eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبر حسین کنیزهای تو هستند هاجر و راحیل غلام حلقه به گوش شماست میکاییل به افتخار تو خواهد دمید اسرافیل عروسک دم دستت هزار جبراییل خدا به داشتنت ای ملیکه مینازد نگاه سرسری تو فرشته میسازد دوای دیده ی یعقوب گرد دامانت شفا گرفته مسیح از مسیح چشمانت هزار حاتم طایی گدای احسانت شعیب و آدم و نوح و خلیل قربانت به دست خسته ی افتادگان رسان دستی به انبیای الهی پیمبره هستی رقیه خواست مسیحا به مهد گویا شد رقیه خواست زلیخا نجیب و زیبا شد رقیه خواست که در طور جلوه پیدا شد رقیه خواست که موسی به آب زد وا شد رقیه ذکر لب نوح بین طوفان بود رقیه حضرت حق در لباس انسان بود خدا کشیده رخت را ز صورت زهرا درون چهره ی تو ریخت هیبت زهرا هماره سیرت تو هست سیرت زهرا مدینه کرد دوباره زیارت زهرا تو صاحب جبروت و جلال،این همه ای تویی که خلقا خلقا شبیه فاطمه ای خدا به حضرت ارباب دختری داده چه دختری ، چه دلآرام دلبری داده چه جلوه ای چه جمالی چه محشری داده به او رقیه نداده ، به او پری داده نگاه ماه و ستاره به روی ماهش بود مقام دوش اباالفضل جایگاهش بود کسی که بر درجاتش قبیله باور داشت کسی که سایه بابا همیشه بر سر داشت کسی که دور و برش چندتا برادر داشت کسی که تکیه گهی قرص مثل اکبر داشت غروب روز دهم معجرش در آتش سوخت میان شعله ی خیمه ، پرش در آتش سوخت رقیه فسلفه ماندگار عاشوراست رقیه آینه ی قاب کوچک زهراست رقیه زائر بابا... نه ، زائرش باباست همیشه گنج درون خرابه ها تنهاست ستاره ای که سه سالی به این زمین تابید میان خاک سیاه خرابه ها خوابید زمین به صیحه درآ ، آسمان بزن ناله به حال یاس سپیدی که گشت چون لاله دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله : تن شهید سه ساله است یا چهل ساله؟ کفن که نیست در اینجا قواره ی بدنش به چادری که سرش بود ، میکنم کفنش علیرضا وفایی خیال (خیال) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طلوع طلعت بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند شبی که آمد و گُل شد سپیده می‌بارید فرشته بر قدمِ نو رسيده می‌بارید طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست سحر ستاره‌ی گُل را به باغها پاشید زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشه‌یِ خورشید هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت شبی که غنچه‌یِ لب را گشود و بابا گفت طراوتِ نَفَسش جان به باغبان می‌داد تبسمش به خداوندِ عشق ، جان می‌داد گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت شکُفت خنده‌ی ارباب و این ترانه گرفت بگو دوباره قرارم ... بگو بگو بابا ستاره‌یِ شبِ تارم ... بگو بگو بابا چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ریحانه‌ی ارباب از شوق کسی راهی میخانه‌ام امشب تا خط جنون پر شده پیمانه‌ام امشب “سودا زده‌ی طره‌ی جانانه‌ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه‌ام امشب” آورده خبر قاصدک از خانه‌ی ارباب از عرش خدا آمده ریحانه‌ی ارباب از سوی خدای علی عالی اعلا سیبی که به احمد پس از آن چله شد اعطا آن سیب دو قسمت شد و در عرش معلیٰ نیمش به ظهور آمد و شد زهره‌ی زهرا نیم دگرش هم به حسین است حواله حالا متولد شده زهرای سه ساله از غار حرا می‌رسد آوای پیمبر نازل شده یک بار دگر سوره‌ی کوثر بر بال ملائک نوه‌ی حضرت حیدر آرام رسیده است به دست علی اکبر از دست علی رفت در آغوش ابوالفضل تا عرش خدا می‌رود از دوش ابوالفضل خیل ملک از شوق، در این خانه لبالب هر آینه می‌آمد و می‌رفت مرتب قنداقه‌ی او دست به دست همه امشب چرخید و رسید آخر سر در بر زینب او در بر زینب، نگرفتید نتیجه؟ انگار که زهراست در آغوش خدیجه خورشید شده دست به دامان رقیه کرده ست فلک سجده به ایوان رقیه جمعیت کفر است پریشان رقیه صد شکر که هستیم مسلمان رقیه دیر و حرم و باده و پیمانه رقیه ست مقصود من از کعبه و بتخانه رقیه ست ایام گذشت و به سوی شام دویدند دور حرمش حرمله‌ها نعره کشیدند یاران علی پیرهن صبر دریدند ایام دفاع از حرم آمد همه دیدند با بنت حسین ابن علی هر که در افتاد با تیغ ابوالفضل علمدار ور افتاد اوقات خوش آن بود که در کوی تو بودیم با گریه به تو حال دل ابراز نمودیم خواندیم برایت غزل و نوحه سرودیم `در صحن و سرایت همه جا دیده گشودیم جایی ننوشته‌ست گنه‌کار نیاید” ای کاش که ما را پدرت عفو نماید در راه دویدی و دویدی و دویدی اما به سر زخمی بابا نرسیدی از زجر حرامی چقدر زجر کشیدی چه روی کبودی و چه گیسوی سپیدی عنوان شده در دفتر تاریخ، رقیه “ای پیرترین دختر تاریخ، رقیه”  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یک جلوه کرد نور منور درست شد نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد از گرد و خاک مقدم او زر درست شد بهر ثناش این همه منبر درست شد محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد یا ذوالجلال رکن جلال آفریده ای اعجوبه ی وقار و کمال آفریده ای او را فقط برای سه سال آفریده ای یعنی برای کار محال آفریده ای پیغمبری ز نسل پیمبر درست شد سر می دهند پای تو ایل و تبار ما وفق مراد می شود این روزگار ما کر شد دو گوش عالم و آدم ز جار ما افتاده دست دختر ارباب کار ما او لطف کرد و مشکل نوکر درست شد یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام آشفته حال بودم و سامان گرفته ام از دست این کریمه خودم نان گرفته ام نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام نذرم قبول حاجتم آخر درست شد در حلقه های سلسله دل ، بند می شود لشکر گسیل کرده و خرسند می شود سهم لبان حوریه لبخند می شود او در لباس بنده ، خداوند می شود بی نفخ صور آمد و محشر درست شد مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن در تو حلول کرده سراپای پنج تن هستی چکیده ای تو ز سیمای پنج تن تکیه زدی تو یکتنه بر جای پنج تن قدیسه ای به دامن کوثر درست شد تا روز حشر قبله ی حاجات میشوی تو سربلند عرصه ی شامات میشوی همپای زینب عمه ی سادات میشوی والله نور ارض و سماوات میشوی شاهد مثال قصه هم اختر درست شد حورای کربلایی و زهرای دیگری بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری باید قدم زنی تو به دنیای دیگری صرفا برایت عالم دیگر درست شد ای جان فدای سوریه ، قربان کربلا ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا آتش زدند خیمه ی سلطان کربلا از خیمه های سوخته معجر درست شد با تازیانه دور و بر تو یکی یکی خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی گشته سپید موی سر تو یکی یکی ای وای من مدینه ی دیگر درست شد بال شکسته قصد پریدن نداشته دنبال پای خسته ، دویدن نداشته ظالم نفس نفس که ، بریدن نداشته موی یتیم ، زجر ! کشیدن نداشته درد سر است آمدنت... شر درست شد @hadithashk
ای مشتری خنده های تو ابالفضل آغوش وا کرده برای تو ابالفضل از عرش این شانه تماشا کن زمین را با خنده هایت شاد کن ام البنین را خندیدنت بر چشم عمه گریه آورد اکبر برای تو عروسک هدیه آورد پروانه ای ، پروانه ی زیبای کوچک حیف تو که باشی در این دنیای کوچک امشب شب میلاد دلبند حسین است زیباترین تصویر، لبخند حسین است امشب به شبهای پدر آمد ستاره تقدیم تو زهرای کوچک، گوشواره این خنده بر لبهای بابا نیست خیلی عمر گل لاله به دنیا نیست خیلی ... میلاد باید شاد بود اما نماندی ... بیش از سه سال افسوس در دنیا نماندی از نوکران خانه زادم گریه کردم شمع چهار آمد به یادم گریه کردم @hadithashk
نبی را زیب و زین آمد خوش آمد علی را نور عین آمد خوش آمد وَ ماه عالمین آمد خوش آمد که دلبند حسین آمد خوش آمد دوباره زآسمان سر زد سپیده دوباره حضرت زهرا رسیده حسین بن علی را دختر است این چه دختر، دختران را محور است این چه دختر، آسیه یا هاجر است این چه می‌گویم ز مریم هم سر است این به شورو زمزمه باشد رقیه شبیه فاطمه باشد رقیه رقیه جان و جانان حسین است رقیه بهتر از جان حسین حسین است رقیه نور چشمان حسین است رقیه مِهر تابان حسین است به دنیا گوهر نایاب آمد که از ره دختر ارباب آمد دلا دادی عجب کاری به دستم که امشب بیشتر باده پرستم سراپا غرقِ وجد و شور هستم ز بوی لاله‌ی ارباب مستم بگویم از چه امشب شادمانم که آمد عمّه‌ی صاحب زمانم حسین باغ گل و این گلعذارش عذاری کآفتاب آیینه دارش به طفلی هست آرام و قرارش قرارش نه، همه دارو ندارش به دور او بنی هاشم یکایک به زیر پای او بال ملائک رقیه کاشکی تنها نگردد اسیر غصه و غمها نگردد به طفلی کاش قدّش تا نگردد دچار خنده‌ی اعدا نگردد الهی غنچه ای عطشان نباشد لبش از تشنگی بی جان نباشد ز بی آبی ولی پژمرد این گل به دشت کربلا افسرد این گل ز مادر ارثِ هجران بُرد این گل میانِ راه سیلی خورد این گل به راه شام، این طفلِ حزینه شده مانند بانوی مدینه @hadithashk
الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی طلوعی نیست تا دلخوش به فرداها کنم خود را چراغی نیست تا راحت از این سرما کنم خود را تمام بندِ انگشتانِ دستم یخ زد از دوری توانی در نفس هایم نمانده ، ها کنم خود را من آن بیدم که مجنون‌بودنم را جار خواهم زد چگونه در نگاه این و آن حاشا کنم خود را به جرم سوختن از داغِ تو ، پروانه طَردَم کرد دلت می آید اینگونه تک و تنها کنم خود را کسی در شهر ، تابِ ناله هایم را نخواهد داشت... همان بهتر که شب‌ها راهی صحرا کنم خود را مرا از دستِ مَن‌مَن کردنم راحت کنی ای کاش وگرنه با ” مَنیَّت ” عاقبت رسوا کنم خود را من از این چشم‌های خیر‌ه‌سر خِیری نمی بینم... هر از گاهی دلم می خواست ، نابینا کنم خود را ضمیر ناخودآگاهِ مرا بیدار باید کرد مگر از خواب رِخوَت‌زایِ غفلت پا کنم خود را ” الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی”..، تو حاجتم هستی! جز این هر خواهشی کردم ، بگو دعوا کنم خود را برای عاشقی سَرگشته مثل من..، بغل وا کن مگر با گم‌شدن در عشق تو پیدا کنم خود را عَلیٰ رَغمِ گنهکاری به زهرا دوستت دارم قسم خوردم به مادر، در دل تو جا کنم خود را تمام ذوق افطارم رطب‌های علی‌جان است کنار نخل حیدر سیر از خرما کنم خود را کبوترز‌اده ام ، روی پَرَم مُهر نجف خورده به دنیا آمدم تا جلد این مولا کنم خود را دوای هر که دلمُرده است ، خاک صحن شش‌گوشه‌ست لبم را روی تربت می کشم..،احیا کنم خود را تو را جان شهیدی که تنش پامال شد..، برگرد همان تشنه که در سوگِ لبش دریا کنم خود را دم مغرب..، همه رفتند..، تازه ساربان آمد... نبودم ، پیش‌مرگِ خاتمِ آقا کنم خود را بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگارا ناز کمترکن نگارا ناز کمترکن که من مشتاق دیدارم من از خاک سرکوی شما سر بر نمیدارم تو ماه مهربانی دلبری خورشید مهرویی تو گلزاری گلی من بنده ی سربار گلزارم شراب سرخ میریزم به پای لاله ی دلخون منی که در شب مستی گل اندوه می کارم تمام حاصل عمر من دیوانه هجران شد ولی شکر خدا عمری از احساس تو سرشارم گرفتارم کویرم تشنه ام بی تاب و دلگیرم خرابم بی بقرارم ناله دارم باز می بارم کمی سر در گمم سردم به دنبال تو می گردم ندارم ارزشی اما تو را با جان خریدارم رفیق رفته از دستم به آتش میکشم دل را بسوزان سینه مارا که من سیمرغ بیمارم خوشم با اینکه درمستی مرا ضرب المثل کردی سر ساقی سلامت من سراپا سوز بسیارم به بادم داده این مستی پر پرواز وا کردم دلم در دام دلبر ماند و من دل را بدهکارم من از شیرینی شور تو شبها سجده ها کردم تو شوقی بر دلم دادی و از عشق تو بیدارم تو را گم کرده ام اما به دریا میزنم دل را به دنبال تو میگردم دل دلواپسی دارم من بی دست و پا دیگر سرو سامان نمیخواهم بیا ای راحت جانم گنهکارم گرفتارم تمام عمر من جانا در میخانه ها طی شد من از هر عالمی غیر از در میخانه بیزارم به روی دفتر قلبم نوشتم بی تو میمیرم بیا ای دلبر زهرا که عشقت را هوادارم دل از دنیا بریدم تا به دربار تو باز آیم نظر کن حاضر غایب به اشک چشم رخسارم کمی هم روضه میخوانم زبان روزه آقاجان بیا مشکل گشایی کن گره افتاده در کارم دلم تنگ محرم شد بخر این ناله ی مارا بیا و کربلایی کن مرا در وقت افطارم تو خود گفتی که می آیی به بزم روضه سقا تو گفتی تا دم محشر عزادار علمدارم لهوف آورده این مطلب که دست افتاده از پیکر تمام عمر بی تاب همین ایمان و ایثارم شاعر؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رحمت پروردگار تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندان گناهان یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را `یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین” هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را ای که با لب‌های تشنه قتل صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را  مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من نیست بیداری دراین خواب زمستانی ما چه مکافاتی شده شبهای هجرانی ما! رودها از درد ناشکری به خشکی میرسند خشک شد از معصیت چشمان بارانی ما نیست گرچه بین ما یاد پریشانی او هست آقا دم به دم یاد پریشانی ما یوسف آمد سمت مصر و شد عزیز مردمش کور شد از دوری اش یعقوب کنعانی ما خانه ی مارا چه بهتر بیت الاحزانش کنند میزبان وقتی نمی آید به مهمانی ما مثل قرآن قرن ها تنهای تنها مانده است ای مسلمانان چه شد موعود قرآنی ما در پی اش تا کربلا رفتیم و زیر سایه اش از حسین آغاز شد این سیر عرفانی ما با سر برنیزه اش هم دستگیری میکند عالم امکان ندارد مثل قربانی ما سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خراب گریه های بی حدم باز غرورم را شکستم آمدم باز مزاحم نیستم که در زدم باز شنیدم که کسی میخواهدم باز حسین وقتی که دستم را بگیرد خدا این عبد بد را می پذیرد اسیرم، مضطرم، بی بند و بارم گرفتارم، زمین افتاده بارم علیرغم گناه بیشمارم دم افطار حسین آمد کنارم فقیرم دستگیرم یاحسین است اجرنا یا مجیرم یا حسین است اگر شیطان نفسم در کمین است اگر با درد، جان من عجین است اگر این بنده با غم همنشین است خریدارم امیر المومنین است دوباره حاجت ما را روا کن نجف را روزی اهل بکا کن بجز گریه تقاضایی ندارم بجز عفوت تمنایی ندارم در این پرونده امضایی ندارم جز این مهمانسرا جایی ندارم به این بی آبرو دیگر نخندید در میخانه را بر من نبندید نشستی دور سفره پیش مهمان ولی هرشب شدم از تو گریزان منم شرمندهء شاه خراسان پشیمانم پشیمانم پشیمان رسیده بارها سلطان به دادم... به داد من که مجنون الجوادم به زخم سینه اش با خون دوا زد میان حجرهء خود دست و پا زد رضا را لحظهء آخر صدا زد فقط ناله ز داغ کربلا زد کنیزان، خون به جان شهر کردند جوانی را به کامش زهر کردند اگرچه دیده از همسر خسارت اگرچه شد به این آقا جسارت نرفته خواهرش بی او اسارت ندیده در میان حجره غارت ز آه کربلا می شد لبالب در این روضه گریزی زد به زینب صدا زد خواهرت را پیر کردی به میدان رفتی اما دیر کردی به چنگ گرگهاشان، گیر کردی ترا نشناختم، تغییر کردی حسینم را به تیر و نیزه بستند تمام نیزه ها را هم شکستند رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطش ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین... روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین... این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست سندِ دیدن محبوب به امضای حسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خیمۀ گل‌های حسین روزه یعنی که توقف به لب شط فرات اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین وقت افطار شد، ای سوخته در آتشِ دل! «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین»  محمد جواد غفورزاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی العفو از یاد خدا دوری و غفلت، به چه قیمت؟ من مانده ام و این همه ذلت، به چه قیمت؟ از نعمت سرمایه ی خود، بهره نبردم سرمایه ی عمرم شده حسرت، به چه قیمت؟ گیرم که گناه است و نشاطش که چنین نیست ای دل تو بگو بردنِ لذت، به چه قیمت؟ یکبار نگفتم به خودم، لحظه ی غفلت آزرده شود حضرت حجت به چه قیمت؟ از بس که نچرخیده زبانم به مناجات شد ورد لبم تهمت و غیبت، به چه قیمت؟ غافل شدن از مرگ و قیامت هنری نیست رسوایی در روز قیامت به چه قیمت؟ دلبسته ی دنیا شدم و ماحصلم سوخت رفت از کف من فیض شهادت، به چه قیمت؟ درمانده ام از معرفت حق که مرا هم با کوه گناه، کرده دعوت، به چه قیمت؟ مقصود، علی باشد و فردوس بهانه است بی روی علی، دیدنِ جنت به چه قیمت؟ صد شکر که در خیل محبین حسینم خارج شوم از بزم محبت به چه قیمت؟ در کوفه همه پشت به ارباب نمودند حیرت زده ام که به چه قیمت؟ به چه قیمت؟ از کوچکی و پستی دنیا چه بگویم غارت شده پیراهن حضرت به چه قیمت؟  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی و ربی گدا را تو با دیدهٔ تر ببخش بکوبم سر ِ خویش بر در ببخش بیا قبل از آنیکه رسوا شوم به پیش همه روز محشر ببخش به أمن یجیب ِ امام زمان تو را جان آقای مضطر ببخش شدم خاکِ نعلینِ شاه ِ نجف مرا این سحر جانِ حیدر ببخش گناهان فرزندها را بیا دمِ آخری جانِ `مادر”ببخش قسم می دهم جانِ آن که خودش گرفتار شد پشت یک در ببخش بحق زمین خوردهٔ کوچه ها زمین خورده ها را تو بهتر ببخش ولی مقصد روضه کرببلاست مرا با غمِ شاه ِ بی سر ببخش حسین ناجی ما گنهکار هاست به ارباب مان هر چه نوکر ببخش به گودال هم فکر ما بود و گفت : محبان من را مطهر ، ببخش همان لحظه زینب صدا زد حسین اگر زنده ماندم برادر ببخش نشد ای حسین جان بپوشانمت تو عریان شدی بین لشگر ببخش سرِ نیزه چشمانِ خود را ببند به روی سرم نیست معجر ببخش  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی و ربی پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند اوّلِ ماه آمدم،رَدَّم نکن ای با مَرام سفره‌داریِ تو را عالم ستایش می کند ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد... رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش می کند جان سلطان خراسان، آبرویم را نریز... این گناه‌آلوده دارد از تو خواهش می کند! هر زمان دلگیر بودم،گفته ام:یا فاطمه کودکِ آزُرده را مادر نوازش می کند بد خُمارم..،چاره ی من چیست؟! انگور
نجف” 

مستِ حیدر دور این میخانه گردش می کند 

لذت افطار قنبرهاست..،خرمایِ 
علی” نوکری را رزق او دارای ارزش می کند حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست روزِ حشر او را خدا معیار سنجش می کند چاره ی بی تابیِ ما صحن شاه کربلاست آتشِ دل در حریمِ او فروکش می کند روزه‌دارِ تشنه‌لب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حـسیـن گریه را دارد خدا بر او سفارش می کند آنقَدَر زیر سُم‌ِ مرکب تنش پاشیده شد بوریا با گریه گفت:این جسم ریزش می کند! بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من خوردیم یا غم دگران را بدون تو یا خورده ایم حسرت نان را بدون تو از بسکه بی تو ایم نفهمیده ایم که دیدیم باز هم رمضان را بدون تو یادش بخیر می گذراندیم آن قدیم با گریه خط به خط اذان را بدون تو ما را ببخش امام زمان های بی کسی طی کرده ایم اکر که زمان را بدون تو دیگر دهان به بردن نام تو باز نیست چرخانده‌ایم بسکه زبان را بدون تو ما از بهار بودن تو بی تصوریم یک عمر دیده ایم خزان را بدون تو دل با دل تو می تپد اصلا نخواستیم این قلب را و این ضربان را بدون تو در کربلا به قصد فرج پهن کرده‌ایم هر سال سفره دلمان را بدون تو شاید خدا به حق حسینش رقم زند امسال آخرین رمضان را بدون تو محمدعلي بياباني لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله از ما جفا بسیار دیدی و وفا نه تو یاد ما بودی ولی افسوس ما نه حالا که در دنیا مرا رسوا نکردی بی آبرویم می کنی روز جزا؟ نه از سفره ی جودت اگر محروم باشد جای دگر پر می شود دست گدا؟ نه آنگونه که میخواستم بودی همیشه آنگونه که میخواستی دیدی مرا؟ نه هر طور میخواهی بسوزانی بسوزان اما برایت سود دارد؟ نه خدا نه این یاعلی گفتن کم از یا ربنا نیست اصلا مگر فرقی است در نام شما نه جنت برای شیعیان زیباست اما زیباتر از راه نجف تا کربلا نه موکب به موکب اربعین عشاق جمعند امسال آیا قسمت من هست یا نه ای کاش ارباب مقاتل می نوشتند سر را جدا کردند اما از قفا نه  علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
العفو دوباره چشم بیمارم پُر آب است درستم کن که کار من خراب است عطش دارم، کسی هم فکر من نیست بجای چشمه اطرافم سراب است بجای توبه هی توجیه کردم چقدر این بنده ات حاضر جواب است مرا درمانده تر کن پشت این در ولی راهم بده گاهی ... ثواب است حسابم را نرس، ای خوش حسابم! اگرچه بنده ی تو بد حساب است تمام فرصتم از دست رفته به سوی قبر، عمرم پُر شتاب است فقط زهرا برایم مادری کرد فقط مادر دعایش مستجاب است تهیدستم که دستم را گرفتند به دستم خاک کفش بوتراب است گرفتارم، نجف را قسمتم کن خریدن کار آن عالیجناب است نسیم کربلا! هنگام افطار سلام تو به من بی اجتناب است سرم شوریده ی عشق حسین است دلم پیش علی طفل رباب است سه شعبه ریخت برهم حنجرش را لبش زخمی هرم آفتاب است کنار خیمه خاکش کرد ارباب ولی بعد از حسین، این غم عذاب است ... دو چشم کوچکش بر نیزه ها دید به دست مادرش ردّ طناب است رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بعلی‌‌‌‌‌ بعلی بعلی العفو رمضان آمد و از لطف ببین آمده ام بین خوبان منِ آلوده ترین آمده ام بغلم باز شده حس خجالت دارم عرق شرم چکیده به جبین آمده ام مستحق نیستم این سفره رنگین تو را من که دنبال کمی نان جُوین آمده ام طالب بخشش و رحم و کرمت هستم چون محضر عفو تو قطع به یقین آمده ام در حضور تو گنه کردم و بگذشتی تو همچنان دست گرفتی که چنین آمده ام باز هم آمده ام با تو مناجات کنم پس نه در ارک که در عرش برین آمده ام میهمان توام و پای نهاده به روی فرش نه روی پر روح الامین آمده ام شب اول شده و میل نجف دارم من یا علی گفتم و در حصن حصین آمده ام بعلی‌‌‌‌‌ بعلی بعلی العفو منجی ام باش که با حبل متین آمده ام دستگیرم تویی و حتم بر این دارم چون دست بوسی شَهِ خانه نشین آمده ام تو بلندم بکن از روی زمین حالا که مثل یک بچه که بد خورده زمین آمده ام از زمین خوردن خود حرف زدم دیدم که وسط روضه صدیقه ترین آمده ام شب اول شده و سفره زهرا باز است پی انگشتر افتاده نگین آمده ام عوض مادر او فضه سراسیمه رسید گفت در شعله پی یاری دین آمده ام وسط معرکه آتش و مسمار و لگد طبق دستور تو با حال حزین آمده ام آنقدر ناد علی خواند که زهرا برخواست بار شیشه به زمین ریخته از جا برخواست سعید توفیقی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان جلوه اي هرگز ندارد حي سبحان بي حسين نيست تفسيري براي حي رحمان بي حسين ما مريض تربت اش هستيم از صبح ازل دردهاي ما نخواهد داشت درمان بي حسين كل هستي كل عالم هست ملك شخصي اش پس نبايد گفت از ملك سليمان بي حسين در دو دنيا بي دعايش خشك سالي ميشود ابرها هرگز نمي بارند باران بي حسين زندگي يا مرگ هر دو با غم او قيمتي ست پس نمي آيد به كار عاشقان جان بي حسين خون او شد باعث احياي دين مصطفي هيچ كس هرگز نخواهد شد مسلمان بي حسين زخم شد پلك امام هشتمم از داغ او طی نشد روز و شب شاه خراسان بي حسين.... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باز کن آغوش با پشیمانی و با عفوِ اساسی آمده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را
یا رَجاءالمُذنبین” 

سائلِ بی سرپناه و آس و پاسی آمده 

رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست 

اهلِ نسیان است و غرقِ بی حواسی آمده 

شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که 

با اجابت رفته و با ناسپاسی آمده 

دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین... 

تا شود بخشیده با چه التماسی آمده 

دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی 

در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده 

رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است 

گوشه ای کِز کرده! با کهنه-لباسی آمده 

دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را 

بندهٔ ناقابلِ گوهرشناسی آمده 

میشناسد مادرسادات را... یارب نگو: 

پشتِ 
در” امشب گدایِ ناشناسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بندهٔ آلوده را حال که با توبهٔ ناب و اساسی آمده! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی و ربی به خواب غفلت اگر مانده ام سحرها را ولی صدا زده ای عبد بی سر و پا را بیا همین شب اول بگو که بخشیدی بیا همین شب اول قبول کن ما را گناه پشتِ گناه آمد و زمینم زد چنان که برده ز یادم مسیر دریا را به گریه ی سحری کاش عادتم بدهی کمی به من بچشان لذت تماشا را اسیر غفلتم و مرگ رفته از یادم بگو چه کار کنم قبر و هول آنجا را به آبروی علی... آبروی ما نرود به زیر پرچم اوئیم صبحِ فردا را به عشق شاه نجف عاقبت به خیر شویم اگر علی بزند پای نامه امضا را به غیر روضه به جایی نمی برم راهی رها نمی کنم این تکیه گاه و مأوا را نگیر از من بیچاره کنج هیئت را نگیر از من دل مرده این مسیحا را کفن برای تو پیدا نشد عزیزالله حصیر شد کفن شاه... کارِ دنیا را!!! وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
میهمانی خدا بنده ای که از خدا حرمت شکست میهمان رب شد و بالا نشست گرچه بد بود و خریداری نداشت با بد و خوبش خدا کاری نداشت او خودش آمد به دنبال همه برکتش شد شامل حال همه خانه ها را غرق نور صحن کرد سفره ی مهمانی اش را پهن کرد خلق را شرمنده کرد از هر نظر بنده ی بی آبرو را بیشتر زحمت این سفره را مادر کشید هر کسی که تشنه شد کوثر چشید چه بساطی را فراهم کرده است چای ما را در نجف دم کرده است نخل جان را آبیاری می کنیم با علی شب زنده داری می کنیم با توام؛ ای چشم بارانی شده! اولین شب های مهمانی شده از گناه غفلتم آزرده ام باز هم از نفس، بازی خورده ام من که با بال شکسته می پرم درد خود را پیش سلطان می برم باز عبد خانه زادش می شوم سائل باب الجوادش می شوم روی سنگ صحن، زانو می زنم به علی موسی الرضا رو می زنم نوکر او سرفرازی می کند بسکه او مهمان نوازی می کند گرچه چشمانم به ایوان طلاست آرزوی من طواف کربلاست من فدای آنکه خوانده بارها در خراسان روضه ی کرببلا گفت گرچه زهرگین شد این تنم ... یا چنین در کوچه ها جان می کنم ... می روم در حجره بی دلواپسی دست و پایم را نمی بندد کسی بیقرارم لحظه های آخرم چون جوادم می رسد بالا سرم وای من از داغ عظمای حسین وای من از قد و بالای حسین شمر، همرنگ غروبش کرده بود بین مقتل، میخکوبش کرده بود رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی آبرو و عاصی بی آبرو و عاصی و بدکار آمد آن که گناهانش شده بسیار آمد امشب صدایت می زنم با شرمساری عبد خراب و مستحق نار آمد پستی که وقت معصیت خنده به لب داشت با حالت گریان و چشم زار آمد از شرم بالا هم نمی گیرم سرم را آلوده هر کوچه و بازار آمد دیگر ز خوفت گریه بر چشمم نیاید از بس که بر روی دلم زنگار آمد هر چه گنه کردم مجازاتم نکردی حالا جنایت کار با اقرار آمد با این معاصی نا امید از عفو بودم بر یاری من ذکر یا غفار آمد العفو یا ربی الهی به رقیه طفلی که دنبالش فقط آزار آمد با پیکر مجروح و با دستان بسته با روی سیلی خورده در انظار آمد طفلی به زحمت لنگ لنگان راه می رفت آنقدر که در زیر پایش خار آمد اسماعیل روستائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹