eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 قسمت دهم ▪️ثمَّ الْتَفَتَتْ عليهاالسلام اِلىٰ أَهْلِ الْمَجْلِسِ وَ قالَتْ لِجَمِيعِ الْمُهاجِرِينَ وَ الْاَنْصارِ و اَنْتُمْ، عِبادَ اللّهِ، نَصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ أُمَناءُ اللّهِ عَلىٰ اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْأُمَمِ حَوْلَكُمْ، زَعِيمُ حَقٍّ لِلّهِ فِيكُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ. و نَحْنُ بَقِيَّةٌ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ، وَ مَعَنا كِتابُ اللّهِ النّاطِقُ، وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السّاطِعُ، وَ الضِّياءُ اللاّمِعُ. ⚫️ Then the Highnesses Fatima , upon her be peace, turned to the people – the Mohājirs and Ansārs –gathering in the mosque and commenced her sermon as: 'You are Allah's servants, Who are ordered to carry out His commands for what is obligatory and what is forbidden. You are the carriers of the burden of Allah's religion and revelations. You are entrusted with the trusteeship of yourselves. You are charged with the propagation of Allah's Message to all people in the world. Now, the Leader of the Truth, Ali, is amongst you. He is the same man, the man who pledge that he would be with you long before [at the Ghadir-i- khum]. And now, it is we, the remnant [of Allah] left behind for you along with the illuminate Book, The true Qur'an, The radiant light, The effulgent radiation. 🔺آن‌گاه او بر مردمان توجّهى نمود و تمامى مهاجران و انصار را خطاب نموده، فرمود: و شما بندگان خدا و پرچم‌هاى بر افراشته ‌ى امر و نهى خداييد و حاملان دين و وحى او، از سوى خداوند امانت ‌دار برگروه خود و مبلّغ بر امت‏هاى اطراف‌تان! رهبر بر حقِّ خداوند [امام اميرالمؤمنین] در ميان شماست، او پيمانى است از زمان‌هاى پيشين با شمايان. و اكنون ماييم يادگاران خداوند در ميان شما؛ همراه ماست كتاب گوياى او و قرآن راستين و نور فراگير و پرتو تابان؛ ﴾10﴿💔 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍گویا در این شهر خبرهای زیادی است ، به راستی چه کسانی قسم خورده‌اند که حقّ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را غصب کنند ؟ نمی‌دانم آیا بدن پیامبر صلی الله علیه و آله دفن شده است ؟ چرا مردم ، این‌قدر بی‌وفا شده‌اند ؟ این‌ها که تا دیروز ، احترام زیادی به پیامبر صلی الله علیه و آله می‌گذاشتند ، چرا امروز نمی‌خواهند بر بدن پیامبر صلی الله علیه و آله نماز بخوانند ؟ بیا ، من و تو به سوی خانه پیامبر صلی الله علیه و آله برویم . نگاه کن ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، بدن پیامبر صلی الله علیه و آله را غسل داده و کفن نموده است و خودش ، اوّلین کسی است که بر پیکر پاک او ، نماز خوانده است . پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظه‌های زندگی خود، از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام خواست، تا زمانی که بدن او را به خاک نسپرده است از پیکر او جدا نشود نگاه کن ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون می‌آید و از مردم می‌خواهد تا بیایند و بر پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز بخوانند . مردم ده نفر ، ده نفر ، وارد خانه می‌شوند و بر آن حضرت ، نماز می‌خوانند حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام تصمیم دارد وقتی نماز مسلمانان تمام شود ، بدن پیامبر صلی الله علیه و آله را در خانه خودش دفن کند . البتّه عدّه‌ای می‌گویند که پیامبر صلی الله علیه و را در قبرستان بقیع دفن کنیم ، عدّه‌ای هم می‌گویند که بدن پیامبر صلی الله علیه و آله را در کنار منبر ، در داخل مسجد به خاک بسپاریم . امّا نظر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در همان مکانی که جان داده است ، دفن شود . خانه پیامبر صلی الله علیه و آله ، خانه کوچکی است ، مساحت آن ، حدود نُه متر مربع است ، برای همین ، باید صبر کرد تا مردم ده نفر ده نفر ، وارد خانه شوند و نماز بخوانند و این زمان زیادی می‌گیرد نگاه کن ، عدّه‌ای که نماز خوانده‌اند، به سوی سقیفه حرکت می‌کنند تا ببینند آنجا چه خبر است . آری ، تعداد کمی هم که در اینجا بودند به سوی سقیفه می‌روند ، دیگر اینجا خیلی خلوت شده است ، در مقابل ، سقیفه خیلی شلوغ است آنجا را نگاه کن ! آن دو نفر را می‌گویم که سراسیمه به این سو می‌آیند . گویا آنها از سقیفه می‌آیند نمی‌دانم چرا آنها خیلی ناراحت هستند ، آیا موافقی با آنها سخنی بگوییم ؟ ــ صبر کنید ، آخر با این عجله به کجا می‌روید ؟ ــ ما هر چه سریع‌تر باید نزد بزرگان خود برویم ، ما هرگز اجازه نخواهیم داد خلیفه از میان مردم مدینه انتخاب شود آنها این را می‌گویند و به سرعت به سوی خانه پیامبر صلی الله علیه و آله می‌روند یکی از آنها وارد خانه می‌شود و در کنار عُمَر لعنة الله علیه می‌نشیند ، او دست عُمَر لعنة الله علیه را می‌گیرد و به او می‌گوید: ــ هر چه زودتر بلند شو ! ــ مگر نمی‌بینی من اینجا کار دارم ؟ پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز دفن نشده است . ــ چاره‌ای نیست ، من با تو کار مهمّی دارم . ــ خوب ، حرف تو چیست ؟ ــ اینجا که نمی‌شود ، باید برویم بیرون . عُمَر لعنة الله علیه از جای خود بلند می‌شود و همراه او به بیرون خانه می‌رود : ــ حرفت را زود بزن ! ببینم چه خبری داری . ــ ای عُمَر ، چرا نشسته‌ای؟ مردم مدینه در سقیفه جمع شده‌اند و می‌خواهند با سعد ، بزرگ قبیله خزرج ، بیعت کنند . ما باید زود به آنجا برویم وگرنه همه نقشه‌های ما خراب خواهد شد. عُمَر لعنة الله علیه لحظه‌ای با خود فکر می‌کند، او به یاد می‌آورد که مدّتی قبل با مهاجران سخن گفته بود و نقشه خود را به آنان خبر داده بود، اکنون عُمَر لعنة الله علیه باور نمی‌کند که انصار این‌قدر سریع برای خلافت ، دست به کار شده باشند ! عُمَر لعنة الله علیه با عجله به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله می‌رود ، شاید خیال کنی او می‌خواهد به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام خبر بدهد ، امّا این‌طور نیست، عمر لعنة الله علیه قبلاً فکرهایی را در سر داشته است، او برای مقام خلافت نقشه‌هایی کشیده است!! خوب است ما هم داخل خانه شویم ... ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
* 💞﷽💞 ‍#نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_پانزدهم مهسو _توکی میخوای آشپزی یادبگیری؟شوهربدبختت گشنه میمونه
🍃 *﷽ 🍃 ‍ مهسو با چشمای گردشده نگاهم میکرد... +شوخی میکنی؟؟؟ _نهههه...واقعا میخوام راجع به دینت بدونم...کاربدیه؟ +نه نه اصلا...ولی خب آخه عجیبه...چیشد که یهویی...واقعانمیفهمم لبخندغمگینی زدم و گفتم _نپرس یاسر...خودمم نمیدونم...ولی میدونم که...توآرامش داری...آرامشتو از اعتقادت میگیری...من تشنه ی این آرامشم... لبخند عجیبی زد و گفت... +هرچی دوس داشتی،هروقت سوالی داشتی حتما بیا بپرس...منم بهت چندتا کتاب میدم...کمکت میکنه... _ممنون...حتماسراغت میام +امشب میبرمت خونه ی بابا اینا و چندتا کتاب که اونجادارم رو بهت میدم...علی الحساب با بهترین کتاب شروع کن...قرآن _اخه...من..بلدنیستم بخونمش... +بلدبودن نمیخوادکه عزیزم...معنی داره..شما معنیش روبخون... _مطمئنی؟ +شک‌نکن... کتاب رو بااحترام خاصی از دسنش گرفتم و ازاتاق خارج شدم... یاسر همونجا روی زمین نشستم و سجده ی شکر انجام دادم...خدایا یعنی میشه؟ خدایا خودت دستش روبگیر...یاامام حسین اگه دستش روبگیری که شک ندارم میگیری و خودت به روشنایی میرسونیش،به جان جوونت قسم هرسال سه تا مستحقو میفرستم کربلا...بیان پابوست.. ** توی اتاقم مشغول نمازخوندن بودم...داشتم سلام نماز رومیدادم که درباشدت بازشد....باآرامش نمازم رو تموم کردم و به عقب چرخیدم _چی شده؟طوفانه؟ +بله،طوفانه...این چه دینیه آخه..یکجا حرف از رستگاریه...یکجا مهربانی ورحمت...یکجا عذاب شدید..یکجا هم ناقض حقوق بشرمیشین... با تعجب بهش زل زدم و گفتم _بشین..آروم باش...حرف میزنیم... روی صندلی نشست و گفت +منتظرم _همش چهارروزه داری مطالعه میکنی..به این نتیجه رسیدی که ما ناقض حقوق بشریم؟ +بله... _چرااونوقت.. +هزارتادلیل دارم.. _خب یکیش +مثلا نصف بودن دیه ی زن... مثلا نصف ارث بردن...مثلا اینکه حجاب فقط برای خانمهاست... _کافیه...فهمیدم...من برات توضیح میدم                         🌺ظهور امام_زمان(عج) صلوات دعای فرج *
حرم
🍃 *﷽ 🍃 ‍ #نم‌نم‌عشق #فصل‌دوم #قسمت_شانزدهم مهسو با چشمای گردشده نگاهم میکرد... +شوخی میکنی؟؟؟ _نه
* 💞﷽💞 مهسو منتظرتوضیحاتش بودم +ببین عزیزم ،اگردراسلام خداوندفرموده که دیه ی زن نصف زنه کاملا عادلانه است...چون مرد سرپرست یک نسله..یک خانوار...اگرمردی کشته بشه زن و فرزندان و خانوادش بی سرپرست میمونن..پس نیاز به دیه ی کامل دارندبرای تأمین امورزندگی...ولی اگرزنی کشته بشه،دیه ی اون نصف دیه ی مرده چون مرد توانایی تأمین داره...مرد وظیفشه که خودش رو تأمین کنه وحمایت لازم نداره... همین دین ما میگه زنی که شیرمیده به بچه اش،داره به همسرش لطف میکنه..و درقبال این لطف میتونه ازهمسرش پول بگیره... تواینوندیدی ولی نصف بودن دیه رودیدی؟ _خب این به کنار..من چندتامورددیگه هم گفتم لبخندارومی زدوگفت +شک نکن برداشتت ازوناهم غلط بوده...مثلا بحث حجاب...کی گفته حجاب فقط برای زن هست؟ خداوند به مردهم میگه لباس تنگ و چسبان و بدن نما و کوتاه نپوش...میگه به ناموس مردم نگاه نکن حتی اگر پوشیده باشه...یادته روزای اول به من گفتی امل؟چون سرم همش پایین بود...مخصوصا باراول که دیدمت بااون لباس... از اینکه اینقدرک بی ادبیم رو به روم آوردشرمنده شدم... +من اونموقه حجاب کرده بودم...حجاب چشممورعایت میکردم...چون اعتقادم اینه که چشمی که به نامحرم نگاه کنه..چشمی که پرده ی حیا و عفتش دریده بشه دیگه اشکی برعزای حسین ع نمیریزه مهسوجان...این امل بودن نبود..باحجاب بودن بود... زنی که خودش رو ازدید نامحرم طبق دستوراسلام میپوشونه برای خودش ارزش قائل شده...چون اعتقادش اینه که هرکس و ناکسی ارزش نداره که جسم اونوببینه...من میگم دختری که حجاب میگیره و ازهمه بهتر چادر روی سرش میزاره منه پسر کمترین کاری که میتونم بکنم اینه که نگاهش نکنم...چون باید پیش پای اون دختر زانو زد...اینقدرکه مقامش بالاست... متوجه شدی عزیزدلم؟ _آره.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_هفدهم مهسو منتظرتوضیحاتش بودم +ببین عزیزم ،اگردراسلام خداوندفرم
* 💞﷽💞 ‍ یاسر متوجه بودم که محو حرفهام شده...وتشنه ترازهروقت دیگه ایه... +خب شاید یه نفر دلش پاک باشه..ولی دوست داشته باشه با یه تیپ دیگه بگرده...چه اشکالی داره؟ _ببین،جدای ازاینکه هردین و مذهب و کشوری قوانین ورسوم خاص خودشوداره،یه سری چیزهاروهم عرف نمیپذیره...مثال میزنم برات...بهرحال توجامعه شناسی خوندی و با این چیزا آشنایی...من الان همسرتوام،همیشه به تومیگم دوستت دارم...یک روز من رو با دختری توی رستوران میبینی درحالی که میگیم ومیخندیم...اعتراض میکنی..میگم که عزیزم این ظاهرقضیه اس..من تورو دوست دارم فقط...توباورمیکنی؟ +خب مسلما نه...تابلوئه داری دروغ میگی.. _دیدی...پس چطور توقع داری خلاف کار خدارو انجام بدی واون باورکنه که دلت پاکه و دوستش داری؟ سکوت کرد... _خب؟ +یه سوال دیگه..خدایی که اینقدر ازرحمتش حرف زده شده...چطور ممکنه بخاطر یه سری گناه کوچیک مارو به شدت عذاب بده... _سوال خوبیه...مامیگیم خدامون ارحم الراحمینه...ولی گناه کنیم عذابمون میده... ببین عزیزم..وقتی پسر یک آدم عادی خلافی روانجام بده کسی ازش توقعی نداره...نمیگه ازش بعیدبود...ولی اگه همون خطارو پسرپیغمبرانجام بده همه عصبی میشن و ازش بدمیگن..چون ازش توقع نداشتن..جریان ماهم همینه..خدا میکه اگه ادعای بندگیت میشه تمام وکمال بنده باش..وگرنه جزاشومیبینی..ازت توقع خلاف ندارم...اگه انجام بدی میگن یه خداپرست این کاروکرد...مجازات کارتو باید ببینی... لایک❤فراموش نشه
✴️ چهارشنبه 👈 3 آذر /قوس 1400 👈 18ربیع الثانی 1443👈 24 نوامبر2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅ امور زراعی و کشاورزی. ✅ و نو بریدن و نو دوختن خوب است. 👶 زایمان خوب و نوزادش خوب تربیت گردد وزندگی خوبی دارد.ان شاءالله 🚘مسافرت :خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ امور زراعی و کشاورزی. ✳️ درختکاری. ✳️ بذر افشانی و کاشت. ✳️ کندن چاه و کانال. ✳️ و خرید و فروش ملک و کالا نیک است. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد و برای سلامتی خوب است.ان شاءالله 💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب قوت بدن می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث غم میشود. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 19 سوره مبارکه " مریم" است. قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما ........ و مفهوم آن این است که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه بیاورد.ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرحة الزهراء ربیع الاول و ربیع الثاني ۱۴۴۳ شماره 40 از 40- پایان 🌹 ❤️‍🔥 😉 😍 😍 ❣️ 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
🍃🌹🍃 خیز و ره خانه ی مولا بگیر مُزد چهل روز تبریٰ بگیر هفت فلک باز چراغان شده فصل خزان رفته بهاران شده خنده ی شادی به لب فاطمه "لعن عمر" روی لبش زمزمه غصه و غم را زِ خودت دور کن قلب و دلت را همه پُر نور کن مثل علی سفره ی دل باز کن با پسرش درد و دل آغاز کن عید شد اما اثری از تو نیست با خبر از ما! خبری از تو نیست... ای ولی عصر امام زمان ای سبب خلقت کون و مکان دیده ی خلقی همه در انتظار کز پس این پرده شوی آشکار خیز و بکِش تیغ دو سر از نیام ای شه منظور پی انتقام... 🤲🏻🌹 🍃🌹🍃 🛑 خنکای دل حضرت مادر زهرای مرضیه و حضرت پدر مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب سلام الله علیهم اجمعین ، به قصد فرج ، بر عمر زنازاده لعنت... ❤️‍🔥 😉 😍 😍 ❣️ 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 خوب است ما هم داخل خانه شویم ، نگاه کن ، عُمَر لعنة الله علیه دست ابوبکر لعنة الله علیه را گرفته است و از او می‌خواهد که بلند شود . ابوبکر لعنة الله علیه به او می‌گوید: ــ می‌خواهی چه کنی ؟ چرا این‌قدر عجله داری ؟ ــ باید با هم به جایی برویم ، ما زود برمی‌گردیم . ــ کجا برویم ؟ ما تا پیامبر صلی الله علیه و آله را دفن نکنیم نباید جایی برویم . ــ فتنه‌ای بزرگ در سقیفه روشن شده است ، ما باید خود را به آنجا برسانیم . نگاه کن ، عُمَر و ابوبکر لعنة الله علیهما همراه با عدّه‌ای به سوی سقیفه می‌روند . شب تاریک و بیم موج در سقیفه چه شوری بر پا شده است ، همه انصار به توافق رسیده‌اند که با سعد بیعت کنند . آنها دور سعد می‌چرخند و شعار می‌دهند ، ظاهرا هیچ‌کس با خلافت سعد مخالف نیست . سعد بسیار خوشحال است ، او تا خلافت و حکومت بر سرزمین حجاز بیش از چند قدم ، فاصله ندارد در این میان ابوبکر و عُمَر لعنة الله علیهما و همراهان او از راه می‌رسند ، آنها از دیدن این همه جمعیّت که در آنجا جمع شده‌اند تعجّب می‌کنند نگاه کن ! ابوبکر لعنة الله علیه جلو می‌رود ، او سنّش از همه بیشتر است و ریش سفید مهاجران می‌باشد او رو به مردم می‌کند و چنین می‌گوید: «ای مردم مدینه ! شما بودید که دین خدا را یاری کردید ، ما هیچ‌کس را به اندازه شما دوست نداریم ، شما براداران ما هستید . مگر نمی‌دانید که ما اوّلین کسانی بودیم که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردیم . ما از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم . بیایید خلافت ما را قبول کنید ، ما قول می‌دهیم که هیچ کاری را بدون مشورت شما انجام ندهیم » مردم مدینه با سخنان ابوبکر لعنة الله علیه به فکر فرو می‌روند ! آری ، در آن سال‌های اوّل که حضرت محمد صلی الله علیه و آله به پیامبری مبعوث شد، این مهاجران بودند که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردند ! گویا دلیل هایی که ابوبکر لعنة الله علیه آورده است همه را قانع کرده است ، همه سکوت کرده‌اند ، آری ، خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله کسی است که زودتر از همه به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورده و از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است . فقط او شایستگی خلافت دارد به راستی منظور ابوبکر لعنة الله علیه از این سخنان چه کسی است ؟ نگاه کن ، همه مردم ، سکوت کرده‌اند و حق را به ابوبکر لعنة الله علیه داده‌اند . ابوبکر لعنة الله علیه ، چه ماهرانه سخن گفت و فتنه را خاموش کرد . آری ، بعد از سخنان ابوبکر لعنة الله علیه ، دیگر حنایِ سعد هیچ رنگی ندارد ، نگاه کن که چگونه او و طرفدارانش شکست خوردند مردم مدینه می‌دانند که همه آنها ، ده سال بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله به او ایمان آورده‌اند ، امّا مهاجران ، در اوّل بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله به اسلام ایمان آوردند ای ابوبکر ! چه دلیل‌های خوبی آوردی و فتنه را خاموش کردی ! امّا من از تو یک سؤل دارم ، تو برای پیروزی مهاجران بر انصار به دو دلیل اشاره کردی: اوّل: مهاجران به پیامبر صلی الله علیه و آله زودتر ایمان آوردند. دوّم: مهاجران فامیل پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. با تو هستم، ای ابوبکر ! به همین دلیل‌هایی که گفتی، فقط حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شایستگی خلافت را دارد مگر شما قبول ندارید اوّلین کسی که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بود ؟ اگر شایستگی خلافت به فامیل بودن با پیامبر صلی الله علیه و آله است حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام که پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله است ، به راستی کدام یک از شما مهاجران ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله هستید ؟ مگر پیامبر صلی الله علیه و آله با حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام پیمان برادری نبست ؟ ای ابوبکر ! بارها پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «علی ، برادر من در دنیا و آخرت است» ؟ به خدا قسم ، امروز می‌فهمم که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله این جمله را این همه برای شما تکرار می‌کرد او می‌دانست که تو یک روز اینجا می‌ایستی و برای خلافت ، به این دو دلیل اشاره می‌کنی ! ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است...
حرم
* 💞﷽💞 ‍#نم‌نم‌عشق #فصل‌دوم #قسمت_هجدهم یاسر متوجه بودم که محو حرفهام شده...وتشنه ترازهروقت دیگ
* 💞﷽💞 ‍ مهسو وارداتاقم شدم..چقدر باآرامش برام توضیح داد..چهارروزبود که قرآن رومیخوندم...بعدازچهارروز میخواستم یاسررو بااین چندموردکیش و مات کنم...نتونستم..خودم مات شدم...تمام حرفهاش توی سرم اکومیشد...تصمیمموگرفته بودم...دین اسلام رو قلبا داشتم میپذیرفتم... لبخندی روی لبم نشست....قرآن رو روی سینه ام چسبوندم...حس میکردم انرژی عجیبی واردبدنم شده... ارامش خاصی بود... برای یک لحظه تصویری رو جلوی چشمم دیدم... پسرنوجوونی که دادزد و همون لحظه صدای تصادفی که باعث شد جیغ بزنم و روی زمین بیوفتم ....سرم به گوشه ی تخت خورد....وازحال رفتم... **** زنی بالای سرم ایستاده بود و با پوزخند مسخره ای به صورتم زل زده بود... اتاق سرد بود و ازسرما میلرزیدم... یاسر کف اتاق افتاده بود و ازدردناله میکرد...لباساش خونی بود و انگار که تب ولرزداشت... زن ردنگاهم رو گرفت و به یاسررسید...قهقه مستانه اش فضا روپرکرده بود...دستام رو روی گوشام گذاشتم...کم کم صداش به جیغ زدن تبدیل شد..به صورتش نگاه کردم تبدیل به مارافعی بزرگی شده بود...ازسرترس جیغی زدم و.... *** باترس چشمام رو بازکردم... رد سرم روگرفتم ...به دستم میرسید..پس بیمارستان بودم...سعی کردم یادم بیاد که چرااینجام... سریعاهمه چی مثل فیلم توی مغزم پلی شد... با یاسر حرف زدن،برگشتنم به اتاق،تصمیمی که گرفتم و ضربه ای که به سرم خورد.... دراتاق باز شد و کسی وارد شد... پشتش به من بود... ناخوداگاه نالیدم.. _میلاد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍#نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_نوزدهم مهسو وارداتاقم شدم..چقدر باآرامش برام توضیح داد..چهاررو
* 💞﷽💞 یاسر باوحشت سرم رو به سمت مهسو برگردوندم... چشمام از اشک پرشده بود... نزدیکتررفتم... اشکهاش چکید روی گونه اش... +یاسر؟میلاااد؟ باناباوری بهم زل زده بود... _آروم باش مهسو..برات توضیح میدم... کامل برات توضیح میدم.. +من چم شده...چم شدددده لعنتیا... دستاشوآروم کرفتم وگفتم _آروم باش عزیزدلم.آروم باش...میگم برات...ازاول میگم... وقتش بود...بازهم بایدتنهایی بارش رو به دوش میکشیدم... _مادرم زن خوشگذرونی بود...بابام میگفت...به زور مجبورش کرده بودن زن بابام بشه...با سبک سریاش آبروی بابام رو برده بود..وقتی فهمید منو بارداره یکم پایبندترشد...ولی به محض به دنیااومدنم منورها کرد و رفت...برای رضای خدا حتی قطره ای شیر هم به من نداد...طلاق غیابی گرفت وازپدرم جداشد..بابام یه خانم جوون که همون الهام خانمه رو برای پرستاریه من استخدام کرد.ظاهرا به تازگی همسرش و نوزادش توی یه تصادف فوت میکنن... اون هم به من شیرمیداد و یه جورایی دایه ی من شد...والبته امیرحسین...یادته یه بار پرسیدی نسبتت باامیرحسین چیه؟ مادرامیر یک مدت بیمارشد و نتونست شیربده که الهام خانم زحمتشوکشید... خلاصه بعدازمدتی هم پدرم باالهام خانم ازدواج کرد وحاصلشم که یاسمنه.... ... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیستم یاسر باوحشت سرم رو به سمت مهسو برگردوندم... چشمام از اشک پر
* 💞﷽💞 مهسو باتعجب محوحرفهاش شده بودم... +من پنج ساله بودم که خبررسیدمادرم مسیحی شده و با یه مرد مسیحی هم ازدواج کرده... مردی که بعدا فهمیدم عموی توئه _چییی؟من که عموندارم... +داشتی...مرده..یعنی کشتنش،دوسه سال پیش توی یکی از عملیاتها توسط پلیس کشته شد...گوش بده... مادرم با عموت رفتن ترکیه و بعدازونجا رفتن لندن وپناهنده شدن... پدرم با یه شرکت قراردادبسته بود که برای مجالسشون وسمیناراشون غذامیفرستادن...متوجه شدیم که رئیس شرکت پدرتوئه و برادرشوهرمادرم... پدرت با ازدواج مادرم وعموت مخالف بوده و عموت رو طردکرده...توهمون اثنا رفت وامدهای خانوادگیمون زیادشد و من و توومهیار رفقای خوبی برای هم شدیم...مخصوصا من وتو... لبخندی زدم... _یادمه...یادمه میلاد... اهی کشید وادامه داد +پس اینم یادته که پدربزرگم همیشه دلش میخواست توزن من باشی...بااینکه دینمون متفاوت بود همیشه دعاش همین بود...حرفاش رومنم اثرکرد و توهمون نوجوونی عاشقت شدم مهسو...توام دوسم‌داشتی...کوچیک بودی...ولی حالیت بود... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
✴️ پنجشنبه 👈4 آذر/ قوس 1400 👈 19 ربیع الثانی 1443 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی. 🎇 امور دینی و اسلامی. ❇️ روز خوش یمن و خوبی برای امور زیر است: ✅ تعلیم و تعلم و امور آموزشی. ✅ شاگرد گرفتن و استخدام نیرو. ✅ ارسال نامه و دیدار با دوستان. ✅ جابجایی و نقل و انتقال. ✅ دیدار با بزرگان و روسا. ✅ شکار و صید و دام گذاری. ✅آغازنوشتن مقاله وکتاب وپایان نامه. ✅ خرید وسیله سواری و حیوان. ✅ وخواستگاری و عقد و ازدواج خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 زایمان خوب و نوزادش مبارک و روزی دار است.ان شاءالله. 🚘 مسافرت :خوب و مفید و سود دارد. 👩‍❤️‍👩 مباشرت و مجامعت: 👩‍❤️‍👩 امروز:مباشرت امروز هنگام زوال ظهر و فرزند حاصل عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد شد.ان شاءالله 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ خرید خانه و ملک. ✳️ جابجایی و نقل و انتقال. ✳️ ورود به خانه نو. ✳️ خواستگاری عقد و عروسی. ✳️ خرید حیوانات و احشام. ✳️ عهدنامه نوشتن با رقیب. ✳️ و شروع اموردائمی نیک است. 👩‍❤️‍💋‍👨 امروز :مباشرت روز پنجشنه و هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند چنین ساعتی از انحرافات به دور خواهد بود ان شاءالله. 👩‍❤️‍💋‍👨: امشب (شبِ جمعه) ،فرزند پس از فضیلت نماز عشاء،خطیبی توانا با گفتاری زیبا و دلربا باشد و سخن او در اعماق دلها نفوذ کند.ان شاءالله. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث توانگری میشود. 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد باعث رفع درد بدن می شود. 🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 20 سوره مبارکه "طه " است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی ....... و مفهوم آن این است که دلیلی قوی تحت تصرف خواب بیننده در آید و کار خود را با آن پیش ببرد.ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد . ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
حرم: 👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
: قاعده کلی: ✅ قبل از کاربرد هر نوع رنگ مو باید قبلا آن را روی قسمت کوچکی از پوست سر آزمایش کرد که از حساسیت آن اطمینان حاصل نمود. ضمنا برای جلوگیری از خراب شدن رنگ مو بهتر است قبل از استفاده بر روی چند تار مو امتحان کنید. ✅ توجه داشته باشید کم و زیاد شدن مقدار مواد اولیه باعث تغییر در رنگ می‌شود. ✅ سعی کنید از مواد تازه و با کیفیت استفاده کنید. ✅ روش رنگ کردن همه رنگها یک روش است که بعد از اولین رنگ توضیح داده می‌شود. ✅ حنا به عنوان آستر رنگ مو است بنابراین به مدت دو ساعت قبل از رنگ حنا بگذارید و سپس بشویید و بعد رنگ دلخواهتان را بگذارید. 👈 فرمول چند رنگ موی گیاهی: رنگ موی بلوند طلایی: پودر گل بابونه 47 پیمانه. پودر پوست گردو5پیمانه. پودر Gold rod (گلد رد)45پیمانه. پودر کتیرا10پیمانه. 🌻 اگر پیمانه کوچک در اختیار ندارید از یک قاشق غذاخوری به عنوان پیمانه استفاده کنید. درصورت نیافتن Goldenrod می‌توان از گل رنگ. یا گل تمر یا روناس استفاده کرد. ✅ کم و زیاد پوست گردو تغییرات درخور توجه در رنگ به وجود می‌آورد. 👈 پودر گیاهان فوق را با هم مخلوط کنید با مقداری آب به صورت خمیر با قوام آبکی درآورید و پس از آماده کردن موها برای رنگپذیری؛ موها را به آن آغشته و چند ساعت در همان حالت نگهدارید سپس با آب ولرم بشویید. 🔷 رنگ موی قهوه‌ای: پوست گردو85پیمانه. پودر روناس5پیمانه. پودرحنا10پیمانه. پودر کتیرا 10پیمانه. روش تهیه مثل مورد قبلی کم و زیاد کردن پوست گردو رنگ قهوه ای را تغییر می‌دهد. 🔷 قهوه ای تیره: پودر پوست گردو 85پیمانه. پودرحنا10پیمانه. پودر نیل(وسمه)2پیمانه. پودر کتیرا 10پیمانه. روش تهیه مثل قبل. 🔷 قهوه ای روشن: پودر گل بابونه 50پیمانه. پودر(Golden rod) گلدن رد35پیمانه. پودر پوست گردو15پیمانه. پودر حنا5پیمانه. کتیرا10پیمانه. روش تهیه مثل قبل. 🔷 رنگ موی شرابی: پودر سدر 85پیمانه. پودر روناس2پیمانه. پودر مازو3پیمانه. پودر گل بابونه 35 پیمانه. کتیرا10پیمانه. دقت شود اندازه دقیق مخلوط شود. 🔷 رنگ موی شاه بلوطی: پودر پوست گردو 10 پیمانه. پودر گل بابونه 45پیمانه. پودر کتیرا10پیمانه. روش تهیه مثل قبل. 🔷 رنگ موی شاه بلوطی روشن: پودر پوست گردو5پیمانه. پودر گل بابونه 55پیمانه. پودر گلدن رد(Golden rod)45پیمانه. پودرحنا 5پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷 رنگ موی زیتونی: پودر حنا5پیمانه. سدر60پیمانه. گل بابونه35 پیمانه. گلدن رد20پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷 رنگ موی فندقی: پودر حنا5پیمانه. پودر پوست گردو 5پیمانه. پودر گل بابونه 40پیمانه. پودر گلدن رد 40پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷 رنگ موی فندقی تیره: پودر حنا5پیمانه. پودر پوست گردو7پیمانه. پودر گل بابونه30پیمانه. پودر گلدن رد 30پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷رنگ موی مسی روشن: پودر حنا5پیمانه. پودر سدر60پیمانه. پودر گل بابونه30پیمانه. پودر گلدن رد 35 پیمانه. پودر روناس 5پیمانه. پودر مازو5پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷رنگ موی مسی تیره: پودر حنا60پیمانه. پودر گل بابونه20پیمانه. پودر گلدن رد 20پیمانه. .پودر روناس 10پیمانه. .پودر مازو10پیمانه. پودر پوست گردو3پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷 رنگ موی مشکی طبیعی: پودر حنا 45پیمانه. پودر پوست گردو 45پیمانه. پودر نیل(وسمه)10پیمانه. کتیرا10پیمانه. 🔷 رنگ مو مشکی پر کلاغی: پودر حنا30پیمانه. پودر نیل(وسمه)60پیمانه. پودر پوست گردو10پیمانه. کتیرا10پیمانه. (منبع: عطاری حکیمه) 🌱🌱🌱 ☡ موی خود را با مواد شیمیایی نابود نکنید. ☡ مسلمان واقعی با کمترین هزینه، بهترین آراستگی و زیبایی را برای تداوم زندگی‌اش فقط به همسر زحمت‌کش خود هدیه می‌کند، نه نامحرم 🌻لطفا نشر داده و عزیزانتان را هم به این کانال دعوت فرمایید🌻 سبک تغذیه اسلامی👇👇👇 @haram110
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیستویک مهسو باتعجب محوحرفهاش شده بودم... +من پنج ساله بودم که خب
* 💞﷽💞 یاسر کنارپنجره ی اتاق رفتم و ادامه دادم _روزای خوبی بود..همه اش خوشی...خوش بودیم تاوقتی که عفریته برگشت... ۱۴_۱۵سالم بود که به اصرارمادرم رفتم لندن...رفتم که فقط ببینمش...میگفت پشیمون شده...ولی دیگه نذاشت برگردم...بهش گفتم که از لندن متنفرم ...منو با دختر همسر سابق عموت ...یعنی دخترعموت آشنات کرد...اسمش آنابود..دوسه سالی ازخودم کوچیکتربود.. دخترزیبایی بود...ولی چون مادرش اروپایی بود چهره ی کاملا غربی داشت... منم تنهابودم اونجا...آنا بی قید و بند بود و منم باخودش بی قید و بند کرد... تا اتفاقی فهمیدم مادرم و شوهرش و حتی آنا توی کار قاچاق مواد مخدرن... وحشت کرده بودم..سنی نداشتم...تنهاشانسی که آوردم،این بود که پدرت ازراه قانونی کمک کرد و منوازمادرم گرفت و به پدرم برگردوند... +چراپدرمن؟ _میگفت خودش رومقصرمیدونه که جلوی برادرش رونگرفته..میخواست دین اش رو اداکنه... _برگشتم ایران ...حالا دیگه هفده سالم بود..یک ماه بعداز برگشت من... یه ماشین توروزیرگرفت...و...حافظتو کاملا ازدست دادی... +چچچچی؟ _آره...واون ماشین ازطرف مادرمن بود... قصدکشتنتوداشت...ولی... +و من نمردم...واون هنوز دنبال منه..آره؟ با شرمندگی سرم روپایین انداختم وگفتم _من متاسفم +پدرومادرم چی؟کار مادرته؟ با شرمندگی سرم رو پایین انداختم وحرفی نزدم... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #بیست_دوم یاسر کنارپنجره ی اتاق رفتم و ادامه دادم _روزای خوبی بود..همه
* 💞﷽💞 مهسو امروز روز اول محرم بود... دیروز از بیمارستان مرخص شدم... حال و هوای خونه ی پدریاسر یاهمون میلاد که حالا دیگه میدونستم به دلیل نفرت ازاسمی که مادرش براش انتخاب کرده اسمشوعوض کرده...خیلی دلنشین بود... پسرا و مرداازکوچیک تابزرگ همه توی حیاط خونه مشغول کارکردن بودند..و من توی اتاق یاسر مشغول دیدزدنش از پشت پنجره بودم...میدیدم که با چه جدیتی توی اون لباس مشکی و شال مشکی دورگردنش اینوراونورمیره... صدای نوحه توی خونه پیچیده بود... روحم آروم و قرارنداشت...دائم درحال پروازبود... درب اتاق باز شد و یاسمن وارد شد.. +مهسوجان پایین نمیای؟ _چرا،بیابریم عزیزم... +عه..چیزه...اینجورمیای؟ _چجور؟ +شرمنده آبجی ناراحت نشیا... آخه حیاط پرازمرده...روضه ی امام حسینم هست... با خجالت سرش رو پایین انداخت و لب گزید... متوجه شدم... خودم رو توی آینه براندازکردم...واقعا تیپم به این مجلس نمیخورد... _یاسی؟ +جونم _چادرداری؟ چشماش گردشد وگفت +ابجی من نگفتم چادرا... _میدونم..خودم میخوام +آره آره یدونه اضافه هست...وایسامیارم الان... یاسر +آقایاسر _جانم مهدی جان... +خانمتون دم در باهاتون کارداره _ممنون داداش...غمتونبینم برو کمک بچه ها به طرف در ورودی خونه رفتم ...هرچی نگاه کردم مهسو رو ندیدم..خواستم برگردم که دیدم اومد کنارم و بالبخندایستاد... همینجورمحوصورتش وچادرروی سرش شده بودم... زمزمه کردم _مهسو....! +بهم میاد؟ _ازشب عروسیمونم خوشگلترشدی دختر... گونه هاش به سرعت گل انداخت ...سرش روپایین انداخت روی دوزانونشستم و پایین چادرش رو بوسیدم ... بلندشدم و به چشماش خیره شدم... _کاش همیشگی بشه... +شایدبشه... دیگه توی دلم قند آب میشد... با شور و شعف وانرژی خاصی به جمع پسرا برگشتم و بلنددادزدم... _کربلامیخوای صلوات بفررررست لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #بیست_سوم مهسو امروز روز اول محرم بود... دیروز از بیمارستان مرخص شدم..
‌* 💞﷽💞 مهسو توی این مدت عادت کرده بودم که هرلحظه این چادرسرم باشه... وقتی روضه خون روضه میخوند و وقت نوحه یاسر نوحه خون مجلس میشد چادرموروی سرم میکشیدم و برای تمام بدبودنام اشک میریختم...عشق یاسر منوعوض کرده بود...انعکاس رفتارخوب یاسر باعث شد من به آیینش مومن بشم... این حس اینقدرشیرین بود که دیگه هیچ کم و کاستی به چشمم نمیومد...حتی این مسأله که میدونستم آنا و مادر یاسر دست به دست هم دادن تا انتقام پدرم روازمن بگیرن...اینکه میدونستم جونم هرلحظه درخطره...برام مهم نبود... فقط برام خدا مهم بود... هرروز کتاب میخوندم و اگرسوالی داشتم از یاسر میپرسیدم...واون هم با عشق و انررژی عجیبی پاسخگومیشد... یاسر امروز روز دهم محرمه...عاشورا... نذرداشتم سقامیشدم توی روز عاشوراوتاسوعا لباس حضرت عباس به تن داشتم... میون دسته به زنهاومرداوبچه ها آب میدادم...و ازدور گاهی شاهد لبخندهای ازسرعشق مهسو به خودم میشدم... خوشحال بودم که منومقصرنمیدونه... خوشحال بودم که دوستم داره... واردخونه شدیم...چادرش روازسر درآورد و گفت چقدخسته شدم...توام خسته شدی... _آره...ولی خب می ارزه بعله...برای اهل بیته... باعشق نگاهش کردم... _نگاکن پدرصلواتی ازمن بچه مومن ترشده... خنده ی ریزی زد و گفت _تف به ریا حاجی...تف... میخواست ازکنارم ردبشه که گفتم _وایساکارت دارم سوالی نگاهم کرد دستش رو گرفتم و گفتم... _ هجده ساله که میخوام بگم...ولی نشده...امشب نگم خوابم نمیبره... بگو مکثی کردم و دستام رو دور صورتش قاب کردم... _دوستت دارم... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
‌* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیست_چهارم مهسو توی این مدت عادت کرده بودم که هرلحظه این چادرسر
* 💞﷽💞 مهسو شوکه شده بودم...هیچوقت تصور نمیکردم یاسر بخواد اینجور ابرازعلاقه کنه... این مدت زندگیم روی دورتندافتاده بود... کل اتفاقات خوب و بد باهم رخ میدادن... بغض کرده بودم... چی؟ _ناراحتت کردم؟ببخشید..مهسو نشنیده بگیر..من فکر کردم...فکرکردم توام ... دستمو آروم روی دهنش گذاشتم... _فکرنمیکردم توام دوسم داشته باشی... یعنی توام؟ سرم رو تکون دادم... مهسو...دیگه نمیزارم ازم بگیرنت...هرچی کشیدم بسم بوده...دیگه نمیزارم.... یاسر خودم رو توی آینه برانداز کردم... هیچ شباهتی به یاسر یک ماه پیش نداشتم... هیچ شباهتی... یک ماه بدون مهسو گذشت... ولی من پیرشدم... شکستم... خونه نشین شدم... همه ی اینا درعرض یک ماه... اتفاقات آخرین شبی که داشتمش یادم اومد... شبی که بهش ابرازعلاقه کردم ..وبرای اولین بار تا صبح کنارخودم داشتمش... یادم افتاد به فرداش...فرداش که واردخونه شدم و دیدم مهسونیست... شماره اش روگرفتم ولی خاموش بود... چقدر ازدستش عصبانی بودم... ولی وقتی تاشب خبری ازش نشد مطمئن شدم آنا ومادرم کارشونوکردن...چون خبرش رسید که ازکشور خارج شدن.. و ضربه ی بعدی دوروز بعدواردشد...وقتی جسد سوخته ی مهسو روتحویلم دادن... وتنها چیزی که یادگاری موندبرام...حلقه ی توی دستش بود... ... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیست_پنجم مهسو شوکه شده بودم...هیچوقت تصور نمیکردم یاسر بخواد ای
* 💞﷽💞 مهسو شوکه شده بودم...هیچوقت تصور نمیکردم یاسر بخواد اینجور ابرازعلاقه کنه... این مدت زندگیم روی دورتندافتاده بود... کل اتفاقات خوب و بد باهم رخ میدادن... بغض کرده بودم... چی؟ _ناراحتت کردم؟ببخشید..مهسو نشنیده بگیر..من فکر کردم...فکرکردم توام ... دستمو آروم روی دهنش گذاشتم... _فکرنمیکردم توام دوسم داشته باشی... یعنی توام؟ سرم رو تکون دادم... مهسو...دیگه نمیزارم ازم بگیرنت...هرچی کشیدم بسم بوده...دیگه نمیزارم.... یاسر خودم رو توی آینه برانداز کردم... هیچ شباهتی به یاسر یک ماه پیش نداشتم... هیچ شباهتی... یک ماه بدون مهسو گذشت... ولی من پیرشدم... شکستم... خونه نشین شدم... همه ی اینا درعرض یک ماه... اتفاقات آخرین شبی که داشتمش یادم اومد... شبی که بهش ابرازعلاقه کردم ..وبرای اولین بار تا صبح کنارخودم داشتمش... یادم افتاد به فرداش...فرداش که واردخونه شدم و دیدم مهسونیست... شماره اش روگرفتم ولی خاموش بود... چقدر ازدستش عصبانی بودم... ولی وقتی تاشب خبری ازش نشد مطمئن شدم آنا ومادرم کارشونوکردن...چون خبرش رسید که ازکشور خارج شدن.. و ضربه ی بعدی دوروز بعدواردشد...وقتی جسد سوخته ی مهسو روتحویلم دادن... وتنها چیزی که یادگاری موندبرام...حلقه ی توی دستش بود... ... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیست_پنجم مهسو شوکه شده بودم...هیچوقت تصور نمیکردم یاسر بخواد ای
* 💞﷽💞 یاسر تلفنم زنگ خورد... ازاداره بود _بله یاسر پاشوبیااداره...راجع به مهسوئه _چیییی؟الان میام. سریعاگوشی رو‌قطع کردم و بی توجه به وضع لباسام ازخونه بیرون زدم.... و باسرعت وحشتناکی به سمت اداره روندم... _مهسو آماده شدی؟ باشه عزیزم...وایسا چادرموسر کنم...اومدم... بالاخره بعد از نیم ساعت خانم رضایت دادن و ازاتاق خارج شدن... _به به..تشریف آوردن والاحضرت... بجنب وگرنه سردوشی از دستت میپره سرهنگ بعدازین... لپش رو کشیدم و به سمت ماشین راه افتادیم...توی ماشین نشسته بودیم که گفت یاسر _جون دلم؟ قول دادی امروز بگی... _چیو عههه اذیت نکن دیگه...بگو _چشم خاتون... اون روز وقتی رسیدم اداره گفتن که چندنفرازاعضای باندآنا رو دستگیرکردن...درحین بازجویی اشاره داشتن که یه دختری با مشخصات تورو ازمرز ردکردن...تاریخی که اونا میگفتن یک هفته بعداز تاریخ روزی بود که جسدقلابی رو به ما دادن...متوجه شدیم که زنده ای... باپیگیری هایی که انجام شد متوجه شدم که آنا به مادرمم رودست زده...وبه اون گفته که توروکشته...وتورودزدیده تا قاچاقت کنه...ظاهرااون به جز قاچاق مواد دستی توی قاچاق انسان هم داشته... آره،اینووقتی اونجابودم فهمیدم...خیلی آدمای پست و بیشرفی اونجا بود... خب ادامه بده... لبخندی زدم و ادامه دادم... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 #نم‌نم‌عشق #فصل_دوم #قسمت_بیستُ_ششم یاسر تلفنم زنگ خورد... ازاداره بود _بله یاسر پاشوبیا
ج* 💞﷽💞 مهسو خلاصه منم اومدم ترکیه و ازطریق اون خدمتکارخائن مقر اصلی آناروپیداکردم...گفته بودم که آناباهوش نیست...منو دست کم گرفته بود... باکمک پلیس ترکیه واینترپل مادرم وآنا رو دستگیرکردیم و تورو آزاد... بمیرم برات...هنوزم یادم نرفته چقدر ضعیف شده بودی.... _منم یادم نرفته چقد شکسته وداغون بودی... لبخندی زد و گفت ماتاابد داغونتیم عیااال...😂 _جلوتونگاه کن شهیدمون نکنی... راستی،هنوزم یادم نرفته که طناز جریان شرکت پدرش دروغکی بود... خب عزیزم برای عادی سازی بود...تازه اون دو نوگل نوشکفته هم سروسامون گرفتن.... _بعله...شما راس میگی... جلوتونگاه کن اینقد به من زل نزن... پنج سال بعد مهسوجون بگودیگه...بی سانسورهم بگولطفا... _محیاجان برو ازیاسر بپرس...اون برات همه ارو تعریف میکنه... نخیرم...اون سانسورمیکنه...هی دروغکی میگه.امیرحسین و طنازم که کلا رو سایلنتن فقط میخندن... کی دروغ میگه؟ شمادروغ میگی...کمک کنیدرمانموتموم کنم دیگه... _خیلی خب بیا بهت بگم...ولی پس فردا بچم به‌دنیا اومد نشونش ندیا....آبرومونومیبری حالا تا شیش ماه دیگه که بچتون به دنیابیادفکرامومیکنم.... آخر: روزم همه سیاهی، جز این نمانده راهی دیوانه تر تو خواهی، من عاشق جنونم . غم را خودت زدودی، دل را خودت ربودی با من طرف نبودی ، با کودک درونم . بیهوده بر تو پیچم ، من پوچ پوچ پوچم گفتم که بی تو هیچم، نون، قبلِ یرملونم . جنگت که تن به تن شد، چشمت حریف من شد افسانه ای کهن شد ، بر هم زدی قشونم . بر قلب من امیدی، با هر طپش رسیدی خنجر اگر کشیدی... ، من از تبار خونم . صد چله بر کمانت، افتاده ام به جانت با تاب گیسوانت ..، لرزانده ای ستونم . هم بازدم تو هم دم، عشق است در هر نفس فقط غم ، جوشیده از درونم پایان.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ❣ ﷽❣ 🌷 💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚 💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از : ( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله ) 1⃣ 2⃣ ( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر ) 3⃣ 4⃣ سفارش شده : اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . .. 5⃣ در حق مومنان 6⃣ در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء. 7⃣ : دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود: 🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود: 🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود: 🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ 8⃣ (دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.) 🌹 التماس دعای فرج 〰〰〰〰〰〰〰〰 📿 ! ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @haram110 ❤️کانال حرم ❤️ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹