بسم رب العشق
#رمان
#شهادت_به_سبک_دخترونه
#نویسنده_بانوی_مینودری
#قسمت_ششم
چون از اهواز تا شلمچه راه زیادی بود ما قبل ناهار راهی شلمچه شدیم
و ناهار بین راه خوردیم
وارد منطقه که شدیم آقا هادی همه میشناختن
چفیه ها رو کنار هم روی خاک پاک شلمچه پهن کردیم
آینه ای ساده و شمعدانی گلابی کنار هم روبروش قرآن
تو یه دیس خوشگل سیب های سرخ
تو یه دیس گل های رز قرمز و آبی و سفید
یه دیس نبات
یه دیس گل نرگس
یه کاسه سفالی آب
عروس و داماد والدین ساعت دو بعدازظهر همراه عاقد رسیدن
بهار یه مانتو شلوار سفید با چفیه سر کرده بود
سیدمحسن کت شلوار مشکی با پیراهن سفید و یه چفیه به گردن
رو بروی سفره عقد نشستن
و عاقد رو بروشون
با مهدیه تور سفید بالای سرشون گرفتیم و عروس عمو محمد قندهارو
جمعیت زیادی دور تا دور نشسته بودن
عاقد شروع کرد
عروس خانم دوشیزه مکرمه سرکارخانم بهار احمدی عایا وکیلم شما روبه عقد دائم آقای سید محسن حسینی دربیارم ؟
-عروس رفته زیارت شهدا
برای باردوم مهدیه گفت :عروس از شهدا اجازه بگیره
برای سوم بهار گفت با کسب اجازه از امام زمان و شهدا و بااجازه بزرگترها بله
صدای دست و صلوات باهم مخلوط فضای شلمچه برداشت
#ادامه_دارد
نام نویسنده :بانوی مینودری
🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است
بسم رب العشق
بهار و سید محسن باهم شروع کردن دور شلمچه باهم قدم بزنن
از مهدیه و خانواده ها فاصله گرفتم
رو خاک پاک شلمچه نشستم و زانوهام بغل کردم
شروع کردم حرف زدن شهدا دلم کربلا میخاد
کاش میشد تذکره کربلای منو شماها همین جا امضا کنید
سرم گذاشتم رو زانوهام های های گریه کردم
دلم کربلا میخواست بدجور
همونجور گریه میکردم که صدای بابا مجبورم کرد سرم بلند کنم
بابا:ساداتم
بی صدا سرم گذاشتم رو پای بابا و گریه کردم
نماز مغرب عشا تو شلمچه خوندیم به سمت خونه عمو حرکت کردیم
#ادامه_دارد
نام نویسنده :بانوی مینودری
🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است
@zoje_beheshti
شب منو مهدیه تو حیاط تو پشه بند خوابیدیم
نصف شب خواب دیدم تو جنگل سرسبز بودم
وسط جنگل دسته عزاداری بود
دوان دوان خودم به دسته رسوندم
مداحی از حضرت عباس بود
آقای که از روزهای اول بعد از تولد منو بهش سپردن
هرزمان که نفس کم میارم به خاطر گاز خردل با نوای یا عباس آرام میشم
بعداز چند دقیقه ای همه عزادران پراکنده شدن
نگاهی به جعمیت کردم اکثریت لباس سبز پاسداری تنشون بود
یک نفر میان جعمیت صدام کرد خانم موسوی
به سمت صدا رفتم
شهید مبردوستی یه فیش بهم داد،خواهرم فیش کربلات
ان شاالله بزودی میری پیش جدمون
از خواب پریدم زدم زیر گریه مهدیه بچه متحیر گفت :سادات چی شده
چرا گریه میکنی ؟
-مهدیهههه مهدیههههه خواب کربلا دیدم
#ادامه_دارد
نام نویسنده : بانوی مینودری
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
مهدیه :سادات
عزیزم
آروم باش
آروم باش
مامان :مهدیه جان سادات چرا گریه میکنه ؟
مهدیه :وای مادر صدای گریه اش تا داخل اومده ؟
مامان:گریه براش سمه
نشستن مادر کنارم متوجه شدم ولی کاری نمیتونستم انجام بدم
کم کم صدای لیلا ،بهار ،آقاسیدمحسن ،داداش ،عمو همه میومد
لیلا:شماها چرا انقدر همهمه میکنید،بهار برو یه لیوان آب بیار
مادرجان پشتش بمالید لطفا
با اشک تو بغل مامان خوابیدم
صبح که از خواب بیدار شدم گریه نمیکردم ولی ناآروم بودم
بابا:ساداتم نمیخای خوابت بگی عزیز بابا
-بعدا میگم
داداش :پدر بهتره بریم طلائیه
فکر کنم اونجا آرومش کنه
به سمت طلائیه حرکت کردیم
ورودی طلائیه بغضم شکست
وارد طلائیه که شدیم های های گریه کردم
یه آن جلو چشم تیره شد
#ادامه_دارد عصر❤️
نام نویسنده : بانوی مینودری
🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیرکانال حلال است
@zoje_beheshti
#رمان
#شهادت_به_سبک_دخترونه
#نویسنده_بانوی مینودری
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/5619
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/5640
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/5648
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/havase/5666
#قسمت_پنجم
https://eitaa.com/havase/5674
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/havase/5698
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/havase/5706
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب العشق
#رمان
#شهادت_به_سبک_دخترونه
#نویسنده_بانوی_مینودری
#قسمت_هفتم
وقتی چشمام باز کردم دیدم تو بهداری بودم
بابا:دختر تو که نصف عمرم کردی
-شرمنده بابا 😭😭
بابا:این حرفیه نازگل بابا
بهتری ؟
-بله
سُرمم که تموم شد
میشه بریم پیش بقیه دلم میخواد با شهدا حرف بزنم
بابا:به شرطی که دیگه بی تابی نکنی
-چشمـ
تو سه راهی شهادت زانوهام بغل کردمـ
گفتمـ شهدا خودتون قرارم بدید
بعد طلائیه به طور معجزه آسا آروم شدم
مناطق فتح المبین ،معراج الشهدا ،سوسنگرد ،هویزه بازدید کردیم
تواون چندروز
پریسا دوستم بهم خبر داد یه شهید مدافع حرم روز آخر اسفند تو قزوین تشیع کردن
که نامشون #شهید_حجت_اسدی است
بهش گفتم از جنوب که برگردیم همه باهم میایم خونه خالم حتما بهش خبر میدم که ببینمش
-مهدیه
*هوم
-تومیایی قزوین دیگع
*سادات عزیزم عایا من خود خانواده ندارم ؟
-ناملد بیا بریم اینا همه زوجن من تنها
دلت برام نمیسوزه 😢😢
*ای شهید بشی توووووو
-ان شاالله
*والا دیگه حاج بابا باید سرپرستی منو قبول کنه
بیست چهار ساعته خونه شمام
-عاشقتم مهدیه
دوروز در اختیار خانواده باش
هشتم نهم دهم میریم قزوین
*باز خدا خیرت بده
دوروز استراحت دادی
رسیدیم تهران مهدیه صحیح سالم تحویل خانواده محترم دادیم
نام نویسنده : بانوی مینودری
🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است
@zoje_beheshti
امروز هشتم روز سال ۹۵هست
قراره همگی باهم بریم قزوین
با حساب ترافیک دونیم ساعت تو راه بودیم
قبل دید و بازدید با اقوام تصمیم گرفتیم با شهدا دید و بازدید کنیم
-بابا لطفا پیش یه گل فروشی نگه داریم
میخام گل بخرم
بابا: باشه چشم
چندتا شاخه گل رز قرمز خریدم
بالاخره رسیدیم مزار شهدا
بدون توجه به سایرین به سمتی که قلبم دستور میداد حرکت کردم
دقیقا کنار شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی به خاک سپرده شده بود
دو شهید از جنس دفاع از ناموس شیعه
گل های رز پرپر کردم ریختم روی مزارشون گفتم :واسطه کربلام پیش اربابم حضرت عباس
منو کربلای کن
اون سه روز منو آقاسیدمحسن کار راهنمای گردشگری عملا انجام دادیم
و کل قزوین نشان بچه ها دادیم
خیلی خوش گذشت
روزهای تعطیل سال ۹۵تموم شد
حالا باید با یه برنامه دقیق یه سال منتهی ب ظهور ساخت
نام نویسنده :بانوی مینودری
🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر حلال استـ
دلم میخواست بیشتر از قبل شهید میردوستی بشناسم
اما مادر سوریه بودن
تو موسسه درگیر بودیم
طرحهای جهادی و اعزام به روستاها
تق تق
-بفرمایید
*سلام ببخشید خانم موسوی
-بله بفرمایید داخل
*ببخشید من از پایگاه حضرت انیسه برای ثبت نام در اردوهای جهادی اومدم
-بله بله بفرمایید بشینید
فرم میدم خدمتون
لطفا کامل پر کنید
ما چندروز قبل اعزام با شما تماس میگیریم
*بله خیلی ممنون
دوباره در زدن
-بله بفرمایید
داداش:خواهر
-بله داداش
داداش:چندتا فرم تکمیل شده آوردم
و چندتا دست بهار
لطفا همه جمع کن
چندروز مونده باهمه تماس بگیر لطفا
-چشم
شب میاید خونه ما ؟
داداش:ان شاالله
میایم دنبالت
من فردا میرم ماموریت
حواست به جوجم باشه
-چشم چشم
داداش :فعلا یاعلی
*خانم موسوی
-جانم عزیزم
*من این فرم پر کردم
فراموشتون نشه بامنم تماس بگیرید
-نه خواهرجان مطمئن باشید
با همه کسانی که فرم پر کردن تماس میگیریم
*خیلی ممنون
یاعلی
-یاعلی
نام نویسنده :بانوی مینودری
🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است