيد؟» همگی فرياد كشيدند: آری، به خدا می‌شناسيم. شما فرزند گرانمايه‌ ی پيامبر خدا هستی كه درود خدا بر او و خاندانش باد. فرمود: «شما را به خدا آيا می دانيد كه نيای گران قدر من پيامبر خداست؟» همگی گفتند: آری! به خدا. فرمود: «شما را به خدا آيا ميدانيد كه پدر گران قدرم اميرمؤمنان علي عليه‌السلام است؟» پاسخ دادند: آری، به خدا. فرمود: «آيا می‌دانيد كه مام پرفضيلت و سرفراز من، فاطمه دختر پيامبر است؟» گفتند: آری، می‌دانيم. فرمود:«شما را به خدا آيا می‌دانيد كه مام بزرگم خديجه نخستين بانوی گرونده‌ به اسلام و تصديق كننده پيامبر و پيشتاز در ياری اوست؟» گفتند: آری به خدا! فرمود: «شما را به خدا آيا می دانيد كه حمزه، سالار شهيدان و پشتيبان شجاع پيامبر، عموی پدر من بود؟» گفتند: آری فرمود: «شما را به خدا، آيا می‌دانيد كه جعفر طيار همان که در بهشت زیبای خدا پروازكند، عموی من است؟» گفتند: آری می دانيم. فرمود: «شما را به خدا آيا می‌دانيد اين شمشير را كه اينک من به كمر بسته‌ام، شمشير پيامبر خداست و من وارث به حق اويم؟» گفتند: آری فرمود: «شما را به خدا آيا می‌دانيد اين عمامه‌ای كه من بر سر خويش بسته‌ام، همان عمامه‌ی پيامبر خداست؟» همگی گفتند: آری. فرمود: «شما را به خدا، آيا می ‌دانيد كه پدرم علی عليه‌السلام پيشتازترين انسانها در اسلام و دانشمندترين آنان در علم و بردبارترين آنان در ميدان زندگی و پيشوا و سررشته‌دار و سرپرست هر مرد و زن با ايمان و درست انديشی است؟ گفتند: آری. اينجا بود كه پيشوای شهيدان همه را به محاكمه كشيد و فرمود: «فبم تستحلون دمي؟» «پس چگونه و به كدامين جرم و به چه گناهی ريختن خون مرا روا می‌شماريد؟ و به چه مجوزی برای كشتن من همدست و همداستان شده‌ايد، در حاليكه پدرم در روز رستاخيز صاحب حوض كوثر است و آن چشمه‌ جوشان در اختيار اوست و گناهكاران و ظالمان را به فرمان خدا از نوشيدن آب حيات باز می‌دارد؛ همان گونه كه شتر تشنه را از آب باز می‌دارند؟و نيز در حالیكه پرچم ستايش و سپاس در روز رستاخيز بر دست توانای اوست، چگونه با فرزندش اينگونه رفتار می‌كنيد؟» 📚منبع لهوف، ابن طاووس، ص۱۳۴ .
◾️ یاری امام حسین (ع) و شهادت وهب و ام وهب؛ وهب بن عبداللَّه بن جناب کلبی به میدان آمد. مادرش که با او بود گفت: فرزندم برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن. گفت: چنین خواهم کرد ای مادر! او به نبرد آمد و می گفت: «اگر مرا نمی شناسید ابن کلبی هستم که اکنون با من و مبارزه ام آشنا خواهید شد و حمله ام را خواهید دید. انتقام خود و دوستانم را خواهم گرفت و اندوه را از امروز که با غم و اندوه همراه شده برطرف می کنم. ضربات من در نبرد، شوخی بردار نیست.» وهب حمله کرد و گروهی را از پای در آورد. آن گاه نزد مادر و همسرش برگشت و به مادر گفت: از من خشنود شدی؟ مادر گفت: راضی نمی شوم تا در برابر فرزند دختر پیامبر کشته شوی! همسرش گفت: تو را به خدا مرا به اندوه و مصیبت خودت گرفتار نکن. مادر گفت: به سخنش گوش نده و در حضور نوه رسول اللَّه نبرد کن تا فردای قیامت شفیع تو باشد. وهب به میدان رفت و می خواند: «ای مادر! من چون بنده مؤمنی ضمانت می کنم که با شمشیر و نیزه بر اینان بزنم تا طعم تلخ جنگ را بچشند. من مردی قوی و استوارم و در موقع سختی و بلا، سست نیستم. خدای دانا مرا کافی است چه این که به بزرگان عرب نسب می برم». او پیوسته جنگید تا دستش بریده شد ولی توجهی نکرد و جنگید تا دست چپش هم قطع شد. مادر به سراغش آمد و خون از صورتش پاک می کرد که شمر متوجه این زن شد و غلامش را فرستاد و تا با عمودی بر سر او کوفت و سرش را شکست که منجر به قتلش شد. او نخستین زن شهید در نبرد حسینی بود. 📚منبع مقتل خوارزمی، جزءالثانی، ص ۱۴۸ .
◾️ آمدن حرّ به سمت امام حسین (ع)؛ وقتی امام حسین علیه السلام فریاد زد: «آیا یاری کننده ای نیست که برای خدا ما را کمک کند؟! آیا حمایت گری نیست تا از حرم رسول خدا دفاع کند؟!» حرّ بن یزید این سخن را شنید، دلش پریشان و اشکش روان شد. در حال گریه و زاری همراه غلام ترکی اش سوی امام رفت. او ابتدا نزد عمر سعد آمد و پرسید: آیا واقعاً با این مرد می جنگی؟ عمر گفت: بله، جنگی سخت که کمترینش افتادن سرها و دست ها باشد. حرّ گفت: آیا پیشنهادهای او مورد پذیرش شما نیست؟ عمر گفت: به خدا اگر دست من بود می پذیرفتم، ولی امیرِ تو راضی نمی شود. حرّ با یکی از اقوام خود به نام قرة بن قیس از جمعیت دور شد و به کناری رفت. به قره گفت اسبت را آب داده ای؟ گفت: نه. گفت: نمی خواهی سیرابش کنی؟ قره می گوید: مطمئن شدم که می خواهد از جنگ کناره گیرد، در عین حال نمی خواهد من ببینم و او را لو دهم. گفتم: اسبم را آب نداده ام و با تو می آیم. با او کناری رفتم و اگر گفته بود که چه قصدی دارد، همراه او به سوی حسین علیه السلام می رفتم. حرّ شروع به رفتن کرد که شخصی به او گفت: ابایزید! مشکوک به نظر می رسی، چه قصدی داری؟ گفت: خودم را بین بهشت و دوزخ می بینم و چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم حتی اگر قطعه قطعه شوم یا بسوزم. آن گاه اسبش را هِی کرد و با غلام ترکی اش به امام پیوست و گفت: یا بن رسول اللَّه! فدایت گردم، من همانم که از برگشت شما جلوگیری کردم و مجبورت کردم در این محل فرود آیی. به خدا سوگند! گمان نمی کردم پیشنهادهای تو را رد کنند و اگر می دانستم که می خواهند تو را بکشند هرگز چنین برخوردی با تو نمی کردم. اکنون توبه کار آمده ام تا در برابرت بجنگم و کشته شوم. آیا توبه ام پذیرفته می شود؟ امام فرمود: «آری خدا بازگشتت را می پذیرد و تو را می بخشد.» اسمت چیست؟ گفت: حُرّ (آزاد). فرمود: «تو آزاده ای همان گونه که مادرت نام نهاده است، آزاد در دنیا و آخرت، فرود آی.» 📚منبع مقتل خوارزمی ،جز الثانی، ص ۵۶۷ .
◼️ امام حسین (ع) برادرش عباس (ع) و نافع بن هلال را برای آوردن آب فرستاد؛ نامه‌ای بدین شرح از عبید الله بن زیاد به عمر بن سعد رسید: بین حسین و یارانش و آب حائل شو، مگذار قطره‌ای از آن بچشند همانگونه که با امیرالمؤمنین عثمان آن مرد متقی و زکّی و مظلوم معامله شد! ابی مخنف می‌گوید سلیمان بن راشد از حمید بن مسلم ازدی برایم نقل کرده است که عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج را با پانصد اسب سوار فرستاد تا در شریعه [آبشخور] مستقر گردیده و مانع شدند حسین [علیه السّلام] و یارانش حتی یک قطره از آن آب را بنوشند، این جریان سه روز قبل از کشته شدن حسین [علیه السّلام] بود!» وقتی تشنگی حسین و یارانش شدّت یافت برادرش عباس بن علی بن ابی طالب را خواست و با سی اسب سوار و بیست پیاده همراه با بیست مشک به طرف شریعه فرستاد؛ آنها آمدند تا این که شبانگاه به آب نزدیک شدند، نافع بن هلال جملی پرچم به دست، پیشاپیش آنها حرکت می‌کرد عمرو بن حجّاج زبیدی گفت: ای مرد کیستی؟ [نافع گفت: نافع بن هلال] عمرو گفت: چرا اینجا آمدی؟ هلال گفت: آمده‌ایم تا از این آبی که ما را از آن منع کرده‌اید بنوشیم. عمرو گفت: بنوش، گوارایت باشد. هلال گفت: نه، و الله قطره‌ای از آن نمی‌نوشم در حالی که حسین و اصحابش تشنه‌اند. آنگاه اشاره‌ای کرد و اصحاب حسین یکباره جلوی عمرو ظاهر شدند. عمرو گفت: به هیچ وجه اینها نمی‌توانند آب بنوشند، اصلا ما اینجا قرار گرفته‌ایم تا آب را بر آنها ببندیم. همین که سربازان نافع به نافع نزدیک شدند به آنان گفت: مشک‌هایتان را پر کنید! سربازان هم یورش آورده مشک‌هایشان را پر کردند. اینجا عمرو بن حجاج و یارانش به سویشان حمله بردند، ولی عباس بن علی و نافع بن هلال جلویشان را سد کردند، بعد به یاران خویش پیوستند و گفتند بروید؛ ولی خودشان ایستادند، عمرو بن حجاج و یارانش هم بار دیگر برگشتند. دو گروه اندکی یکدیگر را تعقیب کردند تا اینکه در نهایت اصحاب حسین [علیه السّلام] مشکها را به حسین [علیه السّلام] رساندند. آن شب نافع بن هلال یکی از یاران عمرو بن حجّاج را با نیزه زخمی کرده بود که بعدا جای زخم چرکین شد و او مرد. او اولین کشته سپاه عبید الله بود که آن شب مجروح شده بود. 📚منبع تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۲ .
◾️ حضرت زینب(س) گفت: جز زیبایی ندیدم؛ اسیران اهل بیت(ع) را بر عبیدالله بن زیاد وارد کردند زینب نگاهی به ابن زیاد کرد و نشست. ابن زیاد گفت: این زن کیست (کیستی)؟ جوابی نداد. دوباره پرسید و زینب ساکت بود. یکی از حاضران گفت: این زینب دختر علی بن ابی طالب است. ابن زیاد گفت: شکر خدای را که شما را رسوا کرد و دروغتان را آشکار ساخت! زینب علیها السلام فرمود: «شکر خدا که ما را به پیامبرش محمدصلی الله علیه وآله آبرو داد و در قرآنش به پاکی ما گواهی داد. رسوایی برای فاسق است و دروغ گویی برای انسان بدکار.» ابن زیاد گفت: کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه دیدی؟ زینب علیها السلام فرمود: «جز زیبایی ندیدم. اینان گروهی بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدّر کرده بود و به محل مقرّر قدم گذاشتند. خدا آن ها را با تو روبرو خواهد کرد و محاجّه و مخاصمه خواهید نمود. ببین آن روز، حق با کیست؟ مرگ بر تو ای فرزند مرجانه!» ابن زیاد خشمگین شد و خواست زینب را بکشد ولی عمرو بن حریث گفت: این زن است و زنان را به سخنانشان مؤاخذه نمی کنند. ابن زیاد گفت: ای زینب! خدا دلم را با کشتن حسین یاغی و سرکشان خانواده ات خنک کرد. زینب علیها السلام فرمود: «به جانم سوگند که بزرگ مرا کشتی و ریشه و شاخه ما را بریدی. اگر به این کار، دلت خنک شده پس خوشحال باش.» ابن زیاد گفت: این زن چه قدر با قافیه سخن می گوید، همان طور که پدرش شاعر و قافیه پرداز بود. زینب فرمود: «ای ابن زیاد! زن را به این کارها چه؟ من به دنبال شعر و قافیه نیستم.» آن گاه ابن زیاد رو به علی بن الحسین علیهما السلام کرد و گفت تو که هستی؟ فرمود: «علی فرزند حسین علیه السلام.» ابن زیاد گفت: مگر خدا علی فرزند حسین علیه السلام را نکشت؟ امام ساکت شد و ابن زیاد گفت: چه شد، سخن نمی گویی؟ فرمود: «برادری داشتم که به او هم علی می گفتند و مردم او را کشتند – یا شماها او را کشتید – روز قیامت درباره او از شما بازخواست خواهد شد.» ابن زیاد دوباره گفت: خدا او را کشت. امام گفت: «خدا هنگام رسیدن اجل، جان را می گیرد و هیچ کس جز به فرمان او نمی میرد که این سرنوشتی معین است.» 📚 منبع مقتل خوارزمی، جزءالثانی، ص ۲۰۳
. ▪️ حضرت ام کلثوم (س) را به کنیزی خواست؛ حسن بن محمد بن علی الطبری در كتاب الكامل فی السقيفه می‌نويسد: در آن روز كه يزيد بارگاه خود را جهت ورود اسيران آل محمد عليهم‌السلام آراست و اركان شهر را دعوت نمود با سر مطهر آنچه خواست گفت و آنچه خواست كرد در اين اثناء زهير عراقی كه مردی مسخره‌چی بود از در بارگاه وارد شد يک نگاهی به اسيران آل محمد عليهم‌السلام نمود، چشمش به ام‌كلثوم افتاد، رو كرد به يزيد و گفت: اين جارية به من ببخش و اشاره به ام‌كلثوم نمود و خواست گوشه‌ جامه‌ آن مخدره را بگيرد كه آن مخدره مجلله از روی غضب فرمود كوتاه كن دستت را از ما خدا ببرد دستت را از سطوت اين عتاب و خطاب لرزه بر اعضای زهير افتاد به حيرت اندر شد از حاضرين مجلس پرسيد كه اين اسيران از طايفه عربند كه به عربی تكلم می‌كنند من گمان كردم اينها از اسرای كفار يا از ترک و ديلم و تتارند. امام سجاد عليه‌السلام فرمود: «ای مرد! اينها بنات رسول خدا هستند، دختران فاطمه زهراء عليهاالسلام می‌باشند كه امير شما آنها را اسير كرده و به مجلس نامحرم آورده.» چون آن شخص عراقی از چگونگی احوال مطلع شد از مجلس بيرون آمد گريه‌كنان كاردی گرفت و همان دستی كه به جانب ام‌كلثوم دراز كرده بود قطع كرد و دست بريده را به دست چپ گرفت و خون از دست او می ‌ريخت آمد وارد بارگاه شد خدمت حجت خدا امام زين العابدين عليه‌السلام رسيد عرض كرد: يابن رسول الله از شما عذر می‌خواهم معذرت مرا به كرم خود بپذير به خدا كه من شما را نمی‌شناختم. از جرم من در گذر، خطيئه مرا عفو فرما، خدا دعای عمه تو را در حق من مستجاب كرد. البته ايشان خانواده‌ كرمند چون نشناخته بود بخشيدند. زهير از مجلس با چشم گريان استغفر الله استغفر الله گويان بيرون رفت ديگر كسی اثری از او نيافت. 📚منبع از مدینه تا مدینه، ص۹۳۹ ................ . بخشی از خطبۀ (علیهاالسلام) در کوفه «یا اَهلَ الکوفَةِ! سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...» تمام همهمه‌ها غرق در سکوت شدند صدای گریۀ او شهر را تکان می‌داد میان قوم عرب یک نسب‌شناس نبود؟ شکوهِ خطبه، علی را فقط نشان می‌داد نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب که این حماسه به او قدرت بیان می‌داد کلام دختر نهج‌البلاغه نافذ بود و درس مردی و غیرت به کوفیان می‌داد خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید، اگر خدا به شما عمر جاودان می‌داد به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید خلیفه کاش همان‌قدر استخوان می‌داد در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه! که دین خویش نفهمیده رایگان می‌داد نشسته‌اید سر سفرۀ حرام آن‌قدر که نامه‌های شما نیز بوی نان می‌داد و رودهای روان را بر آن کسی بستید که اذن بارش باران به آسمان می‌داد شما به نام محمّد چقدر می‌کشتید خدا اگر به علی همچنان جوان می‌داد» و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود و کاش گریه کمی بیشتر امان می‌داد 📝 .
هدایت شده از امام حسین ع
4_5922467967961927098.mp3
19.67M
📋 حال دلم همیشه روبه‌راهه حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حالِ دلم همیشه روبه‌راهه وقتی حسین حسینه رو زبونم اینقده اسمت برکت داره که همیشه ذکرِ خیرته توو خونه‌م خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضه‌ت زن و بچه‌م و کجا ببرم، بهتر از هیئت با پسرم سینه زدیم واسه‌ت قراره نوکرِ شما باشه دخترم از اینجا یاد گرفته مثلِ رقیه باحیا باشه «ابا عبدالله، ابا عبدالله ابا عبدالله، حسین حسین» روضه توو هیئتا قشنگه اما روضه‌ی خونگی یه چیزِ دیگه‌س از صدقه سرِ همین مجالس زندگی‌مون نمی‌خوره به بن بست روبه‌راه میشه حالِ دلامون، با نگاهِ تو زن و بچه‌م و سپردم آقا، در پناهِ تو خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضه‌ت زن و بچه‌م و کجا ببرم، بهتر از هیئت اهل و عیالم وزندگیم نذره اهل و عیال و زندگیت ارباب برای اربعین اگه میشه ماها رو خونوادگی دریاب «ابا عبدالله، ابا عبدالله ابا عبدالله، حسین حسین» ما نمی‌دونیم تهش قراره دنیا چه خوابی ببینه برامون ایشاالله که بعد ما این بیرقه روضه بیوفته دستِ بچه‌هامون با دعای تو محاله آقا، غرقِ دنیا شن زن و بچه‌م و یه لحظه نذار، از تو دور باشن خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضه‌ت زن و بچه‌م و کجا ببرم، بهتر از هیئت هرکسی زندگی کنه با تو عاقبش به خیره وَاللّٰهِ مقصد هر کسی حسین باشه محاله که بره بی‌راهه «ابا عبدالله، ابا عبدالله ابا عبدالله، حسین حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5922467967961927099.mp3
15.51M
📋 الهی برای عشق لایق باشم حاج سید رضا نریمانی اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ الهی برای عشق لایق باشم من اقلاً با خودم صادق باشم نباشه به ادعا و حرف تنها الهی با جون و دل عاشق باشم نوکری برای تو، سعادته همه‌ی نوکری به، اطاعته این اطاعتم خوده، عبادته همیشه محبت و اطاعتِ، تو چاره‌سازه اون که سر به زیرِ پیش تو، همیشه سرفرازه «یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله» کاش برات همیشه پای کار باشم نه می‌خوام یه نوکرِ سَربار باشم از تمومِ دشمناتون بی‌زارم کاش از اخلاقشونم بی‌زار باشم گاهی وقتا، پای کارِ روضه‌تم گاهی وقتا، ولی غرقِ غفلتم نگرانم، برای عاقبتم الهی که بگیرن، رنگ و بوی امام حسین و الهی که نبردن، آبروی امام حسین و «یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله» نوکرِ خوبی نبودم شرمنده‌م دیگه از همه به جز تو دل کَندم آرزوم اینه روزِ محشر باشه مُهرِ تایید تو روی پرونده‌م زندگی بدون تو، جهنمه اگه جون بدم برات، وظیفه همه دنیا هم فدات بشن، کمه الهی که یه روزی، نوکرِ باوفا بشم من الهی که عاقبت، توو راهِ تو فدا بشم من «یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 📋 شب جمعه به دل هوا دارم (ع) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پَر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه‌ی قتلگاه می‌آیم با دَم آه، آه، می‌آیم مادرش آمده است می‌دانم روضه‌ی "یابُنَیَّ" می‌خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت تا كه او بیشتر نفس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را شب جمعه‌ست روضه‌خوان زهراست مجلسی گوشه‌ی حرم برپاست یکی از گودیِ زمین می‌خواند یک نفر روضه اینچنین می‌خواند لبِ گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده آن طرف‌تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی‌سر افتاده شب جمعه‌ست مبتلا شده‌ایم باز مهمان کربلا شده‌ایم رو به سمت حرم بایست بگو السلام علی الحسین بگو *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای روضه نشستیم و روضه‌خوان آمد صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه روضه‌خوان آمد سلام حضرت شَّیْبُ الْخَضیب، مقتلها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که زِ داغ بر زبان آمد سه سیب را سه هدف را سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه جان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی میان هَروله زینب دَوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد یکی به نیزه ولی یکی به قصد تَبَرک عصازنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد برای بردن انگشتر قیمتی‌ات همین که غائله خوابید ساربان آمد *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 خسته بود آقا (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خسته بود آقا تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا خسته بود آقا تک و تنها رفت که صدای گریه توو، خیمه بالا رفت دم رفتن طرفِ، خیمه‌ی زنها رفت تک و تنها رفت تنهایِ تنها بود، تنهایِ تنها رفت آرومِ جونِ من، زیرِ دست و پا رفت هرکی از راه اومد، سرنیزه خرجش کرد پیشِ همه زینب، از خولی خواهش کرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 افتاده بین قتلگاه (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ افتاده بین قتلگاه توو چنگ کینه‌ی سپاه نداره جون پناه، پناه عالم شدی چه دَرهم، پناه عالم باور نداره زینب، ولی داره می‌بینه رو سینه‌ی داداشش، شمر لعین می‌شینه شمر اومده و رو سینه تا نشسته پهلوت شده شکست پشت و روش نکن، پیشِ نگاه خواهر رو پای مادرِ سر، گلوی خشک و خنجر شلوغه و برو بیا، از تیغ و تیر و نیزه‌ها یه پیرمردی با عصا، اومده گودال، میون جنجال همه میون گودال، با دست پُر رسیدن انگشتش و برای، انگشترش بریدن با وضو همه، زدن به قصد قربت تنش میره به غارت، چقدر شده جسارت نیزه‌هاشون و توو بدنش شکستن نعلای تازه بستن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 آی شمر امام است و احترامش کن (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه جای دیگه هم با دست پُر رفتند، اون نامرد اومد گفت:« می‌خوایم بریم در خونه‌ی علی؛ کیا میان»؟! لاتای مدینه رو همه رو جمع کرد، گفت هرچی می‌تونید دست بگیرید، بردارید میخوایم بریم به جنگ علی... «هرکی با هرچی دستشه مادر ما رو میزنه» عمر سعد به مردی که سمت راستش ایستاده بود اینجوری گفت:« پیاده شو برو کارش و خلاص کن». آخر مقتل میگه سه ساعت توو خون همینجوری دست و پا میزد... شمر و سنان خودشون و رسوندن، میگه لحظات آخر ابی عبدالله بود، ابی عبدالله زبان مبارک و همینجوری از عطش توو دهانش می‌چرخوند. شمر وارد شد اول یه لگدی به ابی عبدالله زد، و گفت:« پسر ابی تراب، مگه خودت نمی‌گفتی بابام از کنار حوض کوثر به من آب میده، پس چرا هی داری العطش العطش میگی؟! از بابات بخواه بهت بده. 👇
. رو کرد به سنان، اینجوری به سنان گفت شمر:« برو تو کارش و تموم کن». به خدا قسم من اینکار و نمیکنم، هرکی این کار و بکنه دشمن پیغمبر میشه. شمر غضب کرد، نشست رو سینه‌ی حسین. محاسن ابی عبدالله و توو مشت گرفت، ابی عبدالله یه خنده‌ای بهش کرد؛ ابی عبدالله شروع کرد باهاش حرف بزنه:« مگه منو نمی‌شناسی که میخوای منو بکشی»؟! شمر جواب داد:« خوبم می‌شناسمت، میدونم کی هستی. تو مادرت فاطمه‌ست، باباتم علیه، می‌کُشمت هیچ ترسیم ازت ندارم». جدم رسول خدا درست می‌گفت، گفت چی می‌گفت جدت؟! حالا همینجور که رو سینه‌ی ابی عبدالله نشسته... به پدرم جدم اینطوری می‌فرمود:« انسانی که شکل سگه، انقدر چهره‌ش زشته یه همچین انسانی منو میکشه. محاسن سیدالشهدا توو دست شمره، ابی عبدالله داره باهاش حرف میزنه. گفت:« منو میگفت»؟! حالا که جدت اینجوری گفته منم بلدم چه جوری سرت و ببرم. میگه با پاش بدن مبارک ابی عبدالله و برگردوند، شروع کرد با شمشیرش، با خنجرش از پشت گردن ضربه بزنه. هرضربه‌ای میزد ابی عبدالله صداش بلند میشد، ضربه‌ی اول و زد:« وا جَدّاه»، ضربه‌ی دوم «وا محمدا»، ضربه سوم « وا ابا قاسما، وا ابتاه، وا علیاه» ضربه‌ی آخر که رسید صدا زد:« وا اماه»... «آی شمر امام است و احترامش کن چقدر پشت و رویش می‌کنی تمامش کن» حالا یه نفرِ داره میبینه، روضه هنوز تموم نشده، یه نفر از بالای تل دست رو سرش گذاشته، حسین از توو گودال میگه وا محمدا؛ زینبم از رو تل داره جواب میده وا محمدا، وا جداه... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
هدایت شده از امام حسین ع
4_5916027376738766314.mp3
17.73M
📋 ما نباشیم بقیه هستند حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما نباشیم بقیه هستند کارِ تو لَنگ نمی‌مونه همه کربلا رو می‌بینند هیچکی دلتنگ نمی‌مونه دور و برت شلوغه/ همیشه/ ماشاءالله دور و برِ تو خلوت/ نمیشه/ ماشاءالله ماشاءالله ابا عبدالله راه ابا عبدالله ماه ابا عبدالله شاه ابا عبدالله «ابی عبدالله، ابی عبدالله ابی عبدالله حسین، ابی عبدالله» صد هزار سالِ دیگه بازم روضه‌هات تازه‌ترین داغه صد هزار جای دیگه‌م باشم باز حرم وعده‌ی عُشاقه قول و قرارمون با/ رفیقا/ ان‌شاءالله همدیگه رو ببینیم/ کربلا/ ان‌شاءالله ان‌شاءالله درِ این خونه نوکرت می‌مونه قلبِ من مجنونه به عشقِ آقامونه ماشاءالله ابا عبدالله راه ابا عبدالله ماه ابا عبدالله شاه ابا عبدالله «ابی عبدالله، ابی عبدالله ابی عبدالله حسین، ابی عبدالله» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .