eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
558 ویدیو
784 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💠 رعایت حقوق دیگران مسلمان کسی است که حقوق را چه حقوق مالی چه حقوق خانوادگی چه حقوق اجتماعی چه حقوق حیثیتی همه را رعایت بکنه اگر این شدیم راست میگیم با صداقتیم ان شاء الله که همینجور هم باشه من عذر میخوام بیشتر از این مصدع تان نمیشم چون ایام ایام میلاد هست من روضه نمیخوام بخونم به عنوان روضه قصدم نیست بگم به عنوان چیز دیگری قصدم هست که کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) از این بزرگوارا تا می تونید بگیرید. مرحوم علامه امینی می گفت آدم باید پررو باشد از اهل بیت زیاد بگیره کم نگیره پررو سفت و سبر وایستید بگیرید این چیزی که میخوام عرض بکنم خدمتتان از زبان یک عالم بزرگواری که در قم همین سال های اخیر خیلی دور نه شاید مثلاً ده بیست سال پیش ایشون می گفتش که من یک دهه محرم بود منبر می رفتم خونة یک بنده خدایی که آدم خیری بود اصالتاً عرب بود خونه اش من منبر می رفتم دهة محرم شب اول محرم به من گفتش حاج آقا اگه میشه یکی دو شب اول را روضة حضرت زهرا را بخوان گفتم عزیز من روضة حضرت زهرا فاطمیه است الان ایام محرم روضة خودشو داره گفت حاج آقا می دونم شما یکی دو شب اول روضة حضرت زهرا را بخوان من خواهش ازتون می کنم ایشون میگه گفتم باشه عیب نداره حالا یکی دو شب اول روضة حضرت زهرا را میخونم بعد روضه های محرم را میگه خوندیم دهة محرم تمام شد وقتی که جلسه مجالس تمام شد این عرب یک سفرة ناهار انداخت همة کسانی که زحمت می کشیدند تو مجلسش مداح سخنران همة اونایی که سرپایی بودند همه را دعوت کرد برای اینکه یک ناهار بهشون بده این عالم بزرگوار می گفت من کنار این صاحب مجلس همین عرب نشستم می گفت کنارش نشسته بودم بهش گفتم که فلانی برای چی اون شب اول و دوم اینقدر به من اصرار می کردی که روضه حضرت زهرا را بخونم تو محرم گفتش که حاج آقا من به کسی تا حالا نگفتم اما به شما میگم من یک دین خاصی نسبت به حضرت زهرا به گردنم هست یک دین همه امون مدیون حضرت زهرا اما یک دین خاصی به گردنم هست گفتم چی ایشون گفت من شیعه نبودم من تو عمارات تو دبی زندگی می کردم تجارت داشتم یک کمپانی بزرگ داشتم شرکت بزرگ داشتم و از جهت ثروت فوق العاده از جهت ثروت ثروتمند بودم هیچی کم نداشتم خدا بهم یک دختری داد این دختر خیلی قشنگ بود از همون موقعی که به دنیا اومد عجیب مهرش تو دل من نشست هر روز که از زندگیش می گذشت بیشتر خودشو تو دل من جا می کرد اینقدر بهش وابسته شده بودم که گاهی موقع ها تو شرکت که می اومدم برای کار یکی دو مرتبه روز زنگ می زدم به خانمم حالشو می پرسیدم تا حدود تقریباً دو سالش حدوداً شد که تازه زبان باز کرده بود و می توانست حرف بزنه خیلی شیرین تر شده بود می گفت یک مرتبه من تو شرکت بودم زنگ تلفن خورد برداشتم خانمم گفت فلانی اگه میخوای بچه اتو ببینی پاشو بیا اگه میخوای یکبار با اضطراب و گریه می گفت می گفت اگه میخوای بچه اتو ببینی پاشو بیا میگه من نفهمیدم چه جوری رفتم خونه حال خودمو نمی فهمیدم وقتی رسیدم خونه دیدم این بچه یک سکه قورت داده یک سکه قورت داده و از این جهت خانمم نشسته گریه می کنه نمی دونه چیکار بکنه می زنه پشتش هیچ کاری از دستش برنمیاد میگه من بچه رو برداشتم سریع اومدم بیمارستان تو قسمت اورژانس بردم بعد از چند لحظه اومد اون دکتری که تو اورژانس بود اومد گفتش که این سکه فرو رفته تو ریه اش بسیار عملش خطرناکه ما هم الان تجهیزات لازم را نداریم برای عمل اگر میخوای این را سالم ببیندیش بدون فوت وقت ببریدش یک بیمارستانی به من آدرس دادند تو فرانسه تو پاریس ببریدش اونجا اگه براتون امکان پذیر هست ما نداریم تو امارات نیست امکانات لازم را نداریم ایشون میگه من یک هواپیمای اختصاصی گرفتم از جهت مالی هیچی کم نداشتم همه چی هم آماده بود می گفت رفتم شاید یک نصف روز گذشت بچه رو دست من سرخ شده بود رنگش عوض شده بود نفس هاش دیگه به شماره افتاده بود گمانم نبود که زنده بماند با اضطراب وارد بیمارستان شدم پرستارا که دیدند فهمیدند از من گرفتند سریع بردنش تو اتاق عمل دکتر و متخصص هم رفت بعد از چند لحظه اومد به من گفتش حالا یا فرانسوی می فهمید یا مترجم داشت به من گفتش که اگر این بچه زیر عمل سالم بمونه زنده بمونه تارهای صوتی اش را از دست میده دیگه نمیتونه حرف بزنه حاج آقا من وقتی که این عرب می گفت می گفت وقتی که این را دکتر به من گفت عرق سردی رو بدنم نشست عقب عقب رفتم پاهام ضعف کرد نشستم به دیوار تکیه دادم نشستم اصلاً حال ایستادن نداشتم ذهنم دیگه کار نمی کرد نمی فهمیدم میگه همینجور فقط وارفته بود نشسته بودم یک لحظه یک چیزی به ذهنم اومد میگه بلند شدم به یک سمتی رو کردم که گمانم این بود که به سمت مکه و مدینه است من تو دلم همینجوری افتاده بود به این سمت می خواستم با پیغمبر حرف بزنم شروع کردم گریه کردن ادامه دارد... 👇
و اصلاً اطرافیان خودم را نمی دیدم فقط تو حال خودم بودم گفتم یا رسول الله شما یک دختر داشتی منم یک دختر دارم شما اون دخترت را خیلی دوست داشتی یا رسول الله منم این دخترمو فوق العاده دوست دارم قسم می خورم به خودت و دخترت فاطمه زهرا اگر دختر من شفا پیدا کنه من شیعة فاطمه و بچه های او میشم من شیعة فاطمه و بچه های فاطمه زهرا میشم تو را به جان دخترت فاطمه زهرا این بچة منو این تک بچة من هست نجات بده میگه همینجور شروع کردم با پیغمبر حرف زدن و اشک می ریختم نمی دونم چقدر گذشت یک مرتبه یدم یک سر و صدایی شد یک هیاهویی شد به خودم اومدم از اتاق عمل پرستارا دارند می دوند میان بیرون بعد از چند لحظه دکتر جراح با هیجان اومد بیرون گفت معجزه شد معجزه شد مسیح معجزه کرد گفتم چطور مگه گفتش که سکه به راحتی خارج شد از گلوش هیچ مشکلی نداره چند لحظة دیگه چند دقیقة دیگه به هوش میاد می تونید برید دخترتون را ببینید من دیگه بهش نگفتم مسیح معجزه نکرد بهش نگفتم که کسی معجزه کرد که مسیح و مادرش به گدایی در خونة اونا می روند هیچی نگفتم رفتم پشت درب اتاق عمل از پشت شیشه نگاه کردم دیدم دخترم بی هوشه هنوز چند لحظه ایستادم دیدم چشماشو داره باز می کنه اجازه گرفتم رفتم تو تا من را دید شروع کرد گریه کردن ترسیده بود این مدتی که گذشت بغلش کردم بوسیدمش به خودم چسباندم وقتی آروم شد یک مقدار آروم گرفت گفت بابا الان که من خوابیده بودم اون بی هوشی اش را می گفت می گفت الان که من خوابیده بودم یک خانمی را دیدم اومدن من را بغلم کرد می گفت زد پشتم زد پشتم این سکه اینجوری اومد بیرون می گفت زد پشتم بعد به من گفت که عزیز من به بابات بگو پدرم رسول خدا خیلی بیشتر از اونی که تو فکر می کنی منو دوست داشت خیلی بیشتر از اونی که تو فکر می کنی مو دوست داشت یا رسول الله در جوار فرزندتان امام رضا ایام میلاد فاطمه زهراست اینایی که اینجا نشستند هر کی گرفتاری مشکلی حاجتی داره خیلی ها هم بهشون التماس دعا گفتند یا رسول الله شیعه های شما هست مجلس گرم کن های دختر شما هستند مجلس گرم کن های بچه های شما هستند ما تو عزاشون اومدیم گریه کردیم تو شادیشون اومدیم شادی کردیم تو را قسمت میدیم به آبروی فاطمه زهرا دست ما را در دنیا و آخرت از دامانتون کوتاه نفرما. خدایا به رسول خدا به فاطمه زهرا تو را قسمت میدیم فرج مولامون امام زمان تعجیل بفرما. خدایا تو را قسمت میدیم به حق فاطمه زهرا گرفتاری ها مشکلات از جوامع اسلامی خصوصاً کشور امام زمان ایران برطرف بگردان. خدایا حاجت شرعی جمع حاضر هر کسی حاجتی داره تو را به فاطمه زهرا قسمت میدیم حاجات شرعی این جمع حاضر و همه مؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین برآورده بخیر بگردان. .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_رضا 1⃣زنده شدن نقش شیرانِ روی پرده با اشاره #امام_رضا_علیه_السلام !👇 ✅شیخ صدوق نقل می کند
. ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 💫💫 👌👌 ✍متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام هادی سلام الله علیه را بریزد. به شعبده باز هندی گفت: می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟! چه جور کاری؟ نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. نقشه اش را به متوکل گفت. متوکل قهقهه سر داد و گفت: آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاب کرد. حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد. حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود. امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند. آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد وفرمود: او را بگیر. سپس امام به شعبده باز اشاره کرد! شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد. شیر درنده او را درید و خورد. سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست! برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند. متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعا که دست بالای دست بسیار است! فرمود: به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید. وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت. خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. ... 📚بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146
. شباهت امیرالمومنین علیه السلام با سوره توحید 💐 🔸از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : یاعلی! همانا در تو مثالی است مانند سوره "قل هو الله احد"! هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس دو بار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است ، و هر کس آن را سه بار بخواند کلّ قرآن را خوانده است. یاعلی! هر کس تو را با دلش دوست داشته باشد ثواب یک سوم امّت (مسلمانان) را دارد، و هر کس با دلش تو را دوست داشته باشد و با زبانش تو را یاری کند اجر دو سوم این امّت را دارد و هر کس تو را با دلش دوست داشته باشد و با زبانش تو را یاری کند و با شمشیرش تو را کمک کند ثواب (کلّ) این امّت را دارد. 📚البرهان في تفسير القرآن/ج5/ص797 مجموعه .
. على بن هلال از پدرش روایت نموده كه گفت در مرض پیامبر (ص) ، حضورش شرفیاب شدم ، دیدم فاطمه (س) در بالین پدرش نشسته و اشك مى‌ریزد چون صداى گریه اش بلند شد، پیامبر سر برداشت و فرمود: 🔸 فاطمه جان! چرا گریه مى كنی؟ عرض كرد: مى ترسم بعد از شما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزیزم، مگر نمى‌دانى كه خداوند به اهل زمین نگاه كرد و پدرت را از میان آنان برگزید، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد و به من وحى فرمود كه تو را به او تزویج كنم؟ دخترم! ما اهل بیتى هستیم كه خداوند عزوجل هفت فضیلت به ما عطا فرموده كه به هیچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است و آن این كه: من خاتم پیامبران نزد خدا و بهترین آنها و محبوبترین بندگان مى‌باشم و با این امتیازات پدر تو مى‌باشم، جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوبترین آنها نزد خداست و او شوهر تو است شهید ما بهترین شهداء و محبوبترین آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى‌باشد، جعفربن ابیطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى‌كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است، در سبط این امت كه حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى‌باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست. یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر كبیراً فیبعث الله عند ذلك منهما من یفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً یوم بالدین فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و یملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً . اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگیخته ،مهدى این امت نیز از ایشان مى‌باشد، موقعى كه دنیا هرج و مرج شود و آشوبها پدید آید و راهها مسدود گردد و اموال یكدیگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگیزد كه قلعه‌هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پایدار گردم و زمین را پراز عدل نماید چنان كه از ظلم پر شده باشد. .
قسمت سوم : 🎤 هرچی بغض وکینه داری نسبت به دشمنان اهلبیت (ع) ، کینه ی خودت رو ابراز کن ، از اون اولی که تو مدینه ، هتک حُرمت کرد ، از اونایی که کربلا ، اومدند ... اونی که تیر به گلوی علی اصغر زد ، اونی که دست اباالفضل رو از بدنش جدا کرد ، اون کسی که اولین تیر رو به خیمه های ابی عبدالله انداخت ، کسی که بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کرد ... اون نانجیبی که شمشیر به فرق علی اکبر زد ، که وقتی ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر ، نفرین کرد ... امام مظهر رحمت الهی است ، امیرالمومنین برای قاتلش ، شیر میفرستد ... ، میفرماید اگر من از دنیا رفتم ، فقط یک ضربت بهش بزنید ، بیشتر نه ... امام مظهر عطوفت الهی است ، اما نمیدونم چه کردند با بدن علی اکبر ... وقتی رسید کنار بدن علی اکبر ، فرمود : « عمرسعد » ، خدا نسلت را قطع کنه ، که پسرم رو کُشتی ، آی ی ی ... بُنَیَّ قَتَلوک ... حسیییین ... دلت کربلاست ، تو حرم ابی عبدالله ، پائین پا ... نمیدونم الان مادرش فاطمه ، اومده کربلا یا نه ؟ شب های جمعه مادر میاد کربلا ، ... بزار چند جمله ای روضه ی علی اکبر بخوانیم ... اکبرم چرا چنین میان خون ، نشسته ای ؟ به خدا ، ز داغ خود دل مرا ، شکسته ای ... نور دیده ی ترم پسرم ، ای پسرم هان ، همین کنار پای ابی عبدالله ، پائین شش گوشه ی قبر امام حسین ، سرت رو روی ضریح مطهرش بگذار ، ببین هنوز صدای بابا میاد ، صدا میزنه : « وَلَدی علی » ... اکبرم ببین چنان کنار تو ، نشسته ام درکنار بدنت چو کشتیِ شکسته ام اکبرم نظر گشا به دیده ی پُرآب من پسرم چرا دگر نمیدهی جواب من ؟ حسیییین ... هر چی صدا زد ، طبق بعضی از نقل ها داره ، حضرت هفت مرتبه ، از سویدای دلش صدا زد : « وَلَدی علی » ... دیگه کار علی اکبر تمام شده بود ، تعبیر ناقص من اینه ، ابی عبدالله التماس میکرد : بابا ، یه کلام با من حرف بزن ... دید علی جواب نمیده ، صورت روی صورت علی گذاشت ... به یاد شهدا و گذشتگان ، اموات ، امام ، همشون فیض ببرند ... یه مرتبه متوجه شد ، خواهرش زینب آمده ... ؟ کنار هیچ بدنی زینب نیامد ، اما کنار بدن علی اکبر آمد ، نقل مقتل داره ، مولا بلند شد ، زینبش رو به خیمه ها برگرداند ، حسییین ... از حرم آمده زینب کُند امداد مرا ... بدنت را بسوی خیمه برم ای پسرم ... .
4. زیارت عاشورا.mp3
3.54M
قسمت چهارم : حالا با توجه ، لعن به دشمنای اهلبیت (ع) : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ...
6. سلام پایانی.mp3
1.99M
قسمت ششم : 🎤 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا رَسولَ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا اَمیرَالْمُؤْمِنین اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مولاتی یا فَاطِمَهُ الزَّهْراء اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا حَسَنَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا حُسینَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکم یا اَوْلادَالْحُسَیْنِ ویا اَصْحابَ الْحُسَیْنِ و یا اَخَ الْحُسَیْنِ اَبالفَضلِ العَباس و اُختُهُ زِینَب و بِنتُهُ رُقیِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیِ بنِ الْحُسَیْنِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا مُحمَّدَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا جَعفرَ بنَ مُحَمَّد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا موسیَ بنِ جَعفَر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیِ بنِ موسیَ الرِّضَا المُرتضی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا مُحمَّدَ بنَ عَلیٍ الجَواد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیَ بنِ مُحمَّدٍ الهادی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای حَسَنَ بنِ العَسکری اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا صاحبَ الزمان یَا اِمَامَ الْإنْسِ وَ الْجَانّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه ... .
. آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالای کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد. چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید: چرا بالای کوه رفتی ؟ آیا گمان کردی که صدائی به سبب صدای دیگر بر من مخفی می گردد؟ سپس جبرئیل داود را به سوی (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگی و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمی ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید که : صدای این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا می شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردی که صداهای بسیار، مانع شنیدن صدای تو می شود؟ همچنین خداوند به داود علیه السلام وحی فرستاد که : ای داود ! هرگاه ، از بنده مؤمن من گناهی سرزند و سپس از آن توبه نماید، و چون به یادش آید از من شرمگین گردد، من او را بیامرزم . و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو می نمایم . و به نیکی و ثواب بدل می کنم ، و پروایی ندارم ، و من مهربانترین مهربانانم .
. 🕋حکایتی زیبا به بهانه آغاز مناسک حج🌺 آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت. عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.» در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم! مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.» عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.» عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج می خواهى، این جاست . »  بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد. عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد . هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد. چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!» عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.  عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید: «اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد، انا لا نضیع اجر من احسن عملا.» در قرآن میخوانیم که میفرماید : کیست که با خدا معامله کند ❗️ همچنین در جهت احترام به مناسک حج خاصه حج تمتع میخوانیم که کسی که مستتیع باشد و حج به جا نیاورد محاربه با خدا کرده پیشاپیش ضمن عرض قبولی عبادات حاجیان گرامی لطفا به مستمندان خانواده تان بصورت آبرومندانه نیز کمک بفرمایید تا حلاوت این سفر بیشتر شود همچنین کسانی که آرزو دارند در این وادی خدا لیاقت سفرشان دهد نیز به بندگان خدا کمک کنند تا الطاف دینمان بر همه روشن شود و اهل معامله با خدا باشیم 🌺 .
. (ع) 🌷 روایتی را از امام صادق علیه‌السلام به یکی از شاگردان امین خود به نام مُفَضَّل ابن عُمَر نقل می‌کند که ایشان می‌فرمایند: ✨ یا مفضل می‌خواهی با تمام ملائکه مقرب و غیر مقرب خدا مصافحه کنی؟! ➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله - امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. ✨ امام ادامه داد مفضل می‌خواهی با امیرالمومنین علیه‌السلام و فرزندانش پاکش مصاحفه کنی؟! ➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله - امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. ✨بعد از این امام صادق چند لحظه سکوت کردن و فرمودند: مفضل می‌خواهی خدا را ملاقات کنی؟! ➕گفتم بله یابنَ الرسولِ الله - امام صادق علیه‌السلام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. سپس رو کردن به من و گفتند: ✨ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام، کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ. زیارت امام حسین علیه‌السلام همانند زیارت خدا در عرش است.✨ .
. قسمت چهارم ، گریز به من میخام یک سوال از خواهرانی که برادر دارند بکنم ، بگم کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل روی سینه ی برادرش نشسته ؟ بمیرم برات زینب زینب ... تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته ، اول رویش را کرد جانب « عمرسعد ملعون » ، فرمود : یا عُمَر اَیُقْتَلُ اَبوعَبْدِ الله وَ اَنْتَ تَنْظُر ؟ نانجیب تو ایستادی ، دارن حسین منو سر می برند ؟ میگن آنقدر جانسوز ، بی بی این جمله رو فرمود ، که اشکِ نحس « عمرسعد ملعون » هم جاری شد !! اما اعتنا نکرد و روشو از حضرت برگردوند ... دختر امیرالمومنین (علیه السلام ) رو به لشکریان ، فرمود : وَیْحَکُمْ « وای بر شما » اَما فیکُمْ مُسْلِمْ ؟ آیا یک نفر مسلمان بینِ شما نیست ؟ ارشاد مفید ص۱۱۱ بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵ متقل الحسین ابومخنف ص۱۹۵ این حالت بود که بی بی مضطر شده بود ، یک جمله گفت با بدن برادر ، صدا زد حسینم : یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ یه روز دیدم ، رو سینه ی پیغمبر بودی ، حسین ، ... ( اینجارو به یاد شهدا ناله بزن ) ، امروز هم رو خاک گرم کربلایی حسین ... هر کجا نشستی ناله بزن : یا حسیییین شمر دون لحظه ای خنجر مکِش از جفا پيش زینب مبر رأس برادر از قفا .. آخر هم ندید بی بی ، اگه می دید که « دق » میکرد ؟ ابی عبدالله تا متوجه شد زینب اومده بالا بلندی ، دیگه نای حرف زدن نداشت ، آخه خیلی نیزه خورده بود ، خیلی تیر خورده بود ، تشنه بود ، دیگه صداش جوهره نداشت ، با چشمش اشاره کرد : برگرد ... خواهره ، پنجاه و چند سال با حسین بوده ، می فهمه ... با گردش چشم هم می فهمه حسینش چی میگه ... « برگرد » چشم داداش ، میگی برگرد برمیگردم ، برگشت ... این دختر همون زهرائیه که تو مسجد مدینه تا علی ، سلمان را فرستاد ، فرمود سلمان برو به فاطمه بگو نفرین نکنه ، تا سلمان به حضرت گفت ، بی بی جان نفرین نکن ، بی بی یه نگاه کرد ، فرمود : سلمان ؟؟ سلمان عرضه داشت ، من نمیگم ، آقا امیرالمومنین میگه تا گفت علی میگه ، بی بی سرش رو پائین انداخت ، چشم ، نفرین نمیکنم ... زینب هم تا گردش چشم حسین رو دید ، برگشت ... چشم ، بلند شد برگشت ... اما سیدا ، عمه جان شما ، دو قدم میرفت ، بر میگشت ، هی نگاه به قتلگاه میکرد ، نزدیک خیمه که رسید ، دید زمین داره میلرزه ، هوا تیره و تار شد ، ناله داری بگم یا نه ؟ دوید تو خیمه ی زین العابدین ، آرام گریه نکن ، ناله بزن ، پسر برادرم چی شده ، زمین داره میلرزه ؟ فرمود عمه جان پرده رو بالا بزن ، تا پرده رو بالا زد ، دید سر بریده ی بابا ... ، حسییین ... سری به نیزه بلند است در برابر زینب ؟ خدا کند که نباشد ، سرِ برادر زینب ... حوائجتو بخواه ، مریضی داری ، حاجتی داری ؟ گرفتاری ؟ امام جواد کسی رو دست خالی رد نمیکنه ، خود امام رضا به ایشون نامه نوشت ... نوشت باباجان ، شنیدم بعضی از همراهانتون ، شما را از دری می برند و میارن ، که فقرا کمتر هستند ... بابا ، از دری رفت و آمد کن که فقرا بیشترن ... به فقرا کمک کن .. امشب بگو آقا فقیرم ، بگو یا امام جواد دستم خالیه ، یا امام جواد چیزی ندارم ، آقا گنهکارم ، بهم نگاه کن ... .
🌟💫🌾💫 💫🌻🌼 گریز روضه امام حسین علیه السلام 📜 چند جمله نورانى از امام زمان عج در خصوص امام حسين عليه السلام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند : فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ، يعنى اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تاباآنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم،درعوض صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم، ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم. 👆 جا دارد عرض كنيم يا امام زمان عج ، شما كه كربلا نبوديد اينطور شب و روز براي جد غريب خود ناله مي زنيد ، اما خدا مي داند به دل اهل بيت چه گذشت آن زمانى كه زنان ديدند كه اسب بى صاحب است و زين واژگون شده از خيمه‌ها بيرون آمدند در حالى كه موها پريشان و بر صورت خود مى زدند و صداى شيون آنها بلند بود، به سوى قتلگاه حسين عليه السّلام حركت كردند زينب بانوى قريش فرياد مى زند: وا محمّداه، وا أبتاه، وا عليّاه، وا جعفراه، وا حمزتاه، اين حسين است كه در بيابان افتاده و كشته كربلاست.آنگاه فرياد زد: اى كاش آسمان بر زمين مى افتاد و كوه‌ها بر بيابانها فرو مى ريختند، آنگاه به سوى حسين عليه السّلام آمد در حالى كه عمر بن سعد با گروهى از اصحابش كنار امام عليه السّلام بودند و حسين عليه السّلام در حال جان دادن بود.زينب عليها السّلام فرياد زد: اى عمر! آيا ابو عبد اللّه كشته مى شود و تو نگاه مى كنى؟! عمر بن سعد روى خود را برمى گرداند در حالى كه اشك او فرو مى ريخت. زينب عليها السّلام مى فرمايد: واى بر شما آيا يك نفر مسلمان در ميان شما نيست؟ احدى پاسخ نمى دهد، ابن سعد فرياد مى زند: فرود آئيد و او را راحت كنيد.شمر نزديك مى رود، بر سينه امام عليه السّلام مى نشيند محاسن مقدّس را به دست مى گيرد و دوازده ضربه شمشير مى زند تا آنكه سر مقدّس را جدا مى سازد(٢). يا حسين 📚 منبع ١- زیارت ناحیه مقدسه ٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٢٥١-٢٥٢
. و ⚠️ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت... روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود. أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟ سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟! مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود. 👳‍♂أفندی پرسید یعنی چه؟ 🌿شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است. اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد. ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است‼️ 📚منبع: صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی ‌ ‌.
﷽ بالذت خدا را یاد کن تا حلاوتش سیرابت کند 🔴حکایت ✍حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: خداوندا مى خواهم آن مخلوق را كه خود را خالص براى ياد تو كرده باشد و در طاعتت بى آلايش باشد را ببينم . خطاب رسيد: اى موسى عليه السلام برو در كنار فلان دريا تا به تو نشان بدهم آنكه را مى خواهى . حضرت رفت تا رسيد به كنار دريا ديد درختى در كنار درياست و مرغى بر شاخه اى از آن درخت كه كج شده به طرف دريا نشسته است و مشغول به ذكر خداست . موسى از حال آن مرغ سؤ ال كرد. در جواب گفت : از وقتى كه خدا مرا خلق كرده است در اين شاخه درخت مشغول عبادت و ذكر او هستم و از هر ذكر من هزار ذكر منشعب مى شود. غذاى من لذت ذكر خداست . موسى سؤال نمود: آيا از آنچه در دنيا يافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض كرد: آرى ، آرزويم اين است كه يك قطره از آب اين دريا را بياشامم . 🌾 حضرت موسى تعجب كرد و گفت : اى مرغ ميان منقار تو و آب اين دريا چندان فاصله اى نيست ، چرا منقار را به آب نمى رسانى ؟ عرض كرد: مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت ياد خدايم باز دارد. پس موسى از روى تعجب دو دست خود را بر سر زد. 📚کتاب داستان دوستان جلد5 ‌‌‌.
4_5857040094032039095.mp3
8.23M
▫️کیف پولی که پول‌هایش تمام نمی‌شد! مرحوم سید حسن دُرافشان به محضر امام عصر علیه السلام. 📚 دانشنامه امام مهدى علیه‌السلام، ج‏۵، ص۲۷۳.
﷽ 🔴نذار لکه‌های روی دلت چرک‌مرده بشن ، توبه و استغفار رو یادت نره ✍ﯾﮏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺩﻭﺳﺖ‌ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﺶ. ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔِﻠﯽ ﺷﺪ. ﻣﻦِ ﺑﯽ‌ﺧﯿﺎﻝ پیگیرش نشدم، ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺸﻮﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺴﺘﻤﺶ، ﭘﺎﮎ ﻧﺸﺪ. ﺣﺘﯽ ﯾﮑ‌ﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﮐﺎﺭ می‌کرد، ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﭼِﺮﮎ‌ﻣﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻌﻀﯽ ﻟﮑﻪ‌ﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﭘﺎﮎ ﺷﻮﻧﺪ. شلوار ﭼﺮﮎ‌ﻣُﺮﺩﻩ ﺷﺪ و ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪ. ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻟﮑﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻟﮑﻪ ﺷﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﯽ‌ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﭼﺮﮎ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ، ﻟﮑﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ و ﺯﻧﺪﻩ‌، ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
. 👈🏼👈🏼 رضوان الله علیه روایت کرده است: أخبرنا محمد بن محمد، قال أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمد بن الحسن بن الولید، عن أبیه، عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عبید، عن علی بن أسباط، عن سیف بن عمیره، عن محمد بن حمران، قال قال ابوعبدالله علیه السلام: لما کان من أمر الحسین بن علی ما کان، ضجث الملائکه إلی الله تعالی وقالت: یارب! یفعل هذا بالحسین صفیك وابن نبیك؟! قال: فأقام الله لهم ظل القائم علیه‌السلام وقال: بهذا أنتقم له من ظالمیه. 📝 محمد بن حمران گوید که امام صادق عليه‌السلام فرمودند:️ چون کار حسین به آنجا رسید که رسید، ناله و فریاد فرشتگان به سوی خدا بلند شد: پروردگارا با حسین برگزیده‌ات و پسر پیامبرت چنین می‌کنند؟ خداوند سایه‌ی قائم را ایستاده به آنان نشان داد و فرمود: با این شخص انتقام او را از ظلم کنندگان به او خواهم گرفت. 📚 الامالی، شیخ طوسی، مجلس چهاردهم، ح۸۹، ص۴۱۸
. 👈🏼👈🏼 ابن شاذان قمی رضوان الله علیه روایت کرده است: حدثني محمد بن عبد الله بن عبيدالله بن مرة رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن محمد البغوي قال: حدثني علي بن الجعد، قال: حدثني أحمد بن وهب بن منصور، قال: حدثني أبو قبيصة شريح بن محمد العنبري، قال: حدثني نافع ، عن عبدالله بن عمر ابن الخطاب قال: قال رسول الله صلى الله عليه‌ وآله لعلي بن أبي طالب عليهما السلام: يا علي! أنا نذير أمتي، وأنت هاديها، والحسن قائدها، الحسين سائقها، وعلي ابن الحسين جامعها، ومحمد بن علي عارفها، وجعفر بن محمد كاتبها، وموسى بن جعفر محصيها، وعلي بن موسى معبرها ومنجيها وطارد مبغضيها ومدني مؤمنيها، ومحمد بن علي قائمها وسائقها، وعلي بن محمد ساترها وعالمها، والحسن ابن علي مناديها ومعطيها، والقائم الخلف ساقيها ومناشدها «إن في ذلك لآيات للمتوسمين» يا عبدالله. 📝 عبدالله بن عمر نقل کرده است که پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به أمیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: ای علی! من هشداردهنده امتم هستم و تو هدایت‌کننده امت، و حسن پیشوای این امت، و حسین راهنما و هدایت‌کننده، و علی بن الحسين جمع‌کننده امت، و محمد بن علی عارف امت، و جعفر بن محمد کاتب امت، و موسی بن جعفر شماره‌کننده امت، و علی بن موسی عبوردهنده و نجات‌دهنده امت و دورکننده کینه‌توزان و دشمنان و جمع‌کننده مومنین، و محمد بن على قائم و رساننده امت، و على بن محمد پوشاننده [عیوب] و عالم امت، و حسن بن علی ندادهنده وعطاکننده امت، و قائم فرزند حسن، ساقی و معرف امت است. سپس پیامبر خطاب به عبدالله بن عمر نموده و این آیه را تلاوت فرمودند: «در این مطلب برای هوشمندان، عبرت و بصیرت بسیار است» ای عبدالله! 📚 مائة منقبة، ابن شاذان قمی (چاپ انتشارات انصار المهدی علیه السلام)، ص ۲۸-۲۹ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6039668910981120984.mp3
5.78M
مهم نیست اهل چه آیینی باشد‌؛ هرکس مهربانی تو را باور کند، طعم لطفت را هم خواهد چشید... نوجوان سنّی، سعید چندانی و شفا یافتن او به دست مبارک حضرت ولیعصر علیه السلام.
4_5771592917973991962.mp3
4.29M
کاش اشتیاقمان به ظهور در رنگ دعاهایمان اثر داشت... آیت الله بهبهانی در حرم مطهّر امام حسین علیه السلام.
4_5812420941514277714.mp3
10.53M
مرحوم کافی حکایت وزیر ناصبی و انار منقش به نام خلفای سنی
. پس از به فرمان معتصم اعلان شد: کسی نباید برای تشییع و خاکسپاری امام به پیکر او نزدیک شود. هدفش این بود که پیکر حضرت روی زمین بماند و بوی بدی از آن به مشام برسد۱. شیعیان برای تشییع و خاکسپاری تلاش کردند؛ ولی خدمتکاران معتصم به سختی با آن ها درگیر شدند و نگذاشتند کاری انجام دهند۲؛ از این رو پیکر امام، سه روز روی زمین ماند۳. پس از سه روز، بوی خوشی همه بغداد را فراگرفت۴. بر پایه گزارشی، معتصم از ترس رسوایی بیشتر، اذن یا فرمان داد که پیکر امام را به خاک بسپارند۵. بر پایه گزارشی دیگر، شیعیان پس از آن سه روز، کفن پوشیده، به خانه امام آمده، گفتند: «به خدا سوگند یا امام را تشییع خواهیم کرد یا در راه او کشته خواهیم شد!» هنگامی که معتصم قصد آن ها را فهمید، آنان را آزاد گذاشت تا کاری را که می خواهند، انجام دهند. همه شیعیان در تشییع امام صدا می زدند: «وا إِماماه»۶. ------------------------------------ ۱. مصائب المعصومین علیهم السلام، یزدی، ج۳، ص۱۷۶؛ جنات الخلود، خاتون آبادی، ص۳۵؛ درة البیضاء، حسینی، صص۵۴-۵۵؛ نورالأبصار، حائری، ص۲۷۷؛ کبریت احمر، بیرجندی، ص۵۹۲؛ ناعی الطف، آل مکباس، ص۵۶۸. ۲. مجمع النورین، سبزواری، ص۶۲۱. ۳. انوارالشهادة، یزدی، ص۱۹۷؛ المطالب المهمه، هاشمی، ص۲۲۷؛ بحرالمصائب، تبریزی، ج۳، ص۳۸۵؛ نورالأبصار، حائری، ص۲۷۷؛ درة الواعظین، خدایی، ص۵۶۱. ۴. مزامیرالأولیاء، مجتهدزاده گنجه ای، ج۲، ص۴۵؛ مجالس الأصول، طسوجی، ص۴۸؛ درة الواعظین، خدایی، ص۵۶۱؛ درة البیضاء، حسینی، صص۵۴-۵۵. ۵. مجالس الأصول، طسوجی، ص۴۸؛ ................ 2⃣دعای در حق پدر ناصبی!👇 ✅بکر بن صالح نقل می کند که داماد من به امام جواد(ع) نوشت که؛ پدرم ناصبی و دارای اعتقادات منحرفی است و از ايشان خيلی سختی ديده ام، قربانت بروم! برای من دعا فرما و بفرمائيد با او چه کار کنم؟ آيا افشا و رسوايش نمايم يا با ايشان مدارا کنم؟  امام جواد(ع) در جواب نوشت : ♦️مضمون نامه‏ ی شما را پيرامون پدرت فهميدم، اگر خدا بخواهد پيوسته برای تو دعا می کنم، مدارا برای تو از افشاگری بهتر است، هر آينه با سختی آساني هست، صبر نما و شکيبا باش همانا سرانجام کار از آن پرهيزکاران است، خدا تو را در ولايت کسي که به ولايتش معتقد هستی ثابت قدم دارد. ما و شما امانت هاي خدائي هستيم که امانات خود را ضايع نمی کند.  بکر بن صالح می گويد : در اثر دعای آن حضرت(ع) خداوند قلب پدر او را به سویش برگرداند، به نحوی که در کاری با او مخالفت نمی کرد.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی ،ج۵۰، ص۵۵ .......... 3⃣حد سارق!👇 نقل است که روزی نزد معتصم عباسی دزدی را آوردند که به دزدی اش اقرار کرده و سرقتش ثابت شده بود. معتصم خواست با جاری کردن حدّ شرعی، او را مجازات کند. به این دلیل، همه فقیهان و دانشمندان را نزد خود گرد آورد و امام جواد(ع) نیز در آن مجلس حضور داشت. معتصم از جمع پرسید : دست دزد از کجا قطع ‌‌‎شود؟ ابن ابی داود گفت : از مچ استخوان! معتصم گفت : دلیلت چیست؟ ابن ابی داود گفت : به خاطر اینکه دست، عبارتست از انگشتان و کف تا مچ که خداوند متعال راجب وضو فرمود : «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَیْدِیكُم‏» صورت‎ها و دست‎هایتان را با آن مسح کنید. و گروهی حرف مرا قبول کردند. دسته‎ای دیگر گفتند : بلکه لازم است دست دزد از آرنج قطع شود! معتصم گفت : به چه دلیل باید از آرنج قطع شود؟ دلیل شما چیست؟ آنها در جواب گفتند : به خاطر اینکه خدای متعال در مورد شستن دست برای وضو فرمود : «وَ أَیْدِیَكُمْ إِلَى الْمَرافِق‏» و دست‎های خود را تا آرنج بشویید. و شستن دست تا آرنج، دلیل آن است که حد و اندازه دست، آرنج است. معتصم سپس به امام جواد(علیه‎السلام) رو کرد و گفت : ابو جعفر نظر شما راجع به این مسأله چیست؟ حضرت(ع) فرمود : حاضرین، راجب آن اظهار نظر کردند! خلیفه گفت : سخنان ایشان را رها کن، شما چه می‌‌‎فرمایید؟ خلیفه اصرار کرد و به ناچار حضرت(ع) فرمود : نظر من این است که آنان در این سنت به خطا رفته اند، پس همانا باید انگشتان دزد را قطع کرد و کف دست او باقی بماند! آنان علت را جویا شدند! حضرت(ع) فرمود : به خاطر فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) که فرمود : سجده بر هفت عضو، انجام می‌‌‎شود : پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا! بنابراین، هرگاه دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، چیزی برای سجده باقی نمی‎ماند. و در حالی که خدای متعال فرمود : «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏» اینکه سجده‎گاه، از آن خداست. و منظور، همین اعضای هفتگانه است که بر آنها سجده می‌‌‎شود. «پس هیچ کس را با خدای متعال نخوانید.» و آنچه از آنِ خدای متعال است، بریده نمی شود. در این هنگام سخنان امام جواد(ع)، موجب شگفتی معتصم شد و فورا دستور داد مطابق فرموده امام جواد(ع) عمل کنند و دست دزد را از انگشتانش قطع کردند.(۱) 📚منبع : ۱)تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۱۹ .