eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین من آن روزهای خوب کنار حبیب بود این روزهای آخر عمرش غریب بود از آن جماعتی که به پابوسش آمدند یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود در روضه‌اش برای علی گریه می‌کنم در مرکز خلافت مولا غریب بود مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت “آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود گاهی زنان غیورتر از مرد می‌شوند چون طوعه‌ای که بین لئيمان نجیب بود سر روی بام و تن پی مرکب به کوچه‌ها این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود دیدند روی خاک، سری غلط می‌خورد این اولین سر است که خَدُّالتَّريب بود آویزه‌ی قناره‌ی قصاب‌ها تنش عیسای کوفه آخر کارش صلیب بود  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
می گرید امشب می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه  عباس گودرزی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دارم به لب نوا ، برگرد به روی دارم و دارم به لب نوا ، برگرد اگر چه نامه نوشتم بیا ، میا ، برگرد دو دست بسته ، لب پاره ، دیده گریان همه به ناله بگویند ، یکصدا ، برگرد به غیر سنگ لب بام و تیغ و نیزه و تیر غریبه اند همه ، نیست آشنا برگرد مدینه باز در این کوفه می شود تکرار دوباره فاطمه ای بین کوچه ها ، برگرد میا که حرمله با تیر ، بر سر دوشت زند به حنجر شش ماهه ، بی هوا ، برگرد سنان به دست ، همه اهل کوفه همدستند کنند دست علمدار تو جدا ، برگرد میا که سهم سرت سنگ می شود اینجا و اجر قاری قرآن شود ادا ، برگرد بلند مرتبه شاهی و ترسم از این است تنت به خاک بیابان شود رها ، برگرد به تازیانه جدا می کنند در گودال ز جسم بی سر تو ، دختر تو را ، برگرد میا که پیرهن کهنه میشود غارت و نیست بر تو کفن غیر بوریا برگرد میار زینب خود را ، و گرنه می گردد به کوفه همسفر شمر بی حیا ، برگرد به روی دارم و این است حرف آخر من میا به کوفه، در این شهر بی وفا ، برگرد  علی سلطانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای به قربان سرت یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده.. به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده عید قربانت مبارک ای به قربان سرت کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده! مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم من‌ نمی‌دانم بدون من چه با طفلان شده نه غذایم می‌دهند اینها نه آبم می‌دهند غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده گیسوانم دست‌پیچ بچه های کوچه شده پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده کار من بر عکس شد با سر زمین افتاده ام.. بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده! کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
می نویسم از ابتدا گریه ابتدا گریه انتها گریه شأن ما را نمی برد بالا غیر ازین آشنای ما,گریه آبروی مرا خرید این اشک پس نگو اینقدر چرا گریه از من لاابالی بدبخت ای نگیرد خدا تو را,گریه در جوانی اسیرمان کردی آفرین بر تو,مرحبا گریه دربدر من پی تو میگردم شده ای مثل کیمیا گریه رو سیاهم نکن شب اول جان زهرا فقط بیا,گریه گریه شمع است من چو پروانه آخرش می کُشد مرا گریه سنگ ما را طلا نکن زهرا ‌بده جای طلا به ما گریه… @hadithashk
برای دسترسی به اشعار ایام مسلمیه بر روی آدرس زیر کلیک کنید https://hadithashk.com/moharram/170/ @hadithashk
دلم تنگ شده برسانید به آقا که دلم تنگ شده دلم از دوری تو سنگ تر از سنگ شده من فقط مال توام پس برسانم به خودت من که دنبال توام پس برسانم به خودتحال من لحظه به لحظه همه درد است و غم است سوختن مرهم دلتنگی ِ داغ حرم است آه در آه نفس می کشم و می سوزم آه در کنج قفس می کشم و می سوزم دلِ بیچاره مگر جز تو کسی هم دارد با همه داشته ها بی تو همش کم دارد من حسینی نشدم تا که رفاهم بدهند زخم خوردم که مگر پیش تو راهم بدهند روضه در روضه فقط اشک پناهم داده من اگر آمده ام فاطمه راهم داده ای فدای تنِ در دشت رهایت ای عشق بهتر از اشک نداریم برایت ای عشق منبر نیزه ی تو قبله نمایم شده است روضه ی تشنگی ات راه گشایم شده است کوفه از تشنگی ات خنده کنان بر می گشت لبت از خون گلوی پسرت تر می گشت بسترم پر شده از یاد تو ای کشته ی اشک زنده ی اشکم و امداد تو ای کشته ی اشک  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسر فاطمه(س) همه جا رفتم عاقبت شر بود زندگی بی تو شرم آور بود سر هر سفره ای نشستم‌حیف بخدا سفره تو بهتر بود زیر هر پرچمی اسیر شدم پرچم روضه های تو سر بود لا اوبالی شدم نفهمیدم چایی روضه مستی آور بود روضه خوان گفت رزق هرکس نیست روضه خوان گفت و گوش من کر بود پسر فاطمه نگاهم کن باز با گریه رو به راهم کن دوره گردم فقیر و بیچاره م تو مرا پای روضه شاهم‌کن من پشیمان رسیده ام تو ببخش دیده گریان رسیده ام‌تو ببخش قول مردانه آمدم بدهم با دل و جان رسیده ام تو ببخش در سرم غیر تو هوایی نیست غیر این بزم آشنایی نیست غیر این وادیِ محبت تو منِ آلوده را که جایی نیست آه عالیجناب رحمی کن باز بر این خراب رحمی کن تو در خانه ات نگاهم دار گوش من را بتاب رحمی کن ای کس و کار من امام حسین همه جا یار من امام حسین من همان جنس بنجل شهرم ای خریدار من امام حسین امیر فرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گریه برای حسین(ع) نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست نه اشک مانده برایم ،نه ناله های سحر چه کرده ام که دلم شامل عطای تو نیست دلم کبوتر هر بام می شود...افسوس.. خودت بگو چه کنم با دلی که پای تونیست مرا به «گریه برای حسین »می بخشی وگرنه بنده ی تو لایق سرای تو نیست چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را چگونه درک کنم ماتم حسین تو را به غیر روضه پی کار دیگری نروم که من شناخته ام عالم حسین تو را تو خواستی که من از روز اول عمرم به دوش خود بکشم پرچم حسین تو را به غیر تربت کرب و بلا دوایی نیست.. به عالمی ندهم مرهم حسین تو را به نوکری خودم فخر می کنم ،آری چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را احسان نرگسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خبر داری حسین؟ از من بی خانمان آلوده تر داری حسین؟ یا که از حال خراب من خبر داری حسین؟ کام تلخی دارم از بس که اسیرم سیدی برمذاق تلخ من شهد شکر داری حسین گرچه قلبم را گرفته هرکس و هر نا کسی گاه گاهی از دل زارم گذر داری حسین روضه هایت حال و روزم را دگرگون می کند داغ جانکاهی تو در بین جگر داری حسین لحظه مردن سرم را روی دامانت گذار مطمئنم که هوای محتضر داری حسین نیستم حر و پشیمان آمدم من را ببخش در میان کل عالم تو اثر داری حسین پاسخ گرمی بده بر این سوال نوکرت.. از من بی خانمان آلوده تر داری حسین؟   محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان و به دیوانگان خبر دادند که به عشّاق چشم تر دادند با نگاه تو یا سراج منیر دست هفت آسمان قمر دادند تا شنیدند کشته میخواهی عاشقان فوج فوج سر دادند سوختن اولویّت شمع است مثل ما شمع را شرر دادند آن کسانی که گریه کم کردند همه ی عمر را ضرر دادند پای یک قطره اشک مادر تو نخل توحید را ثمر دادند بعد از اینکه تو را به نیزه زدند راویان غمت خبر دادند ...  بی پناهند آهوان حرم دست صیادها تبر دادند مثل خون های روی پیرهنت گریه کردم برای زخم تنت آسمان از غمت پریشان است بدنت پاره های قرآن است از همان شب که گفتی عطشانی تا ابد مادر تو گریان است خواهرت شد اسیر نامردان غم تو بعد از این دوچندان است بی حیا بوده ابن مرجانه جای زن ها مگر که زندان است؟؟ دختر کوچک تو مجروح از دست زجر و شبِ بیابان است سر زده سر زدی به ویرانه خون دل فرش راه مهمان است سر تو شمع شام تار من است تو بگو این چه رسم احسان است ای لب چوب خیزران خورده آنچه بر لب نمیرسد جان است اشک من بر لب تو خیرات است پیش مرگت رقیه سادات است علی رضوانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع) آه ای نفسی که داری اوج میگیری براش نشکنی خود را نباید پر بگیری در هواش گر زمینگیرش نباشی زندگی بی فایده ست خاک عالم بر سرت وقتی نباشی خاک پاش یار ما دربین ما هی رفت و آمد میکند هرکسی نشناخت اورا وای بر روز سیاش چشم بر دنیا ببند و حسن یوسف راببین مثل یعقوبی که آخر سر گذشت از چشمهاش بی سر و پایی شبیه من رفیقی ناب داشت گنج انگاری که در ویرانه ها خوش بود جاش پیش استادان تواضع داشتن دشوار نیست مرد هستی با جزامی ها سر یک سفره باش رتبه بالا و پایین با لباس و جامه نیست خوب ثابت کرد این را شاه ما با بوریاش از روی زین بر زمین افتاد و دندانش شکست گفت دندان بشکندهم راضی ام من با رضاش نیزه ها تکبیر میگفتند بین قتلگاه تیغها تسبیح میدادند روی دست وپاش شمر روی جانماز سینه اش سر میبرید میبرید اما حسینم بود سرمست خداش سربه روی نیزه دادو عاشقانش را خرید هر دو دنیا خیر دیدیم از حسین و کربلاش  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غرق معصیتم غرق معصیتم و زندگی ام رو به زوال است یک نظر کن به گدایت که دگر بی پر و بال است بسکه دلبسته ی دنیایم و دور از توام انگار منتظر بودن من بهر فرج امر محال است روی این دیده ی آلوده بکش دست خودت را چند وقتی شده که حسرت من اشک زلال است علت دوری ام از کرببلا کوه گناه است اصلا انگار حرم رفتن من خواب و خیال است آمدم تا که دگر هر نفسم مال تو باشد ای عزیز دل زهرا چه زمان وقت وصال است؟ چاره ای بهر دلِ تنگم و آوارگی ام کن رفتن کرببلا با تو فقط اوج کمال است وقت غارت شد و گودال پر از مردم پست است بر سر پیروهن کهنه ی ارباب جدال است روح اله پیدایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله هرکه عاشق می شود بی شک که حیران می شود نیمه شب ها راهی کوه و بیابان می شود آن طرف ، از گریه های این طرف خنده بساز هرکسی کم گریه کرد بعداً پشیمان می شود عاشق بیچاره را گاهی تلنگر کافی است مثل طفلی می رود یک گوشه گریان می شود شب برای در زدن پشتِ درِ این خانه ایم چون گدا پشت در این خانه سلطان می شود از فراق او فقط حرف فراقش را زدیم عاشق اهل عمل پاره گریبان می شود ما برایش دردسر بودیم و حق هم می دهیم کنج عُزلت رفته و از دیده پنهان می شود ما به هر حال هرچه باشد رعیت این خانه ایم رعیت اهل کرم هم از کریمان می شود ماه ما از پشت اَبرِ آسمان ها میرسد کلبه ی احزان ما آن شب گلستان می شود  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از دلم خبر داری؟ تمام حاجت سالَم ، چرا نمی آیی؟ شکسته شد پَرو بالَم ، چرا نمی آیی؟ تویی مُحولِ اَحوالِ قلب بیمارم نظاره کُن تو به حالم ، چرا نمی آیی؟ دُعایِ عَهدِ شما را همیشه می خوانم در آرزوی وصالم ، چرا نمی آیی؟ بتاب و آن رُخ زهراییت نمایان کن شبیه میوه کالَم ، چرا نمی آیی؟ تَصدُقت بِشوم ، از دلم خبر داری؟ تمام فکر و خیالم ، چرا نمی آیی؟ همیشه روزیِ من از دعایِ تو بوده تو دادی رزقِ حلالم ، چرا نمی آیی؟ امام آخر شیعه بگو کجا هستی؟ همیشه بوده سوالم ، چرا نمی آیی؟ تمام ثانیه هایم غمین و دلگیر است، دچار حُزن و مَلالَم، چرا نمی آیی؟ زمانِ ندبه جمعه ، شبیه بارانم فقط زِ گریه بِنالَم، چرا نمی آیی؟ صدای فاطمه آید زِ گوشه ی گودال که من شبیه به دالَم ، چرا نمی آیی؟ سوال آخر شعرم در اولین بیت است تمام حاجت سالَم ، چرا نمی آیی؟ احسان صابریون لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود! ترسم این است رقیه سر بازار رود کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟ دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟ ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند با دلی خون شده اش بعد ببینی چه کنم !؟ هم کلام پسر سعد ببینی چه کنم !؟ راضی ام از تن من جامه به غارت ببرند راضی ام دختر من را به اسارت ببرند راضی ام طعنه به من عالم و آدم بزند راضی ام حرمله با تیر به چشمم بزند در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب بین انظار به اجبار نیاید زینب من خجالت زده ام بابت فردا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا برگرد بابت کشتن تو آمده فتوا ، برگرد چه بلاها که سر نامه برت آوردند !؟ یادم آمد چه به روز پدرت آوردند من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید چه بگویم !؟ که در این بغض سخن می ماند تن عریان تو بی غسل و کفن می ماند وای از این داغ ! نگفته کمرم می شکند ! حرمت محترم اهل حرم می شکند @hadithashk
خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی بر هر دری میشد زدم ، تا  تو نیایی در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم این آسمان شهر کوفه بی ستارست دستان خالی در خیال گوشوارست طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم نان داد  اما  من تنور  اصلا ندیدم گفتم به طوعه که به پشت در نیاید یک زن میان اینهمه لشگر نیاید پشت دری گفتم، مدینه یادم امد آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم تنهای تنها  پای عشقت ایستادم درس وفاداری به اهل کوفه دادم از من بیفتد  سر  زتو  یک ‌پَر نیفتد مسلم بمیرد  معجری از سر نیفتد از بام می افتم به تاب و تب نیفتی تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی جانان من از غم خبر داری نداری زینب کجا و کوفه و ناقه سواری @hadithashk
شهادت حضرت مسلم علیه السلام رو دوشم غم تموم عالمه واسه این غم بمیرم بازم کمه حالا من چطور به روت نگا کنم بردن ابرومو پیش فاطمه کوچه هاش برو بیایی نداره اینجا تنها شلوغی توبازاره همه خنجراشونو تیز می کنن الا شمری که تیغ کندی داره اینجا فکر همگی سیم و زره بحثشون همه رو قیمت سره الهی که نشنوه اینو رباب سرشیرخوار از همه گرونتره اگه حالا توی زنجیر افتادم توی کوچه ها زمین گیر افتادم مثل مادر تو بی پناه شدم توی تنگی کوچه گیر افتادم الهی که غم تورو پیر نکنه تورو غصه ها زمین گیر نکنه الهی علی اکبرت حسین توی تنگی گذر گیر نکنه اینجا غم از در و دیوار می‌باره کوچه بنی هاشم زیاد داره مادرت یه کوچه دید ای وای اگه زینبت تو کوچه هاش پا بزاره الهی که من فدای دخترات دور نکن سقارواز مخدرات حرف گوشواره و خلخال شنیدم فکر سوغاتن تموم دشمنات @hadithashk
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام @hadithashk
تَصدُقت بِشوم ، از دلم خبر داری؟ تمام فکر و خیالم ، چرا نمی آیی؟ همیشه روزیِ من از دعایِ تو بوده تو دادی رزقِ حلالم ، چرا نمی آیی؟ امام آخر شیعه بگو کجا هستی؟ همیشه بوده سوالم ، چرا نمی آیی؟ تمام ثانیه هایم غمین و دلگیر است، دچار حُزن و مَلالَم، چرا نمی آیی؟ @hadithashk
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات این‌ها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات ...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد می‌سوخت نامه‌ی من از سوز این عبارات ...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه‌ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه‌ی همین شهر آنجا که رأس ما با هم می‌کند ملاقات @hadithashk
سلام ای که نماز مرا وضو شده ای برای قبله ی عُشّاق سمت و سو شده ای آهای رایحه ی دلنشین سیبِ خدا ! هزار مرتبه از پشت بام بو شده ای شکست حُرمت دندان من..،فدای سرت تو آن خُمی که مُرادِ منِ سبو شده ای به غیر من که در این شهرِ مُرده مهمانم کجاست بی کس و آواره،کو به کو شده ای به جرم عشق تو مشغول دست و پا زدنم چنان کبوتر با دِشنه روبه‌روشده ای تن لگد‌ شده ام جمع و جور شد آخر شبیه پیرهن پاره ی رفو شده‌ای برای پیکر تو نقشه می کشد کوفه اسیر بازی یک مُشت کینه‌جو شده ای بُریدنِ سر تو نُقل محفل شمر است میان مجلس هر پست باز‌گو شده‌ای خیالِ هر شب خولی گرفتن سر توست برای مطبخ و خُورجینش آرزو شده ای چِقَدر ضربه‌ی بی رحم زجر محکم بود... رقیه را چه کنم..،بی قرار او شده ای؟! ▪️ ▪️ تو هَستی و ته گودال و خون و خاک و عطش سنان بد دهن و نیزه ی فرو شده ای خدا کند خبر از نعلِ تازه ای نشود برای یک تن عریان بندِ مو شده ای @hadithashk
عیدِ قربان در جهانی که همه مُدعی اند در جهانی که پُر از حَرّافیست منم و بی کسی و تنهایی وَ خدایی که به شدت کافیست عیدِ قربان شد و قربان کردم پای لبخندِ خدا دنیا را به خودش رو زده ام تا زین پَس نَکِشَم منَتِ آدم ها را خواندم اورا که اجابت کُنَدَم که بگویم ز همه بیزارم بوسه زد روی مرا با لبخند چه خداوندِ رفیقی دارم رفتم و دَر زدم و دَر وا کرد دیدم آن چَشمِ خطاپوشش را اصلا انگار نه انگار که من بارها پَس زدم آغوشش را آن خدایی که برایَم یک عُمْر از سَرِ باغ خودش گُل می چید هدیه ها داد به من اما گاه هدیه را بینِ بَلا می پیچید از همان دم که خدا را دیدم دل به شاهانِ جهان نسْپُردم نانِ یک عدّه به نرخِ روز است من فقط نانِ دلم را خوردم پُشتِ من گرم به خونی داغ است تیغ ها بُغضِ مرا داشته اند گُرده ام باغچه ی خَنجرهاست دوستانم همه گُل کاشته اند نیستم بینِ شما ، معتقدم که خدا کرده مرا غَربالم خوب هاتان اگر اینند چه خوب! من به بد بودنِ خود می بالم بگذارید مرا طَرد کنند راهِ من سخت از این قشر جداست چون که عمریست نیاموخته اند که قضاوت فقط ازآنِ خداست نشدم من به نقاب آلوده هرچه هستم خودمَم باکی نیست غُسل دادم دلِ خود را با اَشک دین به جز پاکی و دل پاکی نیست خسته ام خسته از این شهری که حرف ها ساخته پُشتِ سرِ من مهربان بودم و تاوان دادم نیست با هیچکَسَم میلِ سخن چای مینوشم و با یاسِ حیاط خانه ام یکسره عطرآگین است شعر و مداحی و سجاده و اشک خلوت ساده ی من شیرین است هرکه را شهر خرابَش کرده ست می کند دستِ خدا آبادَش آن خدایی که در این تنهایی دلم آرام شده با یادَش...! محسن کاویانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹