eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
مرهم آتشِ قلبم گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد فدک و خانه‌ی امن و جگری بی آتش گفتم ای کاش که با هم بشود حیف نشد رفته بودیم بیاییم مگر مادرمان ذره‌ای راحت از این غم بشود حیف نشد هرچه کردم به کناری بروند و برویم راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد جایِ او قامتِ من خم بشود حیف نشد خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست مانع آنهمه ماتم بشود حیف نشد کوچه‌اش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین خواستم ضربت او کم بشود حیف نشد  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبول کن قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بزنم بعد تو جواب شوم خودت کشیدی ام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمینگیرِ منجلاب شوم بیا که سوختم از درد دوری ات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکت نظرت، در عزای فاطمیه... دوباره نوکر این خانه انتخاب شوم زمان روضه ی سخت بتول، چون اسپند میان شعله ی آتش پر التهاب شوم چه عاشقی است که با درد، فاطمه می گفت: فدای غربت و اشکِ ابوتراب شوم برای اینکه نبندند دست حیدر را به خون سینه ی خود پشت در، خضاب شوم سریع فضه بپوشان رخ کبودم را علی خجل بشود، از خجالت آب شوم حسین تشنه نمانَد، حسین را دریاب فدای تشنگی اش زیر آفتاب شوم محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل بی‌گناه در کوچه سد کردند راه مادرم را کشتند طفل بی‌گناه مادرم را گرچه برای ادعای خود سند داشت رد کرده‌اند اما گواه مادرم را با ناله‌هایش شهر یاد حق می‌افتاد طاقت نیاوردند آه مادرم را پشت سر حیدر زمین افتاد زهرا بردند چون پشت و پناه مادرم را دلگیرم این شب‌ها هوای گریه دارم پوشانده ابری روی ماه مادرم را با چشم‌ها منظور خود را می‌رساند زیر نظر دارم نگاه مادرم را هروقت بابا می‌رود از خانه بیرون باید ببیند قتلگاه مادرم را  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادری از نفس افتاده مادری از نفس افتاده و غوغا شده است وسط همهمه گم ناله زهرا شده است فی بیوت اذن الله فراموش شد و پای آلوده ترین ها به حرم وا شده است آتشی که همه جا آب زمینش زده است بانی سوختن ِ خانه دریا شده است بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است ناله زد فضه خذینی پسرم را کشتند یل شش ماهه فدای سر بابا شده است دست خیبر شکن و بند ؟ خدا رحم کند قامت فاطمه از شرم علی تا شده است ای یهودی مدینه تو مسلمانی کن اسدالله ، درین معرکه تنها شده است فتنه قد کرده عَلَم ، غیر دو تن یا که سه تن همه ی شهر درین حادثه رسوا شده است معجر فاطمه یک بار دگر غوغا کرد بند با معجزه از دست علی وا شده است بند شد باز ولی حرمت سادات شکست وقت دلواپسی زینب کبری شده است محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دم‌به‌دم فاطمه با هر قدمش گفت: «علی» چه مبارک قدمی و چه مبارک غزلی!   و خدا گفت «عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر» و علی گفت که «زَهْرا بَشَرٌ کُفْوُ عَلِی»!   کیست زهرا؟ همه گفتند: همانند علی‌ست و علی کیست؟ همانی که ندارد بدلی   به خدا گفت: هوادار علی تا ابدم و خدا گفت: هوادار علی از ازلی   گفت آهت به دل سنگ اثر خواهد کرد که نماند پس از این لات و عُزیٰ و هُبَلی   بعد هر ذکرِ دعا، فاطمه نجوا می‌کرد: «بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِی»   عصمت فاطمه یک سوره پر از تأویل است پردۀ خانه‌اش از بال‌وپَر جبریل است   می‌بَرَد جامۀ نو را به گدا بسپارد از همین پیرهن کهنه رضایت دارد   از پس پرده، ببین دست کریمش پیداست سادگی پهن شده روی گلیمش، پیداست   سایه‌ای خم شده و دست به پهلو زده است سایه این خانۀ کوچک را جارو زده است   کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک دربندش   ریسمانی که به پای همه بسته است زمین پیش او سست‌‌تر است از نخ گردنبندش   آدمی بندگی آموخت اگر از پدرش عالَم آزادگی آموخته از فرزندش   درِ توحید دری بود که در آتش سوخت درِِ تزویر دری بود که حیدر کَنْدَش   کار مولا شده بر چهرۀ او زل بزند که مگر باز شود باز گل لبخندش   نور با آینه وقتی که مقابل باشد ذره کوچک‌تر از آن است که حائل باشد   نور، زهراست و آیینه علی؛ ذره کجاست؟! که در این بین فقط عاطل و باطل باشد!   برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر که علی نیز به زهرا متوسل باشد   رو به قبله‌ست همه‌عمر، خدا می‌داند قبله بایِست به‌سمتش متمایل باشد   اگر این طرز نماز است که او می‌خوانَد ترس دارم که نماز همه باطل باشد   دل محال است؛ ولی عقل دلش می‌خواهد بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد   فعل اگر چرخش و دستاس اگر مفعول است قید عشق است، اگر فاطمه فاعل باشد   یک نفر آمده در را به لگد می‌کوبد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد   نیم‌رخ می‌شود، انگار علی آمده است ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد   مانده در دستِ که راوی بگذارد مرهم بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم محمد حسین ملکیان
آه و واویلا کسی که مِهر نبی پُر نموده جامش را ز خاطرش نبرَد لحظه‌ای غلامش را سلام میدهد و دلخوشم ز مرحمتش که مرتضی برساند به ما سلامش را طبیب خانه‌ی عشق است و بارها دیدیم: شفا گرفته مریضی که برده نامش را بهشت، هدیه‌ی زهرا به عاشقان علی‌ست خدا به فاطمه داد اختیار تامش را شُکوه منزلتش همچو لیله‌القدر است بجز علی نشناسد کسی مقامش را سلاح گریه‌ی او تا ابد مجسم کرد نمای محکمی از جلوه‌ی قیامش را کسی که روز جزا هم به زیر منت اوست شبانه آمده یاری کند امامش را اگرچه نیمی از عمرش کنار مولا بود گذاشت پای ولای علی تمامش را زمانه ای که به دل بغض مرتضی را داشت گرفت پشت در خانه انتقامش را صبا به شعله‌ی آتش بگو زبانه مکش زبان بگیر و نگه‌دار احترامش را مپیچ دور تنش، غنچه دارد این مادر مگر نمیشنوی پشت در، کلامش را صدای ناله‌ی زهراست آه و واویلا... دوباره محشر کبراست، آه و واویلا... محمد زوار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حَورا نام تو را آیینه حَورا میگذارد یعنی که گل بر صورتت جا میگذارد ثابت شده حتی نسیم صبحگاهی تاثیر بر گلبرگ طوبی میگذارد یا فاطرُ یا فاطمه یعنی که سجده بر نام تو اسما حسنی میگذارد ای آنکه بعد نام پاکت هر امامی ذکر
سلام الله علیها” میگذارد 

افتاده ای روی زمین، ای آنکه هر روز  

سر بر قدومت عرش اعلی میگذارد 

ای آیه ی تطهیر، شرحش سخت باشد 

نامحرمی بر چادرت پا میگذارد 

یک سایه نامحترم در زیر چشمت  

داغ تو را بر قلب دنیا میگذارد 

ذکر نفس های تو هر دم 
یا علی” بود این بار را مسمار آیا میگذارد افتاد بار شیشه ات در خانه، اما بر شانه ی ما بار غم را میگذارد محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی حتما نباید معجزه شق القمر باشد یا اینکه اعجاز عصا مار دوسر باشد آنچه خدا خواهد همان مقدور خواهدشد هر معجزه با آن پیامش معتبر باشد آیات ما را دشمن دین کرده نابودش جز آن شکافی که بر او خون جگر باشد آیا میان این همه اعجازهای حق از این ترک هم می شود فرخنده تر باشد؟ آورده حیدر را خدا در خانهٔ کعبه تا قیمت دُر از صدف ارزنده تر باشد مانوسِ حق بوده علی فخرِ خدا بوده پیش از دمی که گفته شد فخر بشر باشد  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نام علی را هر نفس تکرار می کرد افلاک را از نور خود سرشار می کرد بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت روح الامین در منزل او کار می کرد هر روز مانند نبی معراج می رفت تا خویش را در آینه دیدار می کرد آیینه بود و در تجلی کمالش نور حسین خویش را اظهار می کرد درگاه قدس از مقدم او نور می خواست پس به غبار راه او اصرار می کرد درکش برای خاطر خورشید سخت است آتش چرا با چادرش پیکار می کرد بی اذن آتش در رواق خانه آمد ترغیب بی شرمانه ی مسمار می کرد تا میخ در راه دگر را پیش گیرد از او تمنا حیدر کرار می کرد دستار زهرا در تب او سخت می سوخت خیلی گلایه از در ودیوار می کرد ای کاش قدری تازیانه نرم خو بود با دست زهرا مهربان رفتار می کرد با چارچوب در غمش را قاب کردند رنگ کبودی، جلوه اش را تار می کرد باغ فدک گلزار گلهای بنفشه است یاد از رخ نیلی او بسیار می کرد محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ناد علی دانه را صیاد می پاشد، کبوتر میخورد زحمتش را می کشد مولا و نوکر میخورد خلقتم دست خدا بود و علی و فاطمه ریشه ام حتماً به سلمان یا ابوذر میخورد چاکر آهنگری هستم که با عشق علی حلقه اش درگوش من یا کوبه در میخورد لیف خرما و طناب دار هر دو شاهدند دُر، به دست میثم تمار بهتر میخورد من ضریحش را نمی بوسم، علی میبوسدم طفل در آغوش بابا غصّه کمتر میخورد مستی ناد علی را نوش جان کن در نجف با علی و یا علی ساغر به ساغر میخورد بیشتر، رزّاق حیدر گریه های فاطمه است او بهشت است و بهشت از آب کوثر میخورد مرتضا ، معراج هم سهم خودش را میبرد  گرچه سیب عرش را آنجا پیمبر میخورد مصطفی داماد میخواهد، علی را فاطمه این لباسی هست که تنها به حیدر میخورد من سگ اصحاب کهف حیدرم با این حساب* گر نگیرم لقمه از دستش به او بر میخورد قلعه ها و کاخ ها را میکند یک مُشتِ خاک تا که یک مُشت یل خیبربه خیبر میخورد جان پیغمبر به دستِ ساعتِ خواب علی است لشکری ترفند از این دو برادر میخورد نوبت سیلی حیدر هم می آید دیر و زود غاصب باغ فدک راهش به محشر میخورد! رضا دین پرور *وَکَلبُهُم باسِطُ ذِراعَیهِ بِالوَصید (سوره مبارکه کهف- آیه ۱۸) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دفاع ولایت برای روضه که شبهای تار لازم نیست مدینه،کوچه و گرد و غبار لازم نیست برای اینکه شما یاس خانه ام باشی گل همیشه بهارم، بهار لازم نیست دعای فاطمه یعنی سپاه پشت علی همیشه پیش علی ذوالفقار لازم نیست همینکه بسته شود دست همسرت کافی است که ضرب و شتم زن باردار لازم نیست و کوچه پر شده از دود و آتش و هیزم برای معرکه آتش بیار لازم نیست گلاب از گل آتش گرفته می آید گلاب گیر مدینه فشار لازم نیست برای من تو شهید مدافع حرمی که در دفاع ولایت شعار لازم نیست من از حکایت این خانواده فهمیدم برای فاطمه سنگ مزار لازم نیست  نادر حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الجار ثم الدار روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود ! پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد پشت پرده دست های سامری در کار بود می شمرد آن روز آفت در میان مزرعه دانه دانه دانه های پوک را ، خروار بود آنچه در آن کوچه می زد با دل همسایه ها داد هم رنگی ، نمای سنگی دیوار بود ابتدا خودخواه ها بعداً خدا خواهان شهر غیر از این معنا مگر
الجار ثم الدار”  بود؟! 

آنکه زد تنها میان شهر پیغمبر ، دریغ !  

سنگ زهرا را به سینه ، لاجرم مسمار بود 

فاش با بی حرمتی ها دست رد خورد عاقبت 

سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود   آنچه بعد از فاطمه روی سر زینب نشست ای ! گرد یتیمی بود یا آوار بود  مهرداد مهرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای وایِ من هیزم رسید و آتشی از در بلند شد ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد مامور شد به صبر علی ، از سکوت او سو استفاده کرد ستمگر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طوری زدند ناله‌ی حیدر بلند شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیوار را گرفت از آن در بلند شد دستش رسید دامن مولا ولی شکست از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد زینب شنید گریه‌ی در آه میخ را زینب گریست دادِ برادر بلند شد کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است وقتی دوباره گریه‌ی دختر بلند شد این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم  اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرِ انکار ، آخر کار ، خواهد رفت بر دارش خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟ چرا دنیا نیامد؟ پاسخش در روزگاران است که تا روز قیامت باز خواهد ماند طومارش مگر جبریل هم تاب و توان دارد که بنویسد به صد لوح و قلم ؟ گیرم که اسرافیل هم یارش چرا راهیِ آن راهی شوم که با لگد ، آن را برای پیروان خود حسابی کرد هموارش اگرچه خواست زنده زنده در گورش کند اما ببین در سورۀ تکویر پیچیده است اَخبارش سقیفه خانۀ خود را بنا دارد بنا سازَد اگر حتی بپاشد خون زهرا روی دیوارش خلیفه قاتل زهراست این را فاش می گویم اگر برمی خورَد حتی به میلیون ها طرفدارش خلیفه در اُحُد با اختیارش یک بز کوهی است علی را صبر او بُرده است تا مسجد به اجبارش مهم اثبات کفر غاصب باغ فدک باشد چه فرقی می کند دیگر چه اندازه است هکتارش؟ یقیناً کار این امت به اوباشش نمی افتاد اگر دنبال حیدر بود حمزه یا که طیارش سقیفه بر سفینه فائق آمد ، غرق شد امت همان کِشتی که در خُم غدیرش ساخت نجارش چنین بوده است برخورد بشر با فتنۀ کوچه مسلمان ها طلبکارش ، یهودی ها بدهکارش  سید علی احمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تاریک بود شانه به دَردِ زُلفِ پَریشانِ من نخورد مرهم به دردِ چاکِ گریبانِ من نخورد . از زَهرِ مُعتمد که دو سه جُرعه خورده ام یک قطره هم نماند که از جانِ من نخورد . تاریک بود بس که شِکنجه سرای من راهِ ستاره نیز به زِندانِ من نخورد . شش سال در اسارت اگر عُمرِ من گذشت بر خواهرِ اسیر که چَشمانِ من نخورد . در شُعله ای که چادُرِ این همسرم نَسوخت یا تازیانه بر تَنِ طِفلانِ من نخورد . دَندانِ من زِ لرزه بر این کاسه آب خورد چوبی دِگر به گوشه ی دَندانِ من نخورد . رضا رسول زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمرت خم پر پرواز گشودی و مهیا شده ای زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟ کمرت خم شده و تاب و توانت رفته با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده آه با آتش این زهر مداوا شده ای هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد مثل از اسب زمین خوردن آقا شده ای هر چه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد سنگ باران وسط هلهله آیا شده ای؟ راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند راستی از اثر تیغ مجزا شده ای؟ زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟ چقدر خون جگر از زخم زبان ها شده ای؟ راستی در وسط طشت سرت را بردند؟ بسوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟ سید پوریا هاشمی  لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هزار بار حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عمر گل نرسد قصه ی فسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تمام روضه ی ما گشته آب خوردن تو هزار بار ، دلت را به ظلم سوزاندند هزار بار ، بمیرم برای مردن تو نبرده است مدینه ز خاطر ، ای یوسف به سامرا ، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به قدر” چه سخت بود به دست قضا” سپردن تو میثم مومنی نژاد لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لحظه آخر شب تاریک هوای سحرش را می خواست شهر انگار خسوف قمرش را می خواست گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده حسن دوم زهرا پسرش را می خواست حضرت عسگری از درد خود می پیچد زهر از سینه ی آقا جگرش را می خواست آسمانی ست امامی که زمین گیر شده آسمان جلوه ای ازبال و پرش را می خواست شعله زهر که بدجور زمین گیرش کرد به خدا که نفس مختصرش را می خواست لحظه آخر خود ، روضه عاشورا خواند منبر خاک غم چشم ترش را می خواست ته گودال کسی روی زمین افتاده خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست دختری دید که بالای سرش نامردی آمده بود و نگین پدرش را می خواست جان به تن داشت که پیراهن او را بردند شب غربت به گمانم سحرش را می خواست  مسعود اصلانی # لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قسمت نشد سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گـدایِ سامرِه همین که نامِ تو آمد به لب نَشدها شد خـلاصه هر گـِره‌یِ کـورِ کارِ ما واٰ شد به‌نامتان که رسیدیم صحبت از کَرم است به نامـتان که رسیـدیم آسـمان تا شد `صبا اگر گُذری اُفتدت به کشورِ دوست” بگو که در حـَرمت دردمان مُداوا شد گـدایِ سامرِه از دستِ تو گـرفته نان نشسته بر سرِ این سفره که سرِ پا شد گـدایِ نانِ شما حـاتم و سلیمان ها مساوی است در این خانه هر نشد با شد قـریبِ عرشِ خـدایی غـریبِ سامرّا غـبار تا سرِ کـویت رسید اَعـلاء شد عـیارِ گـردوُغبـار از طلاست بالاتر کسی که خاکِ درِ این سراٰ شد آقا شد به سینه می‌زنم این سنگِ عشق را آری دوباره عاشقـتان ندبه‌خوانِ دریا شد حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طواف تو خورشید تابناک تمام مسیرها هستند در طواف تو ماه منیرها ای شاهراه یازدهم در مسیر نور ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها دست کسی به دامن درکت نمی رسد از تو نگفته اند به غیر از خبیرها تفسیر ایه های خدا را قلم بزن وامانده است بی تو کلام دبیرها معراج عشق در حرم سامرای توست کوری چشم شور تمام حقیرها ما را گدای سامره خواندند و بعد از ان خط خورد نام ما ز جهان فقیرها نورت شکافت لشکر ظلمت پرست را دنیا ندیده است تو را چون اسیرها در تنگنای سامره می خواند چشم تو از چشم شیعه درد نهان ضمیرها آشفته است حال جهان منجی اش کجاست؟ فرزند تو خلاصه ی نعم الامیرها.. حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم به هواى حرم سامره برخاسته ایم روضه غربت تو حال عجیبى دارد هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او که تفاوت بکند ، همسرتو … همسر او طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بین بقیع است که او بى حرم است یاحسن ، آه تو پرداختنى میخواهد یاحسن ، داغ تو بر سرزدنى میخواهد یاحسن ، نام تو دور از وطنى میخواهد یاحسن ، روضه تو سوختنى میخواهد دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى خانه کوچک تو هیچ کم از زندان نیست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست زندگى با زن و بچه بخدا آسان نیست خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟ اصلا این غصه به پیمانه تو ریخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه تو ریخته اند؟ شعله بر دامن کاشانه تو ریخته اند؟ چل نفر در وسط خانه تو ریخته اند ؟ راه ناموس ترا بسته کسى در کوچه؟ همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟ کوچه اى بود مدینه ، که زنى خورد زمین… ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین … فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین … حسن عسکرى ، آنجا حسنى خورد زمین … قسمت این بود که او دردو محن جمع کند… گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشک تو از جام محرم دادند عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین… نفس تشنه حلقوم تو میگفت حسین … پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت لحظه تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى پسرى داشتى و زود کفن کرد ترا کفن فاخر و شایسته به تن کرد ترا درخور شان تو تشییع بدن کرد ترا تیرباران چه کسى مثل حسن کرد ترا؟ نیتم بود حسین و ز کفن میگفتم ناخودآگاه همش یاد حسن می افتم … خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده احترام دل بى طاقت او حفظ شده بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده دست بسته نشده عزت او حفظ شده خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت محمدجواد پرچمی
خورشید عالم تاب هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست خواب چیزی غیر مردن در دل مرداب نیست خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست عرش گاهی زیر پای ماست اما غافلیم هیچ اوجی کهکشانی تر از این سرداب نیست ((در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم)) قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست من نمازم را پی تکبیر‌‌‌‌ه الاحرام تو خوانده ام ،برجا نماز چشمه و سهراب نیست تا که با من بشنود صوت اذان باد را از سر گلدسته ای که جز صدای آب نیست حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن او مگر آئینه ی خورشید عالم تاب نیست؟ در غزل عطر امام عسکری پیچیده است در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست ((بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود)) عشق صادق در وجود جعفر کذاب نیست بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا عشق: امام حسن عسکری علیه السلام بـا بچــه هـــای فاطمــه ، تـا آشنـا شدی محبوب قلب و دیده ی خیرالنساء شدی مخصوصاًاین حسن که حسن چیزدیگریست او شــد اگـر عــزیـزت ، عــزیـز خــدا شـدی بایـد سـلام کـرد ، « ســلام ٌ عَلــَیکُمٰا » وقـتـی کـه ، وارد ِ حــرم ِ سامـرا شدی یا«سَیِدُالشَفیق»یاحسن العسکری سلام مـولای ِ مهـربان ِ وَرا ، مـاورا شدی (ما ها یکی یکی همه مجنونتان شدیم) لیلای قلب ما شدی ، ابن الرضا شدی فرزند فاطمه ، سه محمد ، چهار علی یک جا چقدر ، شافع فردای ما شدی هم مجتبی به عشق شما عسکری شده هم تو به عشق روی عمو مجتبی شدی « مـولای َ اَنت َ اَنـت َ و سـٰائل اَنا ، اَنـا » ما با تو ما شدیم و تو بی ما شما شدی کار تو بنده پروری است و همیشه با هر کس غریب تر شده دل آشنا شدی در سفره های ما کرمت موج می زند روزی رسان ِ نان و غذای گدا شدی پیغمبران ، غلام در خانه ات شدند بالا نشین چشم همه ، انبیا شدی آقا شدیم تا عتبه بوستان شدیم مولا شدی و سید دل های ما شدی مداح تو خدای جلی هست و بی گمان بین قنوت فاطمه ، مدح و ثنا شدی آمد به طوف خانه ی تو کعبه و عتیق یکجا منا و کعبه و سعی و صفا شدی دنیا و آخرت ، شده ای سایه ی سرم معنای واژه ی «حَسَنه» ، «آتنٰا» شدی رفتی کنار تربت مادر به اشک و آه روزی که از مدینه بمیرم جدا شدی عمری غریب بودی و در پادگانی از زخم زبان و طعنه دشمن فدا شدی لب تشنه هستی و وسط حجره ای غریب دیگر نـفس نمی زنـی و بی صـدا شدی مــجروح نیش و زخـم زبانی ، ولی کجا ! مضروب تیرونیزه و چوب و عصا شدی ؟ با یاد مرکبی که زمین زد ، سه ساله را از غصه ، بین حجره ی خانه رها شدی وقت سلام و روضه ی جدت حسین بود... مهدی گرفت ، دست تو را جابه جا شدی سر تا به پا حسن شدی و بی ضریح نه ! شکر خدا که صاحب صحن و سرا شدی چندین کفن برای تو آماده شد ، کجا پیچیده لای تکه ای از بوریا شدی ؟ قلبت ، ضریح زخمی داغی غریب بود گریه کن همیشه ی کرب و بلا شدی روح الله قناعتیان
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ای چشمه ی مهتاب چه ذاتی چه جلالی آئینه ی ذاتت نگرفته است ، زوالی ای صاحب کُرسّی فقاهت نفست گرم تا روز قیامت ، دم ِ علمت متعالی از دایره ی شبهـه و تشکیـک درآید یک ذره یقینت برسد گر به « غزالی » بی جلوه ی چشمت ، نبرد راه به جایی هم دشمن مبغوض تو،هم شیعه ی غالی ( ما افقهَ مِن جعفر ِ) دشمن سندی شد در مدح تو از ، جانب اشباح ِ رجالی ای مدرسه و منبر و محراب و مراجع افتاده به پای تو ، چنان میوه ی کالی شد صاحب فیض از دم تو جابر حیان شاگرد کلاس تو ، « ابو حمزه ثمالی » بی فیض تو علامه شدن کار محالی است ای مَشی ِ بلندت ، به جهان رو به تعالی ای پاسخ آماده ی هر پرسش دشوار در ذهن فقیهانه نمانده است سئوالی در رگ رگ هر مأذنه هر روز سه دفعه با لطف تو ، جاری شده ، آواز بلالی باران شده سرمست تو ای ابر کرامت ای کاش ببارید ، بر این کاسه ی خالی صد شکر که در پای تو یکریز زبان ریخت طبـع ِمـن دلــسوختـه ، بـا ایـن کـر و لالـی