eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
من رسيدم از سفر من رسیدم از سفر اما حسین داغ دیدم هر گذر اما حسین ریخت از من بال و پر اما حسین مجلس مى بیشتر اما حسین خطبه خواندم حیدرى کردم فقط کو اسارت؟سرورى کردم فقط زوزه هاى خیزران من را شکست گریه هاى دختران من را شکست لشکر نامحرمان من را شکست خنده ى شمر آنچنان من را شکست با خودم گفتم که بنت الحیدرم عهد کردم کفرشان در آورم در خرابه خواهرت آواره بود روسرى دخترت هم پاره بود آن دمى که بسته راه چاره بود باعث زجرم زن بدکاره بود من که از آنها نترسیدم حسین ترس را در چشمشان دیدم حسین صبر من در این مصیبت سر نرفت چشم نامحرم به این خواهر نرفت از سیاهى رنگ بالاتر نرفت خاطرت آسوده که معجر نرفت.. پرده پنهان نورِ پیدائیم ما وارثان‌ حجب زهرائیم ما حرفشان دائم به تو دشنام بود سهم من هم سنگ روى بام بود بدتر از گودال شهر شام بود هرکسى در غارتت ناکام بود.. دلخور از میدان و گودال تو بود قصد او آزار اطفال تو بود آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اربعین را چه کنم؟ حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام وسطِ روضۂ مکشوف تو یاثارالله(ع) اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بطلب معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریخته ام در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم... چند موکب زده ام! چاییِ غم ریخته ام عکسهای منِ ناقابل و بابُ القبله حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریخته ام!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عفو کن‌ (ع) من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین.. خادم ناقابل این آستان بودم حسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افتادم برایت پیشوازم آمدی هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من‌که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن‌ هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تاول پایم فدای پای دخترهای تو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد.. بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دوری حرمت (ع) حسین، کرببلا را به خواب می بینم ز دوری حرمت بس عذاب می بینم همیشه گنبد و گلدسته های ایران را شبیه کرببلا... یا سراب می بینم؟ میان روضه به شوقت چنان جنون دارم که چای مجلستان را شراب می بینم سلام میدهم از بام خانه سمت حرم به اشکهای دو چشمم جواب می بینم چه حاجتی دل من را به غیر عشق تو جنون برای تو فصل الخطاب می بینم مرا ز بدو ولادت غلام تو خواندند دعای مادر خود مستجاب می بینم گریز این غزلم را به رسم شیدایی صَلاح قافیه را بر طناب می بینم ِ به صحفه صفحهٔ اوراق مقتلت آقا لبی ترک ترک از قحط آب می بینم جدا ز قافله مانده دوباره دخترکی غریب و خسته و در اضطراب می بینم  محمد قاجار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جا ماندم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه نوکر در این خانه باشد آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی ها من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه اشک تمام زائران کربلا هرگز آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه  احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مریض عشقم (ع) ازین که غم شده من را نصیب ممنونم مریض عشقم و من از طبیب ممنونم از انکه خنده به لبهای سرخ تو انداخت من از زهیر و بریر و حبیب ممنونم از انکه جاذبه ات را میان دل انداخت من از تمام درختان سیب ممنونم میان این همه ادم میان این همه خلق از انکه مثل تو هستم غریب ممنونم فقط به جرم محبت فقط به جرم جنون شدم شبیه مسیح ، از صلیب ممنونم من از دو چشم تو دیگر شدم ریاضی دان من از توان دو از این ضریب ممنونم میان راه تو اصلا فریب هم خوردم من از مسیر تو از این فریب ممنونم نوشته طبق روایات مومن کیس ازینکه با تو شدم یک ادیب ممنونم نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت... ازین که اسب شما شد نجیب ممنونم از آن زنی که غروب دهم تو را نشناخت من از صداقت امن یجیب ممنونم محمد مهدی نسترن لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دل شکسته آمدم دل شکسته آمدم ای یار..تحویلم بگیر خسته ام بدجور ای غمخوار تحویلم بگیر خواب می دیدم پیاده می روم کرببلا.. ظاهراً حالا شدم بیدار...تحویلم بگیر خاطراتِ اربعین را می کنم از نو مرور.. این منم جامانده از زوّار ..تحویلم بگیر می گرفتم رخصت از شاهِ نجف..یادش بخیر ای عزیزِ حیدر کرّار ...تحویلم بگیر.. هر عمودِ راه..بهرم خاطره دارد حسین خاطره های مرا بشمار ...تحویلم بگیر سفره هایت پهن بود انگار در هر موکبی حال محرومم از این بازار..تحویلم بگیر کامِ تلخم می شد از چای عراقی ها عسل تلخی کامِ مرا بردار...تحویلم بگیر تاولِ پاها ..رقیّه را مجسّم می نمود.. بر سه ساله دخترت این بار تحویلم بگیر آب می خوردم ولی با گریه و یادِ لبت من ضعیفم می کنم اقرار تحویلم بگیر خوب یادم هست نزدیکِ کربلا پر می زدم با همان حسّ ِ خوشِ دیدار تحویلم بگیر دعوتم کن طاقت دوری ندارم یاحسین روسیاهم سیّد و سالار ..تحویلم بگیر  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عشق (ع) عشق یعنی تا نَفَس باقی ست مثل شهریار روز وشب نام علی را می برم با افتخار گفته در وصفِ شکوهِ او خود پروردگار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار در تمام زندگی حصن حصینم حیدر است دلخوشم تنها امیر المومنینم حیدر است شاه هم بودی ، گدای حیدر کرار باش عبد بی چون و چرای حیدر کرار باش تا ابد زیر لوای حیدر کرار باش هر که هستی خاک پای حیدر کرار باش جان سپردن در حرم رویای هر سینه زن است سجده بر ایوان طلایش کار هر روزِ من است عشق او عمری ست مرز بین حق و باطل است در حقیقت دین ما با حب حیدر کامل است بی گمان جبریل هم وقت رکوعش سائل است کعبه هم با آن شکوهش سوی حیدر مایل است عاجزم از درک نامش...فوق باورها علی ست در صف محشر جلودار پیمبر ها علی ست  احسان نرگسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
۱ شب زیارتی چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد و آن چه را که نمی باید اتفاق افتاد نیامدی و رسید "اربــعین" و جا ماندم دلم هـوای تو کرد و دوباره طاق افتاد میان مـا و نجـف ، کوفه ، آه مشـّایه پیاده رفتن ِ تا ، "کــربلا" فراق افتاد چقدرغنچه نرگس که یک به یک پژمرد چقدر میخـک و مـریم ، کـف اتاق افتاد شب زیارتـی ِ جـدّتان ، هـمین هـفته اگـر گـذار شمــا ، در ره عــراق افتـاد ... تورا به عّمه سه ساله ، که از پدر جا ماند تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد همین که اذن دخول از لب تو جاری شد همینکه چشم قشنگت بر آن رواق افتاد... بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد روح الله قناعتیان @hadithashk
مرتب نبود ..... نه اصلا تنی را که دیدم مرتب نبود سر روی نیزه سر عشق زینب نبود چهل شب نماز شبم را کشیده شکست شبی را که سیلی نمی خورد زینب نبود مرا کشت زخم زبان،طعنه ها،نیش ها کسی با من و بچه هایت مؤدب نبود شمردم همه بچه ها را دو تا گم شدند شبی بین شب ها به سختی آن شب نبود زمانی که موی ِ سر و صورتت می کشید کسی جان تو ، مثل خواهر معذب نبود نشد جز رگ گردنت را ببوسم حسین چرا خواستم لب ببوسم ولی لب نبود روح الله قناعتیان @hadithashk
جانم زینب از اول گل هر سخن بود زینب کسای روی پنج‌تن بود زینب چنان مادرش ممتحن بود زینب بدون تبر بت شکن بود زینب قمر بود زینب !گهر بود زینب و‌ ممتاز از هر نظر بود زینب کسی مثل این آیه عصمت ندارد کم‌آورده باشد؟حقیقت ندارد به جز با حسین عشق خلوت ندارد به‌ جز کربلا میل و رغبت ندارد خوش است اینچنین‌ سر کند تا قیامت برادر برادر کند تا قیامت گهر از دو چشمش چکیده چکیده به اینجا رسیده خمیده خمیده چه درد بدی از کشیده! کشیده! صدایش‌ می آید بریده بریده.. سلام ای سلیمان بی خاتم‌ من.. بغل کن‌ مرا باز هم‌ محرم من.. به گودال افتادی و مادر آمد کنار تو بی روسری خواهر آمد همینکه تورا بوسه زد لشگر آمد لباس تو با زحمت از تن درآمد نبرّید خنجر!به خونت وضو کرد دلم زیر و رو شد تو را پشت و رو کرد صدا میزدم که حرم رفت غارت حرم رفت غارت، سرم رفت غارت خدایا کمک معجرم رفت غارت به گوشم زد و زیورم رفت غارت مرا خولی بی حیا آنچنان زد... که از گوشهایم فقط خون میامد کشیدند ما را به میدان کوفه گذر کردم از راه بندان کوفه مرا دوره کردند مردان کوفه عجب غربتی داشت زندان کوفه به تفسیر قرآن من اجر دادند چقدر آشناها مرا زجر دادند مرا کوچه‌کوچه مرا خانه خانه مرا با بهانه مرا بی بهانه بزور لگد ،سیلی و تازیانه کشیدند بین گذر وحشیانه رباب تورا با‌کتک‌ میکشیدند به ویرانه ما سرک‌ میکشیدند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزمن (عج) نگو که خیر نداری برای ما آقا عزیزمن! کرمت رفته پس کجا آقا چه اشتباه بزرگی ز نوکرت سر زد که آمده به سرش اینهمه بلا آقا کسی که آبرویش می رود خودت هستی اگر محل نگذاری به این گدا آقا به حُرمتِ نمک و نانِ سفره ات نزدم به روضه های حسینِ تو پشت پا آقا همیشه شب، نجف و صبح، سامرا بودم تقاص پس بدهم اینهمه؟! چرا آقا شکایت دل خود را به فاطمه گفتم که بسته ای به رویم مشهدالرضا آقا اگرچه غرق گناهم ز تو طلبکارم زدی به چوب جدایی کربلا آقا قسم به آن بدنی که جدا جدا شده بود مرا ز گریه و هیئت مکن جدا آقا نگاه کن یک علی شد هزار تا اکبر نگاه کن به علی زیر نیزه ها آقا توان نداشت بچیند میان لشکر شام علی اکبر خود را روی عبا آقا رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فراق من و دلدار از فراق من و دلدار چهل روز گذشت از شب آخر دیدار چهل روز گذشت از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را من شدم قافله سالار چهل روز گذشت از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت از شب شام غریبان که زمین می افتاد پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت من شدم بی کس و بی یار چهل روز گذشت از غروبی که دو تا دخترکانت مردند پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت وای بر من ، ز شب غارت معجرهامان دور از چشم علمدار چهل روز گذشت از جسارت به من و هلهله ی نامردان وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت از قد خم شده و موی سپیدم پیداست چه بر این سینه ی خونبار چهل روز گذشت من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم باورم نیست که این بار چهل روز گذشت تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت  محمود مربوبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرِ فاطمه! عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر.. پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر... به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر.. (چکنم این همه دلتنگی پُر واهمه را) (وَ نشد تا که مددکار شوم فاطمه را) آخرین حجّتِ دوران!..فقرا را ببرید وَ تصّدق ز کرم ..فوجِ گدا را ببرید اربعین باشد و در شهرِ خودم کِز بکنم تذکره داده و این اهلِ خطا را ببرید (همه ی خواسته هایم شده یک کرببلا) (وَ تمامیّ ِدعایم شده یک کرببلا ) پسرِ فاطمه!..ای وارثِ دلجوی حسین یک سلامی بده از جانبِِ ما سوی حسین لا اقل یک قدمی رنجه نما محفلِ ما.. تا مگر پُر شود از آمدنت ..بوی حسین (عنقریب است که این عقده مرا هم بکشد) مطمئن باش که را غم و ماتم بکُشد) پسرِ فاطمه!..خیلی گله دارم ز خودم نظری کن دلِ بی حوصله دارم ز خودم.. کربلا رفت ز دستم..نکند رانده شوم؟ وامصیبت..چقَدَر فاصله دارم ز خودم.. (دل به دست آر ..الهی که نبینی تو بلا..) (جانِ زهرا ببرم زود فقط کرببلا...) محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
این چهل روز خواهرت آمده در این صحرا بعدِ یک اربعین ولی تنها خیز و بین پیکر کبودم را صورتم مثل مادرم زهرا این چهل روز قوتمان غم شد هرچه شد جرعه جرعه، کم کم شد قامت خواهرت ببین خم شد خواهرت کوه صبر و ماتم شد لحظه های غروب یادم هست بارش سنگ و چوب یادم هست ناله های تو خوب یادم هست به تنش پا نکوب ... یادم هست تو زمین خوردی آسمان افتاد از تنت نیزه ی سنان افتاد خاتمت دست ساربان افتاد شعله بر خیمه ی زنان افتاد بین این مردمان خدا گم شد عزت و احترام ما گم شد دختری زیر دست و پا گم شد پیکرت زیر نیزه ها گم شد رمق از ذکر روی آن لب رفت تن تو زیر سمّ مرکب رفت روی آن جسمِ نامرتب رفت چه به حال خراب زینب رفت من بمیرم پر تو خاکی شد صورت اطهر تو خاکی شد بین مقتل سر تو خاکی شد چادر خواهر تو خاکی شد بعد از آن پیکر تو غارت شد به زنان حرم جسارت شد روزی مردها شهادت شد قسمت بانوان اسارت شد در میان حرامیان رفتیم لاجَرَم، بین این و آن رفتیم وسط بزم کوفیان رفتیم سر بازار شامیان رفتیم در شلوغی گذارمان افتاد رنگ از روی دختران افتاد معجرم دست این و آن افتاد سر عباس از سنان افتاد صحبت گوشواره شد بد شد گوش ها پاره پاره شد بد شد چشم ها پر ستاره شد بد شد به زنانت اشاره شد بد شد تا نگاهش به سوی آب افتاد یاد شش ماهه اش رباب افتاد دردهای من از حساب افتاد گذرم مجلس شراب افتاد نیمه شب پشت کاروان جا ماند بارها زیر و دست و پاها ماند سعی کردم برادر، امّا ماند دخترت در خرابه تنها ماند وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلخون دلخون تر از ابر و طوفان،غمگین تر از باد و باران مانده به راهِ برادر،تنهاترین چشمِ گریان در موجِ خون نیمه باز است،چشمی که جانی ندارد پیراهنی غرقِ خون را،بر سینه اش می فشارد ای رفتنت قاتلِ من،باز آ و بنگر دوباره این مرگِ تدریجی ام را،جان دادنِ بی شماره یادم نرفته برادر،عهدی که من با تو بستم اما تو رفتی و ماتم،بی تو چِسان زنده هستم یادم نرفته چگونه،تا قتلگاهت دویدم آری برادر شکستم،آری برادر بُریدم رفتی ندیدی زِ داغت،با دودمانم چه کردی با آتشت کُن تماشا،با استخوانم چه کردی رفتی ندیدی لوایت،دل از من و نیزه ها بُرد اُفتاد و در پیشِ طفلت،سنگی که کُنج لبت خورد رفتی ندیدی که زینب،در کوچه ها دربه در شد منزل به منزل پیاده،با قاتلت همسفر شد یادم نرفته که عباس،در اضطرابم نیامد من بودم و نا قه ی غم،اما رکابم نیامد دیدم رُبابت که می گفت،ای نیزه بر من توان ده طفلم علی آرمیده،کمتر سرت را تکان ده آه ای تنِ بوریایی،آه ای لبِ خیزرانی مثل رقیه برادر،من رابِبَر...می توانی حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یادم نمیرود آهم ، که شعله بر جگرِ غم کشیده‌ام اشکم ، که قطره قطره به پایَت چکیده‌ام آئینه‌ام ، که زخم ترَک خورده‌ام زِ سنگ سروَم ، که سایبان شده قدِ خمیده‌ام ای تلِّ خاکِ غرقِ به خونِ برادرم باور نمیکنم به کنارت رسیده‌ام نقشِ هزار ضربتِ دشمن گرفته‌ام طعمِ هزار سنگِ ستم را چشیده‌ام یادم نمیرود که در آن روز در پِی‌ات صد بار این مسیرِ سیه را دویده‌ام یادم نمیرود که در آن شام از تنت صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیده‌ام اکنون رسیده‌ام که ببوسم دوباره‌ات آه ای گلو بریده کجایی؟ بُریده‌ام حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاقبت آمدم عاقبت آمدم پس از عُمری به مزارت نه  بر مزارِ خودم آمدم های های گریه کنم به دلِ خون و داغدارِ خودم چند وقتی‌است بغضِ سنگینی به گلویم نشسته ، میبینی؟ کارِ خود را فراق با من کرد کمرم را شکسته میبینی؟ شانه‌های ضعیفِ طفلانت خواهرت را کشان کشان آورد هرکه اینجا رسیده سوغاتی سر و رویی پُر از نشان آورد شرحِ این راه را یتیمانت با زبانِ اشاره می‌گویند با لبی زخم خورده ، چاک و کبود با تَنی پاره پاره می‌گویند شام با من چه کرده ، میبینی؟ رویِ پیشانی‌ام پُر از چین است بعد از این ضجه‌ای نمیشنوم گوشم از تازیانه سنگین است با اشاره رُباب می‌گوید هیچ داغی شبیه این غم نیست بِینِ گهواره نه  ببین زینب کودکم بینِ قبرِ خود هم نیست از سرت بی خبر نبودم که هر شبی دست این و آن دیدم با کمی لختِ خون عقیقت را من به انگشتِ ساربان دیدم بود بر گیسوانِ تو جایِ پنجه‌ی چندتا زنا زاده زود فهمیدم از محاسنِ تو که سَرَت در تنور اُفتاده کاش میشد که بوریا بودم تا نگه دارمت همیشه تو را کاش میشد که بوسه‌ای بزنم باز حلقومِ ریش ریشِ تو را اربعینی گذشته اما باز نیزه‌هاشان هنوز در خاک است لخته خون‌های خشک بر تیر است تیغ‌های شکسته بر خاک است یاد عصری که دیدمت اینجا بعدِ غارت عجیب می‌خندند حرفِ سوغات بود و با عجله از تَنَت تکه تکه می‌کندند پای من جان نداشت تا آیند بی اثر بود هرچه کوشیدم از سرِ شیبِ تُندِ گودالت تا کنارِ تنِ تو غلطیدم سرِ عمامه و عبایت نَه بود دعوا برایِ پیرهنت دست‌هایم بُرید وقتی که تیغ‌ها را کشیدم از بدنت حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یک اربعین گذشته باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو یک اربعین اسیرِ بلایَم اسیرِ عشق یک اربعین دچارِ فراقم دچار تو یک اربعین دویده‌ام و زخم دیده‌ام دنبالِ ناله‌های یتیمانِ زارِ تو یک اربعین بجای همه سنگ خورده‌ام یک اربعین شده بدنم داغدارِ تو یک اربعین به گریه‌ی من خنده کرده‌اند لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو مثلِ رُباب مثلِ همه تار تر شده چشمان خسته‌ی منِ چشم انتظارِ تو روز تولدم که زدم خنده بر لبت باور نداشتم که شوم سوگوار تو با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو یادم نمیرود به لبت آب آب بود یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟ گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو من نذر کرده‌ام که بخوانم در علقمه صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از میان روضه ها از میان روضه ها هر سالکی رد میشود روح سرگردان او روح مجّرد میشود غالباً دور از حرم خیلی مصیبت میکشم غالباً دور از حرم آنچه نباید میشود در به رویم بسته تاکه باب توبه واکند نگذرد از من برای فاطمه بد میشود آنقدر تحویل میگیرد تفضل میکند آدم ناباب هم اینجا مقیّد میشود شهرتش در عرش از کرببلا بالاتر است او سفارش میکند نوکر زبانزد میشود فیهِما عِینانِ تَجریان دوتا چشمی است که بین جنت نیز گریان دو مرقد میشود این حرم توحید محض و آن حرم آیینه اش بین عباس و حسین، عالم مردّد میشود از نجف تا کربلا چون سفره دارش مجتباست بیشتر از هر مسیری رفت و آمد میشود ترس دارم قاتلش را هم ببخشد در جزا من حسین را میشناسم، او بخواهد میشود پیکرش را تیغ و نیزه پاره پاره کرده است زیر پا یک جلد قرآن، صد مجلد میشود اسب ها را یک به یک از سینه اش رد میکنند مادرش بر سر زنان از پیش او رد میشود رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
كاروان برگشت کاروان برگشت با جانى که در پیکر نبود کاروان برگشت و آن را سایه اى بر سر نبود روزها رفتند و زینب، زینب سابق نشد هرکه خواهر بود، بعد از کربلا خواهر نبود ماذنه از گفتن الله اکبر شرم داشت چون نشانى از اذان با لحن پیغمبر نبود ام لیلا نیمه شب از خواب پا شد، آب خواست یک نفر آمد، دریغ! اما على اکبر نبود گوئیا تا چند سال از شرم زین العابدین نعل تازه در دکان هیچ اهنگر نبود غالبا نزد رباب، ام البنین خاموش بود با خودش مى گفت کاش عباسم آب آور نبود کودکان شیرخواره، شیر را پس مى زدند در مدینه هیچکس گویى دگر مادر نبود کودکى را دید روى دامن مادر، رباب گفت با زینب : کمى شکل على اصغر نبود؟ این شنیدم که سکینه گفت با ام البنین : دیدمش در خواب، در انگشتش انگشتر نبود با روان بانوان، این قوم بازى کرده اند آنچه از این عده غارت شد، فقط معجر نبود کاروان یک روز با خود دخترى دردانه داشت کاروان برگشت اما دخترک دیگر نبود پیمان طالبى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مى رسد بانوى باران مى رسد بانوى باران، شرف الشمس حیا حضرت صبر، علمدار وفا، روح دعا مى رسد مظهر غم، عالمه ى عالمه ها مى رسد سنگ صبور همه ى فاطمه ها اینکه ارث از نفس غیرت مادر دارد داغ هفتاد و دو آلاله ى پرپر دارد شکوه ها از غم ایام اسارت دارد قد خمیده است ولى باز ابهت دارد   بر لبش در همه جا موعظه اى غرّا بود نایب شیر خدا، نائبه الزهرا بود گرچه دلخسته از این مردم گمراه شده یک تنه مظهرى از `نصر من الله” شده وسعت سینه ى او وسعت دنیایى نیست هر چه دیده است به جز نیکى و زیبایى نیست ذلت و زندگى زینب کبرى !!!؟ هرگز    او جوان داده ولى معجر خود را هرگز بر لبش ذکر رضى الله، ولى سیر شده قدر صد سال شکسته شده و پیر شده باز هم در دل خود داغ پیمبر دارد جگرى سوخته از ماتم اکبر دارد قطعه قطعه شدن پیکر او را دیده پاره هاى تن او روى عبایى چیده چه غریبانه پریشان اباالفضل  شده دست او دیده و گریان اباالفضل شده دیده او رنگ و روى دختر در خیمه پرید نیزه اى آمد و چشمان علمدار درید   فکر تاثیر یکى قطره ى آب است هنوز از همه بیشتر او فکر رباب است هنوز دیده که تیر رسیده است به مقصد بخورد گوش تا گوش على اصغر او را ببُرد با سرِ بر روى نیزه سفرى کرد به شام طعنه ها می شنود جای ادب، جاى سلام   نیش دشنام نشسته به دل محزونش چوبه ى محمل و پیشانى غرق خونش گذر از کوچه ى پر بغض یهودی ها واى صورت انسیه و موج کبودی ها واى   پر و بالش به خدا لحظه ى پرواز شکست   سنگى آمد ز لب بام سرش باز شکست غصه ى شام چه بر قلب صبورش آورد؟ صدقه ... واى! چه بر روز غرورش آورد خاطراتش دل او را بدهد باز عذاب خیزران، بغض یزید، طشت طلا، بزم شراب رضا تاجیک لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مدینه سلام آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد بعد عباس قلبم آزُردند تا زمین خورد ، معجرم بُردند  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاقبت مادر رسیدم به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تُرا، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرک خواند فقط با حربه نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گریه عشاق صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری.. خبر ز گریه عشاق در سحر داری به گردن تو فتاده همیشه زحمت من ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن بگو که ای شه بی کس گدای دربه دری... پیام داده به این استان به خون جگری که قبر خاکی تو گرچه آتش دلهاست غریب ماندن تو باطنا به گردن ماست.. مگر نه اینکه تو در قلب ها حرم داری به قلب سینه زنان گنبد و علم داری مگر قرار نشد کمتر اشتباه کنم برای خاطر عشق تو کم گناه کنیم بکاء ما همه تبدیل برتباکی شد مزار تو به دل شیعه نیز خاکی شد به جای تو سوی آتش شتاب کردم من به سهم خود حرمت را خراب کردم من کریم هستی و عالم به تو بدهکارند تو بی حرم شدی اما همه حرم دارند حرم نداری نه!تو حرم نخواسته ای ز روزگار خودت غیر غم نخواسته ای بقیع سینه زن روضه های افلاکی ست بقیع روضه مکشوف چادر خاکیست گلاب یعنی تو اضطراب یعنی تو و بعد فاطمه خانه خراب یعنی تو زحلقه تو همان کودکی نگین افتاد همینکه مادرتان پشت در زمین افتاد به باغ عاطفه ها بی امان شرر میرفت بروی شاخه گلی پای چهل نفر‌ میرفت به کینه دلشان هیچ دست رد نزدند دگر به هیچ زنی اینچنین لگد نزدند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹