آغشته ی عصیان
از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده
این گنه چیست که یک قطره ای از آن کافیست
تا شود از اثرش رود اَرس آلوده
قالی مسجد اگر فرش فقیهان نشود
شود از پا خور هر ناکس و کس آلوده
روز محشر که فقط گوهر خالص طلبند
ره به جایی نبرد خِیر هوس آلوده
مقصدم نور علی نور بود اما حیف
محمل آلوده،من آلوده،فرس آلوده
گر بنا هست نگاهت سوی پاکان باشد
چه کند بی نظرِ چشم تو پس آلوده؟
فقط از کرب و بلا فیض سلامش مانده
گشته این دیده بیمار، زبس آلوده
__
کربلا فیض عظیم است نظر می خواهد
راهپیمایی این جادّه سر می خواهد
کار هرکس نبود طفل به مسلخ بردن
این فقط کار حسین است جگر می خواهد
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غرق پشیمانی
کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم
اشکهایم را درآور ... یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم
بر سرم دستی بکش، دستم به جایی بند نیست
تا به کی باید به دست نفس، زندانی شوم
من فقط دلواپس این آبروی رفته ام
کاش من هم پاک، قبل از روز پایانی شوم
از همه آلوده تر، این بنده ی آلوده است
زیر ایوان نجف باید که بارانی شوم
تشنه ی شش گوشه ام، از کربلا جا مانده ام
قسمتم کن زائر شاه خراسانی شوم
جای باب الحطه رفتم توبه کردم با حسین
تا ز باب القبله اش مشغول دربانی شوم
پیش چشم مادر او سر بریدن وقت بُرد
من فدای آن مصیبت های طولانی شوم
دور آن شش گوشه، زهرا گریه کرده با رباب
تا اسیر آنهمه اشک و پریشانی شوم
گفت حلق اصغر و جانش بقربانت حسین
گر نشد من بین گودال تو قربانی شوم
پشت خیمه قبر من را کنده ای یا اصغرت؟
کاش می شد وارد آن قبر، پنهانی شوم
دستهای خالی ام گهواره جنبان علی است
وای اگر در کوفه محو نیزه گردانی شوم
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خدای من
قلم به دست گرفتم خدا خدا بنویسم
به اعتراف نشستم که از خطا بنویسم
چگونه نام خودم را میان آن همه عاشق
که میزنند تو را نیمه شب صدا بنویسم
امان ز ساعت اقرار من به محضر قاضی
چگونه از گنه و شکل ماجرا بنویسم
دگر ز بار گناهان خویش خسته شدم من
فقط بگو که کدامین گناه را بنویسم
به یوم تبلی سرائر که نیست پرده ستری
چگونه من ز گناهان در خفا بنویسم
میان نامه اعمال خود به حال پشیمان
ز خبط و معصیت و جور و از جفا بنویسم
بدا به حال منی که ز دست خیر ندیدم
چگونه از ید بی فیض و بی عطا بنویسم
بدا به حال منی که چو بد دهان شده بودم
میان آن همه زشتی ز ناسزا بنویسیم
چگونه از گنه گوش خویش پرده گشایم
چقدر من ز شنیدار ناروا بنویسم
چگونه شرم نیاید مرا که نوبت چشم است
چگونه از گنه چشم بیحیا بنویسم
تمام دلخوشی من زیارت شه تشنهست
امیدوار شوم تا ز کربلا بنویسیم
تمام دلخوشی من همین دو قطره اشک است
دو قطره اشک ز داغ سر جدا بنویسم
مگر نه اینکه ببرند از گلو سر مذبوح
چگونه آخر شعرم من از قفا بنویسم
سید محسن حبیب اله پور
#سید_محسن_حبیب_اله_پور #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من
زمان زندگی ات روزگار بخشش شد
تمام زندگی ات وقف کار بخشش شد
تویی همان نوه ی آنکه از سر لطفتش
بنی امیه هم امیدوار بخشش شد
تویی همان پسر آنکه تیغ می بخشید
و جنگ با کرمش کارزار بخشش شد
تویی همان که سه دفعه تمام زندگی اش
فقط به راه خدا در مدار بخشش شد
طلا عیار ندارد اگر به دست تو نیست
غبار پای تو حتي عیار بخشش شد
کرم گداي کرم خانه ی تو شد وقتی
که دست با کرمت اعتبار بخشش شد
کریم بودی و بین مورخان به تواتر
خبر رسید حسن سفره دار بخشش شد
کریم بودی و افسانه ساختی از فقر
فقیر با تو خداوندگار بخشش شد
علی کاوند
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت #علی_کاوند
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریم اهل بیت
هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت
رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت
دست خالی هر کسی آمد به دیدار کریم
دست پر برگشت و عمری ارتزاقش را گرفت
نوکری،در بین روضه گفت؛ آقا کربلا!
بعد هیئت رفت ویزای عراقش را گرفت
خواب دیدم فرشهای دستباف اصفهان
در حرم سرتاسر صحن و رواقش را گرفت
شاعری میخواست مدحش را بگوید ناگهان
غم به جان او نشست و اشتیاقش را گرفت
سجاد روان مرد
#سجاد_روان_مرد #شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام حسن(ع)
یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است
تویی که بعد بابایت امید هر پریشانی
تویی که کیسه بر دوشی و بابای یتیمانی
هلال اول ماه است نقش قوس ابرویت
جمال کامل ماه است قرص کامل رویت
ندارد صبح محشر نور، پیش شام گیسویت
خدا را یافتم از راه چشمان خداجویت
عطا و بخشش و لطف خداوند رحیمی تو
هدایت را تو معنایی صراط المستقیمی تو
تو هستی آنکه شد بسیار در دستان تو هر کم
تویی که سیر کردی از طعام خویش سگ را هم
تویی که گشته حاتم از گدایی درت حاتم ...
ای آنکه بوده معراج تو روی شانه ی خاتم
تو در اوجی ولیکن همدم افتاده ها هستی
بزرگی آنقَدَر که همنشین با هر گدا هستی
فدای خاک پایت سایه ی روی سرم هستی
تو ای شاه عرب مهمان قلب هر عجم هستی
یقینا مرجع تقلید هر اهل کرم هستی
تو در قلبم حرم داری که گفته بی حرم هستی؟
به گوشه چشم تو وا شد گره از کار مشکل ها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
به صلحت هر که شک دارد لعین بن لعین باشد
گرفته عزت از تو هر کسی اهل یقین باشد
یقینا اعتقاد هر مسلمان هم همین باشد
که فرزند علی باید معز المومنین باشد
تو بودی بیشتر از هر کسی مانند پیغمبر
کریم بن کریمی و شدی آیینهٔ ی حیدر
شده از قطره قطره فضل تو القطره بارانی
قسم بر تین والزیتون به صدق قول بَحرانی
به مروارید الرحمن ، به آیت های رحمانی
چراغ روی یزدانی، تو برهانی تو قرآنی
چنان حیدر که جبرائیل از درسش نشد محروم
تویی آموزگار خضر ، در فرمایشِ معصوم...
در ایثار و کرامت تا ابد ضرب المثل هستی
حلاوت دارد اسمت بسکه احلی من عسل هستی
ندارد فرق صلح و جنگ تو ، خیر العمل هستی
علی شیر خدا تو شیر حیدر در جمل هستی
جمل چون خیبر است و هیبتت آیینه ی مولاست
همه دیدند راه حل به دست زاده ی زهرا است
توکل بر خدا کردی و بردی نام زهرا را
در آورده انا بن الحیدر تو کفر اعدا را
خلاصه کردی اینگونه تولی و تبری را
به میدان بازگرداندی جوانی های مولا را
به ذکر یا خدیجه راه را تا فتنه طی کردی
شتر را نه که پای کفر را آن روز پی کردی
برای هر که در دریای غم مانده تویی ساحل
الا ای شهریار جود ، ای امید هر سائل ...
ز تو هر کس شنیده عاشقت گشته ، مگر بی دل
هزاران سعدی و حافظ هزاران صائب و بیدل ...
توان درک شانت را ندارد هر سخندانی
...
#سید_امیر_حسین_فاضلی #شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن(ع)
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به نام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صدهزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست
شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست
ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است
به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است
به لطف عزت او نام مومنین زنده است
به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است
معامله نبود با عدوپیام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن کریم حسن مهربان حسن دلخواه
حسن معز الائمه حسن عزیز الله
حسین شمس دل فاطمه حسن هم ماه
پیمبران همه در حسرت مقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن حکیم حسن دلربا حسن والا
حسن حلیم حسن دل نشین حسن اعلا
به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟
فدای عاطفه و منطق و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیده های مرا بین کوچه ها دیده
نگه نداشت کسی شان و احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا
ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا
نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی
خدا کند که بگیریم انتقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم
بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم
فقط به آل علی صبح و شام مینازیم
تمام هستی ما نذر یک سلام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
محمود یوسفی
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت #محمود_یوسفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن
آقا حسن، عزیز حسن، محترم حسن
والا مقام در عرب و در عجم حسن
ذکر لب زمین و زمان دم به دم حسن
هم وقت خنده گفتم و هم وقت غم حسن
یعنی که دم حسن شده و بازدم حسن
روشن شده نگاه زمین باحضور او
طعنه زده به پرتو خورشید نور او
تعبیر میشود به تواضع، غرور او
کوچه قُرُق شده به هوای عبور او
وقتی گذاشتهست بهجایی قدم حسن
در طول عمر روشن خود بیشمار بار
برداشتهست از سر دوش ندار، بار
یعنی که او اضافه نکرده بهبار، بار
بخشیدهاست زندگیاش را هزاربار
پس میتوان نوشت؛ خدای کرم حسن
قرآن حیّ من تویی و قاری توام
از جانودل به فکر هواداری توام
در روز حشر منتظر یاری توام
با افتخار؛ `شاعر درباری توام”
هرچند گفتم از وجنات تو کم حسن
هم تلخی شراب تو احلی من العسل
هم بخشش و عتاب تو احلی من العسل
هم رحمت و عذاب تو احلی من العسل
شد مرگ در رکاب تو احلی من العسل
تا پای کفر شد به دودستت قلم حسن
ای کوه صبر، آینهی ایستادگی
در لامکان عرشی و در اوج سادگی
ما را کشید عشق تو تا بیارادگی
نذر تو بودهایم همه خانوادگی
شرمندهایم اگر که نداری حرم حسن
مجتبی خرسندی
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت #مجتبی_خرسندی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به نام حسن(ع)
به نام جود به نام کرم به نام حسن
پس از کریم رسیده قلم به نام حسن
که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن
شده تمام حرم ها علم به نام حسن
گرفته است کلید بهشت را در دست
به قبر خاکی او کعبه سجده آوَردست
بخوان نماز به سویش بخوان که باطل نیست
دلی که نیست گرفتار عشق او دل نیست
گدای کوی حسن عاشق است سائل نیست
خلاصه هرکه از او غافل است عاقل نیست
قسم به سوره انسان قسم به اعطینا
به او نگاه کنی هم علیست هم زهرا
در آسمان کرم او فقط قمر باشد
توان کیست که از او کریم تر باشد
کرامتش ز تمامی خلق سر باشد
ولی کریم تر از او کسی اگر باشد
قسم به جود که او حیدر است بی تردید
حسن کریم تر از خود فقط علی را دید
اصول عشق و وفا در کتاب کیست؟ حسن
حسین در همه عالم خراب کیست؟ حسن
علی اکبر او پارکاب کیست؟ حسن
قیام کرب و بلا انقلاب کیست؟ حسن
غروب کرد که شب روشن از قمر باشد
نشست تا که ابالفضل جلوه گر باشد
دعای جوشن عاشق هزار، یا حسن است
به معرکه رجزِ اقتدار، یا حسن است
اثر گذارتر از ذوالفقار، یا حسن است
مدافعان حرم را شعار، یا حسن است
میان معرکه با هم حسن حسن گفتند
برای داعشیان از جمل سخن گفتند
همان جمل که زمانِ رشادتِ وِی شد
به سوی ناقه ی فتنه مسیرها طِی شد
اگر چه حمله ی دشمن به او پیاپی شد
همینکه گفت انا بن العلی شتر پِی شد
حسن شبیه پدر مثل شیر می غُرّید
شتر سوار جمل مثل بید می لرزید
گدا جدا نکند از حسن نگاهش را
کدام عبد فراموش کرده شاهش را
شبیه عرش بسازیم بارگاهش را
به اشک دیده بشوییم قتلگاهش را
ولی سؤال من این است قتلگاه کجاست؟
میان خانه و کوچه جواب نا پیداست
هنوز خاطره کوچه در سر حسن است
هنوز صحنه ی تلخی برابر حسن است
چه صحنه ای که فراتر ز باور حسن است
کسی که روی زمین است مادر حسن است؟
همین که فاطمه در آن گذر زمین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
علی ذوالقدر
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت #علی_ذوالقدر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریم اهل بیت
درّ خلقت که هست ریحانه
روی دستش گرفته دردانه
نوه ارشد رسول آمد
سجده کرده علی به شکرانه
کسی امشب نمی رود هرگز
بی نصیب از کنار این خانه
خیر مقدم کریم آل الله
نظری کن مرا کریمانه
آنقدر شان و رتبه داری که
می گرفتت نبی سرِ شانه
به همه خلق می رسد خیرت
نه فقط دوست بلکه بیگانه
تا تو شاهی منم گدا عشق است
سفره دارِ مدینه را عشق است
مثل باران که می شود جاری
به همه مردمان تو می باری
مرد شامی خجل شد از کرمت
چه دل با محبتی داری
به گدا ارج می نهی آنقدر
گوییا که به او بدهکاری
هم غذا با جذامیان هستی
مونس هر فقیر و بیماری
دست خالی دراز کردم تا
کف دستم صدقه بگذاری
نیمه ماه رحمت آمده ای
یعنی آلوده را خریداری
حاتم از جود و بخششت مات است
خانه تو سرای خیرات است
سائلیم و گدای احسانت
جان ما جملگی به قربانت
فاطمه می کشد در آغوش و
مصطفی کرده بوسه بارانت
کوچه های مدینه بند آید
بس که زیباست صوت قرآنت
پهلوان سپاه بابایی
به فدای لب رجز خوانت
شیر غرّان معرکه هستی
نشود کس حریف میدانت
ناز شستت که ناقه پی کردی
زیر و رو شد جمل ز طوفانت
اسدالله را اسد هستی
و یدالله را تو ید هستی
درد من را نگفته می دانی
می دهی حاجت مرا آنی
سگ ولگرد را تو پس نزدی
مرحمت کن تو لقمه نانی
مطمئنم که روز محشر هم
تو مرا از خودت نمی رانی
با برادر میان اهل بهشت
سید و سرور جوانانی
ایها المجتبی دخیل توام
تو که ماوای بی نوایانی
نفس فاطمه به تو بند است
تو عزیز همه حسن جانی
خانه تو پناه و مامنِ من
روی قلبم نوشته بیت حسن
ای بنازم من این فضیلت را
ادب و حلم و حسن خلقت را
کرده ای با ندارها تقسیم
تو سه دفعه تمام ثروت را
بی مروت منم اگر ببرم
غیر از این خانه عرض حاجت را
بی حرم با حرم که فرقی نیست
عاشق و راغب زیارت را
با سلامی دوشنبه ها سر صبح
کنم ابراز، این ارادت را
به شما که سجیه الکرمید
دلخوشم مهربان قیامت را
من که نا لایق و بدم هرچند
نظری کن تو ای سخاوتمند
اسماعیل روستائی
#اسماعیل_روستائی #شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چنان بیمار عشق تو شدم مرهم نمیخواهم
امام مجتبی را دارم و حاتم نمیخواهم
به من از خاک نعلین گوهربارت تصدق کن
فقیرم گرچه اما سکه و درهم نمیخواهم
خدا مرگم دهد گر یک نفس باشم بدون تو
حیات بی تو را اندازه یک دم نمیخواهم
به چیزی کمتر از مردن برایت نیستم راضی
از آقای کریمی مثل تو من کم نمیخواهم
همینکه عاشقت باشم برایم تا ابد کافیست
که عشق هیچکس را جز تو در عالم نمیخواهم
نمیخواهم کسی را که مرا از تو جدا سازد
نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم
مرا بگذار باشم خادم خدمتگزارانت
فقط بگذار باشم هیچ چیزی هم نمیخواهم
نمیخواهی اگر که نوکر کاشانهات باشم
بیا بگذار چون سگ، پاسبان خانهات باشم
ندارد موج گیسوی تو را امواج دریا هم
کسی مثل تو نه بوده نه میآید به دنیا هم
کنارت هیچ زیبایی ندارد یوسف کنعان
شهادت میدهد بر ادعای من زلیخا هم
به حُسن خُلق و حُسن وجه و حُسن هرچه معروفی
تمام حسنها جمع است در ذات حسن با هم
چنان آغوش روی خلق، مشتاقانه وا کردی
که نشناسد سر از پایش گدای بی سر و پا هم
مهیای پذیرایی چنان کردی مضیفت را
که حتی سفرهات اصلا نمیخواهد بفرما هم
شب میلاد تو عرش الهی نورافشان است
خدا بسیار خوشحال است چون شاد است زهرا هم
از آن روزی که دیدم هم غذایی با جذامیها
طمع کردم که بنشینی کنار سفره ما هم
برایت نذز کردم تا که باشم همجوار تو
خدا قسمت کند یک لحظه بنشینم کنار تو
تو آقایی، خدا داده به نسل تو سیادت را
منزه کرده از هر چه پلیدی ها نژادت را
از آن روزی که در آغوش زهرا چشم وا کردی
میان قلب برخی کاشتی تخم حسادت را
تو عادت بر کرم داری و من عادت به احسانت
مبادا ای کریم از من بخواهی ترک عادت را
روایاتی ندیدم گرچه اما مطمئن هستم
که زین العابدین آموخته از تو عبادت را
چه کردی تا که مدحت را بگوید ناسزاگویت؟
ارادتمند خود کردی تو حتی بی ارادت را
اباالفضل دلاور آن زمان که خردسالی بود
تو در جنگ جمل تفسیر میکردی رشادت را
کسی که بر خلاف صلح تو جنگید با دشمن
اگر حتی شود کشته نمیبیند سعادت را
چه چیزی یاد قاسم دادهای از مرگ ای عارف
که خوشتر از عسل این طفل میداند شهادت را
هر آنکس گوش جان بر حرفهایت داشت عالم شد
دو جلوه از تجلی تو عبدالله و قاسم شد
تو ارباب کریمی، من غلام حلقه بر گوشم
محبتهای تو هرگز نخواهد شد فراموشم
اگر حمال هم باشم برایت هیچ عارم نیست
تمام بارهای خویش را بگذار بر دوشم
عبور از هر کجا که میکنی عطر تو میماند
ز بوی خاک بر جا مانده از راه تو مدهوشم
دل سنگ مرا بشکن ببینی اشکهایم را
تو پا روی دلم بگذار مثل چشمه میجوشم
نبینم لشکرت پاشیده ای تنهاترین سردار
اگر لب تر کنی آماده رزم و کفن پوشم
بیا بگذار باشم پیشمرگت ای گل زهرا
به جای تو تمام زهر را لاجرئه مینوشم
اگر روزی بیاید که بقیع تو شود آباد
میآیم تنگ میگیرم ضریحت را در آغوشم
نمیداند کسی غیر از خدا شأن رفیعت را
الهی سرمه چشمم کنم خاک بقیعت را
زنی در خانهات داری که صد رحمت به دشمنها
امان از مکر این زنها امان از مکر این زنها
دل چون شیشهات آزرده از زخم زبانها بود
چقدر اذیت شدی این سالها از دل شکستنها
غریبی و عزادار زیادی در عزایت نیست
ملائک از غمت در عرش سر دادند شیونها
خودت گفتی که روزی نیست مثل روز عاشورا
نبودی کربلا وقتی حسینت کشته شد تنها
به غارت رفته از دست یتیمانت النگوها
به غارت رفته گردنبندها از دور گردنها
اسیر چشم ناپاکان شدند آل رسول الله
چه اوضاع وخیمی داشتند این پاکدامنها
چهل منزل میان شهرها بردند زینب را
ندیدی خواهرت آواره شد در کوی و برزنها
به جایت رفت عبدالله با سر در دل گودال
امان از لحظهای که شمر آمد داخل گودال
#آرش_براری
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی
@hadithashk
شیر بی باک و وزیر جنگی مولا حسن
صاحب صبر و مقام قدسی والا حسن
رشک کل کائنات و عالم بالا حسن
زور بازوی علیّ عالی اعلا حسن
لا فتیٰ الّا علیّ و، لا کریم الّا حسن!
سرّ پنهان خداوند علیم الغیب، او
نام آقا زینت عرش است در هر سمت و سو
سبز گشته خاک صحرا چون به آن گردانده رو
بعد نامش من بگیرم در خماری ذکر هو
ما همه چون قطره ایم و حضرت دریا حسن!
ای که استاد نبرد قاسم و عباس، تو
ای سراپا عزت و زیبایی و احساس، تو
ای به روی مادرِ زهرای خود حساس، تو
خصم کفر و مشرکین و قاتل خنّاس، تو
هرچه خوبی جمع گردد میشود یک جا، حسن!
ای که بر کوی کرامت از ازل هستی مقیم
یا کریــــم بن کریــــم بن کریـــم بن کریم
هر که دارد عشق تو پروا ندارد از جحـیم
بر درت امید دارد شخص شیطان رجیــم
پس شدم من هم غلام حضرت آقا، حسن!
از ازل فرمانده و رأس کریمان بوده ای
میزبان سفرهٔ هر روز مهمان بوده ای
دست اکرام خدا در جسم انسان بوده ای
جای حیدر تو کفیل آن یتیمان بوده ای
بعد مولا گفت آن مسکین به تو بابا، حسن!
ای هژبر سالب و حبل خداوند متیـن
ای جواد و ای کریم و رحمةٌ للعالمین
روح ایثار خدا در آسمان ها و زمیـن
آی آقا جان من مولا معزّ المؤمنیــن!
هر که دینم را بپرسد گویمش درجا، حسن!
ای که در چشم یَلَت مرگ است «اَحلیٰمِنعسل»
پا زدی روی زمین، انداختی بر آن، گسل!
تا علی گفتَت: حسن، بنداز پاهای جمل!
تاختی آنگونه که رزمت شده ضرب المثل!
پای اُشتر نه، زد آن ملعونِ ملعون را حسن!
وقت لبخندت شود چشم دو عالم مست تو
نازدار فاطمه ، جانم به ناز شست تو
از ترحم بر گدا هرگز نگشتی خسته تو
اذن هر بارِ سفر تا کربلا در دست تو
ساخت آن گنبدِ زیبای تو، با ما حسن!
#حیدر_ایمانی
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی
@hadithashk