eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
غریبِ فاطمه گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد دختر زیاد داشت برای همین حسین با خیمه های غمزده چندین وداع کرد چیزی نمانده بود که قالب تهی کند وقتی که زینب از همه ی دین وداع کرد مقتل نوشته است که آقای تشنه ام با یک دل شکسته و غمگین وداع کرد وقتی سپرد اصغر خود را به دست خاک یا رب چگونه لحظه ی تدفین وداع کرد مویه کُنان و موی‌کَنان شد عقیله تا معصوم با محاسن خونین وداع کرد ظهر از کنار خیمه و شب هم غریب وار با اهل بیت از ته خورجین وداع کرد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نورحق نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا گوشه‌ی ابروی او را چکمه‌ی قاتل شکست سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟» شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب می‌رفت راه را تا دلِ گودال نشانش می‌داد ردِّ خونی که به تسلیت زینب می‌رفت بود ارثیه‌ی این قوم شهادت اما شمر ای کاش به گودال مودب می‌رفت از خدا بی‌خبری بر روی عرش سینه‌ش تا شود نزد خداوند مقرب می‌رفت نامرتب شدن پیکر او علت داشت بر تنش نیزه و شمشیر مرتب می‌رفت نیزه‌ی دست سنان قاتل او شد،چون داشت بیشتر خونِ تن از ناحیه‌ی لب می‌رفت سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمی‌زد خورشید.. نوه‌ی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب می‌رفت می‌چکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش داشت خورشید کجا در دل آن شب می‌رفت؟! زینب از کرب‌وبلا، بعد برادرهایش با دلی از غم‌ و از داغ لبالب می‌رفت موقع آمدنش سایه‌ی او دیده نشد موقع رفتنش اما چه مُعَذّب می‌رفت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س) پیکرش تا جدا جدا می‌شد کار زینب خدا خدا می‌شد آیه‌ی محکم کتاب خدا زیر خنجر هجا هجا می‌شد روی آن تن که جای بوسه نداشت زخم تازه چگونه جا می‌شد؟ کشتن او که قیل و قال نداشت بخدا بی سر و صدا می‌شد تا که می‌خواست پا شود از جا استخوان شکسته تا می‌شد پیرها با عصا ته گودال بر تنش می‌زدند تا می‌شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخم ها تازه داشت وا می‌شد کاش پیش از رسیدن زینب شمر از روی سینه پا می‌شد او که جان جهان به قربانش داشت قربانی از قفا می‌شد مثل دل کندنِ حرم از او سر مگر از تنش جدا می‌شد!! کاش جای دوازده ضربه به همان نحر اکتفا می‌شد وقت غارت شدند شاد، انگار داشت حاجاتشان روا می‌شد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقتی ندارم سرپناهی غیر از اینجا من دستم به دامانت نکش از دست من دامن شانی برای خویش قائل نیستم اصلا خب نوکرانی بهتر از من داری اما من..‌. پیدا نخواهم کرد از تو بهتر اقایی تنها تو را دارم حسین از دار دنیا من خوب و بد عالم به زیر پرچمت جمع اند هستم میان گریه کن های تو حتی من مانند حر که عاقبت او را بغل کردی وا میکنی اغوش خود را _میرسم تا من از دوستی با غیر تو خیری نمی بینم تنها تو هستی که رفاقت می کنی با من سرمایه ای دارم اگر قطعا خودت هستی اصلا که را دارم بجز اولاد زهرا من ؟ کی رو زدم چیزی طلب کردم به جز اینکه سالی فقط یک کربلا دارم تمنا من امشب برایت دخترت مرثیه می‌خواند آزرده شد روحم همانند تو بابا ! من آن که سرش پی در پی افتاد از نوک نی تو آن که کنار نیزه ات افتاده از پا من ماه کبود من بیا تا صبح بشماریم تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من؟  علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) کاش من را بیقرار تاب گیسویی کنی سرنوشتم را اسیر طاق ابرویی کنی اشک را از دست دادن، سوی چشمم را گرفت این دل تاریک، بیتاب است سوسویی کنی با همین حال خراب از خانه ام بیرون زدم کی می آیی از منِ دلتنگ، دلجویی کنی پشت در ماندم، منِ درمانده را، راهم بده روسیاهی آمده ... خوبست خوشرویی کنی گرچه من از بدترین، بدکارها هم بدترم از کسی نشنیده ام از بنده بدگویی کنی گر نمیخواهی مرا، من جای دیگر می روم موقع رسوا شدن، باید تکاپویی کنی خیمه ام را آب و جارو می زنم، یک سر بیا قبل از اینکه قبر من را آب و جارویی کنی دست خالی مرا خاک نجف پُر می کند تا مرا با مرتضی مهمان بانویی کنی من که میدانم دوای درد من کرببلاست کاش از دردم بپرسی، فکر دارویی کنی به خدا دلواپسم، یعنی مُحرّم زنده ام... تا که عاشورا مرا خرج هیاهویی کنی کاشکی با گریه ام در روضه ی جدّت حسین کار مرهم، روی عمق زخم پهلویی کنی آه ای باد صبا آهسته تر! باید تو هم ... با پریشان مادر او، شانه بر مویی کنی رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا پادشاه تشنه بی حالی چرا زیر دست وپای دجالی چرا درسراشیبی گودالی چرا چانه رابرخاک می مالی چرا اینکه با پا پشت و رویت میکند نیزه اش رادر گلویت میکند بین مقتل کاربه دعوا کشید هرکسی آمد تو را با پا کشید کار به مُزد ذوی القربی کشید نیزه دندان تو را از جا کشید ذکرمی گویی و بی حد می زنند این اراذل ضربه را بد می زنند شمر دارد سرفرازی میکند پشت زن ها یکه تازی می کند درحرم گردن درازی میکند باسرتو نیزه بازی می کند یک طرف زن ها زغم مو میکشند یک طرف اوباش النگو میکشند حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان جلوه‌ی حق روی خاک، از کینه‌ی باطل شکست صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست مثل قصابی که با مذبوح بد تا می‌کند استخوان گردنش را بی حیا کامل شکست سینه ای که نیزه خورده حاجتی بر نعل نیست پشت او هم از غم و داغ ابوفاضل شکست تن رها ماندو سرش در زیر پا بازیچه شد ابروی ارباب ما از چکمه‌ی قاتل شکست تا عقیله ابروی بشکسته را بر نیزه دید زد چنان سر را که گویی چوبه‌ی محمل شکست محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای خسته‌ی لب تشنه‌ ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال رفته رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته رفتی ندیدی خواهر پرده‌نشینت مانند حیدر در دل جنجال رفته از مرکبت پیداست زخم بی‌شمارت خون تو تا زیر گلو از یال رفته طوری شکستم در همین یک ساعت انگار از عمر بی تو بودنم صد سال رفته من ماندم و یک لشگر و دنیایی از غم بعد از تو اوقاتم بر این منوال رفته یک ماهِ شش‌ماهه به پشت خیمه دفن است برخیز که دشمن به استهلال رفته رفتند طفلان پابرهنه بین صحرا خار مغیلان هم به استقبال رفته بی هوش نه، یک عده دختر مُرده بودند معلوم شد حالا که قیل و قال رفته از رنگ و روها می‌توان فهمید این را در این هیاهو چه کسی گودال رفته وقتی عروسک هست دست شمر یعنی در غارت خیمه همه اموال رفته آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند آزاد شد آب و رباب از حال رفته آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست دنبال لب های تو تا گودال رفته گروه شعر یامظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذبح عظیم مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟ ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر چه جوابی برسد از لب پاشیده شده به سلامت چه علیکی ، دهنی مانده مگر این که خاکی نشود امرِ محال ست بدان از چه خاکی نشود ، پیرهنی مانده مگر بین گودال فقیری اگر آمد تو بگو دست خالیست ، عقیق یمنی مانده مگر می روی سوی چه ؟ از مقتل مقصود امروز جز به آغوش برادر وطنی مانده مگر پرچم شاه دگر دست تو افتاده ، بگیر چون تو در دشت بلا شیر زنی مانده مگر  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وداع خواهرت گویند وداع خواهرت طول کشید چون بوسه به جای مادرت طول کشید از جای کشیدن قدم هات به خاک پیداست بریدن سرت طول کشید قلب همه را پر از تأسف می کرد دارایی خیمه را تصرف می کرد از بس پی آزار حرم ، حرمله بود گاهی به رباب آب تعارف می کرد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وداع گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است بین طومارش زهیر و عابس و جون و حبیب.. حر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟ خیمه را تاریک کرد و خواست راحت‌تر رود هر غریبه که میان آشناها مانده است تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشمهاش چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است خار می‌چیند چرا هی از زمین این وقت شب؟! در پریشانی بریر از کار آقا مانده است فکر پای دخترش بود و فرار و خارها.. آن زمان که از هجوم شمرها وا مانده است امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد شرمگین از شرم او عمری‌ست دریا مانده است با وجود وعده دادن های شمر بی وجود مثل کوهی پشت مشک‌ خیمه سقا مانده است خواهرش با گریه سمت خیمه‌اش راهی شده آخرین توصیه‌ی اُم‌ابیها مانده است.. بین خیمه زیر لب «یا دهر..» می‌خواند حسین گوئیا دیده‌ست عریان بین صحرا مانده است دست پشت دست میکوبد برای لحظه‌ای ..که عقیله دستِ‌تنها عصرِ فردا مانده است دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی آه از آن ساعت که در‌ گودال تنها مانده است گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا انقدر سخت شدجداسرتو که بلند است آه مادر تو پیش زن ها خجالتت دادند پیرهن نیست روی پیکر تو فکر میکردی آخرش باشمر بشود هم مسیر خواهر تو؟ من نگفتم کجاست انگشتر! که نگویی کجاست معجر تو! حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بیا در این شب آخر که بشنوم سخنت سخن بگوی برادر به شمع انجمنت بگو در این شب آخر چه بر سرت آید بگو چه می شود آقا به نازنین بدنت ترک ترک شده لعل لبت عزیز دلم خدا کند نخورد سنگ بر لب و دهنت کنار پیکر تو سینه می زند طفلت خدا کند که نخندد کسی به سینه زنت خدا کند تنت از زخم ها ورم نکند خدا کند نشود نیزه جابجا به تنت خدا کند نکشی زجر در ته گودال و عاقبت نکشد طول دست و پا زدنت خدا کند نشود نرم استخوان هایت خدا کند نشود کهنه بوریا کفنت تمام ترس من این است عده ای بی دین کنند هلهله فردا به زیر و رو شدنت @hadithashk
کمی آهسته برو رفتنت آقا سخت است رفتنت از حرم،ای ماه دل آرا سخت است از لب خشک و ترک خورده ی تو آب شدم تشنه جان دادن تشنه،لب دریا سخت است بعد تو گو چه کنند این زن و بچه در دشت گر بمانند همه بی کس و تنها سخت است همه از رفتن تو اشک بریزند ولی بعد تو بر غم ما خنده ی اعدا سخت است برو ای هست خدا،دست خدا همراهت بخدا،خون خدا داغ تو بر ما سخت است می روی کاش به زیر سم مرکب نروی گر شود جسم تو پامال به صحرا سخت است جای زهرا به گلوی تو زنم بوسه ولی سر بریدن ز تنت ای گل زیبا سخت است قصدشان است که با چکمه برَت گردانند گر شوی زیر و زبر در بر زهرا سخت است @hadithashk
همه‌جا جار زدم آبرویم را نبرید سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است همه‌جا جار زدم آی که تقصیر من است کاش می‌شد که بگویم که کجایی ای‌کاش و از این فاصله  نالم که نیایی ای‌کاش دستم از پشت که بستند به من خندیدند شانه‌ام را که شکستند به من خندیدند چشم صیاد  به چشمان ترم  بود که زد پیش جلاد  دلم یاد حرم بود که زد از  روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد پیکرم بعد سرم از لبه‌ی بام   اُفتاد پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند بدنم را سر بازار به قناره زدند بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند می‌خورد تاب  به دروازه... سرم را بردند دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم قبلِ تو آمده‌ام شام بگویم  نزنید سر هر کوچه و هر بام  بگویم نزنید ناله‌ام در دلِ شامات امان از زینب پشت دروازه‌ی ساعات امان از زینب آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم معجر سوخته‌ی دخترکان را دیدم گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند لشگری رفته که با پیرهنت برگردد رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد آمدم شام بگویم که سرم مال شما گیسویم پیشکش پنجه‌ی اطفال شما لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید خیزران را  ولی ای قوم به زینب  نزنید @hadithashk
عمریست که ما خانه خراب غمت هستیم از روز اَزل دربدر  پرچمت  هستیم لُطفی کن و بر خیل گدایان نَظَری کن ما مُرده دِلان‌ مُنتظرِ یک دَمَت هستیم یک سال فقط ما غزل گریه نوشتیم ما مُنتظر ماهِ غَمُ و ماتَمَت هستیم اِحرام به تَن کرده و ما مُحرِم عشقیم بُگذار بیاییم اگر مَحرَمَت هستیم بر زَخم تَنَت اَشکِ مُحِبّان شده مَرهَم صَد شُکر حسین جان کمی مَرهَمَت هستیم خُشکیم و کویریم ولی پای غَم تو ما لشگر اَشکیم ؛ نمِ زَمزَمَت هستیم خواندیم و نوشتیم که جِسمَت شده پامال ما گریه کُن آن بَدَن مُبهَمَت هستیم @hadithashk
آه پریشان‌ترین شیر کرار زینب کبودِ کش و قوس پیکار زینب کشیده ازین و از آن خورده بسیار.. بمیرم ندارد علمدار زینب پس از آن‌همه عزت و احترامش.. زمین خورد در پیش انظار زینب فراوان دویده فراوان دویده فراوان دویده روی خار زینب شمرده حرم را دوتا دخترش نیست گرفتار زینب! گرفتار زینب! امان خواست از شمر امان خواست از زجر کتک خورد از آن دو هر بار زینب ز روی سرش چادرش را کشیدند چه ها دید از قوم کفار زینب نمی‌گفت از ظهر تا شب چه دیده فقط گریه میکرد بسیار زینب همه خوابشان برد اما نخوابید.. نگهبان شد و ماند بیدار زینب به جای همه سنگ و مشت و لگد خورد مددکار شد بی مددکار زینب چه می‌بینم از دور؟! باور ندارم! لباس اسیریست انگار زینب! سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام ماه محرم سلام ماه محرم سلام ماه حسین ... نوشته اند مرا سائل نگاه حسین هزار شکر که هستیم در پناه حسین نشسته ام که بسوزم ز سوز آه حسین سلام ما به شهی که ز صدر زین افتاد بلند مرتبه عرشی که بر زمین افتاد نیامدم به حسینیه اش به شوق ثواب... رساندم عرض سلامی به محض دیدن آب هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب دو بیت روضه بخوانم برای طفل رباب سلام ما به حسین و به پاره ی جگرش ... که داد حرمله پایان، به عمر مختصرش ... سلام ما به حسین و وفای سردارش کسی که سر بدهد پای پرچم یارش ... گره گشای جهان می شود گرفتارش به دستگیری ما آمده علمدارش ... کسی که ساقی تشنه شده ست عنوانش بسوی خیمه کشد مشک را به دندانش سلام ما به حسین و کتیبه و علمش به استکان و به چای اش، به آن بساط غمش سلام ما به جگر پاره های محترمش سلام ما به علی های درهم حرمش... که هر دو خیمه رسیدند با اگر اما یکی به روی عبا و یکی به زیر عبا سلام ما به حسین و عقیله خواهر او که خواند خطبه کنار سر مطهر او سلام به حیا و غرور همسر او گرفت بوسه تلخی به زحمت از سر او سلام ما به سری که به این و آن دادند که قبل دخترش او را به خیزران دادند ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طلیعه ی غم آمد طلیعه ی غم ماه عزا محرم از ماذنه بلند است حی علی محرم در نزد گریه کن ها عهدی ست با محرم اهل بکا محرم در خیمه ی حسین اند ” آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند
 

از تفرقه حذر کن در نقل گفتنی ها  

با وحدتیم ایمن از فرط دشمنی ها 

تنها نه ما عزیزان! این ماه ارمنی ها 

در سایه سار پرچم ؛ در خیمه ی حسین اند  

” ازادگان عالم در خیمه ی حسین اند 
نمرودها بسوزند فرعون ها بمیر اند گردن کشان دیروز امروز گوشه گیر اند حتی پیمبران هم از او مدد بگیرند نوح و خلیل و آدم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند” 

سردارهای عاشق همواره سر به دار اند  

دست از امام حتی یک لحظه بر ندارند 

پای عقاید خود همواره پایدار اند 

حر و حبیب و میثم در خیمه ی حسین اند  

آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند
 

حجّاج اوست الگو هانی اوست شاخص 

حر و زهیر یاور جون و بریر مخلص 

دنیا به خود نبیند دیگر شبیه عابس 

هفتاد و اندی اَسلَم در خیمه ی حسین اند  

آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند” بیداری جوامع از معجزات دین است جانم به مکتبی که زاکراکی آفرین است نوشیعیان دنیا آیین شان همین است ریز و درشت باهم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند 
امثال رحمتی ها امثال آل هاشم هستند در حوادث چون کوه ها مقاوم اهل جهاد قطعا مانند حاج قاسم با اعتقاد محکم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه حسین اند 
دلدادگان حضرت عشاق صاف و ساده هرکس که در مسیر خدمت قدم نهاده انصاریان ؛موید؛ آذر ؛حسین زاده همچون حسان و محرم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند 
هنگامه ی تشرف ساعات خوب پابوس درس ادب گرفتیم از سیدبن طاووس خوشبخت هرکسی شد با اهل روضه مانوس دربندی و مقرم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند 
یک سو عزیز نجمه یک سو عزیز لیلا قاسم پر از جراحت اکبر هم اربا اربا هجده شهید پرپر از دودمان زهرا این جسم های درهم در خیمه ی حسین اند
آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند 
دل را به دست فردی غیر از ولی ندادند فرصت به آل شیطان ؛ آل علی ندادند خوردند تازیانه معجر ولی ندادند اطفال غرق ماتم در خیمه ی حسین اند آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند  علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پیکر نیزه چشیده می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع) قسم بر دل همین که مست دلداریم ما را بس همین که تشنه‌ی یک جرعه دیداریم ما را بس قسم بر ماه روی تو قسم بر عطر و بوی تو همین که ما به موی تو گرفتاریم ما را بس چه غم گر دل بوَد پر غم نباشد یاری و همدم همین که ما در این عالم تو را داریم ما را بس یقین دارم نمی‌افتیم از چشمت، همین که ما به یاد چشم خونین علمداریم ما را بس دو چشم ما برای ماتم تو چشمه‌ی اشکی‌ست به یاد تنگی گودال می‌باریم ما را بس نمردیم از غم عریانی‌ات اما، همین که ما به یاد پیکرت عمری‌ست بیماریم ما را بس حرامی‌هابه رویت راه می‌رفتند و می‌گفتند همین که پا به روی سینه بگذاریم ما را بس محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب حسین(ع) چشمم به یاد بی کسی ات پُر ستاره است از غصه‌ی تو ، غصه‌ی دل بی شماره است دندان من شکسته و خونی شده لبم با تو تمام صحبت من با اشاره است نامه نوشته‌ام که بیایی ولی میا با یاد نامه، سینه‌ی من پُر شراره است امروز دست حرمله دیدم کمان و تیر دلواپسیّ من ز غم شیرخواره است جان سه ساله کوفه میا با سه ساله‌ات کوفی به فکر غارت یک گوشواره است ای یار دیدنی شده‌ام دیدنی حسین بنگر که پیکرم روی میخ قناره است من بر قناره‌ام تو ولی زیر سمّ اسب از میخ سم اسب تنت پاره پاره است محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹