بانوی ادب
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد
قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهومجدیدی از ادب روی زمین باشد
شده بانوی این خانه ولی چشمی ندید اصلا
سر یک سفره با اولاد زهرا همنشین باشد
اگر امالاسد خوانند او را این روا باشد
ولی میخواست نام او فقط امالبنین باشد
شجاعت را به فرزندان خود چون شیر میداده
که ام الغیرت و ام الادب، شیرآفرین باشد
ابالفضلم! همیشه سید و مولا بخوان اورا
کسی را که ز نسل رحمه للعالمین باشد
علمداری که در باران تیر علقمه داده
دو دستش را که دستان خدا در آستین باشد
سروده چارپاره در عزای کربلا اما
هنوز از خیسی چشم عروسش شرمگین باشد
به جای چار فرزندی که در کرببلا داده
بنا شد در کنار چار امامش همنشین باشد
تویی بانو نخستین سفرهدار داغ عاشورا
که تا محشر قیام کربلا با تو عجین باشد
اگرچه مادرم زهرا نشد اما خدارا شکر
برای من همین بس مادرم امالبنین باشد
عباس جواهری
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سفره ی ام البنین
بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید
`سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید
روزها میرفت نقاشی کند کنج بقیع
غصه ی ام البنین را حضرت زهرا شنید
مریم و هاجر عزادار ابالفضلش شدند
مقتل عباس را از حضرت حوا شنید
روضه ای میخواند که مانند آن را بیشتر
میتوان در مقتل شبهای تاسوعا شنید
هر چه پنهان کرد زینب، آخرش لو رفت، آه
قصه مشک و علم را مادر سقا شنید
پیر شد، افتاده شد، قامت کمان شد عاقبت
ز آنچه که ام البنین از داغ عاشورا شنید
از شنیدن پیر شد ام البنین، ای وای من
سر بریدن از حسین را زینب کبری که دید
شاعر؟؟؟
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری
بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری
ای تمام مادران قربان تو نا مادری
خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین
جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین
بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین
تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین
زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار
رشته های چادرت جود کرم را آبشار
در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده
قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده
شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده
زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده
گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین
عشق معنا می شود با واژه ام البنبن
ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد
چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد
اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد
تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد
نو عروسی که پی بخت سپیدت امدی
پیش پای بچه های فاطمه زانو زده
گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم
آمدم خاک انسیه الحرا شوم
آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم
قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم
اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام
وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام
گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد
گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد
خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد
یاد گل احوال بلبل های خانه زار شد
شد تمام خواهش تو از امیر المومنین
فاطمه نه بعد از این بر من بگو ام البنین
باز می ماند دهان از مهر این نا مادری
شیر را با شیره عشق و وفا می پروری
مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری
عرضه می داری قبولش کن برای نو کری
مادر هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود
مثل تو نا مادری نه مادری پیدا نشد
آن هم آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست
از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست
چهره او والقمر چشمان او شمس و ضحاست
گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست
دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود
دامن ام البنین عباس پرور می شود
تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت
داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت
علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت
چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت
گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم
هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم
دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب
می شنید از دور آه از خیمه ...
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خانه آبادم حسین
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین
آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین
مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین
مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو چار اولادم حسین
ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین
من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت...
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین
زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین
روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی
درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدبار مثل موج دریا گریه کردی
دیدی رقیه نیست جای اوسکینه
هربارکه میگفت بابا گریه کردی
خوب است که شام غریبان راندیدی
باروضه های خارصحراگریه کردی
حرف سه شعبه آمدوازحال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی
گرم عزای بچه های خود نبودی
باگریه های زینب اما گریه کردی
تشت طلاو خیزران که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی
بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زنها گریه کردی
مهدی نظری
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب
کنون که فاطمه گشته ست مقتدای خودم
دلم برای تو و غصه ات برای خودم
شبیه فضه و اسما کنیز آمده ام
نگفته ام که بود منزلت سرای خودم
قبول کن تو زمن ، زینب است تا اینجا
همیشه پائین این خانه است جای خودم
لباس فاطمه ات رابه من بده گاهی
که گردِ پیرهن اوست کیمیای خودم
مرا همیشه هواخواهِ زینبت بنویس
که هر کجاست بود شامل دعای خودم
بدان که بعد تو بی شک میان دنیا هست
حسین کعبهٔ سیارِ بچه های خودم
فدائی اند اگر چه همه ، ولی عباس
اگر نداد سرش را بدان به پای خودم
وصیتم به اباالفضل پارکابی هست
بزرگ می کنمش پای رهنمای خودم
نوشته ام که امان نامه دست اوست فقط
لوای دستِ حسین است نه عصای خودم
اگر نشد که ببارم میان کرببلا
همیشه اشک بریزم به کربلای خودم
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نفَس های مرا وابستهی آهِ دمادم کن
طناب بُغض را دور گلویم سخت محکم کن
چه کم دارد کسی که در دلش داغ تو را دارد
تنور سینه ام را روشن از گرمای این غم کن
به جای مال دنیا گریه می خواهم فقط از تو...
دو جرعه اشک را در استکان چشم من دم کن
پس از مُردن لباس روضه ام نذر حسینیّه است
تمام تار و پود مشکی اش را خرج پرچم کن
در آغوشم نمی گیری ، چه زجری بیشتر از این!...
بیا با بوسه ای دردِ دلِ عُشّاق را کم کن
همه عالم مرا دیوانه ی عشق تو می خوانند
اگر این است رسوایی ، مرا رسوای عالم کن
حبیب تو شدن شیرینترین رویای نوکرهاست
پس از عُمری به پایت سوختن ، پشت مرا خم کن
نسیم کوی تو حُرِّ یزیدی را حسینی کرد
مرا با عطر بابالقبله ات یک روز آدم کن
برایم هر شبی که از حرم دورم ، شبِ یلداست
خودت این حسرت طولانی من را مجسم کن
فقیرم..،کربلایِ این گدا را لنگ نگذاری...
بساط رفتنم را یک شبِ جمعه فراهم کن
من از تعداد زخم پیکرت سر درنیاوردم
خودت فکری به حال پرسشی اینگونه مبهم کن
کسی جز تو تن پاشیده را جمعش نخواهد کرد
بیا ای بوریا! کاری برای جسم درهم کن
#شعر_مناجات_سیدالشهدا
#شب_یلدا
#بردیا_محمدی
@hadithashk
مادرترین نامادری
مهربان و همدم و مادرترین نامادری
آبرویی یافت از ام البنین، نامادری
بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود
بر مسلمانان شد
امالمؤمنین” نامادری بچه ها وقتی پریشانحال مادر میشدند شانه میزد موی آنهارا همین نامادری آنقَدَر بانو محبت داشت قطعا تا ابد مادر دنیا نمیآرد چنین نامادری دست مادرها به سوی اوست تا رزقی دهد بر رکاب مادران گردد نگین نامادری چارتا نوکر برای چار زهرازاده داشت آفریده نوکران مه جبین نامادری هم خدا و هم رسول و فاطمه دم میدهند آفرین و آفرین و آفرین نامادری فاطمه در کربلا شاهد ولیکن در بقیع روضه ها میخواند با صوتی حزین نامادری میکُشد مارا دموَيْلِی عَلَى شِبْلِی” او روضه میخواند از عمود آهنین نامادری فاطمه چون روی منبر روضه خوانی میکند وقت روضه مینشیند بر زمین نامادری من بهشتم زیر پای اوست، از بس مادر است دست من را میکشاند پای دین نامادری احمد ایرانی نسب #احمد_ایرانی_نسب #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
با گریه هام مدینه رو سوزوندم
برای دستای تو روضه خوندم
خوش غیرت حرم بیا و ببین
رخت عزا به بچه هات پوشوندم
بسته بودش دستای خواهر تو
رو نیزه ها بند نمی شد سر تو
بابت موهای سپید رباب ...
حلالیت گرفته مادر تو
گلی نمونده دیگه تو گلشنش
روضه ی بازه لالایی خوندنش
داغ تو کاری با حرم کرده که
برادراش ربابو نشناختنش ...
بشیر میگفت خمیده شد نگارت
من نبودم فاطمه بود کنارت
میگن یه جور پاشیده بود پیکرت
تنت رو ریختن میون مزارت
از آسمون انگاری ماه گرفتن
روضه خونات نوای آه گرفتن
قبر تو اونقده کوچیک بود تورو
با علی اصغر اشتباه گرفتن
قد بلندی داشتی دشمن گرفت
تیر اومد و چشمتو از من گرفت
سر تو روی دامن حسین بود
سر حسینو کی به دامن گرفت ؟
شما دوتا رو زیر پا هم دیدن
نیزه دارا حالتونو پرسیدن
شمر و سنان پابه پای حرمله
خیلی به افتادنتون خندیدن ..
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین
قربان فقری که مرا مسکینترین نامید
من را گدای سفره ی ام البنین نامید
تو آمدی تا دست حق را آستین باشی
مثل ستونی..،محکماتِ بیتِ دین باشی
انگشتریِ عشق را نقش نگین باشی
اصلاً به تو می آید عباسآفرین باشی
هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست
تربیت ماه بنی هاشم به دست توست
فصل خزان را خنده های تو بهارش کرد
جاروی تو عرش زمین را بی غبارش کرد
بیتِ علی را نور چشم ات نو نَوارش کرد
لفظِ ادب را نام تو بااعتبارش کرد
این احترامی که به زهرا می کنی..،عشق است
در قلب حیدر خویش را جا می کنی عشق است
از آن زمان که نور تو در خطَّ دید آمد
جبریل بالش را به خاک تو کشید..،آمد
کوه صلابت از وقارت تا شنید..،آمد
چار آینه از شیشه ی عمرت پدید آمد
خرج علی کردی همین احساس هایت را
نذر حسین ات کرده ای عباس هایت را
ابر کبودی قاتل مهتاب باشد؟ نه
با تو حسن در کوچه ها بی تاب باشد؟نه
زینب از این بی مادری بی خواب باشد؟نه
شب ها حسین فاطمه بی آب باشد؟نه
سرچشمه ی مِهر تو در این خانه می جوشد
لبتشنه ی زهرا ز دستت آب می نوشد
امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت
از تشنگی لب های خشکِ روح دریا سوخت
روی لب طفلان صدای آب..،بابا..،سوخت
تا تیر بر مشکی اصابت کرد..،سقا سوخت
رد سیاهی روی مهتاب شبت افتاد
عباس تا نقش زمین شد..،زینبت افتاد
دیگر پس از او تیرهای بی درنگ انداخت
آن نیزهداری که به سمت شاه سنگ انداخت
خونابه روی رمل های سرخ،رنگ انداخت
نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت
سرنیزه ها شاه تو را از حال می بردند
ارباب ما را تا تهِ گودال می بردند
جسم حسین تو معما شد..،نبودی که
نیزه میان حلق او جا شد..،نبودی که
بالای تل زینب قدش تا شد..،نبودی که
پای حرامی در حرم وا شد..،نبودی که
ای وای از اطفال از اطفال از اطفال...
شمر از تهِ گودال آمد در پیِ خلخال
زینب کجا و ناقه های بی امان..،بی بی
زینب کجا و آن همه زخم زبان..،بی بی
زینب کجا و مجلس نامحرمان..،بی بی
زینب کجا و ضربه های خیزران..،بی بی
نامحرمان اطراف زینب تاب می خوردند
با حرمله پیش ربابت آب می خوردند
#بردیا_محمدی
#شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
@hadithashk
یا ام البنین(س)
جز من کسی اینگونه با ماتم قرین نیست
در ناکجا آباد غم تنها ترین نیست
پرورده ی صبر امـیـرالـمـومـنـیـنـم
کز غم مرا هرگز نشانی بر جبین نیست
عباس من ، مادر شنیدم اینکه گفتند:
دستت به پیکر از یسار و از یمین نیست
مادر شنیدم تیر در چشمت نشسته
شیرم حلالت ، پاسخم جز آفرین نیست
مادر اگر پیشانی ات شق القمر شد
این اوج عشق است،از عمود آهنین نیست
مادر درست است اینکه پیشانی.....؟ ولی نه
دارم یقین پیشانی تو جای چین نیست
بعد از تو و بی دستی ات ، فریاد کردم
یثرب بداند نام من اُم البنین نیست...
امیر رضا فرجوند
#امیر_رضا_فرجوند #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم
وقتی که زد به شانه من دست انتخاب
گشتم عروس حیدر و فخر بنی کلاب
ام البنینم و لقبم مادر همه
جاروکش اتاق یتیمان فاطمه
ام البنینم و به همین مفتخر شدم
سجده به پای عشق زدم تاج سر شدم
وقتی که پا به خانه زهرا گذاشتم
جز خاک پا شدن سر دیگر نداشتم
خدمتگزار خانه این پنج تن شدم
مادر که نه ، کنیز حسین و حسن شدم
بر من خدا کرامت و احساس را که داد
عثمان و عون و جعفر و عباس را که داد
گفتم که چهار تا پسرم یا علی فدات
عباس من غلام شب و روز بچههات
گفتم میان چهار پسر چهار نور عین
عباس من به درد علم میخورد حسین
گفتم که در محاصره قوم بت پرست
غمگین مباش دست اباالفضل من که هست
حالا پس از مفارقت چهار بچه شیر
جانم رسیده برلبم از روضه بشیر
او گفت دشمنان همه با نیزه آمدند
با یک سه شعبه چشم ابالفضل را زدند
او گفت مشک پر شده از آب را گرفت
قوت حیات طفلک بیتاب را گرفت
آمد که سوی خیمه بیاید ولی نشد
سر را گذاشت در وسط زانوان خود
می خواست تا برون بکشد تیغ تیز را
اما عمود آهنی از پشت بیهوا
آمدبه فرق ساقی لشکر نشست و بعد
فرق سر عموی یتیمان شکست و بعد
در ساحل فرات صدا زد که یا اخا
زهرا رسیده است کجایی بیا بیا
سالار دین خمیده کنار تنش رسید
زینب به روی سر زد و دنبال او دوید
داغش بزرگ بود حرم را کلافه کرد
زینب گره به روسری خود اضافه کرد
عباس رفت حمله و پامال شد شروع
بعد از غروب غارت خلخال شد شروع
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر عباس
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش
در بیت ولا سینه سپر داشته روزی
هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی
یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی
در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت
زهرای جوان درد کمر داشته روزی
جز خدمت اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی
از شدت اشک عطر گل یاس گرفته
در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته
عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت
این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت
گفتند عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتند که تیر سپری خار شد و رفت
شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر
با هلهله ی حرمله بیدار شد و رفت
از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پیرزن آمده هنگام خزانش چهکند
اینهمه داغ ربوده است توانش چهکند
خبر آمد که پسرهای تو را نیزه زدند
رفت از دست خدایا ضربانش چهکند
هرچه گفتند چه آمد سرشان گفت: حسین
گفت بی سایهی آن سروِ روانش چهکند
تا که گفتند عصای تو هم اُفتاد زمین
خم شد و ماند که با قدِ کمانش چهکند
پیشِ طفلانِ حرم پیش رُباب و زینب
غمِ شرمندگی اُفتاده به جانش چهکند
روضهها را همه خواندند و فقط داد کشید
اشک آبش شد و غم تکهی نانش ، چهکند
بعد از آن هیچ زمان پیشِ تنوری ننشست
جگرش سوخته و... سوخته جانش چهکند
گفت زینب دو سه خط روضه و اُفتاد زمین
مانده با خاطرهی چند جوانش چهکند
خواهری که به برش پنج برادر را داشت
پنج، سرنیزه نشین بُرده امانش چهکند
همسفر بودنِ با شمر برایش کم نیست
آه با حرمله و زخم زبانش چهکند
این سر از چند جهت وا شده ، آهسته بران
وای اگر نیزه دهد باز تکانش چهکند
میرود شامِ پُر از سنگ و غم و زخم ولی
مانده با جمعیت چشم چرانش چهکند
نفس آخر و چشمش به در و بی پسر است
پیرزن مانده که بی فاتحهخوانش چهکند
آنکه نامادریاش آبروی مادرهاست
گر نیایند دگر گریه کنانش چهکند
#شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
#حسن_لطفی
@hadithashk
انسیه الحورا
عشق گه شادی است گاه غم است
گاه میخانه است و گه حرم است
گاه بغض و سکوت پشت هم است
گاه فریاد های دم به دم است
عشق کار سیاه کاران نیست!
طفل در بازی بزرگان نیست!
من همه عمر شور و شر بودم
اهل منطق نه! با جگر بودم
راستش!عاشقی قدَر بودم
کوچه به کوچه دربه در بودم
چندسال است میشوم عازم..
میروم کوچه بنی هاشم
اول شعر حرف من این است
عشق زهرا حقیقت دین است
گوش من با بقیه سنگین است
پیش او لحظه هام شیرین است
عاشقم دورِ دور از همه ام
نوکر نوکران فاطمه ام
کیست زهرا خداست یا بنده؟!
بنده ی از خداش آکنده!
چه گذشته چه حال و آینده
بین دستان اوست پرونده
هو نگفتیم و رو به هو هستیم
ماهمه زیر حکم او هستیم
چله خاتم رسولان است
سیب سرخ خدای منان است
صورتش صفحه صفحه قرآن است
هرچه حُسن است در جهان آن است
زن ولی قبله ی ابوالحسن است
او امام امامهای من است!
باطنش نور ظاهرش تن بود
سخنش حکمت مبرهن بود
چادرش کعبه بود مامن بود
او خدا در شمایل زن بود
چادر کهنه اش غنی ز رفوست
عرش حق پادریِ خانه ی اوست
شیرزن بود اقتداری داشت
منصب `صاحب اختیاری” داشت
در دهانش چه ذوالفقاری داشت
با علی خودش قراری داشت
به ولای علی بلی گفته!
به ولایش بلی علی گفته!
الگوی جاودان مادرها
گل امید قلب دخترها
خار در چشم تنگ ابترها
سایه اش بر سر پیمبرها
کیست جان علی ولی الله؟؟
فاطمه فاطمه سلام الله
بعد هجده بهار محترمش..
بیشتر از خوشی رسید غمش
دردسر داشت دم وَ باز دمش
پهلوی زخم بود و قدّ خمش
تکیه گاه ائمه اطهار..
بود آزرده از نوک مسمار!
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امابیها
عالم نبود، فاطمه اما حضور داشت
قبل از شروع خلقت دنیا حضور داشت
در آن زمان که ظرف مکان و زمان نبود
روح بزرگ حضرت زهرا حضور داشت
تا او نمینشست پیمبر نمینشست
در مجلسی که امابیها حضور داشت
مولا به زیر سایه زهرا حضور داشت
زهرا به زیر سایه مولا حضور داشت
وقت نماز، عرش میآمد به دیدنش
حتی خدا برای تماشا حضور داشت
زن بودنش دلیل نجنگیدنش نشد
در پشت جبهه فاطمه حتی حضور داشت
با اینهمه حضور ولی جلوهگر نبود
زهرا حجاب داشته هر جا حضور داشت
بین زنان هر دو جهان بهترین زن است
سر رشته امور به دست همین زن است
زهرا حقیقتی است که چون روز روشن است
کتمانپذیر نیست چون از بس مبرهن است
باید خدا مدیحه سرایش شود فقط
در وصف او زبان همه لال و الکن است
با شادیاش رسول خدا شاد میشود
چون گفته است شادی او شادی من است
سرچشمه عفافِ زنان عفیفه اوست
مریم به لطف فاطمه پس پاکدامن است
بالاست جایگاه زنان در نگاه دین
تاج سر ائمه اطهار یک زن است
ریحانه است اگرچه ولی در دفاع حق
چون ذوالفقار سخت تر از کوه آهن است
شرط رضای او و خدا و پیامبر
سربازی ولی و در این راه بودن است
باید شبیه فاطمه از حق دفاع کرد
با هرکسی که نیست در این خط وداع کرد
شأنش بلند مرتبهتر از مقامها
نامش زبانزدِ همه در بین نامها
واژه برای گفتنِ از فاطمه کم است
مدحش چگونه وصف شود در کلامها؟
از جانب خدا و تمام ملائکه
هر صبح میرسد به حضورش سلامها
از فرط رفت و آمد جمع فرشتهها
اطراف بیت فاطمه هست ازدحامها
گرچه ائمه حجت حق بر خلائقاند
او حجت خداست برای امامها
دارالشفاست، پس پدرش با وجود او...
...بیاحتیاج میشود از التیامها
بوسه به دست فاطمه فخر محمد است
مامور بوده است به این احترامها
قبل از همه به یاری مولا بلند شد
زهراست ابتدای تمام قیامها
روز قیام منتقمش هیچ دور نیست
برپا شده مقدمه انتقامها
تا روز شادی همه چیزی نمانده است
تا انتقام فاطمه چیزی نمانده است
نشناختند فاطمه را در زمانهاش
او را فقط شناخت خدای یگانهاش
عالم اگر به بحر تفکر فرو رود
فهمی نمیرسد به یَم بیکرانهاش
اذکارِ توصیه شده تسبیحفاطمه است
اعجاز میکند بخدا دانه دانهاش
قدیسه بود و خادمه و خانهدار وحی
بیتالمقدس اس ...
#آرش_براری #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وجــود عـشــق
وقتش رسیـده است خـدا، عشـق، رو کند
تــا بــا وجــود عـشــق جـهـان را نکـو کند
هـرکــس پـی سعـادت و فـوز عظیـم بـود
در سینه عشق فاطمه را جست و جو کند
گـل دخـتـر پیـمـبـر و ریحـانـة النبـی ست
خوشبخت آنکسیست به ریحانه خو کند
زهرا فرشتهایست که از درک خارجاست
بـایـــد خـــدا بـیــایــد و تـفـسـیــر او کند
قـدرش بـرای مـا همگـان نـاشنـاختـهسـت
بــایــد کـه وحــی مـنـزلـتـش بــازگــو کند
هـر بـنـد بـنـد جـان پیـمـبــر شـود بهـشـت
وقـتــی گـل بـهـشـتـی خـود را که بـو کند
در شـأن او بس است همیـن که علی فقط
در قـلـب خـویــش فــاطــمـــه را آرزو کند
وقتی که نـور فاطمه در خانه ی علیسـت
دیـگـــر چـراغ را چـه نـیـازیست سـو کند
خـیــاط نــزد صـــورت زهـــرا درون شـب
سـوزن بـه نخ کـشـیـد که چـادر رفو کند.۱
هرکس که مست فاطمه باشد نیـاز نیست
در روز حــشـــر فـکــر شـراب و سـبـو کند
سیـراب میکنـد علـی از حـوض کـوثـرش
هــر بــنــده را کـه فــاطــمــه بـا آبــرو کند
سید محسن حبیب اله پور
۱. قالت عائشه: كنّا نخيط، و نغزل، و ننظّم الإبرة بالليل في ضوء وجه فاطمة عليها السّلام
در تاریکی های شب، با نور صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها، نخ به سوزن کرده؛ خیاطی و بافندگی می کردیم.
عوالم العلوم و المعارف والأحوال
(عبدالله بن نور الله بحرانی اصفهانی)
ج 11، ص 1051
الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء
(اسماعیل الانصاری الزنجانی)
ج 18، ص 437
ج 21، ص 19 و 358
إحقاق الحق و إزهاق الباطل
(قاضی نورالله تستری هندی، شهید ثالث)
ج 10، ص 244
أخبار الدول و آثار الأول
(احمد بن یوسف قرمانی)
ج 1 ، ص 256
#سید_محسن_حبیب_اله_پور #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برعشق دل سپردن
عشاق نوع مردنشان جوردیگری است
برعشق دل سپردنشان جوردیگری است
بعداز ممات جانب معشوق می روند
یعنی بهشت بردنشان جور دیگری است
محشربه جای صف همگی حلقه می زنند
پروانه ها شمردنشان جور دیگری است
از دور دست می شود این عده را شناخت
این عده سیب خوردنشان جور دیگری است
یک جور می خورند که انگار نوبر است
این میل سیب عشق به سیب پیمبراست
این طایفه به وقت کرم عشق می کنند
در لابه لاشادی و غم عشق می کنند
هو می کشند و نان دل خویش می خورند
بااین حساب دم همه دم عشق می کنند
وقتی به سوی خانه دلدار می روند
پیداست که قدم به قدم عشق می کنند
با یادسیب چله ی پیغمبر خدا
هم سیب می خورند وَ هم عشق می کنند
سیبی که روی شاحه طوباست می خورند
پس سیب نه...محبت زهراست می خورند
تادید مستعدشده از هر نظر رسول
سیبی پس از چهله خدا داد بر رسول
بوی بهشت آمد و وقت عروج شد
یعنی دوباره باز در آورد پر رسول
وقتی دلیل دلهره اش را سوال کرد
یک آن فرشته آمد و شد باخبر رسول
از ذوق و شوق خیر کثیر میان سیب
جبرییل گریه کرد و از او بیشتررسول
پس وحی شد که سوره لبخند را بگیر
قرآن دست خط خداوند را بگیر
وقتش رسیده جلوه بی حد به تو دهیم
بعد از چهله آنچه که باید به تو دهیم
هجده هزار مرتبه هو یاعلی بگو
تادختری که بر تو بیاید به تو دهیم
برخیز عمر چله نشینی تمام شد
سیبی بخور توان مجدد به تو دهیم
صلّ علی محمد این قوم ابتر است
وقتش شده وَ آل محمد به تو دهیم
سیب رسیده میل بکن ایها الرسول
تو مستحق فاطمه ای چله ات قبول
زیباترین سروده دیوان برای توست
نان و پنیرسفره احسان برای توست
انسیهبا لطافت حورا نزول کرد
حوریه با وجاهت انسان برای توست
هرچند..چند آیه توحید داشتی
از این به بعد کوثر قرآن برای توست
جبرییل برتو مژده سبطین می دهد
به چه سعادتی که حسین جان برای توست
گفتم حسین روضه اورا شنیده ای؟
آیاحدیث زیرگلو را شنیده ای؟
گفتم حسین تیغ روی حنجرش که رفت
گفتم حسین بر روی نیزه سرش که رفت
دارم برایت از نوه ات حرف می زنم
قبل از عبا امامه پیغمبرش که رفت
پیراهنش که رفت لباس تنش که رفت
در چنگ گرگ حلقه انگشترش که رفت
در زیر نعل های دوتایی اسبها
درپیش چشم خواهر او پیکرش که رفت
شاعربس است وقت دهان را ببند شد
روضه نخوان که ناله ...
#سعید_توفیقی #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پر خرد نرسد تا معانی نامش
شکسته بال خیال از تصور بامش
چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را
کسی که جنت ما هست تحت اقدامش
چه دختری ست که در مدحتش بود بابش
چه دختری ست که در خدمتش بود مامش
چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد
برای عرضه ی وحی اش برای الهامش
مقام لیله قدر است , لیله ی قدری..
که مانده ایم هنوز اول همان ” لام ” ش
گزاف نیست, تعجب مکن اگر گفتند
که هر پیامبری فاطمه ست پیغامش
علی که بودنش آرامش دو عالم بود
حضور دخت نبی مینمود آرامش
نماز بود و دعا بود , شام تا صبحش
نجات خلق خدا بود , صبح تا شامش
چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست
کسی که سوره رسیده برای اطعامش
به وقت میل انارش انار میل نکرد
خدای عزوجل هم نمود اکرامش
درخت دین پیمبر بلند قامت شد
خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش
بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند
لباس ذلت و خواری اوست احرامش
گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است
فدای لطف بهنگام و نابهنگامش
زمان جنگ شهیدان به ما نشان دادند
که او چگونه گره باز میکند نامش
زمان , زمان تجلی خطبه زهراست
خلیفه بازی و اینها گذشت ایامش
” عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد `
به شرط آنکه نیفتی به پنجه دامش
برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما
ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش
زمام کار اگر دست زاده ی زهراست
بدون شک به فرج میرسد سرانجامش
علی اکبر لطیفیان
#ام_ابیها #شعر_اهل_بیت #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا_س #شعر_ولادت_مادر_سادات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در خاطره ماندگار بودن
آیینهء ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
اینقدر بزرگوار بودن
کار چه کسی ست غیر زهرا ماییم و دعای خیر زهرا” شأن تو کجا و بال ادراک افتاده به زیر پات افلاک منظور خدا حدیث لولاک ای خواستگارت پدر خاکمهریه ی هر که آب باشد هم دوش ابوتراب باشد” ای چاره خانه ی خدیجه نور تو نشانه ی خدیجه ای گنج خزانه ی خدیجه ای شانه به شانه ی خدیجه
مجموع خدیجه و نبی تو ای خالق وجه زینبی تو” ای سوره کوثر پیمبر ای روح برابر پیمبر ای حیدر دیگر پیمبر ای آمنه مادر پیمبرای سیب بهشت را نتیجه سرمایه ی حضرت خدیجه” ای آینه ی عز و جل تو ای مادر حیدر جمل تو ای حی علی خیر العمل تو تمثیل خدای بی مثل تو
از نور قبیله آفریدی تنها تو عقیله آفریدی” ای نام تو بهترین قسم ها ای رفع تمام هم و غم ها ای با خبر از همه عدم ها سایه نکشی تو از سرم هاباید خودت از خودت بگویی از روز تولدت بگویی” از چشمه ات آبرو گرفتی با مهریه ات وضو گرفتی در پردهء حجب خو گرفتی از دیده کور رو گرفتی
در بحث گدا و دستگیری ما معتقدیم بی نظیری” ای تعصب امام هشتم خانه ی تو قبله گاه مردم دستاس تو هم نخورده گندم ما زائرتان شدیم در قمیاس آمده ای و یاس رفتی نور آمدی انعکاس رفتی” رفتی زعبا کسا بسازی تا زیر کسا حرا بسازی کشتی نجات را بسازی یک خیمه به کربلا بسازی `عمریست که زیر دینتانیم چون با حسن و حسین تانیم” حامد خاکی #حامد_خاکی #حضرت_صدیقه_س #ریحانه_النبی #شعر_مدح_حضرت_زهرا_س #شعر_هیات لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا(س)
هر دل که بیمار است دلداری ندارد
یا مثل ما چون فاطمه یاری ندارد
هر کس ندارد فاطمه ، در هر دو عالم
دارم یقین رونق به بازاری ندارد
دولتسرای فاطمه تا هست بر پا
نوکر نگاهی سوی درباری ندارد
بخشید اطعام خودش را بر فقیری
هر چند نانی وقت افطاری ندارد
ام ابیها گشتنش یعنی در عالم
احمد به غیر از او پرستاری ندارد
پشت علی گرم است بر زهرا که حتی
یک لحظه هم چشمی به سرداری ندارد
این قسمت از تاریخ از زهرا نوشته است
این قسمت از تاریخ تکراری ندارد
وقت غریبیِ علی در پشت در ماند
یعنی علی جز من هواداری ندارد
در پشت در جای محبانش پرش سوخت
پس آتش دوزخ به ما کاری ندارد
تا عرش برد از دین علم ، پهلو شکسته
اما حسین او علمداری ندارد
داریوش جعفری
#داریوش_جعفری #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
كويريم و بي تاب
كويريم و بي تاب باران زهرا
فقيريم و محتاج چشمان زهرا
بگوييد ما را گدايان زهرا
بخوانيد يكتا پرستان زهرا
مسلمان زهرا ، مسلمان زهرا” اگر مثل روديم ، دريا شناسيم به مجنون بگوييد ليلا شناسيم همه سرشناسيم اگر ناشناسيم على دوست هستيم و زهرا شناسيمبه حيدر رسيديم از احسان زهرا” ميان قنوتش دعا كرده زهرا على دوست ها را جدا كرده زهرا بدان يك به يك را صدا كرده زهرا نجف را سراسر بنا كرده زهرا
پس ايوان طلا هست ايوان زهرا” سبب می شود افتخار علی را زند پرچم اقتدار علی را که دنیا ببینند یار علی را بگرداند او ذوالفقار علی راعلی تکیه کرده به جولان زهرا” روا شد پس از فاطمه آرزوها شده بسته لبهاى آن ياوه گوها به كورى چشمان بى چشم و روها صدا زد پيمبر «فداها ابوها»
صدا زد كه بابا به قربان زهرا” سلام ودرود خدا بر خديجه كس بى كسى پيمبر خديجه به دامانش آورده كوثر خديجه همه ابتر و گشته مادر خديجهشده خوش به لبهاى خندان زهرا” به ما داده ارث خروشانی اش را گرفتيم درس رجزخوانى اش را سپرده به ما موج طوفانی اش را ببينيد ، قاسم سليمانى اش را
که هستیم ما نسل سلمان زهرا” همين عشق را ادعا می كنيم اش فقيرانه ما التجا می کنیم اش همه جان خودرا فدا می كنيم اش چه خوب است مادر صدا می کنیم اشنخوردیم جز آب و جز نان زهرا” دعا ميكنيم و اجابت گرفتيم در خانه او اقامت گرفتيم براى قيامت ضمانت گرفتيم حديث كسا خواندو حاجت گرفتيم
به آمين و لطف فراوان زهرا” به جز مهر زهرا ثوابی نداریم به جز فاطمه ما جوابی نداریم شب اول قبر عذابی نداریم ز حشر و حساب اضطرابی نداریمقيامت بگيريم دامان زهرا
غم از ما گرفته اگر غم خریده بد و خوب را نیز ، درهم خریده همه هرچه هستیم باهم خریده برای حسین و محرم خریدهبه قربان فرزند عطشان زهرا” قسم بر حسین بدون سپاهش به لب تشنه گوشه قتلگاهش قسم به بنيَّ بنيَّ به آهش به خون گريه زينب بى پناهش `بميريم از داغ طفلان زهرا” محمد جواد پرچمی #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا #شعر_ولادت_صدیقه_طاهره لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یازهرا(س)
می زنم باز چون کبوتر پر
دور و اطراف شهر پیغمبر
با خدیجه می آورند از عرش
سوره ای قدر وسعت کوثر
محشری در مدینه برپا شد
آمده بهر مصطفی مادر
بهر تبریک بر رسول خدا
چه کسی هست بر علی بهتر
هدیهء چلّهء حرا آمد
آینه قدّی خدا آمد
آسمان خیر بیشمار آورد
شاخه طوبی دوباره بار آورد
یاس از دامن ملائک ریخت
چادر فاطمه بهار آورد
دست خالی سائلان پُر شد
جبرئیل از بهشت انار آورد
بدن دشمن علی لرزید
مصطفی تیغ ذوالفقار آورد
چقدر شاد شد علی امشب
از قدمهای مادر زینب
حانیه، حرّه، طاهره، حوراست
در طوافش عوالم بالاست
کوثر حوض ساقی کوثر
مادر آب، مادر دریاست
هرسه وعده علی خودش محو
لیله القدر صورت زهراست
ما که دادیم هدیه، جان را بر
بهترین مادری که در دنیاست
بسکه زهرا برو بیا دارد
بیت الاحمد همیشه جا دارد
ساحل امن موج شط زهراست
عصمت تام بی غلط زهراست
از حدیث کسا نفهمیدند
کیست در پنج تن وسط، زهراست
او که قرآن ناطق خود را
کرده تفسیر، خط به خط زهراست
پشت حیدر به فاطمه گرم است
رجز مرتضی فقط زهراست
نور رویش فقط سحر پیداست
در دعایش قضا قدر پیداست
همه عالم گدای او من هم
سر به حکمش نهاده گردن هم
رو گرفت از گدای نابینا
روگرفته است از ندیدن هم
او که شد برطرف به حرمت او
تشنگی های اُم ایمن هم
نشود جمع هرچه ادعیّه است
یک قنوت نماز این زن هم
زیر پاهای او که مست دعاست
بال های ملائکه پیداست
نشدند از درت گداها رد
نکند ذره را ثریّا رد
چقدر خوب شد برای زمین
که شدی از مسیر دنیا رد
فوق نور از علیَ الطّلوع تویی
که نداری چو نور، حتیّ رد
من کجا و سرودن از عشقت
تا حسین تو دوستت دارد
دست ما را دوباره خواندی که
باز ما را حرم کشاندی که
خانه ها غرق عطر جاری تو
ای جهاد تو خانه داری تو
یاعلی گفتی و همان اول
من علی گو شدم به یاری تو
مطمئنا که گریه بی معناست
پای این داغ بی مزاری تو
پدر خاکها تو را پوشاند
پس علی مست همجواری تو
چشمهء زیر خاکی مایی
مادر بی نشان سقایی
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوثر طاها
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازهی آفاق ورق روی هم آورد
میخواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد
صدبار تراشید درختانِ جهان را
صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد
تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را
محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد
ما هیچ نبودیم.. ولی مادریات بود
در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد
این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک
مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک
جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست
پرسید مکرر و مکرر که علی کیست
یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت
هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست
تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان
بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست
برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد...
یعنی که تو را نیست مقدر که علی کیست
فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را
فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست
هرکس که علی گفت از امداد علی گفت
با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت
حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را
گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را
عالم نشنید از لبِ احمد لبِ مولا
جز فاطمهجان ، فاطمهجان فاطمهجان را
پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت
وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را
تو آمدهای قبلِ خودت ، حق بده خاتون
سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را
هربار که جبریل برای تو غزل گفت
میگفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را
هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است
بوسیدن دستان شما واجب عینی است
ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت
ای جاذبهی عمقِ جهان از جبروتت
تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را
گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت
در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت
افلاک شگفت است سرِ شاخهی توتت
تا که بچکد از سر انگشت تو فیضی
یک عمر نشسته است علی پای قنوتت
هرجا که تو هستی همهاش باغ بهشت است
سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت
عشقی ازلی هست اگر هست حجابت
پُر جلوهتر از پردهی کعبه است حجابت
تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم
تا سروری گل به چمن را بنویسیم
بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد
تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم
تا دور شود زندگی از اینهمه آفات
تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم
تو آمدهای بر سر یک سفره نشینیم
تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم
بخشندگیات را به تبارت برسانی
تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم
...
#حسن_لطفی #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹