eitaa logo
حدیث اشک
7.2هزار دنبال‌کننده
46 عکس
87 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش خورشید را نِشاند به روی مدار عرش در "فاطمه" جمال خدا دیده می شود آئینه ی نبی شده آئینه‌دار عرش ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیل هاست تسبیح نامِ "فاطمه جان" است،کار عرش نه حضرت رسول..،نه حیدر..،برای تو "لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میوه ای که بُود بابِ میل تو آن میوه ای که نام گرفته :"اَنارِ عرش" گفتند:انبیای خدا هم پیاده اند... آن دَم که روز حشر تویی تک سوار عرش ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست کافی است چادر تو شود سایه‌سار عرش بعد از هجومِ کوچه خدا حُکم کرده است دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش در گوشه ی بهشت،تنورِ تو روشن است مشغول طبخ نان شده ای ،"خانه‌دارِ" عرش شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست شُکر خدا که نان تو در سفره های ماست خندیدی و خدا همه را شادکام کرد غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد با تو گشود بابِ توسل به خویش را در حقِّ خلق،لطف خودش را تمام کرد قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود نور تو این معامله را بی دوام کرد زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد فهمیده ایم حدِّ مقام اَت قیامتی است... وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد با "بَضعَهُ النَّبیِ" خودش ختم مرسلین در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد هم مادر رسولی و هم دختر رسول... باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟! روح الامین به لفظِ "علیکِ" تو دلخوش است هرگاه رو به خانه ی امن ات سلام کرد وللهِ یک شبه همه ی آن یهود را این چادر تو بود،مسلمان‌ِ تام کرد از قصه ات حکایتِ ایمان درست شد با گردوخاک چادرت انسان درست شد روح تو خلق شد،قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت دستت بلند شد،مَلَکی رَبَّنا نوشت "پرده نشین آل نبی"..،لوحِ کردِگار قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت تنها سه آیه سهم تو از قِصّه ی خداست امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت معراج ،ابتدای رسیدن به فیضِ توست این را رَسول ، سَردرِ غارِ حرا نوشت عیسی اگر که کور شفا داده..،با یَقین بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت ذُرّیه ی تو را که خدا "پادشاه" خواند ذرّیه ی مرا همه از دَم "گدا" نوشت حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب می کند... باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد دروازه ی بهشت غلامِ دَرِ علی است افلاک تشنه ی نمِ چشمِ ترِ علی است رازِ نهان خلقت این خاک "مرتضی" است سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است دستی بلندتر ز یدالله دیده ای؟! بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم فَتحُ الفتوحِ معرکه ی خیبرِ علی است امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است بانوی آب و آینه ها،سنگر علی است با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است عمری برای عُمر کمش گریه می کنیم... هِجده بهار، نُه نَفَسَش ،همسر علی است این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد! این لاله ی کبود ، گُلِ پرپر علی است در گُر گرفت..،میخ کج از شرم سرخ شد... پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است او باغ لاله کاشت..،بگو وای مادرم او بار شیشه داشت..،بگو وای مادرم @hadithashk
الا انسیه‌الحورا! الا خیرالنسا! زهرا بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا! نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا! تویی که چادرت چون سایه‌ای روی سر دنیاست -چرا پوشیده می‌گویم؟- تویی نور خدا! زهرا خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام می‌گیرد علی با دیدنت آرام می‌گیرد،خوشا زهرا! ندادی تن به پیراهن؛ خوشا انسان جدا از خویش نبستی دل به این دنیا! خوشا این‌سان رها زهرا چه می‌شد لایق "الجار ثم الدار" تو باشیم که ما بسیار محتاجیم "الغوث" تو را زهرا نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا روایت هست از در، از دری که بسته بود اما همین که باز شد، عرش خدا گفتند: یا زهرا نبوده روضه‌هایی بازتر از آن درِ بسته نبوده کربلایی مثل داغ کوچه‌ها زهرا علی می‌گفت: حالا که جهان قهر است با حیدر تو هم کم‌صحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟ ... گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست که هم مشکل گشا زهراست و هم رهنما زهرا نه... تشبیه رسایی نیست'؛ ما و خاک پای او کجا ما بی سر و پایان سر در گم کجا زهرا؟ @hadithashk
شرح خیرالعمل ولایت توست زندگی وام دار خلقت توست ای معمای آفرینش که... قبل هر نور نور رحمت توست ای قدیمی ترین بهار خدا هر چه دارد زمین به برکت توست بیشتر از هزار اقیانوس شرح یک قطره از سخاوت توست جمله ها کوچک اند وقتی که صحبت از عزت و کرامت توست به نمازت نماز زینت یافت بسکه محض خدا عبادت توست چه نیازی به سیم و زر داری عشق حیدر شکوه ثروت توست چه مقامی برای جبرائیل بهتر از اینکه پای صحبت توست از کمالت شرف کمال گرفت شرفی که غبار عفت توست بی نظیر خدا چه اعجازی در قنوت پر از لطافت توست گوشه چشمت چه می کند بی بی فضه یک گوشه از صناعت توست تو مگر روز حشر دیده شوی چون قیامت فقط قیامت توست افتخار بزرگ اهل البیت به تو و آیه های عصمت توست ما به نامت همیشه حساسیم این هم از لطف بی نهایت توست بهترین احتجاج بر حق ما صحبت از نحوه ی شهادت توست قبر پنهانی تو چون خورشید سند محکم برائت توست @hadithashk
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد اندازه‌ی آفاق ورق روی هم آورد می‌خواست که جبریل کمی از تو نویسد جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد صدبار تراشید درختانِ جهان را صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد ما هیچ نبودیم..‌ ولی مادری‌ات بود در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد این جلوه‌ی پُر جذبه بر افلاک مبارک مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست پرسید مکرر و مکرر که علی کیست یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد... یعنی که تو را نیست مقدر  که علی کیست فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست هرکس که علی گفت از امداد علی گفت با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را عالم نشنید از لبِ احمد  لبِ مولا جز فاطمه‌جان ، فاطمه‌جان فاطمه‌جان را پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را تو آمده‌ای قبلِ خودت ، حق بده خاتون سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را هربار که جبریل برای تو غزل گفت می‌گفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است بوسیدن دستان شما واجب عینی است ای رشته‌ی خورشید نخی از ملکوتت ای جاذبه‌ی عمقِ جهان از جبروتت تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت افلاک شگفت است سرِ شاخه‌ی توتت تا که بچکد از سر انگشت  تو فیضی یک عمر نشسته است علی پای قنوتت هرجا که تو هستی همه‌اش باغ بهشت است سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت عشقی ازلی هست اگر هست حجابت پُر جلوه‌تر از پرده‌ی کعبه است حجابت تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم تا سروری گل به چمن را بنویسیم بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم تا دور شود زندگی از اینهمه آفات تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم تو آمده‌ای بر سر یک سفره نشینیم تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم بخشندگی‌ات را به تبارت برسانی تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم با خط تو باید بنویسیم که زن کیست این شأن ولی جای دگر  مطمئنن نیست سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا سوگند به گلخانه به ریحانه  به زهرا هرکس که نمک خورده‌ی زهرا و علی شد هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا این خاک پُر از یاس ، پُر از لاله‌ی سرخ است این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا ویرانه اگر هست فقط خانه‌ی خصم است مائیم همین همتِ مردانه به زهرا این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست مائیم همه مردم یک خانه به زهرا این خاک سراسر همه تسبیح حسین است سوگند که ایران همه بین‌الحرمین است @hadithashk
یازهرا ای آفتاب ذره نشین سرای تو هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو وقتی خیال هم نرسد بر ثنای تو باید خدا خودش بنویسد برای تو روی تو در جمال خداوند دیدنی است وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی است وقتی که چشمهای تو وا شد به این جهان نوری دمیده شد به بلندای آسمان ابتر شدند نسل تمامی دشمنان از این چنین پدر شود آیینه ای چنان لالایی تو را به ملکها سپرد ه اند گهواره تو را به فلک ها سپرده اند خیر کثیر از نظرت آفریده شد جبریل زیر بال پرت آفریده شد عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد چرخ و فلک به دور سرت آفریده شد آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند باید به نام نامی تو اقتدا کنند از انعکاس نور تو عالم درست شد تصویری از حقیقت اعظم درست شد از جلوه ات بهشت معظم درست شد از خاک پای تو گل ادم درست شد ورنه محال بود که ادم شویم بر واج های نام تو محرم شویم ما خورشید و ماه دانه تسبیح دست تو می چرخد این فلک همه از ناز شست تو هستی گرفت هستی خلقت زهست تو حق بنده ای است بر نظر حق پرست تو گرچه جهان به دور سر تو مدور است دردیده تو نقطه پرگار حیدر است حیدر اگر نبود پیمبر نداشتیم حیدر نبود ساقی کوثر نداشتیم حیدر نبود اول و آخر نداشتیم حیدر نبود عرصه محشر نداشتیم با این جلال منزلت و عزت وجود زهرا اگر نبود دگر حیدری نبود توحجت تمام تمام ائمه ای هر صبح و ظهر شام سلام ائمه ای قدقامت الصلات قیام ائمه ای نور حقیقتی امام ائمه ای یک آسمان فرشته کنیز کنیزهات صدها عزیز مصر غلام عزیزهات مادر جلال پشت حجابت سرآمدست از کورهم گرفتن رویت زبازداست شیوایی نگاه تو از بس که بی حداست چشم توچشم نیست کتاب محمد است تو کوثری از همه این جهان سری تو روح احمدی و نفسهای حیدری داده خدا ازشب قدرش به عقل کد هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد یعنی که احترام تو بانوبه جای خود باید برای بردن نامت بلند شد بادست گرم تو دل خورشید گرم شد باذکر نام تو دل هرسنگ نرم شد از ان زمان که دیده گشودم بری شدم مشغول عشق بازی در نوکری شدم حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم وقتی گلم سرشته شده مادری شدم دارم من ازدعای تو این مهر نوکری داری به گردنم به خدا حق مادری موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام کلثوم آه زینب باز هم باید عزاداری کند ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟ آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع رفتی و من همچنان با کوه غم ها مانده ام ای عصای دست زینب ، دست تنها مانده ام محرم اسرار من ، دار و ندارم ، خواهرم با که بعد از تو کنم گریه برای مادرم ؟ شاهد خون گریه ی مسمار آن در الوداع میزبان آخرین افطار حیدر الوداع ای دل ِ از دست این دنیا پریشان الوداع شاهد پیری ِ آنی ِ حسن جان الوداع آه پاره معجر شام غریبان الوداع بی برادر مانده در بر و بیابان الوداع من خبر دارم چه آمد بی حسینم بر سرت من خبر دارم چه کرده کعب نی با پیکرت آه خواهر حرمت ما بی برادر ها شکست پیش سرهایی که شد نیزه نشین، سرها شکست در بنی هاشم کسی جز ما اسارت دیده بود ؟ در بنی هاشم کسی چون ما جسارت دیده بود ؟ خواهرم ما دو علی را دست بسته دیده ایم هیجده دسته گل ِ در خون نشسته دیده ایم ما دو تا را که ندیده بود حتی آفتاب همسفر با حرمله کردند آن هم بی نقاب ای بمیرد حرمله از عمر سیرت کرده است دوری شش ماهه ، این شش ماهه پیرت کرده است شیر دخت ِ شیر یزدان شد غرورت پایمال ای زبان آن اراذل های شام و کوفه لال ! مُردم و زنده شدم آن لحظه که شمر لعین زد سر دروازه ی ساعات رویت را زمین ای بهاری که شدی رنگ زمستان الوداع ای شنیده طعنه ها در بزم مستان الوداع پا به پای من کشیدی ، درد پشت درد آه نان خیراتی غرورت را به جوش آورد آه  محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شعر روضه حضرت ام کلثوم (س) منم که شعله کشد هرم آفتاب از من گلم, که مانده پس از کربلا گلاب از من غریب صفحه ی تاریخ ام کلثومم که قول صبر گرفته ابو تراب از من منم همان که نگاهم به علقمه افتاد گرفت تا که رقیه سراغ آب از من خدا نخواست که رفع عطش شود گرچه همیشه بوده دعاهای مستجاب از من سپرده بود به من طفل تشنه ی خود را نخواست گرچه علی را دگر رباب از من بساط شعله ی اتش به خیمه ها افتاد چنانکه سوخت در اتش دل کباب از من نرفت چادرم از سر اگر که سر میرفت فلک به یاد ندارد رود حجاب از من برای اینکه ببندد دخیل بر دستم هزار مرتبه منت کشد طناب از من شبیه فاطمه ام , مثل حیدرم , شیرم یزید کافر اگر میبرد حساب از من خرابه شد ز من اباد و کاخ کفر اما به خطبه های علی وار شد خراب از من سید حجت بحرالعلومی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جبل الصبر دختر شاه لوکشف خانوم آفتاب شب نجف خانوم المثنای فاطمه، بانو سبب خلقت همه، بانو کوه توحید، عصمت مطلق آیه ی سجده دار مصحف حق جبل الصبر بعد خواهر خود لیلة القدر بعد مادر خود فاطمی زاده ی علی طینت علوی زاد و فاطمی صولت مایه ی اعتبار هفت فلک نقش سجاده های حور و ملک شرط اصلی استجابت ها آبرو داده ی نجابت ها امتداد امام عاشورا گریه ی مستدام عاشورا یادگار غروب روز دهم غصه دار غروب روز دهم سر پناه مخدرات حرم منشاء بخشش و عطا و کرم دخت مظلومه ی امیر عرب ام کلثومه ی امیر عرب چه کسی بر سر تو سنگ زده گوشه ی چادر تو چنگ زده به غرورت لگد چگونه نشست دل آیینه تو را که شکست آینه دار سید الشهدا همه جا یار سید الشهدا با چه رویی به روت خندیدند جلوی خواهر تو رقصیدند ابراهیم لآلی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عصمت کامله عاشقان در حجاب یکدگرند پرتو آفتاب یکدگرند گاه تصویر قاب یکدگرند همه زیر نقاب یکدگرند سعی دارند جلوه کم بکنند خویش را وقف نام هم بکنند فاطمیات یارهای همند هر کدام افتخارهای همند همه آیینه دارهای همند دفن بین مزارهای همند هم‌طراز امام معصومند گاه زینب گه ام کلثومند این قبیله عجیب با ادبند پیش هم ایستاده در عقبند همگی غرق ذات منقلبند در ظهور صفات هم نسبند همگی در الست زاده شدند همه پرچم به دست زاده شدند می‌نویسم من از شما خانم می‌بری تا خدا مرا خانم تو بزرگی و ما گدا خانم السلام علیکِ یا خانم ما گرفتار بام‌های توایم از ولادت غلام‌های توایم عصمت کامله تو را خوانند عابده، فاضله تو را خوانند عالمه، عامله تو را خوانند حیدر قافله تو را خوانند کوه توحید منجلی هستی زینب دوم علی هستی متشرع به دین و باور خود متواضع کنار خواهر خود تا شدی همره برادر خود متوسل شدی به مادر خود اقتدار حرم به دست تو بود بعد عباس علم به دست تو بود پرچم عزتت هماره بلند درسکوت تو صد اشاره بلند خطبه های تو بی مناره بلند شد صدای علی دوباره بلند خطبه محشرت محرم ساخت ‌ همه را یاد ذوالفقار انداخت وقت اوجت همه حقیر شدند سخنان تو بی نظیر شدند توکه نه،کوفیان اسیرشدند خطبه خواندی و سربزیر شدند دختر شاه کی اسیر شود؟ امة الله کی اسیر شود؟ گریه بین شرار می‌کردی شعله‌ها را مهار می‌کردی پا برهنه فرار می‌کردی دختران را سوار می کردی همه‌جا کشتی نجات شدی سر پناه مخدَّرات شدی نان خود را به دختران دادی سهم خود را به دیگران دادی تو تسلّی به مادران دادی معجرت را به خواهران دادی گیسوی سوخته نقابت شد گوشه‌ی آستین حجابت شد به کجا کارها کشیده شده سر بازارها کشیده شده به پَرت خارها کشیده شده معجرت بارها کشیده شده خواهرت دیر کرد و افتادی چادرت گیر کرد و افتادی تا ز گودال سر در آوردی خویش را نزد خواهر آوردی سوی او دیده‌ی تر آوردی رو به سوی برادر آوردی خواهرانه ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خواهر آقای کربلا بیگانه نیستم ، ولی بی لیاقتم در نوکری به محضرتان کم سعادتم کم گفته ام ز غربت و تنهایی شما من را ببخش خواهر آقای کربلا تو بی کران ترین نفسِ خواهرت شدی در شام و کوفه یار و کَسِ خواهرت شدی تو پا به پای زینب و یک کاروانِ عشق غربت کشیده ای دَمِ دروازه ی دمشق در کربلا مقابلِ چشمانِ مضطرت پاشیده شد ز هم ، تَنِ پاکِ برادرت رأسِ بریده دیده ای و نیزه دیده ای کِی از حسینِ بی کفنت دل بریده ای؟! هم کَعبِ نیزه خورده ای از نانجیب ها هم دیده ای حکایتِ شَیبُ الخَضیب ها گودال رفته ای و غمش را چشیده ای تو کمتر از مصیبتِ زینب ندیده ای همراهِ فاطمه به سر و سینه میزدی حرفی ز بی کسیِ خود اما نمیزدی بانوی کربلا ، سر و جانم فدایتان من را ببخش ، کم نوشتم برایتان اصلا خودِ تو خواسته ای اینچنین شود تا زینبت یگانه صبورای دین شود مانندِ مجتبی که خودش را غریب کرد ذکرِ حسین را به دو عالم مُجیب کرد مانند او که خواست حسینی شود جهان میخواست کربلا بشود قبله ی زمان بانو تو هم فداییِ ایمانِ زینبی محوِ صدای گرمِ حسین جانِ زینبی ای کوثرِ علی ، تو خودت جانِ عفتی هم کُفْوِ زینبی و تو هم کوهِ عصمتی لطفت همیشه شاملِ احوالِ نوکرت جایم بده به زیرِ پَرَت ، جانِ مادرت پوریا باقری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آئینه ی ایمان زینب، ام کلثوم در صبر هم‌پیمان زینب، ام کلثوم جلوه نکرد اصلا کنار زینب اما هم خانه و هم خوان زینب، ام کلثوم قطعا اگر زینب نبود، او بود زینب دُردانه ی دوران زینب، ام کلثوم بر منبر ناقه میان کوفه بوده با خطبه پشتیبان زینب، ام کلثوم زینب بلاگردان کل کاروان بود اما بلاگردان زینب، ام کلثوم هر چند بر تن زخم دارد مثل مادر باشد پیِ درمانِ زینب، ام کلثوم عصر دهم که چادرش را به کمر بست انگار حیدر دستمالش را به سر بست از آتش خیمه کبوتر را در آورد از زیر پای اسب دختر را در آورد با دستِ تنهاییِ زینب پا به پا رفت از زیر دست و پا برادر را در آورد در غارت خیمه شبیه شیر غرید از چنگ صدها گرگ معجر را در آورد شام دهم پیش حسینش رفت و تا صبح از پیکرش تا تیر آخر را در آورد در کوفه مُرد و زنده شد وقتی که خولی با قهقهه‌ از کیسه اش سر را در آورد در کوچه ها شد کاشف الکربِ عقیله عباس‌وار از غصه خواهر را درآورد زندان کوفه روضه ی سقا گرفت و با آهش آهِ قوم کافر را در آورد @hadithashk
از اول که مهرگدایی به ماخورد گذار دل ما به این کوچه ها خورد سرهرکه بر خاک پای شما خورد به تعبیر بهتر به عرش خدا خورد تو و من همیشه امامیم و ماموم دخیلم دخیل تو یا ام کلثوم خدا ریخته در تو لیلا شدن را تجلای انا فتحنا شدن را وجود علی نفس زهرا شدن را و در عین زن بودن آقا شدن را پر چادر تو نماد وقار است زبانت برنده تر از ذوالفقارست سر سفره ی نان و شیرت علی بود نمک گیر خیر کثیرت علی بود اسیرش تو بودی اسیرت علی بود مجیرش تو بودی مجیرت علی بود تو ماهی! به شب احتیاجت دروغ است و با کافران ازدواجت دروغ است بخوان خطبه ای تا مسلمان بسازی ابوذر بسازی و سلمان بسازی به وقتش ازآتش گلستان بسازی ز تو برمیاید که طوفان بسازی سخن گفتی و ما به جایی رسیدیم به اندیشه ی کربلایی رسیدیم غم از روزگارتو آخر چه میخواست؟ دلت را که سوزاند دیگر چه میخواست فراغ برادر ز خواهر چه میخواست دل سنگ یک خنجر از سر چه میخواست چه دیدی زمانیکه گودال رفتی که یک دفعه اینجور از حال رفتی سری ذبح شد معجری رفت غارت النگوی هر دختری رفت غارت عبایی و انگشتری رفت غارت و پوشیه خواهری رفت غارت پر و بال پروانه ها چیده میشد لباس تن شاه دزدیده میشد حرم امنیت داشت اما به هم ریخت سر حمله ی بی حیاها به هم ریخت عقیله زمین خورد و دنیا به هم ریخت غرور تو با ضربه ی پا به هم ریخت هزاران مغیره و هشتاد زهرا دوباره لگد،داد و فریاد،زهرا به بازار رفتی و بازار پر بود بمیرم برایت خریدار پر بود دراطرافتان مردم آزار پر بود نگاه حرامی اغیار پر بود اگرچه شکستی و دیگر خمیدی تو هم غیر زیبایی اصلا ندیدی @hadithashk