eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب العشق &راوی زینب سادات موسوی & وارد اتاقمون تو هتل روسری و چفیه و لباسای که برای بچه بهار و لیلا خریده بودم گذاشتم بیرون که صبح ببرم برای تبرک کردن مهدیه:حداقل اون کش موهات بازکن بعد بخواب -‌مهدیه حال ندارم ولش کن مهدیه: الهی بمیرم -😡😡بگیر بخواب یه چادر با گلای صورتی سفره عقدم خیلی قشنگ بود وسط نورالشهدا قزوین دور تا دورمون آقای با لباس بسیجی بود بینشون و بود وسط سفره انگار نور پاچیده بودن حلقه ام انقدر خوشگل بود یه صدای فوق العاده ناز خانم دوشیزه محترمه زینب سادات موسوی آیا وکلیم شمارو به عقد دائم آقا سیدحسین حسینی دربیاورم ؟ تا اومدن بله بگم بیدار شدم اولین چیز کی خواستم لمس کنم حلقه خوشگلم بود ولی اون رویا بود اشکام آروم آروم روان شد نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است @zoje_beheshti
بسم رب العشق کی میان ؟ مامان :فردا ساعت ۶بعدازظهر -چی بگم مامان :تو چته ؟ چرا چشمات نگرانن ؟ چرا اشک توشون -هیچی من کار دارم فعلا برم مامان :از دست تو نگرانی لحظه ای منو ول نمیکرد پنجشنبه زودتر از موعد اومد ساعت ۲بود که چادر مشکی ام سر کردم مامان :کجا میری ؟ -بهشت زهرا پیش آقاسیدمحمدحسین میردوستی مامان :الان ؟ -تا ساعت ۴برمیگردم مامان :باشه وارد بهشت زهرا شد یه آقای هم اونجا بود ایستادم تا ایشان برم دیدم آقای حسینی نشستم کنار مزار خودت کمکم کن نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال @zoje_beheshti
بسم رب العشق دوهفته به چشم بهم زدنی تموم شد واقعا باید خداشاکر باشم به خاطر حضور بهار و لیلا راستی گفتم بهار بچه اش پسره و محسن و بهار نمیدونن اسمش چی بذارن با تمام شرایط سختش کنارم هست کارای عقدم همه رو داداش و بهار و لیلا کردن عاقد چند ساعت زودتر برده بدن نورالشهدا قزوین غروب پنجشنبه آیه های محرمیت ابدی من و سیدحسین جاری شد زمانی که عاقد برای سومین بار اسمم خوند گفتم با اجازه آقا امام زمان و مادرم حضرت و بزرگترا بله طنین صلوات فضا را برداشت شنیده بودم زمان جاری شدن عقد دعا برآورده میشه مادرجان میدونم الان این جا هستید و اومدید تا جواب خواستگاریتون بگیرید حالا من ازتون یه خواهش دارم به حرمت خودتون و شهدای گمنام بخت همه دختر و پسرای جوان باز کن و به همشون همسرای شهدایی عنایت کن مادرجان بخت شهدایی_زهرایی به دوستام اعظم،مهدیه،پریسا عنایت کن سید:خانم جان کجایی ؟ -داشتم بچه هارو دعامیکردم سید:برای ظهور آقامون دعاکردی ؟ -بله سید:سادات خانم ان شاالله مارو به بهشت برسونی -ان شاالله نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال @zoje_beheshti
بسم رب العشق روزها از پس همه میگذشتن محمدهادی به جمع خانوادگی موسوی ها اضافه شد خخخ وای حسین ببینش چه کوچلوه وای خدا دستاش ببین وای حسین ببین چال داره بهار:سادات بده ببنمش بچم ببینم -خخخ نه نمیدمش عروسک منه بچه دادم بغل بهار خودم کنار حسین ایستادم حسین آروم تو گوشم گفت : بچه دوست داری ؟ سرم بردم بالا پایین حسین :پس زود باید سه نفره بشیم وای دو قدم اونطرفتر داداش و لیلا بودن زینب آب میشود ساعت ملاقات تموم شد رفتم جلو لپ بهار بوسیدم مراقب خودت و سید کوچلوت باش بهار چشم بهم زدنی مرخص شد ماهم دنبال خونه و جهاز از شانسمون زد بهمون خونه سازمانی دادن از شانس عالی مون طبقه دوم بلوک داداش اینا هرروز یه تکیه جهاز تو خونه چیده میشد یه روز وای سوتی دادم شیک مجلسی یخچال آوردن دورش از نایلون بادکنکی ها بود سید رفت بالا پیش داداش آب بگیره من نشستم ترکوندن اونا یهو با صدای داداش و سید پریدم بالا داداش:آجی کوچلومن -‌واااای ترسیدم نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است @zoje_beheshti
بسم رب العشق &راوی زینب سادات & داشتم تو تلگرامم چک میکردم که از اینستا پیام اومده تا چکش کردم فکم خورد روی سرامیکای زمین عقد اخوت سیدحسین و داداش زیرش جواب داد خیلی نامردید . . . . . . . . . . . . . روزهااز پس هم میگذشت و تنها اتفاق جدید زندگی ما به دنیا اومدن محمدحسین بود همزمان با دنیا اومدن محمدحسین منم حس زیبایی مادر بودن را تجربه میکردم امروز پنج ماه از مادر بودنم میگذره و قراره بریم سونو سید: زینب حاضر شدی ؟ -بله سید:زینب مراقب باش پله هارو -مراقبم بالاخره به مطب رسیدم خانم دکتر:دختر خوشگلم بخواب رو تخت سید:خانم دکتر مراقب باشید به خانمم استرس وارد نشه دکتر:بله ممنون که وظیفه ام بهم یادواری کردید -خانم دکتر بچم سالمه ؟ خانم دکتر:اینجا رو نگاه کن داره میچرخه برای خودش یه دختر خوشگل و ناز اینم جواب سونوت از مطب که خارج شدیم باید بریم پیش دکترت سونو نشون بدیم یاد ماه اول بارداریم افتادم کهـ چقدر پیش دکتر ریه رفتم تا تاییدبشه بچه برام ضرر نداره نام نویسنده :بانوی مینودری، 🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال @zoje_beheshti
بسم رب العشق یک هفته بود ثمره زندگیمون دنیا اومده بود ولی هنوز نتونسته بودم با حسین حرف بزنم ولی داداش بهش از طریق سپاه خبر داده بود که دخترش دنیا اومده روز هشتم تولد فاطمه حلما بالاخره سید زنگ زد سید:سلام خانمم قدم نو رسیده مبارک -سلام آقا زود بود زنگ زدی عزیزم سید:زخم زبون میزنی بانو ما که شرمندتیم شرمنده ترمون نکن اشکام جاری شد و گفتم :حسین بهم حق نمیدی ؟ منم مثل تمام زنای باردار آرزوم بود شوهرم منو ببره بیمارستان نه برادرم حسرتش به دلم موند 😭😭 نمیایی بچت ببینی ؟ حسین :تو گریه نکن میام من فدات بشم من شرمندتم ولی همیشه باید یک سری فدای امنیت دیگران بشن سادات دیگه کم کم باید دل بکنیم اشکم سرعت بیشتری گرفت و پرسیدم کی میایی ؟😭😭 سید:یک هفته دیگه ان شاالله برای دخترمون شناسنامه گرفتی ؟ -بله داداش رفت زحتمش کشید سید:سیدفاطمه حلما حسینی -منتظر خودت باش سید:توام عزیزدلم یاعلی لیلا:دلت قرص شد صداش شنیدی ؟ -آره ولی میگفت کم کم دیگه باید دل بکنیم لیلا:دیشبم مهدی میگفت شش ماه دیگه اعزام به سوریه است 🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است @zoje_beheshti
بسم رب العشق &راوی زینب سادات بالاخره روز اعزام رسید از اول صبح فاطمه حلما خیلی بی تابی میکرد بغل هیچکس به جز حسین آرام نمیشد حتی با محمد حسینم بازی نمیکرد -حسین تو بری من چطوری این بچه آروم کنم ؟ فاطمه حلما داد بغل من خم شد زیر گوشش چیزی گفت که فاطمه حلما شروع کرد به خندین بعدم گفت خانم اجازه میدید بریم برای خداحافظی ؟ -اجازه ماهم دست شماست 😭😭 حسین :پس این اشکا چی میگه ؟ -میگه مردمن مواظب خودت باش حسین :من از تو فاطمه حلما دل کندم توهم از من دل بکن شاید برگشتی تو کار نباشه -برو از بقیه خداحافظی کن از مامان بابای خودش من خداحافظی کرد آغوشش ک باز کرد بدون خجالت توش فرو رفتم اشکام لباسش خیس میکرد سرم از روی چادر بوسید گفت .... -مراقب خودت باش تموم زندگی من رفتم سمت داداش بهش گفتم اول خدا بعدم تو داداش خیلی مراقبش باش سپردمش دست تو حسین:ززززینب 😳😳 مگه میریم اردوی مدرسه ک منو مسپری دست داداش جنگه دیگه منو بسپر به بی بی زینب طوری که برگشت نباشه -😭😭😭 چندروزست اعزامتون داداش:۶۰روز نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال @zoje_beheshti
بسم رب العشق زینب ،بهار و لیلا همراه بچه ها وارد اتاق شدن زینب با دیدن پدرش و سیدمحسن رنگ رخش زرد شد دل شورش چندین برابر شد فرمانده یگان سرهنگ قادری با بسته ویژه به سمت زینب حرکت کرد سرهنگ قادری :خانم موسوی شهادت همسرتون بهتون تبریک تسلیت عرض میکنم دست زینب ب بسته نرسیده غش کرد بهار و لیلا و پدر به سمت زینب دویدن چندساعت بعد زینب چشماش باز کرد : پیکر حسین من کی میاد،؟ همه سرشون انداختن پایین محمد به خودش جرات داد:تا یک هفته دیگه وسایلش تحویلتون میدیم زینب:پیکرش جامونده ؟😭😭 محمد:نه موشک به 😭😭😭 آه که مهدی ظرف اون هفته از بیمارستان مرخص شد اما روی اینکه با خواهرش رو به رو بشه نداشت ولی افسرگیش خیلی بالا بود لیلا :‌مهدی نمیخای باما حرف بزنی ؟ زینب وارد خونه شد زینب:لیلا میشه با داداش حرف بزنم لیلا‌:آره حتما زینب وارد اتاق شد مثلا که چی خودت از من پنهان میکنی بعداز حسین پشت پناهمی چرا اینجوری میکنی ب همون بی بی زینب من ازت ناراحت نیستم ساعت ۵وسایل حسینم میارن دوست دارم شما زودتر از همه بالا باشی ساعتها قرن بودن بالاخره چمدون حسین وارد خونش شد آخ مادر 😭😭😭 تا چمدون باز شد حلما چهاردست پا رفت عروسک تو چمدون برداشت چمدون باز شد و چادری ک حسین برای زینب سوغات خریده بود و سفارش این بود بار اول برای من سر کن تا سیر نگاهت کنم زینب چادر بغل کرده بود و گریه میکرد 😭😭 چه عشق بازی میکردن این مادر و دختر با وسایل شهیدشون شب که همه رفتن زینب چشم به ماه دوخت حسین 😭😭😭 حسین من 😭😭 من دلم برای تنهایی الانم نمیسوزه من دلم برای چهل سالگیم میسوزه که با شعری یادت میفتم ولی حتی مزاری نیست نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال @zoje_beheshti
مینودری https://eitaa.com/havase/5619 https://eitaa.com/havase/5640 https://eitaa.com/havase/5648 https://eitaa.com/havase/5666 https://eitaa.com/havase/5674 https://eitaa.com/havase/5698 https://eitaa.com/havase/5706 https://eitaa.com/havase/5724 https://eitaa.com/havase/5732 https://eitaa.com/havase/5755 https://eitaa.com/havase/5763 https://eitaa.com/havase/5783 https://eitaa.com/havase/5791 https://eitaa.com/havase/5817 https://eitaa.com/havase/5825 https://eitaa.com/havase/5842 https://eitaa.com/havase/5852 https://eitaa.com/havase/5878 https://eitaa.com/havase/5892 https://eitaa.com/havase/5911 https://eitaa.com/havase/5925 https://eitaa.com/havase/5947 https://eitaa.com/havase/5957 https://eitaa.com/havase/5981 https://eitaa.com/havase/5997 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب العشق میخاستم خاطرات شهید میردوستی و شهید حجت مطالعه کنم ناخوداگاه دستم کانال باز کرد 📿 زیارت عاشورا 🔮 به نقل از خواهر شهید: بچه که بودیم بابام میگفت وضو بگیرید میخوایم نماز بخونیم. نمازمون که تموم میشد سه تایی زیارت عاشورا میخوندیم. ما دبستان بودیم. و چون اول زیارت عاشورا آسونتره، من و محمدحسین همیشه باهم جروبحث میکردیم که کی اول بخونه. محمدحسین خیلی زیارت عاشورا میخوند و یکی از خواص زیارت عاشورا اینه که اگه زیاد زیارت عاشورا بخونی، شهید میشی. ...و در آخر شهید شد... @zoje_beheshti
📚 دوران دبیرستان و تحصیلات آقاسید محمدحسین 🔮 به نقل از مادر شهید: در دوران دبستان هم رابطه خیلی خوب و دوستانه ای با همه مدیر و معلمانش داشت. در زمینه درس و مدرسه هیچ مشکلی نداشت. دیپلم گرفت. دانشگاه هم قبول شد. ولی گفت که فعلا دانشگاه نمیرم. اول میرم خدمت سربازی. بعداز دوران سربازی، دنبال کار بود. وقتی ازش میپرسیدم:پس درس چی؟ میگفت هم کار میکنم هم درس میخونم. شما نگران نباشید.
مینودری https://eitaa.com/havase/5619 https://eitaa.com/havase/5640 https://eitaa.com/havase/5648 https://eitaa.com/havase/5666 https://eitaa.com/havase/5674 https://eitaa.com/havase/5698 https://eitaa.com/havase/5706 https://eitaa.com/havase/5724 https://eitaa.com/havase/5732 https://eitaa.com/havase/5755 https://eitaa.com/havase/5763 https://eitaa.com/havase/5783 https://eitaa.com/havase/5791 https://eitaa.com/havase/5817 https://eitaa.com/havase/5825 https://eitaa.com/havase/5842 https://eitaa.com/havase/5852 https://eitaa.com/havase/5878 https://eitaa.com/havase/5892 https://eitaa.com/havase/5911 https://eitaa.com/havase/5925 https://eitaa.com/havase/5947 https://eitaa.com/havase/5957 https://eitaa.com/havase/5981 https://eitaa.com/havase/5997 https://eitaa.com/havase/6022 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب العشق با ماشین شخصی راهی مناطق شدیم تمام راه فاطمه_حلما یا بغل لیلا بود یا بغل بهار وقتی رسیدیم شلمچه از بقیه جدا شدم رفتم روی یه خاکریز نشستم زدم زیر گریه حسین 😭😭😭 زیر این خاک صدها شهید خوابیدن تورو ب همین شهدا قسم میدم بیامنو ببر پیش خودت 😭😭😭 دلم برای مردم تنگ شده 😭😭 بهار کنارم نشست منو کشید تو بغلش بهار 😭😭😭 من حسینم میخااامممم😭😭😭😭 بهار خسته شدم از پس محکم بودم بهار من از درون داغووووونمممم😭😭 بهار:‌گریه کن خواهرم اینجا هیچکس نیست تا تیتر روزنامه ها و کانالا بشی اینجا منم تو گریه کن عزیزدلم اینجا هیچکس نیست خواهرم بعد،شلمچه ب طور ویژه ای آروم شدم داشتم به زندگیم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد، -الو سلام داداش داداش:الو سلام خواهر جان خوبی ؟ -ممنون شما خوبی ؟ داداش: ممنون زنگ زدم هم حالت بپرسم هم یه خبر بهت بدم -چی شده ؟ اتفاقی افتاده ؟ داداش: نه چه اتفاقی ماه بعد میریم سوریه خواستم بهت خبرم بدم -ممنون گفتی واقعا خبر خوبی بود داداش :خواهش میکنم یاعلی نام نویسنده : بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است @zoje_beheshti
مینودری https://eitaa.com/havase/5619 https://eitaa.com/havase/5640 https://eitaa.com/havase/5648 https://eitaa.com/havase/5666 https://eitaa.com/havase/5674 https://eitaa.com/havase/5698 https://eitaa.com/havase/5706 https://eitaa.com/havase/5724 https://eitaa.com/havase/5732 https://eitaa.com/havase/5755 https://eitaa.com/havase/5763 https://eitaa.com/havase/5783 https://eitaa.com/havase/5791 https://eitaa.com/havase/5817 https://eitaa.com/havase/5825 https://eitaa.com/havase/5842 https://eitaa.com/havase/5852 https://eitaa.com/havase/5878 https://eitaa.com/havase/5892 https://eitaa.com/havase/5911 https://eitaa.com/havase/5925 https://eitaa.com/havase/5947 https://eitaa.com/havase/5957 https://eitaa.com/havase/5981 https://eitaa.com/havase/5997 https://eitaa.com/havase/6022 https://eitaa.com/havase/6032 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب العشق قبل از اینکه قسمت جدید شهید حجت بخونم گوشی خونه برداشتم محضر اسناد رسمی گرفتم منشی :‌الو بفرمایید -سلام ببخشید با آقای منهجی کار داشتم منشی ‌:ببخشید شما -حسینی هستم منشی:بله یه لحظه گوشی دستتون حاج آقا منهجی:سلام خانم حسینی خوب هستید؟ از این طرفا دخترم -سلام حاج آقا خوب هستید ؟ میخاستم یه وقت برام بذارید که چندتا سند به اسم دخترم بزنم و یه وصیت نامه محضری حاج آقا پرید بین حرفم :خیره ان شاالله دخترم -راهی سفر سوریه هستم و به جز اونا یه وکالت نامه محضری که وکالت تام الاختیار و سرپرستی دخترم بعد از من با آقای مهدی احمدی هست حاج آقا:چشم چه ملکی میخاید به نام دخترتون بزنید -یه خونه ۱۲۰متری در تجریش یه زمین کشاورزی ۳۰۰هکتاری در دوماند یه پراید حاج آقا:چشم همه تا آخر هفته تنظیم میکنیم بهتون خبر میدیم -ممنون من منتظر خبرتونم فاطمه حلما دیگه راه میرفت بغلش کردم گفتم :فاطمه دخترم مامان داره میره پیش بابا 😭😭 مطب دکتر رحمانی گرفتم -الو سلام خانم یه نوبت میخاستم منشی: به اسم -سیده فاطمه حلما حسینی منشی:ساعت ۷غروب اینجا باشید -بله ممنون ساعت ۶فاطمه حلما حاضر کردم تا برسیم دقیقا ۷بود وارد اتاق شدیم -سلام خانم دکتر خانم دکتر:سلام عزیزم چی شده -خانم دکتر میخام ببینمم میشه به دخترم شیر خشک بدم بهش لطمه ای نمیخوره ؟ دکتر:ماشاالله دختر توپولی نه عزیزم بهش بده مشکلی پیش نمی آید -خیلی ممنونم تا از مطب خارج شدم بهار زنگ زد کجای خواهرجان -فاطمه حلما آورده بودم دکتر بهار‌:چرا مگه مریض شده ؟ -نه آورده بودمش چکاوب کجای ؟ بهار:خونه مامان -پس میام اونجا بهار:باشه منتظرتم یاعلی نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر حلال است @zoje_beheshti
مینودری https://eitaa.com/havase/5619 https://eitaa.com/havase/5640 https://eitaa.com/havase/5648 https://eitaa.com/havase/5666 https://eitaa.com/havase/5674 https://eitaa.com/havase/5698 https://eitaa.com/havase/5706 https://eitaa.com/havase/5724 https://eitaa.com/havase/5732 https://eitaa.com/havase/5755 https://eitaa.com/havase/5763 https://eitaa.com/havase/5783 https://eitaa.com/havase/5791 https://eitaa.com/havase/5817 https://eitaa.com/havase/5825 https://eitaa.com/havase/5842 https://eitaa.com/havase/5852 https://eitaa.com/havase/5878 https://eitaa.com/havase/5892 https://eitaa.com/havase/5911 https://eitaa.com/havase/5925 https://eitaa.com/havase/5947 https://eitaa.com/havase/5957 https://eitaa.com/havase/5981 https://eitaa.com/havase/5997 https://eitaa.com/havase/6022 https://eitaa.com/havase/6032 https://eitaa.com/havase/6050 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب العشق ✍از خاک تا افلاک قسمت هفتم ✍آقا حجت رسمش بود قبل هر سفر محسن رو صدا میزد و بهش وصییت میکرد .محسن هم آروم فقط گوش میکرد و رنگ از چهرش میپرید . من که میدیدم بچم داره بیحال میشه سریع میپریدم وسط بحث و میگفتم :نترس محسن جان بابات بادمجان بمه آفت نداره بعد نگاهی معنی داری به آقا حجت که دل بچه رو آب نکن. ✍شب آخر هم محسن رو صدا زد .. وصیت کرد... محسن رنگش پرید ... ولی این بار نتونستم برم بین بحثشون فقط اشک .... آقا حجت که اشکامو دید خودش بحثو عوض کرد . محکم زد پشت محسن و گفت :پاشو برو کاغذو خودکار بیار ✍‌کاغذ و خودکار و از محسن گرفت و رفت تو اتاق در رو بست و بلند گفت :کسی نیاد تو اتاق. من هم مشغول بستن ساک ،البته ساک که نه آخه آقا حجت حتی اگه مدت طولانی هم قصد سفر داشت کوله بارش یه کیف کوچیک بود . همیشه کوله بارش سبک بود . سبک بار و سبک بال آماده پرواز🕊 ✍چند بار برای برداشتن وسیله وارد اتاق شدم . هر بار آقا حجت دو دستی روی برگه خوابید و از زیر عینک نگاهی کرد . گفتم :باور کن نگاه نمیکنم وسیله میخوام برای سفرت . آقا حجت گفت :میدونی که فقط وسیلهای ضروری گفتم :چشم فقط میشه یه کم از بادامهای باغمون رو برات بزارم . خندید گفت :باشه فقط کم ... ✍نوشتن وصییت نامه تموم شد. آقا حجت چند تا به کاغذ زد و داد دست من و گفت :اگر خودم اومدم که هیچ اگه خبر شهادتم این برای شماست. ✍پیراهنش رو اتو زدم . همون پیراهن دکمه گره ای که تو آخرین سلفی تنش بود. آقا حجت گفت :خانم این دکمهاش اذیت میکنه . گفتم:بشین درستش کنم .نشست گره دکمهای پیراهنش رو محکم کردم. ✍شاید این بهانه ای بود تا تنها افتخار زندگیم رو ثبت کنم و سرم بالا باشه و بگم خودم آقا حجت رو راهی کردم. کیفش آماده بود . آب و قرآن آماده... اما آقا حجت بی قرار ...... ای کاش لحظهای آخر دیدارمان چشمانم پر نبود از اشک تا آخرین تصویر تو این گونه تارو نمدار ثبت نمیشد در ذهنم ..... @zoje_beheshti
مینودری https://eitaa.com/havase/5619 https://eitaa.com/havase/5640 https://eitaa.com/havase/5648 https://eitaa.com/havase/5666 https://eitaa.com/havase/5674 https://eitaa.com/havase/5698 https://eitaa.com/havase/5706 https://eitaa.com/havase/5724 https://eitaa.com/havase/5732 https://eitaa.com/havase/5755 https://eitaa.com/havase/5763 https://eitaa.com/havase/5783 https://eitaa.com/havase/5791 https://eitaa.com/havase/5817 https://eitaa.com/havase/5825 https://eitaa.com/havase/5842 https://eitaa.com/havase/5852 https://eitaa.com/havase/5878 https://eitaa.com/havase/5892 https://eitaa.com/havase/5911 https://eitaa.com/havase/5925 https://eitaa.com/havase/5947 https://eitaa.com/havase/5957 https://eitaa.com/havase/5981 https://eitaa.com/havase/5997 https://eitaa.com/havase/6022 https://eitaa.com/havase/6032 https://eitaa.com/havase/6050 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝