eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
هَل مِن مُعین.. زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت صدها گره ز مشکل او باز می شود هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت باید دخیل پرچم مشکی روضه شد باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت دم کرده است مادر تو چای روضه را با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت ما را رها کنی همه از دست می رویم آدم شده ست هرکه در این روضه دم گرفت احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من این نامه‌ها مانند سنگی سد راهند یوسف نیا کنعانیان در فکر چاهند اینجا همه در فکر تجهیز سپاهند پیران اینجا هم حریص یک نگاهند تنها امید و آرزویم رفت از دست در پیش زهرا آبرویم رفت از دست این شهر آقا لایق مهمان شدن نیست اصلاً نیا زیرا زمان آمدن نیست حتی کسی مشتاق بر دیدار من نیست فهمیده‌ام در شهر کوفه جای زن نیست گویا شیاطین در معابر چیره بودند مردان به شکلی بد به زنهاخیره بودند هر کس که می‌بینی هوای جنگ دارد در سر سلاحِ خدعه و نیرنگ دارد دیدم فراوان در معابر سنگ دارد این شهر خیلی کوچه‌های تنگ دارد دربین هر خانه صدای سوت وخنده ست از کوچه هایش رد شدن خیلی زننده ست اینجا مرام مردمانش فرق دارد خورشید هم در آسمانش فرق دارد دیدم که کالای دُکانش فرق دارد شمشیر ها ، تیروکمانش فرق دارد با دیدن این صحنه ها خیلی خرابم دائم به فکر اصغر و فکر ربابم در شهر کوفه بی‌وفایی پرفروغ است درسینه‌هاشان کینه در حد بلوغ است دیدم صف آهنگری‌هایش شلوغ است این نامه‌ها از ریشه و از بُن دروغ است خوبان اینجا عهد و پیمان را شکستند با خولی و با حرمله هم کاسه هستند حرف هنر در جنگ ودرجنگاوری بود هر کس به فکرسبقتِ از دیگری بود اخبار ها پیوسته در آهنگری بود تیر وکمان خیلی برایش مشتری بود ازسهم بیت المالشان خنجر خریدند اینجا برای سر بریدن صف کشیدند وقتی زعیم شیعیانش بی خیال است یاری و اُلفت با شما امری محال است در سینه هاشان بغض حیدر بی مثال است هرکس که نامش را برد خونش حلال است پیر و جوان کوفه در جوش و خروشند اینجا بهای دین به گندم می فروشند این شهر در خیره سری آوازه دارد در بی حیایی شهره بی اندازه دارد زخم زبانها حکم یک سر نیزه دارد پاهای اسبانش صدایی تازه دارد در خواب دیدم گریه های خواهرت را چسبیده بر هرنعل تازه پیکرت را دل را مهیای غم پاییز کردند بغض تو را در سینه ها لبریز کردند از شوق در همراهیت پرهیز کردند دندان برای دخترانت تیز کردند اینها که در ظاهر کمی علامه هستند دلخوش برای بردن عمامه هستند میترسم آقا در غم جانان بمانی بر روی خاک و خارها عریان بمانی بر روی نی مبهوت و سرگردان بمانی وقت تلاوت بی‌ لب و دندان بمانی از دست‌های بیعت کوفی حذر کن جان رقیه دخترت ترک سفر ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوفه نیا حسین جان آقا نیا که قصة بیعت دروغ است آقا نیا آهنگری هاشان شلوغ است جای شما و جای زینب روی چشم است نه این نفاقستان که بی شمع و فروغ است آقا نیا اینها حرامی اند و بی رحم مست از شراب غفلت و همواره در وهم در بزم شان هر یک برای هم بُریدند از گوش و دست و پای اطفال شما سهم آقا به این اهل سقر بی اعتمادم به مردمان بی جگر بی اعتمادم اصلا نیاور زینبت را جان زهرا به کوچه و دیوار و در بی اعتمادم جهل و علی نشناسی کوفی زیاد است قتل شما از منظر اینها جهاد است فهمیدم از رفتارشان آقا نیایید اینجا فرار از اُمّت حیدر نماد است کوفی کجا با الفت و مهمان نواز است؟ کوفی کجا از مال دنیا بی نیاز است؟ اینها شما را هم به نرخی می فروشند قومی که بُهتان زد، علی اهل نماز است؟ آقا خلاصه مسلم اینجا بی حبیب است در کوچه های شهر نامردی غریب است از دست و پای بسته ی مسلم بخوانید آن نامه ها و قصه ها آقا فریب است این حرف آخر، ذکر لبهایم هماره از پشت بام و مقتل دارالعماره صد مسلم و هانی به فرمان شمایند بر نیزه باشد رأس شان با یک اشاره  وحید قاسمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان خانه ها را روضه کردی خانه ها جنت شدند کل زحمت های ما در روضه ات رحمت شدند بیشتر از آهوان سگ میرود با صاحبش.. بیشتر از پاک ها آلوده ها دعوت شدند مور را اینجا سلیمان می‌برد بالای قصر.. شاه با سائل سر یک سفره هم صحبت شدند این جوانها که پی کار شما افتاده اند.. از همه دل کنده اند آماده خدمت شدند خستگی نوکری از نوکری کمتر نبود خواب های ما به زیر پرچمت طاعت شدند فرش های خانه را فرش حرم کردی حسین خاک های ساده زیر پای تو تربت شدند آبرودار محلم کرده ای با معرفت! جمع ذلت های من با نام تو عزت شدند کودکان ما دویدند آنقدر در روضه ها.. تا جوانانی رشید و خوش قد و قامت شدند این زمین روضه یک قطعه ز خاک کربلاست روضه‌رفته های ما به کربلا دعوت شدند حرصشان در آمد از یا رب و یارب گفت نیزه بین حنجرت کردند تا راحت شدند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
والا مقام ای نیم قرن فاطمه ی خانواده ام.. خورده گره اراده ی تو بر اراده ام تو لشکر سواره ای و من پیاده ام! من پیش تو کنار خدا ایستاده ام زینب خدای صبر مسیحای هر بلا! بانو قدم بزن روی چشمان کربلا! والا مقام! حضرت خورشید قافله! ای انبیا گدای تو در وقت نافله بین تو و امام شدن نیست فاصله لرزید از وقار تو دستان حرمله تیغ حجاب تو به سر شمر خورده است خولی ز ترس نام تو صدبار مرده است در کربلا امام تو..پیغمبرت منم آن سایه ای که هست بروی سرت منم بانوی من !محافظ دور و برت منم امری اگر که هست بگو! نوکرت منم! آل علی رکاب.. دراینجا نگین تویی چون مالک حقیقی این سرزمین تویی پایین بیا که زانوی من تکیه گاه توست تو در پناه من دو جهان در پناه توست راه حسین عاقبتش شاهراه توست خواهر چرا به زیر گلویم نگاه توست؟! یادت که هست عالم ذر ماجرای من؟! یادت که هست قصه ی قالوا بلای من؟! اینجا قرارگاه قیام تو و من است این دشت خشک و داغ بهشت است گلشن است آرام باش آخر این راه روشن است اینجا قرار ما سوی گودال رفتن است! شمشیر و نیزه خوردن من را نگاه کن با گریه هات عزم شکست سپاه کن چادر کمر ببند که این راه مشکل است پشت سر تو زجر و سنان در مقابل است افسار ناقه ی تو بدستان قاتل است! جای نقاب پوشیه ات مشتی از گِل است بی من عزیز کوچه نشینم چه میکنی؟! پرچم به دست توست ببینم چه میکنی! سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر یاس و بوی سیب انتظارِ آن که دارم می رسد التیامِ قلب زارم می رسد صاحبِ دارو ندارم می رسد کاروانِ گلعذارم می رسد می رسد هر لحظه از سوی حبیب بر مشامم عطر یاس و بوی سیب من به قربانِ حسین و راهِ او بچه هایِ کوچکِ همراهِ او آن علمدارِ رشیدِ ماهِ او لحظه ی اشکِ رباب و آهِ او وقتِ نوحه، اشک و ماتَم می رسد یک دهه حُزنِ دمادَم می رسد روضه خوان و روضه ی اهل خیام روضه خوان و روضه ی آن ازدحام روضه خوان و روضه ی والامقام روضه خوان و روضه ی زخم امام نعل تازه می زنند بر اسبشان ده نفر رذل پلیدو بد دهان روضه خوان می گوید از تیروکمان روضه خوان می گوید از شمر و سنان روضه خوان می گوید از زخم دهان روضه خوان می گوید از آن ساربان یک طرف پنهان شده شمر لعین سوی دیگر ساربان کرده کمین از همان تیری که زد چَشمِ قَمَر از همان تیری که زد سوی پِسر از همان تیرِ خَشِن،تیرِ سِ سَر حرمله زد سینه ی شاه ظَفَر خواهرش چون صحنه را اینگونه دید گیسوانش شد سفید و شد سفید یک حرام زاده رسید و نیزه زد قصدِ قُربت کردُ با انگیزه زد آن حرامیِ دِگَر، سرنیزه زد با لگد بر جسمِ آن پاکیزه زد عرش حق، تیره شدو آمد سنان می زند با چکمه اش بر آسمان شاهِ عالم بر زمین کوبیدِ شد صورتش خاکی شدو ساییدِ شد روی خاکِ قتلگه چرخیدِ شد استخوانِ سینه اش پیچیدِ شد ناگهان شمرِ خبیث،دِشنه کشید بَر گلویِ شاهِ لب تِشنه کشید احسان صابریون لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برادر زینب(س) من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم پوشیده نیست اسرار میبینم ابتدا را ، میخوانم انتها را روز ده محرم روز قرارتان بود تو زود آمدی تا راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا در ابتدا که یا رب ، مهمان نیزه هاییم ختم به خیر فرما ، پایان ماجرا را اینها که راه ما را در کربلا گرفتند دیروز در مدینه بستند راه ما را من عهد بسته ام با ، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه ، زنها و بچه ها را ای کاش قبل از آنکه ، خیمه به پا نمایی می کَندی ای برادر ، در دشت قبر ما را لب تر کنی عزیزم ، سر میدهم به جایت تغییر میدهم من ، تقدیر را قضا را تا قتله گاه از تل من راه میگشایم خواهند دید اینجا موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت بر دوش من اسارت بسپار دست زینب اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم هر جای نینوا را ای کاش بین گودال عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود خولی بی حیا را گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بیا برگردیم پس می زنم غبار هوا را که بنگرم دارد چه ها می آید از امروز بر سرم وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی از التهاب چشم ترت، رنج می برم هول و بلا به جان من افتاده جان تو این ترس را چگونه به رویت نیاورم پیشانیت چروک شد انگار مثل آن پیراهنی که دوخت برای تو مادرم من را کنار گودی این دشت می کُشد بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم اینجاست قتلگاه؟ نگو... نیست باورم اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم برگرد تا که دست نبردم به معجرم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کاروان با وقار کاروان با وقار وارد شد یار پیش نگار وارد شد آینه با تمام آینه ها بین گرد و غبار وارد شد جان عالم به کربلا آمد آب بر جویبار وارد شد در یمینش زهیر زانو زد و حبیب از یسار وارد شد آمده بر سر قرار اما خواهرش بی قرار وارد شد خواهر تک سوار در محمل بین هجده سوار وارد شد دختری نیز با دوتا خلخال با دوتا گوشوار وارد شد روبرو نیز سی هزار نفر لشکر نیزه دار وارد شد چند روزی گذشت و در گودال لاله در لاله زار وارد شد شمر در قتلگاه وارد شد بعد از آن یک سپاه وارد شد گوییا وقت ذبح اعظم شد بدن شاه نامنظم شد نبرید و کمی اذیت کرد تا که نای حسین هم کم شد سر انگشترش که دعوا شد همه‌ی قتلگاه در هم شد همه را شمر زد کنار اما چکمه‌اش توی پاش محکم شد خم شد زلف را به چنگ گرفت روی تل قد خواهری خم شد شمر از قتلگاه خارج شد دامنش قرص ماه خارج شد موقع رقص نیزه داران بود دانه دانه سپاه خارج شد وقت آتش شد از نهاد حرم دم واویلتاه خارج شد از دل خیمه با دوتا خلخال دختری بیگناه خارج شد این گذشت و رباب وارد شد توی بزم شراب وارد شد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین رسید به کربلا رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب امده با اصغرش خوش امده است رقیه امده با اکبرش خوش امده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب امده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش اوردند خبر ز غارت معجر براش اوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه امده ای با دوصدجلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا واویلتا یا غیاث المستغیثین آه از کرب و بلا از فلک آمد ندا واویلا واویلتا تا ابد لعنت به هر چه کینه هست از مرتضی کوفه زد بر طبل جنگ و عرش بر طبل عزا بر سر و سینه زنان با عرشیان روح الامین آسمان خون گریه کن زینب شده صحرا نشین وای از مکر حرامی ها حرم آواره شده آسمان از دل کشید آه و زمین بیچاره شد کعبه مشکی پوش از این حج نیمه کاره شد تا ابد شرمنده از حاجی ِ در گهواره شد از منا آید ندایی ؛ خوش به حال کربلا بهر قربانی حسین آورده اسماعیل ها روبرو شد عاقبت با طور سینایش حسین دارد اینجا وعده با رب تعالایش حسین مانده با یک کوفه تنها ، مثل بابایش حسین روضه خوانی می کند با هاهُناهایش حسین باغبان سر بسته گوید با گلستان از خزان کس ندیده بود زینب را چنین دل ناگران کس نگفته خیر مقدم این چنین بر میهمان با کمان ، با تیر ، با شمشیر ، با سنگ و سنان شد رقیه دل پریشان ، شد سکینه بی امان بر عقیق دست آقا ،خیره مانده ساربان ساربان ! قدری بچش از لطف این نعم الامیر تا نگشته دیر از او هر چه می خواهی بگیر آه دارد می رسد فصل زمستان رباب لرزه افتاده است در این خاک بر جان رباب کمتر از ده روز اصغر ، هست مهمان رباب حرمله ، تیر سه شعبه ، چشم حیران رباب بیشتر از اصغرش دلواپس آقاست او رفته زیر آفتاب و فکر فرداهاست او در مدینه کن خبر ام البنين را ای صبا کمتر از ده روز دیگر می شود حاجت روا تا ابد عباس گردد ساقی آب بقا هست آماده برای دیدنش خیرالنسا ای صبا اصلا نگو بر او حسین تنها شده او نفهمد که امامش ساکن صحرا شده چند روزی مانده تا در این جهان غوغا شود اربا اربا شبه پیغمبر در این صحرا شود همچو سروی ، سیزده ساله گلی ، رعنا شود دختر شیرین زبانی کاملا زهرا شود مرتضی ها روی نی قاری قرآن می شوند فاطمه ها روی ناقه سنگ باران می شوند شام را دارند از امروز تزئین می کنند خویش را پیش خلیفه خوب شیرین می کنند خوب مردم را به حق دارند بدبین می کنند کودکان زخم زبان در خانه تمرین می کنند نامه ای آمد : حسین بن علی شد رفتنی باید آماده شود بزم شرابی دیدنی  محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با کاروانت با کاروانت همراه گشته لشکر سینه زنانت اینجا جوان ها خون اشک می ریزند در سوگ جوانت ای آسمانم رنگی ندارد این شب و روز آسمانت مهمان نوازی جایی ندارد در مرام میزبانت روضه همین بس شمشیر ها خورده است جسم نیمه جانت آه ای موذن خیمه شده دلتنگ تکبیر اذانت زینب نداند نیزه به دنبال چه باشد در دهانت  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟ دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی تمام دشت حیران حسین و کاروان او فدای کاروان او فدای خاندان او به زینب دست بسته...حالِ آواره نمی آید به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر بماند بی پناه و بی کس و بی یار و‌بی یا‌ور حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا عاشقان را کمال، سوختن است روح عاشق مجرّد از بدن است گرچه تنها سه سال سن من است.. صورت من شبیه پیرزن است دختر نازدانه ی سابق.. شد گرفتار زجر نالایق! مَلَک اما به شکل انسانم چند وقت است در بیابانم سنگ خوردم شکسته دندانم مَرُدم شام! من مسلمانم! چهارقل خوانده ام برابرتان بر رُخم مانده چنگ دخترتان خسته از زخم های تقدیرم خوارها میکنند تحقیرم باز اما به دل نمیگیرم دارم از درد سینه می‌میرم مثل زهرا شدم حواسم هست جای پا بر روی لباسم هست بروی ناقه های لنگ و چموش.. رفتم از ترس کوچه ها از هوش.. وای از چشم مرد برده فروش حرفهای بدی رسیده به گوش جان سالم نبین به در بُردم! عمه پیشم نبود میمردم! از همه دختران گرسنه ترم پُرِ نامحرم است دورو برم دائما تیر میکشد کمرم روی این صورت گل افتاده.. ردِ دست غریبه افتاده آن‌همه اضطراب را چه کنم؟! غصه ی بی حساب را چه کنم؟! گریه های رباب را چه کنم؟! بزم رقص و شراب را چه کنم؟! به دل ما چقدر غم دادند جلوی ما به تخت لَم دادند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخمی ترین شقایق زخمی ترین شقایق این بوستان منم (با ناخن شکسته ز پا خار می‌کنم) چندان شکسته‌ام که به هر جا نشسته‌ام آدم خیال می‌کند آنجاست میهنم با پیکری کبود هنوز ایستاده‌ام یعنی حریف کعب‌نی و سنگ و آهنم یک ماه دوری تو به من سالها گذشت دیر آمدی چقدر عزیزم به دیدنم خلخال و گوشوار و النگوم گم شدند بعد از تو من به زخم و به تاول مزینم آن گیسویی که شانه کشیدی به باد رفت با شعله‌های خیمه‌ی تو سوخت خرمنم گفتی عروس می‌شوم اما بعید شد پاییزی است آتیه‌ی سبز و روشنم من گم شدم مگر که تو پیدا کنی مرا زجر آمد و نپرس ز از جای کندنم با سر به خانه‌ی رقبا رفته‌ای چه کار از زانوی یزید چه کم داشت دامنم *مصرع داخل پرانتز با اندکی تغییر از جناب صائب تبریزی علیه الرحمه است سیدمحمدحسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابای خوبم بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت معلوم است چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب می‌خوردی ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد تصدق نان که می‌دادند دست ما کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما کجا بودی؟ پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش تو ای اندازه‌ی آغوش من بابا کجا بودی؟ سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) آن کف پایی که راهش به بیابان خورده باشد فیضِ آن این است که خار مغیلان خورده باشد
اَلبِلاءُ لِلوِلا”..،یعنی پری که در مسیر است 

بیشتر باید یقیناً، تیر شیطان خورده باشد 

پای 
یوسف” چون
زلیخا” آبرو دادن ملاک است 

هرچه هم غم در فراقش 
پیر کنعان” خورده باشد سنجش میزان عاشق بودن دیوانه..،”زخم” است کاش پیشانی ما هم سنگِ طفلان خورده باشد گاه به بُن بست خوردن..،حِکمت طِیِّ طریق است رام شد آن سیل که به آب‌بندان خورده باشد
اشک” ، روح گریه‌کُن را به تعالی می رساند 

آن نهالی سبز خواهد شد که باران خورده باشد 

از محالات است که روزی اشکش قطع گردد 

چشم آن گریه‌کُنی که نور قرآن خورده باشد 

قدر آغوش پُر از مهر پدر را درک کرده 

کودکی که سوزِ سرمایِ زمستان خورده باشد 

کاش..،”آغازِ بهارِ شیعه”..،روزی باز گردی 

کاش برگِ غیبت تو مُهر پایان خورده باشد 

می شود که مَحرم دردت شوم با هر بهانه؟! 

مثل خرمایی که زهرا داده..،سلمان خورده باشد 

بشکند دستی که غیر درب این خانه دراز است 

جُون شد هرکس ز دست جدِّ تو نان خورده باشد 

دستگیری کُن از آن نوکر که پای نامه ی آن 

مُهر اربابی همانند 
حسین‌جان” خورده باشد بی حیایی نیزه ای در دست در گودال می رفت وای اگر آن نیزه را آقای عطشان خورده باشد... بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اصلا خبر داری اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟ بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من تو جان من بودی و بعد از رفتن تو جانی نمانده بی گمان در پیکر من بر نیزه ها رفتی مقام تو رفیع است پایین بیا، یک لحظه بنشین در بر من الگوی دختر می شود بابا مگر نه؟ مثل سرت بابا شکسته شد سر من دستم به پهلو دست دیگر روی بازو این درد ها ارثیه هست از مادر من هر لحظه می خوانم تو را: بابایِ خوبم ای کاش می گفتی تو هم: جان!دختر من  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع) چون لاله‌ی سرخ پرپرت خواهم شد در شام علی اکبرت خواهم شد دیگر نزند کسی تو را تا هستم بابای عزیزم سپرت خواهم شد کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فابک للحسین مُهر کرده روی قلب ما خدا اسم تو را از همان اول بلد بودیم ما اسم تو را هر زمان در کارمان گیر و گره افتاده است یا ابوفاضل مدد گفتیم یا اسم تو را رزق و روزی همه ایل و تبارش می رسد می بَرد هر لحظه، هر ساعت گدا اسم تو را راهمان کوتاه شد، درها به رومان باز هر زمان گفتیم بعد از ربّنا اسم تو را آن زمانی توبه ی آدم قبول افتاد که در میان گریه هایش زد صدا اسم تو را پا به پای گریه کن ها خواهرت هم گریه کرد کربلا شد هر کجا بردیم تا اسم تو را ای فدای آن شهیدی که کنار علقمه بعدِ یا زهرا صدا زد ابتدا اسم تو را خوش به حال زائر صاحب دلی که می شنید از در و دیوارهای کربلا اسم تو را هر شب آوردیم به دستور”فابک للحسین”، دست کم بین گریز روضه ها اسم تو را بارهای بار در متن مقرّم دیده ام پاره پاره قطعه قطعه زیر پا اسم تو را حا و سین و یا و نونَ ت نامرتب شد حسین پس مرتّب گریه کردم هر هجا اسم تو را قسمتش یا کعب نی میشد وَ یا سیلیِ زجر دخترت می بُرد آقا، هر کجا اسم تو را وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لکنت افتاده میان سخنم می بینی؟ لکنت افتاده میان سخنم می بینی؟ اصلا انگار که یک پیر زنم میبینی؟ زخم های تن من میخ دری کم دارد مثل زهرا شده وضع بدنم می بینی؟ نکند مثل من امروز تو سیلی خوردی؟ شده چشمان تو هم تار...منم! می بینی؟ کعب نی ها چه در این قائله گُل می کارند لاله افتاده روی پیرهنم میبینی؟ با لبِ لب پرت اینبار مرا بوسه بزن... جای سالم تو اگر روی تنم می بینی یاسین قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم رقیه (س) قلبم حسینیه کلیدش یا رقیه است دل شد حسین آباد وقتی با رقیه است عرشِ خدا در زیرِ پای این سه ساله جز او همه پایین و در بالا رقیه است چه خوب شد به این ملیکه دل سپردم چه خوب که مجنون شدم لیلا رقیه است عالم گرفتارِ همین بنت الحسین است دنیا فقط یک قطره و دریا رقیه است کلبم ندارم صاحبی غیرش جز این نیست فرمان روای ساکنِ دلها رقیه است کاری به آئینِ کسی هرگز ندارم دینِ من و آئینِ من تنها رقیه است شعله ور است مهرِ حسین در سینه ها تا ثِقلِ حرارت ، مرکزِ گرما رقیه است نشناختم جز او مسیحِ دیگری را آنکس که صد عیسی کُند احیا رقیه است مشگل گشای مشگلِ مشگل گشاهاست آنکس که کرده هر دری را وا رقیه است چیزِ عجیبی نیست در شانش بگویم هم فاطمه هم زینبِ کبری رقیه است دلواپسانِ اربعین آنکه براتِ کرب و بلا را می زند امضا رقیه است همراهِ عمه زینب اش بعدِ اباالفضل تا شام علمدارِ حرم هرجا رقیه است آن دخترِ غمدیده که در کودکی شد خیلی شبیه مارش زهرا رقیه است مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تنِ رنجور شبی راحت تنِ رنجورم از تب نیست بابا جان دگر در آسمانم بی تو کوکب نیست بابا جان ندیدم روزِ خوش بعدِ تو و بعدِ عمو جانم برایم روزهای بی تو جز شب نیست بابا جان پس از تو روزگارم شد سیاه،از بس کتک خوردم لباس و روسری، مویم مرتب نیست باباجان مرا با خود ببر بابا که اینجا ماندم دیگر به جز زحمت برای عمه زینب نیست بابا جان از هر کس که سراغت را گرفتم بی محلی کرد کسی گوشش بدهکارومخاطب نیست بابا جان صدقه می دهند حرف از کنیزی می زنند اینها کسی مانندِ من اینجا معذب نیست بابا جان تو هم که سوخته مانندِ من موی سرت خیلی چه کرده خیزران باتو،نه این لب نیست باباجان همین بس که به توگویم کسی مانندِ زجر اینجا به نامردی و بی رحمی ملقب نیست باباجان هر آنچه بر دهانش آمده نسبت به من داده کجا مانده عمو دشمن مودب نیست باباجان نمانده استخوانِ سالمی در پیکرم باقی شکسته پهلویم این کلِّ مطلب نیست باباجان مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گوشه ی خرابه گوشه ی خرابه مهمون منی پریشونتم پریشون منی دندونای خودتم شکسته باز نگرون من و دندون منی!؟ یه شبه پیر شدن و رقیه دید می بینی موهام همه شده سفید خواب بودم تو بیابون زجر که رسید موی سوخته ی رقیتو کشید عمه رو به جای من کتک زدن ما رو هم با کینه ی فدک زدن تویی تاج فلک و دخترتو بخدا زیر همین فلک زدن خوشگلی با همه زخمات هنوزم من برا کدوم یکیشون بسوزم زخم ابرو یا لبت یا که سرت من خودم تمومشون و میدوزم من فقط سه ساله دخترت شدم روی شونه هات کبوترت شدم هم پدر بودی و هم مادر من من فقط امشب و مادرت شدم دختر شاهمو تو خرابه هام من مگه چی خواستم آخه جز بابام کلی حرف آماده کردم که بگم تو رو که دیدم یادم رفت گله هام بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا لطیف صل الله علیک یا ذبیح العطشان علیه‌السلام با اجازه از خداوند تعالای حسین اول ماهی زدم دل را به دریای حسین بادبانِ عشق وا شد،ناخدا آماده است باز کشتی نجات شاه راه افتاده است در غمش اهل زمین و آسمان گریان شده رخت خونین حسین از عرش آویزان شده شخص حیدر پای کارِ نصب پرچم آمده سینه‌زن‌ها! یا علی..،ماه محرم آمده کشته ی اشک است اربابی که شد آقای ما کیف دارد دسته‌جمعی گریه‌کردن‌های ما خالی از احساس بودم..،از غمش پُر می شوم مطمئنم عاقبت با لطف او حُر می شوم من میان هروله پرواز را حس می کنم رخت از تن می کَنَم تا یاد عابِس می کنم بر لبم شور شهادت را عسل کن آخرش جان جُونت نوکر خود را بغل کن آخرش حضرت زهرا خودش دنبال کار نوکر است پیرهن مشکی نوکر دستدوز مادر است ناله ی ما امتداد ناله های فاطمه است بانی اطعام روضه،مجتبای فاطمه است چای مجلس از فُراتِ شاه تامین می شود این عَلَم‌ها با پر جبریل تزئین می شود بین هیئت کربلایش را زیارت می کنیم شب به شب با انبیا در روضه شرکت می کنیم دختری‌ شیرین‌زبان اعجاز را آغاز کرد نُطق لالِ مجلس ما را رقیّه باز کرد آی نوکر! رزق اشکت را از آب‌ آور بگیر کربلای اربعین را از علی اکبر بگیر کاش خون ما بریزد در دیار کربلا شیرخوار ما فدای شیرخوارِ کربلا ▪️ بین آن خاکی که شاه‌ تشنه‌لب از حال رفت ناگهان از ذوالجناح افتاد..،تا گودال رفت مادر پهلو شکسته طاقت دیدن نداشت این تنِ سر نیزه‌خورده پشت و رو کردن نداشت @hadithashk